آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درک کنیم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۹ دقیقه

گزده ای از مقالۀ رفیق ابراهیم کایپاکایا. ۱۹۷۲

از حقیقت دوره دوم، شماره ۲۶، بهمن ۱۳۷۵

مقدمه

مقاله ای که در ذیل آمده، گزیده ای از یک مقاله رفیق ابراهیم کایپاکایا رهبر و بنیانگذار حزب کمونیست ترکیه (مارکسیست ـ لنینیست) می باشد. در این مقاله که بسال ۱۹۷۲ نوشته شده، رفیق ابراهیم به ارائه درک صحیح و روشنی از تئوریهای صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ می پردازد. نکاتی که او در این مقاله بر آنها تاکید می کند از اهمیت فراوانی در رابطه با آغاز جنگ خلق و برقراری قدرت سیاسی سرخ در کشورهای نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره منجمله ایران برخوردار است.

رفیق ابراهیم رهبر و آموزگاری بزرگ برای پرولتاریای ترکیه بود. او خدمات ارزنده ای در تئوری و عمل به انقلاب پرولتری نمود. در دهه ۶۰ میلادی، انقلابیون در سراسر جهان با الهام از مبارزات حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون علیه رویزیونیستهای خروشچفی و عمدتا با الهام از انقلاب فرهنگی چین مبارزه ای سرسختانه را علیه مواضع ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی رویزیونیسم آغاز کرده و در بسیاری موارد از احزاب رویزیونیست قدیمی گسست کردند. در ترکیه رفیق ابراهیم رهبری این روند را در تمام وجوه آن به عهده گرفت. رفیق ابراهیم در آوریل ۱۹۷۲ کمونیستهای واقعی را در انشعاب از حزب رویزیونیست “کارگران و دهقانان انقلابی ترکیه” و تشکیل حزب کمونیست ترکیه (مارکسیست ـ لنینیست) رهبری کرد. نقد جانانه، تیز و روشن او علیه جریانی رویزیونیستی موسوم به “شفق” در ترکیه کماکان نقطه عزیمت مهم و تعیین کننده ای برای جنبش مائوئیستی در ترکیه محسوب می شود.

خدمات تئوریکی رفیق کایپاکایا از این قرارند: ارائه درک صحیح از اندیشه مائو و تحکیم آن در جنبش کمونیستی ترکیه؛ زنده کردن درسهای اثر جاودانه لنین “چه باید کرد” و تاکید بر نقش عنصر آگاهی در مقابل اکونومیسم و دنباله روی از مبارزات خودبخودی توده ها؛ افشای ماهیت ارتجاعی کمالیسم از زمان ظهورش در ترکیه که همچون بختکی بر جنبش انقلابی ترکیه سنگینی می کرد؛ ارائه درک صحیح و انترناسیونالیستی از حل مسئله ملی مشخصا درباره مسئله ملی کرد؛ پیش گذاشتن خط مائوئیستی در مورد آغاز مبارزه مسلحانه و رابطه آن با گسترش ساختمان حزب.

مضاف براینها، رفیق ابراهیم رهبری برپائی یک جنگ توده ای واقعی در تاریخ ترکیه را در عمل بدست گرفت. او شخصا در راس سازماندهی مبارزه مسلحانه انقلابی قرار داشت و با دورنگری و دقت نظر تدارک و آغاز آنرا رهبری نمود.

متاسفانه در ۲۹ ژانویه ۱۹۷۳ رفیق ابراهیم در یک درگیری مسلحانه در “درسیم” زخمی شد و به اسارت دشمن در آمد. هیئت حاکمه فاشیست ترکیه که در وجود او خطرناکترین دشمن خود را می دیدند، سریعا او را در ۸۱ مه همان سال در سن ۴۲ سالگی در زندان “دیاربکر” بقتل رساندند. در همان سال سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه بطور رسمی گزارش داد که: “در میان جنبش کمونیستی ترکیه عقاید ابراهیم کایپاکایا از همه خطرناکتر است. ما بی تردید می گوئیم دیدگاهی که او در آثارش ارائه می کند و شیوه های مبارزه ای که او طرفدار آنست کاربرد کمونیسم انقلابی در شرایط ترکیه است.”

مرگ او ضایعه ای بزرگ برای جنبش بین المللی کمونیستی بویژه برای جنبش کمونیستی ترکیه بود. پس از آن حزب کمونیست ترکیه (م ـ ل) به دلایل گوناگون قادر نشد مسیری را که ابراهیم ترسیم نموده بود طی نماید. این حزب علیرغم نقش مثبتی که تا زمان ایجاد جنبش انقلابی انترناسیونالیستی ایفاء کرد، به ورطه اپورتونیسم در غلتید. طی مبارزه دو خط مهمی که درون این حزب رخ داد، انشعابی در این حزب صورت گرفت که پس از آن مائوئیستها و پیروان واقعی رفیق ابراهیم در حزب کمونیست ترکیه (مارکسیست ـ لنینیست) مرکزیت مائوئیست، متشکل شدند.

زندگی ابراهیم کوتاه اما بسیار پر بار بود. صدای او هرگز خاموش نشد. او به مشعل فروزانی بدل گشت که روشنائی بخش راه پرولتاریای ترکیه در دستیابی به کمونیسم است. طبق آموزشهای او هزاران کمونیست انقلابی تربیت شدند. رفیق ابراهیم رهبری بود با اراده ای قوی، با تفکری روشن، شوری پایان ناپذیر و سرشار از ایمان به کمونیسم. او جزء اصیل ترین و پرحرارت ترین مدافعان خط مائو بود. عمر او کوتاه بود اما توانست با بکاربست همه جانبه و عمیق مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائوئیسم سریعا جنبش کمونیستی ترکیه را گامها به پیش راند. او محصول خیزشهای انقلابی در سطح بین المللی و ترکیه بود. خدمات رفیق ابراهیم میراث گرانقدری برای پرولتاریای انترناسیونالیست محسوب می شود. میراثی که عمیقا به پیشبرد مسائل انقلاب پرولتری و زندگی آن مربوط می باشد.

***

رفیق

اعتراضات، انتقادات و توضیحات من در مورد جوابی که به سئوالات کمیته جوانان داده ای از این قرار است.

در وهله اول، به شروطی که صدر مائوتسه دون در چین برای بقاء و گسترش قدرت سیاسی سرخ شمرده (یعنی چند منطقه کوچکی که از طرف رژیم سفید محاصره شده و تحت حاکمیت قدرت سیاسی سرخ قرار دارد) نگاه کنیم. در قطعنامه ای که در تاریخ پنج اکتبر ۱۹۲۸، مائوتسه دون برای دومین کنگره حزبی منطقه مرزی حونان ـ جیان سی تدوین و تهیه کرده بود و اصلی ترین قسمت قطعنامه “مسائل سیاسی و وظایف سازمان حزبی منطقه مرزی” محسوب میشد، صدر مائو برای بقاء و رشد قدرت سیاسی سرخ شروط زیر را مطرح میکند.

یکم، این قدرت سرخ نمی تواند در هیچیک ازکشورهای امپریالیستی و یا در هیچیک از مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد، بوجود آید. بلکه فقط می تواند در کشوری چون چین نیمه مستعمره ظاهر شود که از نظر اقتصادی عقب مانده و تحت سلطه غیر مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد. زیرا این پدیده غیر عادی (وجود و رشد رژیمهای سرخ) تنها در ارتباط با یک پدیده غیر عادی دیگر یعنی جنگ درون حکومت سفید ظاهر می شود. (تاکید از من است) پدیده جنگ درون حکومت سفید هم در هیچیک از کشورهای امپریالیستی جهان و حتی در هیچیک از مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی هستند قابل مشاهده نیست؛ بلکه فقط در کشورهائی چون چین نیمه مستعمره، قابل رویت است.

دوم، مناطقی که حکومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است، مناطقی است که در آنجا توده های کارگران و دهقانان و سربازان قبلا در سطح وسیعی از طریق شورشهای توده ای (انقلاب دمکراتیک ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷) بپاخاستند.

سوم، اینکه آیا قدرت سیاسی توده ای می تواند در مناطق کوچک برای مدت طولانی دوام یابد یا خیر، مسئله ای است که به تکامل وضع انقلاب سراسر کشور مربوط می شود …. اگر وضع انقلاب سراسر کشور از تکامل باز ایستد و حتی برای مدت نسبتا طولانی دچار رکود شود آنگاه طبیعی است که این مناطق قادر نخواهند بود برای مدت طولانی دوام بیاورند. در حال حاضر وضع انقلاب چین بموازات تفرقه و جنگهای مداوم … همچنان رشد و تکامل می یابد ….

چهارم، وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند شرط لازم برای بقاء قدرت سیاسی سرخ است.

پنجم، علاوه بر شروط فوق الذکر، شرط مهم دیگری نیز برای دوام طولانی و توسعه قدرت سیاسی سرخ لازم می آید: اینکه سازمان حزب کمونیست قوی و سیاستش صحیح باشد. بطور خلاصه، دلایلی که مائوتسه دون برای بقاء و رشد حکومت سیاسی سرخ در چین نام می برد بدین قرار است.

۱ ـ وجود جنگ درون رژیم سفید (بدلیل نیمه مستعمره بودن)۲

 ـ وجود یک پایه توده ای قوی

۳ ـ رشد و تکامل اوضاع انقلابی در سراسر کشور

۴ ـ وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند

۵ ـ وجود حزب کمونیست قوی با سیاستی صحیح

صدر مائو در اثر خود بنام “مبارزه در کوهستان جین گان” که در ۲۵ نوامبر ۱۹۲۸ نوشته، این شروط را به قرار زیر خلاصه می کند: طبق تحلیل ما، یکی از دلایل وجود این پدیده، تفرقه و جنگهای مداومی است که بین بورژوازی کمپرادور و طبقه مالکان ارضی بزرگ چین در جریان است. تا زمانی که این تفرقه و جنگها ادامه دارند، امکان بقاء و رشد حکومت مستقل مسلح کارگران و دهقانان نیز موجود خواهد بود. علاوه بر این، بقاء و رشد این حکومت مستلزم وجود شروط زیرین است:

۱ ـ توده های فعال مردم،

۲ ـ سازمان حزبی محکم،

۳ ـ ارتش سرخ نسبتا قوی،

۴ ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی،

۵ ـ منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار.

مائوتسه دون یکی از شرطهای لازمه که قبلا گفته بود، یعنی شرط رشد و تکامل وضع انقلاب در سراسر کشور را در اینجا بیان نمی کند، اما بلافاصله بعد از شمردن شرطهای بالا اضافه می نماید که: حکومت مستقل در قبال طبقات حاکم که احاطه اش کرده اند باید بر حسب اینکه رژیم طبقات حاکمه دوران ثبات موقت یا تفرقه را می گذراند استراتژی های متفاوتی ایجاد کند. دورانی که رژیم طبقات حاکم از ثبات نسبی برخوردار است، (که این در عین حال به معنی رکود وضع انقلابی هم هست) یک استراتژی می خواهد و دورانی که طبقات حاکم دستخوش تفرقه و نفاقند (این در عین حال به معنی رشد وضع انقلابی هم است) بیانگر یک استراتژی دیگر است. اما نتیجه ای که از اینجا میتوان گرفت این است: قدرت سیاسی سرخ (یعنی قدرت سرخی که بواقع موجود است) همراه با وجود شرطهای دیگر و با اجرای استراتژی صحیح میتواند حتی اگر وضع انقلاب در سراسر کشور در حالت رکود هم باشد، موجودیت یافته و به موجودیتش ادامه دهد. بعبارت دیگر علیرغم اینکه رکود موقتی اوضاع انقلابی میتواند رشد و گسترش آن را کند نموده و یا موقتا مانع رشد آن شود و یا در بدترین حالت باعث عقب گردهائی نسبی در آن شود، اما هرگز نمیتواند موجودیت آن را از بین ببرد. واقعیت چین نشان میدهد که رژیمهای مستقل با اجرای استراتژی صحیح توانستند حتی در دوران ثبات رژیمهای سفید به موجودیت خود ادامه دهند. اما زمانی که استراتژی صحیحی بکار نگرفتند، دچار شکست و باخت شدند. حتی در دوران کنونی نمیتوان گفت که رژیمهای سفید در کشورهای غیر مستعمره (و یا حتی مستعمره) دارای ثبات طولانی مدت هستند. اوضاع انقلابی هم در جهان و هم در تک تک کشورها (به غیر از استثناها) فوق العاده خوب است. یکی از ویژگیهای عصر ما از هم پاشیدگی کلی امپریالیسم و پیشرفت پیروزمند سوسیالیسم در تمام جهان است.

ادامه بدهیم: صدرمائو، در دومین نوشته خود، برای بقاء و رشد قدرت سیاسی درون رژیمهای سفید، دو شرط دیگر اضافه نموده است. زمین مساعد برای عملیات نظامی و منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار. با توجه به این دو نکته اگر دوباره خلاصه نمائیم به شرح زیر میشود:

۱ ـ وجود جنگ و نفاق درون رژیم سفید

۲ ـ وجود یک پایه توده ای قوی

۳ ـ وجود یک سازمان قوی

۴ ـ وجود ارتش سرخ و نسبتا قوی

۵ ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی

۶ ـ منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار

بعدها نظر مائوتسه دون در مورد اینکه حکومت مستقل در مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم امپریالیسم قرار دارند نمیتواند بوجود آید، تغییر کرد. (یعنی شرط جنگ و نفاق در حکومت سفید برای بوجود آمدن و رشد قدرت سرخ). و این امر ناشی از گسیختگی و ضعف نظام امپریالیستی در بعد جهانی بعد از جنگ جهانی دوم، تضعیف و از هم پاشیدگی تمام قدرتهای امپریالیستی به استثنای امپریالیسم آمریکا، نیرومند شدن اتحاد جماهیر شوروی، نابود کردن جبهه امپریالیستی در چین، و همه اینها بود.

“بوجود آوردن پایگاههای انقلابی و قدرتهای انقلابی در مناطق کوچک و بزرگ برای طولانی مدت، جنگهای انقلابی برای محاصره شهرها از طریق روستاها و بعدا کسب قدرت در شهر و پیروزی در سراسر کشور … در تمام کشورهای مستعمره شرق (…) و یا حداقل در بعضی از آنها ممکن گشته است.” حتی بعدها سوسیال امپریالیسم شدن اتحاد جماهیر شوروی این الگو را تغییر نداد. بطوریکه در بسیاری از کشورهای خاور دور قدرتهای سرخ بوجود آمده اند و یا بوجود آمدنشان دور نیست. در کشورهای خلیج عرب و بعضی کشورهای آفریقا، در بعضی نقاط، مناطق آزاد شده وجود دارد. حتی اگر ارگانهای قدرت سرخ هم بوجود نیامده باشد، مناطق آزاد شده فراوان است.

در این صورت بعنوان قاعده کلی میتوان گفت:

امروزه میتوان در تمام کشورهای تحت سلطه و مستعمره (کشورهای مستعمره و یا نیمه مستعمره) با موجودیت شرطهای زیر، قدرتهای سرخ بوجود آورد و از طریق آنها با جنگهای انقلابی درازمدت قدرت را در شهرها کسب نمود و به پیروزی سراسری نائل آمد:

۱ ـ وجود یک پایه توده ای قوی

۲ ـ وجود یک سازمان حزبی قوی

۳ ـ وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا قوی

۴ ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی

۵ ـ منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار

در مورد کشور خودمان هم شرطهای لازمی که باید مورد بررسی و تحقیق قرار گیرند، همین پنج شرط میباشند:

۱ ـ پایه توده ای قوی: البته نباید این را در سطح سراسر کشور جستجو کرد. چرا که پایه توده ای در بعضی مناطق کشورمان قوی و در بعضی مناطق ضعیف است. در کنار عوامل دیگر، این تضادها ناشی از رشد ناموزون اقتصاد بوده و طبیعی است. اما در بسیاری از نقاط کشورمان پایه توده ای موجود است. در صورت وجود شرطهای دیگر میتوان در این مناطق قدرتهای سیاسی سرخ بوجود آورد و گسترش داد.

۲ و ۳ ـ یک سازمان حزبی قوی و ارتش سرخ منظم و نسبتا قوی هنوز در کشورمان موجود نیست. در حالیکه حزب قوی و ارتش قوی برای بقاء و رشد قدرتهای سیاسی سرخ از شرطهای ضروری است. باید به این نکته توجه نمود که اینها شروطی برای شروع مبارزه مسلحانه نیست، بلکه اساسا خود از درون مبارزه مسلحانه بیرون خواهد آمد. یعنی در پروسه این مبارزه، حزب از ضعیف به قوی و نیروهای نظامی ضعیف و کوچک و نامنظم به نیروهای نظامی قوی و منظم تبدیل خواهند شد. مسلما مناطق قدرت سرخ یک شبه بوجود نخواهد آمد بلکه زمانیکه حزب به درجه معینی از رشد و تحکیم رسید و نیروهای نظامی به درجه معینی قویتر و منظم تر شدند، در پروسه مبارزه مسلحانه ایجاد خواهد شد. بنابراین اگر از همان ابتدا، تشکیل یک سازمان حزبی قوی و ارتش سرخ قوی دنبال نشود و در نتیجه بدست نیاوردن آنها، در مبارزه مسلحانه تاخیر بوجود آید، این بر ضد تئوری انقلاب و خط جنگ خلق مائوتسه دون میباشد.

۴ ـ زمین مساعد برای عملیات نظامی: علیرغم اینکه این موضوع اهمیت تعیین کننده ای ندارد، ولی مناطق و بخشهای زیادی از کشورمان برای عملیات نظامی مساعد میباشد.

۵ ـ منابع اقتصادی برای تامین خواربار: بدین معنی که منطقه مورد نظر در صورت محاصره و تحریم اقتصادی به حیات اقتصادی خود ادامه بدهد. یعنی مردم آن منطقه بتوانند با استفاده از منابع خود، احتیاجات اساسی خود را رفع نمایند. (خودکفا باشند ـ مترجم) به عبارت دیگر احتیاجات مردم منطقه مورد نظر از مناطق دیگر تهیه نشود و پیوسته به بازار داخلی وابسته نباشد. مثلا استانبول، آنکارا، ازمیر و امثالهم وابستگی گسست ناپذیری با بازار داخلی دارند، احتیاجات مردم این مناطق به درجه زیادی از مناطق دیگر تامین میشود، تولیدات آنان نیز بدرجه زیادی در مناطق دیگر مصرف میشود. در صورت محاصره و تحریم اقتصادی شهرهای مذکور، زندگی اقتصادی در آنها فلج شده و تغذیه و سرپناه را ناممکن خواهد ساخت. بنابراین مناطقی که قدرتهای سرخ میتوانند در آنها به زندگی خود ادامه دهند باید مناطقی باشند که هنوز به بخش لاینفک بازار داخلی تبدیل نشده باشند. یعنی میتواند مناطق عقب افتاده باشد. مناطق روستائی عقب افتاده زیادی در کشورمان این شرط را تامین میکند. بنابراین بعد از این مطالب، در مورد کشور خودمان چه نتایجی میتوان گرفت؟

طبعا برای ایجاد، بقاء و رشد قدرتهای سیاسی سرخ در کشورمان یک سری شروط (پایه توده ای قوی، منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار، زمین مساعد برای عملیات نظامی) بطور طبیعی از مدتها پیش موجود است. آنچه که موجود نیست وجود سازمان حزبی قوی و “ارتش سرخ قوی” است. این دو شرط، شروط ذهنی است. یعنی تحقق آنها بستگی به فعالیت ما دارد. وظایفی که امروزه در دستور کار ما قرار می گیرد اولا تعیین مناطق روستائی مناسبی است که از نظر پایه توده ای قوی است و منابع اقتصادی کافی برای تامین خواربار و زمین مساعد برای عملیات نظامی دارد. ثانیا، تمرکز قوا و افزایش فعالیتهایمان در این مناطق و ساختن حزب و ارتش در پروسه مبارزه مسلحانه. در پروسه ساختن حزب و ارتش وقتی حزب به درجه معینی محکم و قوی شد و ارتش به درجه معینی منظم و قوی گشت می توان در یک و یا چند منطقه کشور قدرت سیاسی سرخ بوجود آورد. فقط بعد از بوجود آمدن قدرت سیاسی سرخ در یک و یا چند منطقه کشور است که برای پرولتاریا و حزبش امکان متحد کردن اقشار و طبقات انقلابی یعنی امکان بوجود آوردن جبهه متحد انقلابی خلق (جبهه ای که بر اساس اتحاد کارگران ـ دهقانان تشکیل شده باشد) ممکن می شود.

ضمنا نباید شروط ایجاد، بقاء و رشد قدرت سیاسی سرخ را با شروع مبارزه مسلحانه قاطی کرد. در حالیکه امروزه در کشورمان بنا به دلایلی که گفتیم شروط برای اولی موجود نیست، لیکن برای دومی بطور اساسی وجود دارد. بلافاصله بعد از انتخاب مناطق روستائی مناسب با انجام تبلیغ و ترویج کوتاه مدت و تدارک تشکیلاتی (مثلا سازماندهی کمیته رهبری حوزه ای حزب در آن منطقه و بوسیله آنها تشکیل هسته های پارتیزانی اولیه و تبلیغ و ترویج کوتاه مدت در جهت مبارزه مسلحانه و سیاست حزب) بلافاصله می توان و باید وارد مبارزه مسلحانه شد. نباید فراموش کرد که این مبارزه، آگاهی توده ها را بشکل وسیعی حتی در سطح کشور ارتقاء داده، آنها را آموزش می دهد، پایه توده ای را قوی میکند، حزب و نیروهای نظامی در متن آن ساخته می شود و در پروسه معین این مبارزه قدرتهای سرخ بوجود می آید.

رفیق عزیز، اما در نوشته تو برای ایجاد و بقاء و رشد قدرتهای سرخ این پنج شرط آورده می شود:

۱ ـ تفرقه و شکاف در داخل حکومت ارتجاعی

۲ ـ خیزش جنبش دهقانی

۳ ـ رشد و تکامل حرکت انقلابی در سطح کشور

۴ ـ ارتش سرخ منظم

۵ ـ وجود یک حزب کمونیست قوی با اتخاذ سیاست صحیح

در مورد شرط اولی که در اینجا آورده شده، قصد مائوتسه دون از “جنگ درون حکومت سفید بطور اساسی”، جنگ مسلحانه ای است که مابین جنگ سالاران اتفاق می افتد، نه اختلافاتی که بطور دائمی و اجتناب ناپذیر و طبیعی بین مرتجعین در هر کشوری وجود دارد. مضافا، قبلا اشاره کردیم که مائو بعدها از این نکته صرف نظر کرد. بنابراین بنظر من ضرورت نداشت که در نوشته این نکته و حتی اختلاف طبیعی و اجتناب ناپذیر که در هر کشور معمول است (با در نظر گرفتن تفاوتهایش با چین) مفصلا مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

تفصیلات و تشریحات این قسمت از نوشته به هیچوجه سئوالات رفقا را مستقیما جواب نداده، بلکه جوابی است بسیار غیر مستقیم.

در مورد شرط دوم: اینجا هم ماهیت مسئله صحیح بررسی نمیشود. مائوتسه دون، خیزشهای دهقانی گذشته (او گذشته نزدیک را در نظر دارد) را از نظر پایه توده ای برای حال حاضر در نظر میگیرد. یعنی خصلت مسئله، امروزه موجودیت و عدم موجودیت پایه توده ای است. اما در نوشته تو اینطور نیست بلکه خیزشهای دهقانی در جامعه سلجوقی و عثمانی پشت سرهم ردیف میشود و این خیزشها با مسئله اصلی ربط داده نمیشود.

میشود چنین نوشت: در مناطقی که این خیزشها به وقوع پیوسته، امروزه پایه توده ای بسیار قوی وجود دارد. این خیزشها در فلان جاها اتفاق افتاد و بدلیل باقی ماندن تاثیرات آنها، در آینده مناطق بطور اساسی در اینجاها بوجود خواهند آمد. اینها گفته نمیشود (من هم از نظر خودم برای گفتن چنین چیزی، اطلاعات کافی در دست ندارم) وقتی هم گفته نمیشود، تمام رویدادهای تاریخی ذکرشده، از بنمایش گذاشتن یک معلومات تاریخی و یا تبلیغی از سنت انقلابی  دهقانان جلوتر نمیرود. اگر به جای آن، خیزشهای دهقانی دهه های اخیر در مناطقی که به وقوع پیوسته، موجودیت پایه توده ای، چگونگی ایجاد، بقاء و رشد حکومتهای سرخ و موجودیت پایه توده ای شورشگر با ارائه مثال مورد بررسی قرار می گرفت، خیلی بهتر بود. و اینها میتوانست جوابی درخور این سئوال باشد.

در مورد شرط سوم: “رشد و تکامل حرکت انقلابی در سطح کشور” در این مورد گفته مائوتسه دون چنین است: رشد و تکامل وضعیت انقلابی در سطح کشور. به جای “وضعیت انقلابی”، “حرکت انقلابی” را تفسیر کردن، به نظر من، توهم داشتن در مورد شروط مورد نظر و به خطا رفتن است. وضعیت انقلابی چیست؟ ۱ ـ طبقات حاکم نتوانند مثل سابق حکومت کنند. ۲ ـ توده های خلق نتوانند مثل سابق زندگی کنند و تغییرات را ضروری ببینند. ۳ ـ گسترش و ارتقاء فوق العاده در عملیات مستقل توده ای. بنا به گفته لنین، اینها “شرطهای عینی انقلاب” بوده و مستقل از اراده تک تک گروهها، احزاب و طبقات میباشند. (برای اطلاع بیشتر به …. صفحات ۳۷۹ – ۳۸ جلد سوم رجوع شود). و اما “حرکت انقلابی” بطور عام به آن حرکت های انقلابی اطلاق میشود که جهتش سرنگونی نظام موجود باشد. در نوشته تو، مقصود از “حرکتهای انقلابی” حرکتهائی است که “حرکت کمونیستی ” یکی از آنهاست. بدین صورت بجای “وضعیت انقلابی”، “حرکت کمونیستی” گذاشته شده و نهایتا از آن چنین نتیجه ای گرفته میشود: اگر حرکت کمونیستی در سراسر کشور رشد و تکامل نیابد، حکومت سرخ بوجود نمیآید. قبلا نیز رفیق کاظم، در جمعبندی از انقلاب چین بجای “حزب قوی و صحیح” از کلمه “حزب سازماندهی شده در سطح کشور” سخن رانده بود. درست بهمین خاطر است که روی این نکته تامل میکنم. این نکته چرا اهمیت پیدا میکند؟ از این نظر اهمیت پیدا میکند که امروزه ما جریانی نیستیم که در تمام مناطق کشور خود را سازمان داده باشیم. (رفیق رستم ادعا دارد در سطح کشوری خود را سازمان داده ایم اما در اشتباه است) اگر اینطور بود دیگر مسئله ای نبود. در کوتاه مدت (حتی در سه چهار سال آینده هم) نمیتوانیم در کلیه مناطق کشور خود را سازمان بدهیم. نکته دوم اینکه بدلیل رشد ناموزون انقلاب در کشورمان، خود ما خواستار سازمان یافتگی در سطح کشور نیستیم. ما بطور خاص به مناطقی اولویت و اهمیت میدهیم که انقلاب در آنجا سر بلند کرده باشد. بعبارت صحیح تر باید اولویت و اهمیت بدهیم. در سراسر نوشته، بخاطر یکی دانستن شروط “شروع مبارزه مسلحانه” با شروط “بوجود آوردن قدرت سیاسی سرخ” و یا حداقل جدا نکردن آنها از همدیگر در هیچ جای نوشته یعنی بیان نشدن فرق بین آنها، بطور منطقی مبارزه مسلحانه را تا سازمان یافتن در سراسر کشور (یعنی به آینده ای نامعلوم) به تعویق می اندازد و برای امروز “شکلهای دیگر” مبارزه را مطرح میکند. و این همان توهم است.

در مورد رشد و تکامل “وضعیت انقلابی” در سراسر کشور میتوان گفت، اولا این در سراسر دنیا و بطور خاص در کشورمان موجود است. دوره های ثبات “حکومتهای سفید ” بسیار کوتاه و موقتی میشود. ثانیا، همانطور که قبلا با بررسی مقاله دوم مائوتسه دون نشان دادم، منظور از این وضعیت “انقلابی” اساسا موجودیت قدرت سرخ نیست. بلکه گسترش و یا عدم گسترش، قوی شدن و یا نشدن وضعیت “انقلابی” فاکتوری است که بروی سیاستهائی که در مناطق سرخ اعمال میشود تاثیر میگذارد. محتوای نوشته با محتوای آنچه که گفتم هیچ قرابتی ندارد. در نوشته مسائل دیگری بررسی میشود. و اینها جواب سئوالات کمیته جوانان نمیباشد.

در اینجا به نکته دیگری بپردازیم: بنظر من، سازمان یافتن جنبش کمونیستی در سطح کشور یعنی در بخشها و فرمانداریها و یا در اکثریت آنها، بمعنای تشکیل نهاد رهبری حوزه ای و یا کمیته های حزبی است. در این مورد، عباراتی مشعشع مورد استفاده قرار گرفته است. مثلا، در نوشته از عبارت “یک جریان سیاسی انقلابی که در سطح کشور صدایش را به گوشها میرساند” استفاده میشود. این چیز دیگری است. مثلا   THKO و THKP-C در سطح کشور جریانهای سازمان یافته سیاسی نیستند؛ بلکه جریانهائی هستند که “در سطح کشوری صدایشان را به گوشها میرسانند”. عبارت دیگری هم مورد استفاده قرار گرفته است: “متحد کردن مبارزه در سطح کشوری و جهت دادن آن به طرف یک هدف”. منظور از بیان آن “جهت دهی سیاسی” نیست بلکه جهت دهی “مبارزه عملی” است و این هم آنطور که من می فهمم سازمان یافتگی در سراسر کشور را ضروری میسازد. و این فقط در دوره ای که انقلاب در سطح کشوری به پیروزی نزدیک میشود، یک چیز ممکن میگردد. (این نکته را بخاطر بسپاریم)

در این قسمت یک مسئله اصولی را که بنظرم بسیار اهمیت دارد، بررسی خواهم کرد: اینکه نوشته اشاره میکند “با وجود یک جنبش در سطح کشور… باید وجود یک حزب سیاسی را به گوش تمام خلقهای کشور رساند و به آنها نشان داد و آنها را در سطح کشور بسوی هدف برقراری قدرت انقلابی سوق داد”.

(این عبارتی بسیار ناروشن و کشدار است و به تفسیرهای گوناگونی پا میدهد. کمی قبل به عبارت “وجود (و یا صدایش را) به گوش رساندن” اشاره کردم. و اما در مورد عبارت “متحد کردن مبارزه در سطح کشور و سوق دادن آن بسوی یک هدف”. باید گفت این تقریبا خصوصیات هر جریانی است که در اینجا به آن نمی پردازم).

نوشته به نکته دیگری هم اشاره دارد و آن اینکه: “مثلا، وقتی جنبشهای دهقانی از طرف مبارزات در شهرها حمایت نمیشوند محکوم به سرکوب شدن هستند. مثلا یک شورش دهقانی در منطقه شهر شرق، اگر مبارزات روستاهای “اگه و یا چوکوراوا” با رهبری یک حزب پرولتری توسط طبقه کارگران در شهرهای صنعتی مورد حمایت قرار نگیرد نمیتواند قدرت سیاسی سرخ را بوجود آورد و نمیتواند آن را حفظ کند.”

در اینجا یک انحراف مهم از اصول مطرح است. دهقانان میتوانند فقط با نیروی خود، قدرت سیاسی سرخ را بوجود آورده و حفظ کنند. حتی اگر مرتجعین در تمام “شهرهای صنعتی ” حاکمیت با ثباتی را هم برقرار کنند و در درازمدت همه جنبشهای کارگری را سرکوب نمایند، باز هم دهقانان میتوانند قدرت سیاسی سرخ را بوجود آورده و حفظ کنند، و این امری غیر ممکن نیست. بنابراین اعلان اینکه جنبشهای دهقانی “محکوم به سرکوب شدن هستند” در زمان حال، بدین معنی است که قبل از سازمان یافتن در شهرهای صنعتی، اسلحه بکار نرود، و این انحرافی است راست که در آینده با غیر ممکن نشان دادن انقلاب هم معنی خواهد داد. البته سرکوب جنبشهای کارگری، قطع همبستگی ما بین کارگران و دهقانان، جنبشهای دهقانی را ضعیف میکند، اما چرا آنها را “محکوم به سرکوب شدن” نماید؟ مگر در چین زمانی که مرتجعین در تمام شهرها حاکم بودند و برای دوره ای توانستند صدای کارگران را قطع کنند، انقلاب پیروزمندانه به پیش نمیرفت؟نوشته چنین نتیجه میگیرد: “بعنوان نتیجه گیری میتوان گفت که قدرت سیاسی سرخ با متحد کردن و جهت دادن مبارزه در سطح کشور توسط حزب پرولتری بوجود آمده و حفظ میشود و نه با اجرای یک مبارزه موضعی”.

این گفته بعبارت روشنتر بدین معنی است: تا وقتی در سراسر کشور سازمان نیابیم و تمام مبارزات خلق را متحد نکرده و “جهت” ندهیم، نمیتوانیم قدرت سرخ را بوجود آوریم. ای داد دستهایمان را بلند نکنیم. جل الخالق! انگار قدرت سرخ مورد بحث در اینجا قدرت سیاسی نیست که در یک و یا چند منطقه بوجود میآید؛ بلکه قدرت سیاسی است که در سراسر کشور بوجود خواهد آمد.

نظر من چنین است: ایجاد و بقای قدرت سرخ (نه مبارزه مسلحانه) مشروط به سازمان یافتن در سراسر کشور، متحد کردن تمام خلق و جهت دادن به آنها توسط ما نیست. مائو هم چنین شرطی را نمیگذارد. این چیز خوبی است اما امروزه نه صاحب چنین چیزی هستیم و نه چیزی است که بتوانیم با پیشروی انقلاب در سطح کشور طی مدتی به آن دست یابیم. در صورتیکه میتوانیم نیروهای موجودمان را در سه ـ چهار منطقه (بنا به شرایط مساعد و به نسبت توانمان) متمرکز کرده و در آنجاها مبارزه مسلحانه را شروع و یک “حزب قوی ” با سیاست صحیح، و یک “ارتش سرخ قوی” بوجود بیاوریم (امروزه کمبود هم همین است) و قدرتهای سرخ را بنا و حفظ نمائیم. و حتی در دوره های سرکوب تمامی مبارزات طبقه کارگر (این چیزی است به ضرر ما) هم میتوانیم این مناطق را به شرط اینکه استراتژی صحیحی بکار گیریم، حفظ کنیم. مثلا شورش “درسیم” را در نظر بگیریم: دهقانان تنها با همت خود تحت رهبری روسای قبایل توانستند سه سال منطقه را تحت کنترل بگیرند. اگر نفاق بین قبیله ها نمی انداختند و آنها از یک رهبری صحیح، رهبری حزب کمونیست برخوردار بودند، به هیچوجه نمیتوانستند شورش “درسیم” را سرکوب کنند. این گفته خود دهقانان است و مثالهای دیگری هم موجود است.

نکات چهارم و پنجم: در نوشته، در مورد حزب و ارتش تامل نشده و به یکی دو جمله اکتفا شده است. حزب و ارتش چیستند، چطور و در پروسه کدام مبارزه ساخته میشوند، بطور خاص در این مورد وظیفه کنونی ما چیست؟ به اینها اصلا پرداخته نمیشود در صورتیکه امروزه برای قدرت سرخ کمبودهای اساسی همین ها هستند و در مناطقی که شرایط دیگر (پایه توده ای، منابع اقتصادی کافی، زمین مساعد برای عملیات نظامی) موجود باشد با بوجود آوردن حزب و ارتش در این مناطق، میتوان هرکدام از آنها را به منطقه قدرت سرخ تبدیل ساخت (حزب فقط در این مناطق ساخته نخواهد شد، اما اساسا در اینجاها در پروسه مبارزه مسلحانه ساخته خواهد شد).

در مورد جوابی که به سئوال اول داده شد، به دو نکته مختصرا اشاره کرده و از سئوال دوم خواهم گذشت.

اولی: تضادهای درون ارتش نباید جداگانه بررسی شود، بلکه باید بعنوان نمودی از تضادهای طبقاتی مورد ارزیابی قرار گیرد. معلوم نیست از کجا به اختراع جدیدی چون “افسران وطن پرست” دست زده ایم. مدت زیادی در تمام اعلامیه ها و نشریاتمان در جاهائی که به “کارگران، دهقانان” اشاره کردیم، در پنج گوشه اش عبارت “افسران وطن پرست” بجای عبارت قدیمی قشر سرباز و روشنفکر گذاشته شده است. “افسران وطن پرست” کسانی هستند که ایدئولوژی بورژوازی ملی را قبول دارند و در صف بندی طبقاتی در زمره آن قرار دارند. آنها را باید بعنوان بورژوازی ملی در نظر بگیریم، و در جائی که ایجاب کند آنها را بعنوان بخشی از بورژوازی ملی بررسی نمائیم.

دومی: از فرمولبندی پیچیده “حق تعیین سرنوشت خلقهای کرد” صرف نظر کرده و بجای آن از عبارت “حق تعیین سرنوشت ملت کرد ” استفاده نمائیم.

بنا به کمبود وقت به جواب سئوال دوم نمی پردازم.

به نظر من در بررسی این مسئله باید این سه نکته را بطور واضح و محکم معلوم کرد.

۱ ـ در کشورهای نیمه فئودالی، نیمه مستعمره که تحت سلطه غیرمستقیم امپریالیسم قرار دارند، تغییرات در ساخت اقتصادی چگونه خواهند بود؟

۲ ـ بطور عمومی ناموزونی در ساخت اقتصادی کشور

۳ ـ تفاوت مابین انقلاب ملی کشورهائی که تحت اشغال امپریالیستی واقع شده اند با انقلاب دموکراتیک کشورهای نیمه مستعمره، نیمه فئودال که شالوده آن انقلاب ارضی است.

نکته اول: نوشته با یک جمله بدان میپردازد و در مقاله های نوشته شده در شماره های مختلف “آی دن لیک” هم در مورد این موضوع ناروشنی موجود است. بطور کلی اینطور گفته میشود: “از یک طرف روابط فئودالی حل میشود و از طرف دیگر این حل شدن محدود میشود”. اینکه مفهوم این عبارت در پراتیک به چه معنی است زیاد فهمیده نمیشود. واقعیت این است: اربابان آهسته آهسته در پروسه طولانی بصورت “بزرگ مالکین” سرمایه دار در می آیند. در این فاصله، حاکمیت و اشکال مختلف استثمار فئودالی بر دهقانان هنوز برای مدت زیادی ادامه خواهد یافت، یعنی حتی بعد از اینکه دهقانانی که در زمینهای اربابی کار میکنند به کارگران مزد بگیر در آن مزرعه تبدیل شده اند. ارباب قدیمی که امروز آقای مزرعه شده، قسمتی از امتیازات قدیمی خود (مثلا بیگاری) را بر دهقانان به شکل سنت محفوظ داشته و اعمال مینماید. طریقه حل ریشه ای مسئله دهقانی و یا راه حل انقلابی اینست که با یک شورش قدرتمند دهقانی، مالکیت فئودالی و ساختار روبنای آن مناسبات فئودالی ریشه کن و زیر و رو شود.

از طرف دیگر، در نقاطی که مالکیت کوچک و متوسط دهقانی گسترده است، در جامعه بسته دهقانی که اساسا خودش تولید و مصرف میکند، امپریالیسم از یک طرف این نقاط را به بازار وابسته میکند و از طرف دیگر بانکها، موسسات اعتباری، رباخواری ـ که یک خصوصیت نیمه فئودالی و شکلی از انباشت ابتدائی سرمایه است ـ را حمایت و تقویت کرده و مالکیت دهقانان را از آنان سلب مینماید. و این پروسه، سنگین و درد آور انجام میگیرد.

در شهرها صنایع ملی در حال نابودی است و بجایش صنایع مونتاژ وابسته به امپریالیسم جایگزین گشته و توسعه می یابد. موسسات بزرگ تجاری و مالی تحت کنترل امپریالیسم در میآید.

بدین علت، سرمایه داری کمپرادوری توسعه یافته توسط امپریالیسم به هیچوجه نمیتواند فئودالیسم را به طریقه “راه حل ریشه ای دهقانی” حل کند و تا زمانیکه فئودالیسم ریشه کن نشود توده دهقانی بعنوان یک نیروی مهم انقلابی وجود خواهد داشت و کماکان مضمون انقلاب، دموکراتیک باقی خواهد ماند.

نکته دوم: یکی دیگر از خصوصیات کشورهای نیمه مستعمره، نیمه فئودال، ناموزون بودن ساخت اقتصادی کشور است. در همان حال که در بعضی مناطق روابط فئودالی به درجه زیادی حل میشود، در مناطق دیگر کماکان به قوت خود باقی میماند. در مناطق توسعه یافته کشور اگر چه ممکن است انقلاب دموکراتیک برای عموم توده های دهقانی اهمیت زیادی نداشته باشد (در کشور ما در منطقه توسعه یافته “اگه” هنوز اهمیت دارد) اما در مناطق عقب مانده برای توده های وسیع دهقانی کماکان اهمیت خود را حفظ میکند.

هر چه انقلاب دمکراتیک بمثابه مسئله روز مطرح باشد، مسئله تکیه به دهقانان هم مطرح خواهد بود. زیرا شالوده انقلاب دمکراتیک، یک انقلاب دهقانی است. گذشته از این، ما در کشوری زندگی میکنیم که ۷۰ درصد آن را دهقانان تشکیل میدهند. اینکه “بگذار امپریالیسم، فئودالیسم را تصفیه کند ما هم انقلاب سوسیالیستی بکنیم”، کاملا یک منطق منشویکی است. منشویکها نیز در مقابل لنین میگفتند، انقلاب دموکراتیک وظیفه بورژوازی است. به او اجازه بدهیم که کارش را بکند. و اگر ما رهبری دهقانان را بدست بگیریم بورژوازی رم میکند و غیره. اما لنین با کنار زدن بورژوازی غیر مصمم و ترسو و سازشکار، فورا از اتحاد پرولتاریای مصمم با دهقانان دفاع کرده و مصممانه از به آخر رساندن انقلاب و گذر بی وقفه به سوسیالیسم به دفاع برخاسته بود. این تئوری انقلاب مرحله ای و بی وقفه مارکسیست ـ لنینیستی است. مائو این را در چین نیمه فئودال ، نیمه مستعمره با شرایط چین تلفیق داده بود. در کشورهای نیمه فئودال و نیمه مستعمره مثل کشور ما، رشد انقلاب از مناطق روستائی به طرف شهرها به دو دلیل بستگی دارد. اولا، شالوده انقلاب دموکراتیک، “انقلاب ارضی” است. ثانیا، امپریالیسم حاکم بر کشورمان و نوکران مرتجع وابسته بدان، اختیار و کنترل کامل شهرها و مناطق توسعه یافته را در دست دارند.

نیمه مستعمره و تحت یوغ امپریالیسم بودن کشورمان، رشد و تکامل انقلاب از پایگاههای ساخته شده در مناطق توسعه نیافته به طرف شهرها را ضروری میسازد. (در کشورمان انقلاب دموکراتیک و انقلاب ملی با هم یک رابطه ناگسستنی دارند.)

 با درودهای کمونیستی ـ (۱۹۷۲)