مصیبت مسیح!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه
نقد فیلممصیبت مسیح! ساخته مل گیبسون  
حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م) شماره ۱۶  مرداد  1383 
 میل گیبسون هنرپیشه – کارگردان آمریکائی به تازگی فیلمی به نام “مصیبت مسیح” ساخته است. فیلم درباره ۱۲ ساعت آخر زندگی مسیح، پیش از به صلیب کشیده شدن وی است. کاهنان یهودی در جستجوی مسیح  اند. آنان مسیح را متهم به کفر کرده اند زیرا او ادعای خدائی کرده است. مسیح پس از “شام آخر” برای دعا به باغی (باغ جتسیمانی) رفته است. یهودا اسخریوطی که جای مسیح را می داند، عوامل کاهنان یهودی را به محل اختفای وی هدایت می کند. مسیح را دستگیر کرده و به اورشلیم می برند. سپس، او را به سربازان حکمران رومی فلسطین تحویل می دهند (امپراطوری روم، فلسطین را اشغال و ضمیمه امپراطوری خود کرده بود). حکمران رومی فردی است به نام پیلات (پونتیوس پیلاتوس). پیلات میتینگی با حضور اهالی شهر(که اغلبشان یهودی اند) و کاهنان یهود تشکیل می دهد و از آنها می پرسد به چه دلیل این مرد (مسیح) را دستگیر کرده اند. سران یهود می گویند بدلیل اینکه وی ادعای خدائی کرده است او را جنایتکار می دانند. پیلات این دلایل را کافی ندانسته و می گوید قضاوت در این مورد برعهده شاه هرود است. مسیح را پیش شاه که در رختخواب مشغول عیش و نوش است می برند. بهر حال پیلات و شاه رای به بیگناهی مسیح می دهند. یک میتینگ دیگر تشکیل می شود و نتیجه به اطلاع مردم شهر رسانده می شود اما آنها کماکان با فریادهای زننده و گوشخراش طلب می کنند که مسیح به صلیب کشیده شود. پیلات که ظاهرا نمی خواست مسیح را بکشد (چه فرد رحیم و لطیفی!) پیشنهاد می کند که حاضران میان باراباس که یک تبهکار بدنام و زندانی بود و مسیح، یکی را انتخاب و آزاد نمایند. مردم رای به آزادی مرد تبهکار می دهند (توده های وحشی و بی مغز!). پیلات که نمی خواهد مسیح را به اعدام محکوم کند پیشنهاد می دهد که بجای کشتن مسیح او را شکنجه دهند تا مردم و کاهنان راضی شوند.  سپس نمایش مصائب مسیح شروع می شود: فیلم وارد صحنه های جگرخراش و حال بهم زن شکنجه مسیح توسط سربازان بیرحم رومی می شود که با گرز و شلاق به جان وی می افتند. این بخش از فیلم  که نمایش سادیستی ترین اشکال شکنجه بدن انسان است، تمامی ندارد و همینطور ک—-ش پیدا می کند.سپس بدن خون آلود مسیح را به میتینگ می آورند. صحنه نفرت انگیز است. کاهنان شکم گنده یهود فریاد می زنند: صلیب، صلیب. و در پی آنها توده های مردم گوسفندوار این فریادها را تکرار می کنند. و فرماندار پیلات، مردی با شخصیت و متمدن، از این همه وحشی گری و بی مغزی قیافه ای بسیار ناراحت گرفته است اما به خواست آنها تن می دهد (چه حکمران دموکراتی!). صلیب را بر دوش مسیح می گذارند تا بدن شکنجه شده و خون آلودش آن را از مرکز اورشلیم تا تپه های جلجتا که محل اعدامش است، بکشد. این ها صحنه های دیگری از مصائب مسیح است. بعد مسیح به صلیب کشیده می شود. در تمام این مدت وی در حال تزکیه نفس است تا مبادا دچار وسوسه شیطان شود. شیطان از همان صحنه های اول حضور دارد: در شکل یک زن! وقتی که لحظه مرگش فرا می رسد خیالش راحت می شود که دیگر شیطان نمی تواند او را وسوسه کند. در لحظه مرگش قطره اشکی بر زمین می ریزد. مثلا این خداست که گریه می کند.  خشم خدا بصورت خشم طبیعت بروز می کند. در انتهای فیلم مسیح بلند می شود و راه می افتد. این “رستاخیر” مسیح است! (مسیحیان می گویند روزی مسیح زنده می شود؛ شبیه آنچه که شیعیان در مورد امام ۱۲ خود می گویند.)     این فیلم تبدیل به یکی از جنجالی ترین فیلم های تاریخ  سینما شده است. از سوی بنیادگرایان مذهبی آمریکا سخت مورد استقبال قرار گرفته و از سوی نیروهای مترقی بشدت زیر انتقاد قرار گرفته است. در آمریکا، کلیساهای بنیادگران مسیحی مردم را با اتوبوس و بلیط مجانی به دیدن این فیلم می برند. گفته می شود جورج بوش عاشق این فیلم است. طبق گزارشات نشریه کارگر انقلابی، در مقابل سینماهائی که فیلم را به اکران گذاشته اند دسته های مبلغین مسیحی مردم را از عاقبتشان می ترسانند و آنها را شستشوی مغزی می دهند و جزوات خرفت کننده مذهبی را بطور مجانی میانشان پخش می کنند. درمقابل این تاریک اندیشان، دسته های جوانان کمونیست (بریگاد جوانان کمونیست که شاخه جوانان حزب کمونیست انقلابی آمریکاست) در برابر سینماها اعلامیه های خود را پخش کرده و به افشاگری در مورد محتوای ایدئولوژیک ضد مردمی و مقاصد سیاسی و پیام سیاسی این فیلم می پردازند و به مردم هشدار می دهند تبدیل به گوسفندان بی مغز و دنباله رو حکومت و سران مذهبی نشوند. علاوه بر این جوانان کمونیست، عده ای از روشنفکران مترقی و همچنین یهودیان علیه محتوای ضد یهودی این فیلم تظاهرات کرده اند. بیک کلام، فیلم مصیبت مسیح یک فیلم جنجالی است و جدالهای ایدئولوژیک و سیاسی زیادی را در جامعه آمریکا و جهان برانگیخته است. ارزش تاریخی فیلم     صفر! این یک فیلم مذهبی است و ارزش تاریخی ندارد.  زیرا اولا ، فیلمی است که بر اساس یک افسانه ساخته شده است. افسانه این است که مسیح با خونش بهای گناهان انسان را پرداخت و بعد از مردن، دوباره برخاست و راه افتاد. ثانیا، شرح وقایع این ۱۲ ساعت از سوی حواریون گوناگون مسیح به اشکال مختلف و متضاد تعریف شده است. هیچ سند و مدرک تاریخی موجود نیست که نشان دهد کدامیک از این روایتها (در جنبه هائی که افسانه و خیالپردازی نیست) واقعیت دارد. مل گیبسون که شخصی بسیار مذهبی و طرفدار بنیادگرایان مسیحی است،  برای ساختن فیلم  روایتی را انتخاب کرده است که در آن سران یهود و توده های دنباله رو آنها مسئول قتل مسیح معرفی شده اند. تاریخ هیچ اطلاع و سندی در مورد واقعیت روابط یهودیان و مسیح در آن ۱۲ ساعت در دست ندارد. هر چه هست روایتهای متضاد حواریون مسیح است. بسیاری از محققین مسیحی و حتا کشیشان قسمتهای مهمی از انجیل را نقد کرده اند و نشان داده اند که چقدر تحریف است وبجای اینکه ثبت تاریخ باشد، اختراع تاریخ است.     فیلم مصیبت مسیح بر پایه روایتی که به انجیل پل معروف است ساخته شده است. (پازولینی فیلم مسیح به روایت انجیل متی را ساخت). روایت پل زمانی نوشته شده است که مسیحیان می خواستند با رومی ها سازش کنند. بنابراین، پیلات حکمران روم، یک مرد با شفقت و عادل ترسیم شده است در حالیکه تاریخ نویسان شخصیت پیلات را طور دیگری مستند کرده اند. پیلات در زمره خونخوارترین حکمرانان امپراطوری روم بود. او صدها یهودی را به صلیب کشیده  و در فلسطین آنقدر شکنجه و خونریزی کرده بود که روم او را فراخوانده و به وی دستور داد که از خونخواریش کم کند زیرا موجب نا امنی در سرزمین های امپراطوری می شود. پس چرا این روایت انجیل او را آدمی با شفقت ترسیم می کند؟ فقط بخاطر آنکه محاسبات سیاسی در میان بود. مسیحیان میخواستند با قدرت حاکم سازش کنند و تبدیل به وفاداران نظام حاکم شوند. امپراطوری روم برای مطیع کردن مردم سرزمینهای تحت سلطه خود، از مسیحیت سود جست. در واقع مسیحیت فقط پس از آنکه امپراطوری روم آن را بحال خود مفید دانسته و بعنوان مذهب رسمی اتخاذش کرد، از حالت یک فرقه مذهبی کوچک در آمد. اگر شمشیر امپراطوری پشت آن نبود یا به سرنوشت بسیاری از مذاهب مشابه که مرتبا سربلند می کردند و نابود می شدند دچارمی شد یا در حد مذهب یک فرقه کوچک باقی می ماند. علت اینکه برخی مذاهب مانند اسلام و مسیحیت تبدیل به مذاهب جهانی شدند این نبود که گویا معجزاتشان قوی تر بود یا پیامبرشان به خدا نزدیکتر بودند و از این خزعبلات ایده آلیستی. بلکه علت عمده و اساسی آن قدرت سیاسی و زور شمشیر بود وگرنه از این نوع پیامبران و دینها زیاد آمده  و رفته اند. شاید دهها هزار. ارزش فکری فیلم    صفر! فیلم برای فکر نکردن بیننده ساخته شده است. عین مذهب است یعنی با ایمان سر و کار دارد نه با اعتقاد، با احساسات کور سر و کار دارد نه با خرد، برای برانگیختن تبعیت است نه سوال.  فیلم با سبکی ساخته شده  که قدرت فکر کردن و سوال کردن را از بیننده می گیرد و به وی فرمان می دهد مغز را بایگانی کرده و با احساسات به وقایع تاریخ بنگرد؛ طوری که یا احساس گناه کند یا از یک عده (از یهودی ها، خارجی ها و بی دین ها) متنفر شود؛ آنهم بخاطر اتفاقی که دو هزار سال پیش رخ داده!    جالب اینجاست که این فیلم مذهبی از آن نوعی هم نیست که بتواند مثلا یک مسلمان را مسیحی کند. با دیدن این فیلم اصلا کسی تحت تاثیر شخصیت مسیح و حرفهایش قرار نمی گیرد. روایت تصویری شکنجه های مسیح فقط بر احساسات مذهبی پیشاپیش موجود، تاثیرگذاری می کند و آنرا غلیظ تر می کند. فیلم برای کامل کردن تاثیرات مذهبی  به زبان آرمائیک و لاتین ساخته شده است. حتا انگلیسی زبانها مکالمات فیلم را باید از طریق زیر نویس بفهمند. ارزش هنری فیلم     در مورد جنبه های هنری این فیلم می توان از زوایای گوناگون بحث کرد که در نشریات مخصوص فیلم به آنها پرداخته شده است. اما خوبست به یک اشکال اساسی این فیلم اشاره کنیم. جنبه های کمی از داستان فیلم به خیال پردازی های هنری گیبسون ربط دارد زیرا فیلم تقریبا کاملا کپیه انجیل به روایت یوحنا است. این فیلم از ترفندهای هنری گوناگون (مثلا برخی صحنه ها از نقاشی های معروف مانند نقاشی داوینچی بازسازی شده اند)  استفاده می کند اما وفاداری مطلق فیلم به متن انجیل آن را فیلمی کسالت آور می کند. بنابراین شاید به جرات بتوان گفت که ارزش هنری فیلم فقط کمی بیش از ارزش هنری نویسنده خیالپرداز انجیل است! پیام ایدئولوژیک فیلم    این یک فیلم مذهبی است و ایدئولوژی مذهبی را تبلیغ می کند. مشخصا خیلی خوب پیام بنیادین مذهب مسیحیت را القاء می کند که: یکم، تمام بدبختیها و مصائب این جهان بخاطر گناهان انسان (آنهم توده های مردم کوچه و خیابان) است نه برخاسته از خصلت طبقاتی و استثمارگرانه و ستمگرانه بودن نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بشر. دوم، فقط نیروی مافوق انسان می تواند این وضع را تغییر دهد و نه خود مردم.    پیام بنیادین همه مذاهب همین است. بهمین دلیل طبقات استثمارگر ادیان مختلف را بعنوان جهان بینی خود اتخاذ کرده و از آن برای تحمیق توده های مردم استفاده می کنند. به این ترتیب پوست مردم را دو دفعه می کنند: یکبار با استثمار و ستم به قعر فقر و فلاکت و رنج  پرتابشان می کنند و بار دوم به مردم القاء می کنند که این بدبختی ها همه برخاسته از گناهان خود آنهاست و برای عوض کردن این وضعیت باید دست بدامن نیروهای ناموجود شوند. مارکسیسم به دژهای این تفکر جنایت بار یورش برد و منشاء واقعی رنج های بی حد و حساب اکثریت مردم را نشان داد و ثابت کرد که طبقه تحت استثمار می تواند و باید این وضع را از بنیاد عوض کند. این فیلم یک بار دیگر اهمیت تعیین کننده ایدئولوژی را یاد آوری می کند. مردم برای عوض کردن جهان نیاز به ایدئولوژی (یک مجموعه ایده ها و نگرش ها به جهان و به خود) دارند. اما چه نوع و کدام ایدئولوژی؟ این یکی از مرکزی ترین مسائل مبارزه طبقاتی است.پیام سیاسی فیلم     گیبسون با این فیلم هدف سیاسی معینی را نیز دنبال می کند. فیلم احساسات و فرهنگی را القاء می کند که به نیازهای امپراطوری کنونی (آمریکا) خدمت می کند. فیلم می خواهد برای جنگی که آمریکا براه انداخته و نامش را جنگ نامحدود و جنگ علیه تروریسم گذاشته است،  سربازگیری کند. تبلیغات رایج  در میان عوام این است که آمریکا این جنگ را برای متمدن کردن جهان وحشی  براه انداخته است.  فیلم می خواهد توده مذهبی مسیحی بنیادگرا را به سرباز جنگهای این امپراطوری تبدیل کند. می خواهد که توده های مذهبی، از باور و ایمان فراتر رفته و تشنه به خون شوند. همانگونه که در ایران با موعظه های مذهبی و القاء خرافات مطلقا ارتجاعی از طریق منابر و نماز جمعه ها و مدارس و رسانه های گروهی گرفته تا فیلم هائی با همان مضامین، توده های مذهبی را حزب اللهی کردند تا مشتاقانه بخاطر اسلام بکشند و کشته شوند؛ فیلم گیبسون نیز روی احساسات مذهبی که در جامعه آمریکا در حال رشد است بازی می کند و سعی می کند آنرا بسمتی که امپریالیسم آمریکا نیاز دارد سوق دهد.    در ایران، وی سی دی های این فیلم تحت عنوان “فیلم ضد صهیونیستی” توسط جریانات مذهبی پخش شده است و در فروشگاه های نیمه دولتی به فروش می رسد.  فیلم همزمان با به صحنه آمدن آن در خارج اجازه اکران یافت. اتفاقا فیلم اصلا “ضد صهیونیستها” نیست. ولی  بشدت ضد توده های مردم یهودی است و نفرت از آنان را دامن می زند. در این زمینه درست روی خط جمهوری اسلامی است. اما مسئله اصلی فیلم، یهودی بودن مردمی که شخصیتهای منفی فیلم می باشند، نیست؛ بلکه بوسیله منفی تصویر کردن توده های یهودی شهر اورشلیم دارد “مردم” را بطور عام منفی تصویر می کند؛ بطور عام «دیگران» یا « توده های نادان فقیر جهان سوم» را زیر حمله می گیرد و می خواهد توافق توده های مذهبی مسیحی را جلب کند که “اینها باید ادب شوند”.  خوب توجه کنید: فیلم از یکسو، حکمران رومی را که جلادی نامی بود با شفقت و از سوی دیگر توده های مردم را بی رحم و وحشی نشان می دهد؛ به بیننده ناآگاه این احساس دست می دهد که کاش این فرماندار متمدن یک مسلسل بدست می گرفت و همه این توده های نادان را به گلوله می بست چون این جماعت جاهل فقط شایسته مردن هستند! دقیقا همان احساسی که جورج بوش می خواهد در مورد مردم عراق ایجاد کند.فیلم با “رستاخیز مسیح” تمام میشود،  در حالی که یک مارش نظامی آنرا همراهی میکند! ■