ترفندها و هذیان های اشک سرما

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

سیامک پرتوی

اشک سرما ساخته عزیزالله حمید نژاد اکران عمومی شده است. این فیلم سال گذشته برای نخستین بار در جشنواره سینمایی فجر عرضه شد و همان موقع تنی چند از عوامل تولید و منتقدان سینمایی درباره موضوع و سناریوی آن بحثهایی را مطرح کردند. حرف همگی شان این بود که اشک سرما می خواهد با نگاهی جدید و واقع بینانه به ماجرای شکل گیری یک رابطه عاطفی در بستر درگیریهای کردستان ایران بپردازد. اینکه زن و مرد ماجرا در دو سنگر مقابل هم ایستاده بودند به گفته سازتدگان فیلم به حساسیت مساله می افزود و به آن ویژگی می بخشید. به ادعای حمید نژاد اشک سرما از چارچوب کلیشه ای و یک جانبه نگرانه حاکم بر فیلمهایی که در مورد جنگ کردستان ساخته شده خارج شده و تصویری زمینی و قابل پذیرش از شخصیتهای دو طرف این جنگ ارائه می کرد. اما این ادعاها فقط ادعا بودند! اشک سرما فیلمی است تبلیغاتی علیه جنبش مسلحانه کردستان و صد البته به نفع رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه نظامی سرکوبگرش در آن منطقه. کم نیستند فیلمهایی که یک شرایط سیاسی و تاریخی مشخص را بستر و بهانه پرداختن به پدیده عشق و عاطفه فردی قرار داده اند اما اشک سرما چنین نیست. درست برعکس. در اینجا یک رابطه سر و دم بریده و مصنوعی عاطفی بهانه و پوششی برای تخطئه جنبش عادلانه یک ملت ستمدیده و تحریف چهره مبارزانش شده است.

داستان چیست؟ یک دیپلم وظیفه روشنفکر و صلح طلب که در بخش مهندسی ارتش متخصص مین یابی شده را به یک منطقه خطرناک اعزام می کنند. اینجا نیروی پیشمرگه کومله مرتب اطراف پایگاه ارتش مین می گذارد و از سربازان قربانی می گیرد. دختر چوپانی از اهالی همان منطقه که عضو تشکیلات روستایی کومله است در کمک به تیم مین گذار و همینطور در پرت کردن حواس سربازان مین یاب نقش اصلی را بازی می کند. بقیه ماجرا هم روشن است. دختر تحت تاثیر خوبی و انسانیت و از خودگذشتگی دیپلم وظیفه خوش تیپ قرار می گیرد. در مقابل استدلال و منطق او کم می آورد و به او دل می بازد. سرباز جوان هم با وجود چشم پاکی که یک خصوصیت ذاتی نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی است به دختر علاقمند می شود! ظاهرا کلید این علاقه جایی زده می شود که سرباز متوجه می شود دختر چوپان رمان می خواند و به این نتیجه می رسد که: ”او روح بزرگی دارد.” کومله قصد ترور متخصص مین یابی را دارد چون آوازه این جوان همه جا پیچیده و طی یکسالی که در یک پایگاه دیگر خدمت می کرده حتی یکبار هم صدای شلیک گلوله یا انفجار در آنجا شنیده نشده است! ترور ناموفق است. دست سرنوشت دختر و سرباز را وسط کولاک و بوران کنار هم قرار می دهد. سرباز جان دختر که در حال یخ زدن است را نجات می دهد. چند روزی را در یک غار با هم سر می کنند. بخش نظامی کومله با بیسیم به دخترک فرمان می دهد که همانجا حساب مین یاب را برسد. دختر چوپان دچار تردید می شود و دستور را اجراء نمی کند. سرانجام برفها آب می شود. ارتش از یکطرف و گروه نظامی کومله از طرف دیگر به سمت غار می روند تا از ماجرا سر درآورند. دختر را کومله ای ها دستگیر می کنند و سرباز را ارتش. هر دو مورد بازجویی قرار می گیرند. برای امتحان وفاداری دخترک را مامور مین گذاری نزدیک پایگاه می کنند و از دور او را تحت نظر می گیرند. سرباز هم دوباره سر خدمت بر می گردد اما ظاهرا خلع سلاح شده است. در صحنه سوزناک پایانی فیلم سرباز طبق معمول به مین یابی می رود و با علامتی که دختر چوپان کنار مین گذاشته است متوجه قضیه می شود. اما افراد کومله که با دوربین صحنه را می بینند احتمالا با شلیک گلوله مین را منفجر می کنند. دخترک هم که از خود بیخود شده به سمت سرباز می دود و روی مین دیگری می رود و کشته می شود. همین!

اینکه حمیدی نژاد هنگام نوشتن فیلمنامه اشک سرما به ترفندهای هالیوودی در فیلمهای شبیه به رامبو آگاه بوده یا  بخش اطلاعاتی – امنیتی جمهوری اسلامی بعدا این نکات را در فیلم گنجانده تغییری در ماجرا نمی دهد. واقعیت اینست که در سناریوی اشک سرما دقیقا همان روانشناسی تماشاگر بکار گرفته شده که برنامه ریزان وزارت دفاع آمریکا و اف بی آی برای جهت دادن به افکار عمومی بکار می گیرند. برای مثال قربانیان مین گذاری و ترور نیروهای کرد در فیلم اتفاقا همگی کرد از آب درآمده اند! دو سرباز مین یابی که اوایل فیلم کشته می شوند کرد هستند. کسی هم که اشتباها در جریان ترور زخمی می شود و برای مداوا به درمانگاه صحرایی ارتش انتقال می یابد (!) یک پیرمرد کرد است. با این ترفند سینمایی می خواهند به تماشاگر القاء کنند که دود مبارزه مسلحانه پیشمرگان کرد به چشم خود کردها می رود. نمایش کمک و همدردی قهرمان فیلم یعنی سرباز ارتش اشغالگر جمهوری اسلامی با روستائیان کرد بسیار شبیه ژستهای ”مردمی” رامبو در ویتنام و راکی در شوروی سابق است. حتی صحنه معرفی متخصص مین یابی به افراد پایگاه که با شیرین کاری شجاعانه او در بی خطر کردن گلوله عمل نکرده خمپاره همراه است هم کپی صحنه اولیه معرفی کوماندوهای به اصطلاح قهرمان در فیلمهای هالیوودی است. همان خونسردی. همان نگاه ها. همان ژست ها. او حتی زبان کردی را هم بلد است و به وقت استراحت در چادر با خود ترانه کردی زمزمه می کند.

روی دیگر سکه اشک سرما تصویری است که از مبارزان کرد جلو می گذارد. از روناک شروع کنیم. همان دختر چوپان. سازنده فیلم به خیال خود می خواهد به این سئوال پاسخ دهد که چرا  ”یک دختر معصوم نوجوان روستایی با یک مشت کمونیست خدانشناس بیرحم همراه شده است”؟! خود روناک در صحبتهایی که با سرباز دارد تعریف می کند که در شهر بین پیشمرگه ها و نیروهای مسلح رژیم درگیری شده و برادر نوجوانش که در خیابان مشغول کار بوده بطور اتفاقی تیر خورده و کشته شده است. حمید نژاد این واقعه را به شکل فلش بک نشان می دهد و باز هم خیلی حساب شده از نمایش اینکه گلوله را چه کسی به سینه برادر روناک زده پرهیز می کند. چرا که واقعیت چهره مزدوران مسلح رژیم اسلامی به عنوان قاتل مردم کردستان به هیچوجه نباید روی پرده بیاید. اشک سرما اینطور جلوه می دهد که چنین وقایع اتفاقی باعث می شود امثال روناک فریب سازمانهای مبارز مخالف جمهوری اسلامی را بخورند و درگیر نبرد شوند. حمیدی نژاد این را نمی تواند بفهمد یا موذیانه تلاش می کند مردم نفهمند که هر لحظه زندگی توده های مردم در کردستان زندگی تحت اسارت و ستم است. پیوستن دختران و پسران آزادیخواه کرد به مبارزه سازمان یافته علیه دشمن سرکوبگر در این واقعیت دیرینه و روزمره ریشه دارد و نه در اتفاقات و سوء تفاهمات. در دهه ۱۳۶۰ بسیار بودند دختران روستایی مثل روناک که مبارزه انقلابی مسلحانه پیشمرگان علیه قوای اشغالگر رژیم امید رهایی را در دلشان بیدار کرد. پس برخاستند و زنجیرهای پوسیده سنت و خرافه و مذهب که زن را ضعیف و درجه دوم قلمداد می کرد را  از دست و پای خود برداشتند و آگاهانه درگیر مبارزه علیه قدرت سیاسی حاکم شدند. حرکت زنان پیشمرگه تصور غالب از نقش و جایگاه زن را در منطقه عمدتا روستایی و عقب مانده کردستان به میزان زیادی دگرگون کرد. باور و احترام به زنان مبارز و پیشرو جای تحقیر و تمسخر و سنگ انداختنها را گرفت.

چهره تحریف شده روناک در اشک سرما با تصویر وارونه ای که اشک سرما از اعضای گروه پیشمرگه بنمایش می گذارد تکمیل می شود. حمیدی نژاد تلاش دارد در مقابل ”نگاه پاک” سرباز به روناک ”نگاه ناپاک” رهبر گروه را  قرار دهد. این تلاشی بیشرمانه از سوی مدافع رژیمی است که تجاوز به زنان زندانی سیاسی یکی از روشهای ثابت شکنجه اش بوده و قوانین و احکام شرعیش توجیه کننده انواع تجاوز به کودکان و زنان است. هدف اصلی او از اینکار همان هدف همیشگی رژیم اسلامی است یعنی بی اعتماد کردن مردم نسبت به سازمانهای سیاسی و بدنام کردن مبارزان. اشک سرما مناسبات بین روناک و گروه را متزلزل و پر تنش نشان می دهد. غیر واقعی تر از همه اینکه روناک به یک سرباز غیر کرد ارتش اشغالگر جمهوری اسلامی  اعتماد می کند اما از اینکه چند پیشمرگه جدید فارس هستند برآشفته می شود و به آنان خصمانه نگاه می کند. و سرانجام اینکه بعد از سرپیچی روناک از کشتن سرباز گروه نظامی او را دستگیر می کنند به صندلی می بندد و کتکش می زنند. اما افراد بخش ضد اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی فقط به سرباز متهم دستبند می زنند و متمدنانه از او بازجویی می کنند! بدین طریق دوربین دروغ باف حمیدی نژاد که در خدمت رژیم شکنجه گران قرار دارد اعمال نفرت انگیز دشمنان مردم را به مبارزان انقلابی که خود آماج شکنجه و کشتارند نسبت می دهد. بطور کلی اینگونه جا بجا کردن عامدانه افکار و رفتار نیروهای مرتجع حاکم و نیروهای مبارز ضد رژیم در سراسر فیلم به چشم می خورد. برای مثال سازنده اشک سرما از جمله معروف ”ارتش چرا ندارد” که بخوبی بیان کننده سیستم اطاعت کورکورانه در نیروهای نظامی ارتجاعی نظیر ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی است استفاده می کند تا تفکر حاکم بر نیروی پیشمرگه را نشان دهد. در صحنه ای از فیلم فرمانده گروه نظامی در مقابل سئوال تردیدآمیز روناک می گوید که: ”شاخه نظامی چرا ندارد”!!

فیلمنامه اشک سرما گذشته از محتوای ارتجاعی و فریبکاریهای سیاسی که در جای جای آن نهفته فول های زیاد دیگری هم دارد که آن را باید به حساب دیدگاه هالیوودی کارگردان از قهرمان همه فن حریف اشک سرما و محتاج دانستن و یا محتاج جلوه دادن مردم به این نوع قهرمانان گذاشت. البته جهل این قبیل سینماگران در مورد مسائل مبارزه انقلابی و ساده انگاری در نگارش سناریو هم مزید بر علت است. برای مثال در  بحبوحه کولاک و برف این سرباز است که به روناک هیزم روشن کردن را یاد می دهد! یا اینکه دختر چوپان کرد   در دو قدمی خانه اش بوسیله کولاک و برف غافلگیر می شود و آنقدر در کوه دور خود می چرخد که گوسفندهایش تلف می شوند و خودش تا مرز یخ زدن می رسد انگار نه انگار که یک زحمتکش بومی است. یا در یک سکانس دیگر از فیلم روناک چوپان که هر روز اطراف پایگاه می چرخد و همه ارتشی ها او را می شناسند به تنها کتابفروشی شهر سر می زند تا کتاب رمان بخرد و اعلامیه های غیرقانونی جدید را بگیرد. ضمنا همان موقع پستوی کتابفروشی محل مخفی شدن افراد اصلی شاخه نظامی هم هست!

و بالاخره می رسیم به پیام های اشک سرما. در این فیلم چند جمله کلیدی گنجانده شده که همگی از زبان سرباز وظیفه خوش قلب بیان می شود. اوایل فیلم بین او و فرمانده پایگاه بحثی براه می افتد. فرمانده کهنه کار ارتش می خواهد به او بقبولاند که اینجا منطقه نظامی است و سلاح حرف آخر را می زند و افراد ارتش نباید به مردم محلی نزدیک شوند. سرباز در جواب می گوید: ”امنیت از راه همدردی با مردم محلی تامین می شود.” ظاهرا سناریو نویس در اینجا می خواهد دیدگاه و راه متفاوتی را در مقابل سیاست مشت آهنین و سرکوب عریان رژیم در مناطقی مثل کردستان پیشنهاد کند. اما طوری که داستان جلو می رود و نتیجه ای که در پایان فیلم حاصل می شود نشان می دهد که قضیه عکس اینست. ”همدردی” سرباز نمی تواند مین ها را خنثی کند. ”نرمش تاکتیکی” جلوی مین گذاری و مبارزه مسلحانه را نمی گیرد. می بینیم روناک که در آغاز فیلم فرمانده پایگاه بسویش شلیک می کرد تا از پایگاه دورش کند واقعا همان کسی است که در مین گذاریها نقش داشته است. نتیجه گیری منطقی اشک سرما اینست که فرمانده اشتباه نمی کرد و سیاست مشت آهنین لازم بود. سرباز مین یاب فقط قربانی توهمات مسالمت جویانه خود در یک محیط قهرآمیز است. پیام سیاسی اصلی اشک سرما چیزی جز ضرورت سرکوب مبارزه حق طلبانه مردم کردستان نیست.

اما فیلم پیام فریبکارانه ای هم برای مردم کردستان دارد. در صحنه ای سرباز به روناک می گوید: ”شما کردها آدمهای خیلی خوبی هستید و دل صافی دارید ولی زود باورید و زود دنبال حرف این و آن می افتید.” اما همه درد سازندگان اشک سرما و خط دهندگان اطلاعاتی – امنیتی آنان اینست که مردم کردستان زودباور نبودند و در دوره ای که اکثریت مردم ایران گول حرفهای خمینی و دار و دسته اش را خوردند و سرنوشت انقلاب خود را بدست مرتجعین اسلامی سپردند راه دیگری را در پیش گرفتند. اسلحه برداشتند و از حق خود دفاع کردند. جنگیدند و مقاومت کردند و اوضاع سیاسی متفاوتی نسبت به سایر نقاط ایران در آن خطه بوجود آوردند. و علیرغم اینکه سرانجام شکست خوردند اما جمهوری اسلامی تا به امروز هم نتوانسته سلطه همه جانبه سیاسی خود را بر مردم کردستان حاکم کند و پایگاهی محکم و مطمئن در بین آنان بیابد. پیام اشک سرما بسیار ساده لوحانه است.

”می گویند اینها خائن هستند.” ”خائن کسی است که ظاهرش با کاری که می کند یکی نباشد. سرباز با لباسی که پوشیده نشان می دهد که چکاره است.” تعریف جدید از خائن!