جایگاه قهر انقلابی در انقلاب پرولتری: تفاسیر نادرست از قیام اکتبر در انقلاب روسیه

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

 مخالفت با ضرورت دست زدن به جنگ انقلابی توسط پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی، در جنبش چپ ایران پایه ای قوی دارد. همین مخالفت به تفاسیر رفرمیستی و اکونومیستی از انقلاب اکتبر، پا داده است. عده ای اکتبر را چنین تفسیر می کنند که گویا واقعه ای خودرو بود که از درون مبارزات اقتصادی طبقه کارگر بیرون جهید. عده ای دیگر چنین وانمود می کنند که گویا فقط مائوتسه دون در مورد ضرورت جنگ انقلابی و کسب قدرت سیاسی از طریق قهر صحبت کرده و مارکس و انگلس کاری به کار قهر انقلابی و جایگاه آن در انقلاب پرولتری نداشتند و لنین هم انقلابی را رهبری کرد که شوراها سرنوشت سیاسی و نظامی آن را تعیین کردند. برخی دیگر آنچنان در عالم خیالبافی های موهوم غرق می شوند که می گویند مائوئیستها بدلیل طرفداری شان از دهقانان هوادار جنگ انقلابی هستند زیرا کسب قدرت از طریق قهر یک حرکت  “پوپولیستی” است و ربطی به طبقه کارگر ندارد. برخی از اینان آنچنان در اهمیت و جایگاه جنبش اقتصادی طبقه کارگر غلو می کنند که می گویند، اگر هم قرار است مبارزه مسلحانه ای صورت بگیرد باید به شکل “قیام” باشد و آن “قیام” هم باید از درون این مبارزات اقتصادی کارگری بیرون آید وگرنه نمی توان برای آن خصلت “کارگری” قائل شد! عده ای نیز با پافشاری تکرار می کنند که انقلاب کارگری ربطی به قهر و جنگ ندارد. البته بیشتر این افکار را اولین بار حزب توده ایران در چپ ایران اشاعه داد اما   در دورانی که با شکست انقلابات سوسیالیستی رقم خورده استَ، بار دیگر این گرایش تقویت شده است.

     ایده انقلاب قهرآمیز پرولتاریا را برای اولین بار مارکس و انگلس کشف و تدوین کردند. انگلس در زمان خود یکی از بزرگترین متخصصین نظامی بود. لنین برای اولین بار دکترین مارکس و انگلس را در مورد لزوم انقلاب قهرآمیز برای درهم شکستن ماشین دولتی کهن و برقرار دیکتاتوری پرولتاریا بکار بست. و مائوتسه دون برای حل همان مشکلی که لنین در روسیه حل کرد، در یک کشور تحت سلطه تلاش کرد. او این مسئله را حل کرد که پرولتاریا در یک کشور تحت سلطه چگونه دکترین انقلاب قهرآمیز و درهم شکستن ماشین دولتی را می تواند عملی کند. علاوه بر این با اتکاء به تجربه روسیه و تجربه چین و آموزه های اولیه مارکسیسم بسیار گسترده تر و همه جانبه تر از لنین به این مسئله پرداخت و توانست یک دکترین نظامی کامل را برای طبقه کارگر تدوین کند.  

        گرایشات اکونومیستی درون جنبش چپ ایران و جهان همیشه انقلاب اکتبر را به گونه ای تفسیر می کنند که گوئی بدون جنگ انقلابی به پیروزی رسید. تلاش برای تفسیر صلح آمیز از انقلاب اکتبر هنوز ادامه دارد. برخی قبول می کنند انقلاب اکتبر در نتیجه قیام مسلحانه به ثمر رسید، اما به طرق دیگر سعی می کنند نقش تعیین کننده قهر سازمان یافته و آگاهانه را به حداقل برسانند. مثلا آن را یک مبارزه مسلحانه خودجوش توده ای قلمداد می کنند. عده ای دیگر آن را به قیام مسکو تقلیل می دهند. در حالیکه قیام اکتبر بهیچ وجه یک مبارزه مسلحانه خود جوش نبود. بلکه بر مبنای تصمیم گیری آگاهانه یک حزب و بخصوص توسط رهبری آن، لنین، براه افتاد. بعلاوه،‏ روند و مدت زمان جنگ انقلابی که انقلاب اکتبر را به پیروزی رساند قیام ده روزه نبود. قیام اکتبر پیش در آمد یک جنگ داخلی بود. جنگی که ارتش سرخ در بطن آن تکامل یافت.  قیام اکتبر و پس از آن جنگ داخلی، بهیچ وجه مبارزه مسلحانه خودجوش توده های کارگر نبود.  لنین و حزب بلشویک در جریان یک فعالیت درازمدت انقلابی توانستند مبارزه طبقاتی پرولتاریا را به سطح کسب قدرت از طریق قهر انقلابی برسانند.  حزب بلشویک تحت رهبری لنین، مبارزه ای طولانی علیه خطهای راست و اکونومیستی در جنبش کارگری، بحول مسائلی مانند هدف و مضمون انقلاب پرولتری و روش پرولتاریا در انقلاب، براه انداخت زیرا این خطها مانع انقلابی شدن طبقه کارگر بودند. توان لنین و حزبش طی سالها کار آگاهانه و خلاف جریانات اکونومیست و راست و خطهای خرده بورژوائی جریانات اس ار (سوسیال رولوسیونر ها یا سوسیالیستهای انقلابی) که می خواستند انقلاب را با اتکاء به کارهای مسلحانه چند روشنفکر انجام دهند شکل گرفته بود؛ توان آنها  طی سالها فعالیت سیاسی انقلابی در میان طبقه کارگر و دیگر اقشار اهالی شکل گرفته بود. سیاست انقلابی لنین و حزبش  در ادامه ی خود به سیاست جنگ انقلابی جهش کرد و چون یک سیاست انقلابی بود می توانست به یک جنگ انقلابی جهش کند. وگرنه سالها کار اکونومیستی منشویکها و کار مسلحانه جدا از توده ی اس ارها  به قیام اکتبر ختم نمی شد.  بر خلاف تفاسیر تدریجگرایان از انقلاب اکتبر، مسیر انقلاب اینطور طی نشد که کارگران اول جنبش اعتصابی راه انداختند، شوراها را تشکیل دادند و بعد خودشان دست به قیام زدند. تا زمانی که بلشویکها راسا به اقدام برای دفع حمله نظامی کورنیلوف کردند شوراهای کارگران و دهقانان تحت تسلط منشویکها و ارس ارها، یعنی تحت تسلط رفرمیستهای جنبش کارگری و خرده بورژواهائی که جنبشهای دهقانی را تحت نفوذ داشتند، بود.  برای روشن شدن این نکات می توان به نوشته های لنین از فوریه تا اکتبر نگاه کرد. مثلا آثاری مانند ” در باره شعارها”؛ ” در باره قحطی”، “در باره قیام” و غیره.

        البته خیزش های خونین کارگری براه افتاده بود. اما در فوریه ۱۹۱۷ خونفشانی کارگران منتهی به قدرت گیری بورژوازی شد. دولتی که پس از انقلاب فوریه تشکیل شد، دولت بورژوازی بود که منشویکها و اس ارها همدست آن بودند. لنین نیز در ابتدای انقلاب فوریه صحبت از امکان انتقال مسالمت آمیز قدرت از “دولت موقت” به پرولتاریا را می کرد. اما بسرعت متوجه این حقیقت شد که بورژوازی هرگز بطور مسالمت آمیز قدرت را به طبقه کارگر واگذار نمی کند. لنین بیش از هر کس و تیزتر از هر کس این حقیقت عینی را می دید که اوضاع می تواند تغییر کند و به دیکتاتوری پرولتاریا برسد اما برای این  تغییر، مامای قهر انقلابی لازم است. بسیاری از کمونیستها منجمله استالین،  اهمیت لنین و اقدامات او را به این حد تقلیل داده اند که وی یک تاکتیک زن زبردست بود. اما  تفاوت کیفی میان لنین و دیگر رهبران بلشویک در آن مقطع در اینجا بود که او به این حقیقت استراتژیک پی برد که پرولتاریا بدون ارتش و دست زدن به جنگ سازمان یافته و رهبری شده به قدرت نخواهد رسید بلکه بطرز اسفناکی به او خیانت خواهد شد. بورژوازی با تمام قوا حیله گری می کرد. کرنسکی عضو حزب سوسیالیستهای انقلابی یعنی اس ارها شد. تمام قدرت های امپریالیستی آشکارا به کرنسکی ماموریت داده بودند که انقلاب را در سطح برکناری تزار متوقف کند. و منشویکها و اس و ارها که بر اکثریت  شورهای کارگری و دهقانی تسلط داشتند نقش دستیار کرنسکی را بازی می کردند و وعده های عوامفریبانه این دولت را در میان  کارگران و دهقانان رواج می دادند. بدون استواری بر روی استراتژی انقلاب قهرآمیز برای درهم شکستن تمام و کمال دولت و کسب کامل قدرت سیاسی برای طبقه کارگر تحت رهبری حزب کمونیست، نه درهم شکستن این همه حیله گری و مانور سیاسی و توهم های زهر آلود ممکن بود و نه منحرف کردن سیر خودبخودی مبارزه کارگری به سطح مبارزه نظامی برای کسب قدرت. در آن روزهائی که فشرده بیست سال بودند، خط سیاسی و ایدئولوژیک لنین در آماده کردن حزب بلشویک برای بازی کردن نقش و عوض کردن مسیر تاریخ، تعیین کننده بود. بدون لنین، انقلاب اکتبری در کار نبود. ممکنست عده ای بگویند این کیش شخصیت یا اقتدار گرائی است. اما بهتر است بگوئیم کیش خط صحیح و اقتدار خط صحیح برای رسیدن به اقتدار طبقه کارگر است.

        لنین این فرصت تاریخی را دید و مانند عقابی برای ربودن آن فرود آمد. حزب بلشویک کوچک بود و شوراها تحت سلطه منشویکها و اس ارها بودند. حتا رفقای نزدیک لنین با او توافق نداشتند. کروپسکایا (همسر و رفیق نزدیک لنین)می نویسد: به نظر می آید لنین دیوانه شده است. اما وقتی بلشویکها شروع به حرکت کردند بسرعت نفوذ منشویکها و اس ارها در شوراهای کارگران و دهقانان تقلیل یافت. وقتی در یکی از جلسات شوراها در اسمولنی مسئله کسب قدرت سیاسی پیش آمد، کارگری از میان جمعیت گفت ولی حزبی نیست که ما را برای کسب قدرت رهبری کند. از یک نفر شنید که چرا هست! لنین اعلام کرد که حزب کوچک بلشویک دلی بزرگ دارد: هم از نظر اعتماد به ظرفیت پرولتاریا و هم در جسارت مصاف دادن به دشمن.

       توده های کارگر و دهقان ضرورت بکارگیری قهر را احساس می کردند. در نتیجه، زمانی که حزب بلشویک خط و سازمان آن را پیش گذاشت، دسته دسته از صف منشویکها و اس ارها جدا شده و بسوی بلشویکها روی آوردند.

       به جرات می توان گفت که بدون لنین و خط کسب قدرت سیاسی، شوراهای کارگری و دهقانی در روسیه ی انقلابی تبدیل به زائده دولت بورژوائی کرنسکی می شدند. بر خلاف باورهای متداول در جنبش چپ ایران، لنین شعار قدرت به شوراها را از همان ابتدا طرح نکرد. نباید هم می کرد. زیرا شوراهای کارگری ودهقانی تا مدت زیادی زیر نفوذ  منشویکها و اس ارها که تبدیل به مشاورین دولت کرنسکی شده بودند، قرار داشتند. منشویکها و اس ارها سعی می کردند شوراها را تبدیل به شوراهای مشورتی بوزژوازی کنند. حتا استالین و بقیه رهبران بلشویک مرتبا می گفتند ما نباید کاری کنیم که کرنسکی به طرف اتحاد با ژنرالها رانده شود؛ می گفتند باید تدریجی گام برداریم تا  به چشم ضد انقلاب نیاید که داریم یک کار جدی می کنیم.  چند ماه قبل از اکتبر، یعنی در ژوئیه ۱۹۱۷ لنین می گوید باید قدرت را گرفت اما طبقه انقلابی گیج است. می گوید قیام با اتکاء به طبقه در حال نوسان نمی تواند پیروز شود.

        بعد از سرنگونی تزار و پیروزی انقلاب فوریه لنین، می دانست که بورژوازی بخاطر تثبیت قدرتش حتما به کمونیستها و طبقه کارگر حمله خواهد کرد. یکی از تدارکات سیاسی بورژوازی برای حمله به انقلاب این بود که با کمک منشویکها و اس ارها، شوراها را راست و سازشکار کرده و در نظام جدید ادغام کند. کرنسکی خود را غسل تعمید داد و سوسیالیست اعلام کرد و عضو اس ارها شد تا بهتر بتواند این کار را بکند. از طرف دیگر با وجود سرنگونی تزار نارضایتی توده ها ادامه داشت. کارگران در زاغه ها و دهقانان در روستاها فشار می آوردند. لنین با تمام قوا تلاش کرد مانع از ادغام شوراها در دولت جدید شود و صف آرائی نامناسب را بهم بزند.  بدلیل همین گیجی و نوسانات، لنین در فاصله فوریه تا اکتبر کار شبانه روزی سیاسی و ایدئولوژیک کرد تا قطب بندی نامساعد درون جنبش کارگری را برهم زده و قطب بندی مساعدتری ایجاد کند. کار فشرده و سریع سیاسی و ایدئولوژیک لنین در آن چند ماهه خیره کننده و عظیم است. نه فقط به لحاظ کمیت بلکه همچنین به لحاظ کیفیت؛ نه فقط در مورد تاکتیکها بلکه در مورد استراتژی هم. در این دوره است که لنین اثر بزرگ دولت و انقلاب را می نویسد. در این دوره است که او در مورد فن قیام‏، ضرورت قهر، دموکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا کار می کند. یعنی  به عمیق ترین مسائل تئوریک که همه فکر می کردند مارکسیسم آنها را حل کرده است، می پردازد. در همان ماه ها لنین با قدرت تمام و بطور زنده برنامه اقتصادی و اجتماعی پرولتاریا را بازتاب می دهد. این کار برای به میدان آوردن طبقه کارگر بعنوان یک طبقه حاکمه بسیار مهم بود. مثلا اینکه بعد از کسب قدرت پرولتاریا با قحطی و  بازار سیاه  و احتکار چه خواهد کرد؛ چگونه بانکها را گرفته و در دست خود متمرکز خواهد کرد؛ با صنایع و تجارت چه خواهد کرد. تمام طبقات باید می دیدند که طبقه کارگر کلید حل معضلات اصلی جامعه را در دست دارد. اینها تبلیغ نبود بلکه برنامه واقعی بود و توضیح می داد که دلیلی برای این همه فلاکت نیست و همه این مصائب بزرگ راه حل دارند بشرطی که قدرت در دست طبقه ای باشد که نه تنها در اینهمه فقر و فلاکت نفعی ندارد بلکه نفعش در از میان بردن اینهاست. هیچ یک از  نوشته های لنین نمی گوید طبقه کارگر بد بخت است، حقوقش را نداده اند، بیائید اعتراض کنید که آن را بگیرد. بلکه مژده می دهد، با ظهور طبقه کارگر، عصر جدید و طبقه جدیدی متولد شده که می تواند همه چیز را بسرعت عوض کند چون نفعش در عوض کردن بنیادین جامعه و مناسبات حاکم در آن است. هر روز در نشریات حزبی مقاله می نوشت و مضمونش یک چیز بود: نیاز به تغییر و دگرگونی اوضاع و امکان آن. بدون لنین اکتبری در کار نبود. و شوراها هم بطور خودبخودی زائده بورژوازی می شدند.

       زمانی که لنین تصمیم به سرنگونی مسلحانه دولت کرنسکی می گیرد، اعلام می کند که باید وارد فاز تشکیلات نظامی شوند و گاردهای سرخ که در جریان انقلاب فوریه شکل گرفته اند و تمام  تشکلات دیگر باید تبدیل به تشکلات نظامی شوند. او مصرانه اعلام می کند که اگر اکنون قدرت را نگیریم هرگز نخواهیم گرفت. برخی رهبران حزب نقشه لنین را بر ملا می کنند. در حزب بلشویک بلبشو بود. انضباط بسیاری کمی بر آن حاکم بود. فراکسیونهای شخصی زیادی در آن موجود بود. زینویف و کامنف یعنی آن رهبرانی که نقشه قیام را بر ملا کردند می گفتند این تضمیم گیری باید در کنگره شوراها گرفته شود تا توده های کارگر و دهقان در جریانش باشند. در این حرفشان مقدار کمی واقعیت هست. چون آنان می خواستند قیام مورد قبول عامه واقع شود. اما این نکته آنقدر کوچک است که قابل چشم پوشی است. منشویکها و اس ارها می گفتند باید کنگره شوراها را در اکتبر بگذاریم تا تصمیم گیری در مورد هر حرکتی رسمی شود. در این زمان بلشویکها هنوز در اقلیت بودند. لنین بلشویکها را به جلسات آنها می فرستد که اوضاع را توضیح دهند. درک همه این است که این کنگره یک اولتیماتوم مسالمت آمیز به کرنسکی خواهد داد. اغلب بلشویکها هم با این خط همراهی می کردند. لنین مخالف همه بود. او می گفت این خیال باطل است که فکر کنید کرنسکی تا آن موقع معطل تصمیم گیری شما می ماند؛ هنگام تشکیل کنگره شوراها شما را محاصره کرده و او به شما اولتیماتوم خواهد داد! لنین هشدار داد که تشکیل کنگره شوراها قبل از کسب قدرت به مثابه تقدیم دو دستی شوراها به ضد انقلاب خواهد بود. او تاکید کرد، تشکیل کنگره شوراها راه حل قلابی برای اوضاع است. لنین خواست قلبی توده ها به انقلاب را تشخیص می دهد و اعلام می کند که توده های انقلابی با ما هستند و نه در شوراها. لنین با هشیاری تشخیص می دهد که تن ضد انقلاب برای وارد شدن به یک زورآزمائی نهائی می خارد و بسرعت در حال آماده کردن خود است. درست زمانی که ضد انقلاب در حال آماده کردن خود بود، نیروهای طبقه کارگر تحت تاثیر رهبران منشویک و اس ار شروع به تزلزل و نوسان کردند. لنین این را نیز دید. و  گفت قبل از تشکیل کنگره شوراها قدرت را می گیریم و  قدرت در دست وارد کنگره شوراها می شویم.

        لنین بسوی اکتبر تدارک می بیند و کرنسکی و ضد انقلاب به طرف عقب.  کم کم دو نیرو بروشنی شکل می گیرد: لنین و بلشویکها و توده های انقلابی در یک طرف و حکومت فوریه در طرف دیگر.

         نکته در آن است که این یک قیام که ذره ذره وارد قیام شد نبود. بلکه یک تدارک نظامی کامل و همه جانبه بود. خود لنین شخصا افراد نظامی اصلی را انتخاب کرد؛ شخصا طرح تبدیل گاردهای سرخ و تشکلات دیگر به یک ارتش را داد و هدایت کرد. لنین در فکر حل یک مسئله نظامی بزرگ بود: اینکه چگونه در چنان شرایطی که  بحران انقلابی روسیه را فرا گرفته بود  بتوانند از بی ارتشی به مرحله داشتن یک ارتش گذر کنند.  وقتی او به بازرسی واحدها می رفت از فرماندهان در مورد دانش نظامی شان می پرسید. و سوال می کرد چند نفر بلدند شلیک کنند. آیا بلدند بمب درست کنند یا خیر. یکی از آن افراد در خاطراتش می گوید: من جواب سوالات لنین را نمی دانستم؛ لنین به من گفت: این یک کارزار سیاسی نیست. این یک کارزار نظامی است.

       لنین بر پایه یک نقشه آگاهانه ارتش پرولتاریا را بوجود آورد. پرولتاریا مسئله کسب قدرت را توانست حل کند. و اکتبر این حقیقت را تثبیت کرد که برای درهم شکستن ماشین دولتی پرولتاریا باید ارتش داشته باشد.

        ایجاد ارتش پرولتری یکی از معضلات مهم انقلاب پرولتری است. هیچ حزبی بدون داشتن خطی برای حل این مسئله نمی تواند خود را کمونیست یا پرولتری بنامد. تبدیل ضرورت سرنگونی قهرآمیز دولت حاکم به امکان سرنگونی قهرآمیز آن، و بالاخره کسب قدرت توسط پرولتاریا، مرکزی ترین مسئله سیاسی یک انقلاب است. هیچ حزبی بدون داشتن خطی برای حل این مسئله نمی تواند خود را کمونیست یا پرولتری بنامد.

       مائو این مسئله را در سطحی کیفیتا بالاتر از لنین حل کرد و در نتیجه یک دکترین جامع نظامی تولید کرد. دکترین نظامی جنگ خلق فقط مربوط به کشورهای تحت سلطه نیست بلکه در مورد جنگ انقلابی در کشورهای امپریالیستی نیز نقطه رجوع کمونیستهاست. اما در هر کشور با ویژگی ها آن بکار بسته می شود. تئوری های جنگ خلق یک چارچوبه تئوریک است برای حل مسائل نظامی انقلاب پرولتری هم در رابطه با کشورهائی که راه انقلاب راه جنگ درازمدت است و هم در کشورهائی که راه انقلاب قیام مسلحانه و جنگ داخلی بعد از آن است.

        طبعا جنگ انقلابی فقط در چارچوبه هدف کسب قدرت سیاسی و عملی کردن برنامه اجتماعی پرولتاریا معنی می دهد. وگرنه اگر هدف کسب استاندارد معیشتی بهتر یا مقداری دموکراسی و از این قبیل باشد نیازی به این دکترین نیست. دکترین نظامی مارکسیستی زمانی کاربست دارد که طبقه کارگر می خواهد معضل کسب قدرت سیاسی را حل کند تا برنامه اجتماعی اش را دیکته کرده و عملی کند.  کسب قدرت سیاسی بدون درهم شکستن ستون فقرات دولت بورژوازی که نیروهای نظامی آن است، ناممکن است.