جنگ کره: نمونه ای برجسته از نحوه غلبه بر امپریالیسم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

از نشریه حقیقت دوره دوم، شماره ۲۰، مرداد ۱۳۷۰

“ابتدا تمرکز نیرو و آتش برتر بر تعدادی از نقاط منتخب حساس تاکتیکی، برپا داشتن حملات ناگهانی و انهدام کامل دشمن در مقیاس یک دسته، گروهان، گردان و یا بخش بزرگی از این واحدها. دوم، وارد آوردن تلفات سنگین به دشمن در عملیات مکرر بهنگامی که او دست به حمله متقابل می زند. و سوم، بر حسب شرایط، حفظ استوار نقاط قوی تصرف شده ای که می توان حفظ نمود و رها نمودن آنهائی که نمی توان، تا آنکه برای تهاجمات متقابل آتی ابتکار در دست ما باقی بماند. اگر چنین عملیاتی ادامه یابند ما گلوی دشمن را در دست خواهیم فشرد و او را مجبور به مصالحه و پایان دادن به جنگ خواهیم کرد.”

 بخشی از جمعبندی مائو تسه دون از عملیات تهاجمی متقابل ارتش دواطلبان خلق چین و ارتش خلق کره به تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۲ ـ منتخب آثار ـ جلد ۵، صفحه ۵۵

آنچه در ذیل آمده اقتباس بخش مربوط به جنگ کره، از کتاب “جنگ عادلانه، جنگ ناعادلانه” است که نویسنده در آنجا با رجوع به مقطع آغازین جنگ، نقاط قوت ارتش سرخ چین و جمهوری دمکراتیک خلق کره را در مقابل قوای آمریکائی و نیروی تحت الحمایه اش در کره جنوبی بنمایش میگذارد. جنگ کره که در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۵۳ جریان داشت هم نتیجه و نشانه بپاخیزی و پیشروی جنبش رهائیبخش ملی در آن خطه بود و هم برخاسته از پاسخ سبعانه و سرکوبگرانه قوای امپریالیستی به این جنبش. جنگ زمانی آغاز شد که دولت ارتجاعی در کره جنوبی زیر ضربات انقلابی خلق در آستانه سقوط بود. این واقعه در فاصله کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب چین، و در شرایطی که اتحاد چین و شوروی درون یک اردوگاه سوسیالیستی در حال شکل گیری بود، شکست بزرگی برای جهان امپریالیستی در آسیا بحساب می آمد. از این رو امپریالیستهای آمریکائی با همکاری ۱۵ کشور و تحت پوشش سازمان ملل جنگ تجاوزکارانه ای را در کره براه انداختند. کشتار توده های خلق با انواع و اقسام سلاح ها آغاز شد. یانکی ها برای نخستین بار بمب ناپالم را با سوزاندن زحمتکشان کره ای آزمودند. در مقابل، خلق چین تحت رهبری حزب کمونیست و دولت سوسیالیستی بیاری خواهران و برادران خویش در کره شتافت و نمونه درخشانی از انترناسیونالیسم پرولتری را ارائه داد. جنگ کره که با پیروزی ارتش داوطلبان خلق چین و توده های قهرمان کره ای رقم خورد، ضربه محکمی بر ادعای “شکست ناپذیری” ارتش مجهز آمریکا وارد آورد و روحیه انقلابی ستمدیدگان جهان را در نبرد علیه دشمنانشان بالا برد. رجوع به این تجربه در شرایط امروز که باز هم عربده های قدرتهای امپریالیستی مبنی بر “شکست ناپذیر” بودنشان بگوش می رسد برای طالبان رهائی و انقلاب آموزنده و حائز اهمیت بسیار است.

***

در سال ۱۹۴۸، نیروهای تحت الحمایه امپریالیسم آمریکا، جمهوری کره را در جنوب آن کشور تاسیس نمودند  یکماه بعد، قوای تحت رهبری کمونیستهای چینی موفق به برقراری جمهوری دمکراتیک خلق در بخش شمالی کره شدند. اعلام “خاتمه جنگ داخلی” که تحت فشار و بر مبنای ادعاهای آمریکا و شوروی صورت گرفت، تلاشی ناموفق بود. خط تقسیم شمال و جنوب که بسال ۱۹۴۸ رسمیت پیدا کرد در واقع خط مرز میان دو ارتش آمریکا و شوروی بعد از اشغال این کشور در جریان جنگ جهانی دوم بود. از همان لحظه ای که این مرز ترسیم شد، برخوردهای مسلحانه نیز بروز یافت. بنابراین وقتی در ماه ژوئن ۱۹۵۰ جنگ بالا گرفت هیچکس متعجب نشد. نیروهای جمهوری دمکراتیک خلق کره (ج.د.خ) فورا راهی جنوب شده، از مدار ۳۸ درجه عبور نموده و در عرض ۳ روز خود را به سئول ـ پایتخت کره جنوبی ـ رساندند. کل شبه جزیره کره درگیر جنگ داخلی گشت.

با منفرد شدن روز افزون قوای جنوب، آمریکا حضور نظامی خود در این بخش از اقیانوس آرام را افزایش داده، سیل قوای دریائی و هوائی خود را روانه منطقه ساخت و ناوگان هفتم خویش را به تنگه تایوان اعزام کرد. این کار تهدید علیه جمهوری نوبنیاد خلق چین بحساب می آمد. نیروهای تحت الحمایه آمریکا در کره جنوبی سریعا در حال عقب نشینی بودند و بنظر می رسید تا پایان ماه ژوئن کار آنها یکسره خواهد شد. اینجا بود که آمریکا مداخله نظامی نمود و نیروهایش را تحت نام قوای سازمان ملل وارد صحنه کرد تا دولت کره جنوبی را از شکستی فاحش رهائی بخشد. البته اوضاع آنقدر وخیم بود که آمریکا قادر به جلوگیری کامل از حرکت قوای کره شمالی نبود و فقط می توانست از سرعت پیشروی آنها بکاهد. یانکی ها بهمراه بقایای قوای کره جنوبی سرانجام از شهر “پوزان” به بعد یک حلقه دفاعی تشکیل دادند تا مانع از تسخیر بخش جنوبی شبه جزیره توسط قوای ج.د.خ کره شوند. بدون اینکار نه فقط دولت کره جنوبی در هم می شکست بلکه خود آمریکائی ها نیز به دریا ریخته می شدند.

در ۱۵ سپتامبر همانسال، قوای آمریکا دست به ضد حمله زده و با پیاده کردن واحدهای مختلط دریائی ـ زمینی در شهر “این چون” در نزدیکی سئول، تا عمق پشت جبهه کره شمالی نفوذ کردند. در این موقع، کره شمالی نه نیروی دریائی در اختیار داشت و نه از حمایت هوائی برخوردار بود. آتش پراکنده توپخانه ج.د.خ نتوانست از نفوذ یانکی ها جلوگیری کند. کمی بعد، حمله شدید آمریکا از ساحل “پوزان” آغاز شد. قوای کره شمالی از دو طرف ـ “پوزان” و “این چون” زیر آتش دشمن قرار گرفته بودند. هواپیماهای آمریکائی نیز همزمان بر سر آنها بمب می باریدند. ورق برگشته بود؛ قوای کره شمالی بشکلی پراکنده دست به عقب نشینی زده و در پشت مدار ۳۸ درجه مستقر شدند.

فرماندهان نظامی آمریکائی ها ادعا کردند که تقریبا به کل اهدافشان در کره دست یافته اند؛ جراید آمریکا از “خاتمه سریع” جنگ ستایش می نمودند و دولتمردان آن کشور طرح “اتحاد” دو کره را تحت نظارت سازمان ملل و رهبری ژنرال مک آرتور تدارک می دیدند. ارتش هشتم و واحدهای تفنگداران دریائی سریعا به شبه جزیره کره اعزام شدند تا طی چند روز خود را به رودخانه “یالو” در مرز چین برسانند. اینجا بود که توجه عموم از کره بسمت چین جلب شد. مک آرتور متفرعنانه اطلاعیه ای تهدید آمیز علیه چین صادر کرد. بعدها نیز همو بود که خواستار استفاده از سلاح اتمی ضد چین شد. حضور نظامی آمریکا در آبهای ساحلی چین تشدید یافت.

چینی ها از طریق سیاسی نسبت به این اقدامات واکنش نشان داده و در مورد وخامت اوضاع هشدار دادند. برخی واحدهای ارتش چین در طول رودخانه “یالو” ظاهر شد تا جدیت این اخطار واضحتر گردد. اما آمریکا علاقه چندانی به امور دیپلماتیک نشان نداد. مک آرتور با عجله نیروها و تجهیزاتش را بوسیله تانک و قطارهای باری بسمت “یالو” اعزام می کرد. آمریکائی ها آنقدر متفرعن و به پیروزی خود مطمئن بودند که به گفته اس. مارشال یکی از تحلیلگران نظامی آن کشور، هیچگونه تدارک تاکتیکی جهت مقابله با ضد حمله ندیده بودند. سنگرهای اطراف اردوگاه های آنها ضعیف بود؛ مسائل امنیتی جدی گرفته نمی شد؛ نیروها فاقد آتش حمایتی دوجانبه بودند و غیره. در ماه اکتبر ۱۹۵۰، ژنرال “واکر” فرمانده ارتش هشتم آمریکا پیامی بدین مضمون ارسال نمود: “اوضاع بر وفق مراد است”، “ارتش هشتم تا عید کریسمس به خانه باز می گردد.”  اما چند روز بعد، نیروهای داوطلب چینی طی یک حمله غافلگیرانه قوای آمریکا و کره جنوبی را بشدت در هم کوبیدند. بسیاری از واحدهای ارتش کره جنوبی متلاشی شد. اوضاعی گیج کننده حاکم گشت. جناح شرقی قوای دشمن در حال از هم گسستن بود که آمریکا دست به ضد حمله زد و توانست نیروهای چین که در جنگ کره با نام “ارتش داوطلبان خلق” شرکت داشتند را عقب بنشاند.

دیگر یانکی ها فهمیده بودند که مستقیما با چینی ها طرف هستند؛ اما هنوز نمی دانستند که چه ضربه بزرگی در انتظارشان است. بعبارت دیگر عقب نشینی نیروهای “ارتش داوطلبان خلق” باعث شد که آمریکا احساس قدرت کند و بیش از پیش بسمت دامی که برایش نهاده بودند، حرکت کند. در روزهای اول ماه نوامبر، مرز آرام بود. چینی ها منتظر حرکت قوای آمریکا بودند. آمریکائی ها مغرورتر از پیش گشته و از شکست ناپذیری خود می گفتند. روز ۴۲ نوامبر، ژنرال “واکر” بار دیگر پیام داد که “تا عید کریسمس در خانه خواهیم بود” و تایید کرد که بقیه خاک کره شمالی را هم اشغال خواهند نمود.

۲۶ نوامبر ۱۹۵۰، طی حمله ای سهمناک قوای ارتش هشتم و کره جنوبی مورد ضربه واقع شدند. دو روز پیش از آن، یک گردان از نیروهای ارتش ترکیه که تحت فرماندهی آمریکائی ها قرار داشتند به ماموریت رفته و دیگر بازنگشت. اما این واقعه یانکی ها را هشیار نساخته بود. بعدها معلوم شد که آن گردان بکلی نابود گشته است. در حمله ۲۶ نوامبر، سه بخش از ارتش کره جنوبی توسط قوای چینی محاصره شده و تقریبا از میان رفتند. با این ضربه، جناح راست ارتش هشتم آمریکا مورد تهدید جدی قرار گرفت. چینی ها سپس بسمت جنوب پیش تاختند با این هدف که این جناح از ارتش یانکی را منحرف سازند. آنها با اتخاذ تاکتیک “دور زدن و سد کردن” آمریکائی ها را در منطقه روستائی نزدیک شهر “سان چون” مجبور به جنگیدن کردند. قوای یانکی که ارتباط عملیاتی و کنترل فرماندهی خویش را از دست داده بودند، دیوانه وار به میدان جنگی که برایشان ترتیب داده شده بود پا می گذاشتند فقط برای آنکه درو شوند. بقول یکی از گزارشگران جنگ: “درست مثل این بود که ارتش ملل متحد با عجله می خواهد وارد کیسه چینی ها شود.

” نیروهای “ارتش داوطلبان خلق” موفق شدند همین بلا را بسر تفنگداران دریائی آمریکا بیاورند و آنها را تقریبا نابود کنند.

قوای چینی بدین ترتیب عمل نمودند: آنها مخفیانه نیروئی مرکب از ۱۴ لشکر را گرد آورده و با عبور از رودخانه “یالو” در خاک کره رسوخ کرده و علاوه بر آن، نیروی عظیمی قریب به ۸۵۰ هزار نفر را در بخش شمالی مرز منچوری مستقر ساخته بودند. این نیروها عمدتا از همان جنگجویان سابق جنگهای دهقانی تشکیل شده بود که در مقایسه با قوای ملل متحد سلاح های تکامل نیافته تری در اختیار داشتند. بنا به گفته گزارشگر فوق الذکر: “سلاح آنها عمدتا تفنگ و سر نیزه بود. بعض واحدها حتی فاقد این سلاح ها به اندازه کافی بودند. در برخی هنگ ها، از هر ۵ نفر یکی تفنگ داشت. دیگران با خود تعداد زیادی نارنجک حمل می کردند. قرار بر این بود که آنها با اسلحه دشمنان اسیر مسلح شوند. البته ارتش داوطلبان خلق بخوبی توسط خمپاره انداز که چینی ها با مهارت و استادی آن را بکار می گرفتند، تامین می شد.”

چینی ها برای آنکه توسط دشمن رد یابی نشوند، شبها با سرعت و از دل دره های تنگ حرکت می کردند و روزها را در کنار توده های کره ای می گذراندند. شیوه جنگیدن چینی ها در کتاب “تاریخچه لشکر تفنگداران دریائی آمریکا در جنگ کره” چنین تشریح گشته است: “کمونیستهای چینی توسط یک ارتش دهقانی نمایندگی میشدند. اگر این ارتش را با معیارهای تاکتیکی و استراتژیکی خودشان ارزیابی کنیم، در رده اول قرار داشت. شاید کمبود سلاح و تجهیزات را می شد بحساب فقر نظامی آنها گذاشت، اما تاکتیک های شبه چریکی این ارتش که بر پایه اصل تحرک تدوین شده بود اجازه حمل سلاح سنگین را به آنها نمی داد. باربران چینی با اونیفورم پنبه دوزی شده شان بهتر از هر سرباز دیگری در جهان قادرند در تاریکی و با مخفیکاری باور نکردنی خود را به نزدیکی مواضع دشمن برسانند. انگار آنها نیمه شب با نارنجک و مسلسل های کوچک ناگهان از زمین سبز میشوند و آدم را غافلگیر می کنند. تکان دهنده بودن این صحنه را فقط آمریکائی ها می توانند بفهمند چرا که تجربه اش را داشته اند.”

در آن دوره مطبوعات غربی مرتبا از “تاکتیک موج انسانی آسیائی ها” در جنگ کره می گفتند، حال آنکه چنین چیزی اصلا واقعیت نداشت. بسیار کم پیش می آمد که چینی ها واحدهائی بزرگتر از یک هنگ را در حمله بکار گیرند. هر حمله آنها در واقع به حملات متوالی گروه های ظاهرا بیشمار شکسته میشد. در واقع قدرتمندی چینی ها در تعداد بیشمارشان نبود، بلکه در گمراه کننده و غافلگیر کننده بودن حملاتشان بود. ارتش داوطلبان خلق شیوه موثری را علیه ارتشهائی که از امتیاز برتری سلاح و تجهیزات برخوردار بودند، در پیش گرفته بود. بقول یکی از افسران تفنگدار دریائی آمریکا، چینی ها از شیوه “تمرکز بر هدف” پیروی می کردند. برای آمریکائی ها قابل درک نبود سربازانی که هر شب مجبور به راهپیمائی طولانی بوده، روز را ۵۰ نفر، ۵۰ نفر در یک کپر یا غار میگذراندند و هر یک فقط با چند مشت برنج سد جوع میکردند بتوانند در جنگ دست بالا را داشته باشند. حملات شبانه چینی ها به یک قاعده بدل گشته بود تا آن حد که عدم مواجهه با آن، غافلگیری بحساب می آمد. ستون ها در پیشروی خود در مسیرهای صعب العبور چنان پیش می رفتند که گوئی خود بخشی از طبیعتند. در این راه اگر مقاومتی بروز میکرد، سریعا آرایش نظامی بخود گرفته، گروه های رزمنده مسلح به تفنگ و نارنجک و مسلسل کوچک یکایک از ستون تاکتیکی جدا گشته و با دشمن درگیر میشدند.

قوای “ارتش داوطلبان خلق” با تحرک و عملیات شبانه قادر شد قابلیت نیروی هوائی آمریکا را بحد تعیین کننده ای خنثی نماید و با استفاده از پشتیبانی توده ای، تکنولوژی مخابراتی آنها را نیز بلا اثر گرداند. حرکت قوای تامینات (لجستیکی) قوای ملل متحد وابسته به کنترل کامل جاده های اصلی بود؛ اما چینی ها دائما با انجام عملیات و ایجاد راه بندان این حرکت را مختل میکردند. این امر مشکلات لجستیکی بی پایانی برای یانکی ها بوجود می آورد بطوریکه مجبور بودند برای تامینات بخشا از هواپیما استفاده کنند.

حملات شبانه و جنگ از فاصله نزدیک باعث خنثی شدن برتری قوای ملل متحد در زمینه سلاح های سنگین و سلاح های مرکب نیز میشد ـ تانک ها تقریبا بلا استفاده شده بودند. ارتباطات تاکتیکی رادیوئی در مناطق کوهستانی مختل گشته بود. سربازان کره جنوبی و چین سیم های تلفن در مناطق پشت جبهه را تقریبا با همان سرعتی که وصل میشد، قطع میکردند.

قوای آمریکائی در چنان شرایطی قرار داده میشدند که نه بتوانند با واحدهای مجاور خود ارتباط برقرار سازند و نه با واحدهای حمایت کننده. این امر اختلال عظیمی در توان نیروهای غرب جهت ارسال فرامین و اطلاعات بوجود می آورد. برخلاف ادعای ژنرال مک آرتور که گفته بود “فشار و محاصره عظیمی در کره شمالی انتظار ارتش سرخ را میکشد و این امر سرنوشت جنگ را تعیین خواهد کرد”، حمله گاز انبری آمریکائی ها در عرض یک هفته در هر دو جناح شکست خورد. دیگر کسی بفکر برگزاری رژه پیروزی ملل متحد در جنگ کره نبود؛ فقط می خواستند قوای آمریکا را از فروپاشی عنقریب نجات دهند. در برابر چشمان متعجب و مشتاق جهانیان، ارتش دهقانی چین یک نیروی مدرن غربی را به فاصله کوتاهی پس از جشن پیروزی جنگ جهانی دوم آنها، بطور جدی بی روحیه ساخت و او را مجبور به فرار نمود.