مذهب، علم و توده ها

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران ( م – ل – م ) شماره ۲۰ بهمن ۱۳۸۳

دو دهه قبل، روح الله خمینی سردسته تاریک اندیشان حاکم بر ایران فاجعه زلزله سال ۱۳۶۰ در کرمان را اینگونه توضیح داد: « ما باید بدانیم که این حوادث ناگوار، ابتلا و امتحانی است از طرف خداوند متعال برای مصیبت‌دیدگان در محل حوادث و برای مصیبت‌زدگان در سراسر کشور. … به منطق قرآن ‌کریم هر چه (مصیبت دیدگان و بازماندگان) دارند و داریم از خداوند منان است و همگی امانت‌دارانی هستیم که دیر یا زود امانات الهی را به صاحبش بر می گردانیم». سال گذشته در جریان زلزله مصیب بار بم، خامنه ای و بقیه سران جمهوری اسلامی همین حرفهای پوسیده را بر زبان آوردند. قریب به یکسال پس از زلزله بم، ده ها هزار نفر از مردم آسیا و آفریقا (در کشورهای اندونزی، سری لانکا، هند، سومالی و…) قربانی امواج سونامی شدند. بنیادگرایان مسیحی آمریکا که امروز عنان کاخ سفید را در دست دارند، در بیانیه های خود حرفهای مشمئز کننده عصر جاهلیت را  تکرار کردند که، “خدا مردم آن منطقه را بخاطر گناهانشان تنبیه کرد”.  

تبیین انسان عصر جاهلیت: “هر چه خدا می دهد بخودش باز میگردد”!

     در روزگاران قدیم، زمانی که هنوز  چیزی بعنوان شناخت علمی وجود نداشت و انسان اسرار زمین را کشف نکرده بود، مردم حرکات خشونت بار طبیعت را خشم زمین یا دریا می خواندند. می گفتند زمین لرزید و اقیانوس شانه بالا انداخت! خدای آب ها عصبانی است.

     اما این ها افکار انسان اولیه است که نادان و اسیر نیروهای طبیعت بود. انسان در مقطعی از تاریخ، مهار سرنوشت خود را از چنگال این “خدای منان” بیرون آورد. انسان با ابزار علم جواب این “خدای منان” بی رحم و بیمار را داد. زمانی که علم سکولار شکوفا شد معمای خشم زمین و آبها حل شد. (علم سکولار علمی است که در تبیین شکل گیری زمین و کهکشان و حیات، هیچ جائی برای عامل ناموجودی بنام قدرت ماوراء الطبیعه یا خدا قائل نیست).

بی پایه بودن تفاسیر مذهبی

انسانهای عهد قدیم در برابر حرکات قهری طبیعت ناتوان بودند. عجز آنان از نادانی شان سرچشمه می گرفت. این نادانی در آثار مدون مذهبی بخوبی منعکس است. کتب مذهبی مانند تورات، انجیل و قرآن درک نازل و غلط نویسندگان این کتب را نشان می دهد.  مشهورترین افسانه مذهبی در باره خشم دریاها، توفان نوح است که پیروان ادیان ابراهیمی به آن باور دارند. داستان از این قرار است که گویا خداوند منان ۴۰ روز و ۴۰ شب سیل بر سراسر کره زمین جاری کرد؛ نوح زرنگی کرد و به کمک خدا توانست خانواده اش و یک جفت از هر موجود زنده روی زمین را سوار بر کشتی خود کند و به این ترتیب باعث ادامه حیات بشر و جانوران دیگر شود. بر مبنای این افسانه مذهبی تمام موجودات زنده ی  کره زمین همانهائی هستند که نوح سوار کشتی خود کرد! احتمالا کشتی نوح از بزرگترین کشتی های جنگی آمریکا نیز بزرگتر بود که توانست چنین باری را حمل کند. مردانی که “کتب آسمانی” را نوشتند و این افسانه را بافتند، قصد لاف زدن نداشتند. بلکه دنیایشان کوچک بود و مانند قورباغه ای از ته چاه به جهان می نگریستند. آنان در قطعه کوچکی از این کره پهناور، در گوشه ای از خاورمیانه می زیستند و دنیایشان و تعداد گیاهان و حیواناتی که می شناختند بسیار بسیار کوچک و محدود بود. آنان وسعت کره زمین، گونه گونی میلیونها و میلیونها موجود زنده آن را حتا به خیال نمی توانستند بکشند. حتا خیال و افسانه هایشان دامنه محدودی داشت در حالیکه خیال قاعدتا باید گسترده تر از واقعیات باشد. سراسر کتاب های مذهبی منجمله قرآن پر از چنین افسانه های کودکانه است که با رشد و گسترش شعور و چشم انداز نوع بشر، بی پایه بودن آنها به اثبات رسیده است. با وجود این، پیروان و مبلغان متعصب مذهب اصرار دارند واقعیات ژئولوژیک (زمین شناختی) را نادیده بگیرند. اما پافشاری شان بر افسانه های مذهبی از مرز حماقت فراتر رفته و رنگ و بوی کلاهبرداری بخود گرفته است. مثلا همین آخوندها و کشیشان و خاخام ها هرگز خانه خود را روی خط گسلهای زلزله یا در مجاورت کوه های آتشفشانی بنا نمی کنند و حتما به خود و کودکانشان انواع و اقسام واکسن های بیماری های واگیردار را می زنند. همین آیت الله های عظمای ایران را نگاه کنید که چگونه هنگام ابتلا به بیماری  بالکل دعاخوانی را رها کرده و به زیارت حرم مطهر مدرن ترین کلینیک های غرب می شتابند.

     پیشرفت علوم زیست شناختی بی پایگی تمام اظهار نظرات کتب مذهبی را ثابت کرده  است. ویژگی انسان این است که در مقابل ناشناخته ها تلاش می کند آن ها را بفهمد و تحلیل کند. افسانه سازی های انسان قدیم برای این بود. این بسیار طبیعی است. اما مسئله اینجاست که وقتی انسان مرحله کودکی را پشت سر نهاد، غلط بودن آن تبیین ها و تحلیل ها را فهمید ولی طبقات حاکمه کماکان آنها را تکرار می کنند و در مغز مردم فرو می کنند. زیرا مثل بقیه تحریفات و دروغ ها، این نیز به وسیله ای برای حفظ حاکمیتشان تبدیل شده است. 

     امروز بدون اتکاء به یافته های علم زمین شناسی، در رویاروئی با زلزله ها و آتشفشان ها، حتا قدم از قدم هم  نمی توان برداشت. بدون اتکاء به تئوری تکامل که توسط داروین و بر پایه مشاهدات تجربی تدوین شد، در زمینه مقابله با انواع ویروسها و باکتری ها خطرناک هیچ کاری نمی توان کرد. زیرا بدون علم بیولوژی تکاملی، انسان نمی تواند ساختار ژنتیکی ویروس ها را بشناسد و راه های مصونیت انسان در مقابل حمله آنها را پیدا کند.

     کتب مذهبی پیدایش زمین و موجودات  آن را کار خدا می دانند. نوشته اند که خدا در عرض چند لحظه یا چند روز آنچه را که امروز به چشم می بینیم “خلق” کرد. اما علم ثابت کرده است که زمین بیش از ۴ میلیارد سال عمر دارد. چهره زمین طی پروسه های طبیعی بسیار متحرک و فعال اما بطئی شکل گرفته است. جغرافیا و نقشه و مختصات فیزیکی آن یعنی قاره ها و اقیانوس ها و رشته کوه ها و دره ها همه و همه طی صدها میلیون سال و در نتیجه این فعل و انفعالات طبیعی بطئی بوجود آمده اند. همه  اینها نتیجه و حاصل پروسه های ژئولوژیک هستند. این پروسه های ژئولوژیک کماکان ادامه دارند. یعنی قاره ها حرکت می کنند. اقیانوس ها انبساط می یابند. کوه ها “بزرگ” می شوند. و همه اینها آنقدر بطئی اند که به چشم نمی آیند اما قابل اندازه گیری اند. هیچ شکی برای انسان نمانده که کره زمین یک کل بسیار فعال و زنده است. مختصات و مشخصاتش مرتبا در حال تغییر و دگردیسی است. این پروسه های طبیعی کاملا اثبات پذیرند. آنچه ابطال شده است افسانه های مذهبی غیر علمی در باره زمین است.  بوجود آمدن انسان جزو آخرین لحظات عمر چهار و نیم میلیاردی زمین است. با وجود این انسان با استفاده از علم توانسته است هم عمر زمین را اندازه گیری کند و هم پروسه های ژئولوژیکی را که قبل از پدید آمدن انسان بر روی زمین جریان داشته است بفهمد. اکنون ما می دانیم که زمین در طول عمر چند میلیارد ساله اش، طی پروسه های طبیعی بسیار بطئی، چندین بار خود را بازسازی کرده و چهره عوض کرده  است. اکنون ما می دانیم که چگونه قاره های مختلف از هم جدا شدند و چگونه برخی بهم چسبیدند و جغرافیای کنونی را بوجود آوردند. اکنون ما می دانیم که سلسله جبال البرز و هیمالیا و آلپ و آند و بقیه چگونه از دل زمین سر به فلک کشیدند. چگونه برخی کوه های عظیم فرسوده شدند و باز سر از دل زمین بیرون آوردند. اکنون ما می دانیم که چگونه و طی چه مدت و طی چه حرکاتی آب های کوچک به اقیانوس های عظیم تبدیل شدند و برخی اقیانوس ها در نتیجه بهم کشیده شدن قاره های کهن از بین رفتند. اکنون می دانیم چگونه دره های عمیق در کف اقیانوس ها شکل گرفته اند؛ چگونه زمین ترک بر می دارد و از دل آن بخار داغ و ماگما (مواد مذاب) به روی سطح می آید و در همان حال که همه چیز را از بین می برد خاک حاصلخیزی برای پدید آمدن جنگلهای سرسبز و انبوه ایجاد می کند. اکنون بشر می تواند بسیاری از این پروسه ها را اندازه گیری کند. اکنون بشر می داند که همان فرآیندها امروز هم در کارند و مرتبا کره خاکی را که زیستگاه ماست بازسازی می کنند. هنوز سوالات بسیاری است که بشر نتوانسته جواب آنها را از دل زمین بیرون بکشد، اما شک نیست که بیرون خواهد کشید.

آگاهی به علم و پیشرفت علم، پایه های مذهب را سست می کند

“انسان باید دائما تجربه خود را جمعبندی کند و به کشف، اختراع و آفریدن و پیشرفت ادامه دهد” (مائوتسه دون – به نقل ازخبرنامه  پکن شماره ۱۳ سال ۱۹۷۰ ص ۱۷)

     پیشرفتهای علمی همواره برای دستگاه ها و قدرتهای مذهبی ناگوار بوده است؛ زیرا هر گامی که علم بجلو بر می دارد فشاری بر گلوی مذهب می آید. این حقیقت در صحنه ای از نمایشنامه گالیله اثر نمایشنامه نویس انقلابی برتولت برشت خوب نشان داده شده است. صحنه مکالمه ای است میان گالیله و راهبی که دستیار اوست. کلیسا حمله به گالیله را آغاز کرده و ایمان راهب نسبت به استاد خدشه دار شده. راهب از گالیله تمنا می کند که کار با تلسکوپ را تقبیح  کند و از فرضیه ابداعی کپرنیک مبنی بر گردش زمین بدور خورشید (یعنی درست عکس پندار کلیسا) دست بر دارد. ضمن بحث، راهب از اثرات آشوب آفرین این فرضیه بر دهقانان و از جمله بر والدین خویش می گوید: « در پس فقر آنان نوعی نظم وجود دارد، نظمی دائمی. دائما زمین را جارو کردن، دائما در باغهای زیتون کار کردن، دائما مالیات را پرداختن …. آنان برای حمل سبدهای پر در طول جاده سنگلاخی، برای زائیدن، و حتی برای خوردن به نیرو نیازمندند و این نیرو را از جلوه درختانی که هر سال سبز میشوند، از چهره سرزنش کننده خاک که هرگز راضی و خشنود نیست، و از کلیسای کوچک و آیه های انجیل که روزهای یکشنبه بدان گوش فرا میدهند، کسب می کنند. به آنان گفته اند که خداوند مورد اعتمادشان دانسته، محور نمایش تاریخی جهان قرارشان داده و با وظایف کوچک و بزرگی که بر آنان تکلیف کرده به امتحانشان می گذارد. اگر من به آنان بگویم که روی تکه سنگی قرار دارند که بی وقفه در فضای خالی و به گرد ستاره ای درجه دوم می چرخد، آنگاه چه خواهند پنداشت؟ پس آن بردباری و پذیرفتن بدبختی ها چه سودی خواهد داشت؟ دیگر کتاب مقدس که مصلوب شدنشان را رحیمانه توضیح داده، آرامش بخش نخواهد بود. این دلیلی خواهد شد بر اینکه کتاب مقدس پر از اشتباه است. نه! من قیافه وحشت زده آنان را می بینم، می بینم که آهسته قاشق های خود را روی میز می گذارند، احساس میکنند که فریب خورده اند.» (۱)

    آنچه برشت در این صحنه محوری بنمایش گذاشته قصه سرایی نیست. بلکه بیان این واقعیت کلیدی است که آشکار کردن حقایق علمی برای بالا بردن آگاهی توده های مردم بسیار مهم است. البته بخودی خود باعث کنار گذاشتن و دست کشیدن از باورهای عقب مانده نمی شود. حتا بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران علم نیز خدا باورند. اما یکی از دستاوردهای عظیم علم مقابله با باورهای غلط مذهبی بوده است. در این مورد یکی از فیزیکدانان و گیتی شناسان (کوزمولوژیست) به نام استیو واینبرگ می گوید: « یکی از دستاوردهای عظیم علم آن است که مذهبی شدن را برای افراد باهوش سخت کرده است. اگرچه غیر ممکن نکرده اما حداقل لامذهب شدن را برایشان ممکن کرده است. از این دستاورد نباید دست بکشیم.» (۲) حتا آگاهی اولیه نسبت به تئوری های پایه که شالوده تفکر علمی بشر را تشکیل می دهند (مانند تئوری تکامل داروین، تئوری حرکت زمین، تئوری پیدایش زمین، ساختار اتم)  مردم را بطور جدی به فکر فرو می برد و باورهای کهنه و جا افتاده و اعتقاد به دین و خدا را زیر سوال می برد. این تئوری های اثبات شده باید به بخشی از آگاهی روزمره توده های مردم تبدیل شوند. اما از آنجا که این تئوری های علمی، باورهای سنتی مذهبی را متزلزل می کنند (زیرا بخش بزرگی از کتب مذهبی را تبیین های غلط  از پیدایش زمین و انسان و حرکات طبیعی زمین تشکیل می دهد) طبقات حاکمه سدهای محکمی در مقابل تبدیل این تئوری ها به آگاهی و دانش مشترک عموم مردم ایجاد می کنند. در ایران اسلامی، آموزش تئوری تکامل داروین در دانشگاه ها گناه و کفر محسوب می شود و استادان باید با ترس و لرز آن را به دانشجویان خود بیاموزند. طبقات حاکمه مستبد و مرتجع دنیا مجبورند مذهب را ترویج کنند و درک علمی از مسائل جهان و جامعه را سرکوب کنند زیرا وقتی انسان ها درک علمی از مسائل پیدا می کنند ذهنشان کنجکاو و پرسشگر می شود. رژیم های مستبد و مرتجع، دشمن ذهن کنجکاو و پرسشگرند. آنها تبعیت و بندگی می خواهند. برای همین وقتی زلزله می آید مردم را به نماز خواندن و گریه کردن به درگاه خدای ناموجود تشویق می کنند. زیرا این آئین خم و راست شدن و ذلیل نمائی، برای حکومتیان یک ملت تابع و سربزیر می سازد. بالعکس، آگاهی علمی به مردم، روحیه امیدوار و چالش گر می دهد. برخی می گویند مذهب برای انسان های درد کشیده و مصیبت دیده آرامش روحی می آورد. اما این نیز واقعیت ندارد. به تجربه ثابت شده که وقتی جوامع بشری در نتیجه مصیبتهای اجتماعی (مانند قتل عام های سیاسی و جنگ ها) یا حوادث طبیعی (مانند زلزله ها و خرابی ها) آشفته و درهم شکسته می شوند، و مردم برای مرهم گذاشتن بر دردهای خود بیش از پیش به مذهب روی می آورند تبدیل به ملتی خموده و تسلیم می شوند. درست مانند تسلیم شدن یک معتاد در مقابل مرهم تریاک و هروئین که موقتی است و انسان را روی تسمه نقاله مرگ می اندازد. بالعکس، علم و آگاهی علمی مردم را به منشاء این دردها و بلایا آشنا می کند. شناخت از سرچشمه دردها به انسان جرات و امید حرکت برای به بند کشیدن و مهار آنها می دهد. علم و آگاهی علمی، ذهن انسانها را تیز و فعال می کند. بالعکس، دین آنان را  خنگ و خرفت می کند. به همین جهت طبقات حاکمه از تمام امکانات خود استفاده می کنند تا هر چه بیشتر مذهب و هر چه کمتر علم در میان مردم رسوخ یابد. آگاهی علمی بهترین داروی مداوای افسردگی توده هایی است که مقهور خشم طبیعت شده اند؛ درست همانطور که آگاهی انقلابی بهترین داروی مداوای افسردگی مردمی است که از نیروهای مرتجع قدرتمند شکست خورده اند.

     همان اندازه که طبقات حاکمه ارتجاعی و استثمارگر از انتشار و فراگیر شدن دیدگاه ها و تئوریها و آزمون های علمی و ضد خرافی بیمناکند و برای جلوگیری از آن تلاش می کنند، کمونیستهای انقلابی پیروان پیگیر دانش می باشند، و از آن استقبال می کنند. پیشرفت علم و آگاهی علمی برای ایدئولوژی کمونیستی مانند اکسیژن است و خود کمونیسم نیز علم است: علم انقلاب اجتماعی. ایدئولوژی یا دستگاه فکری کمونیسم، علمی است. یعنی مرتبا در پراتیک بشر محک خورده، آنچه را که نادرستی اش اثبات شده کنار گذاشته، به مسائل نوین که مرتبا در حال ظهورند جواب داده و از این راه تکامل پیدا کرده  و مرتبا در حال تکامل یافتن است.  رشد و گسترش علوم در تکوین درک مارکسیستی از جامعه بشری و قوای محرکه آن، بخصوص در تکامل متد ماتریالیست دیالکتیکی، تاثیرات بسزائی داشته است. هنگامی که کتاب “منشاء انواع” نوشته چارلز داروین منتشر شد، کارل مارکس با هیجان و شعف فراوان از آن استقبال کرد. و بدون شک اهمیت تئوری تکامل کمتر از اهمیت تدوین ماهیت و کارکرد سرمایه داری توسط مارکس در کتاب کاپیتال نبود.

مذهبیون در مقابل پیشرفتهای علمی چه می گویند

    کشورهای اروپای غربی زادگاه علم مدرن بودند و امروز نیز مهمترین پژوهشها و پیشرفتهای علمی در اروپا و آمریکا انجام می شود. اما اروپا نیز تا زمانی که قدرت مذهبی یعنی کلیسا  بر آن حاکم بود، در تاریک اندیشی و جهل بسر می برد. مذهبیون تا زمانی که در قدرتند علم را سرکوب می کنند. رژیم های تئوکراتیک مانند جمهوری اسلامی همین رفتار را در قبال آموزش علوم پایه ای و علوم اجتماعی و  پژوهشهای علمی و تاریخی دارند. (۳)

     اما مذهبیون فقط به تکرار دگمهای خود و نفی پیشرفتهای علمی نمی پردازند. برخی سعی می کنند در مقابل پیشرفتهای انکار ناپذیر علم، سنگر دیگری بیابند. مثلا امروزه استدلال متعارف مذهبیون در مقابل پیشرفتهای علمی غیر قابل انکار این است: “اما علم که هنوز همه چیز را نفهمیده و همین مسئله نشان می دهد که خدائی وجود دارد.” هر آنجا که علم هنوز نتوانسته معماهای هستی را کشف کند  اینان سینه جلو می دهند و مدعی می شوند که “هستی آنقدر پیچیده است که فقط یک قدرت مافوق بشر می تواند آن را بوجود آورد.” وقتی علم قوانین هر پدیده به ظاهر عجیب و بی قانون را کشف می کند اینان می گویند: “مگر نمی بینید چه نظمی در خلقت نهفته است. این نظم را فقط یک معمار تیزبین می تواند بوجود آورد.” علم مرتبا مرزهای ناشناخته ها را در می نوردد و “پیچیدگی های” جهان را ساده می کند و مرتبا مجموعه عظیمی از اسناد و شواهد را در مورد کارکرد فرآیندهای طبیعی جهان و تاریخ حیات جهان و بشر بدست می دهد اما اینان همواره به ناشناخته ها می چسبند و از آنها برای باورهای مذهبی خود نیرو می گیرند. مسیر توقف ناپذیر علم بخودی خود ثابت می کند که دانش ناکامل انسان در مورد همه این مسائل مرتبا کامل تر می شود اما اینان دست از استدلال عاجزانه خود بر نمی دارند و مسخره تر اینکه تلاش می کنند با تفاسیر دلبخواه، شعبده بازی و تغییر و پس و پیش کردن معنای کلمات و جملات کتب دینی نشان دهند که خدا و پیغمبرانش هم قبلا این چیزها را با رمز و راز به بشر گفته بودند!

پیشرفت علم و پدید آمدن علم اجتماع 

      برخی بر این باورند که عرصه علم و عرصه دین دو حیطه مختلف اند و با استفاده از علم نمی توان ماهیت و تاریخ ادیان را تجزیه و تحلیل کرد. این خود یک نظریه غیر علمی است. با استفاده از همان روش های علمی که در پژوهش سوالات مربوط به رشته های علمی مانند بیولوژی تکاملی، گیتی شناسی، باستان شناسی، زبان شناسی بکار می رود می توان به پژوهش در تاریخ باورهای انسان بطور کل و بطور مشخص تاریخ باورهای دینی انسان پرداخت. در واقع آموزش این رشته علمی باید  یکی از دروس مهم  در آموزش ابتدائی و متوسطه و دانشگاهی هر جامعه مدرن باشد. کارکرد درک علمی و متدهای علمی منحصر به حیطه های علوم سنتی مانند فیزیک و شیمی و غیره نیست. آردی اسکای بریک، بیولوژیست مائوئیست، می نویسد: « با استفاده از متد علمی می توان به سوالات مربوط به تاریخ جامعه بشری جواب درست داد. مثلا به این سوال که در چه مقطع از تاریخ،  انسان ها فکر وجود خدا و افسانه آفرینش را خلق کردند؛ کتب مذهبی توسط انسان های کدام عصر و تحت کدام شرایط اجتماعی و در چه مقطعی از رشد آگاهی انسان از خود و محیطش نگاشته شدند؟ ادیان باستان که در مصر و رم و یونان پا گرفتند چگونه و چرا جای خود را به ادیان کنونی دادند؟ آئین ها و باورهای مذهبی و بکاربستن آنها در سطح فردی یا در سطح جامعه، چه نقش اجتماعی را بازی کرده اند و به چه مقاصد و برنامه های سیاسی و اقتصادی خدمت کرده اند؟ چرا قدرتهای حاکم برخی ادیان را تشویق و رواج داده اند و برخی دیگر را سرکوب و نابود کرده اند؟ هر چند خدا و خدایان وجود مادی ندارند اما آئین ها و باورهای مذهبی، تاثیرات مادی قابل مشاهده ای در زندگی بشر دارند. برای همین، این مقوله های مذهبی را نیز باید در معرض موشکافی پژوهش های علمی سیستماتیک قرار داد و از متدهای علمی برای اینکار سود جست. باید بشدت با این نظریه که باور مذهبی انسان خارج از حیطه دسترسی علم قرار داد مقابله کرد. علم در مورد مذهب نظر دارد… با همان متدهای علمی تحقیق و پژوهش  که انسان اصول و مکانیسم های تکامل حیات بر روی کره زمین را بررسی می کند می تواند دگردیسی باورهای مذهبی بشر را بررسی کند. درک مذهبی از حیات و هستی مانع مهمی در مقابل فهم واقعیات است و دگرگون ساختن آن خدمتی است به نوع بشر.” (به نقل از سلسله  مقالات آردی اسکای بریک در نشریه کارگر انقلابی ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا)

—————–

توضیحات

۱-  “گالیله” نوشته برشت، نقل شده از کتاب “مدخلی بر علم انقلاب”. نوشته لنی ولف – ترجمه فارسی تمام این کتاب در تارنمای سربداران در بخش کتابخانه موجود است.

۲- نقل شده در سری مقالات آردی اسکای بریک در مورد تئوری تکامل در نشریه کارگر انقلابی

۳- رژیم تئوکراتیک رژیمی است که یک مذهب را بعنوان مذهب دولتی انتخاب می کند و توسط مقامات مذهبی که به نام مذهب حکومت می کنند اداره می شود. این رژیم، سیاست های ملی را  بر پایه قوانین و آموزه های مذهبی و نه قوانین سکولار و تغییر یابنده بر حسب تغییر شرایط اجتماعی تعیین می کند