درباره مفهوم مائوئیستی مبارزه دو خط

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

از مجله جهانی برای فتح شماره ۲۲ . ۱۳۷۶

اما تزهای مائو درباره مبارزه دو خط درون حزب، بیش از آنکه صرفا یک آموزه صحیح باشد، بطور لاینفک با کل تحلیلی که وی از ماهیت جامعه سوسیالیستی، مبارزه طبقاتی تحت سوسیالیسم، ادامه موجودیت بورژوازی و نیاز به پیشبرد انقلاب حتی تحت شرایط دیکتاتوری پرولتری ارائه داد، گره خورده است. و این درک، شالوده سیاسی انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی، عظیمترین جنبش انقلابی در تاریخ بشری و کوره ای است که مائوئیسم از آن بعنوان مرحله جدید و عالیتر مارکسیسم، پیروزمندانه سر برون آورد.

درک مائوئیستی از مبارزه دو خط

با بکاربست قانون ماتریالیسم دیالکتیک در حزب کمونیست، مائو بما آموخت که حزب “وحدت اضدادی” است بین خط پرولتری و مارکسیست ـ لنینیستی ـ مائوئیستی رهبری کننده و رهبری حزب از یکطرف، و خطوط و تفکرات غلطی که نهایتا انعکاس بینشهای طبقاتی غیر می باشند از طرف دیگر. او خاطر نشان کرد که این مسئله خصوصا در دوره سوسیالیسم حدت می یابد؛ یعنی زمانی که بورژوازی “درست در خود حزب کمونیست” است؛ اما خصلت اساسی مبارزه دو خط، هم در مورد دوره قبل و هم بعد از اینکه دیکتاتوری پرولتاریا استقرار یافت، صدق میکند.

بعلاوه، مائو بما آموخت که دقیقا از درون پیشبرد مبارزه دو خط است که حزب باید تکامل یابد.

مائو اظهار کرد که مبارزه دو خط یک جنبه دائمی از حزب کمونیست بوده و یقینا بدون مبارزه علیه ایده های نادرست “بر حیات حزب نقطه پایان گذاشته میشود.” اما او تحلیل کرد که مبارزه بین مارکسیسم و اپورتونیسم از مراحل مختلف عبور میکند و الزاما وسائل مختلف را برای حلش طلب میکند.

نقل قولی از “درک پایه ای حزب کمونیست چین”،:

 “تخالف و مبارزه میان ایده های مختلف مداوما در حزب اتفاق می افتد. این انعکاسی است از تضاد بین طبقات و تضاد میان نو و کهنه در جامعه.”

“مبارزه طبقاتی در جامعه بناگزیر انعکاسش را درون حزب دارد و بنحو متمرکزی در شکل مبارزه دو خط درون حزب نمایان میشود ـ این نیز یک قانون عینی است. مبارزه طبقاتی در جامعه بودن شک انعکاسش را درون حزب دارد؛ بدین علت که حزب ما در خلاء زندگی نمیکند بلکه در جامعه ای زندگی میکند که طبقات موجودند و برای ایدئولوژی بورژوائی، نیروی عادات کهنه و گرایشات فکری رویزیونیستی بین المللی این امکان وجود دارد که ارگانیسم حزب را تحت تاثیر قرار داده و آن را مسموم کنند. مضافا، امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم از هر کانال ممکن برای سرنگونی دولت و دیکتاتوری پرولتاریا استفاده میکنند و بنابراین میکوشند بهر وسیله وجود کارگزارانی را درون حزب تضمین کنند. همیشه این امکان وجود دارد که افرادی در حزب ما بخود اجازه دهند توسط دشمن فاسد شده و تا حد یک کارگزار دشمن طبقاتی به انحطاط کشانده شوند…

مادامی که طبقات وجود دارند، مادامی که تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی موجودست، مادامی که راه های سوسیالیستی و سرمایه دارانه موجودند، مادامی که خطر احیای سرمایه داری و تهدیدات تجاوزگرانه و خرابکارانه امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم موجودست، مبارزه دو خط درون حزب که انعکاس این تضادها هستند ادامه می یابد. طبیعت طولانی این مبارزات خود را بشکل افت و خیز (امروز خیز، فردا افت) نشان میدهند. “خیز” و یا “افت” تنها ظواهر مختلف مبارزه طبقاتیست. آنها بیانگر خط تمایز میان وجود و یا عدم وجود این مبارزه نیستند.

ما با این دورنمای مائوئیستی از مبارزه دو خط، میتوانیم ادامه دار بودن مبارزه را ببینیم. اما این مبارزه قطعا “موجهای بلند” خود را زمانی خواهد داشت که مبارزه بر سر خود خط حزب در بگیرد. مضافا، ما میتوانیم ببینیم که پدیده “سقوط بسطح دشمن طبقاتی” و انحطاط نشانه وجود مبارزه دو خط است و نه آنگونه که آرسه بحث میکند؛ دلیلی بر عدم وجود این مبارزه.

آرسه “مبارزه دو خط” را بد فهمیده و فقط به تضادهای  “آشتی پذیر” اشاره دارد که “میتواند از طریق انتقاد و انتقاد از خود حل شود. شکلی از مبارزه که هدفش اقناع و برگرداندن رفقا از خطوط انحرافی و زیانبار بسوی خط صحیح است.” هنگامیکه تضادی “آنتاگونیستی شده و بیانگر منافع غیر قابل آشتی دادن باشد، حل آن از طریق مبارزه طبقاتی مستقیم انجام میگیرد.” آرسه در ادامه بحث میگوید که در چنین حالاتی “واجبست که وسائل رادیکال مبارزه نظیر تصفیه و انتخاب سختگیرانه اعضاء و کادرها بدست گرفته شود.”

بنابراین، ما می بینیم که در جهانبینی آرسه، مبارزه دو خط بخشی از “مبارزه طبقاتی مستقیم” نیست. او میخواهد که مبارزه دو خط را تقلیل دهد و دامنه اش را محدود کند به صرفا راهی جهت کمک به رفقای اساسا خوب تا بر اشتباهاتشان در درک و عملکردشان فائق آیند. زمانیکه که تضاد به آنتاگونیسم آشکار رسیده، طبق گفته آرسه باید به طرق دیگر حل شود و “مبارزه دو خط” مشخصا کنار نهاده شود.

مقوله مائوئیستی مبارزه دو خط بمعنای این نیست که رویزیونیستهای سرسخت درون حزب را باید تحمل کرد و یا اینکه مبارزه با آنان را محدود کرد به انتقاد و انتقاد از خود.

 “مبارزه دو خط” میتواند حتی بعد از آنکه ارائه دهندگان اصلی چنان خطی حزب را ترک کرده و یا از آن اخراج شده اند، ادامه یابد. مبارزه دو خط لزوم دست زدن به اقدامات قاطع تشکیلاتی جهت حفاظت از تمامیت حزب را مردود نمی شمارد ـ مثلا اخراج و امثالهم. چنین اقداماتی تقریبا همیشه در مبارزات دو خط لازم می آید. اما برخلاف آرسه، مائوئیستها باور ندارند که مبارزه سیاسی و تشکیلاتی مانعه الجمعند. برعکس مائوئیستها بر این باورند که اقدامات تشکیلاتی از خط سیاسی نشئت میگیرد و به آن خدمت میکند؛ و اقدامات تشکیلاتی نمیتواند جایگزین براه انداختن مبارزه خطی شود.

مائو فهمید صرفا برکناری رهبران رویزیونیست از مقامشان کافی نیست ـ مبارزه میان مارکسیسم و رویزیونیسم باید به درون توده ها برده شود و توجه آنها باید بروی خط متمرکز شود؛ نه صرفا و یا عمدتا بر جنایات سردمداران رویزیونیست

وجود مبارزه دو خط میان مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائوئیسم و رویزیونیسم، یک تکامل عینی مستقل از اراده همگان است. سئوال اینست: حزب و توده ها را چگونه باید برای این “گردبادهای” سیاسی آماده کرد؛ برای آنکه چنین خط اپورتونیستی را شکست دهیم و شکست خط رویزیونیستی را به نیروی پیشبرنده پروسه انقلاب تبدیل کنیم.

انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی

مائو در مصاحبه قابل توجهش بسال ۱۹۶۷ (خطاب به هیئت نمایندگی آلبانی) به سئوالات نمایندگان پاسخ داد. “شما فکر میکنید که هدف انقلاب کبیر فرهنگی چیست؟” (پاسخهائی شنیده شد) “مبارزه علیه رهروان سرمایه داری درون حزب.” مائو گفت:

“مبارزه علیه رهروان سرمایه داری وظیفه اصلی است اما بهیچ رو هدف آن نیست. هدف آنست که مسئله جهانبینی حل شود. مسئله عبارتست از بیرون کشیدن ریشه های رویزیونیسم.”

خوجه بحث کرد که مائو به بورژوازی “اجازه داده” به حزب راه پیدا کند، زیرا موجودیت عینی بورژوازی و خط رویزیونیستی در حزب و نیاز به مبارزه برای جلوگیری از سربلند کردن رویزیونیسم را برسمیت شناخته است. خوجه همانند آرسه کوشید تجربه استالین را در مقابل درک و پراتیک پیشرفته تر مائو در رهبری انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی قرار دهد. خوجه همانند آرسه از این بحث کرد که “براه انداختن مبارزه دو خط” نوعی  لیبرالیسم و یا ملایمت در مبارزه علیه دشمنان طبقاتی است. خوجه همانند آرسه از این حرف زد که پذیرش موجودیت عینی خط بورژوائی اقرار به ضعفهای حزب پرولتری است. خوجه از “خلوص” حزب حرف زد با این نتیجه گیری که رویزیونیسم را تنها میتوان با نفوذ مستقیم دشمن به درون حزب توضیح داد و نه بر پایه تضادهای درونی خود حزب. در پیشبرد این بحثها، خوجه ـ و آرسه ـ سعی میکنند خود را بر استالین متکی کنند. اما آنها خود را بر نقاط ضعف و محدودیتهای استالین استوار میکنند و نه بر خدمات مثبت و همه جانبه واقعی او ـ مثلا مبارزه اش علیه تروتسکی که فقط با نگاه به آن از سطح بالاتر مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائوئیسم میتوان آن را بشکل صحیحی درک کرد.

مبارزه را تعمیق کنیم

باز هم تکرار میکنیم هدف از پیشبرد مبارزه دو خط، “سازش” با خط اپورتونیستی راست نیست. نکته آنست که “مبارزه را باید بسطح خط ارتقاء داد” .

اظهار نظرات آرسه در مورد اینکه “مبارزه دو خط” یک “مسئله داخلی” حزب کمونیست است خوشبختانه مارکس و انگلس و لنین و استالین و مطمئنا مائو هرگز به مبارزه دو خط بعنوان “مسئله ای داخلی” نگاه نکرده بلکه آن را مبارزه ای حیاتی برای همه کمونیستهای جهان دانستند.

بهر صورت، آنچه که مورد نیاز است یک جنبش توده ای انتقادی جهت افشاء و نقد خط اپورتونیستی راست می باشد تا بر این مبنا خط مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی صحیح درک و تثبیت شود. این روشی است که مائوئیستها همیشه بخاطرش جنگیده اند و ما باید با تمام قوا برای آن بجنگیم و امروز آن را بکار بندیم.

واضح است که در جریان مبارزه ای که مائو علیه خروشچف براه انداخت، هر جزء از بحثهای خروشچف را تجزیه کرد و آن را بر پایه ایدئولوژی پرولتری افشاء و طرد نمود

بهترین روشها و تاکتیکها برای تکامل مبارزه دو خط چیست؟.

تفاوت میان تاکتیکی که مائو برخی مواقع در ارتباط با سیاست مذاکره در خدمت جنگ خلق از آن استفاده کرد با سیاست رویزیونیستی جنگیدن بقصد دست بالا پیدا کردن در چارچوب استراتژی مذاکرات. مسائل مربوط به امکان آغاز، حفظ و پیشبرد جنگ خلق تا پیروزی در مواجهه با اوضاع بین المللی حاضر. این مسئله که چگونه حزب کمونیست میتواند در مواجهه با ضربات سنگین تقویت شود. اینها برخی مسائل مهم درگیر در این جدال هستند. مسائلی که نه فقط در پرو سر برآورده بلکه در جریان مبارزه انقلابی در کشورهای دیگر نیز مطرح شده است.

بحث در مورد مسائل سیاسی باید حول مسائل خط به پیش برده شود و نه تدوین کننده آن.

حملات آرسه به “ج ا ا” و حمله خشونت بار او به درک مائوئیستی از مبارزه دو خط، کوششی است از جانب وی و دیگرانی که میخواهند خطوط تمایز واقعی در جنبش بین المللی کمونیستی را پاک کنند و معیارهای متفاوت غیرمائوئیستی را جایگزینش سازند.