رویزیونیستها و هنر (بخش سوم) راه کارگر و بندبازی هایش

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸)

۱ ـ درگذشت حنانه (و عدم اشاره به اینکه برای جمهوری اسلامی آهنگ سرود تهیه میکرد) فریب بر سر مبارزه ضد رژیمی شماره ۶۹ راه کارگر گلایه نبود؟ (نقد جامع که جای خود دارد)

۲ ـ راه کارگر شماره ۷۰ دیماه ۶۸ باز هم درباره بیعت گیری ج . ا از هنرمندان

 3 ـ ستون آزاد (توطئه بیعت چیان وکنسرت شجریان در سوئد) شماره ۷۰

 راه کارگر اگر یادتان باشد چندی پیش همراه با سفر محمدرضا شجریان بهمراه گروه موسیقی عارف به خارج از کشور و برگزاری چند کنسرت در شهرهای مهم اروپا، خبری داشتیم از بهم خوردن کنسرت شجریان در پایتخت سوئد. بهمراه انتشار آن خبر، متن اطلاعیه ای که توسط هواداران کمونیستهای ایران (سربداران) پیرامون این قبیل هیئتهای هنری اعزامی از ایران نگاشته شده بود را هم برایتان خواندیم. در آن بحث، از نقشی که هنرمندانی نظیر شجریان در تطهیر چهره پلید ج . ا در افکار عمومی جهان بازی میکنند، گفتیم و از اینکه هنرشان را در راستای اهداف روز رژیم ـ خصوصاً در دوره بازسازی ـ قرار داده اند و متقابلا جمهوری اسلامی نیز امتیازاتی به آنها میدهد و دستشان را تا حدودی باز میگذارد. اما در ارتباط با این سفر، فقط هواداران اتحادیه کمونیستها نبودند که عکس العمل نشان دادند. از اکونومیستها گرفته تا انحلال طلبان، از رویزیونیستها گرفته تا سلطنت طلبان و بالاخره از افرادی که خود را غیر سیاسی میدانند تا عناصر مترقی و طالب انقلاب اما غیر متشکل نسبت به این ماجرا موضع اتخاذ کردند: موضعی که بیشک مضمون سیاسی داست. یکی از این جریانات، سازمان رویزیونیست و هوادار شوروی، راه کارگر است. ما قبلا به چارچوب تفکر و نحوه برخورد بورژوائی این جریان به مسئله هنر و ادبیات در همین برنامه پرداخته ایم؛ امشب میخواهیم مروری بر موضع گیریهای متناقض و بندبازیهای راه کارگر بروی یک مسئله مشخص ـ یعنی سفر شجریان و گروه عارف ـ داشته باشیم. ماجرا از این قرار بود که راه کارگر در رابطه با اعلامیه هیئت اهل موسیقی در ایران با خامنه ای بعنوان رهبر جمهوری اسلامی مطلب کوتاهی نوشت و ضمن اظهار تاسف، این این عمل موسیقی دانان صاحب نام را محکوم کرد. این موضعگیری که از قرار از دستشان دررفته بود، اتفاقاً همزمان شده با پخش خبر برگزاری کنسرت های شجریان در اروپا. در اینجا راه کارگر در تنگنا قرار گرفت. از یکطرف به سبک تمامی رویزیونیستها میخواست چهره چپ و انقلابی را برای خود حفظ کند؛ از طرف دیگر از حیث اصولی اختلافی با این نوع از هنر ـ یعنی هنر باصطلاح اصیل، و در واقع تخدیرکننده و کهنه نداشت. و نه فقط این، بلکه خود طی سالهای گذشته جزء پرچم داران و مبلغان چنین هنری بود. تا آنجا که بر سر اینکار با سلطنت طلبان و ملیون به رقابت برمی خاست و ادعا میکرد که میراث دار وواقعی این هنر اصیل و سنتی، کمونیست ها هستند. به هرحال شجریان و گروه عارف آمدند و در سوئد کنسرت شان بهم خورد. نشریه کیهان ـ چاپ لندن ـ که ارگان نیمه رسمی سلطنت طلبان هوادار غرب امپریالیستی محسوب میشود و نیز کیهان هوایی مزدور رژیم اسلامی هم طی مقالااتن بلند و کوتاهی، بهم زدن کنسرت شجریان را محکوم کردند و این عمل را کار “چپی های ضد هنر و بی وطن” دانستند. سلطنت طلبان، انحلال طلبان، توابین از انقلاب و کمونیسم و جریانات بورژوامنش باصطلاح “هنر برای هنری” و سیاست گریز همه جا دوره افتادند و در مجامع و محافل به تقبیح برهم زنندگان کنسرت شجریان در سوئد پرداختند. قافیه بر رویزیونیست های راه کارگری تنگ شد؛ داشتند فضای تنفسی شان را از دست میدادند؛ آن افراد و محافلی که موضوع فعالیت سیاسی رقابت جویانه میان هواداران شوروی و طرفداران سلطنت و غرب هستند به آنها به چشم دیگری نگاه میکردند؛ لذا باید در صدد چاره جویی برمی آمدند. باید اعلام میکردند که از کرده خود پشیمانند. پس قبل از هر چیز میبایست موضع خود بر سر بیعت کنندگان با خامنه ای ـ در واقع با رژیم ـ را ماستمالی میکردند و محترمانه پس میگرفتند. این تغییر موضع چنین از آب درآمد. گوش کنید:”درباره بیعت هنرمندان با جمهوری اسلامی، ما در شماره ۶۵ راه کارگر مقاله کوتاهی نوشته بودیم که مورد انتقاد پاره ای از رفقای سازمان و خوانندگان نشریه قرار گرفته است. این انتقاد مخصوصاً با توجه به حوادثی که اخیراً در رابطه با کنسرت آقای شجریان و گره عارف صورت گرفت، اهمیت بیشتری پیدا کرده است.

حقیقت این است که در نوشته یاد شده، این احتمال که “بیعت” هنرمندان با جمهوری اسلامی زیر فشار صورت گرفته باشد، مورد توجه قرار نگرفته بود…بخش بزرگی از کسانی که کیهان فقاهتی نام آنان را در لیست “بیعت” اجباری خود آورده است، از جمله محمد ژضا شجریان، درست به این خاطر مورد احترام بوده و هستند که هنرشان در خدمت مردم قرار داشته است. ما وضع دشوار این هنرمندان را درک میکنیم و سکوت آنها را علامت رضا نمیدانیم.

“آنچه شنیدید تغییر موضع راه کارگر در شماره ۷۰ نشریه اش بود. در این موضعگیری بوضوح فشار درونی و سیل انتقادات گزنده سلطنت طلبان بر نویسندگان رویزیونیست راه کارگر احساس میشود. آری “انتقاد پاره ای از رفقای سازمان و خوانندگان نشریه” برای آنها “اهمیت بیشتری پیدا کرده است.” اینجاست که مجبورند حکم بدهند: “سکوت امضاء کنندگان بیعت نامه” علامت رضای آنها نیست. اما به چه دلیل؟ راه کارگر پاسخی نمیدهد و نمیتواند بدهد. راه کارگر مجبور است در همین موضعگیری کوتاه به دروغپردازی حول محتوای هنر برخی بیعت کنندگان با خامنه ای بپردازد و حکم بدهد که اینها “هنرشان در خدمت مردم قرار داشته”. ما میپرسیم: در خدمت کدام مردم؟ آیا خواندن ترانه های رخوت آور و تخدیرکننده که تنها نقش مسکن دروغین برای دردها و آلام مردم ستمدیده ـ آنهم اقشار معینی از میانه حالان شهری ـ را دارد، خدمت به مردم است؟ آیا اجرای ترنه هایی که صرفاً بیان احساس دلتنگی نسبت به گذشته هاست ـ گذشته هایی که تنها برای قشر ممتاز و مرفهی از جامعه شیرین بوده ـ خدمت به مردم است؟ آیا صرف محافظت از سنن و جلوه های هنر و فرهنگ سنتی ایرانی ـ منجمله در موسیقی ـ بدون تلاش برای جدا کردن سره از ناسره در آن، بدون تلاش در تکامل نکات مثبت و حذف جنبه های منفی اش، بدون تلاش برای درآمیختنش با جلوه های هنر پیشرو ـ هنر مردمی ـ آنهم نه فقط از ذخیره هنری محدود ملی، خدمت به مردم است؟ خدمت به ارتقاء و گسترش ایدئولوژی و نگرش و فرهنگ و ادبیات و هنر انقلابیست؟ راه کارگر از کدام هنر صحبت میکند؟ خواندن مناجات توسط محمد رضا شجریان ـ یعنی یکی از عقب افتاده ترین و تحمیق کننده ترین ابزار در جهت اسارت معنوی توده ها ـ در رادیوی جمهوری اسلامی، در خدمت مردم است؟ منتظر جواب از سوی راه کارگری ها نباشید. فرصت طلبی خاص رویزیونیست ها به آنان حکم میکند که فعلا زبان بریده به کنجی صم بکم بنشینند و بیش از این بند را آب ندهند.

جالب است که در همان شماره ۷۰ راه کارگر، بخشی دیگر از مواضع این سازمان، اما اینبار بطور غیررسمی یعنی در ستون آزاد منعکس گشته. در آن ستون، گزارشگر راه کارگری که ظاهراً دستش بازتر بوده، از شیوه های ژورنالیستی و خبرسازی بدون ذکر منبع و ماخذ سود جسته. بطور مثال نوشته:”چنانکه از قرائن پیداست بسیاری از هنرمندان و منجمله همین گروه عارف، اسامیشان بدون آنکه خود بدانند پای بیعت نامه عمدتاً جعلی رفته.

“باز هم معلوم نیست از کدام قرائن پیداست؟ این صرفاً جفت و جور کردن صحنه ایست که با موضعگیری جدید راه کارگر خانائی داشته باشد. نویسنده ستون آزاد راه کارگر شماره ۷۰ تا آنجا پیش میرود که ادعا میکند “به احتمال قوی گروه عارف از این شعار انزجار داشته باشد ییعنی شعار مرگ بر جمهوری اسلامیه.” این دیگر یعنی وکیل و وصی سایرین شدن؛ سایرینی که دارند در همان طاس لغزانی که جمهوری اسلامی برایشان فراهم کرده دست به تولید هنری میزنند. تازه راه کارگر این حرف را زمانی میزند که در گزارش خود از کنسرت استکهلم آورده:”کنسرت با شعار “زنده باد موسیقی ایرانی، مرگ بر جمهوری اسلامی” افتتاح شد”…و بعد ادامه داده که در شب سوم، برنامه بدلیل همین شعاردهی قطع گشت و شجریان دیگر به روی صحنه ظاهر نشد. فکر میکنیم قضیه به حد کافی روشن باشد. در اینجا فقط میخواهیم سوالی درباره طراحان آن شعار مطرح کنیم. گزارشگر راه کارگر طوری خبر داده که انگار خود آنها پرچمدار برخورد سیاسی به کنسرت گروه عارف، جلوگیری از مزدوران سفارت جمهوری اسلامی در محل برگزاری کنسرت و تبدیل جو موجود به جوی سیاسی بوده اند. این در حالیست که چند ستون آنطرف تر هیئت تحریریه راه کارگر چنین به رفع اتهامات از خود برخاسته:”کیهان هوایی و کیهان سلطنت طلب، سازمان های چپ را مخالف با هنر نامیده و خاصه سازمان ما را به ضدیت با هنرمندان و ایجاد مزاحمت در اجرای موسیقی اصیل ایرانی در استکهلم متهم ساخته اند.

“بالاخره کدام چهره را از راه کارگر قبول کنیم؟ خدا خرما با هم نمیشود. نمیشود هم ماسک مبارزه جویی و رادیکالیسم در قبال رژیم را بر چهره داشت؛ هم خود را از موضعگیری و برخورد به سفرای فرهنگی ـ هنری جمهوری اسلامی مبرا معرفی کرد. نمیتوان یک مدفع راستین و واقعی راه رهایی طبقه کارگر جهانی و ستمدیدگان همه کشورها بود و از ایدئولوژی و سیاستی انترناسیونالیستی پیروی کرد و در عین حال در تبلیغ و ترویج روزمره خود همچون رویزیونیست ها به حربه ناسیونالیسم بورژوایی چسبید. نمیتوان مبلغ فرهنگ و ادبیات و هنر پرولتری و پیشرو بود و با چنین نقطه عزیمتی به محتوا و مضمون و قالب آثار هنری برخورد کرد، و در عین حال همچون راه کارگر چنین نوشت که: “همیشه این چپ ها بوده اند که از فرهنگ و هنر ایرانی، از جمله موسیقی اصیل ایرانی به دفاع برخاسته اند.”

نه! کمونیست های واقعی ـ کمونیست های انقلابی ـ هیچگاه از مقوله مبهم، غیرطبقاتی، بی حد و مرز و مجردی بنام فرهنگ و هنر ایرانی به دفاع برنخاسته اند و نباید برخیزند: چون در پس این عبارت، هم فرهنگ و هم هنر نوع شاهنشاهی ـ با تفکر عظمت طلبانه و فاشیستی آریائی اش جای میگیرد ـ؛ هم آثار عرفانی و مذهبی و مشخصاً اسلامی؛ هم آثار سنت گرایانه و کهنه و متحجر؛ هم آثار ماهیتاً بورژوا ـ فئودالی با رنگ و لعاب مخصوص رویزیونیستها؛ و نیز آثار متعلق به توده مردم ـ به توده دهقانان ـ که در جریان کار و زحمت و مبارزه آنان طی قرون علیه نظام ستم و استثمار آفریده گشته؛ و میتواند دستمایه خوبی برای آفرینش آثار ضروری نو، انقلابی و پیشرو باشد. اما راه کارگر همانند تمامی رویزیونیستها اینجور بحث ها را قبول ندارند ـ به نظرش زیادی طبقاتیست ـ زیادی چپ است ـ به مذاق بورژوایی راه کارگر خوشایند نیست؛ با سلیقه و معیارهای ارزشگزاری و زیبائی شناسی هنریش جور در نمی آید. پس بگذارید، موسیقی دلخواهشان گوش کنند و لذت ببرند ـ عیششان را با رعد و طوفان و رگبار هنر پرولتری و انقلابی منقص نکنید.

و اما کلامی هم درباره خودسانسوری راه کارگر در آخرین لحظه!

مقاله مورد بحث در شماره ۷۰ راه کارگر از قرار حتی تا آخرین لحظه قبل از سپردن این نشریه به چاپخانه مورد بازبینی قرار گرفته تا مبادا دوباره دست گلی به آب داده شده باشد و خاطر پایه های مشترک سلطنت طلبان و رویزیونیست ها را بار دیگر مکدر سازد. و از قرار یکی دو جمله در بازبینی آخر قیچی شده و حتی فرصت نکرده اند آنرا رفوکاری کنند. شنیدن این چند جمله ناقص خالی از لطف نیست. گوش کنید:”آخوندها چنان آلوده اند که اگر حافظ و سعدی امروز دوباره زنده میشدند و به “مدح جمهوری اسلامی” میپرداختند، باید” باید چه؟ راه کارگر باید چه موضعی میگرفت؟ متاسفانه نمیدانیم چه نوشته بودند، بهرحال جمله ای که بدقت وصله پینه شده چنین ادامه مییابد:”اگر حافظ و سعدی امروز  دوباره زنده میشدند و به “مدح جمهوری اسلامی ” میپرداختند، باید یمکثه (من من کنان) باید، باید، جنایت جمهوری اسلامی در چنان ابعادی است که نمیتواند به آن نزدیک شود…”این هم از نتایج خودسانسوری عامدانه رویزیونیستها. دلتان به حال آنها نسوزد؛ حقشان است!