درباره آثار پیترتاش

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸)

چند ماه پیش، در برنامه هنر و انقلاب، با شما از موسیقی رگه صحبت کرده ایم: از موسیقی عصیانگر جامائیکا. جامائیکا جزیره گرمسیری کوچکی در دریای کارائیب است که نقطه تلاقی دو فرهنگ قدرتمند آفریقا و آمریکای شمالی بحساب میآید؛ و موسیقی رگه در دل این جزیره، توسط مردمی که با فشار سرمایه مالی امپریالیستی از تپه های سرسبز کنده شده و به زاغه های شهر کینگزتون روان گشته بودند، آفریده شد. در این شهر، تعداد بیشماری از جوانان بیکار و بی آینده که امکان مهاجرت از کشور را نداشتند، با فرهنگ و کالاهای آمریکائی و اغواگریهای انگلیسی زبان بمباران میشدند. درگیرودار همین تقابل و تداخل فرهنگها بود که موسیقی رگه بمثابه انفجار خشم توده ها در مقابل چشمان امپریالیسم ظاهر شد. ستمدیدگان جامائیکا، موسیقی های صادراتی آمریکائی را گرفتند و با استفاده از ضرب این موسیقی، چیزی کاملا متفاوت را عرضه کردند: خشم و عصیان محرومان زاغه نشین.

پیترتاش یکی از پیشگامان و مشهورترین موسیقیدانان رگه در جامائیکا بود. موسیقی دانی که بواسطه رادیکالیسم و آشتی ناپذیریش، خود و آثارش در برابر سلطه امپریالیسم و سگان زنجیریش، شایسته توجه کمونیستها و انقلابیون جهان است. پیترتاش از نسل هنرمندان دهه ۶۰ میلادی است؛ از همانها که با جنبشهای سیاسی و ضد امپریالیستی آن دوره رو آمدند؛ و بعضی شان حتی به نقطه اوج اشتهار و محبوبیت جهانی رسیدند. اما از این میان تنها تعداد انگشت شماری هنوز در قید حیاتند ـ و آنهائی هم که جان سالم بدر برده اند اغلب به عقاید و اهداف ترقیخواهانه و انقلابی آن روزشان پشت پا زده اند. پیترتاش جزء آن هنرمندانی بود که تا اواسط دهه ۱۹۸۰ زیست و تا به آخر، با موسیقی علیه امپریالیسم و استثمارگران جنگید.

او در مصاحبه ای بسال ۱۹۷۶ چنین گفت: “می بینید، زنجیرها را از دست و پایمان باز کرده اند و در عوض بدور مغزمان پیچیده اند. بنابراین خیلی چیزهاست که باید برای کسب رهائی بیاموزیم.

“یکی از موسیقی دانان رگه که سالها با پیترتاش همکاری داشته و نام مستعار مائو رابرای خود برگزیده، درباره وی میگوید: “پیتر، مانند یک انفجار بود. ظاهر میشد و ضربه میزد. او یک شورشی رزمنده بود. خب، پیترتاش را نمیتوان شاعر خیلی بزرگی دانست، اما او خوب میدانست که چگونه پیامش را به گوش مردم برساند؛ او به پیامش کاملا ایمان داشت. این اعتقاد مسلم ترین چیزی است که در مورد وی میتوان گفت.”

موسیقی رگه مانند هر فرم دیگر موسیقی، طی ۲۰ سال اخیر به شاخه های متفاوت و متضاد تقسیم شد. رگه شورشگر در مقابل رگه بی خطر و تجارتی قرارگرفت. اما بدون شک بهترین و موثرترین موسیقیدانان رگه متعلق به گروه نخست بوده اند؛ یعنی همانها که روح رزمنده رگه را علیه امپراتوری قدرتهای جهانی حفظ کرده اند. کسانی نظیر پیترتاش.

سال ۱۹۷۸ بود که خبرنگار یک مجله ویژه موسیقی از وی پرسید: “در ترانه خفاش، منظورت از خفاش کیست؟”

تاش جواب داد: “خب، شما آنها را می شناسید. همانها که خون مردم بیگناه را می مکند. خفاشهای نامرئی را میگویم. آنها که دیگر برای مکیدن خون ما بر سرمان نازل نمیشوند و به گردنمان نمی چسبند، بلکه از تکنولوژی استفاده میکنند. یعنی بعضی وقتها هواپیمائی را سر نگون میکنند یا نابودی عظیمی راه می اندازند تا خوراکشان تامین شود. منظورم از خفاش، همینها است که باید ریشه کنشان کرد.”

شاید یک تفاوت بارز پیترتاش با سایر هنرمندان مترقی رگه را بتوان، آگاهی خدشه ناپذیر وی نسبت به دشمن دانست. او به تجربه، این موضوع را فرا گرفته بود. سال ۱۹۷۵ بود که افراد پلیس جامائیکا به خانه وی هجوم آوردند و با قنداق تفنگ و لگد او را بباد کتک گرفتند. پیترتاش در این حمله، ستون فقراتش بشدت آسیب دید. و تا ساعتها پلیس از اعزام او به بیمارستان خودداری کرد. بعد از این واقعه بود که او ترانه “مهر هیولا” را ساخت. در این ترانه آمده است:

“من مهر هیولا را در چهره های کریه شان می بینم

آنها را می شناسم

این خدایان شریر را می شناسم.”

سال ۱۹۷۶، مزدوران امپریالیسم بار دیگر نیش مار را به پیترتاش چشاندند. ماجرا درست قبل از کنسرت “جامائیکا لبخند بزن” اتفاق افتد. افراد حزب حاکم در جامائیکا به قصد ترساندن ـ و شاید هم قتل ـ بسوی وی و چند خواننده مشهور رگه آتش گشودن؛ تا بدین وسیله آنها را از انجام کنسرت باز دارند.

دو سال بعد، شهر کینگزتون شاهد کنسرتی تحت عنوان “صلح” بود. این کنسرت را دو حزب رقیب ارتجاعی جامائیکا با همکاری برخی از هنرمندان رگه ترتیب داده بودند؛ تا با اعلام صلح و صفا بین خود، اینطور وانمود کنند که دوره آرامش و خوشبختی در جامعه جامائیکا فرا رسیده است. در میان هنرمندان حاضر در کنسرت، حتی چهره افراد مترقی هم بچشم می خورد. کسانی که بخاطر توهمات و تزلزلات خرده بورژوائیشان به روی سن کشانده شده بودند. در این کنسرت، پیترتاش هم بر صحنه ظاهر شد و ترانه ای خواند که “قراردادصلح” نام داشت و چنین آغاز میشد:

“وقتی قرار داد صلحشان را امضاء میکردند،

به آنها اعلام کردم که چاره ساز نخواهد بود

حالا، هم اینطرف قرار داد اسلحه بدست دارد

و هم آنطرف.

با این وضع، صلح فقط میتواند در قبرستان برقرارشود.”

پیترتاش، برای آثارش، خصلتی جهانی قائل بود. او میگفت: “موسیقی ما هیچگاه راجع به امور جزئی نبوده…. موسیقی من مربوط به همه کشورهاست. قدرتهای جهانی در سراسر جهان، سالهاست که قراردادهای صلح امضاء میکنند؛ و همه اینها مثل هم است.” پیترتاش کمی بعد از اجرای ترانه قرارداد صلح، در خیابان توسط افراد پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

بعد از این ماجرا، او به خبرنگاران اعلام کرد که قصد کشتنش را کرده اند. یک خبرنگار انگلیسی از وی پرسید: آیا واقعاً فکر میکنی میخواهند ترا بکشند؟ تاش جواب داد: “وقتی ۸ یا ۱۰ نفر با چوب و آهن و ابزار و آلات تخریب برای یکساعت ترا کتک بزنند، نامش را چه میگذاری؟ فکر میکنی نیتشان چیست؟ مگر من از چه ساخته شده ام؟ از چوب و آهن؟ من میدانم که آنها دستور داشتند. علتش حرفهائی بود که در کنسرت زدم. مقامات دولتی از این حرفها خوششان نمی آید. برای همین پلیس را سراغ کسانی میفرستند که بنفع مردم فقیر حرف میزنند. مردمی که توسط این سیستم مورد توهین و تحقیر قرار گرفته اند. خب، من علیه این چیزها حرف میزنم و اگر از گیتار و زبانم نتوانم استفاده کنم، از چیز دیگری استفاده خواهم کرد.” در اینجا خبرنگار پرسید: مثلا چه چیزی؟

و تاش جواب داد: هرچیز دیگر! از صاعقه، از تفنگی رعدآسا، از زلزله ای مهیب. از هر چیز دیگر.

یکی از شگردهای پیترتاش در ترانه هایش، طراحی وساختن فرهنگ جدیدی از لغات بود. او معمولا از ضرب المثل های عامیانه یا از اسامی و مثالهای موجود درانجیل استفاده میکرد، آنها را معوج و درهم میساخت تا معنی واقعی پدیده ها را به محرومان نشان دهد. پیترتاش بود که واژه هائی ابداعی از ترکیب واژه های سیستم و کثافت؛ یا ستمگر و تحتانی ساخت. این واژه ها در فرهنگ رگه جاودانه شده و توسط هنرمندان دیگر نیز بکار میرود.

یازدهم اکتبر ۱۹۸۷، پیترتاش در خانه اش در جامائیکا، بضرب گلوله ۳ مهاجم بقتل رسید.

آنشب، تاش و همسرش همراه با ۳ نفر از دوستانشان در خانه بودند. ساعت ۸ بود که پارس سگ ها، حضور غریبه ای را نزدیک در ورودی اعلام کرد. ناگهان ۳ مرد غریبه بروی پله ها ظاهر شدند و به پیترتاش گفتند ، پولهایش را بدهد. تاش مثل همیشه خندید. سپس آنها بوی حمله بردند. اسلحه هایشان را بیرون کشیدند. همه افراد حاضر در اتاق را به شکم روی کف اتاق خواباندند و بشیوه اعدام از پشت سر به آنها شلیک کردند. بعد از زدن تیر به پیترتاش، یکی از قاتلین پرسید: مطمئنی که او مرده؟ سپس خود گلوله ای به سر تاش شلیک کرد. دو نفر از حاضرین که فقط زخمی شده بودند از این سوء قصد جان سالم بدر بردند. این یک اعدام واقعی بود. اما روزنامه های رسمی جامائیکا کوشیدند ماجرا را یک دزدی مسلحانه جلوه دهند.

اما واضح است که توده های ستمدیده جامائیکا هیچگاه این دروغ رذیلانه دولت قاتلان سر سپرده امپریالیسم آمریکا را باور نکردند. بدون شک، خاطره پیترتاش در آثارش زنده است. برای میلیونها نفر از مردم در کشورهای تحت سلطه آمریکا در نیمکره غربی و در آفریقا، زندگی و آثار این موسیقیدان انقلابی رگه معنا و مفهوم بسیار دارد. پرولتاریای آگاه نیز باید به این آثار ارج نهد، چرا که به زدودن توهمات از ذهن توده هائی که می باید بپاخیزند و رهائی خود را بکف آورند، یاری می رساند. ترانه های حقوق برابر؛ از جنگ هسته ای جلوگیری میکنیم؛ قراردادصلح؛ تیغ های خطرناک؛ سرکوبگرتوده های تحتانی؛ و بیدارشو، بپاخیز مشهورترین این آثارند.

مسلماً پیترتاش، بعنوان یک ناسیونالیست انقلابی خود اسیر مواضع ایدئولوژیک ـ سیاسی نادرست و توهمات خاص ایدئولوژی و نگرش غیرپرولتری خویش بود؛ اما این باعث نمیشود که وی را تا لحظه ای که بدست مزدوران امپریالیسم بقتل رسید، بعنوان یک رزمنده راه رهائی ستمدیدگان و یک هنرمند پیشرو بحساب نیاوریم. اینک ترانه بیدارشو، بپاخیز و ترجمه آن بفارسی را به شما ارائه میدهیم.

بیدار شوید! بیدار شوید!

برای حقتان

از نبرد باز نایستید.

خیلی ها فکر میکنند که خدای بزرگی از آسمان خواهد آمد

و مشکلاتشان را رفع خواهد کرد

و به آنها خوشی و خرمی خواهد بخشید

اما مگر نمی بینید زندگیمان چگونه میگذرد

پس حقمان را در همین دنیا بجوئیم

راه برایمان روشن شده

بیدار شوید! بیدارشوید

برای حقمان

از نبرد باز نایستید.

واعظ بگوشم میخواندکه بهشت در جهان دیگر است

بمن میگوید: تو نمی دانی معنی واقعی زندگی چیست

دیگر از این بازیها خسته شده ایم

حوصله مان سر رفته است.

دیگر میدانیم و میفهمیم که خدای قادر

همین موجود زمینی است.

آی! واعظ با توام

میتوانی عده ای را برای مدتی فریب دهی

اما نمیتوانی همه را برای همیشه گول بزنی

دیگر راه برایمان روشن شده

بیدار شوید، بپاخیزید

برای حقمان

از نبرد باز نایستید.