“چپ” نیازمند یک خانه تکانی جدی!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۱ دقیقه
نکاتی در باره مسئله زن بیانیه اصول پایه ای در مورد  آزادی و برابری زنان 
حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م – ل – م)
شماره ۱۶ مرداد ۱۳۸۳ 
www.sarbedaran.org    
یک سال پیش در حقیقت شماره ۹ بیانیه ای به نام اصول پایه ای در مورد برابری و آزادی زنان ایران منتشر کردیمکه با این مقدمه آغاز می شود: «ما اصول زیر را بعنوان اصول حداقل سازمانها و احزاب چپ ایران در مورد مساله زنان اعلام می کنیم. همانطور که چپ با خواست و آرمان برقراری عدالت اجتماعی مشخص می شود در زمینه مساله زنان نیز با خواست آزادی و برابری زنان که بخشا در اصول زیر منعکس است مشخص می شود.  سازمانها و احزاب چپ ایران تلاش  میکنند که اصول زیر بعنوان اصول دموکراتیک پایه ای در میان توده های مردم فراگیر شود و توسط جامعه برسمیت شناخته شود. »    این بیانیه در اصل از سوی یکی از فعالین جنبش زنان به ما و بقیه جریانات درون “جنبش چپ” ارائه شد تا این احزاب و سازمان ها  با گذاردن امضای تشکل خود بر زیر این بیانیه بطور رسمی مضمون آن را بعنوان سقف حداقل باورها و محور عملکرد خود در رابطه با مبارزه زنان ایران برای آزادی و برابری، اتخاذ کنند و در صورت عدم پذیرش آن بعنوان اصول حداقل خود، علت آن را توضیح دهند تا بدینوسیله امکان بحث و نظردهی گسترده تر پیش آمده و از این رهگذر مسئله زنان بطور جدی تر در کل جنبش چپ ایران طرح شود – امری که بطرز اسفناک و غیر قابل قبولی به تاخیر افتاده است.  حزب ما از این تلاش استقبال کرد و همزمان خبر دار شدیم که سازمان راه کارگر و کومله و حزب کمونیست ایران و اتحاد چپ کارگری نیز آن را امضا کرده اند. بهمین جهت این بیانیه را با امضا این سازمان ها در نشریه حقیقت شماره ۹ منتشر کردیم. اما مدتی بعد خبردار شدیم که حزب کمونیست ایران امضای خود را به سطح “بخش خارج کشور حزب کمونیست ایران” تقلیل داده و بیانیه  در نشریه “راه کارگر” بدون امضا (حتا بدون امضای سازمان مربوطه) به چاپ رسید. اینها علائم هشدار دهنده اولیه بود دال بر اینکه این “اصول حداقل” برای مجموعه ای که به عنوان جنبش چپ شناخته می شود، چندان هم “حداقل” نیست و مبارزه و تلاش لازم است که  در میان سازمانها و احزاب چپ  ایران مسئله زنان از سطح (بقول لنین) بحثها و ادعاهای افلاطونی بگذرد و واقعیت پیدا کند. جدا از مسئله امضا کردن و نکردن و دلایل آن، در پیش گرفتن تاکتیک “سکوت” از سوی اغلب سازمان های چپ   بسیار سوال بر انگیز بود. شاید فکر می کردند این موج “جنبش زنان” هم بگذرد و گریبان ها خلاص شود! اما این موج رفتنی نیست و تازه دارد اوج می گیرد!    ما در این مقاله می خواهیم اولا، از این بیانیه (به عنوان اصول حداقل و بعنوان بخشی از مطالبات و نیازهای زنان ایران در زمینه آزادی و برابری) دفاع کنیم و بر اهمیت فراگیرکردن آن و تلاش برای تبدیل آن به  یک نیروی مادی و تاثیر گذار در جامعه، تاکید بگذاریم. ثانیا، می خواهیم از این فرصت استفاده کرده و به طرح انتقاداتی از خط و عملکرد غالب در جنبش چپ ایران بر سر مسئله زنان بپردازیم. زیرا بدون یک خانه تکانی حتا اصول حداقل طرح شده در این بیانیه نیز به باورها و اصول جنبش چپ تبدیل نخواهد شد.  جنبش کمونیستی و بطور کلی مارکسیسم همواره در مبارزه علیه انواع و اقسام اپورتونیسم شبه مارکسیستی، شفافیت و تیزی خود را بازیافته است. به اعتقاد ما امروزه مسئله زنان یکی از آن عرصه هائی است که کمونیستها باید تفاوت موضع و نقطه نظر کمونیستی را  با انواع بینش ها و جریاناتی که فقط در ظاهر و در ادعا  کمونیست یا چپ هستند روشن کنند و با روشن کردن این فرق و تفاوت، زمینه های بازسازی و دگرگونی و پیشرفت ایدئولوژیک را در میان خود کمونیستها نیز فراهم کنند. در بخش دیگری از این نوشته (که درشماره های آتی منتشر می شود) ما تلاش خواهیم کرد با مروری بر تاریخ تفکر و عمل جنبش کمونیستی بین المللی در مورد مسئله زنان نشان دهیم که  باور برخی فمینیستها مبنی بر اینکه جنبش کمونیستی اساسا “پدر سالار” بوده، بی پایه است. جنبش کمونیستی بین المللی از بدو پیدایش خود انقلابی ترین جریان فکری و عملی تاریخ بشردر همه عرصه های اجتماعی،  منجمله مسئله زنان، بوده است. مسکوت گذاشتن این حقیقت یا قلب این تاریخ فقط  به تبلیغات جناح راست پست مدرنیستهای فعال در مراکز آکادمیک و روشنفکری و به جریانات مذهبی و ملی – مذهبی  ایران خدمت می کند.    در اینجا ما به عمد از بکار بردن واژه “جنبش کمونیستی” برای نامیدن مجموعه سازمانها و احزاب معروف به چپ ایران پرهیز می کنیم زیرا اغلب سازمان هائی که زمانی خود را کمونیست می دانستند، از آرمانها و اصول انقلاب کمونیستی بکلی دست کشیده اند و باورها و برنامه های  سوسیال دموکراتیک اتخاذ کرده اند. بهمین جهت  ما هم واژه مبهم و گل و گشاد “جنبش چپ” را برای نامگذاری این مجموعه بر می گزینیم.         دفاع از “اصول پایه ای در باره آزادی و برابری زنان ایران”    از این بیانیه باید حمایت کرد،از آنبرای آگاهی دادن به توده های مردم استفاده کرد و با دامن زدن به بحث و جدل جمعی بر سر آن، ضعف یا ابهاماتش را برطرف کرده و سطحش را ارتقا داد. وظیفه تخطی ناپذیر جنبش چپ است که در ارائه چنین بیانیه ای برای کل جنبش دموکراتیک پیش قدم شود. ارائه این بیانیه به سازمان ها و احزاب چپ برای اینکه متحدا آن را بعنوان اصول حداقل خود اتخاذ کنند خدمت مشخصی به جنبش چپ است زیرا به آن کمک می کند تا بر سر یکی از حادترین و انفجاری ترین مسائل امروز و فردای جامعه ایران یعنی مسئله زنان یک موضع مشخص و پیشرو جلو بگذارد.    این بیانیه تمام بینش و آرمان و برنامه کمونیستی ما بر سر مسئله زنان را در بر نمی گیرد. زیرا به اعتقاد ما کسب آزادی و برابری واقعی در گرو انقلاب سوسیالیستی است و حل کامل تضاد زن و مرد تنها با از بین رفتن طبقات، در یک جهان کمونیستی ممکن می شود. اما میان امروز و رسیدن به آن هدف، باید گام به گام پلها را بنا کنیم و با نبرد پیش رویم. این بیانیه در مقطع کنونی و در ایران، به این پیشرفت نسبی خدمت می کند.     یکی از مهمترین نقاط قوت این بیانیه مشخص و صریح بودن آن است. این جنبه از بیانیه، تمایز آن را با تمام   ادعاهای قلابی جریانات بورژوائی در مورد مسئله زنان نشان می دهد.  به پلاتفرمهای جمهوری خواهان و ملی مذهبی ها و سلطنت طلبان نگاه کنید! همه بندی در مورد زنان دارند و سعی می کنند خود را طرفدار آزادی و برابری نشان دهند اما دریغ از چند خط مشخص و روشن در این زمینه. صدها ادعای مفت در دفاع از “آزادی و برابری” دارند اما  در برابر این سوال که امروز در ایران برای “آزادی زنان” کدامین دژها و موانع را باید خراب کرد سکوت اختیار می کنند و قلم ها یشان از حرکت باز می ایستند. زیرا هیچ یک از این نیروها نه می توانند و نه می خواهند در سلسله مراتب قدرت سیاسی و اقتصادی تغییری بوجود آورند. بنابراین در زمینه آزادی و برابری زنان نیز نمی توانند حتا یک ادعانامه نسبتا مشخص ارائه کنند. این بیانیه برخلاف ادعاهای  بی فایده و عوامفریبانه جریانات بورژوائی در مورد آزادی زنان، با تحلیل مشخص از شرایط مشخص ایران، دیدگاه و  مطالبات حداقلی را بطور روشن فرموله می کند (حداقلی که می تواند پیشرفت بحساب آید و نه در جا زدن و یا شکل عوض کردن). این بیانیه  بند و زنجیرهای بسته شده بر دست و پای زنان، و موانعی را که اقتدار چهار گانه، یعنی اقتدار دولت حاکم، اقتدار مذهب، اقتدار سنت، اقتدار مرد بر زن، در مقابل زنان ایجاد می کند را بر می شمرد و آزادی زنان را در گرو شکستن آنها می داند. بیانیه می گوید: «  در ایران  بزرگترین منبع ستم بر زن و بزرگترین مردسالار، دولت حاکم است….. قانون اساسی، جزائی و مدنی ایران علیه زنان و ناقض حقوق برابر زن و مرد است. استفاده از شریعت یکی از مهمترین اهرمهای رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب زنان است. مجموعه اینها شرایط بی حقوقی و غیر انسانی را بر زنان تحمیل می کنند. این قوانین باید فورا ملغی شوند. جدائی دین از دولت و مشخصا قطع فوری بکاربست احکام قرآن و فقه در مورد  زنان جزو اولیه ترین شرایط آزادی و برابری زنان است. گشتی ها و ارگانهای انتظامی مخصوص زنان باید منحل گردند و آزار زنان در مجامع عمومی سیاسی توسط لباس شخصی ها متوقف شود. ما زنان و جوانان رابه مقابله با این قوانین ستمگرانه و نیروهای سرکوبگر فرا می خوانیم و این مقاومت را  بخشی از مبارزه سیاسی عمومی مردم ایران می دانیم. … زنان فقط با دستگاه حاکمه روبرو نیستند. بلکه نظام پاتریارکی حاکم، مردان را به استیلاجوئی بر زنان تشویق و وادار می کند. … افزایش خشونت مردان علیه زنان در خانواده، از اشکال به ظاهر بی ضرر مانند محدود کردن زنان و دختران، تا اشکال آشکارا خشن مانند ضرب و شتم و به قتل رساندن، نتیجه تقویت روابط پاتریارکی است. … ما سلطه جوئی مردان بر زنان را محکوم کرده و مردسالاری را یکی از برجسته ترین موانع رشد و پیشرفت دموکراسی در جامعه می دانیم. به این جهت، طغیان زنان علیه مردان سلطه گر و علیه روابط پاتریارکی را عادلانه دانسته و از آن حمایت می کنیم…. ما تمام باورهای سنتی مبنی بر ناتوان و فرودست بودن زنان و لزوم تبعیت زن از مرد را باطل اعلام کرده و مبارزه برای پاک کردن اذهان جامعه از این باورها را وظیفه همه می دانیم. …»    نکات بیانیه در مورد ضرورت طغیان زنان علیه نظام مردسالاری و سلطه جوئی مردان، و متشکل شدن آنان در سازمانهای زنان برای پیشبرد مبارزاتشان، روشن است؛ اما باید فراتر رفته و تصریح می کرد که تبلیغ و تهییج و سازمان دادن چنین طغیان و مبارزه ای جزو وظایف سازمان ها و احزاب سیاسی چپ در رابطه با زنان است.  باید  در این زمینه با صراحت بیشتری حرف می زد و روشن می کرد که این مبارزه بسیار سخت و پیچیده است؛ و ورای صدور بیانیه ها و اصول پایه ای باید آن را سازمان داد و اینکار نیاز به سازمان های مخصوص، کادرها و سازمانگرانمخصوص دارد. و سازمان ها و احزاب چپ را موظف به بررسی بیلان فعالیتهای خود در این زمینه ها می کرد.     بیانیه سعی  می کند به گرایشات عقب مانده ای که سر مسئله زنان در میان مردم موجود است اشاره کند. مشخصا به این معضل اشاره می کند که رشد بیداری ملی در میان ملل تحت ستم ایران تاثیر متناقضی بر موقعیت زنان آن ملل دارد و بدرستی میگوید که ایدئولوژی ناسیونالیستی غل و زنجیرهای پدرسالاری را بر دست و پای  زنان محکمتر می کند. البته باید به گرایشات عقب مانده بر سر مسئله زنان در همه جنبشهای ضد رژیمی که بطور خودبخودی بلند می شوند و در سطح آگاهی خودبخودی می مانند (منجمله جنبش کارگری ) نیز اشاره می کرد. بیانیه روشن می کند که کلید دست یافتن به این خواستها در  دست خود مردم و در مبارزات خود زنان است و نه در جای دیگر. فراخوان های مشخص آن به جوانان، معلمان و جنبش های اجتماعی گوناگون از این نظر بسیار خوبند.     بیانیه معیارهای روشنی را برای وحدت و یک کاسه کردن نیروی کسانی که ادعای مبارزه در راه آزادی و برابری زنان را دارند طرح می کند.  یکی از بهترین بندهای بیانیه در مورد جنبش کارگری است که جنبش کارگری را موظف می کند این حداقل دیدگاه و مطالبات  را در باره مسئله زنان اتخاذ کند. مسئله زنان در جامعه ما آنقدر حاد است و موجودیت رژیم جمهوری اسلامی از بدو تولدش آنقدر به زن ستیزی اش وابسته بوده است که بی تفاوتی و انفعال هر جنبش اجتماعی – اعم از کارگری و دانشجوئی و روشنفکری –  بر سر مسئله زنان مطلقا غیر قابل قبول است. جمهوری اسلامی شمشیر ایدئولوژی عقب مانده و خفقان آورش را در کوره سرکوب زنان صیقل داد و با آن  گلوی بقیه را برید.  قوانین، رفتار و افکار زن ستیز جمهوری اسلامی جزو شاخص های غیر قابل انکار این حکومت است.  متاسفانه  بخش بزرگی از مردم و شرکت کنندگان جنبش هائی که علیه رژیم براه می افتند، اعم از کارگری و دانشجوئی وغیره، بشدت آلوده به باورها و فرهنگی هستند که حکومت جمهوری اسلامی در جامعه گسترش داده است. پس مسئله زنان مسئله ای مربوط به زنان نیست؛ بلکه مربوط به همه جنبشهای اجتماعی است.جواب به برخی انتقادات    ما در اینجا و آنجا شنیده ایم که به این بیانیه از زاویه “چپ”  انتقاد شده مبنی بر اینکه سطحش برای چپ پائین است!    اولا، متاسفانه واقعیت چپ چیز دیگری را نشان می دهد. ثانیا، در مقابل چنین انتقادی ما حرف لنین را بیاد می آوریم که در دفاع از سیاست خود  در طرح مطالبات زنان گفت: « این نه یک برنامه حداقل است، و نه یک برنامه اصلاحی …این کوششی برای منفعل کردن توده های زنان بوسیله  رفرمها، و منحرف کردن آنان از جاده مبارزه انقلابی نیست. به هیچ عنوان چنین نیست؛ اینکار به هیچوجه یک حقه بازی رفرمیستی نیست. خواسته های ما یک رشته نتیجه گیری های عملی است از احتیاجات مبرم و زن ضعیف و محروم در سیستم بورژوازی، و علیه تحقیرهای زشتی که باید در این سیستم تحمل کند. با طرح اینها ما نشان می دهیم که از نیازهای زنان و ستم بر زنان آگاهیم؛ از جایگاه ممتاز مردان آگاهیم؛ و از همه اینها نفرت داریم. بله، نفرت داریم و خواهان محو هر گونه ستم و آزاری هستیم که به زن کارگر، همسر کارگر، زن دهقان، همسر یک مرد عادی و حتی از خیلی جهات به زن طبقات ثروتمند نیز وارد می شود.» (“خاطرات من از لنین، گفتگوئی در باره مسئله زن” – کلارا زتکین – نشریه جهانی برای فتح شماره ۲۴)     برخی انتقادات دیگر به این بیانیه به این شکل مطرح می شود که این بیانیه  مسئله “زنان کارگر” را برجسته نکرده یا از زاویه زنان کارگر نوشته نشده است. تجربه نشان داده که اینها دو دسته اند. یک عده با توسل به “گفتمان کارگری”! در واقع می خواهند به موضوع مورد بحث یعنی مسئله ستم بر زن نپردارند یا آن را به حاشیه برانند. مشکل اینان با بلند شدن توفانی  از جنبش زنان حل می شود و نه با بحث. اما عده ای دیگر با چنین نقدی قصد  دارند یک دیدگاه “کارگری” از مسئله ستم بر زن ارائه دهند اما در نهایت یک دیدگاه تقلیل گرایانه اکونومیستی از مسئله ارائه می دهند. زیرا مسئله ستم بر زنان کارگر را به مزد نابرابر تقلیل می دهند. در حالیکه زنان کارگر از بابت مجموعه قیود و نابرابریهائی که نظام مردسالار بر زنان تحمیل می کند در عذابند و مسئله شان فقط مزد نابرابر نیست. اتفاقا اساس ستم دوگانه بر زن کارگر مزد نابرابر نیست. مسئله پیچیده تر از این است. تبعیضاتی که به زن کارگر می شود نشئت گرفته از قدرت دوگانه ای است که بالای سر وی قرار دارد. زن کارگر فقط با قدرت سرمایه دار و دولت وی روبرو نیست بلکه با سلطه مرد کارگر (شوهر و بطور کلی مردان) نیز روبروست؛  مسئله ستم و استثمار دوگانه زن کارگر اساسا به این قدرت دوگانه مربوط است. برجسته کردن (برجسته کردن واقعی و نه قلابی) مسئله ستم جنسیتی بر زن کارگر باید علاوه بر مزد نابرابر این مسئله را نیز در بربگیرد.  طرح این مسئله در میان کارگران و دامن زدن به آگاهی و ایجاد دگرگونی ایدئولوژیک (  تحول فکری و رفتاری) در آنان، برای دست یافتن به وحدت درونی طبقه کارگر مطلقا ضروری است. یک جنبه دیگر از طرح مسئله زنان از زاویه زنان کارگر تاکید گذاردن بر روی ضرورت متشکل شدن زنان کارگر در سازمان های زنان،  برای مبارزه مشخص علیه ستم بر زن است. زنان کارگر باید از این طریق آگاهی ویژه در مورد ستم بر زن بیابند و قاطعانه تر از زنان دیگر طبقات علیه ستم بر زن مبارزه کنند. متحقق کردن این امر مشخصا وظیفه کمونیستهاست. اصلا جنبش زنان بدون اینکه زنان طبقات تحتانی ستون فقرات آن را  تشکیل دهند پیگیری و رادیکالیسم لازم برای پیشبرد مبارزه در راه آزادی و برابری بدست نخواهد آورد. مبارزه علیه مردسالاری یک مبارزه سخت است و نیازمند یک نیروی اجتماعی نترس و رادیکال می باشد. انتقادات مدون به بیانیهتا کنون فقط یک نفر تلاش کرده است باب بحث در باره این “اصول” را از طریق نقد رسمی و نوشتاری باز کند: مقاله ای به قلم شهاب برهان تحت عنوان “کدام برابری و کدام آزادی برای زنان؟” در نشریه آوای زن (شماره ۵۱\۵۲) که به بررسی انتقادی این بیانیه پرداخته است.  او با  برخورد ی مسئولانه تلاش کرده طرز تفکر مشخص خود را پیش بگذارد و باب بحث را بگشاید ولی ما با اکثر انتقاداتش موافق نیستیم.  برخی از انتقادات وی در بالا جواب گرفته اند(۱). مهمترین نکته انتقادی شهاب برهان که توجه را جلب می کند  انتقاد وی به اصل شماره ۳ در بیانیه است. بند ۳ می گوید، «زنان فقط با دستگاه حاکمه روبرو نیستند، بلکه نظام پاتریارکی حاکم، مردان را به استیلا جوئی بر زنان تشویق و وادار می کند. این روابط که مردان را بر زنان مسلط می  کند به ضرر اکثریت مردان جامعه است زیرا کلیت نظام استثمار و ستم طبقاتی را نیز تقویت می کند….». شهاب برهان در نقد این بند می نویسد: «این ادعا  که روابطی که مردان را بر زنان مسلط می کند به ضرر اکثریت مردان جامعه است بکلی بی پایه است، غلط و گمراه کننده است. مردان در تسلط بر زنان، منافع دارند. آنچه اساسا نظام مرد سالار و پدر سالار را پایدار نگاه می دارد، همین منافع است. با این استدلال که چون نظام سلطه بر زن، در تحلیل نهائی کلیت نظام استثمار و ستم طبقاتی را نیز تقویت می کند، بر عریان ترین واقعیتی که منافع مردان در سلطه بر زنان باشد، پرده انداخته می شود.»    تاکیدات شهاب برهان بر روی اینکه مردان از این مناسبات نفع می برند درست است. باید این مسئله را رک و با صدای بلند اعلام کرد و ماهیت فئودالی و بورژوائی روابط مردان با زنان را در کل و جزء افشا کرد و علیه آن مبارزه راه انداخت. اولین کسی که خصلت ستمگرانه روابط  مرد با زن  در جامعه سرمایه داری را با صراحت بیان کرد مارکس بود که گفت: “زن پرولتاریای مرد است.” و به این ترتیب رابطه مرد کارگر با زن کارگر را به رابطه بورژوازی با پرولتاریا تشبیه کرد. بله مردان منافع عینی در سلطه گری بر زنان دارند اما شهاب برهان تنها یک جنبه از مسئله را می بیند و جنبه دیگر و بسیار مهم را که بیانیه سعی کرده است به آن اشاره کند، نمی بیند. جنبه دیگر مسئله آن است که کارگران و زحمتکشان منافع عینی دیگری هم دارند که پایه مادی و شالوده تغییر و تحول انقلابی را در آنان فراهم می کند؛ این منافع، منافع طبقاتی آنان است. مبارزه علیه نظام مردسالار جزء لاینفکی از مبارزه برای سرنگون کردن نظام سرمایه داری و به عبارت روشن تر جزئی از انقلاب کمونیستی است. مارکس مشخصات این انقلاب کمونیستی را با روشنی غیر قابل انکار مشخص کرد: گسست ریشه ای از تمام روابط مالکیت کهن؛  از تمام روابط طبقاتی کهن و از تمام روابط اجتماعی کهن که از آن بر می خیزد ؛ و از تمام افکار کهن که برخاسته از این روابط  طبقاتی و اجتماعی کهن است. نظام مردسالار، جزئی لاینفک و مهم از این “روابط اجتماعی کهن” است. بدون این “۴ گسست” نه مردان و نه زنان، رها نمی شوند.     بله حتا مردانی که خود تحت ستم و استثمارند از سلطه مرد بر زن، از نظام مردسالار نفع می برند. اما سوال این جاست که چه می دهند و چه می گیرند؟ در مقابل منافعی که می برند پایه های روابط طبقاتی بورژوائی (در جامعه ما بورژوائی و فئودالی) را محکم می کنند. این است نکته ای که بیانیه می خواهد بگوید و شهاب برهان به آن انتقاد می کند. آگاهی یافتن کارگران به این تناقض (نفع داشتن و نفع نداشتن مردان طبقات زحمتکش در حفظ نظام مردسالار) بطور خودبخودی امکان ندارد. درک این مسئله نیاز به آگاهی طبقاتی دارد. اگر کارگر مرد به آگاهی طبقاتی نرسد و بر طبق آگاهی خودبخودی “بهبود وضعیت معیشت امروز و فردا”  فکر و عمل کند مطمئنا از امتیازاتی که اربابان سرمایه دار و دولت به او علیه زنان می دهند ممنون می شود زیرا آگاهی اقتصادی و خودبخودی اش اجازه نمی دهد که سطح را بخراشد و عمق ماجرا را ببیند. طبقه کارگرنه تنها در ستم بر زن و نظام مردسالار ذی نفع نیست بلکه منافع طبقاتی اش ایجاب می کند که آن را ریشه کن کند و این برای رهائی خود طبقه کارگر ضروری است؛ طبقه کارگر اولین طبقه در تاریخ بشر است که رهائی اش در گرو ریشه کن کردن هر شکل از ستمگری بخصوص ستم بر زنان است.    گرایش سرمایه داری آن است که با کارکرد خود اکثریت مردم را پرولتر و بی چیز می کند. گرچه سرمایه داری به این ترتیب شالوده اتحاد طبقاتی طبقه کارگر را فراهم می کند، اما با لایه لایه کردن آنان و دادن امتیاز به یکی در مقابل دیگری در درون طبقه کارگر شکاف می اندازد. این شکافها دریچه های نفوذ ایدئولوژی بورژوائی و فئودالی در درون طبقه کارگر و میان زحمتکشان می شوند. وجود این شکافها ایجاد اتحاد طبقاتی را بشدت پیچیده و غامض می کند. وظیفه ایدئولوژی و برنامه و سازمان کمونیستی است که بر این پیچیدگیها و شکافها فائق آید و نبرد طبقاتی پرولتاریا را هدایت کند.؛ و برای اینکه بتواند چنین کند باید خط ایدئولوژیک و سیاسی صحیح  و برنامه مشخص داشته باشد. اگر کمونیستها گرایشات اکونومیستی و ناسیونالیستی داشته و آلوده به افکار کهنه باشند هرگز نمی توانند چنین وظیفه ای را تقبل کنند.    شهاب برهان می نویسد: «… نه تنها اکثریت مردان جامعه، بلکه حتی اقلیتی به تعداد انگشتان یک دست را هم  نمی توان با موعظه در باره نقشی که مردسالاری می تواند بر “کلیت” نظام استثمار و ستم طبقاتی داشته باشد، به چشم پوشیدن از مزایا و منافع ملموس و مستمر آقایی و تسلط بر زنان “وادار” کرد.»     اولا، به نظر ما نکته ای که  بیانیه طرح می کند “موعظه” نیست بلکه یک تئوری است؛ تئوری معروف و جدال بر انگیزی است مبنی بر اینکه ستم بر زن خصلت طبقاتی دارد و موقعیت ستمدیدگی زن به ساختار طبقاتی جامعه بشری مربوط است. انگلس در اثر معروف خود “مالکیت خصوصی و منشاء خانواده” آن را اینطور فرموله کرد: ظهور اولین اختلاف طبقاتی در تاریخ  مصادف است با شکل گیری تخاصم میان مرد و زن در ازدواج تک همسری؛ و اولین ستمگری طبقاتی مصادف است با ستم مرد بر زن. (۲)     شهاب برهان  می گوید: ” مردان در تسلط بر زنان منافع دارند …  آنچه اساسا نظام مرد سالار و پدر سالار را پایدار نگاه می دارد، همین منافع است.”  اما این “اساسا” واقعیت ندارد! در پابرجا نگاه داشتن نظام مردسالاری “منافع” بزرگتری نیز در کار است و آنهم منافع دولت طبقاتی و روابط طبقاتی حاکم است. مباحث مربوط به این جدل، مفصل (و مهم) است اما در حوصله این مقاله نیست. در هر حال، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خارج از ذهنیت ما، موقعیت ستمدیدگی زن به ظهور مالکیت خصوصی و روابط و تمایزات اقتصادی، مربوط است. این یک حقیقت عینی است. (اینهم یک تئوری مارکسیستی دیگر! حقیقت عینی!) تمام اشکال گوناگون ستم و استثمار در جامعه بشری به این “ساختار طبقاتی” جامعه بشری باز می گردد.    در این جا باید خاطرنشان کنیم که  جریانات رویزیونیست و اکونومیست با همین استدلال (که ستم بر زن از ساختار طبقاتی جامعه بشری نشئت گرفته و توسط آن تقویت می شود) مسئله ستم بر زن را “مسئله ای فرعی” قلمداد کرده و  از صورت مسئله مبارزه طبقاتی حذف می کنند. اما شعبده بازی رویزیونیستها دلیل بر غلط بودن تئوری مارکسیستی نیست. همانطور که این تحریف رویزیونیستی غلط است (یعنی منطبق بر واقعیت عینی نیست)، حذف کردن رابطه نظام مردسالاری و روابط طبقاتی حاکم نیز منطبق بر واقعیت عینی نیست. در نتیجه، مبارزه علیه مردسالاری را نمی توان و نباید به مبارزه علیه منافعی که مردان در سلطه جوئی بر زنان دارند تقلیل داد و دولت و نظام طبقاتی حاکم را از صورت مسئله حذف کرد. بیانیه درست می گوید که: ” در ایران  بزرگترین منبع ستم بر زن و بزرگترین مردسالار، دولت حاکم است”.    وقتی شهاب برهان می گوید، با موعظه نمی شود مردان را “به چشم پوشیدن از مزایا و منافع ملموس و مستمر آقایی و تسلط بر زنان “وادار” کرد” بلافاصله این سوال پیش می آید، “با چه می شود”؟ جواب مارکسیستها روشن است: با پیشبرد همزمان مبارزه انقلابی برای سرنگون کردن دولت و نظام طبقاتی حاکم و علیه نظام مردسالاری و تمام مظاهر آن. در تاریخ بشر، همه نظامات سیاسی و اجتماعی کهن بوسیله  انقلاب قهر آمیز ستمدیدگان سرنگون شده اند. این یک نیز مستثنی نیست. اما این یک سطح کلی از مسئله است. وقتی مسئله به روابط اجتماعی ستمگرانه در میان خود مردم (مشخصا، میان مرد تحت ستم و استثمار با زن تحت ستم واستثمار) می رسد مسئله بسیار پیچیده می شود.  تضاد زن و مرد در نهایت با محو طبقات و تمام روابط و افکار برخاسته از آن، از بین می رود. اما  از اینجا تا آنجا با این تضاد چه باید کرد؟    شک نیست، سیاست اکونومیستها و رویزیونیستها که “بخاطر مسائل اصلی” این مسئله را مسکوت گذاشته یا فرعی قلمداد می کنند یک سیاست ضد زن بوده و فقط  نسخه ای برای عقب نگاه داشتن طبقه کارگر و فاسد کردن جنبش کمونیستی و خرابکاری در خود مبارزه طبقاتی است. روش حل این تضاد در درون صفوف طبقه و خلق و جنبش نیز اساسا از طریق مبارزه است: مبارزه فکری و عملی. مبارزه فکری از طریق آگاهی دادن، از طریق نقد و افشا گری. و مبارزه عملی از طریق تشکل نیروی آگاه زنان، براه انداختن جنبش توده ای علیه تمام (تمام) مظاهر مردسالاری و پدر سالاری؛ براه انداختن مبارزه علیه گرایشات مرد سالاری در درون جنبش های اجتماعی و احزاب و سازمان های انقلابی و کمونیست و چپ و غیره. پیشبرد چنین مبارزه ای حتا در درون احزاب کمونیست واقعی نیز ضروری است زیرا بقول لنین، در زمینه مسئله زن، ” متاسفانه هنوز در توصیف بسیاری از رفقایمان می توان گفت که، کمونیست را خراش بده تا یک عامی ظاهر شود”. کمونیستها از آشکار کردن این معایب عار ندارند. نه تنها عار ندارند بلکه کاملا منطبق بر تحلیل هایشان از تاثیرات بلا وقفه بورژوازی بر احزاب کمونیست و ضرورت پیشبرد مبارزه خطی برای ممانعت از تبدیل شدن این احزاب به احزاب بورژوائی است. اگرچه این مبارزات، مبارزات درون خلقی می باشند اما بخش مهمی از مبارزه طبقاتی و مشخصا مبارزه علیه روابط اجتماعی کهن مردسالارانه هستند. این مبارزه ای است که حتا در جامعه سوسیالیستی ادامه می یابد.    هیچ یک از این مبارزات بدون توسل به عامل “جبر” پیش نمی روند. مثلا در جامعه سوسیالیستی این جبر شکل قانون گذاری و تضمین اجرای آن را بخود می گیرد. در درون احزاب کمونیست واقعی و انقلابی شکل اعمال اصول انظباطی برخاسته از ارزشها و آرمانهای کمونیستی را بخود می گیرد (که روابط برابر میان زن و مرد از پایه ای ترین آنهاست).  اما در عین توسل جستن به این اصول باید دانست که مسئله پیچیده تر از آن است که بسادگی حل شود. مهمترین مسئله این است که باید آگاهی کل حزب نسبت به اشکال گوناگون و موذیانه مردسالاری بالا برود و صفوف حزب مملو از زنانی شود که کاملا به این مسئله آگاهی دارند.      جنبش چپ نیاز به خانه تکانی دارد    اینکه جنبش چپ ایران در زمینه مسئله زنان پیشرو نیست، یک واقعیت است. این عقب ماندگی با پیشرو نبودن چپ بر سر نقد نظام حاکم (در ایران و جهان) و سرنگونی انقلابی آن ارتباط مستقیم دارد.  وقتی یک جریان سیاسی برنامه سرنگونی انقلابی نظام ارتجاعی حاکم (با تمام روابط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگ کهن آن) را نداشته باشد بسیاری از روابط اجتماعی ستمگرانه آن نیز بنظرش عادی می آید.    در میان بخش بزرگی از چپها که خود را “چپ کارگری” می خوانند کسانی هستند که به یک اعتصاب کارگری بعنوان مهمترین واقعه قرن بیست و یکم برخورد می کنند اما به مسائل مربوط به جنبش زنان پوزخند زده و در مباحثات و مذاکرات درونی توجه به جنبش زنان را بعنوان یک “انحراف از جنبش کارگری” قلمداد می کنند! واقعیت آن است که چپی که این مشخصات و تفکر را دارد برای جنبش کارگری مثل سم است چون بجای آنکه پیشاهنگ کارگران باشد، بقول لنین تبدیل به آئینه تمام نمای گرایشات عقب مانده درون کارگران می شود و بجای اینکه کارگران را بجلو براند، به عقب می کشاند. عجیب نیست که خط اینان در رابطه با جنبش کارگری نیز از حد یک خط لیبرال بورژوائی فراتر نمی رود. اینان مبارزه طبقه کارگر را محدود به مبارزه برای بالا رفتن مزد یا پرداخت مزد و دیگر حقوق صنفی در چارچوب نظام سرمایه داری می کنند و اصولا کاری به این ندارند که کارگر چگونه می تواند به “حق” واقعی خود که سرنگون کردن نظام سرمایه داری است، برسد. این چپ لیبرال نه به نبرد طبقاتی می تواند جدی برخورد کند و نه به نبرد جنسیتی. چه برسد به اینکه به نبرد جنسیتی به مثابه  یک جبهه از نبرد طبقاتی بنگرد و در راهش بکوشد. این چپ،  دنباله رو سطح خودبخودی جنبش طبقه کارگر و آگاهی خودبخودی کارگران است. در نتیجه هیچ رسالتی در زمینه زدودن سموم بورژوائی و فئودالی از جنبش کارگری و مبارزه علیه تفکرات ضد زن و مذهبی ای که در میان کارگران بیداد می کند برای خود نمی بیند. گرایشات لمپنی موجود در میان زحمتکشان را که به اشکال ضدیت با زن در خانه و جامعه و در جنبش سیاسی بروز می کند مشکل جنبش کارگری نمی داند و حیرت انگیز آنکه برخی افراد به اصطلاح چپ،  تقلید از این عقب ماندگیها را “کارگری” شدن فرهنگ خود می دانند! بسیاری از سازمان ها و محافل چپ به تضاد میان زن و مرد در درون خودشان به صورت دعواهای “خانوادگی” برخورد می کنند و نه بعنوان یک مسئله حاد اجتماعی. پس اینها چگونه می خواهند روابط اجتماعی کهن را براندازند؟    روزانه میلیون ها زن و دختر جوان توسط این روابط گندیده خرد می شوند و عده زیادی کشته می شوند (بشکل قتلهای ناموسی، ضرب و شتم در خانه، خودکشی برای رهائی از فشارهای خانواده و جامعه و غیره). آیا علیه این جنایت باید جنبشی سازمان داد یا نه؟  بخشی از سازمان های چپ حداکثر سالی یکبار (روز هشت مارس) اعلامیه ای در مورد وضعیت زنان صادر می کنند. ما به گزارشات کمیته مرکزی این سازمان ها واحزاب دسترسی نداریم اما به یقین می توان گفت که حتا یک صفحه در باره خط و برنامه فعالیت در رابطه با مسئله زنان، طراز بندی فعالیتهایشان در این عرصه، تجزیه و تحلیل مشکلاتی که  با آن مواجه بوده اند، انگشت گذاشتن بر عقب ماندگیهایشان و برنامه ریزی برای برای حل آنها، ندارند.          برخی فعالین و احزاب چپ، فمینیست هائی را که گرایشات مردسالاری و پدر سالاری موجود در میان احزاب و سازمان های جنبش چپ را نقد می کنند، ضد کمونیست می خوانند! این اتهام قابل قبول نیست. در واقع آن سیاستی “ضد کمونیستی” است که به اینگونه گرایشات اجازه رشد می دهد و نه سیاستی که آنها را نقد می کند! مهمترین مشخصه کمونیست  آن است که ستمدیدگان را به طغیان علیه ستمگران فرا میخواند و شمشیر آنان را تیز می کند. کمونیست کسی نیست که کر است و فریاد درد و رنج انسانها را نمی شنود بلکه کسی است که واضح تر و بلند تر از هر کسی نماینده بیداری و طغیان آنهاست. این انحطاط سیاسی و ایدئولوژیک است که کسی خود را چپ بخواند اما همه چیز را وارونه کرده و نقد ارزشهای فئودالی را “ضد کمونیسم” بخواند و حفظ آنها و یا بی تفاوتی در مقابل آنها را “کمونیسم” بخواند! حمله به فمینیستهائی که با شجاعت نقطه نظرات جاخوش کرده و اخلاقیات سنتی جامعه فئودالی و پدر سالار را نقد کرده و نفوذ گرایشات مردسالاری در سازمان ها و احزاب چپ را به مصاف می طلبند مشکلات چپ را حل نکرده بلکه بیشتر خواهد کرد. ربط خط عمومی وعقب ماندگی بر سر مسئله زنانآن چه بعنوان چپ ایران می شناسیم در واقع یک جنبش سوسیال دموکراتیک است (معتقد به اصلاح نظام سرمایه داری و نه سرنگونی قهرآمیز آن و برقراری یک دولت دیکتاتوری پرولتاریا بجای دولت دیکتاتوری بورژوازی). بخشی از این چپ که تحت تاثیر شوروی سرمایه داری و حزب توده بود، هیچوقت کمونیست نبود. بخشی دیگر که در ضدیت با خط مشی حاکم بر حزب توده و شوروی سرمایه داری شکل گرفته بود، بهمان نسبت که از آرمانهای کمونیستی عقب نشست و  به انواع نسخه های سوسیالیسم دروغین تن داد، بهمان نسبت که از خط مشی انقلابی دست کشید و رفرمیست شد، بر سر مسئله زنان عقب مانده و منفعل شد. این ارزیابی ما بهیچوجه  سکتاریستی و فرقه گرایانه نیست زیرا ما  پس از شکست انقلاب  قبل از پرداختن به انحرافات دیگران به جمعبندی نقادانه خط ایدئولوژیک و سیاسی خودمان پرداختیم؛ منجمله بر سر مسئله زنان. در این رابطه رجوع کنید به جزوه “پرولتاریای آگاه و مسئله زنان” که اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) در سال ۱۳۶۵ منتشر کرد. (گزیده ای از آن را در همین شماره می توانید بخوانید). نکته اصلی آن جزوه این است که  وقتی خط عمومی ایدئولوژیک وسیاسی کمونیستها خراب می شود، فورا به سیر قهقرائی در خط و پراتیکشان  در رابطه با مسئله زنان و جنبش زنان پا می دهد؛ و بالعکس، عقب ماندگی بر سر مسئله زنان نشانه آن است که در خط عمومی اشکالات مهم موجود است.  این رابطه را بطور واضح می توان در اکثریت چپ ایران مشاهده کرد.پس از شکست انقلاب  سیر قهقرائی در میان چپ ایران شروع شد. این سیر قهقرائی بخصوص پس از فروپاشی شوروی و آغاز کارزار ایدئولوژیک ضد کمونیستی از سوی امپریالیستها و مرتجعین جهان، جهش وار رشد کرد. انتقادهای عامیانه به آرمان های کمونیستی مد شد. در میان بخش بزرگی از چپ، ضد امپریالیست بودن، طرفداری از مبارزه مسلحانه برای سرنگون کردن رژیم حاکم، تبدیل به جوک و مسخره شد. تعریف های جدید از سوسیالیسم باب شد. مسابقه ای راه افتاد بر سر اینکه کدام حزب و کدام “رهبر” بیشتر می تواند سوسیالیسم را از محتوای طبقاتی و انقلابی اش تهی کند و آنرا با مفاهیم بورژوائی پر کند و بعنوان “اندیشه های تازه” جا بزند. یکی سوسیالیسم را “چیزی” که “اساسش انسان” است تعریف کرد؛ آن دیگری “چیزی” که بتدریج از درون تشکل سندیکائی و حرکت خودبخودی کارگران بیرون می آید! صحبت از  ایدئولوژی و حزب کمونیست و آرمان و دیکتاتوری پرولتاریا همه بعنوان افکار مستعمل که مال “قدیم” است شمرده شد. نسبیت گرائی در باره آنچه درست و عادلانه است و آنچه نادرست و ناعادلانه است باب شد و پافشاری بر روی اصول کمونیستی و سازش ناپذیری با انواع و اقسام دشمنان خلق به عنوان “بینش دگماتیستی” و “سیاه و سفید دیدن” خوانده شد. بطوری که بخشی از “چپ”  به توهم پراکنی در مورد ماهیت جناح دوم خرداد حکومت (یعنی بخش مهمی از عاملین و عامرین قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و بسیاری جنایات دیگر) پرداخت. بخشی از “چپ” خونریزی آمریکا در عراق را ضرورتی برای تحقق حکومت فدرالی برای کردها دید. و غیره.  برای چه باید از چنین چپی انتظار حرکتی علیه ستم بر زن داشت؟اکثریت چپ ما با هیچ یک از جوانب وضع موجود نمی خواهد بصورت انقلابی و قهری و رادیکال برخورد کند و در این میان مسئله ستم بر زن، مستثنی نیست. این چپ بدنبال “ممکن” هاست.  و “ممکن” یعنی همین نظام پوسیده طبقاتی و روابط اجتماعی و روبنای فکری کهنه آن. خلاصه کلام آنکه، دلایل عقب ماندگی مجموعه چپ ایران بر سر مسئله زنان می تواند زیاد باشد. اما همه آنها به یک جا ختم می شود: بخش بزرگی از چپ  بدنبال زیر و رو کردن انقلابی جامعه عقب مانده ایران و جهان سرمایه داری نیست. این چپ آنقدر به ارزشها و تمایزات جامعه بورژوائی عادت کرده  که معضلی مثل برده بودن نیمی از جمعیت وی را به حرکت و اعتراض در نمی آورد. تعارفی و کناری به آن برخورد می کند. تازه برخی با افاده می گویند این جزو مسائل مبرم طبقه نیست!!( منظورشان از “طبقه”  طبقه کارگر است) و اصلا به فکرشان نمی رسد که ممکنست کسی بپرسد آن طبقه ای که برده بودن نیمی از جمعیت  جزو مسائل مبرمش نیست اصلا به چه درد می خورد و چرا باید آن را تحسین کرد یا به آن تکیه کرد؟ آیا این حیرت آور نیست!کمونیستها برای نشان دادن خط  تمایز خود با چنین گرایشی باید تاریخچه نظرات و اعمال جنبش کمونیستی بین المللی در رابطه با مسئله زنان را رواج دهند تا روشن شود که کمونیسم چیست و کمونیست کیست. فعالین کمونیست باید ماهیت ستمگرانه روابط مردسالاری و پدر سالاری را در میان توده های مردم بخصوص در میان زحمتکشان افشا کنند و به آنان د ر این زمینه آگاهی دهند، گندیدگی و فساد این روابط را نشان دهند و به زحمتکشان یاد دهند که از این روابط متنفر شوند. فعالین کمونیست باید از طریق تبلیغ و تهییج مشخص در مورد مردسالاری، به زنان بگویند که نه تنها باید از ستمی که بر آنان می شود متنفر شوند بلکه باید علیه آن شورش کنند، و دیگر به بندگی تن ندهند. باید با صراحت به آنان بگویند که اگر از این مناسبات ستمگرانه فقط رنج بکشند و علیه آن شورش نکنند تبدیل به انسانهائی مفلوک می شوند. این در مورد همه زنان صادق است ؛ چه زنانی که هرگز آگاهی سیاسی نداشته اند و چه زنانی که زمانی شورشگران کمونیست و انقلابی بوده اند. زنان آگاه و انقلابی نسل پیشین اضافه بر زنان عادی جامعه فشار و سرکوب را تحمل کرده اند. آنان باید روحیه مبارزه پیگیرانه را باز یابند و رنج و مصائب دوره ای را که در آن زیسته اند تبدیل به نیروی مبارزه کنند و در این مبارزه به تیزترین سلاح ممکن دست اندازند. این تیزترین سلاح هیچ نیست جز ایدئولوژی و برنامه  و انقلاب کمونیستی.بخش دوم این مقاله را در شماره های آتی تحت عنوان “مسئله زنان: تئوری و پراتیک جنبش بین المللی کمونیستی” می خوانید. توضیحات: ۱- شهاب برهان انتقادات دیگری هم طرح کرده است. از آنجا که در این مقاله بدون آنکه هدف جواب به وی باشد به آنها نیز پرداخته ایم لزومی به رجوع دوباره به آنها را ندیدیم. به برخی نکات مطروحه دیگر در نوشته های دیگرمان پرداخته ایم و یا خواهیم پرداخت.۲- طرفداران تئوری “سیاست هویتی” و کسانی که به مارکسیسم انتقاد می کنند که “ساختارگرا” است،  این تئوری مارکسیستی را قبول ندارند. طرفداران تئوری “سیاست هویتی” Identity Politics  معتقدند که مظالم وارده بر هر قشر از جمعیت بشری را نباید به ساختارهای بزرگتر اجتماعی ربط داد و اصولا متحد کردن بخشهای ناهمگون تحت عنوان “یک طبقه” امکان ندارد و تنها به  لگد مال شدن منافع این یا آن بخش منتهی می شود. نتیجه منطقی این تئوری آن است که قشرها و بخش های مختلف مردم باید با دستگاه دولت طبقاتی و طبقه حاکمه که متحد و سازمان یافته است، بطور پراکنده و جدا جدا روبرو شوند! به این ترتیب “سیاست هویتی” در نهایت دستگاه حاکم را مصاف ناپذیر جلوه داده و بجز رفرم در این دستگاه و چانه زدن با آن راه برون رفتی از موقعیت ستم و استثمار اکثریت اهالی، چیزی ارائه  نمی دهد و نمی تواند بدهد.