جایزه نوبل به شیرین عبادی و واکنشها

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

اعطای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی برای سران جمهوری اسلامی سخت ناخوشایند بود و خواب از سرشان پراند. دادن این جایزه به وکیلی سرشناس که در بیدادگاه های جمهوری اسلامی مدافع حقوق قربانیان این رژیم بوده است؛ به روشنفکری که حکام اسلامی وی را «غیر خودی» حساب می کنند؛ به زنی که در مجامع بین المللی حجاب از سر بر می گیرد؛ حامل پیام سیاسی شومی از سوی دول اروپائی برای رژیم جمهوری اسلامی ایران است. پیام این است که اروپا بطور جدی قصد تجدید نظر در  سیاست بیست و چند ساله اش مبنی بر حمایت بیدریغ از موجودیت جمهوری اسلامی را دارد.

هر چند با دریافت این خبر بد، حکومتیان سعی کردند قافیه را نبازند و  برخی آخوندها و آخوندزاده ها لحن بنده نوازانه بخود گرفتند، اما در کل پیام سیاسی نهفته در این جایزه را  با وحشت و نگرانی خاصی برگزار کردند. مشخصا، خاتمی با تاخیر چشم گیر و زیر فشار افکار عمومی مجبور به «ابراز خوشحالی» کرد. سران جناح راست که خیال می کردند دولتهای اروپائی، با وساطت جناح دوم خرداد، به حمایتهای بی قید و شرط خود از این رژیم ادامه خواهند داد، شوکه شده اند و مرتبا نسبت به عواقب سیاسی منفی این رویداد و «پر رو شدن» مخالفین خود، هشدار می دهند. مشخصا، محبیان که از نظریه پردازان جناح راست است، گفت: «جایزه صلح نوبل…حامل پیام سیاسی از سوی اروپا برای ایران است. گزینش فردی از ایران با فاصله ی روشن و رادیکالی از اصلاحات مورد نظر دولت بیشتر از آن که موید نظر اصلاح طلبان حکومتی باشد، حکایت آن دارد که… تلاش می شود جبهه جدید تبلیغاتی بر علیه ایران گشوده شود.»

البته که دادن این جایزه معنای سیاسی دارد. جایزه صلح نوبل، بشدت منعکس کننده سیاستهای وقت دولتهای اروپائی است. معنای این جایزه در شرایط امروز آنست که دول اروپائی دیگر نمی توانند به سیاست گذشته خود مبنی بر حمایت بیدریغ از جمهوری اسلامی ادامه دهند، اما می خواهند بازیگر عرصه سیاسی ایران باشند تا منافع امپریالیستی غارتگرانه خود را تامین کنند. مطبوعات اروپائی سالها در مورد محاسن «روند اصلاحات» و «شخصیت اصلاح طلب خاتمی» قلم فرسائی کردند. دولتهای اروپائی خاتمی را به یک سفر دور اروپا دعوت کرده و استقبال با شکوهی از وی بعمل آوردند. احزاب سوسیال دموکرات حاکم در اروپا حتا تلاش کردند میان مخالفین رژیم در خارج ( روشنفکران چپ تبعیدی) و جناح اصلاح طلب رژیم «آشتی ملی» بوجود آورند. برگزاری سمینار برلین نمایش علنی این سیاست بود. اما پروژه دوم خرداد ورشکسته از آب درآمد و با رو شدن ماهیت این فریبکاری سیاسی، جناح موسوم به اصلاح طلب نیز مانند جناح راست رژیم کاملا در میان مردم بی پایه شد. بهمین جهت دولتهای اروپائی صلاح خود را در آن دیده اند که دیگر روی این اسب بازنده شرط بندی نکنند و  شانس خود را در تاثیر گذاری بر روندهای سیاسی متغیر و بشدت متحول ایران از طرق دیگری بیازمایند. اروپائی ها که منافع عظیمی در ایران دارند، هدف دوگانه ای را در سر می پرورانند. از یکسو، می خواهند بهر ترتیب شده مانع از آن شوند که جنبش ضد رژیمی مردم ایران به یک جنبش انقلابی تمام عیار تبدیل شود، مهار بگسلد و آنچنان تومار جمهوری اسلامی را درهم بپیچد که تعمیر و ترمیم دستگاه دولتی و  استقرار یک دولت ارتجاعی دیگر بسیار مشکل شود. از سوی دیگر، اروپائی ها نمی خواهند در رابطه با ایران از آمریکا روی دست بخورند؛ آنها هراس دارند که آمریکا سرنخ تحولات ایران را بدست بگیرد و مانند عراق جای مطلوبی را بر سر خوان یغمای چپاول و بهره کشی به اروپائیها ندهد.

طبیعتا عده زیادی از ضربه ای که به این صورت از سوی دولتهای اروپائی بر جمهوری اسلامی وارد شده، خوشحال و مسرورند. شمار زیادی از دانشجویان مبارز و گروه های زنان و دیگر مخالفین رژیم قصد آن دارند که از فضای ایجاد شده برای تشدید مبارزاتشان علیه جمهوری اسلامی سود جویند. و این امر بسیار خوبیست. از این فرصت مساعد باید به بهترین وجه برای دامن زدن به اعتراضات و مبارزات توده ای و خیابانی علیه جمهوری اسلامی استفاده کرد. زنان باید فرصت را مغتنم شمرده و با حرکات جسورانه علیه حجاب اجباری اقدام کنند و با صدای بلند اعتراضشان علیه رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی را به گوش اقشار وسیعتر مردم برسانند.

اما این کافی نیست. در واقع تمام کردن ماجرا در همین حد مطمئنا موجب گیجی سیاسی در میان مبارزین ضد رژیم بخصوص جوانان خواهد شد. دقیقا در  چنین شرایطی است که عناصر آگاه باید مقاصد سیاسی پشت این واقعه را توضیح دهند. بر لزوم تبدیل جنبش ضد رژیمی به یک جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی تاکید گذارند. بر خواست پایه ای جدائی دین از دولت پافشاری کنند. به بحث و آگاهی در مورد تاریخچه حمایت دولتهای اروپائی و آمریکا از رژیم جمهوری اسلامی دامن زده و بخصوص سکوت تائید آمیز دولتهای اروپائی و آمریکا در قبال کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را برای توده های مردم برملا کنند. عناصر پیشرو باید این حقیقت انکار ناپذیر را مرتبا به جوانان مبارز گوشزد کنند که پیروزی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران مستلزم آنست که با کلیت جمهوری اسلامی در افتد و با قدرتهای امپریالیستی مرز بندی روشن داشته باشد. در تضاد افتادن دولتهای اروپائی و آمریکا با جمهوری اسلامی مطمئنا از آن جهت که جمهوری اسلامی حامیان بین المللی اش را از دست می دهد بسیار خوبست. این عامل مساعدی برای رشد جنبش مردم