چند نکته برای چالش، به جای یک گزارش!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

از نشریه حقیقت شماره ۴۸ اسفند ۱۳۸۸

این یک گزارش از وقایع ۲۲ بهمن ۸۸ در تهران نیست، اگر چه بر دیده ها و شنیده های آن روز متکی است. با توجه به گزارش های شفاهی و تصویری بسیاری که این روزها به دنیای رسانه ها مخابره می شود و از این طریق در بین مردم انتشار می یابد ارائه یک گزارش جدید اضافی از اهمیت درجه اول برخوردار نیست. در این نوشته، تلاش بر طرح چند نکته تحلیلی و عملی در ارتباط با جنبش توده ای است.

بسیاری از مردم معترض که در ۲۲ بهمن امسال پا به خیابان گذاشتند چندان از وقایع آن روز راضی نیستند. علت نارضایتی این گروه از مردم این است که نتوانستند به شکل یک تجمع و تظاهرات گسترده ظاهر شوند. در اغلب موارد نتوانستند شعار بدهند یا به شکلی هویت خویش را ابراز کنند.

تعداد مخالفان رژیم که در این روز به خیابان آمدند کم نبود. این بار نیز خیلی از مردم به «نقش و مسئولیتی» که برای خود تعریف کرده اند عمل کردند. مشکل اینجاست که بسیاری از مردم حتی اگر دل خوشی از جریان سبز و رهبرانش نداشته باشند و از نظر سیاسی مخالف کلیت نظام باشند، باز هم برای خود همان نقش و مسئولیتی را می بینند که شخصیت های سبز در داخل و خارج از کشور به گوششان می خوانند: با سکوت یا مسالمت در خیابان حضور پیدا کنید! حداکثرش روبان سبزی به مچ دستتان ببندید یا پیراهن سبز به تن کنید! در ۲۲ بهمن صدها هزار نفر (حداقل در تهران) تلاش کردند این رهنمودها را عملی کنند و موفق نشدند. با این حساب، ۲۲ بهمن امسال حداقل این فایده را داشت که بی ثمری رهنمودهای امثال کروبی و موسوی و سازگارا را به بسیاری نشان داد. در همان خیابان، این سوال اساسی در ذهن خیلی ها می چرخید که: چه باید کرد؟

اول بگذارید به جوابی که نیروها و شخصیت های مرتجع و مسالمت جو و مصلحت گرا به این سوال می دهند بپردازیم. از باند کودتاگران تبهکاری که در زندان بزرگ جامعه به چپاول و کشتار مشغولند شروع کنیم. اینان خودشان خوب می دانند که با یک توده میلیونی معترض رو در رو هستند که ترس یا توهمشان نسبت به این نظام ارتجاعی ریخته است. همه تلاش جلادان اسلامی و دستگاه تبلیغات سیاسی ـ ایدئولوژیک شان اینست که این موقعیت ذهنی و روحی مردم را دوباره وارونه کنند. یعنی همه چیز را به خیال خودشان به حالت اولیه برگردانند. ساختن دروغ «۵۰ میلیونی» از تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات حکومتی ۲۲ بهمن فقط برای در هم شکستن روحیه مردم معترض طراحی شده است. استقرار ده ها هزار نفر از نیروهای مسلح رنگارنگ و بسیجی های مزدور در خیابان ها در روز ۲۲ بهمن فقط با این هدف بود که موج های کوچک و پراکنده به هم نپیوندند و در دریایی از مشت های گره کرده و شعار، نیروی  قدرت شکن خود را نبینند. دروغ پردازی های شبانه روزی صدا و سیمای رژیم فقط با این هدف است که بحران و ضعفی که نظام جمهوری اسلامی گرفتارش شده را بپوشاند. بنابراین جواب کودتاگران به سوال چه باید کرد اینست که: تسلیم شوید و به خانه برگردید چون ما بار دیگر خود را جمع کرده ایم و به زور اسلحه مسلط شده ایم. پاسخ مردم اما به این حرف های جلادان روشن است: نترسیدن، ادامه حضور در میدان مبارزه، و فکر و تامل بیشتر برای یافتن راه پیشروی و پیروزی.

حالا بیایید تا به پاسخ سران مرتجع سبز و متحدان فریبکار و یا مسالمت جوی آنان بپردازیم. پاسخ موسوی و کروبی و خاتمی اینست که ما در پشت پرده چانه زنی های مان را با جناح مسلط هیئت حاکمه انجام می دهیم بلکه فرجی شود. کار مردم هم اینست که به عنوان اهرم فشار گاه به گاه به خیابان بیایند و بر مبنای مصلحت و تاکتیکی که ما تعیین می کنیم شعار بدهند یا سکوت کنند، تا دست ما در رایزنی ها قوی تر شود. این وسط اگر تعداد زیادی از افراد کتک خوردند، به زندان افتادند، مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند، در خیابان یا زندان کشته شدند، مردم نباید عکس العمل رادیکال نشان دهند و به راه های «غیر معقول» فکر کنند. چرا که هر راهی غیر از مبارزه مسالمت آمیز و هر هدفی غیر از اصلاح نظام و دولت از درون و در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، به ناکجا آباد می انجامد و راه حمایت «جامعه جهانی» از موج سبز را هم می بندد.

پاسخ افراد دیگری از جریان سبز نظیر محسن سازگارا که در خارج از کشور دست بازتری دارند و از امکانات رسانه ای نیز برخوردارند اینست که اگر مردم مرتبا و در تعداد بسیار زیاد به خیابان بیایند، بالاخره حربه سرکوب را از کار خواهند انداخت. به چه طریق؟ از این راه که بالاخره بخشی از کودتاگران و بخشی از نیروهای کشتارگر سپاه و بسیج بر سر عقل خواهند آمد و در بین باند مسلط شکاف خواهد افتاد و دیگر به روی مردم شلیک نخواهند کرد. در نتیجه اگر یک بخش کوچک و منفرد همچنان بر سیاست سرکوب پافشاری کند توسط فشار از پایین و بالا کنار زده خواهد شد. یا به قول سازگارا «آکسیون نهایی» اتفاق خواهد افتاد و با کمترین هزینه، کم عقل ها و سرسخت های رژیم مجبور به تسلیم خواهند شد. اما تجربه همین هشت ماهه اخیر نشان می دهد که صرفا با «حضور زیاد و میلیونی» مردم نمی توان مساله را حل کرد. در ۲۲ بهمن امسال، رژیم با تغییر در تاکتیک های ضد شورش و نحوه آرایش قوا و بسیج حداکثری نیروهای سرکوبگر، مزدوران رنگارنگ و پایه های اجتماعیش موفق شد از تبدیل حضور میلیونی مردم معترض به یک تظاهرات موثر و کوبنده جلوگیری کند. باز هم برخلاف پیش بینی امثال سازگارا، در ۲۵ خرداد امسال وقتی که ۳ میلیون نفر در خیابان های تهران علیه کودتای سپاه و رهبر حضور پیدا کردند این حضور مانع تیراندازی جلادان به روی توده های مردم نشد. یا باز هم برخلاف تحلیل امثال سازگارا، شرکت ده ها میلیون نفر در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ به نفع عوامفریبان سبز نتوانست جلوی تقلب و کودتای جناح دیگر هیئت حاکمه را بگیرد. خلاصه کنیم، جواب های رهبران سبز در داخل و خارج کشور برای مردم هیچ نتیجه ای ندارد مگر توهم آفریدن در ذهن مردم. 

اما در میان جواب هایی که در برابر مردم قرار داده می شود، خوبست به پاسخ رضا پهلوی نیز اشاره کنیم چرا که واقعیتی را گوشزد می کند و البته نتیجه مورد نظر خود را می گیرد. او در مواجهه با این واقعیت که انحصار سلاح در اختیار مزدوران حکومت است و مردم مرتبا قربانی می دهند، از این صحبت می کند که در تجربه سایر کشورها (مشخصا در اروپای شرقی و مرکزی) زمانی جنبش به پیروزی رسیده که نیروهای مسلح (ارتش و پلیس) با مردم همراه شده اند. او می گوید این کم هزینه ترین راه پیروزی است و انقلاب ۵۷ هم عملا اینطور پیروز شد چون ارتش برای سرکوب مخالفان شاه وارد عمل جدی و قطعی نشد. بنابراین راه حل اینست که با تبلیغات و فشار سیاسی، ارتش و حتی سپاه پاسداران را با جنبش همراه کنیم. اگر این کار عملی شود، باند حاکم مجبور به کناره گیری است. چیزی که امثال رضا پهلوی به مردم نمی گویند اینست که دستگاه شکنجه و سرکوب فقط در صورتی امکان دارد با یک حکومت جایگزین (مثل مورد اروپای شرقی) کنار بیاید که ماهیت این حکومت جدیدی با ماهیت ارتجاعی و ضد مردمی خودشان یکی باشد. یعنی برای مثال، سپاه و اطلاعاتی ها و نیروی انتظامی و ارتش بتوانند جزیی از دستگاه حاکمه جدید شوند. به علاوه تغییرات سیاسی در کشورهای مورد بحث نشان داده که معمولا برای چنین گذاری نیاز به مداخله قدرت های بزرگ خارجی است تا نقش محلل و آشتی دهنده طرفین را بازی کنند. فقط بدین ترتیب می توان تغییرات «نرم» و «کم هزینه»ای را برای طبقه حاکمه بحران زده به پیش برد و البته سنگین ترین و طولانی ترین هزینه ها را به توده های ستمدیده تحمیل کرد. 

و بالاخره می رسیم به پاسخ شخصیت های اصلاح طلبی مانند شیرین عبادی یا برخی تحلیلگران رسانه های ماهواره ای که کابوسشان انقلاب قهرآمیز ستمدیدگان است. اینان به مردم می گویند تنها راهتان اینست که به همین سبک و روش به خیابان بیایید. این بهترین راه برای ابراز مخالفت و طرح مطالبات مردم نه فقط در ایران که در تمام دنیاست. حتی اگر سرکوب شوید و به گلوله بسته شوید باز هم روش مبارزه شما باید همین تجمع ها و تظاهرات های مسالمت آمیز باشد. نگران نباشید! کسانی هستند که در مجامع بین المللی صدای شما را به گوش مقامات برسانند تا فشارهای سیاسی بین المللی سرانجام راه سرکوب بیشتر را ببندد و دریچه های آزادی گشوده شود. آنچه از  پاسخ شیرین عبادی و همفکرانش نتیجه می شود تبدیل مردم عاصی و جان به لب رسیده به گروهی مظلوم و قربانی است که باید با پیکری خونین پشت درهای سازمان ملل و نهادهای دیگر جهانی آه و ناله کنند تا مگر قدرتمندی پیدا شود و به دادشان برسد.

اما به راستی چه باید کرد؟

نخست این که موج مردم معترض باید بخش بخش شود. تا وقتی که چنین نشود تکامل و پیشرفتی نصیب این جنبش نخواهد شد. اشتباه نکنید! این فراخوانی برای تفرقه و بر هم زدن اتحاد مبارزاتی توده های متعرض نیست. ولی تا وقتی که بخش های مختلف مردم با شعارها و خواسته های مختص به خود در صحنه های مختلف مبارزه حاضر نشوند، یعنی تا وقتی که این جنبش با چند شعار عمومی ـ و معمولا مبهم و ناقص – به هم متصل شده باشد، نه پایه مستحکمی برای تداوم آن به دست خواهد آمد و نه یک اتحاد و همبستگی آگاهانه به صورت حمایت بخش های مختلف توده های ستمدیده از یکدیگر شکل خواهد گرفت. زمانی می توان صحبت از یک اتحاد سیاسی مستحکم و پایه ای در بین توده ها کرد که: خواسته های اساسی کارگران، زنان، جوانان، زحمتکشان شهر و روستا، توده هایی که تحت ستم ملی و مذهبی و فرهنگی قرار دارند و روشنفکران و هنرمندان دگراندیش در میان کل مردم تبلیغ شود و جا باز کند. بخش های مختلف مردم این خواسته ها را متقابلا در راهپیمایی ها و اعلامیه ها و شبنامه های خود تکرار کنند. چند شعار روشن و بدون ابهام که ستون های اساسی رژیم را نشانه بگیرد و خواسته های اساسی کل مردم را بیان کند به صدای مشترک جنبش تبدیل شود.

دوم این که، تمایل و باور خیلی از مردم اینست که جنبش کنونی خیلی سریع به پیروزی می رسد. اما واقعیت اینست که یک «پیروزی سریع» در جامعه ای که به یک زندان بزرگ طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی تبدیل شده، و تحت مناسبات به هم پیچیده و ریشه دار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ستمگرانه ای قرار دارد، فقط می تواند یک حک و اصلاح جزیی و در واقع یک نوع وقت خریدن برای رژیم بحران زده و پر شکاف باشد. اگر توده های مردم به چنین «پیروزی»ای راضی شوند، دوباره همین آش خواهد بود و همین کاسه. شاید هم از این بدتر. یعنی تکرار همان بلایی که با استقرار رژیم جمهوری اسلامی بر سرمان آمد.

سوم این که، مساله اعمال قهر در خیزش کنونی منجمله هر روز بیشتر از گذشته از هر دو جانب مطرح می شود. تفاوتی که وجود دارد اینست که دولت، قهر را به صورت سازمان یافته اعمال می کند و از استفاده انحصاری از قدرت مسلح سود می برد. در حالی که قهر از جانب مردم، به صورت موردی و محدود، در عکس العمل به سرکوب وحشیانه معترضان، و تقریبا با دست خالی انجام می گیرد. ۲۲ بهمن امسال نشان می دهد که اگر مزدوران آدمکش به حال خود گذاشته شوند، اگر از خشم بر حق مردم نترسند و طعم آن را اینجا و آنجا نچشند نه فقط با خیال راحت تر و روحیه سرکوبگرانه محکم تر در تظاهرات های بعدی حاضر می شوند، بلکه می توانند نیروهای پشتیبان و کمکی خود از صفوف بسیجیان عقب افتاده و یا فرصت طلب و ”ساندیس خور“ را فعال تر از روزهای اول خیزش به خیابان بیاورند و به آن ها وظیفه ارعاب یا سرکوب بدهند. شک نکنید این که امروز بسیجی های ۱۵ ـ ۱۴ ساله جرات می کنند با چماق و نانچیکا در برابر مردم بایستند و توهین و تهدید کنند، نتیجه موعظه مسالمت جویانی است که جوانان را از تدارک و ابتکار برای گوشمالی دادن نیروهای سرکوبگر و سازماندهی تدافعی موثر باز می دارند.

چهارم اینکه، مردم معترض در حال حاضر شکل های محدودی از مبارزه را می شناسند. رهبران و شخصیت های مرتجع و مسالمت جوی سبز نیز مرتبا تکرار می کنند که همین کارهایی که دارید انجام می دهید تنها شکل های عقلانی و موثر مبارزه است. اما نظام سیاسی هیچ جامعه ای به طور اساسی و در جهت منافع اکثریت اهالی تغییر نکرده است مگر با همراه و هماهنگ شدن شکل های گوناگون مبارزاتی. این شکل های مبارزاتی، از وزن و اهمیتی یکسان برخوردار نیستند. همه آن ها به شکل خودجوش و یا عکس العملی به راه نمی افتد. بعضی از شکل های مبارزه هستند که نیاز به نقشه و استراتژی و تدارک اولیه حساب شده دارند. به طور مشخص، جنگ یا مبارزه مسلحانه انقلابی را نمی توان بدون تدارک و نیروی اولیه و نقشه معین آغاز کرد و به پیش برد. در همین ارتباط، روشن است که هم جهت شدن شکل های مختلف مبارزات تا رسیدن به «قیام پیروزمند نهایی» نمی تواند به طور خود به خودی و بدون ستادهای متحد رهبری انقلابی انجام بگیرد. مبارزان امروز در این زمینه چه در دست دارند؟ با تویتر و فیس بوک و پیام ماهواره ای تا حد معین و محدودی می توان شبکه های اجتماعی را بافت و به هم متصل کرد. ولی ما داریم از رهبری کردن و به هم مرتبط کردن مبارزات متنوع میلیون ها نفر در سطح جامعه صحبت می کنیم، به صورتی که مثلا اعتصاب یک واحد بزرگ تولیدی به همان سیاست و هدفی خدمت کند و همان شعارهای مرکزی را جلو بگذارد که کم کاری یا اخلال کارکنان در شبکه حمل و نقل و برق رسانی کشور. اگر مبارزان جوانی که امروز صحنه مبارزه را از پشت کامپیوترها تا درگیری های خونین خیابانی اشغال کرده اند همچنان بر این باور باشند که با همین چارچوب مبارزاتی و همراهی با همین رهبران سبز ـ حتی اگر بر مبنای مصلحت و تاکتیک روز ـ می توان جلو رفت و به جایی رسید، سخت در اشتباهند. از طرف دیگر، اگر کمونیست ها و مبارزان چپ گمان کنند که بدون سازماندهی سریع ستادهای متحد یا مشترک رهبری مبارزاتی برای جنبش های مختلف طبقاتی و اجتماعی ـ منجمله برای جنبش عمومی خیابانی ـ می توانند نقش موثر و تعیین کننده ای در مقطع حساس کنونی بازی کنند، یعنی درس های مبارزه انقلابی معاصر در ایران و سایر کشورها را اصلا نیاموخته اند.

برای حل معضل ها و موانع جدی که در برابر تکامل و پیشروی و گسترش خیزش کنونی قد علم کرده است باید دگرگونی های جدی در نحوه نگرش و عمل جوانان حاضر در صف اول مبارزه و به طور کلی در صفوف توده های معترض از یک سو و در نیروها و عناصر آگاه کمونیست از سوی دیگر، به وجود آید. در این بین، کلید و عامل عمده جنبش کمونیستی است. این جنبش به عنوان نیروی آگاه، مسئولیت بیشتری بر عهده دارد و باید بتواند با نوسازی افکار و تئوریهای خود و با ابتکار و سرعت عمل، و وانهادن بندها و تفکرات و تعصبات دست و پا گیری که از قبل با خود حمل می کند، به ظهور یک قطب متفاوت و مردمی در صحنه سیاسی و مبارزه طبقاتی خدمت کند. این کار ساده ای نیست و مسلما همه حاضر نخواهند شد این بار سنگین را بر دوش خود تحمل کنند. اما از این راه است که می توان راه را بر دگرگونی نگرش و عمل توده های معترض هموار کرد و تغییری کیفی در سطح و گستره خیزش مردم ایجاد کرد. 

۲۵ بهمن ۱۳۸۸