نشریه حقیقت شماره ۵۹ فروردین ۱۳۹۱

نشریه حقیقت
دوره سوم، شماره ۵۹، فروردین ۱۳۹۱
- سه گزارش از: کمیته بزرگداشتِ سیامین سالگرد قیام سربداران در آمل
- زنان در مواجهه با جنگ میان جمهوری اسلامی و امپریالیستها
- ماهیت کلیِ یک دولت سوسیالیستی و قانون اساسی آن بخش ۳
- فراخوان زنان مبارز و انقلابی
- نمونه ای از قانون اساسیِ یک دولت سوسیالیستی بخش ۳
- نامه: درسهای قیام آمل مربوط به امروز است، بدون قدرت سیاسی همه چیز توهم است!
- تغییر ماهیت خانواده در چین انقلابی و رهائی زنان
- درسهای سوریه
- بررسی سیر تحول خط مشی اتحادیه کمونیستهای ایران درمورد جنبش زنان
سه گزارش از: کمیته بزرگداشتِ سیُ مین سالگرد قیام سربداران در آمل
کمیته ی بزرگ داشت سالگرد “قیام آمل” به مناسبت سی امین سال این قیام جلساتی را در پالتاک برنامه ریزی کرده است تا از این راه و به نوبهی خود نسل جوان را با این رویداد تاریخی آشنا کند. این کمیته از جوانانی ساکن در چندین کشور مختلف تشکیل شده که طی فعالیتهای سیاسی خود با این قیام آشنا شدهاند. اعضای این کمیته هم شامل فعالین سیاسی است و هم از جوانانی تشکیل شده که در پرتو خیزش سال ۸۸ با سئوالات جدی روبرو شده و ضمن آشنایی با قیام آمل و ابعاد آن در جستجوی نقادانهی پاسخهای خود هستند. این کمیته قبل از فرارسیدن سیامین سالگرد قیام آمل، در مشورت با بازماندگان “سربداران” و فعالین قدیمی “اتحادیهی کمونیستهای ایران” که در تداوم بازسازی سیاسی و تشکیلاتی اتحادیه، «حزب کمونیست ایران م.ل.م» را ساختند و همچنین برخی دیگر از بازماندگان این جریان، تصمیم به این کار گرفتند. در این دور از مشورتها، کتاب پرندهی نوپرواز و سایر اسناد و مدارک این قیام، دست آوردها و جمعبندیهای حزب کمونیست ایران (م.ل.م) و انتقادات و مخالفتها مورد بررسی قرار گرفت و امیدواریم چنین روندی برای تمام جریانات کمونیستی و انقلابی ادامه یابد تا نسل حاضر در صحنهی مبارزه در مسیر پُر پیچ و خم انقلاب توشهای پربار برگیرد. برای این کار ما با امکانات محدود ولی یاری بسیاری از رفقای قدیمی و فعال در جنبش اتاقی با نام ۵ بهمن آمل ایجاد کردیم و جلسات را در این اتاق مجازی پیش بردیم. جلسهی اول، یکشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۱۲ برگزار شد.
موضوع جلسهی اول «بیان خاطراتی از برخی رفقای رهبری قیام آمل» بود با روایت رفقا: جابر کلیبی، نوال محسن، امیر حسن پور و مریم جزایری. رفیق شهرزاد مجاب نیز برای سخنرانی در این جلسه دعوت شده بود که امکان حضور در این جلسه را نیافت.
سخنران اول رفیق جابر کلیبی بود که عمدتا به دو موضوع در بحثهایشان پرداختند. موضوع اول این بود که چرا برگزاری چنین برنامههایی و برنامههای مشابه اهمیت دارد؟ رفیق جابر تاکید زیادی بر نقش گرفتن نسل جوان و همراهی نسل مبارز پیشین برای رساندن پیام انقلاب و دستآوردها و مبارزات نسل قبلی به نسل جدید و نسلهای آتی کرد. رفیق جابر تأکید کرد که با توجه به شرایط فعلی جنبش چپ و نیروهای کمونیست و اوضاع سیستم سرمایهداری جهانی لازم است که بیشتر و بیشتر به بررسی مبارزات انقلابی و به خصوص مبارزات قهرآمیز مانند قیام آمل پرداخته شود.
موضوع دوم بحث رفیق جابر تاکید بر اهمیت نقش محوری “سیامک زعیم” رهبری اصلی اتحادیه کمونیستها بود. جابر کلیبی از دوران قبل از انقلاب روابط نزدیکی با سیامک زعیم داشت و بر سر مسائل مختلف با وی در تماس بود. ایشان بخشهایی از مبارزات سیاسی و اختلافات خطی در دوران قبل از انقلاب با سیامک را در پروسهی بحثهایی که داشتند برشمردند. وی به قطع دیدارها و انقلاب و سپس بروز خط راست در اتحادیه کمونیستها اشاره کرد و این که در آن دوران واقعا متاسف شده بود. سپس آخرین دیدارش با سیامک زعیم و قطع ارتباطشان تا این که در خارج از کشور با خبر میشود که چه اتفاقی افتاده و رفیق سیامک زعیم دستگیر و جان باخته است. رفیق جابر تاکید مکرر داشت که به این قیام و رفیق سیامک زعیم بسیار کم پرداخته شده و باید به ابعاد گوناگون این قیام و نقش مشخص سیامک زعیم در آن بیش از این پرداخته شود.
سخنران بعدی رفیق نوال محسن بود. ایشان همسر حسین ریاحی از رهبران اصلی اتحادیه کمونیستها بود. نوال محسن با بیان گرم خود خاطراتی از آشنایی و زندگی با حسین ریاحی برای حاضرین در اتاق نقل کرد که هم حاوی درسهای ارزشمندی بود و هم بیانگر استواری زنی که در سختترین شرایط، همکار و همسنگر حسین ریاحی بود. گفتنی است که زبان اصلی نوال عربی است و فارسی را آموخته است. او از مبارزات خود و حسین و بسیاری دیگر از هم نسلانشان در عراق و دوران قبل از انقلاب سخن گفت، از فعالیت در رادیو بغداد و رادیو میهن پرستان و صدای گرم و قوی و استوار حسین ریاحی که از آن رادیو به افشای رژیم شاه میپرداخت. از آشناییهای شان با خلق فلسطین و سفر زندهیاد حسین ریاحی از عراق به فلسطین. از ماههای تدارک قیام آمل و سربداران و جا به جاییهای شان گفت، از شکست قیام و سپس دستگیری حسین ریاحی و شرایط سخت خروج خودش از ایران گفت. اعدام حسین ریاحی به عنوان یک رفیق مبارز پایان بخش خاطرات نوال محسن بود.
سخنران بعدی رفیق امیر حسن پور بود که به بیان خاطرات خویش از کاک اسماعیل ( رفیق پیروت محمدی ) پرداخت. رفیق امیر ضمن اشاره به تاکیدات رفقا جابر و نوال در مورد ضرورت برگزاری جلسات اینچنینی از آشنایی و رفاقت قدیمی و عمیق خود با کاک اسماعیل گفت و نقشی که وی به عنوان فرماندهی نظامی قیام آمل ایفا کرده بود. رفیق امیر خصلتهای ویژهی کاک اسماعیل را برشمرد و او را فرماندهای پرشور و آگاه معرفی کرد و بسیار تحریک آمیز این جملات را به کار برد: «کاک اسماعیل از خانوادهای فئودال بود و زمانیکه با علم رهاییبخش کمونیسم آشنا شد، به طبقهی خود خیانت کرد و در اولین گامهای مبارزاتی به تقسیم زمینهای خانوادگی خود میان دهقانان و رعیتهای بیزمین پرداخت». رفیق امیر تاکید کرد که این نگاه و اعمالی این چنینی از سوی کاک اسماعیل او را میان مردم بسیار محبوب کرد و تواناییهای بالای او در رهبری مبارزات مردم از او چهرهای متفاوت ساخته بود. روحیهی انترناسیونالیستی کاک اسماعیل هم از نکات مورد بحث امیر حسنپور بود و اینکه گسست از ناسیونالیسم کُرد چگونه با آشنایی با کمونیسم صورت میگیرد. رفیق امیر در بخشهایی از سخنرانی خود انتقادی از کاک اسماعیل در مورد نداشتن رویکرد و سیاست قاطع در زمینهی درهم شکستن جو فئودالی در مورد مسئله زنان در جنبش آن دوره کرد. این نقد رفیق امیر در بخش پرسش و پاسخِ جلسه به چالش کشیده شد.
سپس رفیق مریم جزایری به بیان خاطراتی از رفیق سورنا درخشان (مراد) پرداخت. رفیق مراد در زمان قیام آمل از اعضای کمیته دائم اتحادیه کمونیستها بود.
در این جلسه همچنین شعرهایی از سوی رفقای جوان خوانده شد که یکی از آنها چنین گفت:
تاریخ را درمینوردند
یک صد جنگجو!
از درّهای به درّه ای
و از تلاری به تلاری
آری این خشم زمان است که چنین ره می پوید
و دلیراناش دست به کار زایش نفییی نوین.
سکوتِ مشترک
همهمهی نبردی است به مجرای زمان
خشاب در خشاب بوی باروت میدهند
و فردایی که چشم به بلندای واپسین خیزشان دوخته است.
درختان به بدرقهی غمگین ماه به پچپچه نشستهاند
و جنگل زادگاهی است که به ردّی از خون ترکاش میکنند
تا با چنین حجمی از ” بودن “
حجمی از ” شدن “
به جشن مقرّر آفتاب ره بسپارند
و در مذبحی دیگر گونه
حرف را زندگی کنند و مرگ را دریابند
در آوردگاه پنجم بهمن
بهمن حماسهها
بهمن همه امیدها
بهمن مکرّر دوبارهها
دوبارهها
و دوبارهها……….
دومین جلسهی پالتاک «سیامین سالگرد قیام آمل» تحت عنوان «درسها و خاطرات قیام آمل» بود و با شرکت رفقا امیر حسن پور، استی پیروتی، شیرین، شهاب سیروان.
امیر حسنپور ضمن تبریک سیمین سال گرد قیام آمل، ابتدا به مسائل به جا مانده از جلسهی قبل اشاره کرد مانند ترکیب جنسیتی نیروی سربداران و اشکالات آن و انتقادات طرح شده پیرامون نظرات وی پرداخت. رفیق امیر تاکید کرد که، عدم گسست عمیق از گرایشات پاتریارکال معضل عمومی جنبش کمونیستی در آن زمان بود و نقد تبارزات آن ضروری است و بخشی از نگاه به گذشته و راهگشائی برای آینده است.
موضوع مورد بحث رفیق امیر «خشونت انقلابی و خشونت ضد انقلابی» در پرتو تجربه ی سربداران بود. وی ضمن برشمردن انواع خشونت مانند مرد علیه زن، والدین بر کودک، جنگ میان دولتها به جنگ طبقاتی یا جنگ دولتها علیه مردم توجه کرد. او دو نظر رایج در میان اپوزیسیون را تشریح کرد. اول طرفداران نفی خشونت که هر نوع خشونتی را رد و محکوم میکنند بدون توجه به این واقعیت که خشونت جزئی از جامعهی طبقاتی است. به نظر وی طرفداران نفی خشونت از متفکرین بورژوازی قرن ۱۷ هم عقب ماندهتر فکر می کنند زیرا بیان ایشان این است که « خشونت خشونت می آورد ». برای ایشان خشونت هم علت است و هم معلول. از نظر این دسته خشونت دور باطلی است که باید شکسته شود و شکستن آن یعنی این که مردم خشونت نکنند که درواقع یعنی خلع سلاح مردم. امیر گفت کمونیستها مانند سربداران خواهان برافکندن جنگ و خشونت هستند اما میدانند که برای از بین بردن آن باید خشونت انقلابی به کار برده شود. یعنی خشونتی که هدفش زیر و رو کردن بنیان جامعه و رسیدن به جامعهی بدون تمایزات طبقاتی است که خشونت را از بین میبرد. رفیق امیر گرایش دوم در اپوزیسیون را طرفداری از خشونت بدون توجه به اهدافِ سیاسی آن دانست. در اینجا مثال سازمان مجاهدین خلق را زد که اهدافِ سیاسی شان، جنگشان را نیز غیرقابل دفاع میکند و خصلت مترقی ندارد. امیر گفت، سربداران و قیام آمل و رفقای سربدار اسلحه را تقدیس نمیکردند و آوانتوریست نبودند. بلکه برنامهای داشتند که این جنگ در خدمت آن بود. سربداران خواهان برقراری یک جامعهی نوین بود. رفیق امیر ادامه داد که ۳۰ سال پیش سربداران تشخیص درستی داد که تضاد بین مردم و رژیم دیگر به صورت سیاسی حل نمیشود و باید از طریق نظامی حل شود. امروز هم این سئوال مطرح است و این تضاد با تضادهای منطقهای و بینالمللی گره خورده است. این تشخیص و این سئوال در رابطه با سربداران و بررسی قیام آمل مهم است و آن وقت درک از خواست آنها مبنی بر جامعهی نوین روشنتر می شود.
رفیق امیر در خاتمه به تفاوت جنگ سربداران با جنگ نیروهای ارتجاعی و رژیم پرداخت. او موارد مهمی را طرح کرد مانند این که “رابطهی رهبری و اعضا و رابطهی فرماندهی نظامی و واحدها دموکراتیک و انقلابی بود. رابطهی کل نیرو با مردم انقلابی بود. عنصر طبقه و تکیه و اهمیت به طبقهی زحمتکش و طبقهی کارگر مهم بود. وی گفت زنان نیز در میان نیروهای مسلح سربداران حضور داشتند اما به طور عموم در آن زمان درک و نگاه سربداران به مسالهی زن اشکال داشت. اینها مواردی بود که رفیق امیر در تمایز سربداران و جنگ آنها با دیگر نیروها و رژیم بیان کرد.
سپس نوبت به رفیق شهاب سیروان رسید که به سخنرانی در مورد درسهای قیام آمل برای نسل جوان بپردازد. سخنرانی وی در وبلاگ پرندهی نوپرواز و آدرس زیر قابل دست رسی است: http://parandenoparvaz.blogspot.com/2012/03/blog-post_23.html
مجموعهی بحثهای شهاب در مورد شرایط رشد و تحصیل نسل خود یعنی نسل بعد از انقلاب بود و مسائلی که شکست انقلاب برای این نسل به دنبال داشت. سپس به بررسی نقش مبارزه در این نسل و آشنایی با تجربهی سربداران و قیام آمل و مطالعهی کتاب پرندهی نوپرواز پرداخت. او از تاثیری که این کتاب تاریخی-انتقادی بر جوانان میگذارد گفت و به طور مشخص بر شفاف شدن درک رفقای جوان از ماهیت دشمن و مبارزهی تا به آخر با آن.
رفیق استی پیروتی سخنران بعدی بود که به بیان خاطرات خود از دوران عضویت در اتحادیهی کمونیستهای ایران پرداخت و در قالب خاطرات به طور زنده و نافذ خط و کیفیت اتحادیه و رفقای شاخص این جریان مانند کاک صلاح شمس برهان را بیان کرد. رفیق استی از دوران دانشجویی خود در ترکیه و تفاوتهای دانشجویان جذب شده به خط اتحادیه در کنفدراسیون احیاء گفت و از شور و تا به آخر حرکت کردن رفقای نزدیک به این خط. از این که چگونه در مبارزه طبقاتی کشورهایی که در آنجا دانشجو بودند شرکت میکردند و چگونه با ایران ارتباط برقرار میکردند. او از بازگشتش به ایران و تشکیل تشکیلات پیشمرگه زحمت کشان کردستان که شاخهی اتحادیه کمونیستها در کردستان بود گفت. از رفقای بسیاری یاد کرد. از رفیق کاک اسماعیل و سوسن امیری. از حسین ریاحی، بهروز فتحی و رفقای دیگر. از فعالیت در کارخانهها و کورهپزخانهها برای آگاه کردن و سازماندهی کارگران. از تلاشها برای کمک رسانی به سربداران و گروه جنگل. از شنیدن خبر قیام و جان باختن کاک اسماعیل و اعدام رفقا گفت. از شورای چهارم اتحادیه گفت. شورائی که بعد از وارد آمدن ضربه سراسری به تشکیلات اتحادیه در سال ۱۳۶۲ برگزار شد. از اختلافات درون شورای چهارم حرف زد. از بازسازی اتحادیه که خود عملیات پر فراز و نشیب و حیرتانگیزی بود گفت. و بالاخره جمع بندی از تئوری و پراتیک گذشته اتحادیه و قیام آمل.
گفت و گوی صریح در مورد اشتباهات و اختلافات یکی از نقاط قوت ما در برگزاری این سری برنامههای پالتاکی بوده که بدون مشکل از سوی تمام رفقای سخنران پذیرفته شد و به نوعی بیانگر خط انقلابی- انتقادی آنها در برخورد به گذشته برای حرکت به پیش است.
رفیق دیگر سخنران شیرین (از اعضای گروه پزشکی سربداران) بود که گفت از اینکه نسل جوان این برنامه را اجرا میکند بسیار خوشحال است و ادامه داد، «از من خواسته شده است خاطراتی از آن زمان بگویم. اما هر روز آن مبارزه برای من خاطره است. به خصوص از نظر ایدئولوژیک. اولین روزها مثل پیک نیک بود اما وقتی درگیریهای نظامی با نیروهای مسلح رژیم شروع شد آوارهی کوه و دشت شدیم و صدای انقلاب به همه جا رسید.»
رفیق شیرین گفت، «هرچند خط سربداران دچار التقاط و گیجی بود اما پاسخ کاملا درست و مسئولانه به شرایط آن زمان بود.» وی آن حرکت الهامبخش را با امروز که تودهها به میدان مبارزه آمدهاند و ظرفیت عظیمی را برای مبارزه به نمایش گذاشتهاند مقایسه کرد و ضمن انتقاد گفت: «متاسفانه امروز چپ جوابگوی اوضاع نیست.» رفیق شیرین در مورد زنان سربدار گفت، «اول ما ۵ نفر بودیم که به عنوان تیم پزشکی به جنگل رفتیم. این که ما را فقط در تیم پزشکی گذاشته بودند نشانه اشکال دیدگاه بود. اما این اشکال با مبارزه زنان درست شد. به خصوص وقتی که در دور دوم سوسن امیری به نیروهای جنگل پیوست زنان نقش فعالتری داشتند.»
وی گفت شک ندارد که انقلاب بر دوش زنان پیش خواهد رفت.
جلسهی سوم اتاق با موضوع « رهایی زن و انقلاب اجتماعی» در تاریخ تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۲ با سخنرانیهای عمیق، پرمحتوا و آموزندهی رفقا مریم جزایری، ناصر مهاجر و شهرزاد مجاب برگزار شد. سؤالها، نقدها و پاسخهای سخنرانان بر عمق و محتوای مباحث بازهم افزود. … به جرات میتوان گفت این جلسه سطح مباحث و مشاجرات درون جنبش چپ، به حول مسئلهی ستم جنسیتی را یک سر و گردن بالاتر برد. امیدواریم که شمار فزایندهای از فعالین جنبش زنان و جنبش چپ به این مباحث گوش داده، اسناد و کتابهای معرفی شده در این جلسه، کتابهای تاریخی در دستِ انتشار را مطالعه و بررسی کنند و جوشش فکری بزرگی حول این موضوع بزرگِ مربوط به رهایی بشریت به راه افتد.
محور بحث بررسی سیر تحولات خطی و عملی اتحادیه کمونیست های ایران تا حزب کمونیست ایران )م.ل.م) در مورد ستم بر زن بود. اما … اهمیت خطیر این مباحث بر بستر اوضاع بهشدت متلاطم ایران و خاورمیانه قابل فهم است. هدف صرفا بررسی یکی از تجارب بسیار مهم جنبش کمونیستی ایران برای دادن یک ترازنامه نیست. اما بدون این تجارب نمیتوانیم فردای خودمان را هموار کنیم و به چالشهایی که اوضاع منطقه و ایران در مقابلمان میگذارد پاسخی درخور بدهیم. برای راهگشایی، هم بازبینی تاریخی لازم است و هم نگاه به اوضاع امروز با دیدی نوین. بهخصوص آنکه در تمام جنبشهای خاورمیانه جایگاه زن میدانِ نبردِ میان نیروهای طبقاتی و سیاسی مختلف است؛ نگاه کنید به عراق، به مصر، به تونس و ایران که جای خود دارد.
در جریان جلسه نیز سخنرانان بر این نکته تاکید میکردند که هدف، کمک به بازکردنِ راهی برای پاسخگویی به چالشهای امروز است. شورشهای اجتماعی بزرگی رخ داده و بیشتر از آن در راه است و زنان نقشی مرکزی در آنها دارند. در چنین اوضاعی نباید میدان را به جابهجایی قدرت میان انواع و اقسام مرتجعین داد. با نگاهی به این اوضاع ضرورت این جلسه و جلسات مشابه واقعا احساس می شود.
مریم جزایری در نیمهی اول سخنانش تصویری از خط و عمل سازمان انقلابیون کمونیست (مارکسیست- لنینیست) در مورد مسئله زنان داد. این سازمان بعدها در اتحاد با گروههای دیگر تبدیل به اتحادیهی کمونیستهای ایران شد (در سال ۱۳۵۵)
در دههی ۱۳۵۰ این سازمان نفوذ زیادی در کنفدراسیون (جنبش دانشجویی خارج از کشور) داشت و یکی از دلایل بسیار مهمِ حضور پرتعداد و چشمگیرِ زنان در آن، خط پیشروی این سازمان بود. مریم تاکید کرد که پیشرو بودن خط و عملکرد این سازمان در زمینهی زنان متاثر از جنبشهای انقلابی نوین در دههی ۱۹۶۰ بهخصوص متاثر از «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» در چین سوسیالیستی بود. «انقلاب فرهنگی» اعلام این بود که در کشور سوسیالیستی هنوز بقایای تمایزات اجتماعی و اقتصادی گذشته و افکار کهن موجود است؛ بنابراین هنوز انقلاب لازم است. این انقلاب باید بر روی شکافهای اجتماعی باقیمانده از گذشته تکیه کند و آن اقشاری را که روی لبهی بُرندهی این شکافها قرار دارند بهعنوان نیرویی رهاییبخش به میدان آورد. بقایای شکاف بینِ زن و مرد یکی از آن بازماندههاست که انرژی عظیمی را برای تداوم انقلاب فراهم میکند. اعلان جنگ به مردسالاری و پدرسالاری در جامعهی سوسیالیستی چین که رهاییبخشترین جامعهی موجود در آن زمان بود شور و هیجانِ زیادی را در جنبشهای چپ و فمینیستی دنیا به پا کرد؛ و این فکر را به میان آورد که احزاب کمونیست و جنبشِ کمونیستی نیز مصون از مردسالاری و پدرسالاری نیستند و مبارزه علیهی ستم بر زن حرکتی مختص «بیرون» از این سازمانها، احزاب و جنبشها نیست. (جزئیات این مبارزه در فصل آخر کتاب «نیمی از آسمان» شرح داده شده است)
این فضای عمومی بر همهی صفوف جنبش نوین کمونیستی ایران تاثیر گذاشت و بهخصوص در سازمان انقلابیون کمونیست (بعدها، اتحادیهی کمونیستهای ایران) تاثیرات زیادی داشت. زنانِ سازمان انقلابیون کمونیست نقش مهمی در مبارزه علیه مردسالاری و پدرسالاری در این سازمان و بهطور کلی در جنبش دانشجویی آن زمان داشتند. مریم گفت: سنتِ خوبِ مقابلهی زنان با عقبماندگی نظری و عملی در سازمانِ خود، به بخشی از هویت این جریان تبدیل شد که تا کنون ادامه دارد.
پس از مریم، رشته سخن را ناصر مهاجر در دست گرفت تا سیامک زعیم و (برای اولین بار) سندی را که حاوی آرای او در زمینهی مبارزات زنان ایران است معرفی کند. سیامک تئوریسینِ اصلی و از بنیانگذاران اتحادیهی کمونیستها بود؛ و از رهبرانِ اصلی قیام سربداران در آمل به سال ۱۳۶۰. او ۷ بهمن ۱۳۶۰ در جریان همان قیام به اسارت نیروهای نظامی جمهوری اسلامی درآمد و در سال ۱۳۶۳ اعدام شد.
سندِ موردِ بحثِ ناصر متنِ سخنرانی سیامک دربارهی تاریخ مبارزات زنان ایران است. این سند ضمیمهی یک کتابِ دو جلدی است که به کوشش مهناز متین و ناصر مهاجر منتشر خواهد شد. عنوان عمومی کتاب، خیزش زنان در اسفند ۱۳۵۷ است. جلد اول، بازیابی یک جنبش و جلد دوم همبستگی جهانی عنوانگذاری شده است. انتشار این کارِ بزرگ، نشان از این دارد که این دو رفیق چپ و انقلابی چقدر در کارِ از زیر آوار تحریف در آوردنِ اپیسودهای مهم از تاریخ مردم و جلوگیری از فراموشی پیگیرند.. ناصر گفت که خودش و مهناز متین در جریان پژوهش در مورد برنامههای برگزاری هشت مارس ۱۳۵۷ با کسانی که در ارتباط با اتحادیهی کمونیستهای ایران بودند گفتگو داشتند؛ و در جریان این تحقیق به پیشینهی مباحث زنان درون این گروه حساس شدند: «در این جستجوها و پرس و جوها با سندی روبهرو شدم. سندی که تاریخ ندارد. … بهیقین میتوان گفت این سخنرانی در یک جلسهی حزبی یا گروهی ارائه شده. منطقا باید در سالهای ۵۲-۵۳ نوشته شده باشد. … به هر حال پرسشی را که در ذهن ما ایجاد کرد، این بود که تا آن زمان ما هیچ متنی از نسل انقلابیون بعد از ۲۸ مرداد دربارهی مبارزات زنان ایران در دست نداریم …»، «وقتی سند را نگاه میکنیم متوجه میشویم با نویسندهای روبهرو هستیم که جنبش تنباکو و جنبش مشروطه را میشناسد. کتابهای تا آن زمان موجود را میشناسد. … آشناست با روزنامههای آن دوره که روی مسئله زن حساسیت داشتند و تحول جامعه ایران را در گروی تحول زن ایرانی میدانستند: مثل صوراسرافیل، ملانصرالدین. آگاهست که اولین نشریهی زنان ایران نشریهی دانش است. … آگاهست که جمعیت نسوان وطنخواه، پیک سعادت نسوان، جمعیت بیداری نسوان در ایران وجود داشته؛ و اینها چه نقشی داشتند که حساسیت نسبت به تغییر موقعیت زن را به درون جامعه ببرند …»
ناصر مهاجر گفت که آگاهی تاریخی بالای این سند او و مهناز متین را حساس کرد که شناخت بیشتری از شخصیت سیامک زعیم پیدا کنند. وی بهشدت ابراز تاسف کرد از اینکه در مورد سیامک زعیم که بیتردید از چهرههای درخشان جنبش کمونیستی ایران بود، کم و ناقص یا شاید بتوان گفت اصلا نوشته نشده است. بیشترین اطلاعات را در مورد وی برادرش کوروش زعیم، عضو جبهه ملی ایران، داده است. ناصر گفت سیامک در یکی از خانوادههای سیاسی ایران بزرگ شد. «جدش یکی از سه بازرگان بزرگ ایران بود که در تجارت تنباکو بودند و در همبستگی با جنبش تحریم تنباکو این سه نفر در کاشان و تهران و اصفهان هم زمان انبار تنباکویشان را سوزاندند. عموی او «سید حسن زعیم» جزو نمایندگان مجلس ۵ و ۶ بود که لایحه استیضاح سردار سپه (رضا پهلوی) را نوشتند و به مجلس دادند. … جزو معدود کسانی بود که با جریان رضاخان همراه نشد و هشدار دادند که به قدرت رسیدن رضاخان پایان مشروطیت خواهد بود …»
پس از سخنان ناصر، مریم نیمهی دیگر سخنانش را ارائه داد. که حاوی نقدی سخت، صمیمانه و راهگشا به سیر قهقرایی خط و عمل اتحادیهی کمونیست های ایران در زمینهی مبارزات زنان بود (دورهی پس از استقرار جمهوری اسلامی).
پیش از رسیدن به فصلِ «قهقرا» مریم تصویری گویا و زنده از فعالیتهای مهم و الهامبخشِ اتحادیهی کمونیستها برای سازمان دادن مبارزات زنان پس از استقرار جمهوری اسلامی داد؛ و مشخصا به تشکیل «جمعیت زنان مبارز» و انتشار نشریهی «زن مبارز» و نقش الهام بخش این تشکیلات در تقویت شورش ۵ روزهی زنان در اسفند ۵۷ علیهی فرمانِ حجاب اجباری خمینی اشاره کرد. تبدیل این «اوج» به «افت» بَعدی است که ما را قانع میکند که واژهی «قهقرا» را مریم به جا استفاده کرده است؛ و وقتی به سال ۱۳۶۰ می رسد و می گوید: «گسست اتحادیهی کمونیستها از خط راست به این کابوس پایان داد. گسستی که در قیام سربداران فشرده شد»، اهمیت پر و بال گرفتن پرنده نوپرواز را ـ بازگشت اتحادیه به اصل خویش و عزم صعود به قلههایی نوین را با تمام وجود حس می کنی.
مریم گفت که اتحادیه پس از شکست قیام آمل ضربات سختی خورد بهطوری که تقریبا نابود شد. اما انرژی آن قیام به شمار کمِ بازماندگانِ اتحادیه امکان داد که نه تنها تشکیلات اتحادیه را بلکه در سطحی کیفیتا عالی تر خط کمونیستی انقلابی این سازمان را بازسازی کنند. کاری که فقط با سلاح نقد ممکن شد؛ و یکی از سلاحهای نقد در زمینهی خط و عمل اتحادیهی کمونیستها در زمینهی ستم جنسیتی و رابطهی رهایی زن با رهایی اجتماعی بود. این کار در جزوهای فشرده شد به نام «پرولتاریای آگاه و مسئلهی زن» (منتشره در سال ۱۳۶۶). اما پس از تشکیل حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) این کنکاشها ادامه یافت؛ از جمله در زمینهی ستم جنسیتی. و نه فقط در خط و عمل خود این جریان بلکه در کل جنبش کمونیستی بینالمللی. این تلاشها در افکار و آرایی بازتاب یافت که به تزهای پیشنهادی این حزب مشهور است.
پس از مریم، شهرزاد مجاب رشته سخن را بهدست گرفت و تزهای هفتگانه را تشریح کرد: ۱- ستم جنسیتی معلول ستم طبقاتی نیست! ۲- تولید فقط تولید وسایل معاش نیست! ۳- طبقهی کارگر مرد نیست! ۴- سرمایهداری بدون استثمار زن قادر به تولید و بازتولید نیست! ۵- مسالهی زن، یک مسالهی بورژوایی نیست! ۶- مساله زنان یک مسالهی رفرمیستی نیست! ۷- تنها راه رهایی زنان سوسیالیسم است، اما!
شهرزاد بیش از سه دهه در عرصهی نظری وعملی جنبش زنان فعال بوده و به تاریخ جهانی مبارزهی زنان و جدالهای نظری مربوط بدان، کاملا آشناست. او تاکید زیادی بر اهمیت این جلسه و مباحثی از این دست داشت. شهرزاد در تشریح تزهای هفتگانه گفت که این تزها محصول کار جمعی بسیار دقیق و چند سالهی حزب است. برای رسیدن به آنها آثار مربوطهی مارکس و انگلس و … مطالعه شده، تجارب ۱۶۰ سالهی جنبش کمونیستی دراین زمینه در حد امکان بررسی شده، آثار فمینیستها و دانش تولید شده توسط آنان در زمینهی مکانیسمهای ستم جنسیتی، جایگاهش در سوخت و ساز نظامهای طبقاتی بهخصوص نظام سرمایهداری در حد امکان خوانده و بررسی شده است؛ و نقدهایشان به جنبشِ کمونیستی و تجارب کشورهای سوسیالیستی قرن بیستم در حد امکان مورد توجه قرار گرفته است.
در انتهای تشریح تزها، شهرزاد رابطهی میان این تزها و «چهار گسست» را که مارکس بهعنوان شاخص نظام سوسیالیستی و پیشروی به سوی جامعهی کمونیستی تعیین کرده است، نشان داد؛ و بر گفتههای مارکس و انگلس تاکید کرد که انقلابِ کمونیستی فرآیندِ رادیکالترین گسست از مناسبات سنتی مالکیت و رادیکالترین گسست از ایدههای سنتی است.
شهرزاد شنوندگان را دعوت کرد که این تزها و اسنادِ پشتوانهی آنها را مطالعه کنند. بهطور مشخص، دو مجموعهی انتشار یافته از سوی حزب کمونیست ایران (م.ل.م) با عناوین: «کمونیسم و مسالهی زنان، جهت گیری های نوین» و «جنبش کمونیستی و مسالهی زن، تجربهها و نقدها» (از امید بهرنگ.)
در جواب به سؤال یکی از حضار که پرسید: «شما با این تزها چه می خواهید بکنید؟» شهرزاد جواب داد که اینها تزهای پیشنهادی است، برای راه افتادن بحث و جوشش فکری به حول این مسئله با هدف سنتز یک درک پیشرفته و راهگشا برای کل جنبش کمونیستی ایران، جهان و جنبشِ رهاییبخش زنان. برای راهگشایی عملی، افکارمان باید روشن باشد و …
در بخشِ بعدی، سؤالات، انتقادات و نظرات مهمی از سوی حاضرین طرح شد که حول آنها بحث درگرفت و بر غنای جلسه افزود که امکان درج تمام آنها در این گزارش مختصر وجود ندارد. شما میتوانید فایل صوتی سخنرانیهای این جلسه را از وبلاگ «پرندهی نو پرواز» دریافت کنید.۱
در این جلسه همچنین از طرف برگزارکنندگان انتشار دو کتاب بسیار مهم در سال گذشته در حیطهی مبارزات زنان تبریک گفته شد …: کتاب سال صفر نوشتهی آذر درخشان که از طریق تماس با سازمان زنان ۸ مارس (ایران- افغانستان) قابل تهیه است۲ و کتاب پیک سعادت نسوان که به کوشش ناصر مهاجر و بنفشه مسعودی منتشر شده است و در کشورهای آلمان و کانادا امکان خریداری آن از طریق کتابفروشیها میباشد، علاقمندان همچنین از طریق تماس با ایمیل نشر نقطه میتوانند در این مورد راهنمایی دریافت کنند.۳
پیش از برگزاری این جلسه نمآهنگی از طرف یکی از رفقای جوان در جهت معرفی این برنامهی پالتاکی تهیه و منتشر شده بود۴ که انتقادات و نظرات زیادی را برانگیخت …
با تشکر ویژه از رفقای سخنران که دعوت ما را برای برگزاری این مبحث چالش برانگیز پذیرفتند و سپاس از همهی عزیزانی که با حضورشان، یا اطلاعرسانی و یا کمکهای فنی و … امکان برگزاری هرچه بهتر این جلسه را فراهم آوردند.
کمیتهی بزرگداشت سی امین سالگرد قیام آمل
- http://parandenoparvaz.blogspot.com/2012/03/blog-post_15.html
http://www.4shared.com/mp3/kIdtBkBu/01_-_5bahman-11mars2012-enghel.html
http://www.4shared.com/mp3/xL-MegGo/02_-_5bahman-11mars2012-enghel.html
http://www.4shared.com/mp3/ZUqdIphM/03_-_5bahman-11mars2012-enghel.html
http://www.4shared.com/mp3/Vn0Vsvcc/04_-_5bahman-11mars2012-enghel.html
- http://www.8mars.com/zan_dem_iran@yahoo.ca
- Nashrenoghteh@yahoo.com
- http://www.youtube.com/watch?v=8iezLlxNfk4
هشت مارس، روز جهانی زن:
زنان در مواجهه با جنگ میان جمهوری اسلامی و امپریالیستها
جمهوری اسلامی و آمریکا (با حمایت اسرائیل و ترکیه و کشورهای خلیج) بر شیپور جنگ میدمند. ایران میتواند به نقطه تلاقی و اشتعال تضادهای بزرگ جهانی و منطقهای تبدیل شود. در چنین اوضاعی وضعیت زنان ایران که سی و سه سال گذشته را در چنگال نظام جمهوری اسلامی اسیر بوده و مرتبا علیه آن طغیان کردهاند چه خواهد شد؟ پیروزی کدام طرف به نفع زنان و رهائی آنان از بردگی و فرودستی خواهد بود؟ سمتِ کدام یک را باید گرفت؟
جواب ساده و روشن است: هیچیک!
رسیدن زنان به آزادی و برابری در گروی گشودن راهی دیگر است. راهی که مانع از تکرار فاجعهی ۳۳ سال پیش شود. آن زمان، رژیم سلطنتی شاه بدست مردم و با شرکت فعال زنان سرنگون شد اما جای آن حکومتی به قدرت رسید که اولین کار رهبرش صدور فرمان حجاب اجباری و تحمیل اخلاقیات دینی بر زنان بود. دهها هزار زن از مشاغل قضائی و آموزشی اخراج شدند. قانون اساسی اسلامی به تصویب رسید و زن را رسما تبدیل به شهروند درجه دوم و موظف به تبعیت از مرد کرد. زنان علیه این هجوم به حقوق و حیاتشان، شورشی ۵ روزه کردند اما شکست خوردند. سرکوب زنان و تحمیل اخلاق و آئینهای اسلامی بر آنان تبدیل به رویکرد سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی در حفظ کیانش شد. و این توجیه گر تفتیش عقاید و جاسوسی گسترده در حریم خصوصی آحاد جامعه از زن و مرد گردید.
جمهوری اسلامی حتا اگر فقط یک جرم مرتکب شده بود و آن، سرکوب ابتدائی ترین حقوق زنان و تبدیل آنان به برده و کنیز مردان، بود؛ همین، برای صدور حکم مرگش کافی بود! این رژیم حق زندگی ندارد و باید سرنگون شود. اما به دست چه کسانی و چگونه باید سرنگون شود تا تجربهی ۳۳ سال پیش تکرار نشود؟ با کدام رهبری و برنامه سیاسی و اجتماعی باید سرنگون شود تا نظام پدرسالاری و مردسالارِی دینی و غیر دینی، سرکوب سیاسی و فقر و شکاف طبقاتی تداوم نیابد؟ این، آن سوال مرکزی است که جواب فعال بدان میتواند نیروی شورشگر زنان را تبدیل به جنبشی کند که در اوضاع پرآشوب و ملتهبی که در راه است راهی دیگر را به روی کلیه جنبشهای اجتماعی از جنبش کارگری گرفته تا معلمان و ملل تحت ستم بگشاید.
آمریکا حلقه محاصره را بر جمهوری اسلامی تنگ تر می کند و سران جمهوری اسلامی در جواب، رجز میخوانند و تهدید به تلافی میکنند. در این ماجرا آنچه به مردم مربوط و نیازمند هشیاری آنان است، آن است که هر دو طرف تلاش میکنند تودههای مردم را تبدیل به گوشت دم توپ نزاع ارتجاعی خود کنند. در این میان امپریالیسم آمریکا و خدمتگزارانِ ایرانی آن برای حقوق زنان ایران اشک تمساح میریزند و وعدههای «نجات بخش» میدهند. ۳۳ سال پیش نیز خمینی و همپالگیهایش به زنان وعدهی رستگاری داده و گفتند که نجات زن در استقرار نظام دینی و حجاب اسلامی است. لشگری از زنان تاریک اندیش را سازمان دادند و از آنان برای تحمیل نظام پدرسالاری و مردسالاری دینی بر زنان استفاده کردند. کسانی که بعدها خود را ملقب به «اصلاح طلب» کردند و رهبران «جنبش سبز» شدند قوانین مجازاتهای اسلامی علیه زنان را تدوین کرده و به تصویب رساندند. نقش زهرا رهنورد در تدوین و تزئین این قوانین یکتا بود! نتیجهی این «عملیات نجات بخش» به قتل رسیدن دهها هزار زن در دعواهای «ناموسی»، نابودی زندگی میلیونها زن در چنگال روابط سنتی و دینی، رواج احکامی چون سنگسار و افزایش عمق و دامنهی روابطِ اجتماعی ستمگرانهی مردان بازنان بود.
حال سوال اینجاست: آیا «عملیات نجات بخش» امپریالیستهای آمریکائی ثمری بهتر از این خواهد داشت؟ تجربهی تجاوز نظامی آمریکا به افغانستان و عراق جواب روشنی به این سوال میدهد. سلطهی امپریالیستی در افغانستان و عراق نه تنها موجب تضعیف و درهم شکستن بنیادگرائی اسلامی نشد بلکه راه را برای آن گشود. اشغال افغانستان توسط ارتش آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه برای زنان افغانستان حاصلی نداشت جز حضور ویترینی چند زن در ادارات دولتی و برقعپیچ ماندن اکثریت زنان و تداوم اسارت آنان در روابطِ پدرسالاری اسلامی- فئودالی. پروژهی «نجات» عراقیها از چنگال رژیم صدام به استقرار حکومت ملوکالطوایفی اسلامی منتهی شد که بیشترین قربانیانش زنان – اعم از سنی، شیعه، کرد و عرب – بودهاند. در کردستان عراق، طبقات بورژوا- فئودال کُرد با پشتوانهی تجاوز نظامی آمریکا به قدرت سیاسی رسیدند اما قتلهای ناموسی و شکاف طبقاتی بطرز بیسابقهای گسترش یافت. «حفظ ناموس» تبدیل به یکی از اصول عملکردی حکومت کُردی شد. و در کنار آن NGO های «زنانه» که توسط بنیادهای آمریکائی حمایت مالی میشوند مشغول تخدیر زنان در مورد واقعیت و ماهیت «دموکراسی» حاکم در عراق شدند. در مصر رژیم مبارک در نتیجه فداکاریهای حیرتانگیز زنان و مردان مصر سرنگون شد. اما با دخالت آمریکا نه تنها نظام مبارک بدون مبارک حفظ شد بلکه نیروهای بنیادگرای اسلامی نیز تقویت شدند و در مصدر قدرت قرار گرفتند. اولین اقدام امنیتی قدرتمندان جدید حمله به تظاهرات زنان در هشت مارس سال ۲۰۱۱ بود با شعار «جای زن در خانه است». ارتشیان زنان را دستگیر کرده و آنان را در معرض انواع حقارت ها و شکنجه از جمله آزمایش بکارت قرار دادند. مبارک درست همان روزی سرنگون شد که ۳۳ سال پیش نظام شاهی در ایران. و زنان مصر درست همان روزی مورد حملهی اوباش اسلامی تازه نفس قرار گرفتند که زنان ایران در اولین هشت مارس، روز جهانی زن ، پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران. باید این تشابه تاریخی تکان دهنده را هشداری برای باز کردن چشمها و گوشها دانست.
نزاع میان جمهوری اسلامی و اربابان جهان سرمایهداری در واقع جنگ میان نمایندگان و نگهبانان نظامهای اقتصادی- اجتماعی پوسیده است. پدرسالاری، سرکوب سیاسی، فقر و شکاف طبقاتی جزء لاینفک این نظامهاست. هر دوی اینها عمیقا زن ستیز بوده و عزمی بی پایان در سرکوب و به زنجیر کشیدن زنان دارند. هرآینه جنبشهای اجتماعی بخصوص جنبش زنان با یکی از طرفین این نزاع سمت گیری کند در نهایت دیگری را تقویت کرده است. در این میان کمونیستها علیه هر دو موضع گرفته و اعلام کرده اند که تضاد میان امپریالیستهای غربی (بخصوص آمریکا) و جمهوری اسلامی، از هر دو طرف، تضادی ارتجاعی است و ربطی به مردم ندارد. و جنگ احتمالی ناشی از دعوایشان نیز ارتجاعی بوده و توده های مردم هیچ نفعی در آن ندارند و نباید به حمایت از هیچ طرف برخیزند.
در کشورهای خاورمیانه و بطور کلی آسیا و آفریقا، زنان بشدت قربانی سلطه جهنمی دیناند و زیر بار سنگین انواع سنن هزاران ساله دست و پا میزنند. در کشورهای اسلامی کوچکترین حرکات زن توسط جنس مذکر کنترل میشود. آپارتارید جنسی در میان دریائی از خرافه دینی رایج است. حاکمیت مستبدانهی اعضای مذکر خانواده همراه با آئین و سننی که در تار و پود جامعه تنیده شده است هنوز وجه مهمی از زندگی زنان است. حجاب اجباری، ختنه دختران، مالکیت مردان بر فرزندان، کتک زدن زن، حق مرد در طلاق و حضانت و هزاران شلاق دیگر از هر سو بر جسم و روان زنان فرود می آید. زنان این کشورها از اشکال “مدرن” ستم و تحقیر نیز “بهره مند” می شوند: آزار جنسی، پورنوگرافی، فحشا و تجاوز. این همه ستم، لاجرم به امواج بحران و مقاومت پا می دهد.
موقعیت زنان، ستمی که بر آنان میشود، عمیقتر و حادتر از همیشه خودنمایی کرده و راه حل میطلبد. نه فقط در ایران بلکه در مصر، سوریه، تونس، ترکیه و بطور کل در سراسر جهان منجمله در آمریکا. نمایندگان طبقات و جهانبینیهای کاملا متفاوت این واقعیت را دیده و برای آن «راه حل» میدهند. اما اکثر «راه حل»ها در چارچوب ابقای تمایز طبقاتی، استثمار بیرحمانه و روابط و تمایزات اجتماعی ستمگرانه است.
در نظام سرمایه داری، ستم جنسیتی یک موضوع گذرا و در حاشیه نیست. تضاد اساسی عصر سرمایهداری، یعنی تضاد میان هرچه اجتماعیتر شدن تولید با مالکیت خصوصی، منبع این ستم است. استثمار طبقاتی و ستم بر زن، هر دو، از جوانب جدائیناپذیر نظام سرمایهداریاند. این دو، تضادهای متفاوتی هستند اما از یک جا سرچشمه میگیرند. سرمایه داری بدون ستم بر زن نمیتواند دوام آورد. رابطه میان ستم بر زن با سیستم سرمایهداری یک رابطه دائمی است. فرقی نمیکند که حکام با استفاده از دین، تودههای مردم را در مورد ماهیت این سیستم تخدیر میکنند یا با استفاده از «دموکراسی انتخاباتی». این است واقعیتِ بنای اجتماعی ستم بر زن که بارِ گران و طاقتفرسای رنج و محنت را بر او تحمیل کرده است. نه فقط بر او بلکه بر مادران و دخترانش. نه فقط در ایران که در سراسر جهان. نه فقط امروز بلکه در طول تاریخ.
مبارزات سیاسی امروز و هدف نهائی کمونیستها پایان دادن به کلیه روابط ستمگرانه و استثمارگرانه است. این هدف نهائی در آموزهها و اصول، راه و روشی که ما کمونیستها در مبارزه پیشه میکنیم حضور و بیان دارد. یکی از آن اصول خدشه ناپذیر عبارتست از مبارزه علیه ستم بر زن، مبارزه علیه روابط قدرت نابرابر میان زن و مرد در میان مردم، مقابله با افکار کهنه و دینی رایج در میان مردم که از منابع اصلی تولید افکار زن ستیز در جامعه ماست. این فرآیندی است در خدمت به آنکه نیروی اجتماعی زنان تبدیل به عاملی موثر و تعیینکننده در فرآیند انقلاب برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد نظام سوسیالیستی گردد. این سیاست و حرکت بر تفاوت بنیادین و عظیم میان برنامه و عمل کمونیستهای انقلابی با برنامه و عمل نیروهای سیاسی مرتجع درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی پرتو میافکند: نیروهائی که خواهان برانداختن رژیم جمهوری اسلامیاند اما همزمان تلاش میکنند همان روابط استثمارگرانه کهن را حفاظت کرده و از جوانه زدن و بالیدن فرآیند انقلاب اجتماعی در ایران ممانعت کنند.
ما کمونیستها متعهدیم که به روشنی، جسارت و با صدای بلند منافع اساسی زنان و تمام اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار را بیان کنیم. آنان را آگاه کنیم و سازمان دهیم برای اینکه برای خود بجنگند، برای دست یافتن به آرزوها و رویاهایشان. نه در خدمت به بقای جمهوری اسلامی یا جایگزینی آن با دستنشاندگان امپریالیستهای آمریکائی.
در اوضاع کنونی، بیش از هر زمان دیگر ضروری و عاجل است که جنبش کمونیستی با گرایشات سوسیالیستی دروغین مقابله کند و پرچم سرخ فام کمونیسم را در پیشاپیش نبرد برای گسستن زنجیرهای بردگی زنان، مبارزه برای نابود کردن نهاد ستم جنسیتی، به اهتزاز درآورد. ستمدیدگان باید ببینند که کمونیسم آفتابشان است. و این آفتاب را از ورای مه غلیظی که تبلیغات ضد کمونیستی مراکز قدرت در ایران و جهان بوجود آورده، از ورای افقهای تنگ و حقیر گرایشات راستِ اکونومیستی و رفرمیستی رایج در جنبش چپ و جنبش کارگری ببینند. کمونیسم و برنامه انقلاب کمونیستی تنها راه نجات هیچ بودهگان جامعه است و زنان هیچ بودهترین هیچ بودهگان جامعه مایند که باید آگاهانه زیر پرچم طبقاتی و سیاسی خود گرد آیند. نباید سرباز پیادهی نزاع ارتجاعی میان مافیای قدرت جمهوری اسلامی و مافیای قدرت جهانی شوند. بلکه برای نابودی هر دوی اینها و استقرار روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردمی یعنی سوسیالیستی بجنگند.
کمونیستها برای کسب کلیهی حقوق دموکراتیک مبارزه میکنند. آزادی زنان از زنجیر سنت و دین و برابری کامل آنان با مردان یکی از مهمترین حقوق دموکراتیک است. با استقرار دولت سوسیالیستی همهی این حقوق فورا متحقق خواهند شد. در عین حال، کمونیستها به این نکته نیز واقفند که دموکراسی نتوانسته و نمیتواند مسائل مربوط به ستم و نابرابری را حل کند. در «آزادترین» جمهوریها نیز دموکراسی همواره محدود و تابع مهمترین آزادی بورژوازی یعنی آزادی استثمار نیروی کار جهت کسب سود است. تا زمانی که جامعه به طبقات تقسیم می شود، بخش اعظم کار خانگی و بچه داری به دوش زنان خواهد افتاد. تا زمانی که میان زن و مرد تمایز اجتماعی موجود باشد الزاما زنان به هزار و یک شکل با مردان نابرابر و تابع آنان خواهند بود. از اینجاست که جامعه سوسیالیستی به ورای تحقق حقوق دموکراتیک رفته و حرکت در راستای محو کلیهی روابط اقتصادی استثمارگرانه، محو کلیه تمایزات طبقاتی و تمایزات اجتماعی و محو کلیه افکار کهنه، در سراسر جهان، را تبدیل به هستی و هدف وجودی خود می کند.
اگر سرنگونی دولت جمهوری اسلامی را بدون تلاش برای استقرار یک دولت نوین پیش بریم، ثمرهی فداکاریها و جان فشانیهای ما را دارودستههای جدیدی از استثمارگران خواهند ربود. ما پتانسیل آن را داریم که هم مردم را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به حرکت درآوریم و هم طرحهای آمریکا را برای استقرار حکومت دلخواهش درهم بشکنیم. اما برای اینکه این پتانسیل تبدیل به یک نیروی قوی و بالنده شود باید زحمت کشید. در درازمدت ما از این مرتجعین و امپریالیستها بسیار قویتریم زیرا ما منافع مردم را نمایندگی میکنیم. زیرا ما توطئه چین نیستیم. جنایتکار نیستیم. استثمارگر نیستم. ما مردمیم. این نقطه قوت ماست. و جنایتکار بودن مرتجعین و امپریالیستها، دزد زندگی و زحمت مردم بودن نقطهی ضعف آنهاست. ما باید صفوف خودمان را از همه این جنایتکاران بری و منزه نگاه داریم تا نقطه قوتمان را از ما نربایند. آنان نیز نقطه ضعفشان را همیشه با خود خواهند داشت و هرگز چاقوی قصابی خود را – بخصوص علیه زنان – بر زمین نخواهند نهاد. دشمنان ما هیچ ندارند جز پول و قدرت مسلح. آنان جواب مردم را با گلوله یا دروغ و طرح های توطئهچینانه و تطمیع میدهند. بر خاکستر نظامشان باید دنیائی بسازیم که هر گونه ستم انسان بر انسان، منجمله ستم بر زن، تنها در موزهها و اوراق تاریخ جای داشته باشد.
زنجیرها را بگسلیم تا خشم زنان به مثابه نیروی عظیمی در خدمت رهائی بشریت جاری شود.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست- لنینیست- مائوئیست)
هشت مارس ۲۰۱۲
نمونه ای از قانون اساسیِ یک دولت سوسیالیستی
بخش سوم
در حقیقت شمارهی ۵۷ و ۵۸ دو بخش از ترجمهی سند قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) را خواندید. این سند که توسط حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر.سی.پی) تهیه شده است، نمونهی خوبی از قانون اساسی در یک کشور سوسیالیستی است. تدوین سندی مشابه در ایران، یعنی تدوین سند قانون اساسی جامعهای که بر ویرانههای جمهوری اسلامی باید ساخته شود، به واقع ضروری است. سندی که هرچند در اصول کلی تفاوت چندانی با این سند نخواهد داشت اما به یقین دارای ویژگیهای مهمی خواهد بود. ویژگیهائی که از مختصات جامعهی ایران و انقلاب در ایران بر میخیزد.
به طور مثال، ایالات متحده آمریکا کشوری امپریالیستی است. با سرنگونی آن و استقرار دولت سوسیالیستی در آمریکا، دولت سوسیالیستی باید کلیهی پایگاههای نظامیاش را که وسیلهی فتوحات و غارت و سلطهی جهانی آمریکاست برچیند و کلیهی قراردادها و عهدنامههای امپریالیستی را ملغی کند. اما دولت سوسیالیستیی که در نتیجهی سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود با چنین وظیفهای روبرو نیست. برعکس، با وظیفهی گسستن از شبکهی روابط وابستگی به نظام سرمایهداری امپریالیستی مواجه است و تفاوتهای بسیار دیگر.
در هر حال تدوین چنین سندی میتواند سلاح موثری باشد در آگاهی دادن به تودههای مردم در مورد ماهیت یک جامعهی واقعا انقلابی و مقابله با وعدههای فریبکارانهی بورژوازی در مورد «تغییر».
تدوین قانون اساسی جامعهی آینده در واقع ارائهی اساسنامه و نظامنامهی جامعهی سوسیالیستی است. جامعهای که اکثریت مردم جامعه را از موقعیت تحت ستم و استثمار رها میکند و راه را باز میکند برای این که اکثریت مردمِ تحت ستم و استثمار جامعه حاکم بر سرنوشت خویش شوند. در نتیجه، تدوین قانون اساسی جامعهی آینده وسیلهای است که از طریق آن تودههای مردم با اصول و کارکرد جامعهای آشنا می شوند که تحقق عمیقترین منافع آنان است و میتواند تبدیل به پرچم و قطب راهنمایشان در مبارزه شود. علاوه بر این، میتواند آنان را با راه، برنامه و افق حزبی که به طور جدی به دنبال انقلاب سوسیالیستی است آشنا کند. در واقع محکی است برای سنجشِ این که آیا دولت و نظامی که حزب برایش مبارزه می کند و تودههای مردم به خصوص پرولتاریا را دعوت به مبارزه در راه آن میکند ماهیتا گسست بنیادینی از دولت و نظام کنونی هست یا خیر؟
قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) سندِ ارزشمند و مناسبی است برای عینیت بخشیدن به بحث در این باره.
این سند مشتمل بر یک مقدمه و ۶ ماده است. در این فصول جوانب گوناگونِ ادارهی جامعه شرح داده شدهاند: اصول هدایت کنندهی دولت سوسیالیستی و کارکرد ارگانهای مختلف حکومتی، رابطهی دولت و حزب کمونیست، نقش حزب کمونیست در ادارهی جامعه، رابطهی حکومت مرکزی و ارگانهای قدرت محلی، رابطهی حکومت مرکزی و نهادهای قدرت مردم، کارکرد اقتصاد برنامهریزی شدهی سوسیالیستی، حقوق مردم در مقابل دولت و …
در شمارههای قبل، ترجمهی مقدمه، بخش اول از ماده ی اول (مجلس قانونگذار) و مقدمهی بخش دوم از ماده ی دوم (قوه مجریه) را خواندید. در زیر فصول مختلف از بخش دوم (قوه مجریه) را می خوانید.
الف. اقتصاد
- خصلت و اهداف اساسی اقتصاد و توسعهی اقتصادی در مادهی چهارمِ قانون اساسی مطرح شده است. اما در این جا لازم است یک نکته را تاکید کنیم. شالودهی پیشبردِ وظایف حکومت و امور دولت، بهگونهای که منطبق بر منافع تودههای وسیع مردم در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و در سراسر جهان باشد، عبارت است از توسعهی اقتصاد بر مبنای خطوط سوسیالیستی. هدف اساسی عبارت است از توسعهی اقتصاد و تغییر روابط اقتصادی و روابط در جامعه و جهان بهگونهای که کلیهی جوانب استثمار و ستم محو و ریشهکن شوند تا این که بالاخره، ابزار تولید (متمایز از ابزار مصرف شخصی) تبدیل به مالکیت و منبع همگانی برای کل جامعه و در نهایت برای کل بشریت گردد. هدف یاد شده منطبق بر واقعیتهای جهان است زیرا این ابزار تولید، و به طور کلی ثروتی که تولید میشود، اساسا حاصل کار فکری و بدنی مردم سراسر جهان است. با دستیابی به کمونیسم در سراسر جهان، مالکیتِ همگانی ابزار تولید، شکل مستقیم به خود خواهد گرفت یعنی، دیگر نیازی به میانجی دولت نخواهد بود. (البته در آن زمان نیز حکومتی لازم خواهد بود که در زمینهی اقتصاد و دیگر امور جامعه نقش ایفا کند. این نکته در دیباچه نیز آمده است). قبل از استقرار کمونیسم در مقیاس جهانی، اولیهترین و مهمترین شکل مالکیتِ جامعه بر ابزار تولید در کشورهای سوسیالیستی از طریق میانجی دولت سوسیالیستی بیان خواهد شد. به خصوص در مراحل اولیهی گذار سوسیالیستی به کمونیسم. دولت سوسیالیستی به طور فزاینده نقشِ مسلط را در مالکیت بر ابزار تولید، و به طور کلی در اقتصادی سوسیالیستی خواهد داشت. این در حالی است که خودِ دولت سوسیالیستی در جهت دستیابی به کمونیسم مرتبا دستخوش تغییر خواهد شد.
- در این جمهوری، کار و خلاقیت تودههای وسیع مردم و کلیهی اعضای جامعه که به طور فزاینده از روابط استثماری رها میشوند، نقطهی اتکاء و منبع توسعهی اقتصاد سوسیالیستی است. هدف اقتصاد سوسیالیستی آن است که بر کلیهی بقایای روابط استثماری غلبه کند و آثار آن را از میان ببرد. نه فقط در این جامعه بلکه در هر نقطهی جهان. در تطابق با این هدف و این جهتگیری، دولت، عامل هدایت کننده در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی نوین است. مالکیت بر ابزار تولید شکل درجه اول در مالکیت اقتصادی است. برنامهریزی دولتی قطب راهنمای اصلی در توسعهی اقتصاد است. همان طور که در اصول و اهداف مدون در قانون اساسی یاد شده است دولت سوسیالیستی بنیادا از انواع دولتهای پیشین متفاوت است، دولت هایی که تجسم و اعمال کنندهی منافع سرمایهداران و طبقات استثمارگر گذشته بودند. با این وصف، خودِ این دولت نیز باید دائما دستخوش دگرگونی شود و این، جهتِ دولت سوسیالیستی را رقم میزند. دگرگونی دولت سوسیالیستی در ارتباط و متناسب است با تغییراتِ جامعه سوسیالیستی و بطور کلی جهان در زمینهی محو تمایزاتی که وجود دولت را در جامعهی بشری ضروری کرده است. جهتگیری عبارت است از آفریدن شرایط و اوضاعی که دولت نیز محو شود و جای آن را تعاون اشتراکی بشریت بگیرد. بشریتی که دیگر هیچ تمایزی آن را شقه شقه نکرده است، نه تمایز طبقاتی، نه جدائی ملی و نه هیچنوع رابطهای که تجسم ستم و استثمار بوده یا بذر آن را در دل بپروراند.
- در انطباق با این جهتگیری و با سلطهی مالکیت دولتی و برنامهریزی دولتی در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی نوین، یکی از اهداف اصلی عبارتست از محو مالکیتِ سرمایهی خصوصی و روابطِ استثماری حاصل از آن در شکل کارِ مزدی. هرچند تا مدت زمانی طولانی مردم در استخدام بنگاهها و دیگر واحدهای اقتصاد سوسیالیستی کار خواهند کرد و در ازای آن حقوقی به شکل پول دریافت خواهند کرد ( و این ضرورت تا مدتی خود را تحمیل خواهد کرد) اما دولت سوسیالیستی در مدت زمان نسبتا کوتاه شرایط و اوضاعی که در آن افراد مجبورند برای افراد صاحب سرمایهی خصوصی کار کنند از بین خواهد برد. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و انواعِ دیگر سرمایه و استخدام کار مزدی توسط صاحبان سرمایههای خصوصی غیرقانونی خواهد شد، مگر به طور موقت در مقیاسی کوچک و طبق شرایط ویژهی تعیین شده در برنامهریزیها و سیاستهای توسعهی اقتصاد سوسیالیستی و در چارچوبهی محدودیتهائی که این برنامهها و سیاستها میگذارند. فعالیت صاحبان کوچکِ ابزار تولید در چارچوب کلی برنامهها و سیاستهای توسعهی اقتصاد سوسیالیستی ترکیب خواهد شد. جهتگیری آن است که این فعالیتها با وظایف اقتصادی دولت همجهت باشند و در مدت نسبتا کوتاه و به تناسب توسعهی کلی اقتصاد و تغییر جامعه، دولت این فعالیتهای خصوصی را خریده و دارائی آنان را درون منابع عمومی دولت ادغام کرده و صاحبان پیشین این فعالیتها را در بنگاههای دولتی و دیگر واحدهای اقتصادی تعاونی و کلکتیو استخدام کند. مالکیت دولتی و برنامهریزی دولتی در چارچوبهی کلی توسعهی اقتصاد سوسیالیستی چیره خواهد بود اما در این چارچوب تا مدتی اشکال مالکیت و فعالیت اقتصادی تعاونی و کلکتیو در سطوح مختلف وجود خواهد داشت. این امر شامل امتزاج واحدهای مالکیت و سرمایهی خصوصی سابق در درون این اشکال تعاونی و کلکتیو نیز هست. جهتگیری در این بخش اقتصادی نیز عبارت است از تغییر اشکال تعاونی و کلکتیو به مالکیتهای بزرگ و ادغام آنها در بخش مالکیت دولتی اقتصاد. این کار بخشی از فرآیندِ استقرار مالکیت همگانی جامعه بر ابزار تولید است. جهت گیری دولت آن است که این سیاست را در کشاورزی، صنعت و دیگر بخشهای اقتصاد پیاده کند. اما به ویژگیهای هر بخش و تفاوتهای منطقهای نیز توجه خواهد کرد و به طور کلی عوامل ویژهای را که ممکن است بر روشهای خاص عملی کردن این سیاست تاثیرگذار باشد به حساب خواهد آورد.
ب. محیط زیست
- دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی و در روابط بینالمللیاش دارای اصول و جهتگیری انترناسیونالیسم پرولتری خواهد بود. این اصول و جهت گیری را پیوسته تبلیغ کرده و بدان عمل خواهد کرد. وقتی پای محیط زیست به میان میآید این سیاست نه تنها مناسب است بلکه دارای اضطرار ویژه است. استقرار دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در پی مغلوب کردن دولت ایالات متحدهی آمریکا بوده است. این پیروزی لاجرم با توفان خشونت و نابودیای همراه بود که امپریالیسم پوسیده به راه انداخت. با این وصف استقرار این دولت گام عظیمی در رهائی بشریت است. وجود این دولت، بشریت را قادر میکند که به طور قاطع و اضطراری با خطر بزرگی که بشریت و دیگر انواع و اکوسیستمها را تهدید میکند مقابله کند. در نتیجه، خودِ دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی همراه با خلاقیت، انرژی و دانش تودههای مردم که ستون فقرات این جمهوریاند به این اضطرار زیست محیطی پاسخ خواهد داد: درابعاد گوناگون و در زمینهی توسعهی اقتصاد سوسیالیستی در کلیهی عرصههای حکومت و فعالیتهای اجتماعی و در روابط بینالمللی. به طرق گوناگون برای این مسئله چارهجوئی و راهیابی خواهد کرد. به طرق گوناگون دانشمندان و تودههای مردم از هر بخش جامعه و از هر نقطهی جهان را گردهم خواهد آورد تا مشترکا این مبارزه را پیش برند و بر موانعی که کارکرد سرمایهداری و عملکرد امپریالیستها و دولتهای ارتجاعی دیگر در این راه برپا می کنند چیره شوند.
- قبل از استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، حزب کمونیست انقلابی آمریکا ضمن تحلیلی از وضعیت اضطراری محیط زیست و عمق و گستردگی آن، اصولی را تدوین کرده و پیش گذاشت (در نشریه انقلاب شماره ۱۹۹ به تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۰). این جمهوری مصمم به پیاده کردن آن اصول است. …. تا در حداکثر توان به حل بحران محیط زیست، پاک کردن آثار فاجعه بار و چند وجهی آن یاری رساند و پیامآور عصر نوینی باشد که بشریت و جامعهی بشری حقیقتا نگهبانان شایستهی زمین گردند.
ج. دفاع و امنیت
مولفهها و ساختارهای نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در جریان مبارزهی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی شکل گرفتند. شرایط این مبارزهی انقلابی با شکلگیری یک بحران عمیق انقلابی و ظهور میلیونها نفر مردم انقلابی به وجود آمد که تحت رهبری یک پیشاهنگ انقلابی کمونیستی مبارزه کردند و نسبت به اهداف این انقلاب و ضرورت تغییر انقلابی جامعه آگاه و در این راه مصمماند. با استقرار این جمهوری، نهادهای دفاع و امنیت عمومی طبق هدف و نقش اساسیشان تکامل خواهند یافت که عبارتند از: دفاع و حفاظت از جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و حقوق مردم آن در پیشبرد اهداف این جمهوری و در دفاع از تودههای مردم در عملی کردن دگرگونیهای انقلابی جامعه و خدمت حداکثری به این نوع دگرگونی در سراسر جهان.
- جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، بر مبنای این هدف و نقش و در انطباق با جهتگیری انترناسیونالیستیاش، کلیهی پایگاههای امپریالیسم آمریکا را در کشورهای دیگر بر میچیند. تمام عهدنامهها و قراردادهای نظامی و غیر نظامی را که دولت امپریالیستی آمریکا بر دیگر کشورها و خلقها تحمیل کرده و یا به هر صورتی به تحمیل و تقویت سلطه ی امپریالیسم آمریکا خدمت کرده است ملغی میکند. این جمهوری، جنگهای تجاوزگرانه و سلطهگرانه و اشغال کشورهای دیگر را تقبیح میکند. نیروهای نظامیاش را در کشورهای دیگر مستقر نخواهد کرد و پایگاهی دایر نمیکند مگر در شرایطی که این امر به وضوح در انطباق با آرزو و خواست تودههای مردم در آن کشور است و واقعا بازتاب جهتگیری انترناسیونالیستی و دیگر اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی است. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر مبنای این اصول و اهداف به پیشرفت مبارزه انقلابی در جهان خدمت خواهد کرد.
- این جمهوری سلاحهای هستهای و دیگر سلاحهای کشتار جمعی تولید نکرده و استفاده نخواهد کرد. مبارزه ای مصمم و همه جانبه خواهد کرد تا جهان از وجود این سلاحها پاک شود. این مبارزه بخشی از فرآیند مبارزه برای مغلوب و از کار انداختن دولتهای امپریالیستی، نیروها و دولتهای ارتجاعی دیگر با هدف دستیابی به کمونیسم در سراسر جهان خواهد بود. با استقرار کمونیسم در جهان بالاخره رویای انسانهای بی شماری که در طول تاریخ جهانی بدون جنگ را آرزو کردهاند به تحقق میپیوندد. امری که در نهایت به نفع کل بشریت است.
- اصول تعیین شده در این قانون اساسی و قوانین منتج از آن (مشتمل بر عهدنامههائی که بر مبنای آئینهای مقرردر قانون اساسی حکم قانون را یافتهاند) حاکم بر کلیه عملکردها و عملیات نیروهای مسلح و میلیشیا و ارگانهای دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین است. در شرایط جنگ و یا بروز اوضاع خصمانهی دیگر، این اصول شامل حال رفتار با زندانیان یا بازداشتیهای حوزهی اختیارات نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی می شود. طبق این اصول هیچ زندانی یا غیر زندانی را نمیتوان شکنجه کرد و یا در معرض تنبیهات بی رحمانه و غیرعادی قرار داد. با هیچ زندانی یا غیر زندانی نمیتوان به گونهای رفتار کرد که مغایر با استانداردهای بالا باشد. قانون اساسی استانداردهائی را در تطابق با خصلت، هدف و نقش نهادهای دفاع و امنیت عمومی تعیین کرده است. این استانداردها همیشه و در همه حال باید حفظ و طبق آن عمل شود.
- هنگام عضوگیری برای نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی اولویت با شهروندان (و دیگر سکنهی این جمهوری که دارای اجازه اقامت هستند) داوطلب خواهد بود که بر پایهی تعهدشان به آرمان انقلاب و اصول و اهداف مقرر شده در این قانون اساسی به این نهادها میپیوندند. هرزمان که دفاع از این جمهوری و حفظ امنیت عمومی ایجاب کند قوه مقننه میتواند قانون خدمت سربازی را تصویب کند. زنان و مردانِ جسما سالم و در سن بلوغ مشمول این قانون خواهند شد. اما درین حالت نیز اولویت عبارت است از اتکاء به داوطلبین بر طبق معیارها و استانداردهای تعیین شده در این قانون اساسی. میلیشیا در سطوح مختلف جامعه و در مناطق مختلف تشکیل خواهد شد. از جمله در مناطق و نواحی خودمختار، محلات، واحدهای پایه و نهادها. اعضای میلیشیا باید ۱۸ سال به بالا باشند. هدف از تشکیل میلیشیا ارائهی آموزش نظامی و تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک به صفوف گستردهی مردم خواهد بود. در انطباق با اصولی که در این قانون اساسی تعیین شده است. (در مورد حق افراد به حمل سلاح به ماده سوم این قانون اساسی رجوع کنید.)
- نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی تحت یک سیستم رهبری قرار خواهند داشت که مرکب از شورای اجرائی مرکزی و حزب کمونیست انقلابی است. مسئولیت و نقش رهبری نهایتا با حزب کمونیست انقلابی است. برای عملی کردن این سیاست، کمیسیونی برای دفاع و امنیت تشکیل خواهد شد. اعضای آن از طریق مشورت میان شورای اجرائی (قوه مجریه- مترجم) و حزب کمونیست انقلابی تعیین خواهند شد. این کمیسیون بر عملیات نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی نظارت خواهد کرد. از جمله در زمینه تدوین آموزهها و اصول عملیاتی. این کمیسیون میتواند در ساختارها و سلسله مراتب فرماندهی این نهادها تغییراتی به وجود آورد، در درون این سلسله مراتب فرماندهی، مقام افراد مختلف را تغییر دهد. بخصوص در سطوح بالا. شورای اجرائی در مشورت با حزب بر کار این کمیسیون نظارت خواهد داشت. اگر در مواقعی شورای اجرائی و حزب از طریق مشورت به توافق در مورد نقش و عملکرد نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی نرسند حرف آخر را حزب میزند. اما چنین مواردی باید به ندرت پیش آید.
- این نهادها تجسم فشردهی قدرت سیاسی دولتی هستند. در نتیجه، در آنها گرایشی بروز میکند که تبدیل به نیروئی در بالای سر تودههای مردم و اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی شوند و حتا در تقابل خصمانه با آنها قرار گیرند. در این میان، رهبری حزب کمونیست انقلابی در رابطه با نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی ابزار مهمی در مقابله با این گرایش است. اما رهبری حزب تضمینی برای ممانعت از رشد این گرایش نمیتواند باشد زیرا حزب نیز میتواند به ضدِ ماهیتِ خود برگشته و از یک پیشاهنگ انقلابی تبدیل به نیروئی ضد انقلابی و ابزار احیای سرمایهداری و در نتیجه احیای ستم و استثمار تودههای مردم شود. در واقع برای مقابله با رشد گرایشات ضد انقلابی در نیروهای مسلح، دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی و حزب باید در خودِ حزب و کل جامعه علیه این گرایش قهقرائی دائما مبارزه شود. با این وصف، رهبری حزب عاملی تعیین کننده است در اینکه نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی خصلت انقلابی خود را حفظ کنند و حافظ اساسیترین و گستردهترین منافع پرولتاریا، حامی امنیت و حقوق مردم، ابزاری کلیدی در پیشرفت سوسیالیسم به سوی هدف نهائی کمونیسم باشند. تا آن زمان و به این شرط که حزب نقطه نظر پایهای، جهتگیری، برنامه و سیاستهای انقلابی داشته باشد میتواند چنین نقشی را در رابطه با نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی بازی کند. رهبری دولت سوسیالیستی توسط حزب کمونیست انقلابی اساسا از طریق تضمین خط انقلابی کمونیستی در خودِ حزب و سیاستها و اَعمالی که بیانِ فشرده و کاربست آن خط هستند تبارز یافته و به عمل در میآید. اگرچه رهبری حزب در نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی به این گونه خود را نشان می دهد که حزب حرف آخر را در این نهادها می زند اما مهم تر از آن حزب از طریق گسترش نفوذ خط سیاسی و ایدئولوژیک خود، آنها را (و کل جامعه را ) رهبری میکند. در خدمت به این هدف، حزب در مشورت و هماهنگی با رهبری سطوح مختلف این نهادها ساز و کارهائی به وجود خواهد آورد که از طریق آنها امر آموزش و کار سیاسی و ایدئولوژیک را در تمام این نهادها و کلیه سطوح آنها پیش برد و ماهیت و هدف این نهادها را طبق آنچه در قانون اساسی ( از جمله در این بخش و در دیباچه) آمده است، به مثابهی دستیارهای کلیدی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی آموزش داده و ترویج کند.
- هرچند نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی، کلا و نهایتا، زیر رهبری حزب کمونیست انقلابی هستند اما در مقابل قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی جواب گو میباشند. آنان تحت هیچ شرایطی مجاز به تخطی از این قانون اساسی نیستند. برعکس، همواره و تحت هر شرایطی، از جمله در شرایط فوقالعاده باید پیگیرانه در انطباق با اصول و مقررات تعیین شده در این قانون اساسی و قوانینی که طبق اصول این قانون اساسی وضع شدهاند عمل کنند. سطوح مختلف نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی میتوانند تحت رهبری کمیسیون دفاع و امنیت و رهبری حزب، مقررات و رویهها و الگوهای رفتار و عدالت برای خود وضع کنند به شرطی که اینها در انطباق با قانون اساسی جمهوری باشند. هرچند اعضای نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی تحت این مقررات، رویهها، الگوهای رفتار و عدالت قابل محاکمه هستند اما در صورت هرگونه تخلف از قوانین جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، محاکم عادی (غیر نظامی) نیز میتوانند به تخلفات آنان رسیدگی کرده و محاکمهشان کنند.
- در نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی، برابری میان زن و مرد، میان ملل، فرهنگها و زبانهای مختلف تبلیغ و ترویج شده و به عمل در خواهد آمد. در این نهادها و در کل جامعه تبعیض علیه افراد بر پایهی گرایش جنسیشان ممنوع است. (به ماده ی سوم قانون اساسی رجوع کنید.)
- اصول، رویهها و عملکرد نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی باید به گونهای باشند که نزدیکترین اتحاد ممکن را میان کسانی که در جایگاه رهبری هستند با صفوف گسترده این نهادها ایجاد و تقویت کنند. در این نیروها و نهادها رده بندیهای متمایز وجود خواهد داشت. طبق اصول این نهادها و قانون اساسی جمهوری، تفاوتها را باید به حداکثر ساده کرد و تبارز بیرونی این تفاوتها را به حداقل رساند. مثلا، در زمینهی لباس فُرم، نشانههای رده و مقام و همچنین رفتار افرادی که دارای مقام و آتوریته بالاتر هستند. در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی «بله قربان»گوئی در تضاد با جهتگیری، هدف و روح این نهادهاست زیرا مشوق و مروج انضباط و وفاداری بردهوار است و نه آگاهانه. انسجام و انضباط این نهادها اهمیت بسیار دارد و باید در این زمینه پیگیر بود و آن را گسترش داد.
- وظیفهی کلیه ی افراد این نهادهاست که فرمانها را به موقع به اجرا گذارند، به خصوص در شرایط جنگ و حالت فوقالعاده. اما در صفوف این نهادها باید بحث دائم در مورد ماهیت و هدف نهادهای دفاع و امنیت عمومی جاری باشد. باید فضائی ایجاد کرد که اعضای این نهادها در هر سطحی که هستند احساس کنند و تشویق بشوند که سوال کنند، قادر باشند که به سیاستها و اعمال این نهادها و افرادی که در مقامهای رهبری و اتوریته ی بالاتر هستند انتقاد کنند. البته به طرق مناسب و در تطابق با اصول تعیین شده در این قانون اساسی و مقررات، رویهها، الگوهای رفتار و عدالت که این نهادها در انطباق با قانون اساسی اتخاذ میکنند. جهتگیری و اصول این نهادها و سیاستها و اعمال ناشی از آنها باید ایجاد کننده و مشوق روابط وحدت و رفاقت نه تنها میان افراد این نهادها بلکه میان آنها و تودههای وسیع مردم جامعه باشد.
- اعضای نهادهای دفاع و امنیت عمومی، در هر سطح و مقامی که باشند، هرگز نباید فراموش کنند که ضرورت وجودی این نهادها عبارت است از حفظ پیروزیهای انقلاب و دولت سوسیالیستی نوین که ثمرهی این انقلاب است. انقلابی که حاصلِ قهرمانانهترین مبارزات و فداکاریهای تودههای مردم بوده است. ضرورت وجودی آنان خدمت به پیشرفت این انقلاب و حفاظت از امنیت و حقوق مردم است، وظیفهشان کمک به آفریدن اوضاع و فضائی است که تودههای مردم به طور فزاینده قادر گردند و بتوانند فعالانه و در یک فضای سرزنده و شاداب درگیر فرآیندهای بحث و جدل در مورد مسائل مهم حکومتی و دولتی و جهت گیری جامعه، شرایط جامعه و آیندهی بشریت شوند. در مورد این وظایف باید مرتبا آموزش داد و در سراسر این نهادها و در همهی سطوح آن بحث جاری کرد تا این درک و جهتگیری عمیقا در آنان نفود کند.
د. عدالت و حقوق مردم
- ۱. شورای اجرائی مسئول اِعمالِ قوانین و دفاع از قانون اساسی، با استفاده از ارگانهای امنیت عمومی است. البته به طور کلی و در نهایت این فرآیند تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی است. شورای اجرائی مسئول ایجاد نهادهائی برای پیگیری قانونی متهمینِ نقض قانون و مسئول تامین مالی و منابع برای این نهادهاست. این مسئولیت شامل ایجاد نهادهای پی گیری تخطی از قانون در دیگر بخشهای حکومت، حوزه قانونی و در کلِ جمهوری سوسیالیستی است (رجوع کنید به ماده دوم). در همان حال، شورای اجرائی مسئول حفاظت از حقوق مردم آن گونه که در این قانون اساسی تصریح شده میباشد، به ویژه در زمینهی نظارت بر عملکرد ارگانهای امنیت عمومی و مسئولین پیگیری جرائم. این نظارت برای تضمین آن است که سیاست و اَعمال این نهادها منطبق بر قانون اساسی و منطبق بر حقوق تصریح شدهی مردم در این قانون اساسی باشد (به بخش سوم از این ماده و ما ده سوم رجوع کنید.)
- دایرهی دفاع و مساعدت حقوقی نقشی کلیدی در حفاظت کامل از حقوق مردم و آزادیهای آنان خواهد داشت، به ویژه در دفاع از حقوق آنان در مواقعی که متهم به جرمی شده باشند و در شرایطی که طرفِ دعوایشان حکومت است و حق استفاده از وکیل را دارند. هزینهی این دایره توسط حکومت و از محل بودجهی عمومی شورای اجرائی تامین میشود. اما در کلیهی جوانب دیگر مستقل از حکومت بوده و مستقلانه عمل میکند. این دایره شعب خود را در مناطق مختلف از جمله در مناطق و نواحی خودمختار و دیگر نواحی اداری دایر خواهد کرد. هزینهی این شعب نیز از بودجه ی حکومت تامین میشود. هزینهی تخصیص یافته برای این دایره و شعب آن باید حداقل برابر باشد با هزینهای که حکومت به امر پیگیری جرائم اختصاص میدهد. این دایره و شعب آن برای اجرای وظایفی که قانون اساسی تعیین کرده است میتواند پرسنل، ساختارها و رویههای خود را داشته باشند و هزینهی آن را از حکومت دریافت کند.
ح. روابط بینالمللی
- ایالات متحده آمریکا طی قرنها همچون یک دولت قدرتمند سرمایهداری- امپریالیستی از طریق بردهداری، استیلایابی، سلطهگری و غارت در ابعاد نسلکشی رشد کرد و از این طرق نظام استثمار خود را در آمریکای شمالی و دیگر نقاط جهان گستراند. این فرآیند پیامدهای مهلک برای قربانیان مستقیم ماشین ستمگریاش و برای کل بشریت داشت. شکست دادن و از کار انداختن دولت امپریالیستی آمریکا، قطع کردن بازوهای استثمار خفقانآور و ماشین هولناکِ مرگ و نابودیاش پیروزی بزرگی برای رهائی مردم سراسر جهان است. این واقعه زمینه را برای پیشرویهای جهشوارِ مبارزه انقلابی در سراسر جهان به سوی هدفِ نهائی کمونیسم آماده کرده است. اما هنوز کارهای بیشتری باید کرد تا پیروزیهای بزرگتری را به دست آورد. همچنین باید از آنچه به دست آمده دفاع کرد. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید با این چالشها روبرو شده و مسئولیت بر دوش بگیرد.
- اولویت جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در روابط بینالمللیاش، چیره شدن بر میراث دهشتناک استثمار و غارت توسط امپریالیسم آمریکاست. این جمهوری در حداکثر توان خود به امر پیشروی به سوی جهانی خدمت خواهد کرد که در آن هرگونه غارت، استیلا جوئی، سلطهگری و استثمار محو شده است. این جمهوری کلیهی روابط بینالمللی خود را بر اساس این اصول و اولویتها پیش خواهد برد. مهمتر از همه، این جمهوری به مثابه ی منطقهی پایگاهی انقلاب جهانی عمل خواهد کرد و برای آن منبع حمایت و الهام خواهد بود (به بخش قبل از این ماده و ماده چهارم رجوع کنید). این امر در درجه ی اول و بیش از هر جا در حمایت از نیروها، جنبشها و مبارزات انقلابی در سراسر جهان متجلی خواهد شد و هدف پیشروی به سوی جهان کمونیستی اصل اساسی راهنمای آن در این امر خواهد بود.
- روابط با امپریالیستهای باقیمانده و دیگر دولتهای ارتجاعی هیچگاه نباید در تقابل با رشد و دگرگونی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر جادهی سوسیالیسم قرار گیرد. مهمتر از همه، نباید در تقابل با پیشروی مبارزهی انقلابی در سراسر جهان به سوی هدف کمونیسم قرار گیرد بلکه باید تابع اینها باشد. عهدنامهها و قراردادهای مربوط به روابط تجاری و غیرهی میان این جمهوری و دولتهای دیگر باید در تطابق با این جهتگیری و اصول باشد (همان طور که در بخش اول این ماده تصریح شده است، کلیهی عهدنامهها و قراردادهای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید به تصویب مجلس قانونگذار مرکزی برسد. برای تصویب آنها اکثریت ساده کافی ست و پس از تصویب، حکم قانون را خواهند داشت.)
- در شرایط وجود دولتهای سوسیالیستی دیگر، جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی وارد روابط کمک و حمایت متقابل با آنان و تلاشهای مشترک در زمینهی کمک به پیشرفت مبارزه ی انقلابی در سراسر جهان خواهد شد.
- نابرابریهای موجود میان ملل و مناطق مختلف (مانند نابرابریهای دیگر) زادهی روند رشد تاریخی و دولت امپریالیستی ایالات متحدهی آمریکاست. در مقابله با این نابرابریها جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی اولویتهای مهمی را در زمینهی رشد اقتصادی، ساختار و حکومت در این مناطق قائل خواهد شد. از این طریق و طرق دیگر برای چیره شدن بر این نابرابریها تلاش خواهد کرد. این بخشی از فرآیند رشد دولت سوسیالیستی طبق اصول و اهداف تعیین شده در این قانون اساسی، بیان شده در این بخش و بخشهای دیگر است.
و. آموزش و پرورش
- آموزش و پرورش در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر اساس اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی و در خدمت آن خواهد بود. نظام آموزش و پرورش، همگانی است و هزینهی آن از طریق تخصیص منابعِ حکومت مرکزی و حکومتهای محلی تامین شده و تحت نظارت کلی شورای اجرائی حکومت مرکزی خواهد بود. آموزش و پرورشِ ابتدائی یعنی سوادآموزی، آموزش مهارتها و دانستنیهای اولیه، علوم طبیعی و اجتماعی، هنر و فرهنگ، تعلیم یافتن در زمینهی تولید فکر و غیره برای همهی جوانان (شهروند وغیر شهروند) اجباری است. این آموزش طبق سیاست و اصول راهنمای تدوین شده توسط نهادهای مربوطهی حکومت پیش خواهد رفت. علاوه بر آموزش و پرورش ابتدائی، دولت هزینهی آموزش عالی، ترکیب فراگیری تخصص با ادامهی تحصیل و آموزش و پرورش همهجانبه را تامین میکند. کسانی که معیارها و استانداردهای آموزش عالی را برآورده کنند میتوانند وارد این فاز از آموزش و پرورش شوند. این معیارها و استانداردها و اصول راهنما توسط نهادهای مربوطهی حکومت و در انطباق با اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی تدوین میشوند. جهتگیری دولت آن است که به موازات رشد اقتصاد سوسیالیستی و رشد کلی جامعه برای شمار فزایندهای از اهالی بالغ کشور نیز امکانات آموزش عالی را فراهم کند. برای تامین این اهداف، در انطباق با اصول اساسی و اهداف مقرر شده در اینجا، موزههای تاریخ، تاریخ طبیعی و علوم، هنر و حوزههای دیگر و همچنین انیستیتوها و برنامههائی ایجاد و به طور گسترده در اختیار کل اهالی قرار خواهد گرفت.
- در امور آموزش و پرورش باید بر گسترش دانش و تلاشهای فکری ارزش گذاشت و فضا و موقعیتهای مساعد برای آن فراهم کرد. اما با محیط و ذهنیت «برج عاج نشینی» نیز باید مقابله کرد. در مقابله با این گرایش، تشویق و تقویت کنش متقابل میان دانشجویان و صفوف گستردهی تودههای مردم، بر اساس اصول و سیاستهای آموزشی ضروری است. نظام آموزشی در همهی سطوح با هدف پرورش و رشد نسلهای جدیدی از مردم که دارای تجربه، دانش و توانائیهای همه جانبه باشند، تلاشهای فکری را با انواع کار بدنی، به طرق و اشکالی که مناسب با سن و سطوح دانشجویان باشد، ترکیب خواهد کرد. این امر بخشی از فرآیند تلاش برای عوض کردن رابطهی خصمانهی میان کار فکری و کار یدی است تا اینکه بالاخره به حدی از تکامل اجتماعی برسیم که این رابطه دیگر، اساسی برای تولید تخاصم اجتماعی نباشد. تخاصم برخاسته از تقسیم کار میان کار فکری و کار یدی عمیقا ریشه در به وجود آمدن روابط ستمگرانه و استثمارگرانه در جامعه بشری دارد و خودش منبع بالقوهای برای رشد چنین روابطی است. این روابط در جامعه سوسیالیستی و نهایتا در سراسر جهان باید از میان بروند. برای نیل بدین مقصود، در تمام عرصه های جامعهی کنونی به این مسئله توجه خواهد شد.
- دانشجویان (و کلِ مردم) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس ستمی که به مردم وارد میشود بیابند ( آن طور که ایالات متحده آمریکا بود و آن طور که در دیگر جوامع جهان که شالودهشان بر استثمار بنا شده و طبقات استثمارگر بر آنها حاکماند وجود دارد.) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس همهی ستمها و نابرابریها، همچون ستم بر زن بیابند. یکی از مهمترین اهداف نظام آموزش و پرورش در این جمهوری پرورش توانائی کسب این شناخت در دانشآموختگان (و کلِ مردم) است. کسب چنین شناختی آنان را مصمم و متعهد میکند که برای ریشهکن کردن این روابط بجنگند. همین رویکرد در مقابله با تبعیض علیه افراد به صرفِ گرایشِ جنسیشان اتخاذ خواهد شد. تبعیضی که به شدت به نقشهای جنسیتی سنتی و ستم بر زن گره خورده است.
- در نظام آموزشی، زبانهای انگلیسی و اسپانیائی به طور مساوی استفاده خواهند شد. همان طور که در بخش اول این ماده خاطرنشان شد قوانین و دیگر اسناد رسمی حکومتی نیز به هر دو زبان منتشر خواهند شد. این، تجلی خصلت چند ملیتی و چند زبانی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تبلور تاریخ این کشور و ترکیب کنونی اهالی این جمهوری، بازتابِ جهتگیری انترناسیونالیستی آن و هدفش در محو کلیه ی نابرابریهای ملی و فرهنگی است. در هر ناحیه که شمار قابل توجهی از مردم به عنوان زبان اول به زبان دیگری تکلم میکنند، نظام آموزشی وسایل آموزش به آن زبان را نیز فراهم خواهد کرد. بدین منظور منابع مالی و امکانات دیگر تخصیص خواهد یافت. علاوه بر این، دولت همهی اهالی را تشویق خواهد کرد که تا حد امکان هر دو زبان انگلیسی و اسپانیائی را فرا بگیرند و با زبانهای دیگر نیز آشنا شوند. به خصوص با زبانهائی که گویش شمار زیادی از ساکنان این جمهوری و نقاط دیگر جهان است.
- نظام آموزشی باید چنان آموزش و تعلیماتی به مردم دهد که حقیقتجو باشند، از نتایج پیگیری حقیقت نهراسند، روحیهی نقد فکری و کنجکاوی علمی داشته باشند و به این طریق مرتبا دانش خود را از جهان بالا برند و توانائی بیشتری برای تغییر جهان طبق منافع اساسی بشریت بیابند. برای رسیدن به این هدف، در مطالعات مربوط به جامعه بشری و رشد تاریخی آن، مطالعات مربوط به علوم طبیعی و اجتماعی، هدف و استاندارد عبارت خواهد بود از: جستجوی حقیقت از طریق جمعآوری واقعیات و شواهد تجربی و سنتز آنها با استفاده از ابزار استدلال منطقی و گفتمان عقلانی از جمله محک زدن و آزمایش ایده ها بر مبنای واقعیت.
- تئوریهای علمی و تئوریهای دیگر که با این معیارها آزمایش شده و توسط روش علمی مورد تائید قرار گرفتهاند (مانند:تکاملکه یکی از اثبات شدهترین و مسجلترین واقعیتهای علوم معاصر است) به همین صورت ارائه خواهند شد: یعنی به عنوان حقیقت و شناخت صحیح از واقعیت. اینها شالوده و نقطهی عزیمت برای کسب شناخت بیشتر از جهان و تغییر آن خواهند بود. علاوه بر این، روش علمی ترویج و تقویت خواهد شد تا دانش ما از دینامیکهای فرآیندهائی چون تکامل و جهان مادی/ طبیعی به طور کلی، کاملتر و گستردهتر شود. «هسته ی مستحکم» در نظام آموزشی عبارت خواهد بود از این درک ماتریالیست دیالکتیکی که کل واقعیت از مادهی متحرک تشکیل شده است و بس. این مادهی متحرک در اشکال گوناگون و بدیعی وجود دارد. این درک و رویکرد در کلیهی حوزههای علوم طبیعی و اجتماعی به کار بسته خواهد شد. با داشتن این «هستهی مستحکم» و بر مبنای آن، در نظام آموزشی «الاستیسیته» یا بسامدی نیز خواهد بود. یعنی بخشی از مواد درسی و آموزش عمومی به نقطه نظرات متفاوت و مخالف تخصیص خواهد یافت و برای آن مقرری تعیین خواهد شد. در این زمینه نیز جهتگیری، حقیقتیابی است. هر نظریهای با این استاندارد که آیا بازتاب واقعیت عینی هست یا خیر محک خواهد خورد زیرا این تنها معیار حقیقت است. در همان حال، فضای بازی برای بیان افکار جدید و غیرعادی فراهم خواهد شد. چنین افکاری نه تنها با فضای خفقان آور روبرو نخواهند شد بلکه مورد بررسی و کنکاش جدی قرار گرفته و محل بحث خواهند شد زیرا ما از تاریخ درس میگیریم، تاریخی که در اکثر مواقع نشان داده که «حقیقت در ابتدای امر در دست اقلیتی است». وضعیتی که در طول تاریخ چیره بود و حداقل تا آیندهی نزدیک برجای خواهد ماند.
- آموزش و پرورش به طور عمومی و حوزه ی فرهنگ و هنر به طور ویژه باید دارای آن چنان فضائی باشند که مشوق و تقویت کنندهی خلاقیت، تخیل، تولیدات هنری متنوع و خلاقیت در عرصههای گوناگون و محل نزاع و مناقشهی سالم بر سر افکار و نقطه نظرات متفاوت باشند. همان طور که گفته شد نظام آموزشی دارای شالوده و «هسته ی مستحکم» تعریف شده و مشخص خواهد بود. علاوه بر این، حزب کمونیست انقلابی نظرات و برنامهی خود را فعالانه در سراسر جامعه تبلیغ خواهد کرد. اما در همان حال، گنجینهی غنی آثار سیاسی و فلسفی، علمی، تاریخی، هنری و غیره که بیانگر نقطه نظرات متفاوتاند در دسترس دانشجویان و عموم اهالی کشور قرار خواهند گرفت. این امر بخش مهم و واجبی از تعلیم دانشآموختگان و عموم اهالی کشور است و برای برانگیختن وغنیسازی افکار و فرهنگشان و کسب مهارت فکری در زمینهی حقیقتیابی و دنبال کردن حقیقت تا هر آنجا که فرد را در پی خود میکشد، تقویت روحیهی نقد فکری و کنجکاوی علمی و کسب دانش مستمر در مورد جهان ضروری است. این گونه است که آنان بهتر میتوانند به تغییر جهان بر اساس منافع بنیادینِ بشریت، خدمت کنند.
بقیه در شمارهی آینده: علم و تلاشهای علمی، بهداشت…
فراخوان زنان مبارز و انقلابی
فراخوان اولِ زنان چپ برای برگزاری نشستی در شهر هامبورگ از تاریخ ۶ تا ۸ آوریل ۲۰۱۲
به جرات می توان گفت که طی سی و دوسال حاکمیت جمهوری زن ستیز اسلامی زنان پویا ترین قشر اجتماعی بودند که بطور دائم علیه این رژیم مبارزه و مقاومت کرده اند. تمام عمرننگین جمهوری اسلامی با این تخاصم اجتماعی رقم خورده است و همهی گروهها، احزاب، جریانات سیاسی و طبقاتی مختلف را مجبور به موضع گیری کرده است.
جناح رفرمیست و محافظه کار جنبش زنان که نمایندهی دیدگاهها و منافع زنان طبقات مرفه جامعه است خواهان اصلاحات جزئی در قوانین جمهوری اسلامی است و آن را «راه» دستیابی زنان ایران به «آزادی و برابری» می داند.
اما گرایشات رادیکال و انقلابی زنان که از همان فردای ۸ مارس ۱۳۵۷ پا به میدان مبارزه سازمانیافته علیه جمهوری اسلامی گذاردند گام ابتدائی و اولیه در راه رهائی زنان را در سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و جدائی قطعی دین از دولت میدانند. این جناح از جنبش زنان علاوه بر موضعگیری روشن در مورد اینکه رسیدن زنان به هیچ سطح از «آزادی و برابری» در چارچوب جمهوری اسلامی ممکن نیست، در شرایطی که “دعوای “میان امپریالیسم و بنیادگرائی اسلامی صحنه سیاست جهانی را رقم می زد (و کماکان مولفه مهمی از اوضاع جهان است) با صراحت اعلام کرد که هر دوی اینها نمایندهی نظامهای اجتماعی ُی هستند که فرودستی زن و ستم جنسیتی بخشی لاینفک از آنان است و جنبش زنان باید مستقل از هر دو تکامل یابد و برای رهائی خود مبارزه کند.
تفاوت میان دو راه و دو افق و دو برنامه در جنبش زنان به خصوص در دهسال اخیر برجستهتر از هر زمان دیگر شده است. با این وصف هنوز توازن قوا به نفع گرایش رادیکال و انقلابی برهم نخورده است. این امر در شرایطی که جامعهی ما میتواند به سرعت به سوی یک تعیین تکلیف سیاسی برود خطر مهمی برای جنبش رهائی زنان است. زیرا نیروهای بورژوائی جنبش زنان به طور قطع تلاش خواهند کرد انرژی مبارزاتی زنان ایران را دستمایهی بازسازی نظام ستم و استثمار کهن در اشکالی نوین کنند.
مبارزه برای برهم زدن این توازنِ قوا کماکان در دستور کار ما است. اما دست یابی به آن در گرو حرکت متمرکزتر و تکاپوی بیشتر زنان کمونیست است. هر چند زنان کمونیست همواره هستهی مرکزی و سازشناپذیر و پیگیر گرایش رادیکال در جنبش را تشکیل دادهاند اما برنامه و افق کمونیستی در جنبش زنان آنچنان که باید پژواک نیافته و همواره در پس پرده قرار گرفته است. حال آنکه در زمینهی رهائی زنان از قید ستم، کمونیسم رادیکالترین فکر و تلاش تاریخ بشر بوده است. رهائی انسان از جهنمِ جامعهی طبقاتی و رهائی کامل زن از قید ستم کاملا به یکدیگر وابسته اند و این دو با رسیدنِ جامعه بشری به کمونیسم (که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی) متحقق خواهند شد.
ما در آستانهی دگرگونی های سیاسی و اجتماعی ناگزیری ایستاده ایم. بدون شک زنان نیروی اجتماعی بزرگ و تاثیر گذاری در تغییر و تحولات سیاسی آینده ایران خواهند بود. اما سوال اینجاست که به نفع چه طبقه و برنامهای عمل خواهند کرد؟ آیا قادر خواهند شد برنامه، افق و سمتی را در پیش گیرند که منطبق بر رهائی کامل زنان باشد؟ آیا قادر خواهند شد تشخیص دهند که عمیقترین منافع آنان در دگرگونی انقلابی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک در ایران است؟
این مسئله به طور تعیین کننده وابسته به دخالتگری زنان کمونیست انقلابی در جنبش زنان است. دخالتگری نظری و عملی آنان میتواند در جابهجایی تناسب قوای موجود در جنبش زنان نقش بالائی ایفا کند و از این طریق بر کل صحنهی سیاسی و صفآرائی طبقاتی در ایران تاثیر گذارد. باید با جدیت افق و برنامه کمونیستی در مورد امر رهائی زنان را شفاف کنیم و دست به تلاشی عظیم و جسورانه در فراگیر کردن آن بزنیم تا برنامه و افق کمونیستی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جامعه شود.
به جرات می توان گفت اگر کمونیسمِ واقعی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جنبش زنان نشود مبارزات زنان ایران برای رهائی کامل در نیمه راه مانده و حتا می توان گفت انرژی رها شده از این مبارزات دست مایهی نوسازی نظام ستم و استثمار در اشکال جدید خواهد شد.
در شرایطی که توده های مردم بیزار از شکافهای طبقاتی، فقر، استثمار ، ستم دینی و جنسیتی، رواج جهل و سنت های عقب مانده، بی حقوقی و ستمگری ملی دست به اعتراض، شورش و مبارزه میزنند، افق و برنامهی انقلاب کمونیستی میتواند خشم زنان را به نیروی قدرتمندی در راه سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل کند. این حرکت نه فقط در ایران بلکه در کل خاورمیانه و جهان گام مهمی در جهت رهائی بشریت بوده و مسیر حرکت مبارزات رهائی بخش را روشنائی خواهد بخشید.
اما بر کسی پوشیده نیست که گرایشات گوناگونی در میان زنان کمونیست هست. در نتیجه، فرآیند شفافیت بخشیدن به افق و برنامه کمونیستی در زمینه مبارزه رهائیبخش زنان ضرورتا نیازمند دامن زدن به بحث و جدل و جوشش فکری است. برای فراگیر کردن دورنمای کمونیسم و دامن زدن به بحث در میان زنان رادیکال وانقلابی و کل جامعه بر آنیم که کنفرانسهائی را به حول: جنبش رهایی زنان نیاز به کدام افق دارد؟ ساختار ستم بر زن در کارکرد نظام کنونی حاکم بر جهان چه جایگاهی دارد؟ مبارزه علیه آن در برنامه و افق کمونیستی چه جائی دارد؟ کدام پراتیک مشخص جهت بر هم زدن توازن قوای موجود در جنبش زنان مورد نیاز است. و … سازماندهی کنیم.( زمان و محل اولین کنفرانس در اطلاعیه ای جداگانه منتشر خواهد شد.)
فریده رضائی،آذر درخشان، زمان مسعودی، صدیقه محمدی، ثریا فتاحی و لیلا پرنیان
۲۹/۱۰/۲۰۱۱
Zanane.chap@live.com
نمونه ای از قانون اساسیِ یک دولت سوسیالیستی
بخش سوم
در حقیقت شمارهی ۵۷ و ۵۸ دو بخش از ترجمهی سند قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) را خواندید. این سند که توسط حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر.سی.پی) تهیه شده است، نمونهی خوبی از قانون اساسی در یک کشور سوسیالیستی است. تدوین سندی مشابه در ایران، یعنی تدوین سند قانون اساسی جامعهای که بر ویرانههای جمهوری اسلامی باید ساخته شود، به واقع ضروری است. سندی که هرچند در اصول کلی تفاوت چندانی با این سند نخواهد داشت اما به یقین دارای ویژگیهای مهمی خواهد بود. ویژگیهائی که از مختصات جامعهی ایران و انقلاب در ایران بر میخیزد.
به طور مثال، ایالات متحده آمریکا کشوری امپریالیستی است. با سرنگونی آن و استقرار دولت سوسیالیستی در آمریکا، دولت سوسیالیستی باید کلیهی پایگاههای نظامیاش را که وسیلهی فتوحات و غارت و سلطهی جهانی آمریکاست برچیند و کلیهی قراردادها و عهدنامههای امپریالیستی را ملغی کند. اما دولت سوسیالیستیی که در نتیجهی سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود با چنین وظیفهای روبرو نیست. برعکس، با وظیفهی گسستن از شبکهی روابط وابستگی به نظام سرمایهداری امپریالیستی مواجه است و تفاوتهای بسیار دیگر.
در هر حال تدوین چنین سندی میتواند سلاح موثری باشد در آگاهی دادن به تودههای مردم در مورد ماهیت یک جامعهی واقعا انقلابی و مقابله با وعدههای فریبکارانهی بورژوازی در مورد «تغییر».
تدوین قانون اساسی جامعهی آینده در واقع ارائهی اساسنامه و نظامنامهی جامعهی سوسیالیستی است. جامعهای که اکثریت مردم جامعه را از موقعیت تحت ستم و استثمار رها میکند و راه را باز میکند برای این که اکثریت مردمِ تحت ستم و استثمار جامعه حاکم بر سرنوشت خویش شوند. در نتیجه، تدوین قانون اساسی جامعهی آینده وسیلهای است که از طریق آن تودههای مردم با اصول و کارکرد جامعهای آشنا می شوند که تحقق عمیقترین منافع آنان است و میتواند تبدیل به پرچم و قطب راهنمایشان در مبارزه شود. علاوه بر این، میتواند آنان را با راه، برنامه و افق حزبی که به طور جدی به دنبال انقلاب سوسیالیستی است آشنا کند. در واقع محکی است برای سنجشِ این که آیا دولت و نظامی که حزب برایش مبارزه می کند و تودههای مردم به خصوص پرولتاریا را دعوت به مبارزه در راه آن میکند ماهیتا گسست بنیادینی از دولت و نظام کنونی هست یا خیر؟
قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) سندِ ارزشمند و مناسبی است برای عینیت بخشیدن به بحث در این باره.
این سند مشتمل بر یک مقدمه و ۶ ماده است. در این فصول جوانب گوناگونِ ادارهی جامعه شرح داده شدهاند: اصول هدایت کنندهی دولت سوسیالیستی و کارکرد ارگانهای مختلف حکومتی، رابطهی دولت و حزب کمونیست، نقش حزب کمونیست در ادارهی جامعه، رابطهی حکومت مرکزی و ارگانهای قدرت محلی، رابطهی حکومت مرکزی و نهادهای قدرت مردم، کارکرد اقتصاد برنامهریزی شدهی سوسیالیستی، حقوق مردم در مقابل دولت و …
در شمارههای قبل، ترجمهی مقدمه، بخش اول از ماده ی اول (مجلس قانونگذار) و مقدمهی بخش دوم از ماده ی دوم (قوه مجریه) را خواندید. در زیر فصول مختلف از بخش دوم (قوه مجریه) را می خوانید.
الف. اقتصاد
- خصلت و اهداف اساسی اقتصاد و توسعهی اقتصادی در مادهی چهارمِ قانون اساسی مطرح شده است. اما در این جا لازم است یک نکته را تاکید کنیم. شالودهی پیشبردِ وظایف حکومت و امور دولت، بهگونهای که منطبق بر منافع تودههای وسیع مردم در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و در سراسر جهان باشد، عبارت است از توسعهی اقتصاد بر مبنای خطوط سوسیالیستی. هدف اساسی عبارت است از توسعهی اقتصاد و تغییر روابط اقتصادی و روابط در جامعه و جهان بهگونهای که کلیهی جوانب استثمار و ستم محو و ریشهکن شوند تا این که بالاخره، ابزار تولید (متمایز از ابزار مصرف شخصی) تبدیل به مالکیت و منبع همگانی برای کل جامعه و در نهایت برای کل بشریت گردد. هدف یاد شده منطبق بر واقعیتهای جهان است زیرا این ابزار تولید، و به طور کلی ثروتی که تولید میشود، اساسا حاصل کار فکری و بدنی مردم سراسر جهان است. با دستیابی به کمونیسم در سراسر جهان، مالکیتِ همگانی ابزار تولید، شکل مستقیم به خود خواهد گرفت یعنی، دیگر نیازی به میانجی دولت نخواهد بود. (البته در آن زمان نیز حکومتی لازم خواهد بود که در زمینهی اقتصاد و دیگر امور جامعه نقش ایفا کند. این نکته در دیباچه نیز آمده است). قبل از استقرار کمونیسم در مقیاس جهانی، اولیهترین و مهمترین شکل مالکیتِ جامعه بر ابزار تولید در کشورهای سوسیالیستی از طریق میانجی دولت سوسیالیستی بیان خواهد شد. به خصوص در مراحل اولیهی گذار سوسیالیستی به کمونیسم. دولت سوسیالیستی به طور فزاینده نقشِ مسلط را در مالکیت بر ابزار تولید، و به طور کلی در اقتصادی سوسیالیستی خواهد داشت. این در حالی است که خودِ دولت سوسیالیستی در جهت دستیابی به کمونیسم مرتبا دستخوش تغییر خواهد شد.
- در این جمهوری، کار و خلاقیت تودههای وسیع مردم و کلیهی اعضای جامعه که به طور فزاینده از روابط استثماری رها میشوند، نقطهی اتکاء و منبع توسعهی اقتصاد سوسیالیستی است. هدف اقتصاد سوسیالیستی آن است که بر کلیهی بقایای روابط استثماری غلبه کند و آثار آن را از میان ببرد. نه فقط در این جامعه بلکه در هر نقطهی جهان. در تطابق با این هدف و این جهتگیری، دولت، عامل هدایت کننده در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی نوین است. مالکیت بر ابزار تولید شکل درجه اول در مالکیت اقتصادی است. برنامهریزی دولتی قطب راهنمای اصلی در توسعهی اقتصاد است. همان طور که در اصول و اهداف مدون در قانون اساسی یاد شده است دولت سوسیالیستی بنیادا از انواع دولتهای پیشین متفاوت است، دولت هایی که تجسم و اعمال کنندهی منافع سرمایهداران و طبقات استثمارگر گذشته بودند. با این وصف، خودِ این دولت نیز باید دائما دستخوش دگرگونی شود و این، جهتِ دولت سوسیالیستی را رقم میزند. دگرگونی دولت سوسیالیستی در ارتباط و متناسب است با تغییراتِ جامعه سوسیالیستی و بطور کلی جهان در زمینهی محو تمایزاتی که وجود دولت را در جامعهی بشری ضروری کرده است. جهتگیری عبارت است از آفریدن شرایط و اوضاعی که دولت نیز محو شود و جای آن را تعاون اشتراکی بشریت بگیرد. بشریتی که دیگر هیچ تمایزی آن را شقه شقه نکرده است، نه تمایز طبقاتی، نه جدائی ملی و نه هیچنوع رابطهای که تجسم ستم و استثمار بوده یا بذر آن را در دل بپروراند.
- در انطباق با این جهتگیری و با سلطهی مالکیت دولتی و برنامهریزی دولتی در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی نوین، یکی از اهداف اصلی عبارتست از محو مالکیتِ سرمایهی خصوصی و روابطِ استثماری حاصل از آن در شکل کارِ مزدی. هرچند تا مدت زمانی طولانی مردم در استخدام بنگاهها و دیگر واحدهای اقتصاد سوسیالیستی کار خواهند کرد و در ازای آن حقوقی به شکل پول دریافت خواهند کرد ( و این ضرورت تا مدتی خود را تحمیل خواهد کرد) اما دولت سوسیالیستی در مدت زمان نسبتا کوتاه شرایط و اوضاعی که در آن افراد مجبورند برای افراد صاحب سرمایهی خصوصی کار کنند از بین خواهد برد. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و انواعِ دیگر سرمایه و استخدام کار مزدی توسط صاحبان سرمایههای خصوصی غیرقانونی خواهد شد، مگر به طور موقت در مقیاسی کوچک و طبق شرایط ویژهی تعیین شده در برنامهریزیها و سیاستهای توسعهی اقتصاد سوسیالیستی و در چارچوبهی محدودیتهائی که این برنامهها و سیاستها میگذارند. فعالیت صاحبان کوچکِ ابزار تولید در چارچوب کلی برنامهها و سیاستهای توسعهی اقتصاد سوسیالیستی ترکیب خواهد شد. جهتگیری آن است که این فعالیتها با وظایف اقتصادی دولت همجهت باشند و در مدت نسبتا کوتاه و به تناسب توسعهی کلی اقتصاد و تغییر جامعه، دولت این فعالیتهای خصوصی را خریده و دارائی آنان را درون منابع عمومی دولت ادغام کرده و صاحبان پیشین این فعالیتها را در بنگاههای دولتی و دیگر واحدهای اقتصادی تعاونی و کلکتیو استخدام کند. مالکیت دولتی و برنامهریزی دولتی در چارچوبهی کلی توسعهی اقتصاد سوسیالیستی چیره خواهد بود اما در این چارچوب تا مدتی اشکال مالکیت و فعالیت اقتصادی تعاونی و کلکتیو در سطوح مختلف وجود خواهد داشت. این امر شامل امتزاج واحدهای مالکیت و سرمایهی خصوصی سابق در درون این اشکال تعاونی و کلکتیو نیز هست. جهتگیری در این بخش اقتصادی نیز عبارت است از تغییر اشکال تعاونی و کلکتیو به مالکیتهای بزرگ و ادغام آنها در بخش مالکیت دولتی اقتصاد. این کار بخشی از فرآیندِ استقرار مالکیت همگانی جامعه بر ابزار تولید است. جهت گیری دولت آن است که این سیاست را در کشاورزی، صنعت و دیگر بخشهای اقتصاد پیاده کند. اما به ویژگیهای هر بخش و تفاوتهای منطقهای نیز توجه خواهد کرد و به طور کلی عوامل ویژهای را که ممکن است بر روشهای خاص عملی کردن این سیاست تاثیرگذار باشد به حساب خواهد آورد.
ب. محیط زیست
- دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در توسعهی اقتصاد سوسیالیستی و در روابط بینالمللیاش دارای اصول و جهتگیری انترناسیونالیسم پرولتری خواهد بود. این اصول و جهت گیری را پیوسته تبلیغ کرده و بدان عمل خواهد کرد. وقتی پای محیط زیست به میان میآید این سیاست نه تنها مناسب است بلکه دارای اضطرار ویژه است. استقرار دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در پی مغلوب کردن دولت ایالات متحدهی آمریکا بوده است. این پیروزی لاجرم با توفان خشونت و نابودیای همراه بود که امپریالیسم پوسیده به راه انداخت. با این وصف استقرار این دولت گام عظیمی در رهائی بشریت است. وجود این دولت، بشریت را قادر میکند که به طور قاطع و اضطراری با خطر بزرگی که بشریت و دیگر انواع و اکوسیستمها را تهدید میکند مقابله کند. در نتیجه، خودِ دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی همراه با خلاقیت، انرژی و دانش تودههای مردم که ستون فقرات این جمهوریاند به این اضطرار زیست محیطی پاسخ خواهد داد: درابعاد گوناگون و در زمینهی توسعهی اقتصاد سوسیالیستی در کلیهی عرصههای حکومت و فعالیتهای اجتماعی و در روابط بینالمللی. به طرق گوناگون برای این مسئله چارهجوئی و راهیابی خواهد کرد. به طرق گوناگون دانشمندان و تودههای مردم از هر بخش جامعه و از هر نقطهی جهان را گردهم خواهد آورد تا مشترکا این مبارزه را پیش برند و بر موانعی که کارکرد سرمایهداری و عملکرد امپریالیستها و دولتهای ارتجاعی دیگر در این راه برپا می کنند چیره شوند.
- قبل از استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، حزب کمونیست انقلابی آمریکا ضمن تحلیلی از وضعیت اضطراری محیط زیست و عمق و گستردگی آن، اصولی را تدوین کرده و پیش گذاشت (در نشریه انقلاب شماره ۱۹۹ به تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۰). این جمهوری مصمم به پیاده کردن آن اصول است. …. تا در حداکثر توان به حل بحران محیط زیست، پاک کردن آثار فاجعه بار و چند وجهی آن یاری رساند و پیامآور عصر نوینی باشد که بشریت و جامعهی بشری حقیقتا نگهبانان شایستهی زمین گردند.
ج. دفاع و امنیت
مولفهها و ساختارهای نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در جریان مبارزهی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی شکل گرفتند. شرایط این مبارزهی انقلابی با شکلگیری یک بحران عمیق انقلابی و ظهور میلیونها نفر مردم انقلابی به وجود آمد که تحت رهبری یک پیشاهنگ انقلابی کمونیستی مبارزه کردند و نسبت به اهداف این انقلاب و ضرورت تغییر انقلابی جامعه آگاه و در این راه مصمماند. با استقرار این جمهوری، نهادهای دفاع و امنیت عمومی طبق هدف و نقش اساسیشان تکامل خواهند یافت که عبارتند از: دفاع و حفاظت از جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و حقوق مردم آن در پیشبرد اهداف این جمهوری و در دفاع از تودههای مردم در عملی کردن دگرگونیهای انقلابی جامعه و خدمت حداکثری به این نوع دگرگونی در سراسر جهان.
- جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، بر مبنای این هدف و نقش و در انطباق با جهتگیری انترناسیونالیستیاش، کلیهی پایگاههای امپریالیسم آمریکا را در کشورهای دیگر بر میچیند. تمام عهدنامهها و قراردادهای نظامی و غیر نظامی را که دولت امپریالیستی آمریکا بر دیگر کشورها و خلقها تحمیل کرده و یا به هر صورتی به تحمیل و تقویت سلطه ی امپریالیسم آمریکا خدمت کرده است ملغی میکند. این جمهوری، جنگهای تجاوزگرانه و سلطهگرانه و اشغال کشورهای دیگر را تقبیح میکند. نیروهای نظامیاش را در کشورهای دیگر مستقر نخواهد کرد و پایگاهی دایر نمیکند مگر در شرایطی که این امر به وضوح در انطباق با آرزو و خواست تودههای مردم در آن کشور است و واقعا بازتاب جهتگیری انترناسیونالیستی و دیگر اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی است. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر مبنای این اصول و اهداف به پیشرفت مبارزه انقلابی در جهان خدمت خواهد کرد.
- این جمهوری سلاحهای هستهای و دیگر سلاحهای کشتار جمعی تولید نکرده و استفاده نخواهد کرد. مبارزه ای مصمم و همه جانبه خواهد کرد تا جهان از وجود این سلاحها پاک شود. این مبارزه بخشی از فرآیند مبارزه برای مغلوب و از کار انداختن دولتهای امپریالیستی، نیروها و دولتهای ارتجاعی دیگر با هدف دستیابی به کمونیسم در سراسر جهان خواهد بود. با استقرار کمونیسم در جهان بالاخره رویای انسانهای بی شماری که در طول تاریخ جهانی بدون جنگ را آرزو کردهاند به تحقق میپیوندد. امری که در نهایت به نفع کل بشریت است.
- اصول تعیین شده در این قانون اساسی و قوانین منتج از آن (مشتمل بر عهدنامههائی که بر مبنای آئینهای مقرردر قانون اساسی حکم قانون را یافتهاند) حاکم بر کلیه عملکردها و عملیات نیروهای مسلح و میلیشیا و ارگانهای دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین است. در شرایط جنگ و یا بروز اوضاع خصمانهی دیگر، این اصول شامل حال رفتار با زندانیان یا بازداشتیهای حوزهی اختیارات نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی می شود. طبق این اصول هیچ زندانی یا غیر زندانی را نمیتوان شکنجه کرد و یا در معرض تنبیهات بی رحمانه و غیرعادی قرار داد. با هیچ زندانی یا غیر زندانی نمیتوان به گونهای رفتار کرد که مغایر با استانداردهای بالا باشد. قانون اساسی استانداردهائی را در تطابق با خصلت، هدف و نقش نهادهای دفاع و امنیت عمومی تعیین کرده است. این استانداردها همیشه و در همه حال باید حفظ و طبق آن عمل شود.
- هنگام عضوگیری برای نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی اولویت با شهروندان (و دیگر سکنهی این جمهوری که دارای اجازه اقامت هستند) داوطلب خواهد بود که بر پایهی تعهدشان به آرمان انقلاب و اصول و اهداف مقرر شده در این قانون اساسی به این نهادها میپیوندند. هرزمان که دفاع از این جمهوری و حفظ امنیت عمومی ایجاب کند قوه مقننه میتواند قانون خدمت سربازی را تصویب کند. زنان و مردانِ جسما سالم و در سن بلوغ مشمول این قانون خواهند شد. اما درین حالت نیز اولویت عبارت است از اتکاء به داوطلبین بر طبق معیارها و استانداردهای تعیین شده در این قانون اساسی. میلیشیا در سطوح مختلف جامعه و در مناطق مختلف تشکیل خواهد شد. از جمله در مناطق و نواحی خودمختار، محلات، واحدهای پایه و نهادها. اعضای میلیشیا باید ۱۸ سال به بالا باشند. هدف از تشکیل میلیشیا ارائهی آموزش نظامی و تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک به صفوف گستردهی مردم خواهد بود. در انطباق با اصولی که در این قانون اساسی تعیین شده است. (در مورد حق افراد به حمل سلاح به ماده سوم این قانون اساسی رجوع کنید.)
- نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی تحت یک سیستم رهبری قرار خواهند داشت که مرکب از شورای اجرائی مرکزی و حزب کمونیست انقلابی است. مسئولیت و نقش رهبری نهایتا با حزب کمونیست انقلابی است. برای عملی کردن این سیاست، کمیسیونی برای دفاع و امنیت تشکیل خواهد شد. اعضای آن از طریق مشورت میان شورای اجرائی (قوه مجریه- مترجم) و حزب کمونیست انقلابی تعیین خواهند شد. این کمیسیون بر عملیات نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی نظارت خواهد کرد. از جمله در زمینه تدوین آموزهها و اصول عملیاتی. این کمیسیون میتواند در ساختارها و سلسله مراتب فرماندهی این نهادها تغییراتی به وجود آورد، در درون این سلسله مراتب فرماندهی، مقام افراد مختلف را تغییر دهد. بخصوص در سطوح بالا. شورای اجرائی در مشورت با حزب بر کار این کمیسیون نظارت خواهد داشت. اگر در مواقعی شورای اجرائی و حزب از طریق مشورت به توافق در مورد نقش و عملکرد نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی نرسند حرف آخر را حزب میزند. اما چنین مواردی باید به ندرت پیش آید.
- این نهادها تجسم فشردهی قدرت سیاسی دولتی هستند. در نتیجه، در آنها گرایشی بروز میکند که تبدیل به نیروئی در بالای سر تودههای مردم و اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی شوند و حتا در تقابل خصمانه با آنها قرار گیرند. در این میان، رهبری حزب کمونیست انقلابی در رابطه با نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی ابزار مهمی در مقابله با این گرایش است. اما رهبری حزب تضمینی برای ممانعت از رشد این گرایش نمیتواند باشد زیرا حزب نیز میتواند به ضدِ ماهیتِ خود برگشته و از یک پیشاهنگ انقلابی تبدیل به نیروئی ضد انقلابی و ابزار احیای سرمایهداری و در نتیجه احیای ستم و استثمار تودههای مردم شود. در واقع برای مقابله با رشد گرایشات ضد انقلابی در نیروهای مسلح، دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی و حزب باید در خودِ حزب و کل جامعه علیه این گرایش قهقرائی دائما مبارزه شود. با این وصف، رهبری حزب عاملی تعیین کننده است در اینکه نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی خصلت انقلابی خود را حفظ کنند و حافظ اساسیترین و گستردهترین منافع پرولتاریا، حامی امنیت و حقوق مردم، ابزاری کلیدی در پیشرفت سوسیالیسم به سوی هدف نهائی کمونیسم باشند. تا آن زمان و به این شرط که حزب نقطه نظر پایهای، جهتگیری، برنامه و سیاستهای انقلابی داشته باشد میتواند چنین نقشی را در رابطه با نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی بازی کند. رهبری دولت سوسیالیستی توسط حزب کمونیست انقلابی اساسا از طریق تضمین خط انقلابی کمونیستی در خودِ حزب و سیاستها و اَعمالی که بیانِ فشرده و کاربست آن خط هستند تبارز یافته و به عمل در میآید. اگرچه رهبری حزب در نیروهای مسلح و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی به این گونه خود را نشان می دهد که حزب حرف آخر را در این نهادها می زند اما مهم تر از آن حزب از طریق گسترش نفوذ خط سیاسی و ایدئولوژیک خود، آنها را (و کل جامعه را ) رهبری میکند. در خدمت به این هدف، حزب در مشورت و هماهنگی با رهبری سطوح مختلف این نهادها ساز و کارهائی به وجود خواهد آورد که از طریق آنها امر آموزش و کار سیاسی و ایدئولوژیک را در تمام این نهادها و کلیه سطوح آنها پیش برد و ماهیت و هدف این نهادها را طبق آنچه در قانون اساسی ( از جمله در این بخش و در دیباچه) آمده است، به مثابهی دستیارهای کلیدی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی آموزش داده و ترویج کند.
- هرچند نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی، کلا و نهایتا، زیر رهبری حزب کمونیست انقلابی هستند اما در مقابل قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی جواب گو میباشند. آنان تحت هیچ شرایطی مجاز به تخطی از این قانون اساسی نیستند. برعکس، همواره و تحت هر شرایطی، از جمله در شرایط فوقالعاده باید پیگیرانه در انطباق با اصول و مقررات تعیین شده در این قانون اساسی و قوانینی که طبق اصول این قانون اساسی وضع شدهاند عمل کنند. سطوح مختلف نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی میتوانند تحت رهبری کمیسیون دفاع و امنیت و رهبری حزب، مقررات و رویهها و الگوهای رفتار و عدالت برای خود وضع کنند به شرطی که اینها در انطباق با قانون اساسی جمهوری باشند. هرچند اعضای نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی تحت این مقررات، رویهها، الگوهای رفتار و عدالت قابل محاکمه هستند اما در صورت هرگونه تخلف از قوانین جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، محاکم عادی (غیر نظامی) نیز میتوانند به تخلفات آنان رسیدگی کرده و محاکمهشان کنند.
- در نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی، برابری میان زن و مرد، میان ملل، فرهنگها و زبانهای مختلف تبلیغ و ترویج شده و به عمل در خواهد آمد. در این نهادها و در کل جامعه تبعیض علیه افراد بر پایهی گرایش جنسیشان ممنوع است. (به ماده ی سوم قانون اساسی رجوع کنید.)
- اصول، رویهها و عملکرد نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگانهای دفاع و امنیت عمومی باید به گونهای باشند که نزدیکترین اتحاد ممکن را میان کسانی که در جایگاه رهبری هستند با صفوف گسترده این نهادها ایجاد و تقویت کنند. در این نیروها و نهادها رده بندیهای متمایز وجود خواهد داشت. طبق اصول این نهادها و قانون اساسی جمهوری، تفاوتها را باید به حداکثر ساده کرد و تبارز بیرونی این تفاوتها را به حداقل رساند. مثلا، در زمینهی لباس فُرم، نشانههای رده و مقام و همچنین رفتار افرادی که دارای مقام و آتوریته بالاتر هستند. در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی «بله قربان»گوئی در تضاد با جهتگیری، هدف و روح این نهادهاست زیرا مشوق و مروج انضباط و وفاداری بردهوار است و نه آگاهانه. انسجام و انضباط این نهادها اهمیت بسیار دارد و باید در این زمینه پیگیر بود و آن را گسترش داد.
- وظیفهی کلیه ی افراد این نهادهاست که فرمانها را به موقع به اجرا گذارند، به خصوص در شرایط جنگ و حالت فوقالعاده. اما در صفوف این نهادها باید بحث دائم در مورد ماهیت و هدف نهادهای دفاع و امنیت عمومی جاری باشد. باید فضائی ایجاد کرد که اعضای این نهادها در هر سطحی که هستند احساس کنند و تشویق بشوند که سوال کنند، قادر باشند که به سیاستها و اعمال این نهادها و افرادی که در مقامهای رهبری و اتوریته ی بالاتر هستند انتقاد کنند. البته به طرق مناسب و در تطابق با اصول تعیین شده در این قانون اساسی و مقررات، رویهها، الگوهای رفتار و عدالت که این نهادها در انطباق با قانون اساسی اتخاذ میکنند. جهتگیری و اصول این نهادها و سیاستها و اعمال ناشی از آنها باید ایجاد کننده و مشوق روابط وحدت و رفاقت نه تنها میان افراد این نهادها بلکه میان آنها و تودههای وسیع مردم جامعه باشد.
- اعضای نهادهای دفاع و امنیت عمومی، در هر سطح و مقامی که باشند، هرگز نباید فراموش کنند که ضرورت وجودی این نهادها عبارت است از حفظ پیروزیهای انقلاب و دولت سوسیالیستی نوین که ثمرهی این انقلاب است. انقلابی که حاصلِ قهرمانانهترین مبارزات و فداکاریهای تودههای مردم بوده است. ضرورت وجودی آنان خدمت به پیشرفت این انقلاب و حفاظت از امنیت و حقوق مردم است، وظیفهشان کمک به آفریدن اوضاع و فضائی است که تودههای مردم به طور فزاینده قادر گردند و بتوانند فعالانه و در یک فضای سرزنده و شاداب درگیر فرآیندهای بحث و جدل در مورد مسائل مهم حکومتی و دولتی و جهت گیری جامعه، شرایط جامعه و آیندهی بشریت شوند. در مورد این وظایف باید مرتبا آموزش داد و در سراسر این نهادها و در همهی سطوح آن بحث جاری کرد تا این درک و جهتگیری عمیقا در آنان نفود کند.
د. عدالت و حقوق مردم
- ۱. شورای اجرائی مسئول اِعمالِ قوانین و دفاع از قانون اساسی، با استفاده از ارگانهای امنیت عمومی است. البته به طور کلی و در نهایت این فرآیند تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی است. شورای اجرائی مسئول ایجاد نهادهائی برای پیگیری قانونی متهمینِ نقض قانون و مسئول تامین مالی و منابع برای این نهادهاست. این مسئولیت شامل ایجاد نهادهای پی گیری تخطی از قانون در دیگر بخشهای حکومت، حوزه قانونی و در کلِ جمهوری سوسیالیستی است (رجوع کنید به ماده دوم). در همان حال، شورای اجرائی مسئول حفاظت از حقوق مردم آن گونه که در این قانون اساسی تصریح شده میباشد، به ویژه در زمینهی نظارت بر عملکرد ارگانهای امنیت عمومی و مسئولین پیگیری جرائم. این نظارت برای تضمین آن است که سیاست و اَعمال این نهادها منطبق بر قانون اساسی و منطبق بر حقوق تصریح شدهی مردم در این قانون اساسی باشد (به بخش سوم از این ماده و ما ده سوم رجوع کنید.)
- دایرهی دفاع و مساعدت حقوقی نقشی کلیدی در حفاظت کامل از حقوق مردم و آزادیهای آنان خواهد داشت، به ویژه در دفاع از حقوق آنان در مواقعی که متهم به جرمی شده باشند و در شرایطی که طرفِ دعوایشان حکومت است و حق استفاده از وکیل را دارند. هزینهی این دایره توسط حکومت و از محل بودجهی عمومی شورای اجرائی تامین میشود. اما در کلیهی جوانب دیگر مستقل از حکومت بوده و مستقلانه عمل میکند. این دایره شعب خود را در مناطق مختلف از جمله در مناطق و نواحی خودمختار و دیگر نواحی اداری دایر خواهد کرد. هزینهی این شعب نیز از بودجه ی حکومت تامین میشود. هزینهی تخصیص یافته برای این دایره و شعب آن باید حداقل برابر باشد با هزینهای که حکومت به امر پیگیری جرائم اختصاص میدهد. این دایره و شعب آن برای اجرای وظایفی که قانون اساسی تعیین کرده است میتواند پرسنل، ساختارها و رویههای خود را داشته باشند و هزینهی آن را از حکومت دریافت کند.
ح. روابط بینالمللی
- ایالات متحده آمریکا طی قرنها همچون یک دولت قدرتمند سرمایهداری- امپریالیستی از طریق بردهداری، استیلایابی، سلطهگری و غارت در ابعاد نسلکشی رشد کرد و از این طرق نظام استثمار خود را در آمریکای شمالی و دیگر نقاط جهان گستراند. این فرآیند پیامدهای مهلک برای قربانیان مستقیم ماشین ستمگریاش و برای کل بشریت داشت. شکست دادن و از کار انداختن دولت امپریالیستی آمریکا، قطع کردن بازوهای استثمار خفقانآور و ماشین هولناکِ مرگ و نابودیاش پیروزی بزرگی برای رهائی مردم سراسر جهان است. این واقعه زمینه را برای پیشرویهای جهشوارِ مبارزه انقلابی در سراسر جهان به سوی هدفِ نهائی کمونیسم آماده کرده است. اما هنوز کارهای بیشتری باید کرد تا پیروزیهای بزرگتری را به دست آورد. همچنین باید از آنچه به دست آمده دفاع کرد. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید با این چالشها روبرو شده و مسئولیت بر دوش بگیرد.
- اولویت جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در روابط بینالمللیاش، چیره شدن بر میراث دهشتناک استثمار و غارت توسط امپریالیسم آمریکاست. این جمهوری در حداکثر توان خود به امر پیشروی به سوی جهانی خدمت خواهد کرد که در آن هرگونه غارت، استیلا جوئی، سلطهگری و استثمار محو شده است. این جمهوری کلیهی روابط بینالمللی خود را بر اساس این اصول و اولویتها پیش خواهد برد. مهمتر از همه، این جمهوری به مثابه ی منطقهی پایگاهی انقلاب جهانی عمل خواهد کرد و برای آن منبع حمایت و الهام خواهد بود (به بخش قبل از این ماده و ماده چهارم رجوع کنید). این امر در درجه ی اول و بیش از هر جا در حمایت از نیروها، جنبشها و مبارزات انقلابی در سراسر جهان متجلی خواهد شد و هدف پیشروی به سوی جهان کمونیستی اصل اساسی راهنمای آن در این امر خواهد بود.
- روابط با امپریالیستهای باقیمانده و دیگر دولتهای ارتجاعی هیچگاه نباید در تقابل با رشد و دگرگونی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر جادهی سوسیالیسم قرار گیرد. مهمتر از همه، نباید در تقابل با پیشروی مبارزهی انقلابی در سراسر جهان به سوی هدف کمونیسم قرار گیرد بلکه باید تابع اینها باشد. عهدنامهها و قراردادهای مربوط به روابط تجاری و غیرهی میان این جمهوری و دولتهای دیگر باید در تطابق با این جهتگیری و اصول باشد (همان طور که در بخش اول این ماده تصریح شده است، کلیهی عهدنامهها و قراردادهای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید به تصویب مجلس قانونگذار مرکزی برسد. برای تصویب آنها اکثریت ساده کافی ست و پس از تصویب، حکم قانون را خواهند داشت.)
- در شرایط وجود دولتهای سوسیالیستی دیگر، جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی وارد روابط کمک و حمایت متقابل با آنان و تلاشهای مشترک در زمینهی کمک به پیشرفت مبارزه ی انقلابی در سراسر جهان خواهد شد.
- نابرابریهای موجود میان ملل و مناطق مختلف (مانند نابرابریهای دیگر) زادهی روند رشد تاریخی و دولت امپریالیستی ایالات متحدهی آمریکاست. در مقابله با این نابرابریها جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی اولویتهای مهمی را در زمینهی رشد اقتصادی، ساختار و حکومت در این مناطق قائل خواهد شد. از این طریق و طرق دیگر برای چیره شدن بر این نابرابریها تلاش خواهد کرد. این بخشی از فرآیند رشد دولت سوسیالیستی طبق اصول و اهداف تعیین شده در این قانون اساسی، بیان شده در این بخش و بخشهای دیگر است.
و. آموزش و پرورش
- آموزش و پرورش در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر اساس اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی و در خدمت آن خواهد بود. نظام آموزش و پرورش، همگانی است و هزینهی آن از طریق تخصیص منابعِ حکومت مرکزی و حکومتهای محلی تامین شده و تحت نظارت کلی شورای اجرائی حکومت مرکزی خواهد بود. آموزش و پرورشِ ابتدائی یعنی سوادآموزی، آموزش مهارتها و دانستنیهای اولیه، علوم طبیعی و اجتماعی، هنر و فرهنگ، تعلیم یافتن در زمینهی تولید فکر و غیره برای همهی جوانان (شهروند وغیر شهروند) اجباری است. این آموزش طبق سیاست و اصول راهنمای تدوین شده توسط نهادهای مربوطهی حکومت پیش خواهد رفت. علاوه بر آموزش و پرورش ابتدائی، دولت هزینهی آموزش عالی، ترکیب فراگیری تخصص با ادامهی تحصیل و آموزش و پرورش همهجانبه را تامین میکند. کسانی که معیارها و استانداردهای آموزش عالی را برآورده کنند میتوانند وارد این فاز از آموزش و پرورش شوند. این معیارها و استانداردها و اصول راهنما توسط نهادهای مربوطهی حکومت و در انطباق با اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی تدوین میشوند. جهتگیری دولت آن است که به موازات رشد اقتصاد سوسیالیستی و رشد کلی جامعه برای شمار فزایندهای از اهالی بالغ کشور نیز امکانات آموزش عالی را فراهم کند. برای تامین این اهداف، در انطباق با اصول اساسی و اهداف مقرر شده در اینجا، موزههای تاریخ، تاریخ طبیعی و علوم، هنر و حوزههای دیگر و همچنین انیستیتوها و برنامههائی ایجاد و به طور گسترده در اختیار کل اهالی قرار خواهد گرفت.
- در امور آموزش و پرورش باید بر گسترش دانش و تلاشهای فکری ارزش گذاشت و فضا و موقعیتهای مساعد برای آن فراهم کرد. اما با محیط و ذهنیت «برج عاج نشینی» نیز باید مقابله کرد. در مقابله با این گرایش، تشویق و تقویت کنش متقابل میان دانشجویان و صفوف گستردهی تودههای مردم، بر اساس اصول و سیاستهای آموزشی ضروری است. نظام آموزشی در همهی سطوح با هدف پرورش و رشد نسلهای جدیدی از مردم که دارای تجربه، دانش و توانائیهای همه جانبه باشند، تلاشهای فکری را با انواع کار بدنی، به طرق و اشکالی که مناسب با سن و سطوح دانشجویان باشد، ترکیب خواهد کرد. این امر بخشی از فرآیند تلاش برای عوض کردن رابطهی خصمانهی میان کار فکری و کار یدی است تا اینکه بالاخره به حدی از تکامل اجتماعی برسیم که این رابطه دیگر، اساسی برای تولید تخاصم اجتماعی نباشد. تخاصم برخاسته از تقسیم کار میان کار فکری و کار یدی عمیقا ریشه در به وجود آمدن روابط ستمگرانه و استثمارگرانه در جامعه بشری دارد و خودش منبع بالقوهای برای رشد چنین روابطی است. این روابط در جامعه سوسیالیستی و نهایتا در سراسر جهان باید از میان بروند. برای نیل بدین مقصود، در تمام عرصه های جامعهی کنونی به این مسئله توجه خواهد شد.
- دانشجویان (و کلِ مردم) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس ستمی که به مردم وارد میشود بیابند ( آن طور که ایالات متحده آمریکا بود و آن طور که در دیگر جوامع جهان که شالودهشان بر استثمار بنا شده و طبقات استثمارگر بر آنها حاکماند وجود دارد.) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس همهی ستمها و نابرابریها، همچون ستم بر زن بیابند. یکی از مهمترین اهداف نظام آموزش و پرورش در این جمهوری پرورش توانائی کسب این شناخت در دانشآموختگان (و کلِ مردم) است. کسب چنین شناختی آنان را مصمم و متعهد میکند که برای ریشهکن کردن این روابط بجنگند. همین رویکرد در مقابله با تبعیض علیه افراد به صرفِ گرایشِ جنسیشان اتخاذ خواهد شد. تبعیضی که به شدت به نقشهای جنسیتی سنتی و ستم بر زن گره خورده است.
- در نظام آموزشی، زبانهای انگلیسی و اسپانیائی به طور مساوی استفاده خواهند شد. همان طور که در بخش اول این ماده خاطرنشان شد قوانین و دیگر اسناد رسمی حکومتی نیز به هر دو زبان منتشر خواهند شد. این، تجلی خصلت چند ملیتی و چند زبانی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تبلور تاریخ این کشور و ترکیب کنونی اهالی این جمهوری، بازتابِ جهتگیری انترناسیونالیستی آن و هدفش در محو کلیه ی نابرابریهای ملی و فرهنگی است. در هر ناحیه که شمار قابل توجهی از مردم به عنوان زبان اول به زبان دیگری تکلم میکنند، نظام آموزشی وسایل آموزش به آن زبان را نیز فراهم خواهد کرد. بدین منظور منابع مالی و امکانات دیگر تخصیص خواهد یافت. علاوه بر این، دولت همهی اهالی را تشویق خواهد کرد که تا حد امکان هر دو زبان انگلیسی و اسپانیائی را فرا بگیرند و با زبانهای دیگر نیز آشنا شوند. به خصوص با زبانهائی که گویش شمار زیادی از ساکنان این جمهوری و نقاط دیگر جهان است.
- نظام آموزشی باید چنان آموزش و تعلیماتی به مردم دهد که حقیقتجو باشند، از نتایج پیگیری حقیقت نهراسند، روحیهی نقد فکری و کنجکاوی علمی داشته باشند و به این طریق مرتبا دانش خود را از جهان بالا برند و توانائی بیشتری برای تغییر جهان طبق منافع اساسی بشریت بیابند. برای رسیدن به این هدف، در مطالعات مربوط به جامعه بشری و رشد تاریخی آن، مطالعات مربوط به علوم طبیعی و اجتماعی، هدف و استاندارد عبارت خواهد بود از: جستجوی حقیقت از طریق جمعآوری واقعیات و شواهد تجربی و سنتز آنها با استفاده از ابزار استدلال منطقی و گفتمان عقلانی از جمله محک زدن و آزمایش ایده ها بر مبنای واقعیت.
- تئوریهای علمی و تئوریهای دیگر که با این معیارها آزمایش شده و توسط روش علمی مورد تائید قرار گرفتهاند (مانند:تکاملکه یکی از اثبات شدهترین و مسجلترین واقعیتهای علوم معاصر است) به همین صورت ارائه خواهند شد: یعنی به عنوان حقیقت و شناخت صحیح از واقعیت. اینها شالوده و نقطهی عزیمت برای کسب شناخت بیشتر از جهان و تغییر آن خواهند بود. علاوه بر این، روش علمی ترویج و تقویت خواهد شد تا دانش ما از دینامیکهای فرآیندهائی چون تکامل و جهان مادی/ طبیعی به طور کلی، کاملتر و گستردهتر شود. «هسته ی مستحکم» در نظام آموزشی عبارت خواهد بود از این درک ماتریالیست دیالکتیکی که کل واقعیت از مادهی متحرک تشکیل شده است و بس. این مادهی متحرک در اشکال گوناگون و بدیعی وجود دارد. این درک و رویکرد در کلیهی حوزههای علوم طبیعی و اجتماعی به کار بسته خواهد شد. با داشتن این «هستهی مستحکم» و بر مبنای آن، در نظام آموزشی «الاستیسیته» یا بسامدی نیز خواهد بود. یعنی بخشی از مواد درسی و آموزش عمومی به نقطه نظرات متفاوت و مخالف تخصیص خواهد یافت و برای آن مقرری تعیین خواهد شد. در این زمینه نیز جهتگیری، حقیقتیابی است. هر نظریهای با این استاندارد که آیا بازتاب واقعیت عینی هست یا خیر محک خواهد خورد زیرا این تنها معیار حقیقت است. در همان حال، فضای بازی برای بیان افکار جدید و غیرعادی فراهم خواهد شد. چنین افکاری نه تنها با فضای خفقان آور روبرو نخواهند شد بلکه مورد بررسی و کنکاش جدی قرار گرفته و محل بحث خواهند شد زیرا ما از تاریخ درس میگیریم، تاریخی که در اکثر مواقع نشان داده که «حقیقت در ابتدای امر در دست اقلیتی است». وضعیتی که در طول تاریخ چیره بود و حداقل تا آیندهی نزدیک برجای خواهد ماند.
- آموزش و پرورش به طور عمومی و حوزه ی فرهنگ و هنر به طور ویژه باید دارای آن چنان فضائی باشند که مشوق و تقویت کنندهی خلاقیت، تخیل، تولیدات هنری متنوع و خلاقیت در عرصههای گوناگون و محل نزاع و مناقشهی سالم بر سر افکار و نقطه نظرات متفاوت باشند. همان طور که گفته شد نظام آموزشی دارای شالوده و «هسته ی مستحکم» تعریف شده و مشخص خواهد بود. علاوه بر این، حزب کمونیست انقلابی نظرات و برنامهی خود را فعالانه در سراسر جامعه تبلیغ خواهد کرد. اما در همان حال، گنجینهی غنی آثار سیاسی و فلسفی، علمی، تاریخی، هنری و غیره که بیانگر نقطه نظرات متفاوتاند در دسترس دانشجویان و عموم اهالی کشور قرار خواهند گرفت. این امر بخش مهم و واجبی از تعلیم دانشآموختگان و عموم اهالی کشور است و برای برانگیختن وغنیسازی افکار و فرهنگشان و کسب مهارت فکری در زمینهی حقیقتیابی و دنبال کردن حقیقت تا هر آنجا که فرد را در پی خود میکشد، تقویت روحیهی نقد فکری و کنجکاوی علمی و کسب دانش مستمر در مورد جهان ضروری است. این گونه است که آنان بهتر میتوانند به تغییر جهان بر اساس منافع بنیادینِ بشریت، خدمت کنند.
بقیه در شمارهی آینده: علم و تلاشهای علمی، بهداشت…
نامه : درسهای قیام آمل مربوط به امروز است، بدون قدرت سیاسی همه چیز توهم است!
حرکت سربداران دو مشخصه اصلی داشت. یکم، اتحادیه کمونیستها با این حرکت در واقع پرچم کمونیستها و طبقه کارگر را به میدان آورد و به جامعه اعلام کرد که در آن مقطع حساس از زورآزمائی میان انقلاب و ضد انقلاب این کمونیستها هستند که میتوانند و باید مسئولیت رهبری تودههای مردم را بر دوش بگیرند. و دوم، با این حرکت اعلام کرد که بدون قدرت سیاسی همه چیز منجمله حفظ دستاوردهای انقلاب ضد سلطنت توهم است. و قدرت از لوله تفنگ بیرون میآید. طبقات سرمایهدار حاکم، ارتش و اسلحه و نقشهی جنگی خود را دارند و قدرت سیاسی خود را با کمک اینها حفظ می کنند. طبقه کارگر هم تحت رهبری پیشاهنگ کمونیست خود برای سرنگونی این نظام و کسب قدرت سیاسی و استقرار نظام سوسیالیستی باید ارتش، اسلحه و نقشه جنگی خود را داشته باشد و باقی مردم را نیز در این راه متحد کند. این تنها راه پیروز شدن انقلاب است. انقلاب نه به آن معنای دروغین که یک دارودسته جای دارودستهی قبلی را بگیرد و همان روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی را ادامه دهد. بلکه به معنای سرنگونی دولتِ طبقات قدرتمند اقتصادی و سیاسی و گذاشتن دولت طبقاتی متفاوت بر جای آن. دولتی کاملا و اساسا متفاوت. دولتی که ستون فقراتش پرولتاریا، زنان، دهقانان فقیر و بی زمین، ملل تحت ستم، زحمتکشان شهر و روستاست. برنامهی سیاسیاش تحقق فوری کلیهی حقوق سیاسی و اجتماعی دموکراتیک همهی اقشار مردم است و اساسیتر از آن سرنگون کردن روابط اقتصادی استثماری و استقرار سوسیالیسم است. انقلاب یعنی این. به این انقلاب فقط از طریق جنگ انقلابی میتوان رسید. و فقط برای آن جنگی باید جنگید که این برنامهی سیاسی و اجتماعیاش باشد.
مبارزه مسلحانهی انقلابی سربداران شکست خورد. کتاب پرنده نوپرواز از دلایل این شکست تحلیل میکند تا راه را برای اتخاذ استراتژی و خط مشی پیروز باز کند. کتاب با تکرار گفتهی مارکس تاکید میکند که “قهر انقلابی هم باید بطور علمی سازمان یابد. قیام شکست خورد چرا که اهدافی که از آن انتظار داشت تحقق نیافت. قیام آمل به حریقی که انتظار میرفت تبدل نشد. استراتژی قیام اشتباه بود. زیرا نیروی سربداران قبل از تبدیل شدن به ارتش قدرتمند و گسترده با دشمن در یکی از مراکز قدرتش وارد درگیری تعیین کننده شد و در جدال نابرابر و میدان نامساعد شکست سختی خورد.
چنانچه قیام آمل بصورت یک نبرد بزرگ از یک استراتژی جنگ درازمدت عملی میشد مطمئنا موفقیت بزرگی بود. طبق قوانین جنگ خلق عملیات نظامی در آمل میتوانست جزء عملیاتهای زود فرجام و تعرضی باشد که هدفش ضربه زدن به دشمن، تاثیرات تبلیغی در بعد منطقه ای و سراسری و جذب نیرو و تامین برخی تدارکات نظامی و مالی باشد. مائو در شش اثر نظامی بر نکته مهمی انگشت میگذارد. او در جمعبندی از شکست قیامهای شهری گوناگونی که حزب کمونیست چین در دهه ۲۰ و سالهای اول دهه ۳۰ میلادی سازمان داد، اتخاذ آن استراتژی و تمایل به کسب پیروزی سریع را به پر بها دادن به نقش نیروهای بورژوا در انقلاب ربط میدهد. کتاب پرنده نوپرواز میگوید، ما شاهد چنین تمایلاتی در میان سربداران هم بودیم. انتظار کسب پیروزی سریع، ربط داشت به بهائی که به دیگر نیروهای طبقاتی چون مجاهدین در گسترش قیام در دیگر شهرها و مناطق می دادیم. حال آنکه از نظر طبقاتی این قبیل نیروها اصولا دارای هدف سیاسی درهم شکستن دولت کهن نیستند که بخواهند مطابق بر الزامات آن تودهها را به میدان جنگ با نظام حاکم بکشند. اگر کمونیستها خصلت طولانی بودن پروسه کسب قدرت سیاسی را نفهمند، نه میتوانند پرولتاریا را به سطح یک طبقه آگاه و سازمان یافتهی رهبر انقلاب برسانند و نه این که دیگر اقشار مردم را در اتحاد با انقلاب سوسیالیستی بسیج کنند.
در جنبش چپ، اغلب کسانی که صحبت از «مبارزه مسلحانه تودهای» کرده و با مبارزه مسلحانه گروههای کوچک انقلابی مخالفت میکنند منظورشان آن است که توده ها خودبخود باید به مبارزه مسلحانه روی بیاورند. در حالیکه مبارزه مسلحانه برای کسب قدرت سیاسی زادهی مبارزات خودبخودی توده ای نیست. حتی بطور خودبخودی از دل مبارزه سیاسی انقلابی تحت رهبری یک حزب بیرون نمیآید. شروع جنگ خلق همواره گسستی آگاهانه از شرایط پیشین است، گسستی است از شرایط مبارزه سیاسی حتی زمانی که این مبارزه انقلابی به صورت غیر قانونی و مخفی پیش میرود. این گفته به معنای کم بها دادن به روند مبارزات سیاسی انقلابی نیست. برعکس، دوره تدارک سیاسی برای آغاز جنگ بسیار مهم است. نکته این است که تدارک سیاسی برای آغاز جنگ انقلابی نمیتواند یک تدارک رفرمیستی و اکونومیستی باشد. جنگ انقلابی ادامه سیاست انقلابی به طرق و ابزاری دیگر است. بنا براین در دوره تدارک، باید فعالیتهای سیاسی آگاهگرانه و سازمانگرانه در میان توده ها را بر پایه کاملا انقلابی صورت داد. از درون مبارزات توده ایی که با هدف دست یافتن به خواستهای قسمی جریان می یابد حتی زمانی که تحت رهبری کمونیستها باشد مبارزه مسلحانه انقلابی در هیچ شکلی بیرون نمی آید.
حرکت سربداران و قیام ۵ بهمن در تکامل اتحادیه کمونیستهای ایران نقش تعیین کنندهای داشت. همان طور که کتاب پرنده نوپرواز میگوید، تجربه سرچشمه درسهای مهم زندگی است. تجربه انقلاب ۵۷ وشکست آن و تجربه قیام سربداران و جنگهای کردستان را باید توشه ادامه راه کنیم. متاسفانه جو غالب در جنبش چپ ایران این طور نیست که از این تجارب جمعبندی کنند و طرح های نو در بیندازند. با یک گرایش قوی رفرمیستی روبرو هستیم که نقشی برای قهر انقلابی در پیشبرد مبارزه طبقاتی و انقلاب نمیبیند. این گرایش در جنبش کارگری بسیار قوی است. بسیاری از گروه ها صحبت از سرنگونی میکنند اما از سرنگونی درهم شکستن ماشین دولتی منظورشان نیست. در ادبیات سیاسی آنان تبلیغ و ترویج «قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید» جائی ندارد. این بی توجهی در شرایط کنونی که در چشم انداز ایران تلاطمات سیاسی و نظامی به چشم میخورد بسیار خطرناک است. به کل خاورمیانه نگاه کنیم. به سوریه نگاه کنیم. همه به زبان اسلحه حرف می زنند.
آگاه کردن همهی اقشار تحت ستم جامعه، زنان، کارگران، دهقانان به خصوص جوانان به مسئله قدرت سیاسی و ضرورت مبارزه قهرآمیز برای کسب قدرت سیاسی اضطراری است. به خصوص لازم است کارگران به این حقیقت آگاه شوند که موضوع عمده در مبارزه طبقاتی این نیست که به لحاظ اقتصادی به آنان اجحاف می شود. بلکه موضوع اصلی آن است که از قدرت سیاسی محروماند. با آغاز یک دوره جنگ و انقلاب در سطح جهان به خصوص در خاورمیانه روبروئیم و ایران نیز تبدیل به نقطه جوش دیگری در این منطقه خواهد شد. هیچ یک از جنبشهای انقلابی مهم مانند مصر و تونس تبدیل به انقلاب نشدند. باید کاری کنیم که در ایران انقلاب حرف آخر را بزند …
تغییر ماهیت خانواده در چین انقلابی و رهائی زنان
این مقاله از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸) است که با اندکی ویرایش در اینجا بازتکثیر می شود.
این واقعیتی است که حزب کمونیست چین خانواده را از تلاشی تحمیلی امپریالیسم و فئودالیسم و سراشیب اضمحلال رهانید و به مفهومی زندگی خانوادگی بعد از رهائی جامعه چین با ثبات شد. آیا این اقدام انقلابیون چین خلاف جهتگیریهای تاریخی پرولتاریا و انقلاب پرولتری در الغای خانواده بود؟ کمونیستها چه باید میکردند؟ نیروهای ستمگر قربانیان زیادی از صفوف مردم گرفته بودند. در سراسر چین آنها را به گرسنگی کشانده و خانوادهها را به زور از یکدیگر جدا کرده بودند و فقر و فلاکت خردکننده بود. نظم اجتماعی آنقدر بیرحم بود که حتی شوهران زنان خود را و والدین فرزندان دختر خود را می فروختند یا گاه به دلیل ناتوانی در مراقبت و نگهداری از آنان در اوج نومیدی غرقشان میکردند. در چینِ قبل از انقلاب، صدهزار تن تنفروش وجود داشت که جز این کار راهی برای زنده ماندن نداشتند. تجاوزِ ملاکین و اوباشان فئودال به زنان رعیت و دختران خردسال دهقان زاده عمومیت داشت. انقلاب در برانداختن تمامی این مظاهر پستی کاملا محق بود و بدون فوت وقت دست به کارِ آن شد. در تمام زمینههای فوق جهشهای رادیکال به وجود آمد. آنچه انقلاب دمکراتیک نوین بلافاصله در چین انجام داد طبق استانداردهای تاریخ جهان واقعا معجزه بود.
قانون رفرم ارضی مردان و زنان دهقان را صاحب زمین کرد. در مراسمی که به مناسبت تقسیم زمین برگزار میشد خیل عظیم زنان برای نخستین بار در زندگی میشنیدند که نامشان در ملاء عام خوانده میشود. قوانین مربوط به همسرگزینی تحت عنوان «قانون طلاق» یا «قانون زنان» برسر زبانها افتاد. تقریباً یک میلیون مورد طلاق در طول هجده ماه صورت گرفت و زنان، از جمله نوعروسان خردسال را از قید ازدواجهای اجباری و معاملهگرانه رها کرد. این رخدادی بیسابقه در جامعهای بود که چند هزار سال اسیر روابط اجتماعی کهن و افکار کهن بود. فحشاء به معنای واقعی کلمه از میان رفت. در شهر شانگهای به تنهائی ۶۰ هزار زن تحت پوشش آموزش و اشتغال قرار گرفتند، اسکان داده شدند و به جای هتک حرمت و تجاوز مورد احترام قرار گرفتند.
کشتن نوزادان دختر متوقف شد. قانون اساسی نوین کلیهی اشکال قانونی تبعیض علیه زنان را ملغی کرد. در این زمینه قانون اساسی انقلاب چین در زمان مائو، از هر قانون اساسی که تا آن زمان در دموکراسیهای بورژوائی مانند آمریکا و انگلستان اتخاذ شده بود فراتر رفت. جامعهای که یکی از عقبماندهترین جوامع روی زمین محسوب میشد به سرعت پیش تاخت و به وسیلهی زور انقلاب تودهای به اندازهی چندین دهه به جلو خیز برداشت. قبل از انقلاب و در تدارک انقلاب، مائو همواره تاکید میکرد که مبارزه علیه سلطهی مردان بر زنان جزء لاینفک انقلاب دمکراتیک نوین است. او در مقالهای که قبل از پیروزی انقلاب نوشته بود خاطرنشان میکند که در چین معمولا مرد زیر سه سیستم اقتدار قرار دارد: قدرت سیاسی، قدرت قبیله ای و قدرت مذهبی. اما زن علاوه بر اینها زیر اقتدار مرد (قدرت شوهر یا پدر) هم قرار دارد. این چهار شکل قدرت سیاسی، قبیله ای، مذهبی و مذکر مبین مجموعهی ایدئولوژی و سیستم فئودالی پدرسالاری است و مانند چهار ریسمان کلفت، خلق چین به ویژه دهقانان را در بند کرده است.
پیروزی اولین پله انقلاب در سال ۱۹۴۹ یک گام بزرگ به جلو برای جامعه و نیز برای رهائی زن بود. اما فقط یک گام. هرچند انقلاب دمکراتیک نوین تحت رهبری حزب کمونیست و پرولتاریا انجام شده بود اما کماکان دارای برنامهی بورژوائی تقسیم اراضی فئودالها دهقانان فقیر و بیزمین بود و شعار آن «زمین به کشتگر» بود و نه «اشتراکی کردن زمین». این امر ضرورت جامعهی آن زمان بود زیرا بدون اجرای این برنامه، ریشهکن کردن فئودالیسم و راهگشائی برای سوسیالیسم ناممکن بود. اما اجرای این برنامه همزمان در را به روی رشد سرمایهداری باز کرد. مائوتسهدون تناقض فوق را این طور بیان کرد: دموکراسی نوین در را به روی سرمایه داری باز می کند… اما بیشتر از آن در را به روی سوسیالیسم میگشاید. این امر دارای مفاهیم متناقضی در مورد موقعیت زن در جامعه نوین نیز بود.
رفرم ارضی به خودی خود قادر به تضعیف مبنای خانواده و پدرسالاری در چین نبود. اما پایه ای شد برای حرکت بعدی و مرحله عمیقتر انقلاب که کارش تعیین تکلیف با سرمایه داری بود. وقتی انقلاب به این مرحله رسید عدهای از رهبران حزب کمونیست در مقابل پیشروی به سوی سوسیالیسم ایستادگی کردند و خواهان «تحکیم دموکراسی نوین» شدند و نه پشت سر گذاشتن آن. مائو گفت این افراد در واقع بورژوا دموکراتهائی هستند که به حزب پیوستهاند. مائو مبارزه طبقاتی را در جهت دگرگونی سوسیالیستی رهبری کرد. بدون شرکت فعال توده ای زنان، پیروزی در این انقلاب ناممکن بود. بدون نبرد علیه زنجیرهائی که انرژی انقلابی زنان را عقب نگه میداشت، مردان پرولتر نیز نمی توانستند چنان تغییر کنند که شایسته و درخور نیازهای پیشروی همه جانبهی انقلاب در هر مرحله است، خواه این مرحله انقلاب دمکراتیک نوین باشد یا سوسیالیستی. به همین دلیل مائو تاکید کرد که میزان پیشرفت انقلاب چین را میتوان به وسیلهی جایگاه زنان در انقلاب سنجید و گفت «انقلاب فرهنگی آتی توسط زنان و برای زنان بر پا خواهد شد» و «تا زمانی که یک زن در جهان باشد که به رهائی دست نیافته است، هیچکس به واقع آزاد نیست.» و «آنروزی که زنان سراسر کشور به پاخیزند، آنروز روز پیروزی انقلاب چین خواهد بود.»
در چینِ سوسیالیستی، کماکان نابرابری موجود بود و آثار نظام پدرسالاری باقی مانده بود، هنوز هم تولید کالایی و عناصری از مالکیت خصوصی وجود داشت و کماکان موانع زیادی در مقابل رهائی کامل زنان موجود بود. وجود عناصر راست در رده های عالی حزب کمونیست چین که «رهروان سرمایهداری» خوانده میشدند یکی از این موانع بود.
بنابراین انقلاب چین هنوز راه درازی در پیش داشت اما تفاوتی بنیادین با گذشته داشت. پرولتاریا به رهبری حزب کمونیست به قدرت رسیده و مالکیت اجتماعی برقرار شده بود. بر این مبنا و در ادامهی انقلاب، حزب تودههای مردم را در محدود کردن نابرابریها و تقسیمات اجتماعی باقی مانده از گذشته رهبری میکرد. زنان جامعه، از جمله صدها میلیون زن روستائی در جریان شکستنِ حلقههای متعدد زنجیر ستم پیشرویهای بزرگ کردند و تمایزات اجتماعی اعصار کهن را درهم شکستند.
نظر حزب کمونیست چین در مورد مقولهی خانواده و جایگاه آن در جامعه طبقاتی و در جامعه نوینِ سوسیالیستی چه بود؟
حزب کمونیست چین در نشریهی تئوریکِ پرچم سرخ به سال ۱۹۶۰ نوشت: «خانواده با ظهور مالکیت خصوصی تولد یافت. از همان ابتدا رابطهی خونی اساس طبیعی و مالکیت خصوصی زیربنای اقتصادی آن را تشکیل داد. بدینسان خانواده یک واحد اقتصادی جامعه بود. خانواده مدرن نه تنها نطفه بردگی بلکه اسارت فئودالی را نیز با خود حمل میکند، چراکه از همان آغاز با خدمات کشاورزی در ارتباط قرار داشت. خانواده کلیه تخاصماتی را که بعداً در ابعادی گسترده درون جامعه و دولت رشد یافتند را به صورت مینیاتوری در خود حمل می کند.»
حزب کمونیست چین خانواده را همزمان بخشی از زیربنا و روبنای جامعه میدید و توجه زیادی به جنبهی ایدئولوژیک آن میکرد با این تاکید که: تفکر پدرسالارانه، یعنی ایدئولوژی نظام خانواده، کلیهی عرصههای جامعه چین را در برگرفته و کماکان سدی در مقابل شرکت کامل زنان در زندگی سیاسی و اقتصادی است. برمبنای این تحلیل، حزب درک درستی از روند سیاسی انقلاب و دیالکتیکِ میانِ تحول و انقلاب در زیربنا و روبنا و موقعیت خاص خانواده را پیش گذاشت.
نقش پایهای و ساختار خانواده در چین، وابسته به اراده حزب کمونیست چین و یا هیچ گروه یا طبقهی دیگر نبود بلکه منطبق بر سطح کلی رشد جامعه سوسیالیستی بود. به دلیل اشتغال جمعیت کثیری از مردم در کشاورزی که عموماً غیر مکانیزه بوده و تحت مالکیت کلکتیوی و سطح نازلی از تشکل تعاونی تولید دهقانان قرار داشت، خانواده کماکان به پیشبرد برخی عملکردهای اجتماعی خدمت می کرد.
حزب کمونیست چین همواره خاطر نشان میکرد که «شرکت کلیه زنان در کار اجتماعی پیش نیازِ رهائی آنان است. برای نیل به این هدف ضروری است که خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی جامعه اضمحلال یابد.» مائوتسهدون این بحث را به گونهای عمیقتر بیان میکرد: «در سوسیالیسم هنوز مالکیت خصوصی موجود است. تجمع کوچک و خانواده هنوز وجود دارد. خانواده که در آخرین مراحل کمونیسم اولیه ایجاد شد در آینده از بین خواهد رفت. خانواده، آغازی داشته و پایانی هم خواهد داشت… طی تاریخ، خانواده یک واحد تولیدی، یک واحد مصرفی، واحدی برای بازتولید نیروی کار نسل بعدی و واحدی برای تربیت فرزندان بود. امروز کارگران خانواده را به عنوان یک واحد تولیدی درنظر نمیگیرند. دهقانان در تعاونیهای تولید وسیعاً تغییر یافتهاند و خانوادههای دهقانی معمولا واحدهای تولیدی نیستند. آنها صرفاً در حد معینی از تولید جانبی درگیر هستند. این امر در مورد خانوادههای کارکنان دولتی و نیروهای نظامی حتی کمتر از دهقانان است. آنها صرفاً به واحدهای مصرفی و واحدهائی برای آموزش و پرورش ذخایر کار تبدیل شدهاند. امروز اصلیترین واحد آموزشی مدرسه است. خلاصه آنکه، خانواده ممکن است در آینده به عاملی نامساعد در مسیر توسعه تولید تبدیل شود.»
«تحت سیستم توزیع کنونی (توزیع سوسیالیستی) یعنی “به هرکس بر حسب کارش” خانواده هنوز مفید است. هنگامی که به مرحلهی روابط توزیعی کمونیستی یعنی “هرکس به اندازه نیازش” برسیم بسیاری از این مفاهیم تغییر خواهند یافت. ممکن است پس از چندین هزار سال یا حداقل چند صد سال خانواده مضمحل شود. در میان ما بسیاری جرات فکر کردن در این مورد را به خود راه نمیدهند. آنها بسیار کوتهبین هستند.» (سخنرانی در کنفرانس چنگتو: علیه اعتقاد کورکورانه به آموزش، مارس ۱۹۵۸ ـ از کتاب «صدر مائو با خلق سخن می گوید»)
ارزیابی مائو از تغییراتی که انقلاب چین در خانواده به وجود آورد درست بود. در شهرها مالکیت خصوصی و توارث از بین رفت، کودکان اکثر وقت خود را در کودکستان ها و مدارس میگذراندند. امری که تا پیش از آن در چین کهن سابقه نداشت. طلاق به امری آسان تبدیل شد. این تغییرات و تحولاتی از این قبیل، به قول مائو به معنای این بود که خانواده دستخوش تحول شده و نقش آن به مثابه واحد پرورش نیروی کار و تربیت فرزندان محدود شده است.
حتی در عقب افتادهترین روستاها بر پایهی کلکتیویزه شدن کشاورزی تحولات عظیمی رخ داد. این امر عمدتاً توارث و زراعت کوچک خصوصی را که یکی از ستونهای نظام خانوادگی پدرسالار بود از بین برد. تولید توسط گروهها انجام میشد. اگرچه تولید در بعضی موارد تحت نفوذ پیوندهای خانوادگی قرار داشت اما به ورای گروه نیز گذر کرد و به واحدهای بزرگتری که بریگادهای تولیدی خوانده میشدند رسید. بریگادهای تولیدی نقش تعیین کنندهتری در روند تولید بر عهده گرفتند. زنان به نحو گسترده ای در تولید که عمدتاً کشاورزی بود بسیج شدند. البته زنان در اغلب کارگاهها و کارخانههای کوچک نیز که جهت کمک به خودکفائی کلکتیوها طرح ریزی شده بودند فعال بودند. زنان در فعالیت سیاسی و در میلیشیا نیز شرکت میجستند. دختران جوان به آموختن مهارت های نظامی میپرداختند که بخشی از سیاست ایجاد نیروی چریکی گسترده جهت دفاع از انقلاب چین بود. اینها بیانگر آن بود که خانواده دیگر آن جایگاه و قدرتِ سابق را در جامعه ندارد.
درسهای سوریه
یک بار دیگر تودههای مردم سربلند کردند، حکام مستبد و فاسد خود را به چالش گرفتند، از جان مایه گذاشتند، اما بازهم به حاشیه رانده شدند و انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی به نام آنان و به نام انقلاب میداندار شده و صحنهی سیاست را در دست گرفتند. به گفتهی حسان شتیلا کمونیست انقلابی سوری « اکنون تناسب قوا در اپوزیسیون به نفع ضد انقلاب چرخیده است.» (به نقل از سرویس خبری جهانی برای فتح، ۲۰ فوریه۲۰۱۲)
یک سال پیش، مردم سوریه علیه رژیم بشار اسد سر به شورش برداشتند. جنبشی که ۱۵ مارس ۲۰۱۱ در سوریه آغاز شد جنبشی خودجوش بود، شورشی الهامگرفته از جنبشهای مشابه در تونس علیه رژیم بنعلی و در مصر علیه رژیم حسنی مبارک و در اعماق، واکنشی به رنجهای بیشمار جسمی و روحی بود. طبق آمار سازمان ملل متحد قریب به ۲۵ درصد و طبق آمار عارف دالیا ( اقتصاددان مخالف رژیم) ۵۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند. شکاف طبقاتی عظیم است. لایه نازکی از ثروتمندان به سبک بورژوازی اروپا زندگی می کنند. اما اقشار میانی چون کارمند و معلم و مهندس نیز باید چند شغله باشند و نسلهای جوانتر بیکار خود را تامین کنند.
ارتشبد حافظ اسد (پدر بشار) در سال ۱۹۷۰ در نتیجهی کودتا به قدرت رسید و تحت رژیم بشار و پدرش، سرکوب سیاسی از همه نوع رواج داشته است. ۱۵ سال زندان برای هر مخالف سیاسی عادی است. اتحادیههای کارگری همه دولتی اند. صدها هزار کُرد حتا شهروند محسوب نمی شوند(۱). خیزش کردها در واکنش به بی حقوقی مفرط در ماه مارس ۲۰۰۴ در شهر قامیشلی به خون کشیده شد. ساختار قدرت قبیله ای است و علوی ها در حکومت، ارتش و دستگاه امنیتی دست بالا را دارند.
نقش جنایتکارانهی رژیم اسد و پدرش محدود به مرزهای سوریه نبود. در دههی ۱۹۷۰ میلادی حافظ اسد آن بخش از جنبش فلسطین را که در لبنان متمرکز بود درهم شکست. با وجود اشغال بخشی از خاک سوریه توسط اسرائیل، صلح با اسرائیل را به جنبش فلسطین تحمیل کرد. از تجاوز نظامی آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۱ پشتیبانی کرد. از زمان به قدرت رسیدن حافظ اسد امپریالیسم آمریکا سوریه را «عامل ثبات منطقه» (۲) دانسته و روابط پیچیدهای با آن داشته است. رژیم حافظ اسد، با حمایت و کمکهای مالی عربستان سعودی، نقش «قیم» جنبش مقاومت فلسطین را بر عهده گرفت و در دهههای ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تلاشهای مهمی در تضعیف جنبش مقاومت فلسطین و ادغام آن در ساختارهای سیاسی دول عربِ منطقه به خرج داد. در دههی ۱۹۸۰ سوریه در اتحاد با نیروهای طرفدار اسرائیل در لبنان ضربات سختی بر پیکر جنبش مقامت فلسطین در لبنان زد. در سال ۱۹۹۱ به ائتلاف جنگی آمریکا علیه عراق پیوست. در سال ۱۹۹۸ وارد «قرارداد آدانا» با دولت ترکیه شد و طبق آن پ.ک.ک. را که سوریه را پایگاه فعالیتهای خود علیه دولت ترکیه کرده بود ممنوع کرده و عبدالله اوجلان را از سوریه بیرون کرد که موجب دستگیری وی توسط نیروهای امنیتی ترکیه شد. پس از آغاز «جنگ علیه ترور» توسط دولت بوش، سازمان سیا تا سالها برخی از «مظنونین» بینالمللی را پس از دستگیری برای شکنجه و بازجوئی های سخت به دست سازمان امنیت سوریه می سپرد. با این اوصاف هیچ یک از این خدمات «ثباتآفرین» برای امپریالیستها و مرتجعین در منطقه مانع از اتحاد مستحکم این رژیم با جمهوری اسلامی نبود.
شروع جنبش سرنگونی و ادامه مقاومت
جنبش در شهر جنوبی درعا (با دستگیری دو جوان به خاطرِ شعارنویسی بر دیوار) شروع شد. از آن زمان در هر تظاهرات، شعار اصلی مردم خواست سرنگونی رژیم بود. درعا، مرکزمنطقهی هاوران است. عامل مشترکِ فقر، مردم این منطقه را شجاع و آموخته به زندگی سخت کرده است. بسیاری از دهقانان این منطقه در اصل از کردستان در شمال شرقی کشور آمدهاند. وقتی در دهه ۱۹۷۰ بر روی رودخانه فرات سد ساخته شد دولت آنان را از زمینهایشان بیرون کرد و زمینهای مرغوبتر را به دهقانان عرب داد. (سیاستی که به تعریب یا عربی کردن معروف شد. همین سیاست بعدها توسط حکومت بعث عراق در کردستان عراق به خصوص در منطقه کرکوک به اجرا درآمد).
شورش به سراسر کشور گسترش یافت هرچند در دمشق و حلب (دو شهر بزرگ سوریه) محدود به دانشگاهها ماند. در ابتدا، تظاهرکنندگان مخلوطی از دختر و پسر با متوسط سنی سی سال بدون تمایزات قومی و ملی و دینی بودند. شعارها سرنگونی اسد و تغییر قانون اساسی بود. تنها راه بقا برای رژیم اسد دست زدن به سرکوب نظامی بود. دیگر از پلیس کاری ساخته نبود. ارتش با توپ و تانک به مقابله با مردم برخاست. حضور هزاران تن از نیروهای سپاه پاسداران که نقش فعالی در سرکوب خونین مردم بازی میکنند به کرات اثبات شده و آنچنان نفرتی از جمهوری اسلامی در میان مردم سوریه گسترش یافته که در برخی تظاهراتها همراه با عکس بشار اسد عکسهای خامنهای و احمدی نژاد هم به آتش کشیده می شوند. با وجود سرکوب شدید، جنبش مردم با فداکاری های بی نظیر جوانان از زن و مرد پیش رفت و گسترش یافت.
اما معضل فقط شدت سرکوب رژیم اسد نیست. معضل بزرگ دیگر چنگ انداختنِ نیروهای ارتجاعی بر جنبش مردم است.
بار دیگر برپاخاستن مردم، بار دیگر اتحاد میان بنیادگرایان اسلامی و سازمانهای اطلاعاتی امپریالیستی
وقتی شورش مردم علیه بشار اسد با خواست سرنگونی آن آغاز شد، دولت آمریکا از این خواست حمایت نکرد. اما با تداوم و گسترش روز افزون جنبش مردم در مقابل توپ و تانک بالاخره پس از ۵ ماه اوباما رژیم سوریه را که قبلا به عنوان شکنجهگر و بازجوی امپراتوری به خدمت میگرفت، خونآشام خواند!
تغییر موضع امپریالیسم آمریکا از موضع بی طرفانه به موضع دخالتگری فعال زیر فشار ضرورت و فرصت طلبی است. از یکسو ضروری دید که از رژیم منفور اسد فاصله بگیرد تا بتواند خود را در موقعیت کنترل خیزش مردم سوریه قرار دهد و آن را به راه دلخواه خویش بکشد. بنابراین دست به کار شد تا برای جنبش مردم «رهبر» تعیین کرده و «نقشه راه» ترسیم کند. از طرف دیگر در بطن این شرایط فرصتهائی را برای تقویت هژمونی لرزانش در خاورمیانه دید. فرصتی دید که شاید بتواند با سرنگونی رژیم اسد محور اتحاد ایران- سوریه- حماس- حزبالله را بشکند زیرا این محور تبدیل به مانعی در مقابل استقرار و تحکیم ساختارِ سیاسی مورد نظرش در منطقه شده است. در محافل نقشهریز امپراتوری آمریکا صحبت از سودجستن از اوضاع برای ایجاد محورهای شیعه- سنی در منطقه است. البته آمریکا سعی می کند در این منطقهی متلاطم و لغزنده با گامهای حساب شده پیش رود. زیرا صرفا با رژیم سوریه طرف نیست. بلکه با ائتلافی از قدرتهای بزرگ جهانی طرف است که آنان نیز دارای مقاصد ژئوپلتیک هستند. به طور مثال، چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل از حق وتوی خود استفاده کرده و مانع از «سازمان مللی» شدنِ طرحهای ناتو و کشورهای خلیج در سوریه شدهاند. روسیه با اشاره به کارزار «دخالت بشردوستانه» آمریکا و بریتانیا و فرانسه در لیبی تهدید می کند که دیگر «کلاه سرش» نخواهد رفت. به علاوه، فقط آمریکا نیست که می تواند دول تحت حمایت خودش (مانند ترکیه و کشورهای نفتی خلیج) را به خط کند و جنگهای «نیابتی»proxy راه بیندازد. روسیه و چین نیز از جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد حمایت می کنند و «پدرخواندگی» آنان را در بازی های بینالمللی بر عهده گرفتهاند. فقط دولتهای ترکیه و عربستان سعودی نیستند که دستی در گروههای بنیادگرا و سازمانهای «اپوزیسیون» دارند. خود سوریه هم دارای چنین موکلینی هست. کارتی از همه نوع در دست دارد. از کارت بنیادگرائی اسلامی تا کارت کُردی. هم اکنون پ.ک.ک. و شاخههایش با استفاده از حاد شدن تضاد میان سوریه و ترکیه در حال تقویت نیروهای خود در سوریهاند. (۳) آمریکا کشورهای خلیج و ترکیه و فرانسه و بریتانیا را به خط کرده است و سوریه نیز حمایت روسیه، چین و ایران و احتمالا بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) را دارد.
هدف تحرکات آمریکا تنها خود سوریه نیست. بلکه ایران هم هست. هدف آمریکا صرفا رژیمهای سوریه و ایران نیست. تغییر رژیم در این کشورها برای رسیدن به مقاصد بزرگتر است. آمریکا هدف دوگانهای را دنبال می کند: اول، ممانعت از رسیدن جنبشهای مردمی به یک انقلاب واقعی با یک رهبری انقلابی و دوم، دور کردن رقبای قدرتمند بینالمللی اش (چین و روسیه) از این منطقه استراتژیک.
با این مقاصد، آمریکا و امپریالیستهای غربی فعالانه وارد میدان شدند تا سرنخ اوضاع را در دست گیرند. روزنامه نیویورک تایمز خبر داد که ارتش آمریکا در حال بررسی راههای دخالت در سوریه است. یکی از مقامات نظامی به این روزنامه گفت: «همه نوع دخالتی ممکن است. مانند کمک بشردوستانه، شورش ارتشیان، عملیات مخفی، حملات هوائی، پیاده کردن سرباز. یا هیچکار.» (نیویورک تایمز،۱۱ فور یه ۲۰۱۲). طبقات حاکمهی دولتهای متحد غرب مانند کشورهای عربی خلیج و ترکیه نیز با هدف حفظ و گسترش منافع خود، در چارچوب پیشبرد طرحهای مورد نظر فعال شدند.
البته پیش از اعلام صریح و علنی «دخالت»، ارتش آمریکا در اتحاد نزدیک با ارتش و سازمان امنیت ترکیه (میت) آنها شروع به «اپوزیسیون» سازی در مرز سوریه کردهاند. دولت ترکیه به نیابت از سوی ناتو (ارتش مشترک امپریالیستهای غربی که ترکیه نیز عضو آن است) خود را قیم اپوزیسیون سوریه اعلام کرد. مرز خود را به روی پناهندگان سوری گشود و سازمان امنیت آن (میت) نهادی به نام «ارتش سوریه آزاد» از ژنرالها و سربازان فراری ارتش بشار اسد سازمان داد. «ارتش سوریه آزاد» چتری است برای باندهای مسلح گوناگون از ارتشیان فراری تا نیروهای شبه نظامی فرقههای گوناگون بنیادگرایان اسلامی. سرلشگر ریاض الاسعد رئیس آن است. در مطبوعات غربی از او به عنوان بازوی نظامی شورای ملی سوریه یاد میشود. این شورا به رهبری برهان غلیون (استاد در دانشگاه سوربن) ائتلافی از مخالفین رژیم اسد در تبعید است. بنیادگرایان اسلامی نیروی اصلی آن را تشکیل می دهند. این شورا در اواخر ماه مارس اعلام کرد که یک «شورای نظامی» به ریاست سرلشگر مصطفی الشیخ و ده ژنرال سوری مسئول تعیین استراتژی برای «ارتش سوریه آزاد» خواهند بود. «نیروهای مخصوص» قطر همراه با «نیروهای مخصوص» ارتش بریتانیا در چهار نقطهی سوریه مقرهائی برپا کرده و عملیات «ارتش سوریه آزاد» را هدایت می کنند.
«شورشیان سوریه توسط پرسنلِ “شورای انتقالی لیبی تعلیم می بینند. این شورا در جریان سرنگونی قذافی با پشتیبانی ناتو در لیبی ساخته شد. روز ۷ مارس سفیر روسیه در مقابل شورای امنیت سازمان ملل گله کرد که اعضای ناتو فعالانه در جنگ داخلی سوریه درگیرند. آمریکا، فرانسه، بریتانیا هرگونه درگیری در جنگ داخلی سوریه را انکار میکنند و سعی دارند تمام رد پاها را پاک کنند. اما شواهد کافی دال بر درگیری مستقیم و حتا حمایت نظامی آنها موجود است. … ترکیه عضو ناتو است علنا از ارتش سوریه آزاد حمایت می کند. پایگاه این ارتش در ترکیه است … عربستان سعودی که طی سالیان دراز از اپوزیسیون اسلامی زیرزمینی در سوریه حمایت کرده است در این ماجرا به شدت فعال است.» (۴ فوریه ۲۰۱۲ عملیات مخفی در سوریه. یوآخیم گیلیارد.)(۴)
افسر سابق سازمان اطلاعاتی سیا، فیلیپ ژیرالدی گزارش داد که در اواسط دسامبر ۲۰۱۱ هواپیماهای بدون علامتِ ناتو داوطلبان لیبیائی را در بندر اسکندرون ترکیه پیاده کردهاند. همراه با مقدار زیادی سلاح و مهمات. این شهر بندری در مرز سوریه قرار داشته و پایگاه «ارتش سوریه آزاد» است. سپس این داوطلبان و سلاحها به درون سوریه حمل شدند. علت حمل سلاح از لیبی به سوریه آنست که ناتو رد پائی از درگیری خود در جنگ داخلی سوریه بر جای نگذارد. طبق همین گزارش، «نیروهای مخصوص» (نیروهای کماندوئی) فرانسه و بریتانیا نیز درگیر تعلیم دادن و سازماندهی و هدایت عملیات گروههای مسلح اپوزیسیون سوریه هستند. سازمان اطلاعاتی سیا و نیروهای مخصوص آمریکا نیز وسائل ارتباطی و جاسوسی به شورشیان سوریه می دهند تا بتوانند تحرکات نیروهای ارتش سوریه را پیگیری کرده و از درگیری با آنها پرهیز کنند. (فیلیپ ژیرالدی. ۴ فوریه ۲۰۱۲)(۴)
همزمان نوت گرینگریچ، عضو کنگره آمریکا و یکی از کاندیدهای ریاست جمهوری اعلام کرد که آمریکا به جای حملهی نظامی به سوریه باید دست به عملیات مخفی بزند.
تارنمای دبکافایل (۵) که منابع خبری اش را از ارتش اسرائیل و دیگر منابع خبری «درونی» می گیرد در ۴ اوت ۲۰۱۱ نوشت «مقر ناتو در بروکسل و فرماندهی عالی ترکیه اکنون در حال طراحی اولین گامهای نظامی شان در سوریه هستند که شامل مسلح کردن شورشیان برای مقابله با تانک و هلیکوپتر است … به جای تکرار مدل لیبی استراتژیستهای ناتو می خواهند مقدار زیادی ضد تانک و موشکهای ضد هواپیما و سلاحهای سنگین وارد مراکز اعتراض کنند و بدین ترتیب نیروهای نظامی دولت را پس بزنند.» همین تارنما از قول منابع اسرائیلی خبر می دهد که اتحادیه اروپا و ترکیه بر روی نقشه ای از نوع کارزار افغانستان در دهه ۱۹۸۰ کار می کنند. در آن زمان برای مقابله با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود آمریکا و سازمان امنیت پاکستان به آموزش و تسلیح بنیادگرایان اسلامی در افغانستان (مجاهدین افغانستان) پرداختند. به عبارت دیگر، ارتش ترکیه مسئول قبول و تعلیم شورشیان سوری و فرستادنشان به درون خاک سوریه خواهد شد.
روزنامه حریت در ترکیه خبر داد که پیشاپیش کماندوهای سازمان اطلاعات فرانسه و ام.آی.۶ بریتانیا در شهر هاتای در جنوب ترکیه در شمال لبنان شورشیان را تعلیم دادهاند.(۶) روزنامه هاآرتصِ اسرائیل خبر از بازداشت ۴۰ تن از ماموران امنیتی ترکیه (میت) در سوریه داد. سوریه در مقابل آزادی آنان خواهان استرداد ارتشیان فراری سوریه شد. (۲۱ فوریه ۲۰۱۲)
روایت خبرنگار فیگارو، روزنامه دست راستی فرانسه از «ارتش سوریه آزاد» جالب توجه است. ادیت بویه همراه با سه تن از «رزمندگان» لیبیائی مخفیانه به سوریه سفر کرده و با «رزمندگان» ارتش سوریه آزاد در منطقه جبلالزاویه و رئیس محلی آنان ملاقات می کند. هر سه لیبیائی اعضای «گردان طرابلس» هستند. نیروی نظامی تعلیم یافته توسط نیروهای ناتو که در تسخیر پایتخت لیبی شرکت داشتند. یکی از سه تن آدم کیکلی است که از نزدیکان عبدالحکیم بالحاج فرماندار فعلی طرابلس است. کسی که سالهای جوانی اش را بعنوان «جهادگر» در افغانستان سپری کرده است. دیگری مهدی الهراتی، فرمانده گردان طرابلس است. مهدی الهراتی در حالی که کلاشینکفی در دست دارد برای «رزمندگان سوری» سخنرانی می کند و می گوید که «رزمندگان لیبی» در کنارشان هستند. بعد از هر سخن آتشین، سوریها الله اکبر سر داده و بالاخره همه به نماز می ایستند. (۲۳ دسامبر ۲۰۱۱، فیگارو) (۷).
گزارشات مشابه در مورد رشد و گسترش باندهای مسلح اسلامی در نقاط مختلف سوریه بسیار است. از سلفی ها که سالها توسط عربستان سعودی تقویت شده اند و طرفدار استقرار شریعت هستند تا اخوان المسملین و «سربازان الله» و غیره. شیخ عدنان النور مُلای سَلفی سوری که پایگاهش در کشورهای خلیج است مرتبا در تلویزیون سعودی ظاهر شده و فرمان «جهاد» علیه بشار اسد «منافق» را میدهد. ۱۰۷ تن از علمای اسلامی از سراسر جهان علیه بشار اسد «فتوا» صادر کرده و گفتهاند: «از ارتش سوریه آزاد و انقلابیون باید حمایت مالی و معنوی همه جانبه کرد. سفارتخانه ها را باید از سوریه بیرون کشید. به چین و روسیه به دلیل حمایتشان از دولت سوریه اعتراض کرد.» یکی از امضا کنندگان یوسف القراداوی از رهبران اخوان المسلمین است.
اخوانالمسلمینِ سوریه روابط خونین و در عین حال همکاری با رژیم اسد داشته است. رژیم سوریه در فوریه ۱۹۸۲ هزاران تن از آنان را در شهر حما به قتل رساند و اکثر رهبران و اعضای آن را به تبعید راند. با این وصف اخوانالمسلمینِ مذاکرات محرمانه برای آشتی با رژیم را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۶ همکاری نزدیک با عبدالحلیم خدام، از افراد با نفوذ هیئت حاکمهی سوریه و از نزدیکان حافظ اسد، کسی که قاضی دادگاههای نظامی زندانیان سیاسی و در سال ۱۹۸۲ از طراحان و مجریان قتلعام حما بود.(۸) امروز اخوانالمسلمین سوریه مهمترین جریان نزدیک به دولت آکپ در ترکیه و نیروی اصلی در شورای ملی سوریه است.
بدین ترتیب لاشخورها به جان جنبش مردم افتادند تا ثمره فداکاری های عظیم تودههای مردم از کارگر، دهقان، زنان، ملل تحت ستم، تحصیل کردگان بیکار تا فعالین حقوق بشر و وبلاگ نویسان را تناول کنند و خود را به قدرت برسانند. مردم از هر سنی هنوز در تظاهراتها حضور می یابند .بسیاری کشته شده و می شوند. اما نقشی در جهت امور ندارند. بنیادگرایان اسلامی از دستهها و فرقههای گوناگون به سرعت بر مناطق و محلات و شهرها چنگ می اندازند: اخوانالمسلمین که سالها توسط غرب در مقابل رژیم اسد تقویت شده است، «سربازان الله» که فرمان «جهاد» داده است، حزبالله لبنان که از اسد بریده و مستقل عمل می کند، القاعده و سلفی های لیبی که برای «کمک به برادران خود» وارد سوریه شدهاند و بالاخره اسلامیونی که با رژیم اسد متحد بودند و بوی کباب را از آن طرف شنیدهاندهکه با هک صف کشیده اند. این طیف ناهمگون در میان خود نیز دعوا دارند. اما همه به یک عملیات خدمت می کنند، به عملیات مخفی امپریالیستهای غربی، کشورهای خلیج، ترکیه و ناتو برای کنترل جنبش مردم، به حاشیه راندن و تفرقه انداختن میان مردم و از این رهگذر، تضمین آیندهای در سوریه که به منافع انگلی و جنگهای تجاوزکارانهشان خدمت کند. اکنون صحنه گردان اینان شده اند. بسیاری از جوانانی که تغییر می خواستند تبدیل به سیاهی لشگر آنها گردیده اند و شماری دیگر هنوز تلاش می کنند در عین پیشبرد مبارزه علیه رژیم اسد از این اپوزیسیون ارتجاعی دوری جویند. چند تن از روشنفکران سکولار با اعتراض از این شورا بیرون آمدهاند. (آسوشیتدپرس، ۲۱ مارس )(۹).
تا آنجا که به اهداف و چشمانداز سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این «اپوزیسیون» برمی گردد تفاوت ماهوی میان آن و رژیم بشار اسد نیست.
در مناطق کردنشین تا کنون واقعه مهمی روی نداده است. احزاب کرد خیلی دیر حرکت کردند و اخیرا تحت فشار تودهها به حرکت در آمدهاند. در واقع در ابتدا گروهی به نام «کمیته جوانان مستقل » مبارزه را شروع کرده بود. «اتحاد دموکراتیک کرد» در سوریه که طرفدار پ.ک.ک.(شاخه قندیل) است در ابتدا مخالف مبارزه با رژیم بود، آنهم با مصلحت ایران و پ.ک.ک که در پی استفاده از تخاصم میان دولت سوریه و دولت ترکیه و گسترش قوای خود در سوریه است.
دولت ترکیه که «پدرخوانده» شورای ملی سوریه است اصولا راضی به فعال شدن کردهای سوریه نیست. اخیرا دکتر خالد عیسا، تاریخپژوه سوری در بلژیک فاش کرد که دولت ترکیه و شورای ملی سوریه قراردادی علیه کردها و حقوقشان برای بعد از سقوط رژیم بشار اسد امضاء کردهاند. این قرارداد طرفین را متعهد به تضعیف سازمانهای ملی کرد در سوریه، راه ندادن آن ها به ساختار قدرت و ندادن حق خودمختاری به کرد ها، کرده و عملیات فرا مرزی میان ترکیه و سوریه برای مقابله با کردهای هر دو کشور را تضمین می کند.(۱۰) سخنگوی شورای ملی سوریه به روزنامه حریت ترکیه گفت: «برخی از کردهای سوریه که از انقلاب حمایت می کنند حق تعیین سرنوشت می خواهند اما شورای ملی سوریه اهداف رادیکال را قبول نمی کند. … و از طرفی دیگر شورای ملی سوریه تصمیم دارد آنان را به عنوان یک گروه ملی با حق زبانی و فرهنگی به رسمیت بشناسد. …» (۱۱)
در واقع دو گروه مهم مردم معترض کاملا به حاشیه رانده شدهاند: زنان که حضورشان با شعائر اسلامی باندهای حاکم در «اپوزیسیون» خوانائی ندارد و جوانان کُرد که نقش مهمی در آغاز جنبش داشتند و بی باکی و ضدیت شان با احزابِ جاخوش کردهی کُرد، هم احزاب کردی و هم شورای ملی سوریه را می ترساند. به پشت صحنه رانده شدن زنان در ابتدا با شعارهای «زنان به خانهها بروید» شروع شد. وقتی در مقابل این سیاست مقاومت شد، زنان خانوادههای حزباللهی نیز سازمان داده شدند و به میدان آمدند و نقاب و روبنده و سربند اسلامی زدن را به کل زنان تحمیل کردند.
این چه نوع انقلابی است که پابرجائی زنجیرهای اسارت مردم را تضمین می کند؟ چرا باید مردم برای شکستن تصلب قدرت میان گروهبندی های مختلف از طبقات استثمارگر و جایگزینی یکی توسط دیگری در جامعه جان فدا کنند؟ مهره «بازی های ژئواستراتژیک» میان قدرتهای بزرگ یا «کارت» بازی دولتهای فئودال- کمپرادوری منطقه شوند؟
رژیم اسد نیز با کودتائی قدرت را در دست گرفت که اسمش را «انقلاب» گذاشته بودند. نه آن کودتا که رژیم مستبد چهل ساله را بر مردم سوریه تحمیل کرد ربطی به انقلاب داشت و نه عملیات مخفی ناتو به یاری مرتجعترین نیروهای بومی سوری. آنچه از سوی مطبوعات غربی «جنگ داخلی» خوانده می شود، جنگی است میان دو نیروی ضد مردمی و ارتجاعی : ارتش رژیم بشار اسد در یکسو (با شرکت فعال سپاه قدس جمهوری اسلامی و کمکهای بی دریغ روسیه) و در سوی دیگر کلکسیونی از ژنرالها و شکنجهگران رژیم اسد به اضافهی بنیادگرایان اسلامی از قماش اخوان و سلفی با کمکهای بی دریغ ناتو و کشورهای خلیج. این انتخابی مهلک است. عناصر، نیروها، سازمانهای مترقی و واقعا انقلابی و چپ سوریه موظفاند با تمام قوا تودههای مردم را از چنین انتخابی دور کنند. تداوم انقلاب در گرو آن است که انقلاب علفهای هرز را از دل خود بیرون بکشد تا رنگش شفاف و درخشان شود. در غیر اینصورت همه تلاشها و فداکاری های مردم به منجلاب خواهد ریخت.
چرا چنین شد؟ چرا روشنفکران عرب نخروشیدند؟
چند ماه پیش روزنامهی نیویورک تایمز مقالهای منتشر کرد تحت عنوان «روشنفکران عرب که نخروشیدند» و «مائو یا لنین بهار عربی کجاست؟». نویسنده مقاله، رابرت وورث می نویسد ده ماه از آغاز بهار عربی می گذرد و سه رژیم مستبد سرنگون شدهاند «اما هنوز هیچ پروژهی سیاسی یا اقتصادی یا گونهای از معیارهای فکری که همهی انقلابهای مدرن از سال ۱۷۷۶ به این سو داشتهاند، تولید نکرده است. در آن قیامها متفکرین یا نظریهپردازان سرآمدی چون توماس پِین، لنین، مائو، واسلاو هاول (نویسنده و روشنفکر اهل جمهوری چک که رژیم پس از فروپاشی بلوک شرق را رئیس جمهوری کرد) بودند که به مردم در ترسیم افقی که متحدشان کرد کمک کردند یا تبدیل به سمبل آرزوهایشان شدند.» (ساندی ریویو- نیویورک تایمز. اکتبر ۲۰۱۱)
به یقین افقهائی که توماس پِین و هاول ترسیم کردند کاملا متفاوت از لنین و مائو بود اما نویسنده بر معضلی مهم دست میگذارد: تودههای مردم در واکنش به رنجها و دهشتهائی که این سیستم هر روز برایشان تولید می کند، به مقابله بر می خیزند، دیوارهای ترس را فرو می ریزند و با امید و بهترین آرزوها به میدان می آیند اما با رهبرانی مواجه نمی شوند که این آمال را در برنامه و نقشهی راهی پیروزمند به آنان ارائه دهند و تبدیل به مشعل راهشان کنند. و از آنجا که هیچ جنبش «خودجوشی» نمی تواند بیرهبر بماند، تودهها لاجرم زیر پرچم دم دستترین فلسفه و افق و نیروهای سازمانیافتهی حاضر در صحنه که مدعی رهبری اند میروند.
نویسنده تلاش میکند به علل ناتوانی و انفعال روشنفکرانی که قاعدتا باید بهتر عمل کنند پی ببرد. فقدان چنین شخصیتها (و بهتر است بگوئیم، چنین شخصیتها و احزاب و جنبشهای سازمانیافته به حول برنامه و افقی تازه و واقعا ضد نظامهای حاکم) را نشانهی چندین دهه سرکوب دولتی وحشتناک از یکسو و رشد بنیادگرائی اسلامی از سوی دیگر، ادغام بسیاری از آنان در حکومت ها یا خریده شدن با پول نفت خلیج می داند. یا عارضهی دورانی که نقش روشنفکر تقلیل یافته است به بِلاگنویسی یا سازمانگری خیابان. می گوید، آنانی که سرکوب یا خریده نشدند برای خیزش مردم صرفا کف زدند در حالی که خیزش رهبری می خواهد. می گوید، عدهای فکر می کنند «جنبش بی رهبر» عالی است اما خیلی زود همه دیدند که چگونه این کیفیت تبدیل به ضعف بزرگ شد. صادق جلالالعظم، فیلسوف و مبارز سوری می گوید: «هیچکس نمی خواهد متهم به دزدیدن انقلاب شود. این ترسِ زیاده از حد تبدیل به مانع شده است.» (۱۱)
مشکل در نبود افراد ثابت قدم و انقلابی نیست. دهسال پیش روشنفکران سوری بیانیهای به نام بیانیه ۹۹ علیه استبداد سیاسی رژیم اسد منتشر کردند که پس از آن بسیاری زندانی شدند. شجاعت و ثابت قدیمی این مبارزین در سوریه و مصر و نقاط دیگر زمینههای «بهار عربی» را فراهم کرده است. مشکل در بحرانِ فکر است. بحرانی که با وام گرفتن از ییتس شاعر ایرلندی می توان گفت یکی از نتایجش «هار شدن بدترینهای جامعه و پر از تردید بودن بهترینهای آن» است.
برای مقابله با این بحران فکری حداقلهائی لازم است.
یکم، نظریهی «جنبشهای بی رهبر» در عمل پوچی و خطرناک بودن خود را ثابت کرده است و هیچ آدم مبارزی را مرعوب یا افسون نمیکند و نباید بکند.
دوم، تحلیل طبقاتی از رژیمهای ناسیونالیستِ جهان عرب (ناصر، قذافی و حزب بعث ) ضروری است. اینان تحت نام «انقلاب» و «سوسیالیسم عربی» همان ساختارهای قبیلهای و طبقاتی گذشته را حفظ کردند و ضمن لفاظی ملی علیه امپریالیسم کشورهای تحت حاکمیت خود را محکم در نظام سرمایهداری جهان ادغام کردند. و در همان حال به سرکوب جنبش کمونیستی، جنبش کارگری و دهقانی و روشنفکران پرداختند و در این کار تا آنجا که توانستند از خدمات اسلامگرایان نیز بهره جستند.
سوم، تحلیل طبقاتی از بنیادگرایان اسلامی و علل رشد و گسترش نفوذشان در میان مردم از ضروریات دیگر است. در واقع اینان نیز همچون رژیمهای حاکم در خاورمیانه بخشی از طبقات استثمارگر بومی هستند که حتا زمانی که در قدرت نیستند در چارچوب ساختارهای سیاسی حاکم عمل می کنند. افق، برنامه و ایدئولوژی آنان عمیقا ضد منافع و حقوق کارگران، دهقانان، ملل تحت ستم، به ویژه ضد آزادی و برابری زنان است. هرگز قصد، خواست و توانش را نداشته اند که از چارچوب نظام سرمایهداری جهانی گسست کرده و نظام اقتصادی و سیاسی عادلانه و مترقی مستقر کنند. تحلیل شفاف از ماهیت طبقاتی این جریانات بخصوص از آن جهت لازم است که بخش بزرگی از جنبش چپ جهان عرب همواره لای منگنهی رژیمهای ناسیونالیست و بنیادگرایان اسلامی قرار گرفته اند. گاه به دلیل مخالفت با رژیمهای حاکم به بنیادگرایان اسلامی امتیاز دادهاند. و گاه تحت عنوان حفظ اتحاد «عربی» یا «دفاع از فلسطین» با رژیمهای موجود سازش کردهاند. بخش بزرگی از «چپ» در جهان عرب تحت عنوان اینکه رژیمهای ناسیونالیست- نظامی حاکم نمایندهی «راه رشد غیر سرمایهداری» به سوی «سوسیالیسم» هستند به حمایت از آنان برخاستند. آبشخور این نظریه و سیاست، شوروی امپریالیستی و منافع سیاسی آن در جنگ سرد با امپریالیستهای غربی بود.
چهارم، تحلیل طبقاتی از ماهیت نیروهای ناسیونالیست که در نیم قرن گذشته رهبری جنبشهای آزادی خواهانهی عادلانهی مردم این منطقه را رهبری کرده و به شکست کشاندهاند یا در بهترین حالت مشابه جوامع پوسیدهی موجود را برای «ملت خود» کپی کردهاند. بخصوص در جنبش فلسطین و کردستان. با سیاستهای پراگماتیستی رهبران این جنبشها باید مرزبندی کرد. استراتژی استفاده از شکاف میان دولتهای منطقه به شکل تبدیل شدن به چماق این یا آن دولت در دعواهای آنها این جنبشها را از درون فاسد کرده است. الگوی پذیرش «پدرخواندگی» دولتها تحت عناوین ناسیونالیستی سنتی است که رهبران بورژوای جنبش فلسطین در این منطقه بدعتگذاری کردند و رهبران احزاب فئودالی و بورژوائی کُرد هم همواره از آن استفاده کردهاند. و نام این سیاستِ «نیابتی» را «زرنگی سیاسی» و «تاکتیک داهیانه» گذاشتند. اکنون هم احزاب کردی سوریه در حال تصمیم گیری «مهم» هستند که به نیابت از منافع کدام دولت (سوریه و ایران یا ترکیه و کشورها و شرکتهای نفتی خلیج) می توانند وارد بده بستان سیاسی بشوند. بعد از سرنگونی صدام و تشکیل «حکومت منطقهای کرد» خود حکومت منطقهای تبدیل به یک پای دلالی سیاسی در رابطهی میان جنبشهای ملی کُرد در ۳ کشور همسایهی عراق و دولتهای آنها شد. اتخاذ استراتژی تکیه بر شکافهای دولتهای منطقه، جنبشهای آزادی خواهانه را از درون فاسد و تبدیل به زائدهی سیاسی و استراتژیکِ دولتهای این منطقه کرد. «بازی با کارت کرد»، «بازی با کارت فلسطین» بیان همین واقعیت است. اتکاء به خود که از اصول خدشهناپذیرِ جنبشهای انقلابی بود توسط این جنبشهای ملی «کودکانه» و تکیه به دولتها نبوغ تاکتیکی نمایانده شد. به تدریج اصل اتکاء به خود به عنوان یکی از اصول خدشهناپذیر جنبشهای رهائی بخش عمیقا دفن شد. غلبهی همین پراگماتیسم راه را برای نفوذ سرویسهای امنیتی قدرتهای امپریالیستی در این جنبشها و بازیچه قرار دادن آنه،ا باز کرد. قدرتهائی که معمار دولتهای ارتجاعی منطقه و ستمگری ملی علیه فلسطینی ها و کُردها هستند. این پراگماتیسم راه را باز کرد برای تبدیل جنبشهای مردم به «کارت بازی» و «مهره شطرنج» در بازیهای سیاسی بزرگ و کوچک این منطقه. سلسله مراتبی از «پدرخوانده ها» و «موکلین» شکل گرفت. امپریالیستها دولتهای تحت سلطه را اداره می کنند و آنها جنبشها را از طریق بازی با کارتهای رنگارنگ ملی، قومی، دینی. پای این دلالی سیاسی را باید از جنبشهای مردم قطع کرد. یک بار دیگر به سیاست رهائیبخشِ اتکاء به خود، به قدرتِ تودههای آگاه و سازمانیافته، به استراتژیهای متحد کنندهی تودههای مردم بر مبنای عمیقترین منافع و حقوقشان و علیه دشمنان مشترکشان بازگشت. و جنبشهائی را بر این مبنا سازمان داد. این کاری است که بدون وجود هستهی مستحکمی از سازمانهای کمونیستی و جنبش کمونیستی گسترش یابنده ممکن نیست.
پنجم، جمعبندی از تاثیرات جنگ سرد (رقابت میان امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی) بر روی جنبشهای مترقی و انقلابی در جهان عرب. بعد از احیای سرمایهداری در شوروی و مخالفت چین کمونیست تحت رهبری مائو با کشور تازه سرمایهداری شده در شوروی، جنبش کمونیستی جهان منشعب شد و جنبش کمونیستی نوین و احزاب کمونیست نوین ایجاد شدند با خط مرز و تمایز روشن با شوروی سرمایهداری. اما در جهان عرب با چنین تحولی به ندرت مواجهیم. بسیاری از کسانی که خود را منتسب به جنبش کمونیستی میدانستند در این جدال در میانه ایستادند. این جدال در واقع برای زنده نگاه داشتن جنبش کمونیستی بود زیرا احیای سرمایهداری در اولین کشور سوسیالیستی ضربهای مرگبار بر پیکر آن نواخت. این انشعاب در واقع تسویه حساب با گرایشات بورژوائی و افکار متافیزیکی در بدنهی جنبش کمونیستی و دادن تصویری روشن از کمونیسم انقلابی و انقلاب کمونیستی بود. فرآیندی که امروز نیز ادامه دارد و باید داشته باشد.
ششم، ایجاد خط تمایز با آن گرایش در میان فعالان و روشنفکران «چپ» که نظریههای پراگماتیستی گوناگون را به قصد متحد شدن با این یا آن جناح از مرتجعین حاکم یا مرتجعین «اپوزیسیون» اختراع میکنند. بطور مثال همان نظریه «راه رشد غیر سرمایهداری» که حزب تودهی ایران و امثالش در جهان عرب برای حمایت از رژیمهای حاکم ساختند. (۱۳) حمایت از شاه، ناصر، اسد، جمهوری اسلامی و غیره. نظریهی مشابه دیگر نظریه «ضد امپریالیست» بودن جمهوری اسلامی است که رواج بسیار دارد. یا نظریهی «جنگ مقاومت ملی» که تکیهگاه اکثریت «چپ» افغانستان در دوران اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیسم شوروی بود برای توجیهِ اتحاد با بنیادگرایان اسلامی (که در واقع توسط سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و پاکستان اداره میشدند). امروزه، این گونه نظریات پراگماتیستی در شکل دیگری نیز ظاهر شده است که عبارتست از رضایت دادن به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی غرب و کشورهای مختلف خاورمیانه جهت «دخالت بشردوستانه» قدرتهای نظامی بزرگ در «کمک» به سرنگونی رژیمهائی چون اسد و جمهوری اسلامی.
هفتم، تحلیل از تضاد میان امپریالیسم و بنیادگرائی اسلامی. دو نظام اجتماعی پوسیدهای که هیچ یک نمیتوانند بدیلی «بهتر» از دیگری برای مردم خاورمیانه باشند.
کارزارهای مبارزه به حول ستم بر زن، رابطه دین و دولت، و ضرورت رواج اخلاق دموکراتیک انقلابی در مقابل اخلاق دینی ضروری است. موضوع رهائی زنان و برانگیختن خشم آنان به منزله ی نیروی قدرتمندی برای انقلاب نقشی اساسی در پاره کردن حصارهای این دو انتخاب غیر قابل قبول دارد. ستم بر نیم بشریت عمیقا در نسوج نظام طبقاتی بافته شده است. «آزادی» از این ستم نیاز مبرم زنان است که تنها از طریق رادیکال ترین دگرگونی اجتماعی به کف خواهد آمد. امروز طرح این موضوع به منزله معیار و محک سنجش در میان خود توده های تحت ستم بخشی از تقویت اخلاق و فرهنگ نوین و الهام بخشیدن به آنان و آماده کردنشان برای انجام انقلابی است که رهائی بشریت را بر تارک خود نوشته است. این عاملی بسیار مثبت در صحنه مبارزه است.
نیروهای انقلابی کمونیست نباید با تفکر همه چیز یا هیچ چیز جلو بروند. باید حضور دائم هرچند کوچک داشته باشند. و نگذارند صحنه در انحصار امپریالیستها و مرتجعین باقی بماند. ولی این حضور باید از آنچنان کیفیتی برخوردار باشد که تودههای مردم بتوانند تمایز و تفاوت آن را با بقیه نیروهای در صحنه ببینند و آن را یک راه حل معتبر و مشروع بدانند. رنگ جنبش کمونیستی به دلیل آلوده بودن به انحرافات گوناگون کدر شده است. باید آن را تسویه کرد تا به رنگ سرخ درخشان درآید. این آنچیزی است که درها را به روی تحلیل روشن و ارائه سیاستهای نافذ و شفاف باز میکند و تودهها و روشنفکران را به سوی کمونیستها جذب میکند. تبدیل این کیفیت به کمیت چالش مهم دیگری است. نیروی مادی سازمان یافته ضرورتی حیاتی است. زمانی که یک کیفیت صاحب وزنه مادی گردد که قبل از هر چیز نفرات آگاه و متشکل است، به همان نسبت به طور تصاعدی بر صفوفش اضافه میشود. بدون تلاش برای جذب بهترینهای صحنه مبارزه و ساختن قطبی انقلابی که مجهز به علم کمونیسم باشد تمام جانفشانی های مردم علیه قدرتهای هار و پوسیده به هدر خواهد رفت. انقلابیونِ سوریه (از هر ملیتی که هستند) همراه انقلابیون ایران، افغانستان، مصر ، ترکیه و … باید با این افق برزمند.
پانویسها
۱- در دههی ۱۹۶۰ رژیم بعث سوریه صدها هزار کرد را از حق شهروندی محروم کرد. بشار اسد در فوریه ۲۰۱۱ به عنوان «اصلاحات» به کردها پیشنهاد کرد که به آنان به عنوان «عرب» شهروندی سوریه داده شود. گفتنی است که نام کشور سوریه «جمهوری عربی سوریه» است و تغییر این نام به «جمهوری سوریه» همواره یکی از خواستهای کردهای سوریه بوده است.
۲- «سوریه عامل ثبات منطقه است» از گفتههای هنری کسینجر، وزیر خارجهی نیکسون بود.
۳- با بررسی موقعیت و مواضع اپوزیسیون کُرد در سوریه میبینیم که موقعیت اینها نیز در چارچوبه بزرگتر منطقهای شکل میگیرد. بین دو حزب جلال طالبانی و مسعود بارزانی که احزاب حاکم در «حکومت منطقهای کرد» در عراق هستند رقابت شدیدی بر سر کنترل «کارت ملی کرد» جریان دارد. هر یک از این احزاب کادرهای حقوق بگیر خود را در سوریه دارند. هر دو حزب در ابتدا موضعی بیطرف در قبال جنبشِ ضد اسد در پیش گرفتند. اما اپوزیسیون کُرد در سوریه عمدتا از جوانان تشکیل شده است. این جوانان از موضع منفعل احزاب کردی در سوریه بسیار ناراضی بودند. برای کنترل این جوانان و جهت دادن به خواستهای ملی آنان احزاب «حکومت منطقهای کرد» شروع به حمایت از «تغییر رژیم» در سوریه کردند و سیاستهای خود را در هماهنگی با ترکیه شکل دادند. در فوریه ۲۰۱۲ بارزانی کنفرانسی در اربیل تشکیل داد با قصد متحد کردن گروههای مختلف در اپوزیسیون کرد سوریه و حمایت از شورای ملی سوریه. حزب «اتحاد دموکراتیک کرد» (شاخه پ.کا.کا. در سوریه) در این کنفرانس و اتحاد شرکت نکرد.
۴- عملیات مخفی به فعالیتهای نظامی مخفی دولتها در کشورهای دیگر میگویند، با استفاده از جاسوسان و نیروهای نامنظم کماندوئی و غیره. به طور مثال، کودتای ۲۸ مرداد سازمان اطلاعاتی سیا علیه دولت دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲، عملیات مخفی سازمان اطلاعاتی سیا در کردستان عراق در سال ۱۹۷۳ علیه کردها. این عملیات زیر نظر کسینجر، وزیر کشور وقت دولت نیکسون انجام گرفت. قرار بود آمریکا از جنگ استقلال کردها به رهبری مصطفی بارزانی حمایت کند. اما پس از استفاده از نیروهای کرد آنان را فروخت. در جواب به اتهام «خیانت» به کردها، کسینجر در کنگره آمریکا یادآوری کرد: «عملیات مخفی را با خدمات اجتماعی عوضی نگیرید».
۴- Covert operations in Syria, Joachim Guilliard,
http://globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=26043
jghd.twoday.ne
۵- DEBKAfile
۶- Pepe Escobar
۷- Le Figaro : Des Libyens épaulent les insurgés syriens Asia Times,
۸- The Moslem Brotherhood Reborn, Yvette Talhamy. Middle East Quarterly. Spring 2012
۹- Islamists Seek Influence in Syria Uprising; Lee Keath and Zeina Karma. 31-03-2012
۱۰-Brussels, Mach 13, 2012, Dr. Khalit Isa, historian and vice chairman for the external relation of Syrian opposition National Coordinating Committee for Democratic Change.
۱۱- Roni Alasor and Lorin Sarkisian
۱۲- The Arab Intellectuals Who Did Not Roar. By ROBERT F. WORTH
Published: October 29, 2011 Sunday Review of NYT
۱۳- نظریهی « راه رشد غیر سرمایهداری» در دهه ۱۹۶۰ توسط نظریهپردازان حزب کمونیست شوروی پرداخته و ترویج میشد. یعنی زمانی که سرمایهداری در شوروی احیاء شده و شوروی تبدیل به یک نیروی سرمایهداری امپریالیستی شده بود که با امپریالیستهای غربی برای یافتن مناطق نفود در کشورهای «جهان سوم» رقابت میکرد. طبق این نظریه پروژههای ملی کردن صنایع و سدسازیهای بزرگ که دولتهای «جهان سوم» انجام میدادند «مترقی» بود و به سوسیالیسم منجر میشد زیرا موجب رشد نیروهای مولده میشد، به خصوص اگر این پروژهها در همکاری با شوروی پیش میرفتند. به طور مثال بیانیهی مشترک شوروی- سوریه به سال ۱۹۶۶ پس از ملاقات هیئت نمایندگی دولت سوریه و شوروی مینویسد: « شوروی قدردانی بالای خود را از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی در سوریه که در جمهوری عربی سوریه با هدف رشد کشور بر مبنای «راه رشد غیر سرمایهداری» برنامهریزی شده است ابراز کرد …. طرفین اعتقاد خود را مبنی بر این واقعیت ابراز کردند که ساختمان سوسیالیستی بهترین راه فائق آمدن بر عقب ماندگی، آزاد کردن کارگران، تضمین شکوفائی کامل نیروهای تولیدی و رها کردن انرژی خلاق تودههای وسیع مردم است. رهائی اقتصادی، پیشرفت اجتماعی و رفاه اقشار وسیع مردم را بدون اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی رادیکال نمیتوان کسب کرد.» این بیانیه مشترک در ایزوستیا چاپ شد و مقالهای به قلم ک. ایوانف با تحسین نوشت: «رژیم جدید در سوریه راه رشد غیر سرمایه داری را در پیش گرفته که به سوسیالیسم منجر میشود.» ایزوستیا راه دادن «کمونیست»ها به حکومت سوریه را تحسین کرد و آن را «نشانه وحدت رژیم با دهقانان و پرولتاریا» دانست. (اول مه ۱۹۶۶) /نقل شده در The Soviet Union and the Syrian Bath Regime: Hesitation to Rapproachmen, Rami Ginat : From
بررسی سیر تحول خط مشی اتحادیه کمونیستهای ایران درمورد جنبش زنان
متن زیر نسخهی کاملتر و ویرایش شدهی سخنرانیِ مریم جزایری در اتاق پالتاکی سیامین سالگرد سربداران ۱۱ مارس ۲۰۱۲ است. گزارش این جلسه را در همین شماره حقیقت بخوانید.
بحث امشب بررسی سیر تحولات فکری و پراتیک اتحادیه کمونیستهای ایران از آغاز (از زمان سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل.) تا به امروز (حزب کمونیست ایران/م.ل.م.) در مورد ستم جنسیتی است.
بحث من دو بخش است. در بخش اول به نظرات و پراتیک سازمان اتحادیه کمونیستها در خارج از کشور نگاهی می کنم.
اتحادیه کمونیستها در آن زمان خط پیشروئی در مورد مسئله زنان داشت به این معنی که مبارزهی طبقاتی را جدا از مبارزه علیه ستم بر زن نمیدید. اتحادیه این خط را در سیاستهای خود نشان میداد و آن را زندگی میکرد. سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل.) که در سال ۱۹۷۶ در اتحاد با گروه «پویا» اتحادیه کمونیستهای ایران را تشکیل داد، زنان برجستهای داشت که نه فقط در سازماندهی بلکه در نظریهپردازی دست کمی از مردان نداشتند. در “کنفدراسیونِ دانشجویان ایرانی در آمریکا” و بعدها “کنفدراسیون دانشجویان ایرانی برای احیاء سازمان واحد دانشجوئی (به اختصار «کنفدراسیون احیاء») هزاران زن و مرد جوان با این افکار تعلیم یافتند. سیاست این بود که در هر جا که یک زن و مرد است باید روی زنان و تبدیل آنان به کادرهای جنبش دانشجوئی و جنبش کمونیستی و انقلابی تمرکز کرد. با تعمیم نقش سنتی زن به درون جنبش دانشجوئی مانند وظایف آشپزی و تایپ مقابله می شد. با تقسیم کارهای ستم گرانه میان زن و شوهرهای سازمان که مثلا زن نان آور خانه بشود و شوهر فعال سیاسی تمام وقت و زنان تحت تاثیر شوهرانشان و در دنبالهروی از آنان مواضع سیاسی بگیرند مقابله میشد. زنان به موضعگیری آگاهانه و مستقلانه تشویق میشدند و به طور کلی با خانه دار شدن زنان مخالفت می شد. در جنبش دانشجوئی در مورد تاریخ مبارزات زنان ایران و روز جهانی زن صحبت می شد و کنفرانس داده میشد. از طریق پوسترهای تبلیغاتی، سرود و نمایشنامه نقش رهائیبخش زنان به هنر کشیده میشد. در مورد تشکیل خانواده، سیاست “هر چه دیرتر بهتر” تبلیغ میشد. در سمینارها و کنفرانسها نظریه دادن و نظریه پردازی توسط زنان مهم بود و البته اینها با مبارزه علیه مردان و خود-کم بینی زنان همراه بود.
این خط پیشرو تحت تاثیر شرایط آن زمان جهان بود. مشخصا جنبش ۱۹۶۸ و انقلاب فرهنگی در چین سوسیالیستی که تمام جنبش های دهه ۱۹۶۰ را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل توسط چند جوان تازه کمونیست شده در آمریکا و مشخصا در منطقهی خلیج کالیفرنیا پایه گذاری شد یعنی جائی که پایههای اولیهی جنبش دانشجوئی رادیکال، جنبش انقلابی سیاهان، جنبش فمینیستی و همجنسگرایان آمریکا و بالاخره کمونیستهای انقلابی آمریکا نیز در آنجا شکل گرفت. اما مهمترین عامل جهانی که بر افکار این افراد و سمتگیریشان در جنبش کمونیستی تاثیر فوق العاده داشت انقلاب فرهنگی چین سوسیالیستی بود.
در جریان انقلاب فرهنگی چین خط بورژوا دموکراتیک در مورد رهائی زنان به نقد کشیده شد. حتا فیلم هائی که در چند سال اول انقلاب چین ساخته شده بودند و در آن زنان به ارتش سرخ میپیوستند دچار تغییر رادیکال شدند. زن قهرمان داستان در نسخهی جدید در نتیجهی جان باختن نامزد یا شوهرش که در ارتش سرخ میجنگید به انقلاب نمی پیوندد بلکه به دلیل ستمهائی که از طرف فئودال، قبیله و خانواده به او می شود به انقلاب می پیوندد.
انقلاب فرهنگی، انقلاب در انقلابی بود که ده سال طول کشید. در جریان آن میان دو خط راست و چپ درون حزب کمونیست چین بر سر این که “سوسیالیسم چیست و چگونه آن را بنا کنند” مبارزه ی سیاسی و ایدئولوژیک سختی درگیر بود. مائو و مائوئیستها از آن بیم داشتند که مانند شوروی در چین هم سرمایه داری احیا شود. در جامعهی سوسیالیستی به دلیل آنکه سوسیالیسم هنوز ماترکِ جامعهی طبقاتی قبلی را با خود حمل میکند بورژوازی نوینی مرتبا سربلند میکرد و در حزب کمونیست نیز نمایندگان و سخنگویان خود را باز مییافت. مائو و مائوئیستها یقین داشتند که اگر با اینان مقابله نشود آنان از قدرت حزب و دولت استفاده کرده و جامعه را به عقب برده و سرمایهداری را احیاء خواهند کرد و همان خواهد شد که در شوروی شده بود. بورژوازی نوین در واقع توسط خط راست در درون حزب کمونیست نمایندگی میشد. نگرش این خط به چالشهای جامعهی سوسیالیستی و راهکارهایش در پاسخ به این چالشها، آن را به خطی راست بدل میکرد. انقلاب فرهنگی در اساس انقلابی برای تسویه ی حساب با درکهای راست، بورژوا دموکراتیک و سادهنگرانه از سوسیالیسم بود تا با تغییر فکر و روشنتر شدن افقها یافتن راه حلهای صحیح برای چالشهای جامعهی سوسیالیستی و گذار آن به کمونیسم جهانی امکان پذیر شود.
مسئلهی جایگاه زن در جامعه یکی از عرصههائی بود که در آن، بورژوازی نوین با استفاده از بقایای روابط ستم گرانه سعی می کرد نظم کهن و سرمایه داری را احیا کند. گرایش راست معتقد بود در جامعهی سوسیالیستی مردان و زنان به برابری کامل دست یافتهاند و این تمایز حل شده است. مبارزه ی دو خط راست و چپ دراین زمینه در اواسط دهه ی ۱۹۷۰ حاد شد به طوریکه مقالهای در هشت مارس ۱۹۷۳ در نشریات چین منتشر شد و هشدار داد که استقرار سوسیالیسم به معنای محو ستم بر زن نیست و برای دست یافتن به آن هنوز راه درازی باید پیمود و زنان باید علیه آن شورش کنند. کاری که نیازمند احیای جنبش زنان و سازمانهای آن بود. در مطبوعات چین، از این نوع هشدارها بسیار زیاد دیده میشد مثلا هشدار در مورد جان سختی تفکر کنفوسیوسی در میان مردم که زن را تابع مرد میداند. در آن دوره به طور علنی از عقبماندگیهای روابط اجتماعی در چین صحبت میشد و از بیان حقایق شرمسار نبودند.
در واقع انقلاب فرهنگی جنبشی دهساله بود برای افشای جوانب تاریک حزب کمونیست و مقابله با خطر احیای سرمایهداری در سوسیالیسم، تقدس زدائی از حزب، دولت سوسیالیستی و انقلابیون با تاکید بر این که آنان نیز فرسوده شده و تن به وضع موجود میدهند و نیازمند گسستهای مجدد و تازه کردن خود هستند. چارهی کاربه طور کلی، تقویت آگاهی، ارتقاء سطح تئوریها و شورشگری بود و در مورد زنان به طور خاص، تاکید بر نقد افکار کهن به خصوص فلسفهی تبعیت زن از مرد و نقش خود زنان در این رهائی بود که شورش علیه مردانِ حزب بخشی گریزناپذیر از آن بود. این جنبه مانند دیگر جوانب تازه و بالندهی سوسیالیسم در چین، بر روی افراد اتحادیه تاثیر گذاشت (رجوع شود به تجربه ی سوسیالیسم بالنده در چین در کتاب نیمی از آسمان ) و راه را بر اصول و سیاستهای پیشرو در زمینهی زنان، در درون اتحادیه و در جنبش دانشجوئی ،که بخش مهمی از آن در خارج از کشور تحت رهبری اتحادیه بود، باز کرد. زنان اتحادیه، نقش مهمی در شورش علیه عقب ماندگیهای نظری و عملی داشتند. در واقع سنت خوب مقابلهی زنان علیه عقب ماندگی نظری و عملی در زمینه ی زنان، بخشی از هویت این جریان شد. شعار انقلاب فرهنگی چین این بود که «شورش حق است» و طبعا چنین فضائی را تقویت می کرد.
بخش دوم
پس از استقرار جمهوری اسلامی خط پیشروی اتحادیه کماکان قدرت خود را حفظ کرده بود و راهنمای عمل اتحادیه در هشت مارس ۱۳۵۷ بود. به ابتکار اتحادیه، جمعیت زنان مبارز تشکیل شد که همراه با زنان مترقی و انقلابی، یکی از مهمترین هشت مارسهای تاریخ ایران را برگزار کرد. به خصوص آنکه این روز مصادف شده بود با شورش زنان علیه فرمان حجاب اجباری توسط خمینی. شورشی که ۵ روز دوام آورد. نشریهی زن مبارز در همان روز با سرمقاله ای جسورانه علیه حکومت تازه، منتشر شد. در کنار زنان، مردان اتحادیه کمونیستها کسانی مانند قاسم صراف زاده، فریبرز لسانی و فرید سریع القلم بر سر چار راهها فریاد می زدند «زن مبارز» و نشریهی جمعیت زنان مبارز را میفروختند. جمعیت زنان مبارز در کمک به تداوم شورش ۵ روزه نقش فعالی بازی کرد. یک تور سخنرانی در سراسر کشور( شمال، جنوب و کردستان) برای سخنگوی جمعیت زنان مبارز ترتیب داده شد. عنوان سخنرانی این بود: “بدون آزادی زن، جامعه آزاد نیست، پیش به سوی تشکیل سازمان سراسری زنان”. تشکیل “سازمان سراسری زنان” مهمترین برنامهی جمعیت زنان مبارز بود. نشریهی زن مبارز در تهران نوشته، صفحه بندی و چاپ میشد و در شهرهای مختلف مانند اهواز، آبادان، مسجد سلیمان، گچساران، تبریز، آمل و مغان و غیره پخش میشد. جلسات، با استقبال پرشور زنان و مردان در خوزستان و کردستان مواجه شد و شور و شوق زاید الوصفی در زنان که رها شده و به عرصهی سیاست پا گذاشته بودند ایجاد کرد.
فعالیتهای جمعیت زنان مبارز از همان ابتدا با حملاتِ حزبالله مواجه شد. اما معضل فقط این نبود. از سوی چپ هم فشار وارد میآمد. حتا سخنانی پوچ و حقیرانه برای بی ارزش کردن زنان آگاه و جنبش زنانی که تحت هدایت اینان بود زده می شد مثلا این که زنان اتحادیه شلوار جین میپوشند، سیگار آتش میزنند و با مردان خنده و شوخی میکنند و بالاخره نتیجه گرفته میشد که: این نشانه ی آن است که این جریان (یعنی اتحادیه) کارگری نیست!
کم کم خط و عمل اتحادیه در زمینه ی زنان نیز دچار دست انداز جدی شد و سیر قهقرائی طی کرد. البته عامل عمده تنها نفوذ و تمایلات “کارگرگرائی عقب مانده در چپ نبود. باید این عقبگرد را بر بستر شرایط پیچیده ی داخلی و جهانی بررسی کرد. که البته در اینجا فرصت این بررسی نیست. به جای این کار میخواهم روی مختصات این عقب گرد و خط عقب مانده در زمینهی زنان تمرکز کنم.
با وجود آن که اتحادیه کمونیستها، نقش پیشروئی در شورش ۵ روزه ی زنان بازی کرد اما مانند جنبش چپ در آن زمان، اهمیت تاریخی رخداد ۵ روزه را نفهمید و از آن نتیجه گیریهای فکری و عملی درخور نکرد. شورش ۵ روزهی زنان، اولین چالش انقلابی- اجتماعی دربرابر رژیم دینی تازه استقرار یافته بود، با قضاوتی روشن و تکان دهنده در مورد این فاجعه: ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!
تاریخ، درستی این قضاوت را ثابت کرد. هیچ جنبش خودجوشِ دیگر، از جنبش کارگری تا خیزشهای ملی و دهقانی در سراسر ایران، هیچ یک، چنین حکم همگانی را صادر نکردند. زنان شورشی فقط برای خودشان حرف نمی زدند. جهانشمولی فرمان حجاب اجباری را تیزهوشانه درک کرده و با قدرت فریاد زدند. در واقع آغاز انقلاب از آن زمان بود. قبل از آن یک حرکت آشفتهی ضد سلطنتی بود. با این حرکت، زنان ناقوس انقلاب اجتماعی را نواختند.
آیا این رخداد، جنبش کمونیستی ما را به خود آورد؟ خیر! بهتر است بگوئیم بیشتر به هراس انداخت یا در بهترین حالت در قبال آن گیج و آشفته بود چراکه یک قشر اجتماعی دیگر جز کارگرانِ صنعتی، ناقوس انقلاب اجتماعی را به صدا درآورده بودند و این رخداد با الگوی نظری آنان هم خوانی نداشت. در نتیجه جنبش کمونیستی ترجیح داد آن را نشنود. هنوز هم خیلی از مردانِ جنبشِ چپ و همفکرانِ زنشان از این روایت آزرده می شوند. اما این روایت واقعیت دارد.
از همان ابتدا دو الگوی تئوریک نادرست یا ناقص، به هم گره خورد و خط مشی جنبش چپ را در زمینهی زنان شکل داد: یکم، اعتقاد به اینکه مسئلهی رهائی زنان یک مسئلهی دموکراتیک است و نه یکی از قوای محرکهی انقلاب کمونیستی. دوم، مترادف دیدن جنبش کارگری و جنبش کمونیستی.
جنبش کمونیستی در حمایت از این شورش و ممانعت از سرکوب آن نقش فعالی بر عهده نگرفت در حالی که جوهر این شورش بسیار انقلابیتر از اعتصابات و جنبشهای شورائی کارخانجات بود زیرا مستقیما قدرت سیاسی را به چالش کشیده بود و صاحبان تازه ی قدرت داشتند ازاین طریق حکومت خود را تحکیم می کردند.
گرایش غالب در چپ، دنباله روی از گرایشات فکری و اجتماعی غالب در میان کارگران بود به صرف این که آنان کارگرند. همین دنباله روی یا اکونومیسم و به قول لنین “به دنبالِ قفای تودها راه رفتن به جای پیشاهنگ آنان بودن” به طرز اسفباری عقب ماندگی چپ را در زمینه ی زنان تقویت کرد.
سال ۱۳۵۷ بعد از سرنگونی رژیم شاه، افراد اتحادیه مانند افراد سازمانهای چپ دیگر به طور گسترده به کارخانهها رفتند. اینان در میان کارگران، نه در مورد مسئله ی زن و نه در مورد دین و حکومت دینی به بحث و آگاهگری نمیپرداختند. دنباله روی از مردم به آهنگ روز در میان تمام چپ ازجمله اتحادیه تبدیل شده بود. این خطِ دنبالهروانه در واقع تفکر پراگماتیستی بود به این معنی که اگر چیزی قابل استفاده و مفید باشد باید درست باشد. برای پراگماتیستها اصلا مهم نیست که آدمها با چه روحیه و افقی در مبارزه ای شرکت میکنند. در حالی که جمع شدن کارگران به حول افق و برنامهی سیاسی انقلابی، موضوع کار جنبش کمونیستی در میان کارگران است.
تحمیل حجاب و اخلاقِ اسلامی از طرف جمهوری اسلامی از همان ابتدا نشانهی آن بود که رژیم هار خواهد بود و حمله به تودهها را شروع خواهد کرد. افکار و حرفهائی از این قبیل که «تودهها حجاب دارند پس حجاب مسئله ی زحمتکشان نیست» یا این که «ما هم برای از دست ندادن پیوندمان با تودههای زحمتکش باید مثل آنها بشویم» در چپ و در سازمان ما زیاد بود و نشانهی آن بود که اصلا این واقعیت درک نشده بود که این رژیم برای استقرار و تحکیم خود بر عقب افتادهترین گرایشات میان تودههای مردم تکیه کرده و آن را تقویت میکرد و میکند و قانون حجاب اجباری اعلان جنگ نه تنها به کمونیستها و آزادیخواهان بلکه به کل مردم است. با این قانون و راه انداختن کارزارهای اخلاق دینی و ضدیت با آزادی و برابری زنان، خمینی پایهی اجتماعیاش را تعلیم داده و قوام میبخشید. در واقع با قانون حجاب اجباری به پایه ی اجتماعیاش اعلام میکرد که «زمان حمله و تعرض سر میرسد». کمونیستها میبایست این مسئله را افشا میکردند و پایهی اجتماعی خود را آماده میکردند که ما هم حمله خواهیم کرد، این رژیم در بحران است، کودتا خواهد کرد و باید آماده جنگ با آن شویم. ما نیز میبایست در موضع حمله قرار میگرفتیم و موقعیت را از دست نمیدادیم. ساختن قطب کمونیستی و آزادی خواهی در جامعه از همان ابتدا به مسئله زنان و مسئلهی دین گره خورد و هر دوی اینها باید تبدیل به موضوع فکری و تبلیغ و ترویج در میان کارگران و بقیهی اقشار مردم می شد. اما چنین نشد.
در کمیتههای کارگری اتحادیه در تهران، حتا کمیته های کارگری متشکل از زنان در کارخانههائی که کارگران عمدتا زن بودند، صحبت از حملهی رژیم به حقوق زنان و حتا معرفی جمعیت زنان مبارز و نشریهی زن مبارز مطرح نبود. در شهرستانها و در خوزستان ماجرا کمی متفاوتتر بود.
درکی که از «پیوند با کارگران» موجود بود منجر شد به چادری شدن زنان چپی که به کارخانهها میرفتند. آن هم در شرایطی که کارگران زن در کارخانههای اطراف تهران اکثرا چادری نبودند. همین درک منجر به ازدواج اجباری دختران چپ شد. میگویم اجباری به دلیل این که سازمانهای شان رهنمود داده بودند که برای زندگی یا رفت و آمد در محلات کارگری، خانواده تشکیل دهند. بعد از ازدواج پروژه ی بچه داری و خانه داری پیش آمد تا فعالینِ کارگری بیشتر شبیه کارگران بشوند و این گونه بتوانند با کارگران کار سیاسی کنند. پیوند با کارگران در واقع پیوند با عقب افتادگیهای اجتماعی و فکری جامعه بود که در میان کارگران نفوذ زیادی داشت. سکوت در مقابل موعظههای دینی و آئینهای دینی در کارخانه ها و سکوت در مقابل برده کردن زنان، تبدیل به رفتار غالب در میان فعالین چپ در کارخانهها شد.
جمعیت زنان مبارز هم برای «کارگری» کردن خود، بسیاری از فعالین جمعیت را به کارخانهها و بسیاری دیگر را برای کار به محلات کارگرنشین، گودها و حاشیه ها فرستاد. نشریهی زن مبارز به جای پی گرفتن شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» بر تعداد کلماتی مانند کارگر و زحمت کش اضافه میکرد. سازمان های چپ هر آنجا که میخواستند از مسئلهی زنان حرفی بزنند از دستمزد کمتری که زنان کارگر نسبت به مردان کارگر میگرفتند و جان فشانیهای زنان در راه مبارزات کارگری حرف می زدند و کاری به ستم ویژهای که به زنان میشود، موضعگیری علیه آن، تبدیل این معضل اجتماعی به برنامهی مبارزاتی علیه رژیم و غیره نداشتند.
جمعیت زنان مبارز در هشت مارس سال ۵۸ نیز برنامه داشت. برنامهای چند روزه در نقاط مختلف تهران و ایران. یکی از این برنامهها اختصاص داشت به نمایش فیلم هنگ سرخ زنان که در دورهی «انقلاب فرهنگی» در چین سوسیالیستی ساخته شده بود و دیگری فیلم نمک زمین. فیلم هنگ سرخ زنان از طرف گمرگ جمهوری اسلامی توقیف شد. اما این دو فیلم در زمینه ی زنان کاملا با هم تفاوت داشتند. در نمک زمین همسران کارگران معدن در حمایت از شوهران خود به مبارزه می پیوندند و در هنگ سرخ قهرمان داستان به خاطر شورش علیه ستمی که به خودِ زن میشود به ارتش سرخ می پیوندد.
عقب گرد خط اتحادیهی کمونیستها در زمینهی زنان به معنای سازش با نظم موجود، به خصوص با افکار مسلط در جامعه بود. به چالش نکشیدن نظم موجود با خود، کورچشمی در دیدن پیشروترین قشر اجتماعی را به وجود آورد.
اجازه بدهید در این جا قسمتی از خاطرات آذر درخشان را که اخیرا برایم تعریف کرده است، نقل کنم:
« بهار ۵۸ خط غالب در اتحادیه، پیوند با طبقه ی کارگر و پرولتریزه کردن اعضا و طبق «چه باید کرد؟» لنین بردن آگاهی به درون طبقهی کارگر بود. در نتیجه در تهران، اکثرا به کارخانهها رفتیم و کارگر شدیم، کارخانه های جاده ی کرج، جاده ساوه، آرامگاه استارلایت و دارو پخش و داروسازیهائی مانند میس این، فایزر، اسکوئیر و تولیدارو و کارخانههای دیگر مانند قرقرهی زیبا، کفش ملی، کاترپیلار، دوپال، پارس متال وغیره. زنانِ بیشتر سازمانهای چپ دیگر هم بودند مثل پیکار، رزمندگان، فدائیان اقلیت واکثریت، رنجبران. توده ایها هم بودند و حواسشان بود که تولید نخوابد.
«سیاست کلی اعلام شدهی اتحادیه این بود که وظیفه، بردن آگاهی سوسیالیستی به میان کارگران است. کتابی هم که مرتب در حوزههای کارگری خوانده میشد «چه باید کرد؟» بود. اما این آگاهی سوسیالیستی خلاصه شده بود به حرف زدن در مورد ارزش اضافه و بسیج برای اعتصاب با هدف بالا بردن حقوق ودرست کرد شوراهای کارگری! و البته رقابت در میان جریانهای چپ برای عضوگیری از میان کارگران هم وجود داشت. طنز این بود که چپِ به اصطلاح کارگری ما، از جمله بخشِ کارگری اتحادیه کمونیستها آن زمان میخواست با احترام به ارزشهای ضد زن به کارگران آگاهی سوسیالیستی بدهد. زنان و مردان چپ اول باید شبیه کارگران میشدند و این شبیه شدن بیش از همه در تن دادن به افکار کهن در مورد زنان و پوشش زنان و روابط خانوادگی ترجمه میشد یعنی درست جائی که جمهوری اسلامی شالودهی خود را بنا میکرد. در محلات کارگری هم، خانوادهی کارگری تشکیل دادند و مثل تودهها شدند. در اتاق ها مردان میخوردند و بحث میکردند و کنارِ فشاری آب، زنان چپ ظرف و لباس میشستند چراکه میخواستند جلب توجه نکنند و مثل توده ها بشوند تا توده ها حرف شان را بشنوند. زنان خانه دار و چادری شدند و مردان سبیل تاب میدادند و تسبیح میچرخاندند. مردانِ چپ راضی بودند از این که زنان شان کم کم بی سواد و عقب مانده میشدند و چالش نمیکردند و زنان راضی بودند که به خاطر طبقهی کارگر نقش زن فرمانبر دانا را بازی میکنند. هیچ درکی از این مسئله نبود که آگاهی سوسیالیستی دادن در عمل یعنی چیز متفاوتی بودن، عمل کردن به روابط نوین اجتماعی یعنی چیزی که تودهها با آن برخورد نداشتند. زنان چپ در ابتدا با روسری و کم کم با حجاب به کارخانه میرفتند در حالی که زنان کارگر، چادری نبودند. آنها رخت کن داشتند و بعد از کار شیک و تمیز و مرتب از کارخانه بیرون میآمدند. زمان زیادی گذشت تا مقامات کارخانهها توانستند روسری و چادر و جوراب کلفت را به کارگران زن تحمیل کنند آن هم نه به سادگی! مرتب میان آنان و زنان کارگر مشاجره بود. تا این که برای کنترل پوشش کارگران زن، حراست گذاشتند. در واقع آنقدر که زنان اقشار دیگر علیه حجاب و فشارهای اجتماعی اعتراض کردند، زنان چپ نکردند. فکر میکنید این بحث که “مگر چیه یک تیکه پارچه است دیگه” یا این که “این مسئله ی زنان خرده بورژوا است” از کجا آمد؟ چپی ها به آن دامن زدند. اکثر کمیتههای کارگری اتحادیه نه تنها زنان کارگر را به مراسم هشت مارس ۵۸ نیاوردند بلکه خودشان هم نیامدند. چون در فعالیتهای سیاسی انقلابی جمعیت زنان ارزش کمی داشت. به همین دلیل اکثر رفقای زن گرایش داشتند که از آن سازمان بیرون بیایند و وارد بخش کارگری شوند. فقط مسئله زنان نبود که تبدیل به مشغله ی کارگران نمیشد. هیچ یک از مسائل مهم دیگر مانند حمله به کردستان و ترکمن صحرا و بستن دانشگاهها را تبدیل به مشغلهی کارگران نمی کردیم. کارگر را در مدار روابط درون کارخانه نگاه میداشتیم و این را سوسیالیسم معنی میکردیم. درک این بود که کارگر ذاتا سوسیالیست است و نیازی ندارد که آگاهانه خلاف جریان روابط ارتجاعی و افکار ارتجاعی حاکم حرکت کند، فقط باید به این ذات آگاه شود. در حالی که کار سوسیالیستی این است که کارگر را برای منافع عمومی بسیج کنی. جایگاه خودش را در آن توضیح دهی و بر این مبنا نشان دهی که رسالت تاریخی و اجتماعیاش به عنوان طبقهی کارگر چیست. این خط کارگریستی هنوز بر چپ ایران غالب است. کارگر را به خودی خود سمبل انقلاب و سوسیالیسم میداند. کارگر نیازی به عوض شدن ندارد چون ذاتا سوسیالیست است، فقط باید به این ذات پی ببرد. این چپ شدیدا گرایش به پنهان کردن تمام عقب ماندگیهای اجتماعی کارگران به خصوص در زمینهی زنان دارد. چقدر رایج است این حرف و فکر که: “عیب ندارد! کارگر است خسته است! زیر فشار است! و غیره و در فردای سوسیالیسم دیگر نه زنش را می زند و نه به زنان ستم می کند.» (پایان خاطرات آذر)
این عقب گرد در خط و عمل اتحادیه در زمینهی ستم جنسیتی همراه شد با غلبهی خط راست در اتحادیه در مورد حاکمیت و دادن لقب ضد امپریالیست به آن و ضرورت احترام گذاشتن به این جنبهی به اصطلاح ضد امپریالیستی حکومت. این دو (یکی درک اکونومیستی از پیوند با طبقه ی کارگر و دیگری ضد امپریالیستی دیدن خصلت جمهوری اسلامی) یکدیگر را تقویت می کردند.
گسست اتحادیه از خط راست، این کابوس ترسناک را پایان بخشید و هوای تازهای به حیات سازمان داد. این گسست خطی بسیار مهم بود و اتحادیه را از رهبری تا پایه ها به دو بخش تقسیم کرد. اکثریت سازمان با خط چپ سمت گیری کردند با این همه اقلیت سازمان نیز، اقلیت قابل توجهی بود. این گسست خطی قبل از هر چیز در زمینهی ارزیابی از ماهیت حاکمیت و لزوم سرنگونی آن بود. بیان عملی این خط طرح قیام سربداران شد که از سوی رهبری پیش گذاشته شد. در این شکاف و مبارزه ی خطی، زنان اتحادیه در هر دو طرف نقش فعالی داشتند. زنانی که در زندگی شخصی و فعالیت سیاسی تن به روابط مردسالارانه نداده بودند حتا در مواردی که خط سربداران را قبول نداشتند با خط راست و جناح راست مرزبندی کردند و برای موفقیت طرح سربداران از هیچ چیز فروگذاری نکردند. تدارک قیام بدون نیروی زنان در تشکیلات سراسری اتحادیه تقریبا ناممکن بود. در درون سربداران نیز زنانی چون فرح خرم نژاد و سوسن امیری با به پشت جبهه راندن زنان مقابله میکردند. در شورای سوم اتحادیه در سال ۵۹ زنی حضور نداشت ولی در شورای چهارم که در تابستان سال ۶۲ پس از شکست قیام آمل و ترمیم اولیهی ضربات امنیتی سال ۶۱ تشکیل شد تعداد زیادی از رفقای زن شرکت داشتند. رفقای زن سازمان که استوار برجای مانده بودند نقش مهمی در بازسازی سیاسی و تشکیلاتی اتحادیه پس از ضربات ایفا کردند.
شکست قیام و ضربات امنیتی، اتحادیه را تا آستانهی نابودی برد اما بازسازی آن واقعهی مهمی در تاریخ جنبش کمونیستی ایران است زیرا همراه بود با بازبینی بسیاری از جوانب تئوریک و عملی جنبش کمونیستی ایران و جهان. از جمله بازبینی در زمینهی نگرش به ستم جنسیتی و جایگاه آن در تولید وبازتولید نظام طبقاتی و مشخصا در کارکرد نظام سرمایه داری و جایگاه تعیین کننده ی آن در انقلاب اجتماعی. در میانهی دههی ۱۳۶۰ به موازات بازبینی خط کلی، اتحادیه ی کمونیستهای ایران (سر بداران) به بازبینی سیر قهقرائی خط اتحادیه در زمینهی زنان پرداخت. جزوه ی پرولتاریای آگاه و مسئله ی زن که در سال ۱۳۶۶ منتشر شد فشردهی این بازبینی در زمینه ی زنان بود و پیشروترین نظریه را در جنبش کمونیستی ایران نمایندگی میکرد. در حیطه ی عمل، بازتاب آن کمک به تشکیل سازمان زنان هشت مارس (ایران و افغانستان) به عنوان سازمانی فراحزبی با وظیفه ی سازمان دادن جنبش رادیکال زنان در ایران بود. این پراتیک به عمیقتر شدن خط حزب ما کمک کرد و نیروی زنان را در حزب موثرتر کرد.
حزب ما از بازبینی سیر قهقرائی تئوری و پراتیک گذشته فراتر رفت و به جمع بندی از دستاوردها و نقصانهای تئوریک و پراتیک جنبش کمونیستی بین المللی از زمان مارکس تا مائو و تا به امروز پرداخت. حاصل آن سنتزِ نگرشی کیفیتا نوین در این زمینه است. (رجوع کنید به کتاب کمونیسم و مساله زنان- جهتگیریهای نوین و همچنین جنبش کمونیستی و مساله زن- تجربهها و نقدها از امید بهرنگ.)
نتیجه گیری
آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است به پای بشریت. تا زمانی که جامعهی انسانی بر پایهی تولید و مبادلهی کالائی میچرخد تمایز و سلسله مراتب وجود خواهد داشت که یکی از آنها، تمایز و سلسله مراتب میان زن و مرد است. برای حفظ این تمایز و سلسله مراتب است که زن در زبان، فرهنگ، ادبیات و مذهب تحقیر میشود و میان مردان خرید و فروش میشود. بیشترین ترانهها در وصف عشق میان زن و مرد است اما رابطهی میان زن و مرد در میان همهی لایهها و طبقات جامعه عموما خصمانه است. شمار زنانی که قربانی خشونت مردان میشوند بیش از زنانی است که در نتیجهی سرطان و جنگ جان خود را از دست میدهند. دو سوم کار جهان را زنان انجام میدهند اما صاحب ده درصد درآمد و یک درصد مالکیت بر ابزار تولید هستند. این تمایز یکی از مهمترین و تعیین کننده ترین موتورهای انقلاب اجتماعی برای دفن روابط طبقاتی و سلسله مراتبی است.
نکته آخر این است که ما به طور عاجل نیاز به ساختن جنبشی رادیکال از زنان و علیه ستم جنسیتی در سراسر ایران و منطقهی خاورمیانه داریم . مبارزه ی زنان برای حقوق برابر باید در چارچوبی گستردهتر و رادیکالتر پیش رود وگرنه به سطح افقهای ناچیز و حقیری سقوط خواهد کرد که انواع جریانات «سبز» و «اصلاح طلب» می خواهند. ما جنبشی نیاز داریم که تابوی “نخواستن قدرت سیاسی و به جای آن مطالبه کردن از قدرتهای حاکم” را بشکند و اعلام کند که ما خواهان قدرت سیاسی هستیم و برایش میجنگیم و می دانیم محتوا، خصلت و هدفش چیست. ما نیازمند جنبشهای سیاسیای هستیم که افق آن چنین گسترده باشد و رویای رهائی زنان و به طور کل رهائی بشریت از چنگالِ روابط اقتصادی و اجتماعی کنونی را در قالب برنامههای سیاسی شفاف ارائه دهد، ترویج کند، به حول آن نیروی زنان را سازماندهی کند و در نهایت به تحقق برساند. به دلایل گوناگونِ تاریخی زنان آن نیروی اجتماعی هستند که حداقل در خاورمیانه توسط تلاطمات اجتماعی به مرکز صحنهی سیاست رانده شدهاند و میتوانند این پرچم رهائی بخش را بلند کنند. زنان و مردان کمونیست باید بر این واقعیت چنگ بیندازند و آن را رها نکنند. همه باید چشمان خود را بر این واقعیت باز کنند که آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است بر پای کل بشریت که باید پاره شود.
مطالب مرتبط
مطلب مرتبطی یافت نشد