بر تجربه گرائی فائق آئیم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

ترجمه شده از پکن ریویو شماره ۲۷- اکتبر ۱۹۷۲

یک کارگر کادر مثل من احساسات عمیقی نسبت به حزب و صدر مائو و نیز به تجربه کاری خود دارد. اما احساسات طبقاتی نمی تواند جانشین آگاهی در مبارزه میان دو خط شود؛ تجربه عملی ناب نمی تواند جای مارکسیسم ـ لنینیسم را بگیرد. اگر من در اهمیت مطالعه مارکسیسم ـ لنینیسم ـ اندیشه مائو تسه دون، که جمعبندی تجربه انقلاب جهانی و انقلاب چین است مسامحه کنم نمیتوانم از ارتکاب به اشتباهات امپیریسیستی جلوگیری نمایم .اگرچه تجربه مستقیمی که از پراتیک بدست آمده واقعیت معینی از جهان عینی را منعکس میکند، اما این فقط یک شناخت حسی بوده و انعکاسی سطحی، قسمی و ناکامل است.

یادداشتهایی بر مطالعه ی اثر لنین به نام ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم

 نویسنده: نی چی فو (۱)

طی دو سال گذشته من با پیروی از آموزه مائو که می گوید مارکسیسم را با جدیت بخوانید و بررسی کنید و درک خوبی از آن داشته باشید، بطور نقشه مند به تلاش های خود برای مطالعه چندین اثر از مارکس و انگلس و لنین و استالین و صدر مائو افزودم. اخیرا، ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم لنین را مطالعه کردم و عمیق تر از هر زمان دیگر متوجه شدم که برای من که در سابق یک کارگر معمولی بودم، و اکنون نوعی موقعیت رهبری دارم، کاملا ضروری است که تلاش هایم را جهت مطالعه تئوری انقلابی مضاعف کرده، بر امپیریسیسم غلبه کنم و آگاهی خود را نسبت به مبارزه دو خط بالا ببرم. فقط از این طریق می توانم یک پرولتر انقلابی هشیار و آگاه بشوم و تحت هدایت خط انقلابی صدر مائو استوارانه پیشروی کنم.

دو تئوری متضاد در باره تجـــربه

صدر مائو خاطر نشان کرده که: صفت مشخصه ایده آلیسم و ماتریالیسم مکانیکی، اپورتونیسم و آوانتوریسم، شکاف بین ذهن و عین، جدائی شناخت از پراتیک است. ( درباره پراتیک – مائوتسه دون). بوگدانف و فریبکارانی نظیر او که در روسیه به درون حزب رخنه کرده بودند، چنین اپورتونیست هایی بودند. لنین در اثر خود ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم، تلاش هایش را بر افشای سخت این خصوصیت آن ها متمرکز کرد. این افراد در همان حال که با تئوری انقلابی ضدیت می ورزیدند، تئوری ماتریالیستی تجربه را انکار کرده و بجای آن تئوری ایده آلیستی تجربه را تبلیغ می کردند‎. آنها، به مخالفت با تئوری های انقلابی برخاسته، وقیحانه به ماتریالیسم دیالکتیک تهمت مرموز بودن و دگماتیسم زده‎ و به هر دری می زدند تا بلکه ایده آلیسم و رویزیونیسم را جایگزین ماتریالیسم و مارکسیسم کنند. این مورد به هیچوجه منحصر به آن ها نبود؛ لیو شائو چی و دیگر شارلاتان های سیاسی دقیقاً همین کار را کردند. درحالی که آنها شبانه روز به تبلیغ به اصطلاح تئوری نوابغ مشغول بودند، با این دیدگاه ماتریالیستی که استعداد های انسان از پراتیک سرچشمه می گیرد به مخالفت برخاستند؛ آن ها هم زمان به مارکسیسم ـ لنینیسم تحت این عنوان که کهنه شده، دیوانه وار حمله کرده و به عبث کوشیدند تئوری انقلابی را از توده های انقلابی جدا کنند تا آنها را به انحراف کشانده و فریب شان دهند. این ها همه نشان می دهد که وقتی ما مبارزه علیه اپورتونیسم را دامن می زنیم، باید دیدگاه اولویت دادن به پراتیک را تبلیغ کرده، با آپریوریسم ایده آلیستی (گرایش به اولویت دادن ذهن) مخالفت کرده و هم زمان بر اهمیت نقش تئوری انقلابی تاکید کرده و هشیاری خود را در برابر امپیریسیسم حفظ کرده و بر آن فائق آییم تا از سقوط در ورطه ایده آلیسم و متافیزیک در امان بمانیم. مارکسیسم معتقد است که تجربه از پراتیک در مبارزه طبقاتی، پراتیک مبارزه برای تولید و پراتیک آزمون های علمی ناشی می شود. شناخت اصیل تماما از تجربه مستقیم سرچشمه می گیرد ( درباره پراتیک – نوشته صدر مائو)

 این حقیقت در مورد تجربه خود من هم صدق می کند. نوک متـه چون (۲) یک نمونه است. این از آسمان نازل نشده است؛ از روز ازل در فکر ما هم جای نداشته است. این نوک مته نتیجه هزار آزمایش توسط اعضای گروه تحقیق ما است که بیش از ده سال تجربه کار در کارگاه داشته و از تجارب پیشرفته در داخل و خارج بهره جسته است. به بیان دیگر، بر پایه تجربه عملی متـه کاران ساخته شده است. من باز هم از تجربه خود بسیار آموخته ام. من در یازده سالگی کارگر کارخانه ای در شانگهای شدم که سرمایه داران خارجی صاحبش بودند. مثل سگ جان می کندم، اما بزور لقمه نانی گیرم می آمد. از ستم سرمایه داران خارجی و طبقات استثمارگر جانم به لب رسیده بود. تحت رهبری صدر مائو و حزب کمونیست چین بود که ما توانستیم راهزنان امپریالیست را بیرون رانده و نظام تبهکار استثماری را سرنگون کنیم. از آن زمان به بعد ما کارگران حاکم بر سرنوشت خود شده و اکنون تحت سوسیالیسم زندگی خوشی داریم. من که توسط حزب آموزش دیدم و پرورش یافتم، سریعاً آگاهی سیاسی خود را ارتقاء دادم. احساسات پرولتری من ـ نفرت عمیق از سرمایه داری و عشق سوزان به سوسیالیسم ـ فطری نیستند بلکه نتیجه تجربه شخصی ام هستند. داشتن پراتیک طولانی در مبارزه طبقاتی و مبارزه برای تولید مرا قادر ساخته که بفهمم تجربه مستقیم بسیار با ارزش است چرا که در پروسه شناخت، مقدم بر هرچیز است. بدون تجربه مستقیم، دانش ما به درختی بی ریشه و یا آبی بدون سرچشمه می ماند. برای این که جهان را بطور صحیح بشناسیم و تغییرش دهیم، ما انقلابیون باید تجربه و پراتیک را محترم شمریم. همه ایده آلیست ها، پا به پای یکدیگر، هر کاری می توانند در مخالفت با خط ماتریالیستی انجام می دهند تا واقعیت عینی محتوای تجربه را انکار کنند. آن ها برای مخفی کردن چهره خویش و فریب دیگران، اغلب به حیله ی قدیمی برافراشتن پرچم تجربه متوسل می شوند، اما در عمل تجربه را از یک دیدگاه ایده آلیستی معنی می کنند. این همان کاری است که بوگدانف و هم قماشان او انجام دادند. آن ها یاوه سرایی کردند که تجربه و آگاهی، مفاهیم یکسان، روانی و جمع جبری احساسات و از این قبیل هستند که از پراتیک ناشی نشده، هیچ محتوای عینی ندارند، بلکه از خود ذهن ناشی شده اند. بدین ترتیب آن ها به ظاهر، از تجربه سخن می گویند، اما درواقع جعلیات و تحریفات آنان تجربه را به یک چیز ایده آلیستی تبدیل کرده است. لنین افشاگری تیزی از آن ها کرده و زمانی که گفت:هیچ شکی نیست که هم خط فلسفی ماتریالیست ها و هم ایده آلیست ها … میتواند زیر لغت تجربه پنهان شود. (ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم – نوشته لنین). اونیرنگ آن ها مبنی بر بازی کردن با مفهوم تجربه را برملا ساخت. بنابراین مشاهده می شود که قبول واقعیت عینی محتوای تجربه، پیش شرط قبول خط ماتریالیستی در باره شناخت است.

هرگز تجربه را مطلق نکنید

آیا زمانی که ما دارای تجربه مستقیم هستیم، می توانیم کار خود را بطور اتوماتیک بر مبنای خط ماتریالیستی شناخت انجام دهیم؟ خیر. اگر ما تجربه مستقیم را به مثابه چیزی جامد و مطلق بنگریم ـ بدین ترتیب که تجربه جزئی و قسمی را به فرمول لایتغیری که در همه جا قابل استفاده است تبدیل نمائیم، تجربه قدیمی خود را در شرایط و موقعیت های جدید و رشد یافته به کار بندیم، تجربه خود را پر بها داده ایم و تجربه درست دیگران و توده ها را کم بها داده و یا حتی نفی کنیم، در اینصورت ما اسیر امپیریسیسم خواهیم شد. نتیجه این خواهد بود که ما کماکان نمی توانیم از تئوری ایده آلیستی در باب تجربه که توسط بوگدانف و امثالهم تبلیغ شده به روشنی گسست کنیم و آگاهانه یا ناآگاهانه در مرداب ایده آلیسم غرق خواهیم شد.همه پدیده های جهان با یکدیگر روابط متقابل دارند و هم زمان با هم فرق می کنند. در عمل، ما نباید فقط به خصلت عام پدیده ها توجه کنیم. مهمتر اینست که ما باید به خصلت منحصر بفرد هر چیز توجه کنیم، چرا که تضاد خاص یک پدیده است که آنرا از سایر پدیده ها متفاوت می سازد و ما را قادر می کند اقدام مناسبی برای حل صحیح آن صورت دهیم. وقتی ما می گوییم باید برای باز کردن قفل، کلید خودش را بکار برد منظورمان همین است. به همین ترتیب، ما نمی توانیم برای معالجه همه بیماری ها از یک نسخه استفاده کنیم. تجربه ای که از یک پدیده بدست آمده ممکن است در مورد برخی موارد کاربرد داشته باشد، در موارد دیگری ممکن است بخشاً کاربرد داشته باشد، و در برخی موارد هم اصلا قابل بکار بستن نباشد. در نظر نگرفتن جنبه خاص تضاد و بکاربست مکانیکی تجارب قدیمی، امپیریسیسم است.برای مثال من کارم سوراخ کردن فولاد بود، لذا با خصوصیات کار کردن روی انواع فولاد آشنایی داشتم. اما از خصوصیات چدن یا مس اطلاعی نداشتم. اینطور فکر کردم که آنها باید کمابیش شبیه فولاد باشند، لذا من همان جوری که با قطعات فولاد کار می کردم با آنها هم کار کردم. درنتیجه اولین مته من بیدرنگ سوخت و مته دوم هم قبل از اینکه سوراخ به عمق برسد شکست. دلیلش چه بود؟ خیلی ساده این بود که من بطور یک جانبه به تجارب کهنه ای که از مته زدن فولاد بدست آورده بودم چسبیدم و تجربه قسمی را بمثابه چیزی مطلق بحساب آوردم. از آنجا که من هیچ توجهی به خصلت خاص چدن و مس نکردم و روش متفاوتی را برای حل تضادهای ماهیتاً متفاوت بکار نبردم، لذا ذهن را از عین جدا کرده و بنابراین به مخمصه افتادم. همه چیز در دنیا در حال تغییر است و خود را در مرحله معینی از تکامل به نمایش می گذارد. بنابراین فکر ما نباید ورای مرحله معین تکامل عینی امور حرکت کند و ما نباید چیزی را که فقط در آینده ممکن است انجام شود ارائه دهیم؛ با این آرزو که همه چیز را به یک ضربت انجام دهیم. با این وجود، وقتی امور عینی تغییر می کنند، ذهن ما نیز باید منطبق با آن تغییر کند؛ بدین ترتیب ما از واقعیت عینی عقب نمانده و برای حل مسائل جدید از تجربه قدیمی استفاده نخواهیم کرد. ما می گویم تجارب گذشته صحیح اند چرا که از طریق پراتیک بدست آمده اند. اما اگر زمانی که شرایط تغییر کرده به تجربه گذشته بچسبیم، آن وقت چنین تجربه ای به یک چیز ذهنی تبدیل می شود. از زمانی که من مقامی در رهبری کارخانه بعهده گرفته ام، هرروز با مشکلات زیادی روبرو شده ام. از آنجایی که کارگر قدیمی این کارخانه بودم، ذهنی گرایانه فکر کردم که با شرایط سیاسی و شرایط  تولیدی آن کاملا آشنا هستم؛ فکر می کردم می توانم با تجربه گذشته ام بخوبی از پس هر مشکلی برآیم. اما برخلاف آنچه تصور کرده بودم، علیرغم تلاش بسیار نتوانستم برخی کارهای خود را بطور رضایت بخشی انجام دهم. دلیلش این بود که شرایط دائما تکامل می یافت و تغییر می کرد و مشکلات جدیدی متفاوت از گذشته بر سرم می ریخت. این در حالی بود که فکر من از واقعیت عقب می ماند و هنوز عادت داشتم کارها را به طرق کهنه انجام دهم. بعدا برای اصلاح این وضعیت به مطالعه و تحقیق توجه کردم و تلاش نمودم روش های کارم را اصلاح کنم، خود را از روال رایج کار رها سازم تا وقت و انرژی بیشتری به مشکلات مرتبط با خط و جهت گیری سیاسی اختصاص دهم. به این ترتیب من در کار خود ابتکار عمل بیشتری بدست آوردم.

قلمرو تجربه بی اندازه وسیع است، ولی حیطه فعالیت یک فرد همیشه محدود. در حالی که به تجربه مستقیم، تجربه ای که خودمان در پراتیک بدست آورده ایم اهمیت می دهیم، باید هم چنین به گنجینه ای که توده ها خلق می کنند ارج گذاریم؛ خوب مطالعه و تحقیق کنیم؛ و با ذهنی باز از تجارب دیگران بیاموزیم. فقط در این صورت است که می توانیم کارمان را بخوبی انجام دهیم. با یاد آوری اینکه  نوک مته چون چگونه ابداع و اختراع شد، من عمیقا فهمیدم که پراتیک انجام شده توسط توده ها، دریای واقعی دانش است. فقط وقتی که ما مسئولانه به تحقیق و مطالعه ابداعات و اختراعات توده ها در زمینه مته کاری پرداختیم و ابتکارات برآمده از تجربه غنی توده ها را جذب کردیم بود که توانستیم پنج تغییر نسبتاً بزرگ را در نوک مته چون عملی سازیم. یک فرد نمی تواند در همه زمینه ها تجربه مستقیم داشته باشد. در واقع قست اعظم شناخت از تجربه غیر مستقیم ناشی می شود. اگر شخص به خودش فکر کند و تجارب شخصی اش را در مقابل توده ها و تجربه مستقیم را در مقابل تجربه غیر مستقیم قرار دهد، او نیز مرتکب اشتباهات امپریسیستی خواهد شد. صدر مائو گفته است: همچنین ضروری است که با ذهن باز از تجارب توده های دیگر بیاموزیم و اصرار کردن بر تجارب شخصی خود در همه مسائل، و در غیاب آن چسبیدن به عقاید شخص خود و انکار تجارب دیگران، امپریسیسم کوته بینانه است و بس (به نقل از مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین- مائوتسه دون).

همه اپورتونیست ها، از بوگدانف در روسیه گرفته تا شارلاتان هایی نظیر لیوشائوچی در چین، همیشه دیوانه وار با ماتریالیسم مخالفت کرده و ایده آلیسم را تبلیغ کرده اند تا خط سیاسی رویزیونیستی شان را جا بیندازند. امپیریسیسم یکی از اشکال بروز ذهنی گری و فرمالیسم است. امپیریسیسم، به لحاظ ایدئولوژیک در تضاد با اصول پایه ای ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی است. سرچشمه ایدئولوژیکی اینکه در اغلب موارد امپیریسیست ها از اپورتونیست های چپ یا راست کورکورانه دنباله روی می کنند، همین امر است. بعد از پیروزی مارکسیسم از نظر تئوریک، رویزیونیست ها برای فریب توده ها بیش از پیش به شایعه پراکنی و سفسطه متوسل می شوند. همانطور که لنین گفت: زیرکانه ترین جعل مارکسیسم، زیرکانه ترین ارائه آموزه های ضد ماتریالیستی تحت لوای مارکسیسم ـ اینست خصوصیت ویژه رویزیونیسم مدرن در اقتصاد سیاسی، در مسائل مربوط به تاکتیک و در فلسفه بطور کلی و همینطور در معرفت شناسی (اپیستمولوژی) و جامعه شناسی. (ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم- لنین). تحت چنین شرایطی، آن ها که به امپریسیسم آلوده اند، از نقش راهنمای مارکسیسم در پراتیک انقلابی غفلت کرده و توجهی به مطالعه تئوری انقلابی نمی کنند، از موفقیت های ضمنی و با حقیقت قسمی راضی می شوند، با عملی گرایی کوته بینانه و غیر اصولی مسموم شده اند و فاقد یک جهت گیری سیاسی صحیح و محکم هستند. آنها اسیر بی اراده ی شارلاتان های سیاسی یعنی مارکسیست های قلابی اند. روش پایه ای برای غلبه بر امپریسیسم مطالعه آگاهانه مارکسیسم است.

لنین در کتاب ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم، تجربه تاریخی مبارزه بر سر ایدئولوژی و خط سیاسی درون حزب روسیه را جمعبندی کرد و مکررا اهمیت و ضرورت مطالعه تئوری مارکسیسم را توضیح داد. او برای نقد ماخیست ها در روسیه، آگاهانه به آثار فلسفی عمده مارکس و انگلس رجوع کرد، ضربات مهلکی بر تئوری ایده آلیستی بوگدانف و امثالهم در باب تجربه وارد آورد؛ و بدین ترتیب در تئوری و عمل نمونه درخشانی برای ما بجای گذاشت. برای نقد تئوریک امپیریسیسم، ما باید فلسفه را مطالعه کنیم.

صدر مائو گفته است: آن ها که در کار تجربه بدست آورده اند باید مطالعه تئوریک خود را افزایش داده و با جدیت مطالعه کنند؛ فقط در آن صورت است که خواهند توانست تجارب خود را سیستماتیزه و سنتز کنند و به سطح تئوری ارتقاء دهند، فقط در آن صورت است که آن ها تجربه قسمی خود را با حقیقت جهانشمول عوضی نگرفته و دچار اشتباهات امپریک نخواهند شد. (سبک کار حزبی را اصلاح کنید – مائوتسه دون).

یک کارگر کادر مثل من احساسات عمیقی نسبت به حزب و صدر مائو و نیز به تجربه کاری خود دارد. اما احساسات طبقاتی نمی تواند جانشین آگاهی در مبارزه میان دو خط شود؛ تجربه عملی ناب نمی تواند جای مارکسیسم ـ لنینیسم را بگیرد. اگر من در اهمیت مطالعه مارکسیسم ـ لنینیسم ـ اندیشه مائو تسه دون، که جمعبندی تجربه انقلاب جهانی و انقلاب چین است، مسامحه کنم نمی توانم از ارتکاب به اشتباهات امپیریسیستی جلوگیری نمایم. اگرچه تجربه مستقیمی که از پراتیک بدست آمده واقعیت معینی از جهان عینی را منعکس می کند، اما این فقط یک شناخت حسی بوده و انعکاسی سطحی، قسمی و ناکامل است. بدون یک شناخت نسبتاً کامل، به خوبی انجام دادن کار انقلابی غیر ممکن است. (سبک کار حزبی را اصلاح کنید – مائوتسه دون).

برای تبدیل شناخت ناکامل به یک شناخت نسبتاً کامل، مطالعه آگاهانه ی تئوری انقلابی، بکاربست موضع، دیدگاه و متد مارکسیست ـ لنینیستی ضروری است، تا بتوانیم از تجربه مستقیم فرد، به ویژه تجربه مبارزه طبقاتی و مبارزه دو خط جمعبندی کرده و از طریق جدا کردن کاه از گندم، از بین بردن اشتباهات و دستیابی به حقیقت، گذر از یکی به دیگری و از بیرون به درون، از شناخت حسی به شناخت تعقلی‏ جهش کنیم. در این پروسه، موضع، دیدگاه و متد صحیح بویژه حائز اهمیت هستند. بدون یک موضع، دیدگاه و متد مارکسیستی نمی توان به جهش در زمینه شناخت دست یافت. اگر کسی از دیدگاه امپیریسیستی به امور نگاه کند، قادر نخواهد بود جوهر پدیده ها را از زوائدش تمیز دهد و جای درست و غلط را عوض خواهد کرد؛ و مسلما نخواهد توانست از تجارب مثبت و منفی مبارزه طبقاتی و مبارزه بین دو خط نیز بدرستی بیاموزد. فقط با مطالعه مسئولانه جهت درک نقطه نظرات ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی است که می توان به مرور و بطور عمیق و جامع به جوهر امور پی برد، قانون پدیده های عینی را درک کرد و آگاهی خود را افزایش داده و در جریان کار از کورذهنی پرهیز کرد.

لنین گفت: ما با پیروی از تئوری مارکسیستی به حقیقت عینی نزدیک و نزدیک تر می شویم (بدون اینکه کاملا به آن دست یابیم)؛ اما با پیروی از هر طریق دیگر، ما به هیچ چیز نخواهیم رسید مگر به اغتشاش و اکاذیب. (ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم – لنین). مبارزه طبقاتی و مبارزه میان دو خط برای مدتی طولانی وجود خواهد داشت. پس از اینکه تضادهای قدیمی حل شوند تضادهای نوینی ظاهر می شوند و  پس از پیروزی در یک نبرد، شخص باید برای پیروزی در نبردهای جدید مبارزه کند. حرکت متغیر جهان عینی هرگز به آخر نمی رسد، و شناخت ما از حقیقت در جریان پراتیک مان نیز پایانی ندارد. بنابراین ما باید انقلاب کنیم و تا زنده ایم به مطالعه ادامه دهیم.

پی نوشته ها:

۱ ـ نی چی فو، نویسنده این مقاله، که سابقاً مته کار کارخانه ماشین سازی یونگ تینگ در پکن بود، در سال ۱۹۷۲ معاون دبیر کمیته حزبی و معاون صدر کمیته انقلابی کارخانه و در آن زمان یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست چین بود.

۲ ـ نوک مته چون اشاره است به یک نوع جدید مته که توسط نی چی فو و گروهی که او به آن تعلق داشت از طریق رد تئوریهای متعارف برای طراحی نوک مته، اختراع شد. نوک مته جدید کارایی این وسیله را دو تا پنج برابر و عمر آن را سه تا چهار برابر افزایش داد.