شما از پاره کردن تصویر خمینی شکایت می کنید؟ مردم صد سال پیش شیخ فضل الله نوری را به دار کشیدند!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

به دنبال پاره کردن عکس خمینی توسط چند تن از دانشجویان در تظاهرات های اعتراضی ۱۶ آذر، و انعکاس گسترده رسانه ای آن و پخش چند باره اش از صدا و سیما، موسوی و کروبی به پخش این فیلم توسط صدا و سیما اعتراض کرده و جناح حاکم را متهم به ایجاد صحنه ساختگی کردند. جناح احمدی نژاد – خامنه ای نیز فرصت را غنیمت شمرده و از یک طرف، لحنشان را نسبت به رهبران «سبز» تندتر کرده و خط و نشان های بیشتری برایشان کشیدند و از طرف دیگر، سعی کردند «امت امام» را به غیرت آورده و تظاهرات های «کوبنده ای» در دفاع از نوامیس جمهوری اسلامی به راه اندازند که نتوانستند و بیش از پیش آبرویشان رفت.

پاره کردن تصویر خمینی و آتش زدن چند باره عکس خامنه ای در ۱۶ آذر امسال یک عمل سیاسی هشیارانه و به موقع از سوی دانشجویان مبارز بود که می خواستند پیوستگی و تداوم میان رهبر امروزی جمهوری اسلامی و بنیان گذار آن را به مردم یادآوری کند؛ امری که رهبران «سبز» به دروغ و دغل می خواهند پرده پوشی کنند. این عمل درعین حال نشانه آگاهی سیاسی فزاینده دانشجویان است که اهمیت تقدس زدائی و خرافه زدائی را در این مقطع از تکامل مبارزات اجتماعی درک کرده اند. بزیر کشیدن نمادهای جمهوری اسلامی عنصری تعیین کننده در قرار دادن جنبش امروز در مسیری است که به تغییرات واقعی بینجامد. پاره کردن عکس خمینی در واقع به زیر کشیدن ادعاهای الهی این حکومت است. اعلام این واقعیت به مردم است که این نظام و بازیگران آن ریشه در آسمان ندارند بلکه ریشه در همین واقعیات زمینی یعنی روابط طبقاتی حاکم دارند: این دولت، دولت طبقات سرمایه دار و ملاکان بزرگ است که با استفاده از فریب دینی بر مردم حکومت می کند؛ این دولت، با استفاده از دین قوانین مبتنی بر ستم و استثمار خود را مقدس و تغییر ناپذیر جلوه می دهد.

با پاره کردن عکس خمینی، دانش- جو به مردم حقیقت را نشان می دهد که این نظام و بنیان گذار و بازیگران ریز و درشت آن به هیچ «عالم غیبی» و «قدرت ماوراء الطبیعه» وصل نیستند و اصولا چنین نیروئی وجود خارجی ندارد. خمینی به هیچ معنائی «مقدس» نیست: نه به معنای وصل بودن به «عالم غیبی» و نه به معنای یک مصلح اجتماعی. با معیارهای امروزی، او یک جنایتکار است که فرمان قتل عام هزاران زن و مرد سیاسی را داد.

دفاع موسوی از خمینی در واقع دفاع از حکومت دینی و استبداد دینی است. حداقل تغییری که جامعه  ما برای رهائی از مغاک انحطاط و عقب ماندگی نیازمند است، جدائی دین از دولت است. بیش از دویست سال است که تکامل دانش و شعور اجتماعی، انسان را به این نتیجه قطعی رسانده که دین نمی تواند محور و پایه سازمان دهی زندگی اجتماعی بشر باشد. اگر اکثر مردم ایران سی سال پیش به این حقیقت پی نبرده بودند، اکنون پس از سی سال تجربه نمی توان بر آن چشم بست. مسلما دانشجویان نیز نمی توانند و نباید بر آن چشم بندند. بدون بیرون راندن دین و شریعت از ساحت عمومی جامعه و تبدیل آن به امر خصوصی هر فرد نمی توان راه را برای آزادی اندیشه، رشد فکری مردم، آزادی و برابری زن و مرد باز کرد. شریعت قاتل و نابود کننده ی همه اینهاست. کافیست به تجربه سی سال گذشته نگریسته و آن را جمعبندی کرده و به راهنمای عمل مان برای ساختن آینده تبدیل کنیم.

فکر آزادی اندیشه و ضرورت آن برای تکامل جامعه بشری، برای اولین در اروپا در مقابل  دین و حاکمیت روحانیت مسیحی ظهور کرد و در ابتدا معنایش آزادی از قید و بندهای الهی بود. دین مانع عمده ای در مقابل رشد اندیشه بشر و کشف حقایق مربوط به هستی جهان شناخته شد. کلیسا و دین، نهاد و ایدئولوژی وابسته به طبقات فئودال بودند که با پشتوانه آن مردم را در انقیاد نگاه می داشتند. تنها پس از سرنگونی دین از فرماندهی جامعه بود که افق های بی کران رشد دانش و رشد فکری بشر باز شد. فکر برابری زن و مرد زمانی شکفته شد که حلقه پیوندی که دین میان اخلاق اجتماعی و موقعیت زن در جامعه و خانواده ایجاد کرده بود، گسسته شد. آزادی زن، به معنای آزادی از قید و بندهائی بود که دستورالعمل های دینی برای وی ایجاد کرده بود و برابری زن و  مرد با نفی و کنار زدن تبعیت برده وار زن از تقسیم کاری که دین و سنت به زن تحمیل کرده بود، معنا یافت. در عصر جدید یعنی با ظهور سرمایه داری در مقابل فئودالیسم، کلمه دموکراسی به معنای مردم سالاری در اصل در مقابل دین سالاری- خداسالاری یعنی استبداد فئودالی  به میان آمد، با تاکید بر اینکه انسان تعیین کننده سرنوشت خود و جامعه است.   

دولتی که سی سال پیش توسط خمینی و طبق رهنمودها و افکار و اندیشه های دینی او و دیگر شریعت مداران استقرار یافت، هنگام جنگ، جوانان را با مخلوط دهشتناکی از افیون دین و افیون واقعی به روی مین ها فرستاد، هنگام زلزله مردم را وادار  کرد که نماز وحشت بخوانند، در مقابل بلایای اجتماعی منتظر یاری دستی از عالم غیب باشند و برای شفای بیمارانشان دعا و نذر کنند و برای ثواب و خلاصی از گناه و تنبیهات الهی خود را غرق در زاری و افسردگی کنند. خمینی، در زندان ها دستور شکنجه فیزیکی و روحی مبارزین سیاسی را داد و در کل جامعه شکنجه روانی دین را تجویز کرد. او به صراحت گفت خواهان جامعه ایست که مردم در آن مدام به درگاه خدا گریه و زاری کنند و برای «معصومین» اشک ریزند. او ماه محرم را  برتر از هر چیزی دانست. این عقب گرد عظیم در جامعه ای رخ داد که صد سال پیش هم زاد و همتای خمینی یعنی شیخ فضل الله نوری به دلیل قتل ۴ مشروطه خواه در دادگاهی محاکمه و به اعدام محکوم شد. (رجوع کنید به تاریخ انقلاب مشروطه- ژانت آفاری- صفحه ۳۳۴)

اما امروز، با وجود اسناد غیر قابل انکار و شهادت نزدیکان خمینی (مانند منتظری) در مورد فقط یک فقره از جنایت های او علیه مردم این کشور- یعنی قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ – هنوز موسوی و دیگر رهبران «سبز» خود را ادامه دهنده و فدائی راه و آرمان های خمینی می دانند. اظهار نظر موسوی در مورد پاره کردن عکس خمینی جوهر «دموکراسی خواهی » این جماعت را بر ملا می کند. موسوی، از کیسه خلیفه می بخشد و می گوید: «دانشجویان به امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمان های امام جان بدهند.» اما واقعیت آن است که کسان دیگری برای آرمان های خمینی و احیای آن ها می رزمند و نه دانشجویانی که پنجه در پنجه رژیم انداخته اند. اگر می خواهید ببینید چه کسانی حاضرند در راه آرمان های خمینی جان دهند به بسیجیانی نگاه کنید که با حرص ناشی از تعصبات مذهبی به صف دانشجویان حمله می کنند و در شقاوت حد و مرزی نمی شناسند.

آری! قداست خمینی و خمینی ها را باید شکست تا افق های بی کران رشد فکری در مقابل مردم ما باز شود. تا مردم ما به جای استیصال در مقابل فقر و محرومیت و تحمل بار گران ستم های گوناگون اقتصادی و اجتماعی و توسل به عالم قدسی به فکر سرنگونی  طبقاتی بیفتند که راه کسب دانش، استفاده از دانش، و بهره مند شدن از ابزار تولید و رفاه عمومی را بر روی اکثریت جامعه بسته اند. رسالت دانشجو باز کردن این راه است!

    حزب کمونیست ایران (مارکسیست _ لنینیست _ مائوئیست)

۲۰ آذر ۱۳۸۸‏