شکرالله احمدی (محمود اف)

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲ دقیقه
رفیق شکرالله احمدی در سال ۱۳۳۰ درمحله فیض آباد کرمانشان متولد شد. اگرچه وی در محیطی مذهبی و صوفی مسلک بزرگ شد، اما از همان نوجوانی به نقش وماهیت خرافات مذهبی پی برد و به افشاگر پی گیر جهل و خرافه و مذهب بدل شد. او همانند بسیاری از نوجوانان انقلابی آن دوره، شیوه زندگی صمد بهرنگی را الگو قرار داد و شغل معلمی را انتخاب کرد و راهی روستاهای مناطق عقب مانده مرزی درمنطقه ثلاث باباجانی شد. او فقط تعلیم نمی داد بلکه همواره خود نیز تعلیم می یافت. او توانست مناسات عمیق وفشرده ای با توده های روستایی برقرار کند؛ با آنان در آمیزد و همدل و همدم فقیرترین اقشار روستایی از زن و مرد  و کودک شود و با درد و رنج زندگی شان از نزدیک آشنا شو د. رفیق شکرالله با کسب آگاهی انقلابی، به عمق مناسبات عقب مانده حاکم بر جامعه پی برد. او به یک ناقد استوار و فعال فئودالها و شیخهای منطقه که روح و جان مردم را به بند کشیده بودند، بدل شد. به خاطر خصوصیات انقلابی و مبارزه جویانه اش “کاک شکور” سریعا در میان فقیرترین اقشار منطقه محبوبیت یافت. در همین دوره به سازمان کمونیستی شفق سرخ پیوست. او مبلغ پیگیر ایده های کمونیستی در میان جوانان منطقه شد. یک بار به آلمان سفر کرد و با کوله باری از کتب و نشریات کمونیستی به ترکیه بازگشت. او با شناختی که از مناطق مرزی داشت، و با عبور از کوههای سربلند کردستان، بطورغیرقانونی به کشور بازگشت و با تلاش و جدیت فراوان به پخش آثار مارکسیستی پرداخت.رفیق “شکور” نقش مهمی در مبارزات مردم منطقه علیه رژیم شاه داشت. با منحل شدن “شفق سرخ” در سال ۵۸ وی به صفوف اتحادیه کمونیستهای ایران پیوست. او از بنیانگزاران و فعالین اتحادیه دهقانی منطقه روانسر بود. با یورش رژیم به جنبش انقلابی کرد، او پشت جبهه فعالی را در منطقه ثلاث باجانی برای جنبش کردستان سازمان داد. رفیق شکرالله احمدی در مهرماه سال ۱۳۶۰ پیشقدم شرکت در مبارزه مسلحانه سربداران شد. جدیت، نظم و انظباط انقلابی وی زبانزد همه رفقا بود و همگی را تحت تاثیر قرار می داد. متاسفانه رفیق “محمود اف” پس از مقاومت قهرمانانه ای که رفقا هنگام عقب نشینی در باغ نارنج سازمان دادند و در هنگامه نبرد تن به تن زمانیکه اسلحه اش از کار افتاده بود، به اسارت دشمن درآمد. در روز ۹ بهمن ۱۳۶۰، رفیق شکرالله احمدی با سری افراشته و با نگاه بر افق پیروزی توده ها در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت.او همراه با ۷ تن دیگر از رفقا در استادیوم شهر آمل و در ملاء عام تیرباران شد. مردم منطقه ثلاث باباجانی عمیقا از مرگ کسی که همواره پیام آور شادی و زندگی بود، متاثر شدند و یادش را گرامی داشتند.