نشریه حقیقت شماره ۵۹ فروردین ۱۳۹۱

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰۶ دقیقه

نشریه حقیقت

دوره سوم، شماره ۵۹، فروردین ۱۳۹۱

سه گزارش از:‏ کمیته‏ بزرگ‏داشتِ سیُ‏ مین سال‏گرد قیام سربداران در آمل

کمیته ی بزرگ داشت سالگرد “قیام آمل” به مناسبت سی امین سال این قیام جلساتی را در پالتاک برنامه ریزی کرده است تا از این راه و به نوبه­ی خود نسل جوان را با این رویداد تاریخی آشنا کند. این کمیته از جوانانی ساکن در چندین کشور مختلف تشکیل شده که طی فعالیت­های سیاسی خود با این قیام آشنا شده­اند. اعضای این کمیته هم شامل فعالین سیاسی است و هم از جوانانی تشکیل شده که در پرتو خیزش سال ۸۸ با سئوالات جدی روبرو شده و ضمن آشنایی با قیام آمل و ابعاد آن در جستجوی نقادانه­ی پاسخ­های خود هستند. این کمیته قبل از فرارسیدن سی­امین سالگرد قیام آمل، در مشورت با بازماندگان “سربداران” و فعالین قدیمی “اتحادیه­ی کمونیست­های ایران” که در تداوم بازسازی سیاسی و تشکیلاتی اتحادیه‏، «حزب کمونیست ایران م.ل.م» را ساختند و همچنین برخی دیگر از بازماندگان این جریان، تصمیم به این کار گرفتند. در این دور از مشورت­ها، کتاب پرنده‏ی نوپرواز و سایر اسناد و مدارک این قیام، دست آوردها و جمع­بندی­های حزب کمونیست ایران (م.ل.م) و انتقادات و مخالفت­ها مورد بررسی قرار گرفت و امیدواریم چنین روندی برای تمام جریانات کمونیستی و انقلابی ادامه یابد تا نسل حاضر در صحنه­ی مبارزه در مسیر پُر پیچ و خم انقلاب توشه­ای پربار برگیرد.  برای این کار ما با امکانات محدود ولی یاری بسیاری از رفقای قدیمی و فعال در جنبش اتاقی با نام ۵ بهمن آمل ایجاد کردیم و جلسات را در این اتاق مجازی پیش بردیم. جلسه­ی اول، یکشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۱۲ برگزار شد.

 

موضوع جلسه­ی اول «بیان خاطراتی از برخی رفقای رهبری قیام آمل» بود با روایت رفقا: جابر کلیبی، نوال محسن، امیر حسن پور و مریم جزایری. رفیق شهرزاد مجاب نیز برای سخن‏رانی در این جلسه دعوت شده بود که امکان حضور در این جلسه را نیافت.

 

سخن­ران اول رفیق جابر کلیبی بود که عمدتا به دو موضوع در بحث­های­شان پرداختند. موضوع اول این بود که چرا برگزاری چنین برنامه­هایی و برنامه­های مشابه اهمیت دارد؟ رفیق جابر تاکید زیادی بر نقش گرفتن نسل جوان و همراهی نسل مبارز پیشین برای رساندن پیام انقلاب و دست­آوردها و مبارزات نسل قبلی به نسل جدید و نسل­های آتی کرد. رفیق جابر تأکید کرد که با توجه به شرایط فعلی جنبش چپ و نیروهای کمونیست و اوضاع سیستم سرمایه­داری جهانی لازم است که بیشتر و بیشتر به بررسی مبارزات انقلابی و به خصوص مبارزات قهرآمیز مانند قیام آمل پرداخته شود.

 

موضوع دوم بحث رفیق جابر تاکید بر اهمیت نقش محوری “سیامک زعیم” رهبری اصلی اتحادیه کمونیست­ها بود. جابر کلیبی از دوران قبل از انقلاب روابط نزدیکی با سیامک زعیم داشت و بر سر مسائل مختلف با وی در تماس بود. ایشان بخش­هایی از مبارزات سیاسی و اختلافات خطی در دوران قبل از انقلاب با سیامک را در پروسه­ی بحث­هایی که داشتند برشمردند. وی به قطع دیدارها و انقلاب و سپس بروز خط راست در اتحادیه کمونیست‏ها اشاره کرد و این که در آن دوران واقعا متاسف شده بود. سپس آخرین دیدارش با سیامک زعیم و قطع ارتباط­شان تا این که در خارج از کشور با خبر می­شود که چه اتفاقی افتاده و رفیق سیامک زعیم دستگیر و جان باخته است. رفیق جابر تاکید مکرر داشت که به این قیام و رفیق سیامک زعیم بسیار کم پرداخته شده و باید به ابعاد گوناگون این قیام و نقش مشخص سیامک زعیم در آن بیش از این پرداخته شود.

 

سخن­ران بعدی رفیق نوال محسن بود. ایشان همسر حسین ریاحی از رهبران اصلی اتحادیه کمونیست‏ها بود. نوال محسن با بیان گرم خود خاطراتی از آشنایی و زندگی با حسین ریاحی برای حاضرین در اتاق نقل کرد که هم حاوی درس­های ارزشمندی بود و هم بیان­گر استواری زنی که در سخت­ترین شرایط، همکار و هم­سنگر حسین ریاحی بود. گفتنی است که زبان اصلی نوال عربی است و فارسی را آموخته است. او از مبارزات خود و حسین و بسیاری دیگر از هم نسلان­شان در عراق و دوران قبل از انقلاب سخن گفت، از فعالیت در رادیو بغداد و رادیو میهن پرستان و صدای گرم و قوی و استوار حسین ریاحی که از آن رادیو به افشای رژیم شاه می‏پرداخت. از آشنایی­های شان با خلق فلسطین و سفر زنده­یاد حسین ریاحی از عراق به فلسطین. از ماه­های تدارک قیام آمل و سربداران و جا به جایی­های شان گفت، از شکست قیام و سپس دستگیری حسین ریاحی و شرایط سخت خروج خودش از ایران گفت. اعدام حسین  ریاحی به عنوان یک رفیق مبارز پایان بخش خاطرات نوال محسن بود.

 

سخن­ران بعدی رفیق امیر حسن پور بود که به بیان خاطرات خویش از کاک اسماعیل ( رفیق پیروت محمدی ) پرداخت. رفیق امیر ضمن اشاره به تاکیدات رفقا جابر و نوال در مورد ضرورت برگزاری جلسات این­چنینی از آشنایی و رفاقت قدیمی و عمیق خود با کاک اسماعیل گفت و نقشی که وی به عنوان فرمانده­ی نظامی قیام آمل ایفا کرده بود. رفیق امیر خصلت­های ویژه­ی کاک اسماعیل را برشمرد و او را فرمانده­ای پرشور و آگاه معرفی کرد و بسیار تحریک آمیز این جملات را به کار برد: «کاک اسماعیل از خانواده­ای فئودال بود و زمانی­که با علم رهایی­بخش کمونیسم آشنا شد، به طبقه­ی خود خیانت کرد و در اولین گام­های مبارزاتی به تقسیم زمین­های خانوادگی خود میان دهقانان و رعیت­های بی‏زمین پرداخت». رفیق امیر تاکید کرد که این نگاه و اعمالی این چنینی از سوی کاک اسماعیل او را میان مردم بسیار محبوب کرد و توانایی­های بالای او در رهبری مبارزات مردم از او چهره­ای متفاوت ساخته بود. روحیه­ی انترناسیونالیستی کاک اسماعیل هم از نکات مورد بحث امیر حسن­پور بود و اینکه گسست از ناسیونالیسم کُرد چگونه با آشنایی با کمونیسم صورت می­گیرد. رفیق امیر در بخش­هایی از سخن­رانی خود انتقادی از کاک اسماعیل در مورد نداشتن روی‏کرد و سیاست قاطع در زمینه‏ی درهم شکستن جو فئودالی در مورد مسئله زنان در جنبش آن دوره کرد. این نقد رفیق امیر در بخش پرسش و پاسخِ جلسه به چالش کشیده شد.

 

سپس رفیق مریم جزایری به بیان خاطراتی از رفیق سورنا درخشان (مراد) پرداخت. رفیق مراد در زمان قیام آمل از اعضای کمیته دائم اتحادیه کمونیست‏ها بود.

 

در این جلسه همچنین شعرهایی از سوی رفقای جوان خوانده شد که یکی از آن­ها چنین ­گفت:

 

تاریخ را درمی­نوردند

                          یک صد جنگجو!

از درّه­ای به درّه ای

                       و از تلاری به تلاری

آری این خشم زمان است که چنین ره می پوید

       و دلیران­اش دست به کار زایش نفی­یی نوین.

سکوتِ مشترک

     همهمه­ی نبردی است به مجرای زمان

خشاب در خشاب بوی باروت می­دهند

                                                         و فردایی که چشم به بلندای واپسین خیزشان دوخته است.

      درختان به بدرقه­ی غمگین ماه به پچپچه نشسته­اند

                                                 و جنگل زادگاهی است که به ردّی از خون ترک­اش می­کنند

           تا با چنین حجمی از ” بودن “

                                حجمی از ” شدن “

                 به جشن مقرّر آفتاب ره بسپارند

   و در مذبحی دیگر گونه    

                حرف را زندگی کنند و مرگ را دریابند 

در آوردگاه پنجم بهمن

بهمن حماسه­ها

بهمن همه امیدها

بهمن مکرّر دوباره­ها

             دوباره­ها

                       و دوباره­ها……….

 

دومین جلسه­ی پالتاک «سی­امین سالگرد قیام آمل» تحت عنوان «درس­ها و خاطرات قیام آمل» بود و با شرکت رفقا امیر حسن پور، استی پیروتی، شیرین، شهاب سیروان.

 

امیر حسن­پور ضمن تبریک سی­مین سال گرد قیام آمل، ابتدا به مسائل به جا مانده از جلسه­ی قبل اشاره کرد مانند ترکیب جنسیتی نیروی سربداران و اشکالات آن و انتقادات طرح شده پیرامون نظرات وی پرداخت. رفیق امیر تاکید کرد که، عدم گسست عمیق از گرایشات پاتریارکال معضل عمومی جنبش کمونیستی در آن زمان بود و نقد تبارزات آن ضروری است و بخشی از نگاه به گذشته و راه‏گشائی برای آینده است.

 

موضوع مورد بحث رفیق امیر «خشونت انقلابی و خشونت ضد انقلابی» در پرتو تجربه ی سربداران بود. وی ضمن برشمردن انواع خشونت مانند مرد علیه زن، والدین بر کودک، جنگ میان دولت­ها به جنگ طبقاتی یا جنگ دولت­ها علیه مردم توجه کرد. او دو نظر رایج در میان اپوزیسیون را تشریح کرد. اول طرفداران نفی خشونت که هر نوع خشونتی را رد و محکوم می­کنند بدون توجه به این واقعیت که خشونت جزئی از جامعه‏ی طبقاتی است. به نظر وی طرفداران نفی خشونت از متفکرین بورژوازی قرن ۱۷ هم عقب مانده­تر فکر می کنند زیرا بیان ایشان این است که « خشونت خشونت می آورد ». برای ایشان خشونت هم علت است و هم معلول. از نظر این دسته خشونت دور باطلی است که باید شکسته شود و شکستن آن یعنی این که مردم خشونت نکنند که درواقع یعنی خلع سلاح مردم. امیر گفت کمونیست‏ها مانند سربداران خواهان برافکندن جنگ و خشونت هستند اما می‏دانند که برای از بین بردن آن باید خشونت انقلابی به کار برده شود. یعنی خشونتی که هدفش زیر و رو کردن بنیان جامعه و رسیدن به جامعه‏ی بدون تمایزات طبقاتی است که خشونت را از بین می‏برد. رفیق امیر گرایش دوم در اپوزیسیون را طرفداری از خشونت بدون توجه به اهدافِ سیاسی آن دانست. در این‏جا مثال سازمان مجاهدین خلق را زد که اهدافِ سیاسی شان، جنگ‏شان را نیز غیرقابل دفاع می‏کند و خصلت مترقی ندارد. امیر گفت، سربداران و قیام آمل و رفقای سربدار اسلحه را تقدیس نمی­کردند و آوانتوریست نبودند. بلکه برنامه‏ای داشتند که این جنگ در خدمت آن بود. سربداران خواهان برقراری یک جامعه­ی نوین بود. رفیق امیر ادامه داد که ۳۰ سال پیش سربداران تشخیص درستی داد که تضاد بین مردم و رژیم دیگر به صورت سیاسی حل نمی­شود و باید از طریق نظامی حل شود. امروز هم این سئوال مطرح است و این تضاد با تضادهای منطقه­ای و بین­المللی گره خورده است. این تشخیص و این سئوال در رابطه با سربداران و بررسی قیام آمل مهم است و آن وقت درک از خواست آن­ها مبنی بر جامعه­ی نوین روشن­تر می ­شود.

 

رفیق امیر در خاتمه به تفاوت جنگ سربداران با جنگ نیروهای ارتجاعی و رژیم پرداخت. او موارد مهمی را طرح کرد مانند این که “رابطه­ی رهبری و اعضا و رابطه­ی فرماندهی نظامی و واحدها دموکراتیک و انقلابی بود. رابطه­ی کل نیرو با مردم انقلابی بود. عنصر طبقه و تکیه و اهمیت به طبقه­ی زحمت­کش و طبقه­ی کارگر مهم بود. وی گفت زنان نیز در میان نیروهای مسلح سربداران حضور داشتند اما به طور عموم در آن زمان درک و نگاه سربداران به مساله­ی زن اشکال داشت. این­ها مواردی بود که رفیق امیر در تمایز سربداران و جنگ آن­ها با دیگر نیروها و رژیم بیان کرد.

 

سپس نوبت به رفیق شهاب سیروان رسید که به سخن­رانی در مورد درس­های قیام آمل برای نسل جوان بپردازد. سخن­رانی وی در وبلاگ پرنده­ی نوپرواز و آدرس زیر قابل دست رسی است: http://parandenoparvaz.blogspot.com/2012/03/blog-post_23.html

 

مجموعه­ی بحث­های شهاب در مورد شرایط رشد و تحصیل نسل خود یعنی نسل بعد از انقلاب بود و مسائلی که شکست انقلاب برای این نسل به دنبال داشت. سپس به بررسی نقش مبارزه در این نسل و آشنایی با تجربه­ی سربداران و قیام آمل و مطالعه­ی کتاب پرنده­ی نوپرواز پرداخت. او از تاثیری که این کتاب تاریخی-انتقادی بر جوانان می­گذارد گفت و به طور مشخص بر شفاف شدن درک رفقای جوان از ماهیت دشمن و مبارزه­ی تا به آخر با آن.

 

رفیق استی پیروتی سخن­ران بعدی بود که به بیان خاطرات خود از دوران عضویت در اتحادیه­ی کمونیست­های ایران پرداخت و در قالب خاطرات به طور زنده و نافذ خط و کیفیت اتحادیه و رفقای شاخص این جریان مانند کاک صلاح شمس برهان را بیان کرد. رفیق استی از دوران دانشجویی خود در ترکیه و تفاوت­های دانشجویان جذب شده به خط اتحادیه در کنفدراسیون احیاء گفت و از شور و تا به آخر حرکت کردن رفقای نزدیک به این خط. از این که چگونه در مبارزه طبقاتی کشورهایی که در آنجا دانشجو بودند شرکت می­کردند و چگونه با ایران ارتباط برقرار می‏کردند. او از بازگشتش به ایران و تشکیل تشکیلات پیشمرگه زحمت کشان کردستان که شاخه‏ی اتحادیه کمونیست‏ها در کردستان بود گفت. از رفقای بسیاری یاد کرد. از رفیق کاک اسماعیل و سوسن امیری. از حسین ریاحی، بهروز فتحی و رفقای دیگر. از فعالیت در کارخانه­ها و کوره­پزخانه‏ها برای آگاه کردن و سازماندهی کارگران. از تلاش­ها برای کمک رسانی به سربداران و گروه جنگل. از شنیدن خبر قیام و جان باختن کاک اسماعیل و اعدام رفقا گفت. از شورای چهارم اتحادیه گفت. شورائی که بعد از وارد آمدن ضربه سراسری به تشکیلات اتحادیه در سال ۱۳۶۲ برگزار شد. از اختلافات درون شورای چهارم حرف زد. از بازسازی اتحادیه که خود عملیات پر فراز و نشیب و حیرت‏انگیزی بود گفت. و بالاخره جمع بندی از تئوری و پراتیک گذشته اتحادیه و قیام آمل.

 

گفت و گوی صریح در مورد اشتباهات و اختلافات یکی از نقاط قوت ما در برگزاری این سری برنامه­های پالتاکی بوده که بدون مشکل از سوی تمام رفقای سخن­ران پذیرفته شد و به نوعی بیان­گر خط انقلابی- انتقادی آن­ها در برخورد به گذشته­ برای حرکت به پیش است.

 

رفیق دیگر سخن­ران شیرین (از اعضای گروه پزشکی سربداران) بود که گفت از اینکه نسل جوان این برنامه را اجرا می‏کند بسیار خوشحال است و ادامه داد، «از من خواسته شده است خاطراتی از آن زمان بگویم. اما هر روز آن مبارزه برای من خاطره است. به خصوص از نظر ایدئولوژیک. اولین روزها مثل پیک نیک بود اما وقتی درگیری‏های نظامی با نیروهای مسلح رژیم شروع شد آواره‏ی کوه و دشت شدیم و صدای انقلاب به همه جا رسید.»

 

رفیق شیرین گفت، «هرچند خط سربداران دچار التقاط و گیجی بود اما پاسخ کاملا درست و مسئولانه به شرایط آن زمان بود.» وی آن حرکت الهام‏بخش را با امروز که توده‏ها به میدان مبارزه آمده‏اند و ظرفیت عظیمی را برای مبارزه به نمایش گذاشته‏اند مقایسه کرد و ضمن انتقاد گفت: «متاسفانه امروز چپ جوابگوی اوضاع نیست.» رفیق شیرین در مورد زنان سربدار گفت، «اول ما ۵ نفر بودیم که به عنوان تیم پزشکی به جنگل رفتیم. این که ما را فقط در تیم پزشکی گذاشته بودند نشانه اشکال دیدگاه بود. اما این اشکال با مبارزه زنان درست شد. به خصوص وقتی که در دور دوم سوسن امیری به نیروهای جنگل پیوست زنان نقش فعال‏تری داشتند.»

 

وی گفت شک ندارد که انقلاب بر دوش زنان پیش خواهد رفت.

 

جلسه‏ی سوم اتاق با موضوع « رهایی زن و انقلاب اجتماعی» در تاریخ تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۲ با سخنرانی‏های عمیق، پرمحتوا و آموزنده‏ی رفقا مریم جزایری، ناصر مهاجر و شهرزاد مجاب برگزار شد. سؤال‏ها، نقدها و پاسخ‌های سخنرانان بر عمق و محتوای مباحث بازهم افزود. … به جرات می‏توان گفت این جلسه سطح مباحث و مشاجرات درون جنبش چپ، به حول مسئله‏ی ستم جنسیتی را یک سر و گردن بالاتر برد. امیدواریم که شمار فزاینده‏ای از فعالین جنبش زنان و جنبش چپ به این مباحث گوش داده، اسناد و کتابهای معرفی شده در این جلسه، کتابهای تاریخی در دستِ انتشار را مطالعه و بررسی کنند و جوشش فکری بزرگی حول این موضوع بزرگِ مربوط به رهایی بشریت به راه افتد.

 

محور بحث بررسی سیر تحولات خطی و عملی اتحادیه کمونیست های ایران تا حزب کمونیست ایران )م.ل.م) در مورد ستم بر زن بود. اما … اهمیت خطیر این مباحث بر بستر اوضاع به‌شدت متلاطم ایران و خاورمیانه قابل فهم است. هدف صرفا بررسی یکی از تجارب بسیار مهم جنبش کمونیستی ایران برای دادن یک ترازنامه نیست. اما بدون این تجارب نمی‌توانیم فردای خودمان را هموار کنیم و به چالش‏هایی که اوضاع منطقه و ایران در مقابلمان می‏گذارد پاسخی درخور بدهیم. برای راهگشایی، هم بازبینی تاریخی لازم است و هم نگاه به اوضاع امروز با دیدی نوین. به‌خصوص آن‏که در تمام جنبش‏های خاورمیانه جای‌گاه زن میدانِ نبردِ میان نیروهای طبقاتی و سیاسی مختلف است؛ نگاه کنید به عراق، به مصر، به تونس و ایران که جای خود دارد.

 

در جریان جلسه نیز سخنرانان بر این نکته تاکید می‌کردند که هدف، کمک به بازکردنِ راهی برای پاسخ‌گویی به چالش‏های امروز است. شورشهای اجتماعی بزرگی رخ داده و بیشتر از آن در راه است و زنان نقشی مرکزی در آنها دارند. در چنین اوضاعی نباید میدان را به جابه‌جایی قدرت میان انواع و اقسام مرتجعین داد. با نگاهی به این اوضاع ضرورت این جلسه و جلسات مشابه واقعا احساس می شود.

 

مریم جزایری در نیمه‌ی اول سخنانش تصویری از خط و عمل سازمان انقلابیون کمونیست (مارکسیست- لنینیست) در مورد مسئله زنان داد. این سازمان بعدها در اتحاد با گروه‏های دیگر تبدیل به اتحادیه‌ی کمونیست‏های ایران شد (در سال ۱۳۵۵)

 

در دهه‌ی ۱۳۵۰ این سازمان نفوذ زیادی در کنفدراسیون (جنبش دانشجویی خارج از کشور) داشت و یکی از دلایل بسیار مهمِ حضور پرتعداد و چشم‏گیرِ زنان در آن، خط پیشروی این سازمان بود. مریم تاکید کرد که پیشرو بودن خط و عمل‏کرد این سازمان در زمینه‌ی زنان متاثر از جنبش‏های انقلابی نوین در دهه‏ی ۱۹۶۰ به‌خصوص متاثر از «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» در چین سوسیالیستی بود. «انقلاب فرهنگی» اعلام این بود که در کشور سوسیالیستی هنوز بقایای تمایزات اجتماعی و اقتصادی گذشته و افکار کهن موجود است؛ بنابراین هنوز انقلاب لازم است. این انقلاب باید بر روی شکاف‌های اجتماعی باقیمانده از گذشته تکیه کند و آن اقشاری را که روی لبه‌ی بُرندهی این شکاف‌ها قرار دارند به‌عنوان نیرویی رهایی‌بخش به میدان آورد. بقایای شکاف بینِ زن و مرد یکی از آن بازمانده‏هاست که انرژی عظیمی را برای تداوم انقلاب فراهم می‌کند. اعلان جنگ به مردسالاری و پدرسالاری در جامعه‌ی سوسیالیستی چین که رهایی‏بخش‏ترین جامعه‏ی موجود در آن زمان بود شور و هیجانِ زیادی را در جنبش‌های چپ و فمینیستی دنیا به پا کرد؛ و این فکر را به میان آورد که احزاب کمونیست و جنبشِ کمونیستی نیز مصون از مردسالاری و پدرسالاری نیستند و مبارزه علیه‌ی ستم بر زن حرکتی مختص «بیرون» از این سازمان‌ها، احزاب و جنبش‌ها نیست. (جزئیات این مبارزه در فصل آخر کتاب «نیمی از آسمان» شرح داده شده است)

 

این فضای عمومی بر همه‌ی صفوف جنبش نوین کمونیستی ایران تاثیر گذاشت و به‌خصوص در سازمان انقلابیون کمونیست (بعدها، اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران) تاثیرات زیادی داشت. زنانِ سازمان انقلابیون کمونیست نقش مهمی در مبارزه علیه مردسالاری و پدرسالاری در این سازمان و به‌طور کلی در جنبش دانشجویی آن زمان داشتند. مریم گفت: سنتِ خوبِ مقابله‌ی زنان با عقب‌ماندگی نظری و عملی در سازمانِ خود، به بخشی از هویت این جریان تبدیل شد که تا کنون ادامه دارد.

 

پس از مریم، رشته سخن را ناصر مهاجر در دست گرفت تا سیامک زعیم و (برای اولین بار) سندی را که حاوی آرای او در زمینه‌ی مبارزات زنان ایران است معرفی کند. سیامک تئوریسینِ اصلی و از بنیان‌گذاران اتحادیه‌ی کمونیست‏ها بود؛ و از رهبرانِ اصلی قیام سربداران در آمل به سال ۱۳۶۰. او ۷ بهمن ۱۳۶۰ در جریان همان قیام به اسارت نیروهای نظامی جمهوری اسلامی درآمد و در سال ۱۳۶۳ اعدام شد.

 

سندِ موردِ بحثِ ناصر متنِ سخنرانی سیامک درباره‌ی تاریخ مبارزات زنان ایران است. این سند ضمیمه‌ی یک کتابِ دو جلدی است که به کوشش مهناز متین و ناصر مهاجر منتشر خواهد شد. عنوان عمومی کتاب، خیزش زنان در اسفند ۱۳۵۷ است. جلد اول، بازیابی یک جنبش و جلد دوم همبستگی جهانی عنوان‌گذاری شده است. انتشار این کارِ بزرگ، نشان از این دارد که این دو رفیق چپ و انقلابی چقدر در کارِ از زیر آوار تحریف در آوردنِ اپیسودهای مهم از تاریخ مردم و جلوگیری از فراموشی پیگیرند.. ناصر گفت که خودش و مهناز متین در جریان پژوهش در مورد برنامههای برگزاری هشت مارس ۱۳۵۷ با کسانی که در ارتباط با اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران بودند گفتگو داشتند؛ و در جریان این تحقیق به پیشینهی مباحث زنان درون این گروه حساس شدند: «در این جستجوها و پرس و جوها با سندی روبه‌رو شدم. سندی که تاریخ ندارد. … به‌یقین می‌توان گفت این سخنرانی در یک جلسهی حزبی یا گروهی ارائه شده. منطقا باید در سالهای ۵۲-۵۳ نوشته شده باشد. … به هر حال پرسشی را که در ذهن ما ایجاد کرد، این بود که تا آن زمان ما هیچ متنی از نسل انقلابیون بعد از ۲۸ مرداد درباره‌ی مبارزات زنان ایران در دست نداریم …»، «وقتی سند را نگاه می‌کنیم متوجه میشویم با نویسندهای روبه‌رو هستیم که جنبش تنباکو و جنبش مشروطه را میشناسد. کتابهای تا آن زمان موجود را میشناسد. … آشناست با روزنامههای آن دوره که روی مسئله زن حساسیت داشتند و تحول جامعه ایران را در گروی تحول زن ایرانی میدانستند: مثل صور‌اسرافیل، ملانصرالدین. آگاه‌ست که اولین نشریه‌ی زنان ایران نشریه‌ی دانش است. … آگاه‌ست که جمعیت نسوان وطنخواه، پیک سعادت نسوان، جمعیت بیداری نسوان در ایران وجود داشته؛ و اینها چه نقشی داشتند که حساسیت نسبت به تغییر موقعیت زن را به درون جامعه ببرند …»

 

ناصر مهاجر گفت که آگاهی تاریخی بالای این سند او و مهناز متین را حساس کرد که شناخت بیشتری از شخصیت سیامک زعیم پیدا کنند. وی به‌شدت ابراز تاسف کرد از این‌که در مورد سیامک زعیم که بی‌تردید از چهرههای درخشان جنبش کمونیستی ایران بود، کم و ناقص یا شاید بتوان گفت اصلا نوشته نشده است. بیشترین اطلاعات را در مورد وی برادرش کوروش زعیم، عضو جبهه ملی ایران، داده است. ناصر گفت سیامک در یکی از خانوادههای سیاسی ایران بزرگ شد. «جدش یکی از سه بازرگان بزرگ ایران بود که در تجارت تنباکو بودند و در همبستگی با جنبش تحریم تنباکو این سه نفر در کاشان و تهران و اصفهان هم زمان انبار تنباکویشان را سوزاندند. عموی او «سید حسن زعیم» جزو نمایندگان مجلس ۵ و ۶ بود که لایحه استیضاح سردار سپه (رضا پهلوی) را نوشتند و به مجلس دادند. … جزو معدود کسانی بود که با جریان رضاخان همراه نشد و هشدار دادند که به قدرت رسیدن رضاخان پایان مشروطیت خواهد بود …»

 

 پس از سخنان ناصر، مریم نیمه‏ی دیگر سخنانش را ارائه داد. که حاوی نقدی سخت،  صمیمانه و راه‌گشا به سیر قهقرایی خط و عمل اتحادیه‌ی کمونیست های ایران در زمینه‌ی مبارزات زنان بود (دوره‌ی پس از استقرار جمهوری اسلامی).

 

پیش از رسیدن به فصلِ «قهقرا» مریم تصویری گویا و زنده از فعالیت‌های مهم و الهام‌بخشِ اتحادیه‌ی کمونیست‌ها برای سازمان دادن مبارزات زنان  پس از استقرار جمهوری اسلامی داد؛ و مشخصا به تشکیل «جمعیت زنان مبارز» و انتشار نشریه‌ی «زن مبارز» و نقش الهام بخش این تشکیلات در تقویت شورش ۵ روزه‌ی زنان در اسفند ۵۷ علیه‌ی فرمانِ حجاب اجباری خمینی اشاره کرد. تبدیل این «اوج» به «افت» بَعدی است که ما را قانع می‌کند که واژه‌ی «قهقرا» را مریم به جا استفاده کرده است؛ و وقتی به سال ۱۳۶۰ می رسد و می گوید: «گسست اتحادیه‌ی کمونیست‌ها از خط راست به این کابوس پایان داد. گسستی که در قیام سربداران فشرده شد»، اهمیت پر و بال گرفتن پرنده نوپرواز را ـ بازگشت اتحادیه به اصل خویش و عزم صعود به قله‏هایی نوین را با تمام وجود حس می ‏کنی.

 

مریم گفت که اتحادیه پس از شکست قیام آمل ضربات سختی خورد به‌طوری ‌که تقریبا نابود شد. اما انرژی آن قیام به شمار کمِ بازماندگانِ اتحادیه امکان داد که نه ‌تنها تشکیلات اتحادیه را  بلکه در سطحی کیفیتا عالی ‌تر خط کمونیستی انقلابی این سازمان را بازسازی کنند. کاری که فقط با سلاح نقد ممکن شد؛ و یکی از سلاح‏های نقد در زمینه‌ی خط و عمل اتحادیه‌ی کمونیست‌ها در زمینه‌ی ستم جنسیتی و رابطه‌ی رهایی زن با رهایی اجتماعی بود. این کار در جزوه‌ای فشرده شد به نام «پرولتاریای آگاه و مسئله‌ی زن» (منتشره  در سال ۱۳۶۶). اما پس از تشکیل حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) این کنکاش‌ها ادامه یافت؛ از جمله در زمینه‌ی ستم جنسیتی. و نه فقط در خط و عمل خود این جریان بلکه در کل جنبش کمونیستی بین‌المللی. این تلاش‏ها در افکار و آرایی بازتاب یافت که به تزهای پیشنهادی این حزب مشهور است.

 

پس از مریم، شهرزاد مجاب رشته سخن را به‌دست گرفت و تزهای هفت‌گانه را تشریح کرد: ۱- ستم جنسیتی معلول ستم طبقاتی نیست! ۲- تولید فقط تولید وسایل معاش نیست! ۳- طبقه‌ی کارگر مرد نیست! ۴- سرمایهداری بدون استثمار زن قادر به تولید و بازتولید نیست! ۵- مساله‌ی زن، یک مساله‌ی بورژوایی نیست! ۶- مساله زنان یک مساله‌ی رفرمیستی نیست! ۷- تنها راه رهایی زنان سوسیالیسم است، اما!

 

شهرزاد بیش از سه دهه در عرصهی نظری وعملی جنبش زنان فعال بوده و به تاریخ جهانی مبارزه‌ی زنان و جدالهای نظری مربوط بدان، کاملا آشناست. او تاکید زیادی بر اهمیت این جلسه و مباحثی از این دست داشت. شهرزاد در تشریح تزهای هفتگانه گفت که این تزها محصول کار جمعی بسیار دقیق و چند ساله‏ی حزب است. برای رسیدن به آن‌ها آثار مربوطه‏ی مارکس و انگلس و … مطالعه شده، تجارب ۱۶۰ ساله‌ی جنبش کمونیستی دراین زمینه در حد امکان بررسی شده، آثار فمینیست‏ها و دانش تولید شده توسط آنان در زمینه‌ی مکانیسمهای ستم جنسیتی، جایگاهش در سوخت و ساز نظامهای طبقاتی به‌خصوص نظام سرمایه‌داری در حد امکان خوانده و بررسی شده است؛ و نقدهای‌شان به جنبشِ کمونیستی و تجارب کشورهای سوسیالیستی قرن بیستم در حد امکان مورد توجه قرار گرفته است.

 

در انتهای تشریح تزها، شهرزاد رابطهی میان این تزها و «چهار گسست» را که مارکس به‌عنوان شاخص نظام سوسیالیستی و پیشروی به سوی جامعه‌ی کمونیستی تعیین کرده است، نشان داد؛ و بر گفتههای مارکس و انگلس تاکید کرد که انقلابِ کمونیستی فرآیندِ رادیکالترین گسست از مناسبات سنتی مالکیت و رادیکالترین گسست از ایدههای سنتی است.

 

شهرزاد شنوندگان را دعوت کرد که این تزها و اسنادِ پشتوانه‏ی آنها را مطالعه کنند. به‌طور مشخص، دو مجموعهی انتشار یافته از سوی حزب کمونیست ایران (م.ل.م) با عناوین: «کمونیسم و مساله‌ی زنان، جهت گیری ‌های نوین» و «جنبش کمونیستی و مساله‌ی زن، تجربه‌ها و نقدها» (از امید بهرنگ.)

 

در جواب به سؤال یکی از حضار که پرسید: «شما با این تزها چه می خواهید بکنید؟» شهرزاد جواب داد که اینها تزهای پیشنهادی است، برای راه افتادن بحث و جوشش فکری به حول این مسئله با هدف سنتز یک درک پیشرفته و راه‌گشا برای کل جنبش کمونیستی ایران، جهان و جنبشِ رهایی‌بخش زنان. برای راه‌گشایی عملی، افکارمان باید روشن باشد و …

در بخشِ بعدی، سؤالات، انتقادات و نظرات مهمی از سوی حاضرین طرح شد که حول آن‌ها بحث درگرفت و بر غنای جلسه افزود که امکان درج تمام آن‌ها در این گزارش مختصر وجود ندارد. شما می‌توانید فایل صوتی سخنرانی‌های این جلسه را از وبلاگ «پرنده‌ی نو پرواز» دریافت کنید.۱

 

 در این جلسه هم‌چنین از طرف برگزارکنندگان انتشار دو کتاب بسیار مهم در سال گذشته در حیطه‌ی مبارزات زنان تبریک گفته شد …: کتاب سال صفر نوشته‌ی آذر درخشان که از طریق تماس با سازمان زنان ۸ مارس (ایران- افغانستان) قابل تهیه است۲ و کتاب پیک سعادت نسوان  که به کوشش ناصر مهاجر و بنفشه مسعودی منتشر شده است و در کشورهای آلمان و کانادا امکان خریداری آن از طریق کتاب‌فروشی‌ها می‌باشد، علاقمندان هم‌چنین از طریق تماس با  ایمیل نشر نقطه می‌توانند در این مورد راهنمایی دریافت کنند.۳

 

پیش از برگزاری این جلسه نمآهنگی از طرف یکی از رفقای جوان در جهت معرفی این برنامه‌ی پالتاکی تهیه و منتشر شده بود۴ که انتقادات و نظرات  زیادی را برانگیخت …

با تشکر ویژه از رفقای سخنران که دعوت ما را برای برگزاری این مبحث چالش برانگیز پذیرفتند و سپاس از همه‌ی عزیزانی که با حضورشان، یا اطلاع‌رسانی و یا کمک‌های فنی و … امکان برگزاری هرچه بهتر این جلسه را فراهم آوردند.

 

کمیتهی بزرگداشت سی امین سالگرد قیام آمل

 

 

  1. http://parandenoparvaz.blogspot.com/2012/03/blog-post_15.html

http://www.4shared.com/mp3/kIdtBkBu/01_-_5bahman-11mars2012-enghel.html

http://www.4shared.com/mp3/xL-MegGo/02_-_5bahman-11mars2012-enghel.html

http://www.4shared.com/mp3/ZUqdIphM/03_-_5bahman-11mars2012-enghel.html

http://www.4shared.com/mp3/Vn0Vsvcc/04_-_5bahman-11mars2012-enghel.html

  1. http://www.8mars.com/zan_dem_iran@yahoo.ca
  2. Nashrenoghteh@yahoo.com
  3. http://www.youtube.com/watch?v=8iezLlxNfk4

 

هشت مارس، روز جهانی زن:

زنان در مواجهه با جنگ میان جمهوری اسلامی و امپریالیست‏ها

 

جمهوری اسلامی و آمریکا (با حمایت اسرائیل و ترکیه و کشورهای خلیج) بر شیپور جنگ می‏دمند. ایران می‏تواند به نقطه تلاقی و اشتعال تضادهای بزرگ جهانی و منطقه‏ای تبدیل شود. در چنین اوضاعی وضعیت زنان ایران که سی و سه سال گذشته را در چنگال نظام جمهوری اسلامی اسیر بوده و مرتبا علیه آن طغیان کرده‏اند چه خواهد شد؟ پیروزی کدام طرف به نفع زنان و رهائی آنان از بردگی و فرودستی خواهد بود؟ سمتِ کدام یک را باید گرفت؟

 

جواب ساده و روشن است: هیچیک!

 

رسیدن زنان به آزادی و برابری در گروی گشودن راهی دیگر است. راهی که مانع از تکرار فاجعه‏ی ۳۳ سال پیش شود. آن زمان، رژیم سلطنتی شاه بدست مردم و با شرکت فعال زنان سرنگون شد اما جای آن حکومتی به قدرت رسید که اولین کار رهبرش صدور فرمان حجاب اجباری و تحمیل اخلاقیات دینی بر زنان بود. ده‏ها هزار زن از مشاغل قضائی و آموزشی اخراج شدند. قانون اساسی اسلامی به تصویب رسید و زن را رسما تبدیل به شهروند درجه دوم و موظف به تبعیت از مرد کرد. زنان علیه این هجوم به حقوق و حیاتشان، شورشی ۵ روزه کردند اما شکست خوردند. سرکوب زنان و تحمیل اخلاق و آئین‏های اسلامی بر آنان تبدیل به رویکرد سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی در حفظ کیانش شد. و این توجیه گر تفتیش عقاید و جاسوسی گسترده در حریم خصوصی آحاد جامعه از زن و مرد گردید.

 

جمهوری اسلامی حتا اگر فقط یک جرم مرتکب شده بود و آن، سرکوب ابتدائی ترین حقوق زنان و تبدیل آنان به برده و کنیز مردان، بود؛ همین، برای صدور حکم مرگش کافی بود! این رژیم حق زندگی ندارد و باید سرنگون شود. اما به دست چه کسانی و چگونه باید سرنگون شود تا تجربه‏ی ۳۳ سال پیش تکرار نشود؟ با کدام رهبری و برنامه سیاسی و اجتماعی باید سرنگون شود تا نظام پدرسالاری و مردسالارِی دینی و غیر دینی، سرکوب سیاسی و فقر و شکاف طبقاتی تداوم نیابد؟ این، آن سوال مرکزی است که جواب فعال بدان می‏تواند نیروی شورشگر زنان را تبدیل به جنبشی کند که در اوضاع پرآشوب و ملتهبی که در راه است راهی دیگر را به روی کلیه جنبش‏های اجتماعی از جنبش کارگری گرفته تا معلمان و ملل تحت ستم بگشاید.

 

آمریکا حلقه محاصره را بر جمهوری اسلامی تنگ تر می کند و سران جمهوری اسلامی در جواب، رجز می‏خوانند و تهدید به تلافی میکنند. در این ماجرا آنچه به مردم مربوط و نیازمند هشیاری آنان است، آن است که هر دو طرف تلاش می‏کنند توده‏های مردم را تبدیل به گوشت دم توپ نزاع ارتجاعی خود کنند. در این میان امپریالیسم آمریکا و خدمتگزارانِ ایرانی آن برای حقوق زنان ایران اشک تمساح می‏ریزند و وعده‏های «نجات بخش» می‏دهند. ۳۳ سال پیش نیز خمینی و همپالگی‏هایش به زنان وعده‏‏‏‏ی رستگاری داده و گفتند که نجات زن در استقرار نظام دینی و حجاب اسلامی است. لشگری از زنان تاریک اندیش را سازمان دادند و از آنان برای تحمیل نظام پدرسالاری و مردسالاری دینی بر زنان استفاده کردند. کسانی که  بعدها خود را ملقب به «اصلاح طلب» کردند و رهبران «جنبش سبز» شدند قوانین مجازات‏های  اسلامی علیه زنان را تدوین کرده و به تصویب رساندند. نقش زهرا رهنورد در تدوین و تزئین این قوانین یکتا بود! نتیجه‏ی این «عملیات نجات بخش» به قتل رسیدن ده‏ها هزار زن در دعواهای «ناموسی»، نابودی زندگی میلیون‏ها زن در چنگال روابط سنتی و دینی، رواج احکامی چون سنگسار و افزایش عمق و دامنه‏ی روابطِ اجتماعی ستمگرانهی مردان بازنان بود.

 

حال سوال اینجاست: آیا «عملیات نجات بخش» امپریالیست‏های آمریکائی ثمری  بهتر از این خواهد داشت؟ تجربه‏ی تجاوز نظامی آمریکا به افغانستان و عراق جواب روشنی به این سوال می‏دهد. سلطه‏ی امپریالیستی در افغانستان و عراق نه تنها موجب تضعیف و درهم شکستن بنیادگرائی اسلامی نشد بلکه راه را برای آن گشود. اشغال افغانستان توسط ارتش آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه برای زنان افغانستان حاصلی نداشت جز حضور ویترینی چند زن در ادارات دولتی و برقع‏پیچ ماندن اکثریت زنان و تداوم اسارت آنان در روابطِ پدرسالاری اسلامی- فئودالی. پروژهی «نجات» عراقی‏ها از چنگال رژیم صدام به استقرار حکومت ملوک‏الطوایفی اسلامی منتهی شد که بیشترین قربانیانش زنان – اعم  از سنی، شیعه، کرد و عرب – بوده‏اند. در کردستان عراق، طبقات بورژوا- فئودال کُرد با  پشتوانهی تجاوز نظامی آمریکا به قدرت سیاسی رسیدند اما قتل‏های ناموسی و شکاف‏ طبقاتی بطرز بیسابقه‏ای گسترش یافت. «حفظ ناموس» تبدیل به یکی از اصول عملکردی حکومت کُردی شد. و در کنار آن NGO های «زنانه» که توسط بنیادهای آمریکائی حمایت مالی می‏شوند مشغول تخدیر زنان در مورد واقعیت و ماهیت «دموکراسی» حاکم در عراق شد‏ند. در مصر رژیم مبارک در نتیجه فداکاری‏های حیرت‏انگیز زنان و مردان مصر سرنگون شد. اما با دخالت آمریکا نه تنها نظام مبارک بدون مبارک حفظ شد بلکه نیروهای بنیادگرای اسلامی نیز تقویت شدند و در مصدر قدرت قرار گرفتند. اولین اقدام امنیتی قدرتمندان جدید حمله به تظاهرات زنان در هشت مارس سال ۲۰۱۱ بود با شعار «جای زن در خانه است». ارتشیان زنان را دستگیر کرده و آنان را در معرض انواع حقارت ها و شکنجه از جمله آزمایش بکارت قرار دادند. مبارک درست همان روزی سرنگون شد که ۳۳ سال پیش نظام شاهی در ایران. و زنان مصر درست همان روزی مورد حمله‏ی اوباش اسلامی تازه نفس قرار گرفتند که زنان ایران در اولین هشت مارس، روز جهانی زن ، پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران. باید این تشابه تاریخی تکان دهنده را هشداری برای باز کردن چشم‏ها و گوش‏ها دانست.

 

نزاع میان جمهوری اسلامی و اربابان جهان سرمایه‏داری در واقع جنگ میان نمایندگان و نگهبانان نظام‏های اقتصادی- اجتماعی پوسیده است. پدرسالاری، سرکوب سیاسی، فقر و شکاف طبقاتی جزء لاینفک این نظامهاست. هر دوی اینها عمیقا زن ستیز بوده و عزمی بی پایان در سرکوب و به زنجیر کشیدن زنان دارند. هرآینه جنبش‏های اجتماعی بخصوص جنبش زنان با یکی از طرفین این نزاع سمت گیری کند در نهایت دیگری را تقویت کرده است.  در این میان کمونیستها علیه هر دو موضع گرفته و اعلام کرده اند که تضاد میان امپریالیست‏های غربی (بخصوص آمریکا) و جمهوری اسلامی، از هر دو طرف، تضادی ارتجاعی است و ربطی به مردم ندارد. و جنگ احتمالی ناشی از دعوایشان نیز ارتجاعی  بوده و توده های مردم هیچ نفعی در آن ندارند و نباید به حمایت از هیچ طرف برخیزند.

 

در کشورهای خاورمیانه و بطور کلی آسیا و آفریقا، زنان بشدت قربانی سلطه جهنمی دین‏اند و زیر بار سنگین انواع سنن هزاران ساله‏ دست و پا می‏زنند. در کشورهای اسلامی کوچکترین حرکات زن توسط جنس مذکر کنترل میشود. آپارتارید جنسی در میان دریائی از خرافه دینی رایج است. حاکمیت مستبدانهی اعضای مذکر خانواده همراه با آئین و سننی که در تار و پود جامعه تنیده شده است هنوز وجه مهمی از زندگی زنان است. حجاب اجباری، ختنه دختران، مالکیت مردان بر فرزندان، کتک زدن زن، حق مرد در طلاق و حضانت و هزاران شلاق دیگر از هر سو بر جسم و روان زنان فرود می آید. زنان این کشورها از اشکال “مدرن” ستم و تحقیر نیز “بهره مند” می شوند: آزار جنسی، پورنوگرافی، فحشا و تجاوز. این همه ستم، لاجرم به امواج بحران و مقاومت پا می دهد.

 

موقعیت زنان، ستمی که بر آنان می‏شود، عمیقتر و حادتر از همیشه خودنمایی کرده و راه حل میطلبد. نه فقط در ایران بلکه در مصر، سوریه، تونس، ترکیه و بطور کل در سراسر جهان منجمله در آمریکا. نمایندگان طبقات و جهان‏بینی‏های کاملا متفاوت این واقعیت را دیده و برای آن «راه حل» میدهند. اما اکثر «راه حل»ها در چارچوب ابقای تمایز طبقاتی، استثمار بیرحمانه و روابط و تمایزات اجتماعی ستمگرانه است. 

 

در نظام سرمایه داری، ستم جنسیتی یک موضوع گذرا و در حاشیه‏ نیست. تضاد اساسی عصر سرمایه‏داری، یعنی تضاد میان هرچه اجتماعی‏تر شدن تولید با مالکیت خصوصی، منبع این ستم است. استثمار طبقاتی و ستم بر زن، هر دو، از جوانب جدائی‏ناپذیر نظام سرمایه‏داریاند. این دو، تضادهای متفاوتی هستند اما از یک جا سرچشمه می‏گیرند. سرمایه داری بدون ستم بر زن نمیتواند دوام آورد. رابطه میان ستم بر زن با سیستم سرمایه‏داری یک رابطه دائمی است. فرقی نمی‏کند که حکام با استفاده از دین، توده‏های مردم را در مورد ماهیت این سیستم تخدیر میکنند یا با استفاده از «دموکراسی انتخاباتی». این است واقعیتِ بنای اجتماعی ستم بر زن که بارِ گران و طاقتفرسای رنج و محنت را بر او تحمیل کرده است. نه فقط بر او بلکه بر مادران و دخترانش. نه فقط در ایران که در سراسر جهان. نه فقط امروز بلکه در طول تاریخ.

 

مبارزات سیاسی امروز و هدف نهائی کمونیستها پایان دادن به کلیه روابط ستمگرانه و استثمارگرانه است. این هدف نهائی در آموزه‏ها و اصول، راه و روشی که ما کمونیستها در مبارزه پیشه میکنیم حضور و بیان دارد. یکی از آن اصول خدشه ناپذیر عبارتست از مبارزه علیه ستم بر زن، مبارزه علیه روابط قدرت نابرابر میان زن و مرد در میان مردم، مقابله با افکار کهنه و دینی رایج در میان مردم که از منابع اصلی تولید افکار زن ستیز در جامعه ماست. این فرآیندی است در خدمت به آنکه نیروی اجتماعی زنان تبدیل به عاملی موثر و تعیینکننده در فرآیند انقلاب برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد نظام سوسیالیستی گردد. این سیاست و حرکت بر تفاوت بنیادین و عظیم میان برنامه و عمل کمونیست‏های انقلابی با برنامه و عمل نیروهای سیاسی مرتجع درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی پرتو می‏افکند: نیروهائی که خواهان برانداختن رژیم جمهوری اسلامیاند اما همزمان تلاش میکنند همان روابط استثمارگرانه کهن را حفاظت کرده و از جوانه زدن و بالیدن فرآیند انقلاب اجتماعی در ایران ممانعت کنند.

 

ما کمونیستها متعهدیم که به روشنی، جسارت و با صدای بلند منافع اساسی زنان و تمام اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار را بیان کنیم. آنان را آگاه کنیم و سازمان دهیم برای اینکه برای خود بجنگند، برای دست یافتن به آرزوها و رویاهایشان. نه در خدمت به بقای جمهوری اسلامی یا جایگزینی آن با دستنشاندگان امپریالیستهای آمریکائی.

 

در اوضاع کنونی، بیش از هر زمان دیگر ضروری و عاجل است که جنبش کمونیستی با گرایشات سوسیالیستی دروغین مقابله کند و  پرچم سرخ فام کمونیسم را در پیشاپیش نبرد برای گسستن زنجیرهای بردگی زنان، مبارزه برای نابود کردن نهاد ستم جنسیتی، به اهتزاز درآورد. ستمدیدگان باید ببینند که کمونیسم آفتابشان است. و این آفتاب را از ورای مه غلیظی که تبلیغات ضد کمونیستی مراکز قدرت در ایران و جهان بوجود آورده، از ورای افقهای تنگ و حقیر گرایشات راستِ اکونومیستی و رفرمیستی رایج در جنبش چپ و جنبش کارگری ببینند. کمونیسم و برنامه انقلاب کمونیستی تنها راه نجات هیچ بودهگان جامعه است و زنان هیچ بودهترین هیچ بودهگان جامعه مایند که باید آگاهانه زیر پرچم طبقاتی و سیاسی خود گرد آیند. نباید سرباز پیاده‏ی نزاع ارتجاعی میان مافیای قدرت جمهوری اسلامی و  مافیای قدرت جهانی شوند. بلکه برای نابودی هر دوی اینها و استقرار روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردمی یعنی سوسیالیستی بجنگند.

 

کمونیستها برای کسب کلیه‏ی حقوق دموکراتیک مبارزه میکنند. آزادی زنان از زنجیر سنت و دین و برابری کامل آنان با مردان یکی از مهمترین حقوق دموکراتیک است. با استقرار دولت سوسیالیستی همهی این حقوق فورا متحقق خواهند شد. در عین حال، کمونیستها به این نکته نیز واقفند که دموکراسی نتوانسته و نمیتواند مسائل مربوط به ستم و نابرابری را حل کند. در «آزادترین» جمهوریها نیز دموکراسی همواره محدود و تابع مهمترین آزادی بورژوازی یعنی آزادی استثمار نیروی کار جهت کسب سود است. تا زمانی که جامعه به طبقات تقسیم می شود، بخش اعظم کار خانگی و بچه داری به دوش زنان خواهد افتاد. تا زمانی که میان زن و مرد تمایز اجتماعی موجود باشد الزاما زنان به هزار  و یک شکل با مردان نابرابر و تابع آنان خواهند بود. از اینجاست که جامعه سوسیالیستی به ورای تحقق حقوق دموکراتیک رفته و حرکت در راستای محو کلیه‏ی روابط اقتصادی استثمارگرانه، محو کلیه تمایزات طبقاتی و تمایزات اجتماعی و محو کلیه افکار کهنه، در سراسر جهان، را تبدیل به هستی و هدف وجودی خود می ‏کند.

 

اگر سرنگونی دولت جمهوری اسلامی را بدون تلاش برای استقرار یک دولت نوین پیش بریم، ثمرهی فداکاریها و جان فشانیهای ما را دارودستههای جدیدی از استثمارگران خواهند ربود. ما پتانسیل آن را داریم که هم مردم را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به حرکت درآوریم و هم طرحهای آمریکا را برای استقرار حکومت دلخواهش درهم بشکنیم. اما برای اینکه این پتانسیل تبدیل به یک نیروی قوی و بالنده شود باید زحمت کشید. در درازمدت ما از این مرتجعین و امپریالیستها بسیار قویتریم زیرا ما منافع مردم را نمایندگی میکنیم. زیرا ما توطئه چین نیستیم. جنایتکار نیستیم. استثمارگر نیستم. ما مردمیم. این نقطه قوت ماست. و جنایتکار بودن مرتجعین و امپریالیستها، دزد زندگی و زحمت مردم بودن نقطهی ضعف آنهاست. ما باید صفوف خودمان را از همه این جنایتکاران بری و منزه نگاه داریم تا نقطه قوتمان را از ما نربایند. آنان نیز نقطه ضعفشان را همیشه با خود خواهند داشت و هرگز چاقوی قصابی خود را – بخصوص علیه زنان – بر زمین نخواهند نهاد. دشمنان ما هیچ ندارند جز پول و قدرت مسلح. آنان جواب مردم را با گلوله یا دروغ و طرح های توطئهچینانه و تطمیع میدهند. بر خاکستر نظامشان باید دنیائی بسازیم که هر گونه ستم انسان بر انسان، منجمله ستم‏ بر زن، تنها در موزه‏ها و اوراق تاریخ جای داشته باشد.

 

زنجیرها را بگسلیم تا خشم زنان به مثابه نیروی عظیمی در خدمت رهائی بشریت جاری شود.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست- لنینیست- مائوئیست)

 

هشت مارس ۲۰۱۲

نمونه ای از قانون اساسیِ یک دولت سوسیالیستی

بخش سوم

 

در حقیقت شمارهی ۵۷ و ۵۸ دو بخش از ترجمهی سند قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) را خواندید. این سند که توسط حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر.سی.پی) تهیه شده است، نمونه‏ی خوبی از قانون اساسی در یک کشور سوسیالیستی است. تدوین سندی مشابه در ایران، یعنی تدوین سند قانون اساسی جامعه‏ای که بر ویرانه‏های جمهوری اسلامی باید ساخته شود، به واقع ضروری است. سندی که هرچند در اصول کلی تفاوت چندانی با این سند نخواهد داشت اما به یقین دارای ویژگی‏های مهمی خواهد بود. ویژگی‏هائی که از مختصات جامعه‏ی ایران و انقلاب در ایران بر می‏خیزد.

 

 به طور مثال، ایالات متحده آمریکا کشوری امپریالیستی است. با سرنگونی آن و استقرار دولت سوسیالیستی در آمریکا، دولت سوسیالیستی باید کلیه‏ی پایگاه‏های نظامی‏اش را که وسیله‏ی فتوحات و غارت و سلطه‏ی جهانی آمریکاست برچیند و کلیه‏ی قراردادها و عهدنامه‏های امپریالیستی را ملغی کند. اما دولت سوسیالیستی‏ی که در نتیجه‏ی سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود با چنین وظیفه‏ای روبرو نیست. برعکس، با وظیفه‏ی گسستن از شبکه‏ی روابط وابستگی به نظام سرمایه‏داری امپریالیستی مواجه است و تفاوت‏های بسیار دیگر.

 

در هر حال تدوین چنین سندی می‏تواند سلاح موثری باشد در آگاهی دادن به توده‏های مردم در مورد ماهیت یک جامعه‏ی واقعا انقلابی و مقابله با وعده‏های فریبکارانه‏ی بورژوازی در مورد «تغییر».

تدوین قانون اساسی جامعهی آینده در واقع ارائه‏ی اساسنامه و نظامنامهی جامعه‏ی سوسیالیستی است. جامعه‏ای که اکثریت مردم جامعه را از موقعیت تحت ستم و استثمار رها می‏کند و راه را باز می‏کند برای این که اکثریت مردمِ تحت ستم و استثمار جامعه حاکم بر سرنوشت خویش شوند. در نتیجه، تدوین قانون اساسی جامعه‏ی آینده وسیله‏ای است که از طریق آن تودههای مردم با اصول و کارکرد جامعه‏ای آشنا می شوند که تحقق عمیق‏ترین منافع آنان است و می‏تواند تبدیل به پرچم و قطب راهنمای‏شان در مبارزه شود. علاوه بر این، می‏تواند آنان را با راه، برنامه و افق حزبی که به طور جدی به دنبال انقلاب سوسیالیستی است آشنا کند. در واقع محکی است برای سنجشِ این که آیا دولت و نظامی که حزب برایش مبارزه  می کند و تودههای مردم به خصوص پرولتاریا را دعوت به مبارزه در راه آن میکند  ماهیتا گسست بنیادینی از دولت و نظام کنونی هست یا خیر؟

 

 قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) سندِ ارزشمند و مناسبی است برای عینیت بخشیدن به بحث در این باره.

 

این سند مشتمل بر یک مقدمه و ۶ ماده است. در این فصول جوانب گوناگونِ اداره‏ی جامعه شرح داده شده‏اند: اصول هدایت کننده‏ی دولت سوسیالیستی و کارکرد ارگان‏های مختلف حکومتی، رابطه‏ی دولت و حزب کمونیست، نقش حزب کمونیست در اداره‏ی جامعه، رابطه‏ی حکومت مرکزی و ارگان‏های قدرت محلی، رابطه‏ی حکومت مرکزی و نهادهای قدرت مردم، کارکرد اقتصاد برنامه‏ریزی شده‏ی سوسیالیستی، حقوق مردم در مقابل دولت و …

 

در شماره‏های قبل، ترجمهی مقدمه، بخش اول از ماده ی اول (مجلس قانونگذار) و مقدمه‏ی بخش دوم از ماده ی  دوم (قوه مجریه) را خواندید. در زیر فصول مختلف از بخش دوم (قوه مجریه) را می ‏خوانید.

 

 

الف. اقتصاد

 

  1. خصلت و اهداف اساسی اقتصاد و توسعه‏ی اقتصادی در ماده‏ی چهارمِ قانون اساسی مطرح شده است. اما در این جا لازم است یک نکته را تاکید کنیم. شالوده‏ی پیش‏بردِ وظایف حکومت و امور دولت، به‏گونه‏ای که منطبق بر منافع توده‏های وسیع مردم در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و در سراسر جهان باشد، عبارت است از توسعه‏ی اقتصاد بر مبنای خطوط سوسیالیستی. هدف اساسی عبارت است از توسعه‏ی اقتصاد و تغییر روابط اقتصادی و روابط در جامعه و جهان به‏گونه‏ای که کلیه‏ی جوانب استثمار و ستم محو و ریشه‏کن شوند تا این که بالاخره، ابزار تولید (متمایز از ابزار مصرف شخصی) تبدیل به مالکیت و منبع همگانی برای کل جامعه و در نهایت برای کل بشریت گردد. هدف یاد شده منطبق بر واقعیت‏های جهان است زیرا این ابزار تولید، و به طور کلی ثروتی که تولید می‏شود، اساسا حاصل کار فکری و بدنی مردم سراسر جهان است. با دست‏یابی به کمونیسم در سراسر جهان، مالکیتِ همگانی ابزار تولید، شکل مستقیم به خود خواهد گرفت یعنی، دیگر نیازی به میانجی دولت نخواهد بود. (البته در آن زمان نیز حکومتی لازم خواهد بود که در زمینه‏ی اقتصاد و دیگر امور جامعه نقش ایفا کند. این نکته در دیباچه نیز آمده است). قبل از استقرار کمونیسم در مقیاس جهانی، اولیه‏ترین و مهم‏ترین شکل مالکیتِ جامعه بر ابزار تولید در کشورهای سوسیالیستی از طریق میانجی دولت سوسیالیستی بیان خواهد شد. به خصوص در مراحل اولیه‏ی گذار سوسیالیستی به کمونیسم. دولت سوسیالیستی به طور فزاینده نقشِ مسلط را در مالکیت بر ابزار تولید، و به طور کلی در اقتصادی سوسیالیستی خواهد داشت. این در حالی است که خودِ دولت سوسیالیستی در جهت دست‏یابی به کمونیسم مرتبا دستخوش تغییر خواهد شد.

 

  1. در این جمهوری، کار و خلاقیت توده‏های وسیع مردم و کلیه‏ی اعضای جامعه که به طور فزاینده از روابط استثماری رها می‏شوند، نقطه‏ی اتکاء و منبع توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی است. هدف اقتصاد سوسیالیستی آن است که بر کلیه‏ی بقایای روابط استثماری غلبه کند و آثار آن را از میان ببرد. نه فقط در این جامعه بلکه در هر نقطه‏ی جهان. در تطابق با این هدف و این جهت‏گیری، دولت، عامل هدایت کننده در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی نوین است. مالکیت بر ابزار تولید شکل درجه اول در مالکیت اقتصادی است. برنامه‏ریزی دولتی قطب راهنمای اصلی در توسعه‏ی اقتصاد است. همان طور که در اصول و اهداف مدون در قانون اساسی یاد شده است دولت سوسیالیستی بنیادا از انواع دولت‏های پیشین متفاوت است، دولت هایی که تجسم و اعمال ‏کننده‏ی منافع سرمایه‏داران و طبقات استثمارگر گذشته بودند. با این وصف، خودِ این دولت نیز باید دائما دستخوش دگرگونی شود و این، جهتِ دولت سوسیالیستی را رقم می‏زند. دگرگونی دولت سوسیالیستی در ارتباط و متناسب است با تغییراتِ جامعه سوسیالیستی و بطور کلی جهان در زمینه‏ی محو تمایزاتی که وجود دولت را در جامعه‏ی بشری ضروری کرده است. جهت‏گیری عبارت است از آفریدن شرایط و اوضاعی که دولت نیز محو شود و جای آن را تعاون اشتراکی بشریت بگیرد. بشریتی که دیگر هیچ تمایزی آن را شقه شقه نکرده است، نه تمایز طبقاتی، نه جدائی ملی و نه هیچ‏نوع رابطه‏ای که تجسم ستم و استثمار بوده یا بذر آن را در دل بپروراند.

 

  1. در انطباق با این جهت‏گیری و با سلطه‏ی مالکیت دولتی و برنامه‏ریزی دولتی در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی نوین، یکی از اهداف اصلی عبارتست از محو مالکیتِ سرمایه‏ی خصوصی و روابطِ استثماری حاصل از آن در شکل کارِ مزدی. هرچند تا مدت زمانی طولانی مردم در استخدام بنگاه‏ها و دیگر واحدها‏ی اقتصاد سوسیالیستی کار خواهند کرد و در ازای آن حقوقی به شکل پول دریافت خواهند کرد ( و این ضرورت تا مدتی خود را تحمیل خواهد کرد) اما دولت سوسیالیستی در مدت زمان نسبتا کوتاه شرایط و اوضاعی که در آن افراد مجبورند برای افراد صاحب سرمایه‏ی خصوصی کار کنند از بین خواهد برد. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و انواعِ دیگر سرمایه و استخدام کار مزدی توسط صاحبان سرمایه‏های خصوصی غیرقانونی خواهد شد، مگر ‏به طور موقت در مقیاسی کوچک و طبق شرایط ویژه‏ی تعیین شده در برنامه‏ریزی‏ها و سیاست‏های توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی و در چارچوبه‏ی محدودیت‏هائی که این برنامه‏ها و سیاست‏ها می‏گذارند. فعالیت‏ صاحبان کوچکِ ابزار تولید در چارچوب کلی برنامه‏ها و سیاست‏های توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی ترکیب خواهد شد. جهت‏گیری آن است که این فعالیت‏ها با وظایف اقتصادی دولت هم‏جهت باشند و در مدت نسبتا کوتاه و به تناسب توسعه‏ی کلی اقتصاد و تغییر جامعه، دولت این فعالیت‏های خصوصی را خریده و دارائی آنان را درون منابع عمومی دولت ادغام کرده و صاحبان پیشین این فعالیت‏ها را در بنگاه‏های دولتی و دیگر واحدهای اقتصادی تعاونی و کلکتیو استخدام کند. مالکیت دولتی و برنامه‏ریزی دولتی  در چارچوبه‏ی کلی توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی چیره خواهد بود اما در این چارچوب تا مدتی اشکال مالکیت و فعالیت اقتصادی تعاونی و کلکتیو در سطوح مختلف وجود خواهد داشت. این امر شامل امتزاج واحدهای مالکیت و سرمایه‏ی خصوصی سابق در درون این اشکال تعاونی و کلکتیو نیز هست. جهت‏گیری در این بخش اقتصادی نیز عبارت است از تغییر اشکال تعاونی و کلکتیو به مالکیت‏های بزرگ و ادغام آن‏ها در بخش مالکیت دولتی اقتصاد. این کار بخشی از فرآیندِ استقرار مالکیت همگانی جامعه بر ابزار تولید است. جهت گیری دولت آن است که این سیاست را در کشاورزی، صنعت و دیگر بخش‏های اقتصاد پیاده کند. اما به ویژگی‏های هر بخش و تفاوت‏های منطقه‏ای نیز توجه خواهد کرد و به طور کلی عوامل ویژه‏ای را که ممکن است بر روش‏های خاص عملی کردن این سیاست تاثیر‏گذار باشد به حساب خواهد آورد.

 

ب. محیط زیست

 

  1. دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی و در روابط بین‏المللی‏اش دارای اصول و جهت‏گیری انترناسیونالیسم پرولتری خواهد بود. این اصول و جهت گیری را پیوسته تبلیغ کرده و بدان عمل خواهد کرد. وقتی پای محیط زیست به میان می‏آید این سیاست نه تنها مناسب است بلکه دارای اضطرار ویژه است. استقرار دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در پی مغلوب کردن دولت ایالات متحده‏ی آمریکا بوده است. این پیروزی لاجرم با توفان خشونت و نابودی‏ای همراه بود که امپریالیسم پوسیده به راه انداخت. با این وصف استقرار این دولت گام عظیمی در رهائی بشریت است. وجود این دولت، بشریت را قادر می‏کند که به طور قاطع و اضطراری با خطر بزرگی که بشریت و دیگر انواع و اکوسیستم‏ها را تهدید می‏کند مقابله کند. در نتیجه، خودِ دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی همراه با خلاقیت، انرژی و دانش توده‏های مردم که ستون فقرات این جمهوری‏اند به این اضطرار زیست محیطی پاسخ خواهد داد: درابعاد گوناگون و در زمینه‏ی توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی در کلیه‏ی عرصه‏های حکومت و فعالیت‏های اجتماعی و در روابط بین‏المللی. به طرق گوناگون برای این مسئله چاره‏جوئی و راه‏یابی خواهد کرد. به طرق گوناگون دانشمندان و توده‏های مردم از هر بخش جامعه و از هر نقطه‏ی جهان را گردهم خواهد آورد تا مشترکا این مبارزه را پیش برند و بر موانعی که کارکرد سرمایه‏داری و عملکرد امپریالیست‏ها و دولت‏های ارتجاعی دیگر در این راه برپا می ‏کنند چیره شوند.

 

  1. قبل از استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، حزب کمونیست انقلابی آمریکا ضمن تحلیلی از وضعیت اضطراری محیط زیست و عمق و گستردگی آن، اصولی را تدوین کرده و پیش گذاشت (در نشریه انقلاب شماره ۱۹۹ به تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۰). این جمهوری مصمم به پیاده کردن آن اصول است. …. تا در حداکثر توان به حل بحران محیط زیست، پاک کردن آثار فاجعه بار و چند وجهی آن یاری رساند و پیام‏آور عصر نوینی باشد که بشریت و جامعه‏ی بشری حقیقتا نگهبانان شایسته‏ی زمین گردند.

 

ج. دفاع و امنیت

 

مولفه‏ها و ساختارهای نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در جریان مبارزه‏ی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی شکل گرفتند. شرایط این مبارزه‏ی انقلابی با شکل‏گیری یک بحران عمیق انقلابی و ظهور میلیون‏ها نفر مردم انقلابی به وجود آمد که تحت رهبری یک پیشاهنگ انقلابی کمونیستی مبارزه کردند و نسبت به اهداف این انقلاب و ضرورت تغییر انقلابی جامعه آگاه و در این راه مصمم‏اند. با استقرار این جمهوری، نهادهای دفاع و امنیت عمومی طبق هدف و نقش اساسی‏شان تکامل خواهند یافت که عبارتند از: دفاع و حفاظت از جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و حقوق مردم آن در پیش‏برد اهداف این جمهوری و در دفاع از توده‏های مردم در عملی کردن دگرگونی‏های انقلابی جامعه و خدمت حداکثری به این نوع دگرگونی در سراسر جهان.

 

  1. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، بر مبنای این هدف و نقش و در انطباق با جهت‏گیری انترناسیونالیستی‏اش، کلیه‏ی پایگاه‏های امپریالیسم آمریکا را در کشورهای دیگر بر می‏چیند. تمام عهدنامه‏ها و قراردادهای نظامی  و غیر نظامی را که دولت امپریالیستی آمریکا بر دیگر کشورها  و خلق‏ها تحمیل کرده و یا به هر صورتی به تحمیل و تقویت سلطه ی امپریالیسم آمریکا خدمت کرده است ملغی می‏کند. این جمهوری، جنگ‏های تجاوزگرانه و سلطه‏گرانه و اشغال کشورهای دیگر را تقبیح می‏کند. نیروهای نظامی‏اش را در کشورهای دیگر مستقر  نخواهد کرد و پایگاهی دایر نمی‏کند مگر در شرایطی که این امر به وضوح در انطباق با آرزو و خواست توده‏های مردم در آن کشور است و واقعا بازتاب جهت‏گیری انترناسیونالیستی و دیگر اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی است. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر مبنای این اصول و اهداف به پیشرفت مبارزه انقلابی در جهان خدمت ‏خواهد کرد.

 

  1. این جمهوری سلاح‏های هسته‏ای و دیگر سلاح‏های کشتار جمعی تولید نکرده و استفاده نخواهد کرد. مبارزه ای مصمم و همه جانبه خواهد کرد تا جهان از وجود این سلاح‏ها پاک شود. این مبارزه بخشی از فرآیند مبارزه برای مغلوب و از کار انداختن دولت‏های امپریالیستی، نیروها و دولت‏های ارتجاعی دیگر با هدف دست‏یابی به کمونیسم در سراسر جهان خواهد بود. با استقرار کمونیسم در جهان بالاخره رویای انسان‏های بی شماری که در طول تاریخ جهانی بدون جنگ را آرزو کرده‏اند به تحقق می‏پیوندد. امری که در نهایت به نفع کل بشریت است.

 

  1. اصول تعیین شده در این قانون اساسی و قوانین منتج از آن (مشتمل بر عهدنامه‏هائی که بر مبنای آئین‏های مقرردر قانون اساسی حکم قانون را یافته‏اند) حاکم بر کلیه عملکردها و عملیات نیروهای مسلح و میلیشیا و ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین است. در شرایط جنگ و یا بروز اوضاع خصمانه‏ی دیگر، این اصول شامل حال رفتار با زندانیان یا بازداشتی‏های حوزه‏ی اختیارات نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی می شود. طبق این اصول هیچ زندانی یا غیر زندانی را نمی‏توان شکنجه کرد و یا در معرض تنبیهات بی رحمانه و غیرعادی قرار داد. با هیچ زندانی یا غیر زندانی نمی‏توان به گونه‏ای رفتار کرد که مغایر با استانداردهای بالا باشد. قانون اساسی استانداردهائی را در تطابق با خصلت، هدف و نقش نهادهای دفاع و امنیت عمومی تعیین کرده است. این استانداردها همیشه و در همه  حال باید حفظ و طبق آن عمل شود.

 

  1. هنگام عضوگیری برای نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی اولویت با شهروندان (و دیگر سکنه‏ی این جمهوری که دارای اجازه اقامت هستند) داوطلب خواهد بود که بر پایه‏ی تعهدشان به آرمان انقلاب و اصول و اهداف مقرر شده در این قانون اساسی به این نهادها می‏پیوندند. هرزمان که دفاع از این جمهوری و حفظ امنیت عمومی ایجاب کند قوه مقننه می‏تواند قانون خدمت سربازی را تصویب کند. زنان و مردانِ جسما سالم و در سن بلوغ مشمول این قانون خواهند شد. اما درین حالت نیز اولویت عبارت است از اتکاء به داوطلبین بر طبق معیارها و استانداردهای تعیین شده در این قانون اساسی. میلیشیا در سطوح مختلف جامعه و در مناطق مختلف تشکیل خواهد شد. از جمله در مناطق و نواحی خودمختار، محلات، واحدهای پایه و نهادها. اعضای میلیشیا باید ۱۸ سال به بالا باشند. هدف از تشکیل میلیشیا ارائه‏ی آموزش نظامی و تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک به صفوف گسترده‏ی مردم خواهد بود. در انطباق با اصولی که در این قانون اساسی تعیین شده است. (در مورد حق افراد به حمل سلاح به ماده سوم این قانون اساسی رجوع کنید.)

 

  1. نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی تحت یک سیستم رهبری قرار خواهند داشت که مرکب از شورای اجرائی مرکزی و حزب کمونیست انقلابی است. مسئولیت و نقش رهبری نهایتا با حزب کمونیست انقلابی است. برای عملی کردن این سیاست، کمیسیونی برای دفاع و امنیت تشکیل خواهد شد. اعضای آن از طریق مشورت میان شورای اجرائی (قوه مجریه- مترجم) و حزب کمونیست انقلابی تعیین خواهند شد. این کمیسیون بر عملیات نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی نظارت خواهد کرد. از جمله در زمینه تدوین آموزه‏ها و اصول عملیاتی. این کمیسیون می‏تواند در ساختارها و سلسله مراتب فرماندهی این نهادها تغییراتی به وجود آورد، در درون این سلسله مراتب فرماندهی، مقام افراد مختلف را تغییر دهد. بخصوص در سطوح بالا. شورای اجرائی در مشورت با حزب بر کار این کمیسیون نظارت خواهد داشت. اگر در مواقعی شورای اجرائی و حزب از طریق مشورت به توافق در مورد نقش و عملکرد  نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی نرسند حرف آخر را حزب می‏زند. اما چنین مواردی باید به ندرت پیش آید.

 

 

  1. این نهادها تجسم فشرده‏ی قدرت سیاسی دولتی هستند. در نتیجه، در آن‏ها گرایشی بروز می‏کند که تبدیل به نیروئی در بالای سر توده‏های مردم و اصول و اهداف مقرر شده در  قانون اساسی شوند و حتا در تقابل خصمانه با آن‏ها قرار گیرند. در این میان، رهبری حزب کمونیست انقلابی در رابطه با نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی ابزار مهمی در مقابله با این گرایش است. اما رهبری حزب تضمینی برای ممانعت از رشد این گرایش نمی‏تواند باشد زیرا حزب نیز می‏تواند به ضدِ ماهیتِ خود برگشته و از یک پیشاهنگ انقلابی تبدیل به نیروئی ضد انقلابی و ابزار احیای سرمایه‏داری و در نتیجه احیای ستم و استثمار توده‏های مردم شود. در واقع برای مقابله با رشد گرایشات ضد انقلابی در نیروهای مسلح، دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی و حزب باید در خودِ حزب و کل جامعه علیه این گرایش قهقرائی دائما مبارزه  شود. با این وصف، رهبری حزب عاملی تعیین کننده است در این‏که نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی خصلت انقلابی خود را حفظ کنند و حافظ اساسی‏ترین و گسترده‏ترین منافع پرولتاریا، حامی امنیت و حقوق مردم، ابزاری کلیدی در پیشرفت سوسیالیسم به سوی هدف نهائی کمونیسم باشند. تا آن زمان و به این شرط که حزب نقطه نظر پایه‏ای، جهت‏گیری، برنامه و سیاست‏های انقلابی داشته باشد می‏تواند چنین نقشی را در رابطه با  نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی بازی کند. رهبری دولت سوسیالیستی توسط حزب کمونیست انقلابی اساسا از طریق تضمین خط انقلابی کمونیستی در خودِ حزب و سیاست‏ها و اَعمالی که بیانِ فشرده و کاربست آن خط هستند تبارز یافته و به عمل در می‏آید. اگرچه رهبری حزب در نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی به این گونه خود را نشان می دهد که حزب حرف آخر را در این نهادها می زند اما مهم تر از آن حزب از طریق گسترش نفوذ خط سیاسی و ایدئولوژیک خود، آن‏ها را (و  کل جامعه را ) رهبری می‏کند. در خدمت به این هدف، حزب در مشورت و هماهنگی با رهبری سطوح مختلف این نهادها ساز و کارهائی به وجود خواهد آورد که از طریق آن‏ها امر آموزش و کار سیاسی و ایدئولوژیک را در تمام این نهادها و کلیه سطوح آن‏ها پیش برد و ماهیت و هدف این نهادها را طبق آنچه در قانون اساسی ( از جمله در این بخش و در دیباچه) آمده است، به مثابه‏ی دستیارهای کلیدی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی آموزش داده و ترویج کند.

 

  1.  هرچند نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی، کلا و نهایتا، زیر رهبری حزب کمونیست انقلابی هستند اما در مقابل قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی جواب گو می‏باشند. آنان تحت هیچ شرایطی مجاز به تخطی از این قانون اساسی نیستند. برعکس، همواره و تحت هر شرایطی،  از جمله در شرایط فوق‏العاده باید پی‏گیرانه در انطباق با اصول و مقررات تعیین شده در این قانون اساسی و قوانینی که طبق اصول این قانون اساسی وضع شده‏اند عمل کنند. سطوح مختلف نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی می‏توانند تحت رهبری کمیسیون دفاع و امنیت و رهبری حزب، مقررات و رویه‏ها و الگوهای رفتار و عدالت برای خود وضع کنند به شرطی که این‏ها در انطباق با قانون اساسی جمهوری باشند. هرچند اعضای نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی تحت این مقررات، رویه‏ها، الگوهای رفتار و عدالت قابل محاکمه هستند اما در صورت هرگونه تخلف از قوانین جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، محاکم عادی (غیر نظامی) نیز می‏توانند به تخلفات آنان رسیدگی کرده و محاکمه‏شان کنند.

 

  1. در نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی، برابری میان زن و مرد، میان ملل، فرهنگ‏ها و زبان‏های مختلف تبلیغ و ترویج شده و به عمل در خواهد آمد. در این نهادها و در کل جامعه تبعیض علیه افراد بر پایه‏ی گرایش جنسی‏شان ممنوع است. (به ماده ی سوم قانون اساسی رجوع کنید.)

 

 

  1. اصول، رویه‏ها و عملکرد نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی باید به گونه‏ای باشند که نزدیک‏ترین اتحاد ممکن را میان کسانی که در جایگاه رهبری هستند با صفوف گسترده این نهادها ایجاد و تقویت کنند. در این نیروها و نهادها رده بندی‏های متمایز وجود خواهد داشت. طبق اصول این نهادها و قانون اساسی جمهوری، تفاوت‏ها را باید به حداکثر ساده کرد و تبارز بیرونی این تفاوت‏ها را به حداقل رساند. مثلا، در زمینه‏ی لباس فُرم، نشانه‏های رده و مقام و همچنین رفتار افرادی که دارای مقام و آتوریته بالاتر هستند. در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی «بله قربان»‏گوئی در تضاد با جهت‏گیری، هدف و روح این نهادهاست زیرا مشوق و مروج انضباط و وفاداری برده‏وار است و نه آگاهانه. انسجام و انضباط این نهادها اهمیت بسیار دارد و باید در این زمینه پی‏گیر بود و آن را گسترش داد.

 

  1.  وظیفه‏ی کلیه ی افراد این نهادهاست که فرمان‏ها را به موقع به اجرا گذارند، به خصوص در شرایط جنگ و  حالت فوق‏العاده. اما در صفوف این نهادها باید بحث دائم در مورد ماهیت و هدف نهادهای دفاع و امنیت عمومی جاری باشد. باید فضائی ایجاد کرد که اعضای این نهادها در هر سطحی که هستند احساس کنند و تشویق بشوند که سوال کنند، قادر باشند که  به  سیاست‏ها و اعمال این نهادها و افرادی که در مقام‏های رهبری و اتوریته ی بالاتر هستند انتقاد کنند. البته به طرق مناسب و در تطابق با اصول تعیین شده در این قانون اساسی و مقررات، رویه‏ها، الگوهای رفتار و عدالت که این نهادها در انطباق با قانون اساسی اتخاذ می‏کنند. جهت‏گیری و اصول این نهادها و سیاست‏ها و اعمال ناشی از آن‏ها باید ایجاد کننده و مشوق روابط وحدت و رفاقت نه تنها میان افراد این نهادها بلکه میان آن‏ها و توده‏های وسیع مردم جامعه باشد.

 

  1.  اعضای نهادهای دفاع و امنیت عمومی، در هر سطح و مقامی که باشند، هرگز نباید فراموش کنند که ضرورت وجودی این نهادها عبارت است از حفظ پیروزی‏های انقلاب و دولت سوسیالیستی نوین که ثمره‏ی این انقلاب است. انقلابی که حاصلِ قهرمانانه‏ترین مبارزات و فداکاری‏های توده‏های مردم بوده است. ضرورت وجودی آنان خدمت به پیشرفت این انقلاب و حفاظت از امنیت و حقوق مردم است، وظیفه‏شان کمک به آفریدن اوضاع و فضائی است که توده‏های مردم به طور فزاینده قادر گردند و بتوانند فعالانه و در یک فضای سرزنده و شاداب درگیر فرآیند‏های بحث و جدل در مورد مسائل مهم حکومتی و دولتی و جهت گیری جامعه، شرایط جامعه و آینده‏ی بشریت شوند. در مورد این وظایف باید مرتبا آموزش داد و در سراسر این نهادها و در همه‏ی سطوح آن بحث جاری کرد تا این درک و جهت‏گیری عمیقا در آنان نفود کند.

 

د. عدالت و حقوق مردم

 

  1. ۱شورای اجرائی مسئول اِعمالِ قوانین و دفاع از قانون اساسی، با استفاده از ارگان‏های امنیت عمومی است. البته به طور کلی و در نهایت این فرآیند تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی است. شورای اجرائی مسئول ایجاد نهادهائی برای  پیگیری قانونی متهمینِ نقض قانون و مسئول تامین مالی و منابع برای این نهادهاست. این مسئولیت شامل ایجاد نهادهای  پی گیری تخطی از قانون در دیگر بخش‏های حکومت، حوزه قانونی و در کلِ جمهوری سوسیالیستی است (رجوع کنید به ماده دوم). در همان حال، شورای اجرائی مسئول حفاظت از حقوق مردم آن گونه که در این قانون اساسی تصریح شده می‏باشد، به ویژه در زمینه‏ی نظارت بر  عملکرد ارگان‏های امنیت عمومی و مسئولین پی‏گیر‏ی جرائم. این نظارت برای تضمین آن است که سیاست و اَعمال این نهادها منطبق بر قانون اساسی و منطبق بر حقوق تصریح شده‏ی مردم در این قانون اساسی باشد (به بخش سوم از این ماده و ما ده سوم رجوع کنید.)

 

  1.  دایره‏ی دفاع و مساعدت حقوقی نقشی کلیدی در حفاظت کامل از حقوق مردم و آزادی‏های آنان خواهد داشت، به ویژه در دفاع از حقوق آنان در مواقعی که متهم به جرمی شده باشند و در شرایطی که طرفِ دعوایشان حکومت است و حق استفاده از وکیل را دارند. هزینه‏ی این دایره توسط حکومت و از محل بودجه‏ی عمومی شورای اجرائی تامین می‏شود. اما در کلیه‏ی جوانب دیگر مستقل از حکومت بوده و مستقلانه عمل می‏کند. این دایره شعب خود را در مناطق مختلف از جمله در مناطق و نواحی خودمختار و دیگر نواحی اداری دایر خواهد کرد. هزینه‏ی این شعب نیز از بودجه ی حکومت تامین می‏شود. هزینه‏ی تخصیص یافته برای این دایره و شعب آن باید حداقل برابر باشد با هزینه‏ای که حکومت به امر  پیگیری جرائم اختصاص می‏دهد. این دایره و شعب آن برای اجرای وظایفی که قانون اساسی تعیین کرده است می‏تواند پرسنل، ساختارها و رویه‏های خود را داشته باشند و هزینه‏ی آن را از حکومت دریافت کند.

 

ح. روابط بین‏المللی

 

  1.  ایالات متحده آمریکا طی قرن‏ها همچون یک دولت قدرتمند سرمایه‏داری- امپریالیستی از طریق برده‏داری، استیلا‏یابی، سلطه‏گری و غارت در ابعاد نسل‏کشی رشد کرد و از این طرق نظام استثمار خود را در آمریکای شمالی و دیگر نقاط جهان گستراند. این فرآیند پیامدهای مهلک برای قربانیان مستقیم ماشین ستم‏گری‏اش و برای کل بشریت داشت. شکست دادن و از کار انداختن دولت امپریالیستی آمریکا، قطع کردن بازوهای استثمار خفقان‏آور و ماشین هولناکِ مرگ و نابودی‏اش پیروزی بزرگی برای رهائی مردم سراسر جهان است. این واقعه زمینه را برای پیشروی‏های جهش‏وارِ مبارزه انقلابی در سراسر جهان به سوی هدفِ نهائی کمونیسم آماده کرده است. اما هنوز کارهای بیشتری باید کرد تا پیروزی‏های بزرگتری را به دست آورد. همچنین باید از آنچه به دست آمده دفاع کرد. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید با این چالش‏ها روبرو شده و مسئولیت بر دوش بگیرد.

 

  1. اولویت جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در روابط بین‏المللی‏اش، چیره شدن بر میراث دهشتناک استثمار و غارت توسط امپریالیسم آمریکاست. این جمهوری در حداکثر توان خود به امر پیشروی به سوی جهانی خدمت خواهد کرد که در آن هرگونه غارت، استیلا جوئی، سلطه‏گری و استثمار محو شده است. این جمهوری کلیه‏ی روابط بین‏المللی خود را بر اساس این اصول و اولویت‏ها پیش خواهد برد. مهم‏تر از همه، این جمهوری به مثابه ی منطقه‏ی پایگاهی انقلاب جهانی عمل خواهد کرد و برای آن منبع حمایت و الهام خواهد بود (به بخش قبل از این ماده و ماده چهارم رجوع کنید). این امر در درجه ی اول و بیش از هر جا در حمایت از نیروها، جنبش‏ها و مبارزات انقلابی در سراسر جهان متجلی خواهد شد و هدف پیشروی به سوی جهان کمونیستی اصل اساسی راهنمای آن در این امر خواهد بود.

 

  1.   روابط با امپریالیست‏های باقی‏مانده و دیگر دولت‏های ارتجاعی هیچ‏گاه نباید در تقابل با رشد و دگرگونی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر جاده‏ی سوسیالیسم قرار گیرد. مهم‏تر از همه، نباید در تقابل با پیشروی مبارزه‏ی انقلابی در سراسر جهان به سوی هدف کمونیسم قرار گیرد بلکه باید تابع این‏ها باشد. عهدنامه‏ها و قراردادهای مربوط به روابط تجاری و غیره‏ی میان این جمهوری و دولت‏های دیگر باید در تطابق با این جهت‏گیری و اصول باشد (همان طور که در بخش اول این ماده تصریح شده است، کلیه‏ی عهدنامه‏ها و قراردادهای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید به تصویب مجلس قانون‏گذار مرکزی برسد. برای تصویب آن‏ها اکثریت ساده کافی ست و پس از تصویب، حکم قانون را خواهند داشت.)

 

  1.   در شرایط وجود دولت‏های سوسیالیستی دیگر، جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی وارد روابط کمک و حمایت متقابل با آنان و تلاش‏های مشترک در زمینه‏ی کمک به پیش‏رفت مبارزه ی انقلابی در سراسر جهان خواهد شد.

 

  1.   نابرابری‏های موجود میان ملل و مناطق مختلف (مانند نابرابری‏های دیگر) زاده‏ی روند رشد تاریخی و دولت امپریالیستی ایالات متحده‏ی آمریکاست. در مقابله با این نابرابری‏ها جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی اولویت‏های مهمی را در زمینه‏ی رشد اقتصادی، ساختار و حکومت در این مناطق قائل خواهد شد. از این طریق و طرق دیگر برای چیره شدن بر این نابرابری‏ها تلاش خواهد کرد. این بخشی از فرآیند رشد دولت سوسیالیستی طبق اصول و اهداف تعیین شده در این قانون اساسی، بیان شده در این بخش و بخش‏های دیگر است.

 

و. آموزش و پرورش

 

  1.   آموزش و پرورش در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر اساس اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی و در خدمت آن خواهد بود. نظام آموزش و پرورش، همگانی است و هزینه‏ی آن از طریق تخصیص منابعِ حکومت مرکزی و حکومت‏های محلی تامین شده و تحت نظارت کلی شورای اجرائی حکومت مرکزی خواهد بود. آموزش و پرورشِ ابتدائی یعنی سوادآموزی، آموزش مهارت‏ها و دانستنی‏های اولیه، علوم طبیعی و اجتماعی، هنر و فرهنگ، تعلیم یافتن در زمینه‏ی تولید فکر و غیره برای همه‏ی جوانان (شهروند وغیر شهروند) اجباری است. این آموزش طبق سیاست و اصول راهنمای تدوین شده توسط نهادهای مربوطه‏ی حکومت پیش خواهد رفت. علاوه بر آموزش و پرورش ابتدائی، دولت هزینه‏ی آموزش عالی، ترکیب فراگیری تخصص‏ با ادامه‏ی تحصیل و آموزش و پرورش همه‏جانبه را تامین می‏کند. کسانی که معیارها و استانداردهای آموزش عالی را برآورده کنند می‏توانند وارد این فاز از آموزش و پرورش شوند. این معیارها و استانداردها و اصول راهنما توسط نهادهای مربوطه‏ی حکومت و در انطباق با اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی تدوین می‏شوند. جهت‏گیری دولت آن است که به موازات رشد اقتصاد سوسیالیستی و رشد کلی جامعه برای شمار فزاینده‏ای از اهالی بالغ کشور نیز امکانات آموزش عالی را فراهم کند. برای تامین این اهداف، در انطباق با اصول اساسی و اهداف مقرر شده در این‏جا، موزه‏های تاریخ، تاریخ طبیعی و علوم، هنر و حوزه‏های دیگر و همچنین انیستیتوها و برنامه‏هائی ایجاد و به طور گسترده در اختیار کل اهالی قرار خواهد گرفت.

 

  1.   در امور آموزش و پرورش باید بر گسترش دانش و تلاش‏های فکری ارزش گذاشت و فضا و موقعیت‏های مساعد برای آن فراهم کرد. اما با محیط و ذهنیت «برج عاج نشینی» نیز باید مقابله کرد. در مقابله با این گرایش، تشویق و تقویت کنش متقابل میان دانشجویان و صفوف گسترده‏ی توده‏های مردم، بر اساس اصول و سیاست‏های آموزشی ضروری است. نظام آموزشی در همه‏ی سطوح با هدف پرورش و رشد نسل‏های جدیدی از مردم که دارای تجربه، دانش و توانائی‏های همه جانبه باشند، تلاش‏های فکری را با انواع کار بدنی، به طرق و اشکالی که مناسب با سن و سطوح دانشجویان باشد، ترکیب خواهد کرد. این امر بخشی از فرآیند تلاش برای عوض کردن رابطه‏ی خصمانه‏ی میان کار فکری و کار یدی است تا اینکه بالاخره به حدی از تکامل اجتماعی برسیم که این رابطه دیگر، اساسی برای تولید تخاصم اجتماعی نباشد. تخاصم برخاسته از تقسیم کار میان کار فکری و کار یدی عمیقا ریشه در به وجود آمدن روابط ستم‏گرانه و استثمار‏گرانه در جامعه بشری دارد و خودش منبع بالقوه‏ای برای رشد چنین روابطی است. این روابط در جامعه سوسیالیستی و نهایتا در سراسر جهان باید از میان بروند. برای نیل بدین مقصود، در  تمام عرصه‏ های جامعه‏ی کنونی به این مسئله توجه خواهد شد.

 

  1.   دانشجویان (و کلِ مردم) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس ستمی که به مردم وارد می‏شود بیابند ( آن طور که ایالات متحده آمریکا بود و آن طور که در دیگر جوامع جهان که شالوده‏شان بر استثمار بنا شده و طبقات استثمارگر بر آن‏ها حاکم‏اند وجود دارد.) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس همه‏ی ستم‏ها و نابرابری‏ها، همچون ستم بر زن بیابند. یکی از مهمترین اهداف نظام آموزش و پرورش در این جمهوری پرورش توانائی کسب این شناخت در دانش‏آموختگان (و کلِ مردم) است. کسب چنین شناختی آنان را مصمم و متعهد می‏کند که برای ریشه‏کن کردن این روابط بجنگند. همین رویکرد در مقابله با تبعیض علیه افراد به صرفِ گرایشِ جنسی‏شان اتخاذ خواهد شد. تبعیضی که به شدت به نقش‏های جنسیتی سنتی و ستم بر زن گره خورده است.

 

  1. در نظام آموزشی، زبان‏های انگلیسی و اسپانیائی به طور مساوی استفاده خواهند شد. همان طور که در بخش اول این ماده خاطرنشان شد قوانین و دیگر اسناد رسمی حکومتی نیز به هر دو زبان منتشر خواهند شد. این، تجلی خصلت چند ملیتی و چند زبانی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تبلور تاریخ این کشور و ترکیب کنونی اهالی این جمهوری، بازتابِ جهت‏گیری انترناسیونالیستی آن و هدفش در محو کلیه ی نابرابری‏های ملی و فرهنگی است. در هر ناحیه که شمار قابل توجهی از مردم به عنوان زبان اول به زبان دیگری تکلم می‏کنند، نظام آموزشی وسایل آموزش به آن زبان را نیز فراهم خواهد کرد. بدین منظور منابع مالی و امکانات دیگر تخصیص خواهد یافت. علاوه بر این، دولت همه‏ی اهالی را تشویق خواهد کرد که تا حد امکان هر دو زبان انگلیسی و اسپانیائی را فرا بگیرند و با زبان‏های دیگر نیز آشنا شوند. به خصوص با زبان‏هائی که گویش شمار زیادی از ساکنان این جمهوری و نقاط دیگر جهان است.

 

  1. نظام آموزشی باید چنان آموزش و تعلیماتی به مردم دهد که حقیقت‏جو باشند، از نتایج پیگیری حقیقت نهراسند، روحیه‏ی نقد فکری و کنجکاوی علمی داشته باشند و به این طریق مرتبا دانش خود را از جهان بالا برند و توانائی بیشتری برای تغییر جهان طبق منافع اساسی بشریت بیابند. برای رسیدن به این هدف، در مطالعات مربوط به جامعه بشری و رشد تاریخی آن، مطالعات مربوط به علوم طبیعی و اجتماعی، هدف و استاندارد عبارت خواهد بود از: جستجوی حقیقت از طریق جمع‏آوری واقعیات و شواهد تجربی و سنتز آن‏ها با استفاده از ابزار استدلال منطقی و گفتمان عقلانی از جمله محک زدن و آزمایش ایده ‏ها بر مبنای واقعیت.

 

  1. تئوری‏های علمی و تئوری‏های دیگر که با این معیارها آزمایش شده و توسط روش علمی مورد تائید قرار گرفته‏اند (مانند:تکاملکه یکی از اثبات شده‏ترین و مسجل‏ترین  واقعیت‏های علوم معاصر است) به همین صورت ارائه خواهند شد: یعنی به عنوان حقیقت و شناخت صحیح از واقعیت. این‏ها شالوده و نقطه‏ی عزیمت برای کسب شناخت بیشتر از جهان و تغییر آن خواهند بود. علاوه بر این، روش علمی ترویج و تقویت خواهد شد تا دانش ما از دینامیک‏های فرآیند‏هائی چون تکامل و جهان  مادی/ طبیعی به طور کلی، کامل‏تر و گسترده‏تر شود. «هسته ی مستحکم» در نظام آموزشی عبارت خواهد بود از این درک ماتریالیست دیالکتیکی که کل واقعیت از ماده‏ی متحرک تشکیل شده است و بس. این ماده‏ی متحرک در اشکال گوناگون و بدیعی وجود دارد. این درک و رویکرد در کلیه‏ی حوزه‏های علوم طبیعی و اجتماعی به کار بسته خواهد شد. با داشتن این «هسته‏ی مستحکم» و بر مبنای آن، در نظام آموزشی «الاستیسیته» یا بسامدی نیز خواهد بود. یعنی بخشی از مواد درسی و آموزش عمومی به نقطه نظرات  متفاوت و مخالف تخصیص خواهد یافت و برای آن مقرری تعیین خواهد شد. در این زمینه نیز جهت‏گیری، حقیقت‏یابی است. هر نظریه‏ای با این استاندارد که آیا بازتاب واقعیت عینی هست یا خیر محک خواهد خورد زیرا این تنها معیار حقیقت است. در همان حال، فضای بازی برای بیان افکار جدید و غیر‏عادی فراهم خواهد شد. چنین افکاری نه تنها با فضای خفقان آور روبرو نخواهند شد بلکه مورد بررسی و کنکاش جدی قرار گرفته و محل بحث خواهند شد زیرا ما از تاریخ درس می‏گیریم، تاریخی که در اکثر مواقع نشان داده که «حقیقت در ابتدای امر در دست اقلیتی است». وضعیتی که در طول تاریخ چیره بود و حداقل تا آینده‏ی نزدیک برجای خواهد ماند.

 

  1. آموزش و پرورش به طور عمومی و حوزه ی فرهنگ و هنر به طور ویژه باید دارای آن چنان فضائی باشند که مشوق و تقویت کننده‏ی خلاقیت، تخیل، تولیدات هنری متنوع و خلاقیت در عرصه‏های گوناگون و محل نزاع و مناقشه‏ی سالم بر سر افکار و نقطه نظرات متفاوت باشند. همان طور که گفته شد نظام آموزشی دارای شالوده و «هسته ی مستحکم» تعریف شده و مشخص خواهد بود. علاوه بر این، حزب کمونیست انقلابی نظرات و برنامه‏ی خود را فعالانه در سراسر جامعه تبلیغ خواهد کرد. اما در همان حال، گنجینه‏ی غنی آثار سیاسی و فلسفی، علمی، تاریخی، هنری و غیره که بیان‏گر نقطه نظرات متفاوت‏اند در دسترس دانشجویان و عموم اهالی کشور قرار خواهند گرفت. این امر بخش مهم و واجبی از تعلیم دانش‏آموختگان و عموم اهالی کشور است و برای برانگیختن وغنی‏سازی افکار و فرهنگ‏شان و کسب مهارت فکری در زمینه‏ی حقیقت‏یابی و دنبال کردن حقیقت تا هر آنجا که فرد را در پی خود می‏کشد، تقویت روحیه‏ی نقد فکری و کنجکاوی علمی و کسب دانش مستمر در مورد جهان ضروری است. این گونه است که آنان بهتر می‏توانند به تغییر جهان بر اساس منافع بنیادینِ بشریت، خدمت کنند.

 

بقیه در شماره‏ی آینده: علم و تلاش‏های علمی، بهداشت… 

فراخوان زنان مبارز و انقلابی

فراخوان اولِ زنان چپ برای برگزاری نشستی در شهر هامبورگ از تاریخ  ۶ تا ۸ آوریل ۲۰۱۲

 

به جرات می ‏توان گفت که طی سی و دوسال حاکمیت جمهوری زن ستیز اسلامی زنان پویا ترین قشر اجتماعی بودند که بطور دائم علیه این رژیم مبارزه و مقاومت کرده اند. تمام عمرننگین جمهوری اسلامی با این تخاصم اجتماعی رقم خورده است و همه‏ی گروه‏ها، احزاب، جریانات سیاسی و طبقاتی مختلف را مجبور  به موضع گیری کرده است.

 

  جناح رفرمیست و محافظه کار جنبش زنان که نماینده‏ی دیدگاه‏ها و منافع زنان طبقات مرفه جامعه است خواهان اصلاحات جزئی در قوانین جمهوری اسلامی است و آن را «راه» دست‏یابی زنان ایران به «آزادی و برابری» می ‏داند.

 

  اما گرایشات رادیکال و انقلابی زنان که از همان فردای ۸ مارس ۱۳۵۷ پا به میدان مبارزه سازمان‏یافته علیه جمهوری اسلامی گذاردند گام ابتدائی و اولیه در راه رهائی زنان را در سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و جدائی قطعی دین از دولت می‏دانند. این جناح از جنبش زنان علاوه بر موضع‏گیری روشن در مورد این‏که رسیدن زنان به هیچ سطح از «آزادی و برابری» در چارچوب جمهوری اسلامی ممکن نیست، در شرایطی که “دعوای “میان امپریالیسم و بنیادگرائی اسلامی صحنه سیاست جهانی را رقم می ‏زد (و کماکان مولفه مهمی از اوضاع جهان است) با صراحت اعلام کرد که هر دوی این‏ها نماینده‏ی نظام‏های اجتماعی ‏ُی هستند که فرودستی زن و ستم جنسیتی بخشی لاینفک از آنان است و جنبش زنان باید مستقل از هر دو تکامل یابد و برای رهائی خود مبارزه کند.

 

 تفاوت میان دو راه و دو افق و دو برنامه در جنبش زنان به خصوص در ده‏سال اخیر برجسته‏تر از هر زمان دیگر شده است. با این وصف هنوز توازن قوا به نفع گرایش رادیکال و انقلابی برهم نخورده است. این امر در شرایطی که جامعه‏ی ما می‏تواند به سرعت به سوی یک تعیین تکلیف سیاسی برود خطر مهمی برای جنبش رهائی زنان است. زیرا نیروهای بورژوائی جنبش زنان به طور قطع تلاش خواهند کرد انرژی مبارزاتی زنان ایران را دست‏مایه‏ی بازسازی نظام ستم و استثمار کهن در اشکالی نوین کنند.

 

  مبارزه برای برهم زدن این توازنِ قوا کماکان در دستور کار ما است. اما دست یابی به آن در گرو حرکت متمرکزتر و تکاپوی بیشتر زنان کمونیست است.  هر چند زنان کمونیست همواره هسته‏ی مرکزی و سازش‏ناپذیر و پی‏گیر گرایش رادیکال در جنبش  را تشکیل داده‏اند اما برنامه و افق کمونیستی در جنبش زنان آنچنان که باید پژواک نیافته و همواره در پس پرده قرار گرفته است. حال آن‏که در زمینه‏ی رهائی زنان از قید ستم، کمونیسم رادیکال‏ترین فکر و تلاش تاریخ بشر بوده است. رهائی انسان از جهنمِ جامعه‏ی طبقاتی و رهائی کامل زن از قید ستم کاملا به یکدیگر وابسته اند و این دو با رسیدنِ جامعه بشری به کمونیسم (که در آن نه از روابط سنتی مالکیت اثری است و نه از افکار سنتی) متحقق خواهند شد.

 

  ما در آستانه‏ی دگرگونی های سیاسی و اجتماعی ناگزیری ایستاده ایم. بدون شک زنان نیروی اجتماعی بزرگ و تاثیر گذاری در تغییر و تحولات سیاسی آینده ایران خواهند بود. اما سوال این‏جاست که به نفع چه طبقه و برنامه‏ای عمل خواهند کرد؟ آیا قادر خواهند شد برنامه، افق و سمتی را در پیش گیرند که منطبق بر رهائی کامل زنان باشد؟ آیا قادر خواهند شد تشخیص دهند که عمیق‏ترین منافع آنان در دگرگونی انقلابی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک در ایران است؟ 

 

 این مسئله به طور تعیین کننده وابسته به دخالت‏گری زنان کمونیست انقلابی در جنبش زنان است. دخالت‏گری نظری و عملی آنان میتواند در جابه‏جایی تناسب قوای موجود در جنبش زنان نقش بالائی ایفا کند و از این طریق بر کل صحنه‏ی سیاسی و صف‏آرائی طبقاتی در ایران تاثیر گذارد. باید با جدیت افق و برنامه کمونیستی در مورد امر رهائی زنان را شفاف کنیم و دست به تلاشی عظیم و جسورانه در فراگیر کردن آن بزنیم تا برنامه و افق کمونیستی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جامعه شود.

 

به جرات می توان گفت اگر کمونیسمِ واقعی تبدیل به قطب تاثیر گذاری در جنبش زنان نشود مبارزات زنان ایران برای رهائی کامل در نیمه راه مانده و حتا می توان گفت انرژی رها شده از این مبارزات دست مایه‏ی نوسازی نظام ستم و استثمار در اشکال جدید خواهد شد.

 

در شرایطی که توده های مردم بیزار از شکاف‏های طبقاتی، فقر، استثمار ، ستم دینی و جنسیتی، رواج جهل و سنت های عقب مانده، بی حقوقی و ستم‏گری ملی دست به اعتراض، شورش و مبارزه می‏زنند، افق و برنامه‏ی انقلاب کمونیستی می‏تواند خشم زنان را به نیروی قدرتمندی در راه سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل کند. این حرکت نه فقط در ایران بلکه در کل خاورمیانه و جهان گام مهمی در جهت رهائی بشریت بوده و مسیر حرکت مبارزات رهائی بخش را روشنائی خواهد بخشید.

 

 اما بر کسی پوشیده نیست که گرایشات گوناگونی در میان زنان کمونیست هست. در نتیجه، فرآیند شفافیت بخشیدن به افق و برنامه کمونیستی در زمینه مبارزه رهائی‏بخش زنان ضرورتا نیازمند دامن زدن به بحث و جدل و جوشش فکری است. برای فراگیر کردن دورنمای کمونیسم و دامن زدن به بحث در میان زنان رادیکال وانقلابی و کل جامعه بر آنیم که کنفرانس‏هائی را به حول: جنبش رهایی زنان نیاز به کدام افق دارد؟ ساختار ستم بر زن در کارکرد نظام کنونی حاکم بر جهان چه جایگاهی دارد؟ مبارزه علیه آن در برنامه و افق کمونیستی چه جائی دارد؟  کدام پراتیک مشخص جهت بر هم زدن توازن قوای موجود در جنبش زنان مورد نیاز است. و …  سازماندهی کنیم.( زمان و محل اولین کنفرانس در اطلاعیه ای جداگانه منتشر خواهد شد.)

 

فریده رضائی،آذر درخشان، زمان مسعودی، صدیقه محمدی، ثریا فتاحی و لیلا پرنیان

 

۲۹/۱۰/۲۰۱۱

 

Zanane.chap@live.com

نمونه ای از قانون اساسیِ یک دولت سوسیالیستی

بخش سوم

 

در حقیقت شمارهی ۵۷ و ۵۸ دو بخش از ترجمهی سند قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) را خواندید. این سند که توسط حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر.سی.پی) تهیه شده است، نمونه‏ی خوبی از قانون اساسی در یک کشور سوسیالیستی است. تدوین سندی مشابه در ایران، یعنی تدوین سند قانون اساسی جامعه‏ای که بر ویرانه‏های جمهوری اسلامی باید ساخته شود، به واقع ضروری است. سندی که هرچند در اصول کلی تفاوت چندانی با این سند نخواهد داشت اما به یقین دارای ویژگی‏های مهمی خواهد بود. ویژگی‏هائی که از مختصات جامعه‏ی ایران و انقلاب در ایران بر می‏خیزد.

 

 به طور مثال، ایالات متحده آمریکا کشوری امپریالیستی است. با سرنگونی آن و استقرار دولت سوسیالیستی در آمریکا، دولت سوسیالیستی باید کلیه‏ی پایگاه‏های نظامی‏اش را که وسیله‏ی فتوحات و غارت و سلطه‏ی جهانی آمریکاست برچیند و کلیه‏ی قراردادها و عهدنامه‏های امپریالیستی را ملغی کند. اما دولت سوسیالیستی‏ی که در نتیجه‏ی سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود با چنین وظیفه‏ای روبرو نیست. برعکس، با وظیفه‏ی گسستن از شبکه‏ی روابط وابستگی به نظام سرمایه‏داری امپریالیستی مواجه است و تفاوت‏های بسیار دیگر.

 

در هر حال تدوین چنین سندی می‏تواند سلاح موثری باشد در آگاهی دادن به توده‏های مردم در مورد ماهیت یک جامعه‏ی واقعا انقلابی و مقابله با وعده‏های فریبکارانه‏ی بورژوازی در مورد «تغییر».

تدوین قانون اساسی جامعهی آینده در واقع ارائه‏ی اساسنامه و نظامنامهی جامعه‏ی سوسیالیستی است. جامعه‏ای که اکثریت مردم جامعه را از موقعیت تحت ستم و استثمار رها می‏کند و راه را باز می‏کند برای این که اکثریت مردمِ تحت ستم و استثمار جامعه حاکم بر سرنوشت خویش شوند. در نتیجه، تدوین قانون اساسی جامعه‏ی آینده وسیله‏ای است که از طریق آن تودههای مردم با اصول و کارکرد جامعه‏ای آشنا می شوند که تحقق عمیق‏ترین منافع آنان است و می‏تواند تبدیل به پرچم و قطب راهنمای‏شان در مبارزه شود. علاوه بر این، می‏تواند آنان را با راه، برنامه و افق حزبی که به طور جدی به دنبال انقلاب سوسیالیستی است آشنا کند. در واقع محکی است برای سنجشِ این که آیا دولت و نظامی که حزب برایش مبارزه  می کند و تودههای مردم به خصوص پرولتاریا را دعوت به مبارزه در راه آن میکند  ماهیتا گسست بنیادینی از دولت و نظام کنونی هست یا خیر؟

 

 قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین برای آمریکای شمالی (طرح پیشنهادی) سندِ ارزشمند و مناسبی است برای عینیت بخشیدن به بحث در این باره.

 

این سند مشتمل بر یک مقدمه و ۶ ماده است. در این فصول جوانب گوناگونِ اداره‏ی جامعه شرح داده شده‏اند: اصول هدایت کننده‏ی دولت سوسیالیستی و کارکرد ارگان‏های مختلف حکومتی، رابطه‏ی دولت و حزب کمونیست، نقش حزب کمونیست در اداره‏ی جامعه، رابطه‏ی حکومت مرکزی و ارگان‏های قدرت محلی، رابطه‏ی حکومت مرکزی و نهادهای قدرت مردم، کارکرد اقتصاد برنامه‏ریزی شده‏ی سوسیالیستی، حقوق مردم در مقابل دولت و …

 

در شماره‏های قبل، ترجمهی مقدمه، بخش اول از ماده ی اول (مجلس قانونگذار) و مقدمه‏ی بخش دوم از ماده ی  دوم (قوه مجریه) را خواندید. در زیر فصول مختلف از بخش دوم (قوه مجریه) را می ‏خوانید.

 

 

الف. اقتصاد

 

  1. خصلت و اهداف اساسی اقتصاد و توسعه‏ی اقتصادی در ماده‏ی چهارمِ قانون اساسی مطرح شده است. اما در این جا لازم است یک نکته را تاکید کنیم. شالوده‏ی پیش‏بردِ وظایف حکومت و امور دولت، به‏گونه‏ای که منطبق بر منافع توده‏های وسیع مردم در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و در سراسر جهان باشد، عبارت است از توسعه‏ی اقتصاد بر مبنای خطوط سوسیالیستی. هدف اساسی عبارت است از توسعه‏ی اقتصاد و تغییر روابط اقتصادی و روابط در جامعه و جهان به‏گونه‏ای که کلیه‏ی جوانب استثمار و ستم محو و ریشه‏کن شوند تا این که بالاخره، ابزار تولید (متمایز از ابزار مصرف شخصی) تبدیل به مالکیت و منبع همگانی برای کل جامعه و در نهایت برای کل بشریت گردد. هدف یاد شده منطبق بر واقعیت‏های جهان است زیرا این ابزار تولید، و به طور کلی ثروتی که تولید می‏شود، اساسا حاصل کار فکری و بدنی مردم سراسر جهان است. با دست‏یابی به کمونیسم در سراسر جهان، مالکیتِ همگانی ابزار تولید، شکل مستقیم به خود خواهد گرفت یعنی، دیگر نیازی به میانجی دولت نخواهد بود. (البته در آن زمان نیز حکومتی لازم خواهد بود که در زمینه‏ی اقتصاد و دیگر امور جامعه نقش ایفا کند. این نکته در دیباچه نیز آمده است). قبل از استقرار کمونیسم در مقیاس جهانی، اولیه‏ترین و مهم‏ترین شکل مالکیتِ جامعه بر ابزار تولید در کشورهای سوسیالیستی از طریق میانجی دولت سوسیالیستی بیان خواهد شد. به خصوص در مراحل اولیه‏ی گذار سوسیالیستی به کمونیسم. دولت سوسیالیستی به طور فزاینده نقشِ مسلط را در مالکیت بر ابزار تولید، و به طور کلی در اقتصادی سوسیالیستی خواهد داشت. این در حالی است که خودِ دولت سوسیالیستی در جهت دست‏یابی به کمونیسم مرتبا دستخوش تغییر خواهد شد.

 

  1. در این جمهوری، کار و خلاقیت توده‏های وسیع مردم و کلیه‏ی اعضای جامعه که به طور فزاینده از روابط استثماری رها می‏شوند، نقطه‏ی اتکاء و منبع توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی است. هدف اقتصاد سوسیالیستی آن است که بر کلیه‏ی بقایای روابط استثماری غلبه کند و آثار آن را از میان ببرد. نه فقط در این جامعه بلکه در هر نقطه‏ی جهان. در تطابق با این هدف و این جهت‏گیری، دولت، عامل هدایت کننده در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی نوین است. مالکیت بر ابزار تولید شکل درجه اول در مالکیت اقتصادی است. برنامه‏ریزی دولتی قطب راهنمای اصلی در توسعه‏ی اقتصاد است. همان طور که در اصول و اهداف مدون در قانون اساسی یاد شده است دولت سوسیالیستی بنیادا از انواع دولت‏های پیشین متفاوت است، دولت هایی که تجسم و اعمال ‏کننده‏ی منافع سرمایه‏داران و طبقات استثمارگر گذشته بودند. با این وصف، خودِ این دولت نیز باید دائما دستخوش دگرگونی شود و این، جهتِ دولت سوسیالیستی را رقم می‏زند. دگرگونی دولت سوسیالیستی در ارتباط و متناسب است با تغییراتِ جامعه سوسیالیستی و بطور کلی جهان در زمینه‏ی محو تمایزاتی که وجود دولت را در جامعه‏ی بشری ضروری کرده است. جهت‏گیری عبارت است از آفریدن شرایط و اوضاعی که دولت نیز محو شود و جای آن را تعاون اشتراکی بشریت بگیرد. بشریتی که دیگر هیچ تمایزی آن را شقه شقه نکرده است، نه تمایز طبقاتی، نه جدائی ملی و نه هیچ‏نوع رابطه‏ای که تجسم ستم و استثمار بوده یا بذر آن را در دل بپروراند.

 

  1. در انطباق با این جهت‏گیری و با سلطه‏ی مالکیت دولتی و برنامه‏ریزی دولتی در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی نوین، یکی از اهداف اصلی عبارتست از محو مالکیتِ سرمایه‏ی خصوصی و روابطِ استثماری حاصل از آن در شکل کارِ مزدی. هرچند تا مدت زمانی طولانی مردم در استخدام بنگاه‏ها و دیگر واحدها‏ی اقتصاد سوسیالیستی کار خواهند کرد و در ازای آن حقوقی به شکل پول دریافت خواهند کرد ( و این ضرورت تا مدتی خود را تحمیل خواهد کرد) اما دولت سوسیالیستی در مدت زمان نسبتا کوتاه شرایط و اوضاعی که در آن افراد مجبورند برای افراد صاحب سرمایه‏ی خصوصی کار کنند از بین خواهد برد. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و انواعِ دیگر سرمایه و استخدام کار مزدی توسط صاحبان سرمایه‏های خصوصی غیرقانونی خواهد شد، مگر ‏به طور موقت در مقیاسی کوچک و طبق شرایط ویژه‏ی تعیین شده در برنامه‏ریزی‏ها و سیاست‏های توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی و در چارچوبه‏ی محدودیت‏هائی که این برنامه‏ها و سیاست‏ها می‏گذارند. فعالیت‏ صاحبان کوچکِ ابزار تولید در چارچوب کلی برنامه‏ها و سیاست‏های توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی ترکیب خواهد شد. جهت‏گیری آن است که این فعالیت‏ها با وظایف اقتصادی دولت هم‏جهت باشند و در مدت نسبتا کوتاه و به تناسب توسعه‏ی کلی اقتصاد و تغییر جامعه، دولت این فعالیت‏های خصوصی را خریده و دارائی آنان را درون منابع عمومی دولت ادغام کرده و صاحبان پیشین این فعالیت‏ها را در بنگاه‏های دولتی و دیگر واحدهای اقتصادی تعاونی و کلکتیو استخدام کند. مالکیت دولتی و برنامه‏ریزی دولتی  در چارچوبه‏ی کلی توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی چیره خواهد بود اما در این چارچوب تا مدتی اشکال مالکیت و فعالیت اقتصادی تعاونی و کلکتیو در سطوح مختلف وجود خواهد داشت. این امر شامل امتزاج واحدهای مالکیت و سرمایه‏ی خصوصی سابق در درون این اشکال تعاونی و کلکتیو نیز هست. جهت‏گیری در این بخش اقتصادی نیز عبارت است از تغییر اشکال تعاونی و کلکتیو به مالکیت‏های بزرگ و ادغام آن‏ها در بخش مالکیت دولتی اقتصاد. این کار بخشی از فرآیندِ استقرار مالکیت همگانی جامعه بر ابزار تولید است. جهت گیری دولت آن است که این سیاست را در کشاورزی، صنعت و دیگر بخش‏های اقتصاد پیاده کند. اما به ویژگی‏های هر بخش و تفاوت‏های منطقه‏ای نیز توجه خواهد کرد و به طور کلی عوامل ویژه‏ای را که ممکن است بر روش‏های خاص عملی کردن این سیاست تاثیر‏گذار باشد به حساب خواهد آورد.

 

ب. محیط زیست

 

  1. دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی و در روابط بین‏المللی‏اش دارای اصول و جهت‏گیری انترناسیونالیسم پرولتری خواهد بود. این اصول و جهت گیری را پیوسته تبلیغ کرده و بدان عمل خواهد کرد. وقتی پای محیط زیست به میان می‏آید این سیاست نه تنها مناسب است بلکه دارای اضطرار ویژه است. استقرار دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در پی مغلوب کردن دولت ایالات متحده‏ی آمریکا بوده است. این پیروزی لاجرم با توفان خشونت و نابودی‏ای همراه بود که امپریالیسم پوسیده به راه انداخت. با این وصف استقرار این دولت گام عظیمی در رهائی بشریت است. وجود این دولت، بشریت را قادر می‏کند که به طور قاطع و اضطراری با خطر بزرگی که بشریت و دیگر انواع و اکوسیستم‏ها را تهدید می‏کند مقابله کند. در نتیجه، خودِ دولت سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی همراه با خلاقیت، انرژی و دانش توده‏های مردم که ستون فقرات این جمهوری‏اند به این اضطرار زیست محیطی پاسخ خواهد داد: درابعاد گوناگون و در زمینه‏ی توسعه‏ی اقتصاد سوسیالیستی در کلیه‏ی عرصه‏های حکومت و فعالیت‏های اجتماعی و در روابط بین‏المللی. به طرق گوناگون برای این مسئله چاره‏جوئی و راه‏یابی خواهد کرد. به طرق گوناگون دانشمندان و توده‏های مردم از هر بخش جامعه و از هر نقطه‏ی جهان را گردهم خواهد آورد تا مشترکا این مبارزه را پیش برند و بر موانعی که کارکرد سرمایه‏داری و عملکرد امپریالیست‏ها و دولت‏های ارتجاعی دیگر در این راه برپا می ‏کنند چیره شوند.

 

  1. قبل از استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، حزب کمونیست انقلابی آمریکا ضمن تحلیلی از وضعیت اضطراری محیط زیست و عمق و گستردگی آن، اصولی را تدوین کرده و پیش گذاشت (در نشریه انقلاب شماره ۱۹۹ به تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۰). این جمهوری مصمم به پیاده کردن آن اصول است. …. تا در حداکثر توان به حل بحران محیط زیست، پاک کردن آثار فاجعه بار و چند وجهی آن یاری رساند و پیام‏آور عصر نوینی باشد که بشریت و جامعه‏ی بشری حقیقتا نگهبانان شایسته‏ی زمین گردند.

 

ج. دفاع و امنیت

 

مولفه‏ها و ساختارهای نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در جریان مبارزه‏ی انقلابی برای کسب قدرت سیاسی شکل گرفتند. شرایط این مبارزه‏ی انقلابی با شکل‏گیری یک بحران عمیق انقلابی و ظهور میلیون‏ها نفر مردم انقلابی به وجود آمد که تحت رهبری یک پیشاهنگ انقلابی کمونیستی مبارزه کردند و نسبت به اهداف این انقلاب و ضرورت تغییر انقلابی جامعه آگاه و در این راه مصمم‏اند. با استقرار این جمهوری، نهادهای دفاع و امنیت عمومی طبق هدف و نقش اساسی‏شان تکامل خواهند یافت که عبارتند از: دفاع و حفاظت از جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی و حقوق مردم آن در پیش‏برد اهداف این جمهوری و در دفاع از توده‏های مردم در عملی کردن دگرگونی‏های انقلابی جامعه و خدمت حداکثری به این نوع دگرگونی در سراسر جهان.

 

  1. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکا شمالی، بر مبنای این هدف و نقش و در انطباق با جهت‏گیری انترناسیونالیستی‏اش، کلیه‏ی پایگاه‏های امپریالیسم آمریکا را در کشورهای دیگر بر می‏چیند. تمام عهدنامه‏ها و قراردادهای نظامی  و غیر نظامی را که دولت امپریالیستی آمریکا بر دیگر کشورها  و خلق‏ها تحمیل کرده و یا به هر صورتی به تحمیل و تقویت سلطه ی امپریالیسم آمریکا خدمت کرده است ملغی می‏کند. این جمهوری، جنگ‏های تجاوزگرانه و سلطه‏گرانه و اشغال کشورهای دیگر را تقبیح می‏کند. نیروهای نظامی‏اش را در کشورهای دیگر مستقر  نخواهد کرد و پایگاهی دایر نمی‏کند مگر در شرایطی که این امر به وضوح در انطباق با آرزو و خواست توده‏های مردم در آن کشور است و واقعا بازتاب جهت‏گیری انترناسیونالیستی و دیگر اصول و اهداف مقرر شده در قانون اساسی است. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر مبنای این اصول و اهداف به پیشرفت مبارزه انقلابی در جهان خدمت ‏خواهد کرد.

 

  1. این جمهوری سلاح‏های هسته‏ای و دیگر سلاح‏های کشتار جمعی تولید نکرده و استفاده نخواهد کرد. مبارزه ای مصمم و همه جانبه خواهد کرد تا جهان از وجود این سلاح‏ها پاک شود. این مبارزه بخشی از فرآیند مبارزه برای مغلوب و از کار انداختن دولت‏های امپریالیستی، نیروها و دولت‏های ارتجاعی دیگر با هدف دست‏یابی به کمونیسم در سراسر جهان خواهد بود. با استقرار کمونیسم در جهان بالاخره رویای انسان‏های بی شماری که در طول تاریخ جهانی بدون جنگ را آرزو کرده‏اند به تحقق می‏پیوندد. امری که در نهایت به نفع کل بشریت است.

 

  1. اصول تعیین شده در این قانون اساسی و قوانین منتج از آن (مشتمل بر عهدنامه‏هائی که بر مبنای آئین‏های مقرردر قانون اساسی حکم قانون را یافته‏اند) حاکم بر کلیه عملکردها و عملیات نیروهای مسلح و میلیشیا و ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی در جمهوری سوسیالیستی نوین است. در شرایط جنگ و یا بروز اوضاع خصمانه‏ی دیگر، این اصول شامل حال رفتار با زندانیان یا بازداشتی‏های حوزه‏ی اختیارات نیروهای مسلح و میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی می شود. طبق این اصول هیچ زندانی یا غیر زندانی را نمی‏توان شکنجه کرد و یا در معرض تنبیهات بی رحمانه و غیرعادی قرار داد. با هیچ زندانی یا غیر زندانی نمی‏توان به گونه‏ای رفتار کرد که مغایر با استانداردهای بالا باشد. قانون اساسی استانداردهائی را در تطابق با خصلت، هدف و نقش نهادهای دفاع و امنیت عمومی تعیین کرده است. این استانداردها همیشه و در همه  حال باید حفظ و طبق آن عمل شود.

 

  1. هنگام عضوگیری برای نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی اولویت با شهروندان (و دیگر سکنه‏ی این جمهوری که دارای اجازه اقامت هستند) داوطلب خواهد بود که بر پایه‏ی تعهدشان به آرمان انقلاب و اصول و اهداف مقرر شده در این قانون اساسی به این نهادها می‏پیوندند. هرزمان که دفاع از این جمهوری و حفظ امنیت عمومی ایجاب کند قوه مقننه می‏تواند قانون خدمت سربازی را تصویب کند. زنان و مردانِ جسما سالم و در سن بلوغ مشمول این قانون خواهند شد. اما درین حالت نیز اولویت عبارت است از اتکاء به داوطلبین بر طبق معیارها و استانداردهای تعیین شده در این قانون اساسی. میلیشیا در سطوح مختلف جامعه و در مناطق مختلف تشکیل خواهد شد. از جمله در مناطق و نواحی خودمختار، محلات، واحدهای پایه و نهادها. اعضای میلیشیا باید ۱۸ سال به بالا باشند. هدف از تشکیل میلیشیا ارائه‏ی آموزش نظامی و تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک به صفوف گسترده‏ی مردم خواهد بود. در انطباق با اصولی که در این قانون اساسی تعیین شده است. (در مورد حق افراد به حمل سلاح به ماده سوم این قانون اساسی رجوع کنید.)

 

  1. نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی تحت یک سیستم رهبری قرار خواهند داشت که مرکب از شورای اجرائی مرکزی و حزب کمونیست انقلابی است. مسئولیت و نقش رهبری نهایتا با حزب کمونیست انقلابی است. برای عملی کردن این سیاست، کمیسیونی برای دفاع و امنیت تشکیل خواهد شد. اعضای آن از طریق مشورت میان شورای اجرائی (قوه مجریه- مترجم) و حزب کمونیست انقلابی تعیین خواهند شد. این کمیسیون بر عملیات نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی نظارت خواهد کرد. از جمله در زمینه تدوین آموزه‏ها و اصول عملیاتی. این کمیسیون می‏تواند در ساختارها و سلسله مراتب فرماندهی این نهادها تغییراتی به وجود آورد، در درون این سلسله مراتب فرماندهی، مقام افراد مختلف را تغییر دهد. بخصوص در سطوح بالا. شورای اجرائی در مشورت با حزب بر کار این کمیسیون نظارت خواهد داشت. اگر در مواقعی شورای اجرائی و حزب از طریق مشورت به توافق در مورد نقش و عملکرد  نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی نرسند حرف آخر را حزب می‏زند. اما چنین مواردی باید به ندرت پیش آید.

 

 

  1. این نهادها تجسم فشرده‏ی قدرت سیاسی دولتی هستند. در نتیجه، در آن‏ها گرایشی بروز می‏کند که تبدیل به نیروئی در بالای سر توده‏های مردم و اصول و اهداف مقرر شده در  قانون اساسی شوند و حتا در تقابل خصمانه با آن‏ها قرار گیرند. در این میان، رهبری حزب کمونیست انقلابی در رابطه با نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی ابزار مهمی در مقابله با این گرایش است. اما رهبری حزب تضمینی برای ممانعت از رشد این گرایش نمی‏تواند باشد زیرا حزب نیز می‏تواند به ضدِ ماهیتِ خود برگشته و از یک پیشاهنگ انقلابی تبدیل به نیروئی ضد انقلابی و ابزار احیای سرمایه‏داری و در نتیجه احیای ستم و استثمار توده‏های مردم شود. در واقع برای مقابله با رشد گرایشات ضد انقلابی در نیروهای مسلح، دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی و حزب باید در خودِ حزب و کل جامعه علیه این گرایش قهقرائی دائما مبارزه  شود. با این وصف، رهبری حزب عاملی تعیین کننده است در این‏که نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی خصلت انقلابی خود را حفظ کنند و حافظ اساسی‏ترین و گسترده‏ترین منافع پرولتاریا، حامی امنیت و حقوق مردم، ابزاری کلیدی در پیشرفت سوسیالیسم به سوی هدف نهائی کمونیسم باشند. تا آن زمان و به این شرط که حزب نقطه نظر پایه‏ای، جهت‏گیری، برنامه و سیاست‏های انقلابی داشته باشد می‏تواند چنین نقشی را در رابطه با  نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی بازی کند. رهبری دولت سوسیالیستی توسط حزب کمونیست انقلابی اساسا از طریق تضمین خط انقلابی کمونیستی در خودِ حزب و سیاست‏ها و اَعمالی که بیانِ فشرده و کاربست آن خط هستند تبارز یافته و به عمل در می‏آید. اگرچه رهبری حزب در نیروهای مسلح و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی به این گونه خود را نشان می دهد که حزب حرف آخر را در این نهادها می زند اما مهم تر از آن حزب از طریق گسترش نفوذ خط سیاسی و ایدئولوژیک خود، آن‏ها را (و  کل جامعه را ) رهبری می‏کند. در خدمت به این هدف، حزب در مشورت و هماهنگی با رهبری سطوح مختلف این نهادها ساز و کارهائی به وجود خواهد آورد که از طریق آن‏ها امر آموزش و کار سیاسی و ایدئولوژیک را در تمام این نهادها و کلیه سطوح آن‏ها پیش برد و ماهیت و هدف این نهادها را طبق آنچه در قانون اساسی ( از جمله در این بخش و در دیباچه) آمده است، به مثابه‏ی دستیارهای کلیدی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی آموزش داده و ترویج کند.

 

  1.  هرچند نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی، کلا و نهایتا، زیر رهبری حزب کمونیست انقلابی هستند اما در مقابل قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی جواب گو می‏باشند. آنان تحت هیچ شرایطی مجاز به تخطی از این قانون اساسی نیستند. برعکس، همواره و تحت هر شرایطی،  از جمله در شرایط فوق‏العاده باید پی‏گیرانه در انطباق با اصول و مقررات تعیین شده در این قانون اساسی و قوانینی که طبق اصول این قانون اساسی وضع شده‏اند عمل کنند. سطوح مختلف نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی می‏توانند تحت رهبری کمیسیون دفاع و امنیت و رهبری حزب، مقررات و رویه‏ها و الگوهای رفتار و عدالت برای خود وضع کنند به شرطی که این‏ها در انطباق با قانون اساسی جمهوری باشند. هرچند اعضای نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی تحت این مقررات، رویه‏ها، الگوهای رفتار و عدالت قابل محاکمه هستند اما در صورت هرگونه تخلف از قوانین جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، محاکم عادی (غیر نظامی) نیز می‏توانند به تخلفات آنان رسیدگی کرده و محاکمه‏شان کنند.

 

  1. در نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی، برابری میان زن و مرد، میان ملل، فرهنگ‏ها و زبان‏های مختلف تبلیغ و ترویج شده و به عمل در خواهد آمد. در این نهادها و در کل جامعه تبعیض علیه افراد بر پایه‏ی گرایش جنسی‏شان ممنوع است. (به ماده ی سوم قانون اساسی رجوع کنید.)

 

 

  1. اصول، رویه‏ها و عملکرد نیروهای مسلح، میلیشیا و دیگر ارگان‏های دفاع و امنیت عمومی باید به گونه‏ای باشند که نزدیک‏ترین اتحاد ممکن را میان کسانی که در جایگاه رهبری هستند با صفوف گسترده این نهادها ایجاد و تقویت کنند. در این نیروها و نهادها رده بندی‏های متمایز وجود خواهد داشت. طبق اصول این نهادها و قانون اساسی جمهوری، تفاوت‏ها را باید به حداکثر ساده کرد و تبارز بیرونی این تفاوت‏ها را به حداقل رساند. مثلا، در زمینه‏ی لباس فُرم، نشانه‏های رده و مقام و همچنین رفتار افرادی که دارای مقام و آتوریته بالاتر هستند. در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی «بله قربان»‏گوئی در تضاد با جهت‏گیری، هدف و روح این نهادهاست زیرا مشوق و مروج انضباط و وفاداری برده‏وار است و نه آگاهانه. انسجام و انضباط این نهادها اهمیت بسیار دارد و باید در این زمینه پی‏گیر بود و آن را گسترش داد.

 

  1.  وظیفه‏ی کلیه ی افراد این نهادهاست که فرمان‏ها را به موقع به اجرا گذارند، به خصوص در شرایط جنگ و  حالت فوق‏العاده. اما در صفوف این نهادها باید بحث دائم در مورد ماهیت و هدف نهادهای دفاع و امنیت عمومی جاری باشد. باید فضائی ایجاد کرد که اعضای این نهادها در هر سطحی که هستند احساس کنند و تشویق بشوند که سوال کنند، قادر باشند که  به  سیاست‏ها و اعمال این نهادها و افرادی که در مقام‏های رهبری و اتوریته ی بالاتر هستند انتقاد کنند. البته به طرق مناسب و در تطابق با اصول تعیین شده در این قانون اساسی و مقررات، رویه‏ها، الگوهای رفتار و عدالت که این نهادها در انطباق با قانون اساسی اتخاذ می‏کنند. جهت‏گیری و اصول این نهادها و سیاست‏ها و اعمال ناشی از آن‏ها باید ایجاد کننده و مشوق روابط وحدت و رفاقت نه تنها میان افراد این نهادها بلکه میان آن‏ها و توده‏های وسیع مردم جامعه باشد.

 

  1.  اعضای نهادهای دفاع و امنیت عمومی، در هر سطح و مقامی که باشند، هرگز نباید فراموش کنند که ضرورت وجودی این نهادها عبارت است از حفظ پیروزی‏های انقلاب و دولت سوسیالیستی نوین که ثمره‏ی این انقلاب است. انقلابی که حاصلِ قهرمانانه‏ترین مبارزات و فداکاری‏های توده‏های مردم بوده است. ضرورت وجودی آنان خدمت به پیشرفت این انقلاب و حفاظت از امنیت و حقوق مردم است، وظیفه‏شان کمک به آفریدن اوضاع و فضائی است که توده‏های مردم به طور فزاینده قادر گردند و بتوانند فعالانه و در یک فضای سرزنده و شاداب درگیر فرآیند‏های بحث و جدل در مورد مسائل مهم حکومتی و دولتی و جهت گیری جامعه، شرایط جامعه و آینده‏ی بشریت شوند. در مورد این وظایف باید مرتبا آموزش داد و در سراسر این نهادها و در همه‏ی سطوح آن بحث جاری کرد تا این درک و جهت‏گیری عمیقا در آنان نفود کند.

 

د. عدالت و حقوق مردم

 

  1. ۱شورای اجرائی مسئول اِعمالِ قوانین و دفاع از قانون اساسی، با استفاده از ارگان‏های امنیت عمومی است. البته به طور کلی و در نهایت این فرآیند تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی است. شورای اجرائی مسئول ایجاد نهادهائی برای  پیگیری قانونی متهمینِ نقض قانون و مسئول تامین مالی و منابع برای این نهادهاست. این مسئولیت شامل ایجاد نهادهای  پی گیری تخطی از قانون در دیگر بخش‏های حکومت، حوزه قانونی و در کلِ جمهوری سوسیالیستی است (رجوع کنید به ماده دوم). در همان حال، شورای اجرائی مسئول حفاظت از حقوق مردم آن گونه که در این قانون اساسی تصریح شده می‏باشد، به ویژه در زمینه‏ی نظارت بر  عملکرد ارگان‏های امنیت عمومی و مسئولین پی‏گیر‏ی جرائم. این نظارت برای تضمین آن است که سیاست و اَعمال این نهادها منطبق بر قانون اساسی و منطبق بر حقوق تصریح شده‏ی مردم در این قانون اساسی باشد (به بخش سوم از این ماده و ما ده سوم رجوع کنید.)

 

  1.  دایره‏ی دفاع و مساعدت حقوقی نقشی کلیدی در حفاظت کامل از حقوق مردم و آزادی‏های آنان خواهد داشت، به ویژه در دفاع از حقوق آنان در مواقعی که متهم به جرمی شده باشند و در شرایطی که طرفِ دعوایشان حکومت است و حق استفاده از وکیل را دارند. هزینه‏ی این دایره توسط حکومت و از محل بودجه‏ی عمومی شورای اجرائی تامین می‏شود. اما در کلیه‏ی جوانب دیگر مستقل از حکومت بوده و مستقلانه عمل می‏کند. این دایره شعب خود را در مناطق مختلف از جمله در مناطق و نواحی خودمختار و دیگر نواحی اداری دایر خواهد کرد. هزینه‏ی این شعب نیز از بودجه ی حکومت تامین می‏شود. هزینه‏ی تخصیص یافته برای این دایره و شعب آن باید حداقل برابر باشد با هزینه‏ای که حکومت به امر  پیگیری جرائم اختصاص می‏دهد. این دایره و شعب آن برای اجرای وظایفی که قانون اساسی تعیین کرده است می‏تواند پرسنل، ساختارها و رویه‏های خود را داشته باشند و هزینه‏ی آن را از حکومت دریافت کند.

 

ح. روابط بین‏المللی

 

  1.  ایالات متحده آمریکا طی قرن‏ها همچون یک دولت قدرتمند سرمایه‏داری- امپریالیستی از طریق برده‏داری، استیلا‏یابی، سلطه‏گری و غارت در ابعاد نسل‏کشی رشد کرد و از این طرق نظام استثمار خود را در آمریکای شمالی و دیگر نقاط جهان گستراند. این فرآیند پیامدهای مهلک برای قربانیان مستقیم ماشین ستم‏گری‏اش و برای کل بشریت داشت. شکست دادن و از کار انداختن دولت امپریالیستی آمریکا، قطع کردن بازوهای استثمار خفقان‏آور و ماشین هولناکِ مرگ و نابودی‏اش پیروزی بزرگی برای رهائی مردم سراسر جهان است. این واقعه زمینه را برای پیشروی‏های جهش‏وارِ مبارزه انقلابی در سراسر جهان به سوی هدفِ نهائی کمونیسم آماده کرده است. اما هنوز کارهای بیشتری باید کرد تا پیروزی‏های بزرگتری را به دست آورد. همچنین باید از آنچه به دست آمده دفاع کرد. جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید با این چالش‏ها روبرو شده و مسئولیت بر دوش بگیرد.

 

  1. اولویت جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی در روابط بین‏المللی‏اش، چیره شدن بر میراث دهشتناک استثمار و غارت توسط امپریالیسم آمریکاست. این جمهوری در حداکثر توان خود به امر پیشروی به سوی جهانی خدمت خواهد کرد که در آن هرگونه غارت، استیلا جوئی، سلطه‏گری و استثمار محو شده است. این جمهوری کلیه‏ی روابط بین‏المللی خود را بر اساس این اصول و اولویت‏ها پیش خواهد برد. مهم‏تر از همه، این جمهوری به مثابه ی منطقه‏ی پایگاهی انقلاب جهانی عمل خواهد کرد و برای آن منبع حمایت و الهام خواهد بود (به بخش قبل از این ماده و ماده چهارم رجوع کنید). این امر در درجه ی اول و بیش از هر جا در حمایت از نیروها، جنبش‏ها و مبارزات انقلابی در سراسر جهان متجلی خواهد شد و هدف پیشروی به سوی جهان کمونیستی اصل اساسی راهنمای آن در این امر خواهد بود.

 

  1.   روابط با امپریالیست‏های باقی‏مانده و دیگر دولت‏های ارتجاعی هیچ‏گاه نباید در تقابل با رشد و دگرگونی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر جاده‏ی سوسیالیسم قرار گیرد. مهم‏تر از همه، نباید در تقابل با پیشروی مبارزه‏ی انقلابی در سراسر جهان به سوی هدف کمونیسم قرار گیرد بلکه باید تابع این‏ها باشد. عهدنامه‏ها و قراردادهای مربوط به روابط تجاری و غیره‏ی میان این جمهوری و دولت‏های دیگر باید در تطابق با این جهت‏گیری و اصول باشد (همان طور که در بخش اول این ماده تصریح شده است، کلیه‏ی عهدنامه‏ها و قراردادهای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی باید به تصویب مجلس قانون‏گذار مرکزی برسد. برای تصویب آن‏ها اکثریت ساده کافی ست و پس از تصویب، حکم قانون را خواهند داشت.)

 

  1.   در شرایط وجود دولت‏های سوسیالیستی دیگر، جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی وارد روابط کمک و حمایت متقابل با آنان و تلاش‏های مشترک در زمینه‏ی کمک به پیش‏رفت مبارزه ی انقلابی در سراسر جهان خواهد شد.

 

  1.   نابرابری‏های موجود میان ملل و مناطق مختلف (مانند نابرابری‏های دیگر) زاده‏ی روند رشد تاریخی و دولت امپریالیستی ایالات متحده‏ی آمریکاست. در مقابله با این نابرابری‏ها جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی اولویت‏های مهمی را در زمینه‏ی رشد اقتصادی، ساختار و حکومت در این مناطق قائل خواهد شد. از این طریق و طرق دیگر برای چیره شدن بر این نابرابری‏ها تلاش خواهد کرد. این بخشی از فرآیند رشد دولت سوسیالیستی طبق اصول و اهداف تعیین شده در این قانون اساسی، بیان شده در این بخش و بخش‏های دیگر است.

 

و. آموزش و پرورش

 

  1.   آموزش و پرورش در جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی بر اساس اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی و در خدمت آن خواهد بود. نظام آموزش و پرورش، همگانی است و هزینه‏ی آن از طریق تخصیص منابعِ حکومت مرکزی و حکومت‏های محلی تامین شده و تحت نظارت کلی شورای اجرائی حکومت مرکزی خواهد بود. آموزش و پرورشِ ابتدائی یعنی سوادآموزی، آموزش مهارت‏ها و دانستنی‏های اولیه، علوم طبیعی و اجتماعی، هنر و فرهنگ، تعلیم یافتن در زمینه‏ی تولید فکر و غیره برای همه‏ی جوانان (شهروند وغیر شهروند) اجباری است. این آموزش طبق سیاست و اصول راهنمای تدوین شده توسط نهادهای مربوطه‏ی حکومت پیش خواهد رفت. علاوه بر آموزش و پرورش ابتدائی، دولت هزینه‏ی آموزش عالی، ترکیب فراگیری تخصص‏ با ادامه‏ی تحصیل و آموزش و پرورش همه‏جانبه را تامین می‏کند. کسانی که معیارها و استانداردهای آموزش عالی را برآورده کنند می‏توانند وارد این فاز از آموزش و پرورش شوند. این معیارها و استانداردها و اصول راهنما توسط نهادهای مربوطه‏ی حکومت و در انطباق با اصول و اهداف گفته شده در این قانون اساسی تدوین می‏شوند. جهت‏گیری دولت آن است که به موازات رشد اقتصاد سوسیالیستی و رشد کلی جامعه برای شمار فزاینده‏ای از اهالی بالغ کشور نیز امکانات آموزش عالی را فراهم کند. برای تامین این اهداف، در انطباق با اصول اساسی و اهداف مقرر شده در این‏جا، موزه‏های تاریخ، تاریخ طبیعی و علوم، هنر و حوزه‏های دیگر و همچنین انیستیتوها و برنامه‏هائی ایجاد و به طور گسترده در اختیار کل اهالی قرار خواهد گرفت.

 

  1.   در امور آموزش و پرورش باید بر گسترش دانش و تلاش‏های فکری ارزش گذاشت و فضا و موقعیت‏های مساعد برای آن فراهم کرد. اما با محیط و ذهنیت «برج عاج نشینی» نیز باید مقابله کرد. در مقابله با این گرایش، تشویق و تقویت کنش متقابل میان دانشجویان و صفوف گسترده‏ی توده‏های مردم، بر اساس اصول و سیاست‏های آموزشی ضروری است. نظام آموزشی در همه‏ی سطوح با هدف پرورش و رشد نسل‏های جدیدی از مردم که دارای تجربه، دانش و توانائی‏های همه جانبه باشند، تلاش‏های فکری را با انواع کار بدنی، به طرق و اشکالی که مناسب با سن و سطوح دانشجویان باشد، ترکیب خواهد کرد. این امر بخشی از فرآیند تلاش برای عوض کردن رابطه‏ی خصمانه‏ی میان کار فکری و کار یدی است تا اینکه بالاخره به حدی از تکامل اجتماعی برسیم که این رابطه دیگر، اساسی برای تولید تخاصم اجتماعی نباشد. تخاصم برخاسته از تقسیم کار میان کار فکری و کار یدی عمیقا ریشه در به وجود آمدن روابط ستم‏گرانه و استثمار‏گرانه در جامعه بشری دارد و خودش منبع بالقوه‏ای برای رشد چنین روابطی است. این روابط در جامعه سوسیالیستی و نهایتا در سراسر جهان باید از میان بروند. برای نیل بدین مقصود، در  تمام عرصه‏ های جامعه‏ی کنونی به این مسئله توجه خواهد شد.

 

  1.   دانشجویان (و کلِ مردم) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس ستمی که به مردم وارد می‏شود بیابند ( آن طور که ایالات متحده آمریکا بود و آن طور که در دیگر جوامع جهان که شالوده‏شان بر استثمار بنا شده و طبقات استثمارگر بر آن‏ها حاکم‏اند وجود دارد.) باید شناخت عمیقی از واقعیت و اساس همه‏ی ستم‏ها و نابرابری‏ها، همچون ستم بر زن بیابند. یکی از مهمترین اهداف نظام آموزش و پرورش در این جمهوری پرورش توانائی کسب این شناخت در دانش‏آموختگان (و کلِ مردم) است. کسب چنین شناختی آنان را مصمم و متعهد می‏کند که برای ریشه‏کن کردن این روابط بجنگند. همین رویکرد در مقابله با تبعیض علیه افراد به صرفِ گرایشِ جنسی‏شان اتخاذ خواهد شد. تبعیضی که به شدت به نقش‏های جنسیتی سنتی و ستم بر زن گره خورده است.

 

  1. در نظام آموزشی، زبان‏های انگلیسی و اسپانیائی به طور مساوی استفاده خواهند شد. همان طور که در بخش اول این ماده خاطرنشان شد قوانین و دیگر اسناد رسمی حکومتی نیز به هر دو زبان منتشر خواهند شد. این، تجلی خصلت چند ملیتی و چند زبانی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تبلور تاریخ این کشور و ترکیب کنونی اهالی این جمهوری، بازتابِ جهت‏گیری انترناسیونالیستی آن و هدفش در محو کلیه ی نابرابری‏های ملی و فرهنگی است. در هر ناحیه که شمار قابل توجهی از مردم به عنوان زبان اول به زبان دیگری تکلم می‏کنند، نظام آموزشی وسایل آموزش به آن زبان را نیز فراهم خواهد کرد. بدین منظور منابع مالی و امکانات دیگر تخصیص خواهد یافت. علاوه بر این، دولت همه‏ی اهالی را تشویق خواهد کرد که تا حد امکان هر دو زبان انگلیسی و اسپانیائی را فرا بگیرند و با زبان‏های دیگر نیز آشنا شوند. به خصوص با زبان‏هائی که گویش شمار زیادی از ساکنان این جمهوری و نقاط دیگر جهان است.

 

  1. نظام آموزشی باید چنان آموزش و تعلیماتی به مردم دهد که حقیقت‏جو باشند، از نتایج پیگیری حقیقت نهراسند، روحیه‏ی نقد فکری و کنجکاوی علمی داشته باشند و به این طریق مرتبا دانش خود را از جهان بالا برند و توانائی بیشتری برای تغییر جهان طبق منافع اساسی بشریت بیابند. برای رسیدن به این هدف، در مطالعات مربوط به جامعه بشری و رشد تاریخی آن، مطالعات مربوط به علوم طبیعی و اجتماعی، هدف و استاندارد عبارت خواهد بود از: جستجوی حقیقت از طریق جمع‏آوری واقعیات و شواهد تجربی و سنتز آن‏ها با استفاده از ابزار استدلال منطقی و گفتمان عقلانی از جمله محک زدن و آزمایش ایده ‏ها بر مبنای واقعیت.

 

  1. تئوری‏های علمی و تئوری‏های دیگر که با این معیارها آزمایش شده و توسط روش علمی مورد تائید قرار گرفته‏اند (مانند:تکاملکه یکی از اثبات شده‏ترین و مسجل‏ترین  واقعیت‏های علوم معاصر است) به همین صورت ارائه خواهند شد: یعنی به عنوان حقیقت و شناخت صحیح از واقعیت. این‏ها شالوده و نقطه‏ی عزیمت برای کسب شناخت بیشتر از جهان و تغییر آن خواهند بود. علاوه بر این، روش علمی ترویج و تقویت خواهد شد تا دانش ما از دینامیک‏های فرآیند‏هائی چون تکامل و جهان  مادی/ طبیعی به طور کلی، کامل‏تر و گسترده‏تر شود. «هسته ی مستحکم» در نظام آموزشی عبارت خواهد بود از این درک ماتریالیست دیالکتیکی که کل واقعیت از ماده‏ی متحرک تشکیل شده است و بس. این ماده‏ی متحرک در اشکال گوناگون و بدیعی وجود دارد. این درک و رویکرد در کلیه‏ی حوزه‏های علوم طبیعی و اجتماعی به کار بسته خواهد شد. با داشتن این «هسته‏ی مستحکم» و بر مبنای آن، در نظام آموزشی «الاستیسیته» یا بسامدی نیز خواهد بود. یعنی بخشی از مواد درسی و آموزش عمومی به نقطه نظرات  متفاوت و مخالف تخصیص خواهد یافت و برای آن مقرری تعیین خواهد شد. در این زمینه نیز جهت‏گیری، حقیقت‏یابی است. هر نظریه‏ای با این استاندارد که آیا بازتاب واقعیت عینی هست یا خیر محک خواهد خورد زیرا این تنها معیار حقیقت است. در همان حال، فضای بازی برای بیان افکار جدید و غیر‏عادی فراهم خواهد شد. چنین افکاری نه تنها با فضای خفقان آور روبرو نخواهند شد بلکه مورد بررسی و کنکاش جدی قرار گرفته و محل بحث خواهند شد زیرا ما از تاریخ درس می‏گیریم، تاریخی که در اکثر مواقع نشان داده که «حقیقت در ابتدای امر در دست اقلیتی است». وضعیتی که در طول تاریخ چیره بود و حداقل تا آینده‏ی نزدیک برجای خواهد ماند.

 

  1. آموزش و پرورش به طور عمومی و حوزه ی فرهنگ و هنر به طور ویژه باید دارای آن چنان فضائی باشند که مشوق و تقویت کننده‏ی خلاقیت، تخیل، تولیدات هنری متنوع و خلاقیت در عرصه‏های گوناگون و محل نزاع و مناقشه‏ی سالم بر سر افکار و نقطه نظرات متفاوت باشند. همان طور که گفته شد نظام آموزشی دارای شالوده و «هسته ی مستحکم» تعریف شده و مشخص خواهد بود. علاوه بر این، حزب کمونیست انقلابی نظرات و برنامه‏ی خود را فعالانه در سراسر جامعه تبلیغ خواهد کرد. اما در همان حال، گنجینه‏ی غنی آثار سیاسی و فلسفی، علمی، تاریخی، هنری و غیره که بیان‏گر نقطه نظرات متفاوت‏اند در دسترس دانشجویان و عموم اهالی کشور قرار خواهند گرفت. این امر بخش مهم و واجبی از تعلیم دانش‏آموختگان و عموم اهالی کشور است و برای برانگیختن وغنی‏سازی افکار و فرهنگ‏شان و کسب مهارت فکری در زمینه‏ی حقیقت‏یابی و دنبال کردن حقیقت تا هر آنجا که فرد را در پی خود می‏کشد، تقویت روحیه‏ی نقد فکری و کنجکاوی علمی و کسب دانش مستمر در مورد جهان ضروری است. این گونه است که آنان بهتر می‏توانند به تغییر جهان بر اساس منافع بنیادینِ بشریت، خدمت کنند.

 

بقیه در شماره‏ی آینده: علم و تلاش‏های علمی، بهداشت… 

نامه : درس‏های قیام آمل مربوط به امروز است،  بدون قدرت سیاسی همه چیز توهم است!

حرکت سربداران دو مشخصه اصلی داشت. یکم، اتحادیه کمونیست‏ها با این حرکت در واقع پرچم کمونیست‏ها و طبقه کارگر را به میدان آورد و به جامعه اعلام کرد که در آن مقطع حساس از زورآزمائی میان انقلاب و ضد انقلاب این کمونیست‏ها هستند که می‏توانند و باید مسئولیت رهبری توده‏های مردم را بر دوش بگیرند. و دوم، با این حرکت اعلام کرد که بدون قدرت سیاسی همه چیز منجمله حفظ دستاوردهای انقلاب ضد سلطنت توهم است. و قدرت از لوله تفنگ بیرون می‏آید. طبقات سرمایه‏دار حاکم، ارتش و اسلحه و نقشه‏ی جنگی خود را دارند و قدرت سیاسی خود را با کمک این‏ها حفظ می کنند. طبقه کارگر  هم تحت رهبری پیشاهنگ کمونیست خود برای سرنگونی این نظام و کسب قدرت سیاسی و استقرار نظام سوسیالیستی باید ارتش، اسلحه و نقشه جنگی خود را داشته باشد و باقی مردم را نیز در این راه متحد کند. این تنها راه پیروز شدن انقلاب است. انقلاب نه به آن معنای دروغین که یک دارودسته جای دارودسته‏ی قبلی را بگیرد و همان روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی را ادامه دهد. بلکه به معنای سرنگونی دولتِ طبقات قدرتمند اقتصادی و سیاسی و گذاشتن دولت طبقاتی متفاوت بر جای آن. دولتی کاملا و اساسا متفاوت. دولتی که ستون فقراتش پرولتاریا، زنان، دهقانان فقیر و بی زمین، ملل تحت ستم، زحمتکشان شهر و روستاست. برنامه‏ی سیاسی‏اش تحقق فوری کلیه‏‏ی حقوق سیاسی و اجتماعی دموکراتیک همه‏ی اقشار مردم است و اساسی‏تر از آن سرنگون کردن روابط اقتصادی استثماری و استقرار سوسیالیسم است. انقلاب یعنی این. به این انقلاب فقط از طریق جنگ انقلابی می‏توان رسید. و فقط برای آن جنگی باید جنگید که این برنامه‏ی سیاسی و اجتماعی‏اش باشد.

 

مبارزه مسلحانه‏ی انقلابی سربداران شکست خورد. کتاب پرنده نوپرواز از دلایل این شکست تحلیل می‏کند تا راه را برای اتخاذ استراتژی و خط مشی پیروز باز کند. کتاب با تکرار گفته‏ی مارکس تاکید می‏کند که “قهر انقلابی” هم باید بطور علمی سازمان یابد. قیام شکست خورد چرا که اهدافی که از آن انتظار داشت تحقق نیافت. قیام آمل به حریقی که انتظار می‏رفت تبدل نشد. استراتژی قیام اشتباه بود. زیرا نیروی سربداران قبل از تبدیل شدن به ارتش قدرتمند و گسترده با دشمن در یکی از مراکز قدرتش وارد درگیری تعیین کننده شد و در جدال نابرابر و میدان نامساعد شکست سختی خورد.

 

چنانچه قیام آمل بصورت یک نبرد بزرگ از یک استراتژی جنگ درازمدت عملی می‏شد مطمئنا موفقیت بزرگی بود. طبق قوانین جنگ خلق عملیات نظامی در آمل می‏توانست جزء عملیات‏های زود فرجام و تعرضی باشد که هدفش ضربه زدن به دشمن، تاثیرات تبلیغی در بعد منطقه ای و سراسری و جذب نیرو و تامین برخی تدارکات نظامی و مالی باشد. مائو در شش اثر نظامی بر نکته مهمی انگشت می‏گذارد. او در جمعبندی از شکست قیام‏های شهری گوناگونی که حزب کمونیست چین در دهه ۲۰ و سالهای اول دهه ۳۰ میلادی سازمان داد، اتخاذ آن استراتژی و تمایل به کسب پیروزی سریع را به پر بها دادن به نقش نیروهای بورژوا در انقلاب ربط می‏دهد. کتاب پرنده نوپرواز می‏گوید، ما شاهد چنین تمایلاتی در میان سربداران هم بودیم. انتظار کسب پیروزی سریع، ربط داشت به بهائی که به دیگر نیروهای طبقاتی چون مجاهدین در گسترش قیام در دیگر شهرها و مناطق می دادیم. حال آنکه از نظر طبقاتی این قبیل نیروها  اصولا دارای هدف سیاسی درهم شکستن دولت کهن نیستند که بخواهند مطابق بر الزامات آن توده‏ها را به میدان جنگ با نظام حاکم بکشند. اگر کمونیست‏ها خصلت طولانی بودن پروسه کسب قدرت سیاسی را نفهمند، نه می‏توانند پرولتاریا را به سطح یک طبقه آگاه و سازمان یافته‏ی رهبر انقلاب برسانند و نه این‏ ‏که دیگر اقشار مردم را در اتحاد با انقلاب سوسیالیستی بسیج کنند.

 

در جنبش چپ، اغلب کسانی که صحبت از «مبارزه مسلحانه توده‏ای» کرده و با مبارزه مسلحانه گروه‏های کوچک انقلابی مخالفت می‏کنند منظورشان آن است که توده ها خودبخود باید به مبارزه مسلحانه روی بیاورند. در حالی‏که مبارزه مسلحانه برای کسب قدرت سیاسی زاده‏ی مبارزات خودبخودی توده ای نیست. حتی بطور خودبخودی از دل مبارزه سیاسی انقلابی تحت رهبری یک حزب بیرون نمی‏آید. شروع جنگ خلق همواره گسستی آگاهانه از شرایط پیشین است، گسستی است از شرایط مبارزه سیاسی حتی زمانی که این مبارزه انقلابی به صورت غیر قانونی و مخفی پیش می‏رود. این گفته به معنای کم بها دادن به روند مبارزات سیاسی انقلابی نیست. برعکس، دوره تدارک سیاسی برای آغاز جنگ بسیار مهم است. نکته این است که تدارک سیاسی برای آغاز جنگ انقلابی نمی‏تواند یک تدارک رفرمیستی و اکونومیستی باشد. جنگ انقلابی ادامه سیاست انقلابی به طرق و ابزاری دیگر است. بنا براین در دوره تدارک، باید فعالیت‏های سیاسی آگاه‏گرانه و سازمان‏گرانه در میان توده ها را بر پایه کاملا انقلابی صورت داد. از درون مبارزات توده ای‏ی که با هدف دست یافتن به خواست‏های قسمی جریان می یابد – حتی زمانی که تحت رهبری کمونیست‏ها باشد –  مبارزه مسلحانه انقلابی در هیچ شکلی بیرون نمی ‏آید.

 

حرکت سربداران و قیام ۵ بهمن در تکامل اتحادیه کمونیست‏های ایران نقش تعیین کننده‏ای داشت. همان طور که کتاب پرنده نوپرواز می‏گوید، تجربه سرچشمه درس‏های مهم زندگی است. تجربه انقلاب ۵۷ وشکست آن و تجربه قیام سربداران و جنگ‏های کردستان را باید توشه ادامه راه کنیم. متاسفانه جو غالب در جنبش چپ ایران این طور نیست که از این تجارب جمعبندی کنند و طرح های نو در بیندازند. با یک گرایش قوی رفرمیستی روبرو هستیم که نقشی برای قهر انقلابی در  پیشبرد مبارزه طبقاتی و انقلاب نمی‏بیند. این گرایش در جنبش کارگری بسیار قوی است. بسیاری از گروه ها صحبت از سرنگونی می‏کنند اما از سرنگونی درهم شکستن ماشین دولتی منظورشان نیست. در ادبیات سیاسی آنان تبلیغ و ترویج «قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید» جائی ندارد. این بی توجهی در شرایط کنونی که در چشم انداز ایران تلاطمات سیاسی و نظامی به چشم می‏خورد بسیار خطرناک است. به کل خاورمیانه نگاه کنیم. به سوریه نگاه کنیم. همه به زبان اسلحه حرف می ‏زنند.

 

 آگاه کردن همه‏ی اقشار تحت ستم جامعه، زنان، کارگران، دهقانان به خصوص جوانان به مسئله قدرت سیاسی و ضرورت مبارزه قهرآمیز برای کسب قدرت سیاسی اضطراری است. به خصوص لازم است کارگران به این حقیقت آگاه شوند که موضوع عمده در مبارزه طبقاتی این نیست که به لحاظ اقتصادی به آنان اجحاف می شود. بلکه موضوع اصلی آن است که از قدرت سیاسی محروم‏اند. با آغاز یک دوره جنگ و انقلاب در سطح جهان به خصوص در خاورمیانه روبروئیم و ایران نیز تبدیل به نقطه جوش دیگری در این منطقه خواهد شد. هیچ یک از جنبش‏های انقلابی مهم مانند مصر و تونس تبدیل به انقلاب نشدند. باید کاری کنیم که در ایران انقلاب حرف آخر را بزند …

تغییر ماهیت خانواده در  چین انقلابی و رهائی زنان

این مقاله از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸) است که با اندکی ویرایش در اینجا بازتکثیر می ‏شود.

این واقعیتی است که حزب کمونیست چین خانواده را از تلاشی تحمیلی امپریالیسم و فئودالیسم و سراشیب اضمحلال رهانید و به مفهومی زندگی خانوادگی بعد از رهائی جامعه چین با ثبات شد. آیا این اقدام انقلابیون چین خلاف جهت‏گیری‏های تاریخی پرولتاریا و انقلاب پرولتری در الغای خانواده‏ بود؟ کمونیست‏ها چه باید می‏کردند؟ نیروهای ستم‏گر قربانیان زیادی از صفوف مردم گرفته بودند. در سراسر چین آن‏ها را به گرسنگی کشانده و خانواده‏ها را به زور از یکدیگر جدا کرده بودند و فقر و فلاکت خردکننده بود. نظم اجتماعی آنقدر بی‏رحم بود که حتی شوهران زنان خود را و  والدین فرزندان دختر خود را می فروختند یا گاه به دلیل ناتوانی در مراقبت و نگهداری از آنان در اوج نومیدی غرق‏شان می‏کردند. در چینِ قبل از انقلاب، صدهزار تن تن‏فروش وجود داشت که جز این کار راهی برای زنده ماندن نداشتند. تجاوزِ ملاکین و اوباشان فئودال به زنان رعیت و دختران خردسال دهقان زاده عمومیت داشت. انقلاب در برانداختن تمامی این مظاهر پستی کاملا محق بود و بدون فوت وقت دست به کارِ آن شد. در تمام زمینه‏های فوق جهش‏های رادیکال به وجود آمد. آنچه انقلاب دمکراتیک نوین بلافاصله در چین انجام داد طبق استانداردهای تاریخ جهان واقعا معجزه بود.

 

قانون رفرم ارضی مردان و زنان دهقان را صاحب زمین کرد. در مراسمی که به مناسبت تقسیم زمین برگزار می‏شد خیل عظیم زنان برای نخستین بار در زندگی می‏شنیدند که نام‏شان در ملاء عام خوانده می‏شود. قوانین مربوط به همسرگزینی تحت عنوان «قانون طلاق» یا «قانون زنان» برسر زبان‏ها افتاد. تقریباً یک میلیون مورد طلاق در طول هجده ماه صورت گرفت و زنان، از جمله نوعروسان خردسال را از قید ازدواج‏های اجباری و معامله‏گرانه رها کرد. این رخدادی بی‏سابقه در جامعه‏‏ای بود که چند هزار سال اسیر روابط اجتماعی کهن و افکار کهن بود. فحشاء به معنای واقعی کلمه از میان رفت. در شهر شانگهای به تنهائی ۶۰ هزار زن تحت پوشش آموزش و اشتغال قرار گرفتند، اسکان داده شدند و به جای  هتک حرمت و تجاوز مورد احترام قرار گرفتند.

 

کشتن نوزادان دختر متوقف شد. قانون اساسی نوین کلیه‏ی اشکال قانونی تبعیض علیه زنان را ملغی کرد. در این زمینه قانون اساسی انقلاب چین در زمان مائو، از هر قانون اساسی که تا آن زمان در دموکراسی‏های بورژوائی مانند آمریکا و انگلستان اتخاذ شده بود فراتر رفت. جامعه‏ای که یکی از عقب‏مانده‏ترین جوامع روی زمین محسوب می‏شد به سرعت پیش تاخت و به وسیله‏ی زور  انقلاب توده‏ای به اندازه‏ی چندین دهه به جلو خیز برداشت. قبل از انقلاب و در تدارک انقلاب، مائو همواره تاکید می‏کرد که مبارزه علیه سلطه‏ی مردان بر زنان جزء لاینفک انقلاب دمکراتیک نوین است. او در مقاله‏ای که قبل از پیروزی انقلاب نوشته بود خاطرنشان می‏کند که در چین معمولا مرد زیر سه سیستم اقتدار قرار دارد: قدرت سیاسی، قدرت قبیله ای و قدرت مذهبی. اما زن علاوه بر این‏ها زیر اقتدار مرد (قدرت شوهر یا پدر) هم قرار دارد. این چهار شکل قدرت سیاسی، قبیله ای، مذهبی و مذکر مبین مجموعه‏ی ایدئولوژی و سیستم فئودالی پدرسالاری است و مانند چهار ریسمان کلفت، خلق چین به ویژه دهقانان را در بند کرده است.

 

پیروزی اولین پله انقلاب در سال ۱۹۴۹ یک گام بزرگ به جلو برای جامعه و نیز برای رهائی زن بود. اما فقط یک گام. هرچند انقلاب دمکراتیک نوین تحت رهبری حزب کمونیست و پرولتاریا انجام شده بود اما کماکان دارای برنامه‏ی بورژوائی تقسیم اراضی فئودال‏ها دهقانان فقیر و بی‏زمین بود و شعار آن «زمین به کشتگر» بود و نه «اشتراکی کردن زمین». این امر ضرورت جامعه‏ی آن زمان بود زیرا بدون اجرای این برنامه‏، ریشه‏کن کردن فئودالیسم و راهگشائی برای سوسیالیسم ناممکن بود. اما اجرای این برنامه هم‏زمان در را به روی رشد سرمایه‏داری باز کرد. مائوتسه‏دون تناقض فوق را این طور بیان کرد: دموکراسی نوین در را به روی سرمایه داری باز می کند… اما بیش‏تر از آن در را به روی سوسیالیسم می‏گشاید. این امر دارای مفاهیم متناقضی در مورد موقعیت زن در جامعه نوین نیز بود.

 

رفرم ارضی به خودی خود قادر به تضعیف مبنای خانواده و پدرسالاری در چین نبود. اما پایه ای شد برای حرکت بعدی و مرحله عمیق‏تر انقلاب که کارش تعیین تکلیف با سرمایه داری بود.  وقتی انقلاب به این مرحله رسید عده‏ای از رهبران حزب کمونیست در مقابل پیشروی به سوی سوسیالیسم ایستادگی کردند و خواهان «تحکیم دموکراسی نوین» شدند و نه پشت سر گذاشتن آن. مائو گفت این افراد در واقع بورژوا دموکرات‏هائی هستند که به حزب پیوسته‏اند. مائو مبارزه طبقاتی را در جهت دگرگونی سوسیالیستی رهبری کرد. بدون شرکت فعال توده ای زنان، پیروزی در این انقلاب ناممکن بود. بدون نبرد علیه زنجیرهائی که انرژی انقلابی زنان را عقب نگه می‏داشت، مردان پرولتر نیز نمی ‏توانستند چنان تغییر کنند که شایسته و درخور نیازهای پیشروی همه جانبه‏ی انقلاب در هر مرحله است، خواه این مرحله انقلاب دمکراتیک نوین باشد یا سوسیالیستی. به همین دلیل مائو تاکید کرد که میزان پیشرفت انقلاب چین را می‏توان به وسیله‏ی جایگاه زنان در انقلاب سنجید و  گفت «انقلاب فرهنگی آتی توسط زنان و برای زنان بر پا خواهد شد» و «تا زمانی که یک زن در جهان باشد که به رهائی دست نیافته است، هیچ‏کس به واقع آزاد نیست.» و «آن‏روزی که زنان سراسر کشور به پاخیزند، آن‏روز روز پیروزی انقلاب چین خواهد بود.»

 

در چینِ سوسیالیستی، کماکان نابرابری موجود بود و آثار  نظام پدرسالاری باقی مانده بود، هنوز هم تولید کالایی و عناصری از مالکیت خصوصی وجود داشت و کماکان موانع زیادی در مقابل رهائی کامل زنان موجود بود. وجود عناصر راست در رده های عالی حزب کمونیست چین که «رهروان سرمایه‏داری» خوانده می‏شدند یکی از این موانع بود.

 

بنابراین انقلاب چین هنوز راه درازی در پیش داشت اما تفاوتی بنیادین با گذشته داشت. پرولتاریا به رهبری حزب کمونیست به قدرت رسیده و مالکیت اجتماعی برقرار شده بود. بر این مبنا و در ادامه‏ی انقلاب، حزب توده‏های مردم را در محدود کردن نابرابری‏ها و تقسیمات اجتماعی باقی مانده از گذشته رهبری می‏کرد. زنان جامعه، از جمله صدها میلیون زن روستائی در جریان شکستنِ حلقه‏های متعدد زنجیر ستم پیشروی‏های بزرگ کردند و تمایزات اجتماعی اعصار کهن را درهم شکستند.

 

نظر حزب کمونیست چین در مورد مقوله‏ی خانواده و جایگاه آن در جامعه طبقاتی و در جامعه نوینِ سوسیالیستی چه بود؟

 

حزب کمونیست چین در نشریه‏ی تئوریکِ پرچم سرخ به سال ۱۹۶۰ نوشت: «خانواده با ظهور مالکیت خصوصی تولد یافت. از همان ابتدا رابطه‏ی خونی اساس طبیعی و مالکیت خصوصی زیربنای اقتصادی آن را تشکیل داد. بدین‏سان خانواده یک واحد اقتصادی جامعه بود. خانواده مدرن نه تنها نطفه بردگی بلکه اسارت فئودالی را نیز با خود حمل می‏کند، چراکه از همان آغاز با خدمات کشاورزی در ارتباط قرار داشت. خانواده کلیه تخاصماتی را که بعداً در ابعادی گسترده درون جامعه و دولت رشد یافتند را به صورت مینیاتوری در خود حمل می ‏کند.»

 

حزب کمونیست چین خانواده را هم‏زمان بخشی از زیربنا و روبنای جامعه می‏دید و توجه زیادی به جنبه‏ی ایدئولوژیک آن می‏کرد با این تاکید که: تفکر پدرسالارانه، یعنی ایدئولوژی نظام خانواده، کلیه‏ی عرصه‏های جامعه چین را در برگرفته و کماکان سدی در مقابل شرکت کامل زنان در زندگی سیاسی و اقتصادی است. برمبنای این تحلیل، حزب درک درستی از روند سیاسی انقلاب و دیالکتیکِ میانِ تحول و انقلاب در زیربنا و روبنا و موقعیت خاص خانواده را پیش گذاشت.

 

نقش پایه‏ای و ساختار خانواده در چین، وابسته به اراده حزب کمونیست چین و یا هیچ گروه یا طبقه‏ی دیگر نبود بلکه منطبق بر سطح کلی رشد جامعه سوسیالیستی بود. به دلیل  اشتغال جمعیت کثیری از مردم در کشاورزی که عموماً غیر مکانیزه بوده و تحت مالکیت کلکتیوی و سطح نازلی از تشکل تعاونی تولید دهقانان قرار داشت، خانواده کماکان به پیشبرد برخی عملکردهای اجتماعی خدمت می ‏کرد.

 

حزب کمونیست چین همواره خاطر نشان می‏کرد که «شرکت کلیه زنان در کار اجتماعی پیش نیازِ رهائی آنان است. برای نیل به این هدف ضروری است که خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی جامعه اضمحلال یابد.» مائوتسه‏دون این بحث را به گونه‏ای عمیق‏تر بیان می‏کرد: «در سوسیالیسم هنوز مالکیت خصوصی موجود است. تجمع کوچک و خانواده هنوز وجود دارد. خانواده که در آخرین مراحل کمونیسم اولیه ایجاد شد در آینده از بین خواهد رفت. خانواده، آغازی داشته و پایانی هم خواهد داشت… طی تاریخ، خانواده یک واحد تولیدی، یک واحد مصرفی، واحدی برای بازتولید نیروی کار نسل بعدی و واحدی برای تربیت فرزندان بود. امروز کارگران خانواده را به عنوان یک واحد تولیدی درنظر نمی‏گیرند. دهقانان در تعاونی‏های تولید وسیعاً تغییر یافته‏اند و خانواده‏های دهقانی معمولا واحدهای تولیدی نیستند. آن‏ها صرفاً در حد معینی از تولید جانبی درگیر هستند. این امر در مورد خانواده‏های کارکنان دولتی و نیروهای نظامی حتی کمتر از دهقانان است. آن‏ها صرفاً به واحدهای مصرفی و واحدهائی برای آموزش و پرورش ذخایر کار تبدیل شده‏اند. امروز اصلی‏ترین واحد آموزشی مدرسه است. خلاصه آنکه، خانواده ممکن است در آینده به عاملی نامساعد در مسیر توسعه تولید تبدیل شود.»

 

«تحت سیستم توزیع کنونی (توزیع سوسیالیستی) یعنی “به هرکس بر حسب کارش” خانواده هنوز مفید است. هنگامی که به مرحله‏ی روابط توزیعی کمونیستی یعنی “هرکس به اندازه نیازش” برسیم بسیاری از این مفاهیم تغییر خواهند یافت. ممکن است پس از چندین هزار سال یا حداقل چند صد سال خانواده مضمحل شود. در میان ما بسیاری جرات فکر کردن در این مورد را به خود راه نمی‏دهند. آن‏ها بسیار کوته‏بین هستند.» (سخنرانی در کنفرانس چنگ‏تو: علیه اعتقاد کورکورانه به آموزش، مارس ۱۹۵۸ ـ از کتاب «صدر مائو با خلق سخن می گوید»)

 

ارزیابی مائو از تغییراتی که انقلاب چین در خانواده به وجود آورد درست بود. در شهرها مالکیت خصوصی و توارث از بین رفت، کودکان اکثر وقت خود را در کودکستان ها و مدارس می‏‏گذراندند. امری که تا پیش از آن در چین کهن سابقه نداشت. طلاق به امری آسان تبدیل شد. این تغییرات و تحولاتی از این قبیل، به قول مائو به معنای این بود که خانواده دست‏خوش تحول شده و نقش آن به مثابه واحد پرورش نیروی کار و تربیت فرزندان محدود شده است.

 

حتی در عقب افتاده‏ترین روستاها بر پایه‏ی کلکتیویزه شدن کشاورزی تحولات عظیمی رخ داد. این امر عمدتاً توارث و زراعت کوچک خصوصی را که یکی از ستون‏های نظام خانوادگی پدرسالار بود از بین برد. تولید توسط گروه‏ها انجام می‏شد. اگرچه تولید در بعضی موارد تحت نفوذ پیوندهای خانوادگی قرار داشت اما به ورای گروه نیز گذر کرد و به واحدهای بزرگتری که بریگادهای تولیدی خوانده می‏شدند رسید. بریگادهای تولیدی نقش تعیین کننده‏تری در روند تولید بر عهده گرفتند. زنان به نحو گسترده ای در تولید که عمدتاً کشاورزی بود بسیج شدند. البته زنان در اغلب کارگاه‏ها و کارخانه‏های کوچک نیز که جهت کمک به خودکفائی کلکتیوها طرح ریزی شده بودند فعال بودند. زنان در فعالیت سیاسی و در میلیشیا نیز شرکت می‏جستند. دختران جوان به آموختن مهارت های نظامی می‏پرداختند که بخشی از سیاست ایجاد نیروی چریکی گسترده جهت دفاع از انقلاب چین بود. این‏ها بیان‏گر آن بود که خانواده دیگر آن جایگاه و قدرتِ سابق را در جامعه ندارد.

درس‏های سوریه

یک ‏بار دیگر توده‏های مردم سربلند کردند، حکام مستبد و فاسد خود را به چالش گرفتند، از جان مایه گذاشتند، اما بازهم به حاشیه رانده شدند و انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی به نام آنان و به نام انقلاب میدان‏دار شده و صحنه‏ی سیاست را در دست گرفتند. به گفته‏ی حسان شتیلا کمونیست انقلابی سوری « اکنون تناسب قوا در اپوزیسیون به نفع ضد انقلاب چرخیده است.» (به نقل از سرویس خبری جهانی برای فتح، ۲۰ فوریه۲۰۱۲)

یک ‏سال پیش، مردم سوریه علیه رژیم بشار اسد سر به شورش برداشتند. جنبشی که ۱۵ مارس ۲۰۱۱ در سوریه آغاز شد جنبشی خودجوش بود، شورشی الهام‏گرفته از جنبش‏های مشابه در تونس علیه رژیم بن‏علی و در مصر علیه رژیم حسنی مبارک و در اعماق، واکنشی به رنج‏های بیشمار جسمی و روحی بود. طبق آمار سازمان ملل متحد قریب به ۲۵ درصد و طبق آمار عارف دالیا ( اقتصاددان مخالف رژیم) ۵۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می ‏کنند. شکاف طبقاتی عظیم است. لایه نازکی از ثروتمندان به سبک بورژوازی اروپا زندگی می ‏کنند. اما اقشار میانی چون کارمند و معلم و مهندس نیز باید چند شغله باشند و نسل‏های جوان‏تر بیکار خود را تامین کنند.

 ارتشبد حافظ اسد (پدر بشار) در سال ۱۹۷۰ در نتیجه‏ی کودتا به قدرت رسید و تحت رژیم بشار و پدرش، سرکوب سیاسی از همه نوع رواج داشته است. ۱۵ سال زندان برای هر مخالف سیاسی عادی است. اتحادیه‏های کارگری همه دولتی ‏اند. صدها هزار کُرد حتا شهروند محسوب نمی ‏شوند(۱). خیزش کردها در واکنش به بی ‏حقوقی مفرط در ماه مارس ۲۰۰۴ در شهر قامیشلی به خون کشیده شد. ساختار قدرت قبیله ای است و علوی ها در حکومت، ارتش و دستگاه امنیتی دست بالا را دارند. 

نقش جنایت‏کارانه‏ی رژیم اسد و پدرش محدود به مرزهای سوریه نبود. در دهه‏ی ۱۹۷۰ میلادی حافظ اسد آن بخش از جنبش فلسطین را که در لبنان متمرکز بود درهم شکست. با وجود اشغال بخشی از خاک سوریه توسط اسرائیل، صلح با اسرائیل را به جنبش فلسطین تحمیل کرد. از تجاوز نظامی آمریکا به عراق در سال ۱۹۹۱ پشتیبانی کرد. از زمان به قدرت رسیدن حافظ اسد امپریالیسم آمریکا سوریه را «عامل ثبات منطقه» (۲) دانسته و روابط پیچیده‏ای با آن داشته است. رژیم حافظ اسد، با حمایت و کمک‏های مالی عربستان سعودی، نقش «قیم» جنبش مقاومت فلسطین را بر عهده گرفت و در دهه‏های ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تلاش‏های مهمی در تضعیف جنبش مقاومت فلسطین و ادغام آن در ساختارهای سیاسی  دول عربِ منطقه به خرج داد. در دهه‏ی ۱۹۸۰ سوریه در اتحاد با نیروهای طرفدار اسرائیل در لبنان ضربات سختی بر پیکر جنبش مقامت فلسطین در لبنان زد. در سال ۱۹۹۱ به ائتلاف جنگی آمریکا علیه عراق پیوست. در سال ۱۹۹۸ وارد «قرارداد آدانا» با دولت ترکیه شد و طبق آن پ.ک.ک. را که سوریه را پایگاه فعالیت‏های خود علیه دولت ترکیه کرده بود ممنوع کرده و عبدالله اوجلان را از سوریه بیرون کرد که موجب دستگیری وی توسط نیروهای امنیتی ترکیه شد. پس از آغاز «جنگ علیه ترور» توسط دولت بوش، سازمان‏ سیا تا سال‏ها برخی از «مظنونین» بین‏المللی را پس از دستگیری برای شکنجه و بازجوئی ‏های سخت به دست سازمان امنیت سوریه می ‏سپرد. با این اوصاف هیچ‏ یک از این خدمات «ثبات‏آفرین» برای امپریالیست‏ها و مرتجعین در منطقه مانع از اتحاد مستحکم این رژیم با جمهوری اسلامی نبود.

شروع جنبش سرنگونی و ادامه مقاومت

 

جنبش در شهر جنوبی درعا (با دستگیری دو جوان به خاطرِ شعارنویسی بر دیوار) شروع شد. از آن زمان در هر تظاهرات، شعار اصلی مردم خواست سرنگونی رژیم بود. درعا، مرکزمنطقهی هاوران است. عامل مشترکِ فقر، مردم این منطقه را شجاع و آموخته به زندگی سخت کرده است. بسیاری از دهقانان این منطقه در اصل از کردستان در شمال شرقی کشور آمده‏اند. وقتی در دهه ۱۹۷۰ بر روی رودخانه فرات سد ساخته شد دولت آنان را از زمین‏هایشان بیرون کرد و زمینهای مرغوبتر را به دهقانان عرب داد. (سیاستی که به تعریب یا عربی کردن معروف شد. همین سیاست بعدها توسط حکومت بعث عراق در کردستان عراق به خصوص در منطقه کرکوک به اجرا درآمد).

شورش به سراسر کشور گسترش یافت هرچند در دمشق و حلب (دو شهر بزرگ سوریه) محدود به دانشگاه‏ها ماند. در ابتدا، تظاهرکنندگان مخلوطی از دختر و پسر با متوسط سنی سی سال بدون تمایزات قومی و ملی و دینی بودند.   شعارها سرنگونی اسد و تغییر قانون اساسی بود. تنها راه بقا برای رژیم اسد دست زدن به سرکوب نظامی بود. دیگر از پلیس کاری ساخته نبود. ارتش با توپ و تانک به مقابله با مردم برخاست. حضور هزاران تن از نیروهای سپاه پاسداران که نقش فعالی در سرکوب خونین مردم بازی می‏کنند به کرات اثبات شده و آنچنان نفرتی از جمهوری اسلامی در میان مردم سوریه گسترش یافته که در برخی تظاهرات‏ها همراه با عکس بشار اسد عکس‏های خامنه‏ای و احمدی ‏نژاد هم به آتش کشیده می ‏شوند. با وجود سرکوب شدید، جنبش مردم با فداکاری ‏های بی ‏نظیر جوانان از زن و مرد پیش رفت و گسترش یافت.

اما معضل فقط شدت سرکوب رژیم اسد نیست. معضل بزرگ دیگر چنگ انداختنِ نیروهای ارتجاعی بر جنبش مردم است.

بار دیگر برپاخاستن مردم، بار دیگر اتحاد میان بنیادگرایان اسلامی و سازمان‏های اطلاعاتی امپریالیستی

 

وقتی شورش مردم علیه بشار اسد با خواست سرنگونی آن آغاز شد، دولت آمریکا از این خواست حمایت نکرد. اما با تداوم و گسترش روز افزون جنبش مردم در مقابل توپ و تانک بالاخره پس از ۵ ماه اوباما رژیم سوریه را که قبلا به عنوان شکنجه‏گر و بازجوی امپراتوری به خدمت می‏گرفت، خون‏آشام خواند!

تغییر موضع امپریالیسم آمریکا از موضع بی ‏طرفانه به موضع دخالت‏گری فعال زیر فشار ضرورت و فرصت طلبی است. از یکسو ضروری ‏دید که از رژیم منفور اسد فاصله بگیرد تا بتواند خود را در موقعیت کنترل خیزش مردم سوریه قرار دهد و آن را به راه دل‏خواه خویش بکشد. بنابراین دست به کار شد تا برای جنبش مردم «رهبر» تعیین کرده و «نقشه راه» ترسیم کند. از طرف دیگر در بطن این شرایط فرصت‏هائی را برای تقویت هژمونی لرزانش در خاورمیانه دید. فرصتی دید که شاید بتواند با سرنگونی رژیم اسد محور اتحاد ایران- سوریه- حماس- حزب‏الله را بشکند زیرا این محور تبدیل به مانعی در مقابل استقرار و تحکیم ساختارِ سیاسی مورد نظرش در منطقه شده است. در محافل نقشه‏ریز امپراتوری آمریکا صحبت از سودجستن از اوضاع برای ایجاد محورهای شیعه- سنی در منطقه است. البته آمریکا سعی می کند در این منطقه‏ی متلاطم و لغزنده با گامهای حساب شده پیش ‏رود. زیرا صرفا با رژیم سوریه طرف نیست. بلکه با ائتلافی از قدرت‏های بزرگ جهانی طرف است که آنان نیز دارای مقاصد ژئوپلتیک هستند. به طور مثال، چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل از حق وتوی خود استفاده کرده و مانع از «سازمان مللی» شدنِ طرح‏های ناتو و کشورهای خلیج در سوریه شده‏اند. روسیه با اشاره به کارزار «دخالت بشردوستانه» آمریکا و بریتانیا و فرانسه در لیبی تهدید می ‏کند که دیگر «کلاه سرش» نخواهد رفت. به علاوه، فقط آمریکا نیست که می ‏تواند دول تحت حمایت خودش (مانند ترکیه و کشورهای نفتی خلیج) را به خط کند و جنگ‏های «نیابتی»proxy  راه بیندازد. روسیه و چین نیز از جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد حمایت می کنند و «پدرخواندگی» آنان را در بازی ‏های بین‏المللی بر عهده گرفته‏اند. فقط دولت‏های ترکیه و عربستان سعودی نیستند که دستی در گروه‏های بنیادگرا و سازمان‏های «اپوزیسیون» دارند. خود سوریه هم دارای چنین موکلینی هست. کارتی از همه نوع در دست دارد. از کارت بنیادگرائی اسلامی تا کارت کُردی. هم اکنون پ.ک.ک. و شاخه‏هایش با استفاده از حاد شدن تضاد میان سوریه و ترکیه در حال تقویت نیروهای خود در سوریه‏اند. (۳) آمریکا کشورهای خلیج و ترکیه و فرانسه و بریتانیا را به خط کرده است و سوریه نیز حمایت روسیه، چین و ایران و احتمالا بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) را دارد.

هدف تحرکات آمریکا تنها خود سوریه نیست. بلکه ایران هم هست. هدف آمریکا صرفا رژیم‏های سوریه و ایران نیست. تغییر رژیم  در این کشورها برای رسیدن به مقاصد بزرگتر است. آمریکا هدف دوگانه‏ای را دنبال می ‏کند: اول، ممانعت از رسیدن جنبش‏های مردمی به یک انقلاب واقعی با یک رهبری انقلابی و دوم، دور کردن رقبای قدرتمند بین‏المللی ‏اش (چین و روسیه) از این منطقه استراتژیک.

با این مقاصد، آمریکا و امپریالیست‏های غربی فعالانه وارد میدان شدند تا سرنخ اوضاع را در دست گیرند. روزنامه نیویورک تایمز  خبر داد که ارتش ‏آمریکا در حال بررسی راه‏های دخالت در سوریه است. یکی از مقامات نظامی به این روزنامه گفت: «همه نوع دخالتی ممکن است. مانند کمک بشردوستانه، شورش ارتشیان، عملیات مخفی، حملات هوائی، پیاده کردن سرباز. یا هیچ‏کار.» (نیویورک تایمز،۱۱ فور یه ۲۰۱۲). طبقات حاکمه‏ی دولت‏های متحد غرب مانند کشورهای عربی خلیج و ترکیه نیز با هدف حفظ و گسترش منافع خود، در چارچوب پیشبرد طرح‏های مورد نظر فعال شدند.

البته پیش از اعلام صریح و علنی «دخالت»، ارتش آمریکا در اتحاد نزدیک با ارتش و سازمان امنیت ترکیه (میت) آنها شروع به «اپوزیسیون» سازی در مرز سوریه کرده‏اند. دولت ترکیه به نیابت از سوی ناتو (ارتش مشترک امپریالیست‏های غربی که ترکیه نیز عضو آن است) خود را قیم اپوزیسیون سوریه اعلام کرد. مرز خود را به روی پناهندگان سوری گشود و سازمان امنیت آن (میت) نهادی به نام «ارتش سوریه آزاد» از ژنرال‏ها و سربازان فراری ارتش بشار اسد سازمان داد. «ارتش سوریه آزاد» چتری است برای باندهای مسلح گوناگون از ارتشیان فراری تا نیروهای شبه نظامی فرقه‏های گوناگون بنیادگرایان اسلامی. سرلشگر ریاض الاسعد رئیس آن است. در مطبوعات غربی از او به عنوان بازوی نظامی شورای ملی سوریه یاد می‏شود. این شورا به رهبری برهان غلیون (استاد در دانشگاه سوربن) ائتلافی از مخالفین رژیم اسد در تبعید است. بنیادگرایان اسلامی نیروی اصلی آن را تشکیل می ‏دهند. این شورا در اواخر ماه مارس اعلام کرد که یک «شورای نظامی» به ریاست سرلشگر مصطفی الشیخ و ده ژنرال سوری مسئول تعیین استراتژی برای «ارتش سوریه آزاد» خواهند بود. «نیروهای مخصوص» قطر همراه با «نیروهای مخصوص» ارتش بریتانیا در چهار نقطه‏ی سوریه مقرهائی برپا کرده‏ و عملیات «ارتش سوریه آزاد» را هدایت می ‏کنند.

«شورشیان سوریه توسط پرسنلِ “شورای انتقالی” لیبی تعلیم می ‏بینند. این شورا در جریان سرنگونی قذافی با پشتیبانی ناتو در لیبی ساخته شد. روز ۷ مارس سفیر روسیه در مقابل شورای امنیت سازمان ملل گله کرد که اعضای ناتو فعالانه در جنگ داخلی سوریه درگیرند. آمریکا، فرانسه، بریتانیا هرگونه درگیری در جنگ داخلی سوریه را انکار می‏کنند و سعی دارند تمام رد پاها را پاک کنند. اما شواهد کافی دال بر درگیری مستقیم و حتا حمایت نظامی آن‏ها موجود است. … ترکیه عضو ناتو است علنا از ارتش سوریه آزاد حمایت می ‏کند. پایگاه این ارتش در ترکیه است … عربستان سعودی که طی سالیان دراز از اپوزیسیون اسلامی زیرزمینی در سوریه حمایت کرده است در این ماجرا به شدت فعال است.» (۴ فوریه ۲۰۱۲ عملیات مخفی در سوریه. یوآخیم گیلیارد.)(۴)

 افسر سابق سازمان اطلاعاتی سیا، فیلیپ ژیرالدی گزارش داد که در اواسط دسامبر ۲۰۱۱ هواپیماهای بدون علامتِ ناتو داوطلبان لیبیائی را در بندر اسکندرون ترکیه پیاده کرده‏اند. همراه با مقدار زیادی سلاح و مهمات. این شهر بندری در مرز سوریه قرار داشته و پایگاه «ارتش سوریه آزاد» است. سپس این داوطلبان و سلاح‏ها به درون سوریه حمل شدند. علت حمل سلاح از لیبی به سوریه آنست که ناتو رد پائی از درگیری خود در جنگ داخلی سوریه بر جای نگذارد. طبق همین گزارش، «نیروهای مخصوص» (نیروهای کماندوئی) فرانسه و بریتانیا نیز درگیر تعلیم دادن و سازماندهی و هدایت عملیات گروه‏های مسلح اپوزیسیون سوریه هستند. سازمان اطلاعاتی سیا و نیروهای مخصوص آمریکا نیز وسائل ارتباطی و جاسوسی به شورشیان سوریه می ‏دهند تا بتوانند تحرکات نیروهای ارتش سوریه را پیگیری کرده و از درگیری با آن‏ها پرهیز کنند. (فیلیپ ژیرالدی. ۴ فوریه ۲۰۱۲)(۴)

هم‏زمان نوت گرینگریچ، عضو کنگره آمریکا و یکی از کاندیدهای ریاست جمهوری اعلام کرد که آمریکا به جای حمله‏ی نظامی به سوریه باید دست به عملیات مخفی بزند.

تارنمای دبکافایل (۵) که منابع خبری ‏اش را از ارتش اسرائیل و دیگر منابع خبری «درونی» می ‏گیرد در ۴ اوت ۲۰۱۱ نوشت «مقر ناتو در بروکسل و فرماندهی عالی ترکیه اکنون در حال طراحی اولین گام‏های نظامی ‏شان در سوریه هستند که شامل مسلح کردن شورشیان برای مقابله با تانک و هلیکوپتر است … به جای تکرار مدل لیبی استراتژیست‏های ناتو می خواهند مقدار زیادی ضد تانک و موشک‏های ضد هواپیما و سلاح‏های سنگین وارد مراکز اعتراض کنند و بدین ترتیب نیروهای نظامی دولت را پس بزنند.» همین تارنما از قول منابع اسرائیلی خبر می دهد که اتحادیه اروپا و ترکیه بر روی نقشه ای از نوع کارزار افغانستان در دهه ۱۹۸۰ کار می کنند. در آن زمان برای مقابله با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود آمریکا و سازمان امنیت پاکستان به آموزش و تسلیح بنیادگرایان اسلامی در افغانستان (مجاهدین افغانستان) پرداختند. به عبارت دیگر، ارتش ترکیه مسئول قبول و تعلیم شورشیان سوری و فرستادنشان به درون خاک سوریه خواهد شد.

روزنامه حریت در ترکیه خبر داد که پیشاپیش کماندوهای سازمان اطلاعات فرانسه و ام.آی.۶ بریتانیا در شهر هاتای در جنوب ترکیه در شمال لبنان شورشیان را تعلیم داده‏اند.(۶) روزنامه هاآرتصِ اسرائیل خبر از بازداشت ۴۰ تن از ماموران امنیتی ترکیه (میت) در سوریه داد. سوریه در مقابل آزادی آنان خواهان استرداد ارتشیان فراری سوریه شد. (۲۱ فوریه ۲۰۱۲)

روایت خبرنگار فیگارو، روزنامه دست راستی فرانسه از «ارتش سوریه آزاد» جالب توجه است. ادیت بویه همراه با سه تن از «رزمندگان» لیبیائی مخفیانه به سوریه سفر کرده و با «رزمندگان» ارتش سوریه آزاد در منطقه جبلالزاویه و رئیس محلی آنان ملاقات می کند. هر سه لیبیائی اعضای «گردان طرابلس» هستند. نیروی نظامی تعلیم یافته توسط نیروهای ناتو که در تسخیر پایتخت لیبی شرکت داشتند. یکی از سه تن آدم کیکلی است که از نزدیکان عبدالحکیم بالحاج فرماندار فعلی طرابلس است. کسی که سالهای جوانی اش را بعنوان «جهادگر» در افغانستان سپری کرده است. دیگری مهدی الهراتی، فرمانده گردان طرابلس است. مهدی الهراتی در حالی که کلاشینکفی در دست دارد برای «رزمندگان سوری» سخنرانی می کند و می گوید که «رزمندگان لیبی» در کنارشان هستند. بعد از هر سخن آتشین، سوریها الله اکبر سر داده و بالاخره همه به نماز می ایستند. (۲۳ دسامبر ۲۰۱۱، فیگارو) (۷).

گزارشات مشابه در مورد رشد و گسترش باندهای مسلح اسلامی در نقاط مختلف سوریه بسیار است. از سلفی ها که سالها توسط عربستان سعودی تقویت شده اند و طرفدار استقرار شریعت هستند تا اخوان المسملین و «سربازان الله» و غیره. شیخ  عدنان النور مُلای سَلفی سوری که پایگاهش در کشورهای خلیج است مرتبا در تلویزیون سعودی ظاهر شده و فرمان «جهاد» علیه بشار اسد «منافق» را میدهد. ۱۰۷ تن از علمای اسلامی از سراسر جهان علیه بشار اسد «فتوا» صادر کرده و گفته‏اند: «از ارتش سوریه آزاد و انقلابیون باید حمایت مالی و معنوی همه جانبه کرد. سفارتخانه ها را باید از سوریه بیرون کشید. به چین و روسیه به دلیل حمایتشان از دولت سوریه اعتراض کرد.» یکی از امضا کنندگان یوسف القراداوی از رهبران اخوان المسلمین است.

اخوان‏المسلمینِ سوریه روابط خونین و در عین حال همکاری با رژیم اسد داشته است. رژیم سوریه در فوریه ۱۹۸۲ هزاران تن از آنان را در شهر حما به قتل رساند و اکثر رهبران و اعضای آن را به تبعید راند. با این وصف اخوان‏المسلمینِ مذاکرات محرمانه برای آشتی با رژیم را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۶ همکاری نزدیک با عبدالحلیم خدام، از افراد با نفوذ هیئت حاکمه‏ی سوریه و از نزدیکان حافظ اسد، کسی که قاضی دادگاه‏های نظامی زندانیان سیاسی و در سال ۱۹۸۲ از طراحان و مجریان قتل‏عام حما بود.(۸) امروز اخوان‏المسلمین سوریه مهم‏ترین جریان نزدیک به دولت آکپ در ترکیه و نیروی اصلی در شورای ملی سوریه است.

بدین ترتیب لاشخورها به جان جنبش مردم افتادند تا ثمره فداکاری های عظیم توده‏های مردم از کارگر، دهقان، زنان، ملل تحت ستم، تحصیل کردگان بیکار تا فعالین حقوق بشر و وبلاگ نویسان را تناول کنند و خود را به قدرت برسانند. مردم از هر سنی هنوز در تظاهرات‏ها حضور می یابند .بسیاری کشته شده و می شوند. اما نقشی در جهت امور ندارند. بنیادگرایان اسلامی از دسته‏ها و فرقه‏های گوناگون به سرعت بر مناطق و محلات و شهرها چنگ می اندازند: اخوان‏المسلمین که سال‏ها توسط غرب در مقابل رژیم اسد تقویت شده است، «سربازان الله» که فرمان «جهاد» داده‏ است، حزب‏الله لبنان که از اسد بریده و مستقل عمل می کند، القاعده‏ و سلفی های لیبی که برای «کمک به برادران خود» وارد سوریه شده‏اند و بالاخره اسلامیونی که با رژیم اسد متحد بودند و بوی کباب را از آن طرف شنیده‏اندهکه با هک صف کشیده اند. این طیف ناهمگون در میان خود نیز دعوا دارند. اما همه به یک عملیات خدمت می کنند، به عملیات مخفی امپریالیست‏های غربی، کشورهای خلیج، ترکیه و ناتو برای کنترل جنبش مردم، به حاشیه راندن  و تفرقه انداختن میان مردم و از این رهگذر، تضمین آینده‏ای در سوریه که به منافع انگلی و جنگ‏های تجاوزکارانه‏شان خدمت کند. اکنون صحنه گردان اینان شده اند. بسیاری از جوانانی که تغییر می خواستند تبدیل به سیاهی لشگر آنها گردیده اند و شماری دیگر هنوز تلاش می ‏کنند در عین پیش‏برد مبارزه علیه رژیم اسد از این اپوزیسیون ارتجاعی دوری جویند. چند تن از روشنفکران سکولار با اعتراض از این شورا بیرون آمده‏اند. (آسوشیتدپرس، ۲۱ مارس )(۹).

تا آن‏جا که به اهداف و چشم‏انداز سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این «اپوزیسیون» برمی گردد تفاوت ماهوی میان آن و رژیم بشار اسد نیست.

در مناطق کردنشین تا کنون واقعه مهمی روی نداده است. احزاب کرد خیلی دیر حرکت کردند و اخیرا تحت فشار توده‏ها به حرکت در آمده‏اند. در واقع در ابتدا گروهی به نام «کمیته جوانان مستقل » مبارزه را شروع کرده بود. «اتحاد دموکراتیک کرد» در سوریه که طرفدار پ.ک.ک.(شاخه قندیل) است در ابتدا مخالف مبارزه با رژیم بود، آنهم با مصلحت ایران و پ.ک.ک که در پی استفاده از تخاصم میان دولت سوریه و دولت ترکیه و گسترش قوای خود در سوریه است.

دولت ترکیه که «پدرخوانده» شورای ملی سوریه است اصولا راضی به فعال شدن کردهای سوریه نیست. اخیرا دکتر خالد عیسا، تاریخ‏پژوه سوری در بلژیک فاش کرد که دولت ترکیه و شورای ملی سوریه قراردادی علیه کردها و حقوقشان برای بعد از سقوط رژیم بشار اسد امضاء کرده‏اند. این قرارداد طرفین را متعهد به تضعیف سازمان‏های ملی کرد در سوریه، راه ندادن آن ها به ساختار قدرت و ندادن حق خودمختاری به کرد ها، کرده و عملیات فرا مرزی میان ترکیه و سوریه برای مقابله با کردهای هر دو کشور را تضمین می ‏کند.(۱۰) سخنگوی شورای ملی سوریه به روزنامه حریت ترکیه گفت: «برخی از کردهای سوریه که از انقلاب حمایت می کنند حق تعیین سرنوشت می خواهند اما شورای ملی سوریه اهداف رادیکال را قبول نمی ‏کند. … و از طرفی دیگر شورای ملی سوریه تصمیم دارد آنان را به عنوان یک گروه ملی با حق زبانی و فرهنگی به رسمیت بشناسد. …» (۱۱)

در واقع دو گروه مهم مردم معترض کاملا به حاشیه رانده شده‏اند: زنان که حضورشان با شعائر اسلامی باندهای حاکم در «اپوزیسیون» خوانائی ندارد و جوانان کُرد که نقش مهمی در آغاز جنبش داشتند و بی باکی و ضدیت شان با احزابِ جاخوش کرده‏ی کُرد، هم احزاب کردی و هم شورای ملی سوریه را می ‏ترساند. به پشت صحنه رانده شدن زنان در ابتدا با شعارهای «زنان به خانه‏ها بروید» شروع شد. وقتی در مقابل این سیاست مقاومت شد، زنان خانواده‏های حزب‏اللهی نیز سازمان داده شدند و به میدان آمدند و نقاب و روبنده و سربند اسلامی زدن را به کل زنان تحمیل کردند.

این چه نوع انقلابی است که پابرجائی زنجیرهای اسارت مردم را تضمین می کند؟ چرا باید مردم برای شکستن تصلب قدرت میان گروه‏بندی ‏های مختلف از طبقات استثمارگر و جایگزینی یکی توسط دیگری در جامعه جان فدا کنند؟ مهره‏ «بازی ‏های ژئواستراتژیک» میان قدرت‏های بزرگ یا «کارت» بازی دولت‏های فئودال- کمپرادوری منطقه شوند؟

رژیم اسد نیز با کودتائی قدرت را در دست گرفت که اسمش را «انقلاب» گذاشته بودند. نه آن کودتا که رژیم مستبد چهل ساله را بر مردم سوریه تحمیل کرد ربطی به انقلاب داشت و نه عملیات مخفی ناتو به یاری مرتجع‏ترین نیروهای بومی سوری. آنچه از سوی مطبوعات غربی «جنگ داخلی» خوانده می شود، جنگی است میان دو نیروی ضد مردمی و ارتجاعی : ارتش رژیم بشار اسد در یکسو (با شرکت فعال سپاه قدس جمهوری اسلامی و کمک‏های بی دریغ روسیه) و در سوی دیگر کلکسیونی از ژنرال‏ها و شکنجه‏گران رژیم اسد به اضافه‏ی بنیادگرایان اسلامی از قماش اخوان و سلفی با کمک‏های بی دریغ ناتو و کشورهای خلیج. این انتخابی مهلک است. عناصر، نیروها، سازمان‏های مترقی و واقعا انقلابی و چپ سوریه موظف‏اند با تمام قوا توده‏های مردم را از چنین انتخابی دور کنند. تداوم انقلاب در گرو آن است که انقلاب علف‏های هرز را از دل خود بیرون بکشد تا رنگش شفاف و درخشان شود. در غیر اینصورت همه تلاش‏ها و فداکاری ‏های مردم به منجلاب خواهد ریخت.

چرا چنین شد؟ چرا روشنفکران عرب نخروشیدند؟

 

چند ماه پیش روزنامهی نیویورک تایمز مقالهای منتشر کرد تحت عنوان «روشنفکران عرب که نخروشیدند» و «مائو یا لنین بهار عربی کجاست؟». نویسنده مقاله، رابرت وورث می ‏نویسد ده ماه از آغاز بهار عربی می گذرد و سه رژیم مستبد سرنگون شدهاند «اما هنوز هیچ پروژه‏ی سیاسی یا اقتصادی یا گونهای از معیارهای فکری که همهی انقلابهای مدرن از سال ۱۷۷۶ به این سو داشتهاند، تولید نکرده است. در آن قیامها متفکرین یا نظریهپردازان سرآمدی چون توماس پِین، لنین، مائو، واسلاو هاول (نویسنده و روشنفکر اهل جمهوری چک که رژیم پس از فروپاشی بلوک شرق را رئیس جمهوری کرد) بودند که به مردم در ترسیم افقی که متحدشان کرد کمک کردند یا تبدیل به سمبل آرزوهایشان شدند.» (ساندی ریویو- نیویورک تایمز. اکتبر ۲۰۱۱)

به یقین افقهائی که توماس پِین و هاول ترسیم کردند کاملا متفاوت از لنین و مائو بود اما نویسنده بر معضلی مهم دست میگذارد: تودههای مردم در واکنش به رنجها و دهشت‏هائی که این سیستم هر روز برایشان تولید می کند، به مقابله بر می خیزند، دیوارهای ترس را فرو می ریزند و با امید و بهترین آرزوها به میدان می آیند اما با رهبرانی مواجه نمی شوند که این آمال را در برنامه و نقشه‏ی راهی پیروزمند به آنان ارائه دهند و تبدیل به مشعل راهشان کنند. و از آنجا که هیچ جنبش «خودجوشی» نمی ‏تواند بی‏رهبر بماند، توده‏ها لاجرم زیر پرچم دم دست‏ترین فلسفه‏ و افق و نیروهای سازمان‏یافته‏ی حاضر در صحنه که مدعی رهبری ‏اند می‏روند.

نویسنده تلاش میکند به علل ناتوانی و انفعال روشنفکرانی که قاعدتا باید بهتر عمل کنند پی ببرد. فقدان چنین شخصیت‏ها (و بهتر است بگوئیم، چنین شخصیت‏ها و احزاب و جنبش‏های سازمان‏یافته به حول برنامه و افقی تازه و واقعا ضد نظام‏های حاکم) را نشانه‏ی چندین دهه سرکوب دولتی وحشتناک از یکسو و رشد بنیادگرائی اسلامی از سوی دیگر، ادغام بسیاری از آنان در حکومت ها یا خریده شدن با پول نفت خلیج می ‏داند. یا عارضه‏ی دورانی که نقش روشنفکر تقلیل یافته است به بِلاگ‏نویسی یا سازمان‏گری خیابان. می ‏گوید، آنانی که سرکوب یا خریده نشدند برای خیزش مردم صرفا کف زدند در حالی که خیزش رهبری می خواهد. می گوید، عده‏ای فکر می کنند «جنبش بی رهبر» عالی است اما خیلی زود همه دیدند که چگونه این کیفیت تبدیل به ضعف بزرگ شد. صادق جلال‏العظم، فیلسوف و مبارز سوری می گوید: «هیچکس نمی خواهد متهم به دزدیدن انقلاب شود. این ترسِ زیاده از حد تبدیل به مانع شده است.» (۱۱)

مشکل در نبود افراد ثابت قدم و انقلابی نیست. دهسال پیش روشنفکران سوری بیانیه‏ای به نام بیانیه ۹۹ علیه استبداد سیاسی رژیم اسد منتشر کردند که پس از آن بسیاری زندانی شدند. شجاعت و ثابت قدیمی این مبارزین در سوریه و مصر و نقاط دیگر زمینه‏های «بهار عربی» را فراهم کرده است. مشکل در بحرانِ فکر است. بحرانی که با وام گرفتن از ییتس شاعر ایرلندی می توان گفت یکی از نتایجش «هار شدن بدترین‏های جامعه و پر از تردید بودن بهتر‏ین‏های آن» است.

برای مقابله با این بحران فکری حداقل‏هائی لازم است.

یکم، نظریه‏ی «جنبش‏های بی رهبر» در عمل پوچی و خطرناک بودن خود را ثابت کرده است و هیچ آدم مبارزی را مرعوب یا افسون نمیکند و نباید بکند.

دوم، تحلیل طبقاتی از رژیم‏های ناسیونالیستِ جهان عرب (ناصر، قذافی و حزب بعث ) ضروری است. اینان تحت نام «انقلاب» و «سوسیالیسم عربی» همان ساختارهای قبیله‏ای و طبقاتی گذشته را حفظ کردند و ضمن لفاظی ملی علیه امپریالیسم کشورهای تحت حاکمیت خود را محکم در نظام سرمایه‏داری جهان ادغام کردند. و در همان حال به سرکوب جنبش کمونیستی، جنبش کارگری و دهقانی و روشنفکران پرداختند و در این کار تا آنجا که توانستند از خدمات اسلام‏گرایان نیز بهره جستند.

سوم، تحلیل طبقاتی از بنیادگرایان اسلامی و علل رشد و گسترش نفوذشان در میان مردم از ضروریات دیگر است. در واقع اینان نیز همچون رژیم‏های حاکم در خاورمیانه بخشی از طبقات استثمارگر بومی هستند که حتا زمانی که در قدرت نیستند در چارچوب ساختارهای سیاسی حاکم عمل می کنند. افق، برنامه و ایدئولوژی آنان عمیقا ضد منافع و حقوق کارگران، دهقانان، ملل تحت ستم، به ویژه ضد آزادی و برابری زنان است. هرگز قصد، خواست و توانش را نداشته اند که از چارچوب نظام سرمایه‏داری جهانی گسست کرده و نظام اقتصادی و سیاسی عادلانه و مترقی مستقر کنند. تحلیل شفاف از ماهیت طبقاتی این جریانات بخصوص از آن جهت لازم است که بخش بزرگی از جنبش چپ جهان عرب همواره لای منگنه‏ی رژیم‏های ناسیونالیست و بنیادگرایان اسلامی قرار گرفته اند. گاه به دلیل مخالفت با رژیم‏های حاکم به بنیادگرایان اسلامی امتیاز داده‏اند. و گاه تحت عنوان حفظ اتحاد «عربی» یا «دفاع از فلسطین» با رژیم‏های موجود سازش کرده‏اند. بخش بزرگی از «چپ» در جهان عرب تحت عنوان اینکه رژیم‏های ناسیونالیست- نظامی حاکم نماینده‏ی «راه رشد غیر  سرمایه‏داری» به سوی «سوسیالیسم» هستند به حمایت از آنان برخاستند. آبشخور این نظریه و سیاست، شوروی امپریالیستی و منافع سیاسی آن در جنگ سرد با امپریالیست‏های غربی بود.

چهارم، تحلیل طبقاتی از ماهیت نیروهای ناسیونالیست که در نیم قرن گذشته رهبری جنبش‏های آزادی ‏خواهانه‏ی عادلانه‏ی مردم این منطقه را رهبری کرده و به شکست کشانده‏اند یا در بهترین حالت مشابه جوامع پوسیده‏ی موجود را برای «ملت خود» کپی کرده‏اند. بخصوص در جنبش فلسطین و کردستان. با سیاست‏های پراگماتیستی رهبران این جنبش‏ها باید مرزبندی کرد. استراتژی استفاده از شکاف میان دولت‏های منطقه به شکل تبدیل شدن به چماق این یا آن دولت در دعواهای آن‏ها این جنبش‏ها را از درون فاسد کرده است. الگوی پذیرش «پدرخواندگی» دولت‏ها تحت عناوین ناسیونالیستی سنتی است که رهبران بورژوای جنبش فلسطین در این منطقه بدعت‏گذاری کردند و رهبران احزاب فئودالی و بورژوائی کُرد هم همواره از آن استفاده کرده‏اند. و نام این سیاستِ «نیابتی» را «زرنگی سیاسی» و «تاکتیک داهیانه» گذاشتند. اکنون هم احزاب کردی سوریه در حال تصمیم گیری «مهم» هستند که به نیابت از منافع کدام دولت (سوریه و ایران یا ترکیه و کشورها و شرکت‏های نفتی خلیج) می توانند وارد بده بستان سیاسی بشوند. بعد از سرنگونی صدام و تشکیل «حکومت منطقه‏ای کرد» خود حکومت منطقه‏ای تبدیل به یک پای دلالی سیاسی در رابطه‏ی میان جنبش‏های ملی کُرد در ۳ کشور همسایه‏ی عراق و دولت‏های آن‏ها شد. اتخاذ استراتژی تکیه بر شکاف‏های دولت‏های منطقه، جنبش‏های آزادی خواهانه را از درون فاسد و تبدیل به زائده‏ی سیاسی و استراتژیکِ دولت‏های این منطقه کرد. «بازی با کارت کرد»، «بازی با کارت فلسطین» بیان همین واقعیت است. اتکاء به خود که از اصول خدشه‏ناپذیرِ جنبش‏های انقلابی بود توسط این جنبش‏های ملی «کودکانه» و تکیه به دولت‏ها نبوغ تاکتیکی نمایانده شد. به تدریج اصل اتکاء به خود به عنوان یکی از اصول خدشه‏ناپذیر جنبش‏های رهائی بخش عمیقا دفن شد. غلبه‏ی همین پراگماتیسم راه را برای نفوذ سرویس‏های امنیتی قدرت‏های امپریالیستی در این جنبش‏ها و بازیچه قرار دادن آن‏ه،ا باز کرد. قدرت‏هائی که معمار دولت‏های ارتجاعی منطقه و ستم‏گری ملی علیه فلسطینی ها و کُردها هستند. این پراگماتیسم راه را باز کرد برای تبدیل جنبش‏های مردم به «کارت بازی» و «مهره شطرنج» در بازی‏های سیاسی بزرگ و کوچک این منطقه. سلسله مراتبی از «پدرخوانده ها» و «موکلین» شکل گرفت. امپریالیست‏ها دولت‏های تحت سلطه را اداره می کنند و آنها جنبش‏ها را از طریق بازی با کارت‏های رنگارنگ ملی، قومی، دینی. پای این دلالی سیاسی را باید از جنبش‏های مردم قطع کرد. یک بار دیگر به سیاست رهائی‏بخشِ اتکاء به خود، به قدرتِ توده‏های آگاه و سازمان‏یافته، به استراتژی‏های متحد کننده‏ی توده‏های مردم بر مبنای عمیق‏ترین منافع و حقوق‏شان و علیه دشمنان مشترکشان بازگشت. و جنبش‏هائی را بر این مبنا سازمان داد. این کاری است که بدون وجود هسته‏ی مستحکمی از سازمان‏های کمونیستی و جنبش کمونیستی گسترش یابنده ممکن نیست.

پنجم، جمعبندی از تاثیرات جنگ سرد (رقابت میان امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی) بر روی جنبش‏های مترقی و انقلابی در جهان عرب. بعد از احیای سرمایه‏داری در شوروی و مخالفت چین کمونیست تحت رهبری مائو با کشور تازه سرمایه‏داری شده در شوروی، جنبش کمونیستی جهان منشعب شد و جنبش کمونیستی نوین و احزاب کمونیست نوین ایجاد شدند با خط مرز و تمایز روشن با شوروی سرمایه‏داری. اما در جهان عرب با چنین تحولی به ندرت مواجهیم. بسیاری از کسانی که خود را منتسب به جنبش کمونیستی می‏دانستند در این جدال در میانه ایستادند. این جدال در واقع برای زنده نگاه داشتن جنبش کمونیستی بود زیرا احیای سرمایه‏داری در اولین کشور سوسیالیستی ضربه‏ای مرگبار بر پیکر آن نواخت. این انشعاب در واقع تسویه حساب با گرایشات بورژوائی و افکار متافیزیکی در بدنه‏ی جنبش کمونیستی و دادن تصویری روشن از کمونیسم انقلابی و انقلاب کمونیستی بود. فرآیندی که امروز نیز ادامه دارد و باید داشته باشد.

ششم، ایجاد خط تمایز با آن گرایش در میان فعالان و روشنفکران «چپ» که نظریه‏های پراگماتیستی گوناگون را به قصد متحد شدن با این یا آن جناح از مرتجعین حاکم یا مرتجعین «اپوزیسیون» اختراع می‏کنند. بطور مثال همان نظریه «راه رشد غیر سرمایه‏داری» که حزب توده‏ی ایران و امثالش در جهان عرب برای حمایت از رژیم‏های حاکم ساختند. (۱۳) حمایت از شاه، ناصر، اسد، جمهوری اسلامی و غیره. نظریه‏ی مشابه دیگر نظریه «ضد امپریالیست» بودن جمهوری اسلامی است که رواج بسیار دارد. یا نظریه‏ی «جنگ مقاومت ملی» که تکیه‏گاه اکثریت «چپ» افغانستان در دوران اشغال افغانستان توسط سوسیال امپریالیسم شوروی بود برای توجیهِ اتحاد با بنیادگرایان اسلامی (که در واقع توسط سرویس‏های اطلاعاتی آمریکا و پاکستان اداره می‏شدند). امروزه، این ‏گونه نظریات پراگماتیستی در شکل دیگری نیز ظاهر شده است که عبارتست از رضایت دادن به همکاری با سرویس‏های اطلاعاتی غرب و کشورهای مختلف خاورمیانه جهت «دخالت بشردوستانه» قدرت‏های نظامی بزرگ در «کمک» به سرنگونی رژیم‏هائی چون اسد و جمهوری اسلامی.

هفتم، تحلیل از تضاد میان امپریالیسم و بنیادگرائی اسلامی. دو نظام اجتماعی پوسیده‏ای که هیچ یک نمی‏توانند بدیلی «بهتر» از دیگری برای مردم خاورمیانه باشند.

کارزارهای مبارزه به حول ستم بر زن، رابطه دین و دولت، و ضرورت رواج اخلاق دموکراتیک انقلابی در مقابل اخلاق دینی ضروری است. موضوع رهائی زنان و برانگیختن خشم آنان به منزله ی نیروی قدرتمندی برای انقلاب نقشی اساسی در پاره کردن حصارهای این دو انتخاب غیر قابل قبول دارد. ستم بر نیم بشریت عمیقا در نسوج نظام طبقاتی بافته شده است. «آزادی» از این ستم نیاز مبرم زنان است که تنها از طریق رادیکال ترین دگرگونی اجتماعی به کف خواهد آمد. امروز  طرح این موضوع به منزله معیار و محک سنجش در میان خود توده های تحت ستم  بخشی از تقویت اخلاق و فرهنگ نوین و الهام بخشیدن به آنان و آماده کردنشان برای انجام انقلابی است که رهائی بشریت را بر تارک خود نوشته است. این عاملی بسیار مثبت در صحنه مبارزه است.

نیروهای انقلابی کمونیست نباید با تفکر همه چیز یا هیچ چیز جلو بروند. باید حضور دائم هرچند کوچک داشته باشند. و نگذارند صحنه در انحصار امپریالیست‏ها و مرتجعین باقی بماند. ولی این حضور باید از آنچنان کیفیتی برخوردار باشد که توده‏های مردم بتوانند تمایز و تفاوت آن را با بقیه نیروهای در صحنه ببینند و آن را یک راه حل معتبر و مشروع بدانند. رنگ جنبش کمونیستی به دلیل آلوده بودن به انحرافات گوناگون کدر شده است. باید آن را تسویه کرد تا به رنگ سرخ درخشان درآید. این آنچیزی است که درها را به روی تحلیل روشن و ارائه سیاست‏های نافذ و شفاف باز می‏کند و توده‏ها و روشنفکران را به سوی کمونیست‏ها جذب می‏کند. تبدیل این کیفیت به کمیت چالش مهم دیگری است. نیروی مادی سازمان یافته ضرورتی حیاتی است. زمانی که یک کیفیت صاحب وزنه‏ مادی گردد که قبل از هر چیز نفرات آگاه و متشکل است، به همان نسبت به طور تصاعدی بر صفوفش اضافه می‏شود. بدون تلاش برای جذب بهترین‏های صحنه مبارزه و ساختن قطبی انقلابی که مجهز به علم کمونیسم باشد تمام جانفشانی های مردم علیه قدرت‏های هار و پوسیده به هدر خواهد رفت. انقلابیونِ سوریه (از هر ملیتی که هستند) همراه انقلابیون ایران، افغانستان، مصر ، ترکیه و … باید با این افق برزمند.

پانویس‏ها

 

۱- در دهه‏ی ۱۹۶۰ رژیم بعث سوریه صدها هزار کرد را از حق شهروندی محروم کرد. بشار اسد در فوریه ۲۰۱۱ به عنوان «اصلاحات» به کردها پیشنهاد کرد که به آنان به عنوان «عرب» شهروندی سوریه داده شود. گفتنی است که نام کشور سوریه «جمهوری عربی سوریه» است و تغییر این نام به «جمهوری سوریه» همواره یکی از خواست‏های کردهای سوریه بوده است.

۲- «سوریه عامل ثبات منطقه است» از گفته‏های هنری کسینجر، وزیر خارجه‏ی نیکسون بود.

۳- با بررسی موقعیت و مواضع اپوزیسیون کُرد در سوریه می‏بینیم که موقعیت این‏ها نیز در چارچوبه بزرگ‏تر منطقه‏ای شکل می‏گیرد. بین دو حزب جلال طالبانی و مسعود بارزانی که احزاب حاکم در «حکومت منطقه‏ای کرد» در عراق هستند رقابت شدیدی بر سر کنترل «کارت ملی کرد» جریان دارد. هر یک از این احزاب کادرهای حقوق بگیر خود را در سوریه دارند. هر دو حزب در ابتدا موضعی بی‏طرف در قبال جنبشِ ضد اسد در پیش گرفتند. اما اپوزیسیون کُرد در سوریه عمدتا از جوانان تشکیل شده است. این جوانان از موضع منفعل احزاب کردی در سوریه بسیار ناراضی بودند. برای کنترل این جوانان و جهت دادن به خواست‏های ملی آنان احزاب «حکومت منطقه‏ای کرد» شروع به حمایت از «تغییر رژیم» در سوریه کردند و سیاست‏های خود را در هماهنگی با ترکیه شکل دادند. در فوریه ۲۰۱۲ بارزانی کنفرانسی در اربیل تشکیل داد با قصد متحد کردن گروه‏های مختلف در اپوزیسیون کرد سوریه و حمایت از شورای ملی سوریه. حزب «اتحاد دموکراتیک کرد» (شاخه پ.کا.کا. در سوریه) در این کنفرانس و اتحاد شرکت نکرد.

۴- عملیات مخفی به فعالیت‏های نظامی مخفی دولت‏ها در کشورهای دیگر می‏گویند، با استفاده از جاسوسان و نیروهای نامنظم کماندوئی و غیره. به طور مثال، کودتای ۲۸ مرداد سازمان اطلاعاتی سیا علیه دولت دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲، عملیات مخفی سازمان اطلاعاتی سیا در کردستان عراق در سال ۱۹۷۳ علیه کردها. این عملیات زیر نظر کسینجر، وزیر کشور وقت دولت نیکسون انجام گرفت. قرار بود آمریکا از جنگ استقلال کردها به رهبری مصطفی بارزانی حمایت کند. اما پس از استفاده از نیروهای کرد آنان را فروخت. در جواب به اتهام «خیانت» به کردها، کسینجر در کنگره آمریکا یادآوری کرد: «عملیات مخفی را با خدمات اجتماعی عوضی نگیرید».

۴- Covert operations in Syria, Joachim Guilliard,

http://globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=26043

jghd.twoday.ne

۵- DEBKAfile

۶- Pepe Escobar

۷- Le Figaro : Des Libyens épaulent les insurgés syriens Asia Times,

۸- The Moslem Brotherhood Reborn, Yvette Talhamy. Middle East Quarterly. Spring 2012

۹- Islamists Seek Influence in Syria Uprising; Lee Keath and Zeina Karma. 31-03-2012

۱۰-Brussels, Mach 13, 2012, Dr. Khalit Isa, historian and vice chairman for the external relation of Syrian opposition National Coordinating Committee for Democratic Change.

۱۱- Roni Alasor and Lorin Sarkisian

۱۲- The Arab Intellectuals Who Did Not Roar. By ROBERT F. WORTH

Published: October 29, 2011 Sunday Review of NYT

۱۳- نظریه‏ی « راه رشد غیر سرمایه‏داری» در دهه ۱۹۶۰ توسط نظریه‏پردازان حزب کمونیست شوروی پرداخته و ترویج می‏شد. یعنی زمانی که سرمایه‏داری در شوروی احیاء شده و شوروی تبدیل به یک نیروی سرمایه‏داری امپریالیستی شده بود که با امپریالیست‏های غربی برای یافتن مناطق نفود در کشورهای «جهان سوم» رقابت می‏کرد. طبق این نظریه پروژه‏های ملی کردن‏ صنایع و سدسازی‏های بزرگ که دولت‏های «جهان سوم» انجام می‏دادند «مترقی» بود و به سوسیالیسم منجر می‏شد زیرا موجب رشد نیروهای مولده می‏شد، به خصوص اگر این پروژه‏ها در همکاری با شوروی پیش می‏رفتند. به طور مثال بیانیه‏ی مشترک شوروی- سوریه به سال ۱۹۶۶ پس از ملاقات هیئت نمایندگی دولت سوریه و شوروی می‏نویسد: « شوروی قدردانی بالای خود را از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی در سوریه که در جمهوری عربی سوریه با هدف رشد کشور بر مبنای «راه رشد غیر سرمایه‏داری» برنامه‏ریزی شده است ابراز کرد …. طرفین اعتقاد خود را مبنی بر این واقعیت ابراز کردند که ساختمان سوسیالیستی بهترین راه فائق آمدن بر عقب ماندگی، آزاد کردن کارگران، تضمین شکوفائی کامل نیروهای تولیدی و رها کردن انرژی خلاق توده‏های وسیع مردم است. رهائی اقتصادی، پیشرفت اجتماعی و رفاه اقشار وسیع مردم را بدون اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی رادیکال نمی‏توان کسب کرد.» این بیانیه مشترک در ایزوستیا چاپ شد و مقاله‏ای به قلم ک. ایوانف با تحسین نوشت: «رژیم جدید در سوریه راه رشد غیر سرمایه داری را در پیش گرفته که به سوسیالیسم منجر می‏شود.» ایزوستیا راه دادن «کمونیست»ها به حکومت سوریه را تحسین کرد و آن را «نشانه وحدت رژیم با دهقانان و پرولتاریا» دانست. (اول مه ۱۹۶۶) /نقل شده در The Soviet Union and the Syrian Bath Regime: Hesitation to Rapproachmen, Rami Ginat : From

 

بررسی سیر تحول خط مشی اتحادیه‏ کمونیست‏های ایران درمورد جنبش‏ زنان

متن زیر نسخه‏ی کامل‏تر و ویرایش شده‏ی سخنرانیِ مریم جزایری در اتاق پالتاکی سی‏امین سالگرد سربداران – ۱۱ مارس ۲۰۱۲ است. گزارش این جلسه را در همین شماره حقیقت بخوانید.

 

بحث امشب بررسی سیر تحولات  فکری و پراتیک اتحادیه کمونیست‏های ایران از آغاز (از زمان سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل.) تا به امروز (حزب کمونیست ایران/م.ل.م.) در مورد ستم جنسیتی است.

بحث من دو بخش است. در بخش اول به نظرات و پراتیک سازمان اتحادیه کمونیست‏ها در خارج از کشور نگاهی می ‏کنم.

اتحادیه کمونیست‏ها  در آن زمان خط پیشروئی در مورد مسئله زنان داشت به این معنی که مبارزه‏ی طبقاتی را جدا از مبارزه علیه ستم بر زن نمی‏دید. اتحادیه این  خط را در سیاست‏های خود نشان می‏داد و آن را زندگی می‏کرد. سازمان انقلابیون کمونیست (م.ل.) که در سال ۱۹۷۶ در اتحاد با گروه «پویا» اتحادیه کمونیست‏های ایران را تشکیل داد، زنان برجسته‏ای داشت که نه فقط در سازماندهی بلکه در نظریه‏پردازی دست کمی از مردان نداشتند. در “کنفدراسیونِ دانشجویان ایرانی در آمریکا” و بعدها “کنفدراسیون دانشجویان ایرانی برای احیاء سازمان واحد دانشجوئی” (به اختصار «کنفدراسیون احیاء») هزاران زن و مرد جوان با این افکار تعلیم یافتند. سیاست این بود که در هر جا که یک زن و مرد است باید روی زنان و تبدیل آنان به کادرهای جنبش دانشجوئی و جنبش کمونیستی و انقلابی تمرکز کرد. با تعمیم نقش سنتی زن به درون جنبش دانشجوئی مانند وظایف آشپزی و تایپ مقابله می شد. با تقسیم کارهای ستم گرانه میان زن و شوهرهای سازمان که مثلا زن نان آور خانه بشود و شوهر فعال سیاسی تمام وقت و زنان تحت تاثیر شوهران‏شان و در دنباله‏روی از آنان مواضع سیاسی بگیرند مقابله می‏شد. زنان  به موضع‏گیری آگاهانه و مستقلانه تشویق می‏شدند و به طور کلی با خانه دار شدن زنان مخالفت می شد. در جنبش دانشجوئی در مورد تاریخ مبارزات زنان ایران و روز جهانی زن صحبت می شد و کنفرانس داده می‏شد. از طریق پوسترهای تبلیغاتی، سرود و نمایشنامه نقش رهائی‏بخش زنان به هنر کشیده می‏شد. در مورد تشکیل خانواده، سیاست “هر چه دیرتر بهتر” تبلیغ می‏شد. در سمینارها و کنفرانس‏ها نظریه دادن و نظریه پردازی توسط زنان مهم بود و البته این‏ها با مبارزه علیه مردان و خود-کم بینی زنان همراه بود.

این خط پیشرو تحت تاثیر شرایط  آن زمان جهان بود. مشخصا جنبش ۱۹۶۸ و انقلاب فرهنگی در چین سوسیالیستی که تمام جنبش های دهه ۱۹۶۰ را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. سازمان انقلابیون کمونیست/م.ل توسط چند جوان تازه کمونیست شده در آمریکا و مشخصا در منطقه‏ی خلیج کالیفرنیا پایه گذاری شد یعنی جائی که پایه‏های اولیه‏ی جنبش دانشجوئی رادیکال، جنبش انقلابی سیاهان، جنبش فمینیستی و هم‏جنس‏گرایان آمریکا  و بالاخره کمونیست‏های انقلابی آمریکا نیز در آنجا شکل گرفت. اما مهم‏ترین عامل جهانی که بر افکار این افراد و سمت‏گیری‏شان در جنبش کمونیستی تاثیر فوق العاده داشت انقلاب فرهنگی چین سوسیالیستی بود.

در جریان انقلاب فرهنگی چین خط بورژوا دموکراتیک در مورد رهائی زنان به نقد کشیده شد. حتا فیلم هائی که در چند سال اول انقلاب چین ساخته شده بودند و در آن زنان به ارتش سرخ می‏پیوستند دچار تغییر رادیکال شدند. زن قهرمان داستان در نسخه‏ی جدید در نتیجه‏ی جان باختن نامزد یا شوهرش که در ارتش سرخ می‏جنگید به انقلاب نمی پیوندد بلکه به دلیل ستم‏هائی که از طرف فئودال، قبیله و خانواده به او می شود به انقلاب می ‏پیوندد.

 انقلاب فرهنگی، انقلاب در انقلابی بود که ده سال طول کشید. در جریان آن میان دو خط راست و چپ درون حزب کمونیست چین بر سر این که “سوسیالیسم چیست و چگونه آن را بنا ‏کنند” مبارزه ی سیاسی و ایدئولوژیک سختی درگیر بود. مائو و مائوئیست‏ها از آن بیم داشتند که مانند شوروی در چین هم سرمایه داری احیا شود. در جامعه‏ی سوسیالیستی به دلیل آن‏که سوسیالیسم هنوز ماترکِ جامعه‏ی طبقاتی قبلی را با خود حمل می‏کند بورژوازی نوینی مرتبا سربلند می‏کرد و در حزب کمونیست نیز نمایندگان و سخن‏گویان خود را باز می‏یافت. مائو و مائوئیست‏ها یقین داشتند که اگر با اینان مقابله نشود آنان از قدرت حزب و دولت استفاده کرده و جامعه را به عقب برده و سرمایه‏داری را احیاء خواهند کرد و همان خواهد شد که در شوروی شده بود. بورژوازی نوین در واقع توسط خط راست در درون حزب کمونیست نمایندگی می‏شد. نگرش این خط به چالش‏های جامعه‏ی سوسیالیستی و راه‏کارهایش در پاسخ به این چالش‏ها، آن را به خطی  راست بدل می‏کرد. انقلاب فرهنگی در اساس انقلابی برای تسویه ی حساب با درک‏های راست، بورژوا دموکراتیک و ساده‏نگرانه از سوسیالیسم بود تا با تغییر فکر و روشن‏تر شدن افق‏ها یافتن راه حل‏های صحیح برای چالش‏های جامعه‏ی سوسیالیستی و گذار آن به کمونیسم جهانی امکان پذیر شود.

مسئله‏ی جایگاه زن در جامعه یکی از عرصه‏هائی بود که در آن، بورژوازی نوین با استفاده از بقایای روابط ستم گرانه سعی می کرد نظم کهن و سرمایه داری را احیا کند. گرایش راست معتقد بود در جامعه‏ی سوسیالیستی مردان و زنان به برابری کامل دست یافته‏اند و این تمایز حل شده است. مبارزه ی دو خط راست و چپ دراین زمینه در اواسط دهه ی ۱۹۷۰ حاد شد به طوری‏که مقاله‏ای در هشت مارس ۱۹۷۳ در نشریات چین منتشر شد و هشدار داد که استقرار سوسیالیسم به معنای محو ستم بر زن نیست و برای دست یافتن به آن هنوز راه درازی باید پیمود و زنان باید علیه آن شورش کنند. کاری که نیازمند احیای جنبش زنان و سازمان‏های آن بود. در مطبوعات چین، از این نوع هشدارها بسیار زیاد دیده می‏شد مثلا هشدار در مورد جان سختی تفکر کنفوسیوسی در میان مردم که زن را تابع مرد می‏داند. در آن دوره به طور علنی از عقب‏ماندگی‏های روابط اجتماعی در چین صحبت می‏شد و از بیان حقایق شرم‏سار نبودند.

 در واقع انقلاب فرهنگی جنبشی ده‏ساله بود برای افشای جوانب تاریک حزب کمونیست و مقابله با خطر احیای سرمایه‏داری در سوسیالیسم، تقدس زدائی از حزب، دولت سوسیالیستی و انقلابیون با تاکید بر این که آنان نیز فرسوده شده و تن به وضع موجود می‏دهند و نیازمند گسست‏های مجدد و تازه کردن خود هستند. چاره‏ی کاربه طور کلی، تقویت آگاهی، ارتقاء سطح تئوری‏ها و شورش‏گری بود و در مورد زنان به طور خاص،  تاکید بر نقد افکار کهن به خصوص فلسفه‏ی تبعیت زن از مرد و نقش خود زنان در این رهائی بود که شورش علیه مردانِ حزب بخشی گریزناپذیر از آن بود. این جنبه مانند دیگر جوانب تازه و بالنده‏ی سوسیالیسم در چین، بر روی افراد اتحادیه تاثیر گذاشت (رجوع شود به تجربه ی سوسیالیسم بالنده در چین  در کتاب نیمی از آسمان ) و راه را بر اصول و سیاست‏های پیشرو در زمینه‏ی زنان، در درون اتحادیه و در جنبش دانشجوئی ،که بخش مهمی از آن در خارج از کشور تحت رهبری اتحادیه بود، باز کرد. زنان اتحادیه، نقش مهمی در شورش علیه عقب ماندگی‏های نظری و عملی داشتند. در واقع سنت خوب مقابله‏ی زنان علیه عقب ماندگی نظری و عملی در زمینه ی زنان، بخشی از هویت  این جریان شد. شعار انقلاب فرهنگی چین این بود که  «شورش حق است» و طبعا چنین فضائی را تقویت می کرد.

بخش دوم

 

پس از استقرار  جمهوری اسلامی خط پیشروی اتحادیه  کماکان قدرت خود را حفظ کرده بود و راهنمای عمل اتحادیه در هشت مارس ۱۳۵۷ بود. به ابتکار اتحادیه، جمعیت زنان مبارز تشکیل شد که همراه با زنان مترقی و انقلابی، یکی از مهم‏ترین هشت مارس‏های تاریخ ایران را برگزار کرد. به خصوص آن‏که این روز مصادف شده بود با شورش زنان علیه فرمان حجاب اجباری توسط خمینی. شورشی که ۵ روز دوام آورد. نشریه‏ی زن مبارز  در همان روز با سرمقاله ای جسورانه علیه حکومت تازه، منتشر شد. در کنار زنان، مردان اتحادیه کمونیست‏ها کسانی مانند قاسم صراف زاده، فریبرز لسانی و فرید سریع القلم بر سر چار راه‏ها فریاد می زدند «زن مبارز» و نشریه‏ی جمعیت زنان مبارز را می‏فروختند. جمعیت زنان مبارز در کمک به تداوم شورش ۵ روزه نقش فعالی بازی کرد. یک تور سخنرانی در سراسر کشور( شمال، جنوب و کردستان) برای سخنگوی جمعیت زنان مبارز ترتیب داده شد. عنوان سخنرانی این بود: “بدون آزادی زن، جامعه آزاد نیست، پیش به سوی تشکیل سازمان سراسری زنان”. تشکیل “سازمان سراسری زنان” مهم‏ترین برنامه‏ی جمعیت زنان مبارز بود. نشریه‏ی زن مبارز در تهران نوشته، صفحه بندی و چاپ می‏شد و در شهرهای مختلف مانند اهواز، آبادان، مسجد سلیمان، گچساران، تبریز، آمل و مغان و غیره پخش می‏شد. جلسات، با استقبال پرشور زنان و مردان در خوزستان و کردستان مواجه شد و  شور و شوق زاید الوصفی در زنان که رها شده و به عرصه‏ی سیاست پا گذاشته بودند ایجاد کرد.

فعالیت‏های جمعیت زنان مبارز از همان ابتدا با حملاتِ حزب‏الله مواجه‏ شد. اما معضل فقط این نبود. از سوی چپ هم فشار وارد می‏آمد. حتا سخنانی پوچ و حقیرانه برای بی ارزش کردن زنان آگاه و جنبش زنانی که تحت هدایت اینان بود زده می شد مثلا این که زنان اتحادیه شلوار جین می‏پوشند، سیگار آتش میزنند و با مردان خنده و شوخی می‏کنند و بالاخره نتیجه گرفته می‏شد که: این نشانه ی آن است که این جریان (یعنی اتحادیه) کارگری نیست!

کم کم خط  و عمل اتحادیه در زمینه ی زنان نیز دچار دست انداز جدی شد و سیر قهقرائی طی کرد. البته عامل عمده تنها نفوذ و تمایلات “کارگرگرائی” عقب مانده در چپ نبود. باید این عقب‏گرد را بر بستر شرایط پیچیده ی داخلی و جهانی بررسی کرد. که البته در اینجا فرصت این بررسی نیست. به جای این کار می‏خواهم روی مختصات این عقب گرد و خط عقب مانده در زمینه‏ی زنان تمرکز کنم.

با وجود آن که اتحادیه کمونیست‏ها، نقش پیشروئی در شورش ۵ روزه ی زنان بازی کرد اما مانند جنبش چپ در آن  زمان، اهمیت تاریخی رخداد ۵ روزه را نفهمید و از آن نتیجه گیری‏های فکری و عملی درخور نکرد. شورش ۵ روزه‏ی زنان، اولین چالش انقلابی- اجتماعی  دربرابر رژیم دینی تازه استقرار یافته بود،  با قضاوتی روشن و تکان دهنده در مورد این فاجعه: ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!

تاریخ، درستی این قضاوت را ثابت کرد. هیچ جنبش خودجوشِ دیگر، از جنبش کارگری تا خیزش‏های ملی و دهقانی در سراسر ایران، هیچ یک، چنین حکم  همگانی را صادر نکردند. زنان شورشی فقط برای خودشان حرف نمی زدند. جهان‏شمولی فرمان حجاب اجباری را  تیزهوشانه درک کرده و  با قدرت  فریاد زدند. در واقع آغاز انقلاب از آن زمان بود. قبل از آن یک حرکت آشفته‏ی ضد سلطنتی بود. با این حرکت، زنان ناقوس انقلاب اجتماعی را نواختند.

آیا این رخداد، جنبش کمونیستی ما را به خود آورد؟ خیر! بهتر است بگوئیم بیشتر به هراس انداخت یا در بهترین حالت در قبال آن  گیج و آشفته بود چراکه یک قشر اجتماعی دیگر جز کارگرانِ صنعتی، ناقوس انقلاب اجتماعی را به صدا درآورده بودند و این رخداد با الگوی نظری آنان هم خوانی نداشت. در نتیجه جنبش کمونیستی ترجیح داد آن را نشنود. هنوز هم خیلی از مردانِ جنبشِ چپ و هم‏فکرانِ زن‏شان از این روایت  آزرده می شوند. اما این روایت واقعیت دارد.

از همان ابتدا دو الگوی تئوریک نادرست یا ناقص، به هم گره خورد و خط مشی جنبش چپ را در زمینه‏ی زنان شکل داد: یکم، اعتقاد به این‏که مسئله‏ی رهائی زنان یک مسئله‏ی دموکراتیک است و نه یکی از قوای محرکه‏ی انقلاب کمونیستی. دوم، مترادف دیدن جنبش کارگری و جنبش کمونیستی. 

جنبش کمونیستی  در حمایت از این شورش و ممانعت از سرکوب آن  نقش فعالی بر عهده نگرفت در  حالی که جوهر این شورش بسیار انقلابی‏تر از اعتصابات و جنبش‏های شورائی کارخانجات بود زیرا مستقیما قدرت سیاسی را به چالش کشیده بود و  صاحبان تازه ی قدرت داشتند ازاین طریق حکومت خود را تحکیم می ‏کردند.

گرایش غالب در چپ، دنباله روی از گرایشات فکری و اجتماعی غالب  در میان کارگران بود به صرف این که آنان کارگرند. همین دنباله روی یا اکونومیسم و به قول لنین “به دنبالِ قفای تودها راه رفتن به جای پیشاهنگ آنان بودن” به طرز اسفباری عقب ماندگی چپ را در زمینه ی زنان تقویت کرد.

سال ۱۳۵۷ بعد از سرنگونی رژیم شاه، افراد اتحادیه مانند افراد سازمان‏های چپ دیگر به طور گسترده به کارخانه‏ها رفتند. اینان در میان کارگران، نه  در مورد مسئله ی زن و نه در مورد دین و حکومت دینی به بحث و آگاه‏گری نمی‏پرداختند. دنباله روی از مردم به آهنگ روز در میان تمام چپ  ازجمله اتحادیه تبدیل شده بود. این خطِ دنباله‏روانه در واقع تفکر پراگماتیستی بود به این معنی که اگر چیزی قابل استفاده و مفید باشد باید درست باشد. برای پراگماتیست‏ها اصلا مهم نیست که آدمها با چه روحیه و افقی در مبارزه ای شرکت می‏کنند. در حالی که جمع شدن کارگران به حول افق و برنامه‏‏ی سیاسی انقلابی، موضوع کار جنبش کمونیستی در میان کارگران است.

تحمیل حجاب و اخلاقِ اسلامی از طرف جمهوری اسلامی از همان ابتدا نشانه‏ی آن بود که رژیم هار خواهد بود و حمله به تودهها را شروع خواهد کرد. افکار و حرفهائی از این قبیل که «تودهها حجاب دارند پس حجاب مسئله ی زحمت‏کشان نیست» یا این که «ما هم برای از دست ندادن پیوندمان با توده‏های زحمت‏کش باید مثل آن‏ها بشویم» در چپ و در سازمان ما زیاد بود و نشانهی آن بود که اصلا این واقعیت درک نشده بود که این رژیم برای استقرار و تحکیم خود بر عقب افتاده‏ترین گرایشات میان توده‏های مردم تکیه کرده و آن را تقویت می‏کرد و می‏کند و قانون حجاب اجباری اعلان جنگ نه تنها به کمونیست‏ها و آزادی‏خواهان بلکه به کل مردم است. با این قانون و راه انداختن کارزارهای اخلاق دینی و ضدیت با آزادی و برابری زنان، خمینی پایه‏ی اجتماعی‏اش را تعلیم داده و قوام می‏بخشید. در واقع با قانون حجاب اجباری به پایه ی اجتماعیاش  اعلام می‏کرد که  «زمان حمله و تعرض سر میرسد». کمونیستها میبایست این مسئله را افشا میکردند و پایه‏ی اجتماعی خود را آماده می‏کردند که ما هم حمله خواهیم کرد، این رژیم در بحران است، کودتا خواهد کرد و باید آماده جنگ با آن شویم. ما نیز میبایست در موضع حمله قرار میگرفتیم و موقعیت را از دست نمیدادیم. ساختن قطب کمونیستی و آزادی ‏خواهی در جامعه از همان ابتدا به مسئله زنان و مسئله‏ی دین گره خورد و هر دوی این‏ها باید تبدیل به موضوع فکری و تبلیغ و ترویج در میان کارگران و بقیه‏ی اقشار مردم می شد. اما چنین نشد.

در کمیته‏های کارگری اتحادیه در تهران، حتا کمیته‏ های کارگری متشکل از زنان در کارخانه‏هائی که کارگران عمدتا زن بودند، صحبت از حمله‏ی رژیم به حقوق زنان و حتا معرفی جمعیت زنان مبارز و نشریه‏ی زن مبارز مطرح نبود. در شهرستان‏ها و در خوزستان ماجرا کمی متفاوت‏تر بود.

درکی که از «پیوند با کارگران» موجود بود منجر شد به چادری شدن زنان چپی که به کارخانه‏ها می‏رفتند. آن هم در شرایطی که کارگران زن در کارخانه‏های اطراف تهران اکثرا چادری نبودند. همین درک منجر به ازدواج اجباری دختران چپ شد. می‏گویم اجباری به دلیل این که سازمان‏های شان رهنمود داده بودند که برای زندگی یا رفت و آمد در محلات کارگری، خانواده تشکیل دهند. بعد از ازدواج پروژه ی بچه داری و خانه داری پیش آمد تا فعالینِ کارگری بیشتر شبیه کارگران بشوند و این گونه بتوانند با کارگران کار سیاسی کنند. پیوند با کارگران در واقع پیوند با عقب افتادگی‏های اجتماعی و فکری جامعه بود که در میان کارگران نفوذ زیادی داشت. سکوت در مقابل موعظه‏های دینی و آئین‏های دینی در کارخانه ها و سکوت در مقابل برده کردن زنان، تبدیل به رفتار غالب در میان فعالین چپ در کارخانه‏ها شد.

جمعیت زنان مبارز هم برای «کارگری» کردن خود، بسیاری از فعالین جمعیت را به کارخانه‏ها و بسیاری دیگر را برای کار به محلات کارگرنشین، گودها و حاشیه ها فرستاد. نشریه‏ی زن مبارز به جای پی گرفتن شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» بر تعداد کلماتی مانند کارگر و زحمت کش اضافه می‏کرد. سازمان های چپ هر آنجا که می‏خواستند از مسئله‏ی زنان حرفی بزنند از دست‏مزد کمتری که زنان کارگر نسبت به مردان کارگر می‏گرفتند و جان فشانی‏های زنان در راه مبارزات کارگری حرف می زدند و کاری به ستم ویژه‏ای که به زنان می‏شود، موضع‏گیری علیه آن، تبدیل این معضل اجتماعی به برنامه‏ی مبارزاتی علیه رژیم و غیره نداشتند.

جمعیت زنان مبارز در هشت مارس سال ۵۸ نیز برنامه داشت. برنامه‏ای چند روزه در نقاط مختلف تهران و ایران. یکی از این برنامه‏ها اختصاص داشت به نمایش فیلم هنگ سرخ زنان که در دوره‏ی «انقلاب فرهنگی» در چین سوسیالیستی ساخته شده بود و دیگری فیلم نمک زمین. فیلم هنگ سرخ زنان از طرف گمرگ جمهوری اسلامی توقیف شد. اما این  دو فیلم در زمینه ی زنان کاملا با هم تفاوت داشتند. در نمک زمین همسران کارگران معدن در حمایت از شوهران خود به مبارزه می پیوندند و در هنگ سرخ قهرمان داستان به خاطر شورش علیه ستمی که به خودِ زن می‏شود به ارتش سرخ می ‏پیوندد.

عقب گرد خط اتحادیه‏ی کمونیست‏ها در زمینه‏ی زنان به معنای سازش با نظم موجود، به خصوص با افکار مسلط در جامعه بود. به چالش نکشیدن نظم موجود با خود، کورچشمی در دیدن پیشروترین قشر اجتماعی را به وجود آورد.

اجازه بدهید در این جا  قسمتی از خاطرات آذر درخشان را که اخیرا برایم تعریف کرده است، نقل کنم:

« بهار ۵۸ خط غالب در اتحادیه، پیوند با طبقه ی کارگر و پرولتریزه کردن اعضا و طبق «چه باید کرد؟» لنین بردن آگاهی به درون طبقه‏ی کارگر بود. در نتیجه  در تهران، اکثرا به کارخانه‏ها رفتیم و کارگر شدیم، کارخانه های جاده ی کرج، جاده ساوه، آرامگاه استارلایت و دارو پخش و داروسازی‏هائی مانند میس این، فایزر، اسکوئیر و تولیدارو و کارخانه‏های دیگر مانند قرقره‏ی زیبا، کفش ملی، کاترپیلار، دوپال، پارس متال وغیره. زنانِ بیشتر سازمان‏های چپ دیگر هم بودند مثل پیکار، رزمندگان، فدائیان اقلیت واکثریت، رنجبران. توده ای‏ها هم بودند و حواس‏شان بود که تولید نخوابد.

«سیاست کلی اعلام شده‏ی اتحادیه این بود که وظیفه، بردن آگاهی سوسیالیستی به میان کارگران است.  کتابی هم که مرتب در حوزه‏های کارگری خوانده می‏شد «چه باید کرد؟» بود. اما این آگاهی سوسیالیستی خلاصه شده بود به حرف زدن در مورد ارزش اضافه و بسیج برای اعتصاب با هدف بالا بردن حقوق ودرست کرد شوراهای کارگری! و البته رقابت در میان جریان‏های چپ برای عضو‏گیری از میان کارگران هم وجود داشت. طنز این بود که چپِ به اصطلاح کارگری ما، از جمله بخشِ کارگری اتحادیه کمونیست‏ها آن زمان می‏خواست با احترام به ارزش‏های ضد زن به کارگران آگاهی سوسیالیستی بدهد. زنان و مردان چپ اول باید شبیه کارگران می‏شدند و این شبیه شدن بیش از همه در تن دادن به افکار کهن در مورد زنان و پوشش زنان و روابط خانوادگی ترجمه می‏شد یعنی درست جائی که جمهوری اسلامی  شالوده‏ی خود را بنا می‏کرد. در محلات کارگری هم، خانواده‏ی کارگری تشکیل دادند و مثل توده‏ها شدند. در اتاق ها مردان می‏خوردند و بحث می‏کردند و کنارِ فشاری آب، زنان چپ ظرف و لباس می‏شستند چراکه می‏خواستند جلب توجه نکنند و مثل توده ها بشوند تا توده ها حرف شان را بشنوند. زنان خانه دار و چادری شدند و مردان سبیل تاب می‏دادند و تسبیح می‏چرخاندند. مردانِ چپ راضی بودند از این که زنان شان کم کم بی سواد و عقب مانده می‏شدند و چالش نمی‏کردند و زنان راضی بودند که به خاطر طبقه‏ی کارگر نقش زن فرمانبر دانا را بازی می‏کنند. هیچ درکی از این مسئله  نبود که آگاهی سوسیالیستی دادن در عمل یعنی چیز متفاوتی بودن، عمل کردن به روابط نوین اجتماعی یعنی  چیزی که توده‏ها با آن برخورد نداشتند. زنان چپ در ابتدا با روسری و کم کم با حجاب به کارخانه می‏رفتند در حالی که  زنان کارگر، چادری نبودند. آنها رخت کن داشتند و بعد از کار شیک و تمیز و مرتب از کارخانه بیرون می‏آمدند. زمان زیادی گذشت تا مقامات کارخانه‏ها توانستند روسری و چادر و جوراب کلفت را به کارگران زن تحمیل کنند آن هم نه به سادگی! مرتب میان آنان و زنان کارگر مشاجره بود. تا این که برای کنترل پوشش کارگران زن، حراست گذاشتند. در واقع آنقدر که زنان اقشار دیگر علیه حجاب و فشارهای اجتماعی اعتراض کردند، زنان چپ  نکردند. فکر می‏کنید این بحث که “مگر چیه یک تیکه پارچه است دیگه” یا این که “این مسئله ی زنان خرده بورژوا است” از کجا آمد؟ چپی ها به آن دامن زدند. اکثر کمیته‏های کارگری اتحادیه نه تنها زنان کارگر را به مراسم هشت مارس ۵۸ نیاوردند بلکه خودشان هم نیامدند. چون در فعالیت‏های سیاسی انقلابی جمعیت زنان ارزش کمی داشت. به همین دلیل اکثر رفقای زن گرایش داشتند که از آن سازمان بیرون بیایند و وارد بخش کارگری شوند. فقط مسئله زنان نبود که تبدیل به مشغله ی کارگران نمی‏شد. هیچ یک از مسائل مهم دیگر مانند حمله به کردستان و ترکمن صحرا و بستن دانشگاه‏ها را تبدیل به مشغله‏ی کارگران نمی کردیم. کارگر را در مدار روابط درون کارخانه نگاه می‏داشتیم و این را سوسیالیسم معنی می‏کردیم. درک این بود که کارگر ذاتا سوسیالیست است و نیازی ندارد که آگاهانه خلاف جریان روابط ارتجاعی و افکار ارتجاعی حاکم حرکت کند، فقط باید به این ذات آگاه شود. در حالی که کار سوسیالیستی این است که کارگر را برای منافع عمومی بسیج کنی. جایگاه خودش را در آن توضیح دهی و بر این مبنا نشان دهی که رسالت تاریخی و اجتماعی‏اش به عنوان طبقه‏ی کارگر چیست. این خط کارگریستی هنوز بر چپ ایران غالب است. کارگر را به خودی خود سمبل انقلاب و سوسیالیسم می‏داند. کارگر نیازی به عوض شدن ندارد چون ذاتا سوسیالیست  است، فقط باید به این ذات پی ببرد. این چپ شدیدا گرایش به پنهان کردن تمام عقب ماندگی‏های اجتماعی کارگران به خصوص در زمینه‏ی زنان دارد. چقدر رایج است این حرف و فکر که: “عیب ندارد! کارگر است خسته است! زیر فشار است! و غیره و در فردای سوسیالیسم دیگر نه زنش را می زند و نه به زنان ستم می کند.» (پایان خاطرات آذر)

این عقب گرد در خط و عمل اتحادیه در زمینه‏ی ستم جنسیتی  همراه شد با غلبه‏ی خط راست در اتحادیه در مورد حاکمیت و دادن لقب ضد امپریالیست به آن و ضرورت احترام گذاشتن به این جنبه‏ی به اصطلاح ضد امپریالیستی  حکومت. این دو (یکی درک اکونومیستی از پیوند با طبقه ی کارگر و دیگری ضد امپریالیستی دیدن خصلت جمهوری اسلامی) یکدیگر را تقویت می ‏کردند.

گسست اتحادیه از خط راست، این کابوس ترسناک را پایان بخشید و هوای تازه‏ای به حیات سازمان داد. این گسست خطی بسیار مهم بود و اتحادیه را از رهبری تا پایه ها به دو بخش تقسیم کرد. اکثریت سازمان با خط چپ سمت گیری کردند با این همه  اقلیت سازمان نیز، اقلیت قابل توجهی بود. این گسست خطی قبل از هر چیز در زمینه‏ی ارزیابی از ماهیت حاکمیت و لزوم سرنگونی آن بود. بیان عملی این خط طرح قیام سربداران شد که از سوی رهبری پیش گذاشته شد. در این شکاف و مبارزه ی خطی، زنان اتحادیه در هر دو طرف نقش فعالی داشتند. زنانی که در زندگی شخصی و فعالیت سیاسی تن به روابط مردسالارانه نداده بودند حتا در مواردی که خط سربداران را قبول نداشتند با خط راست و جناح راست مرزبندی کردند و برای موفقیت طرح سربداران از هیچ چیز فروگذاری نکردند.  تدارک قیام بدون نیروی زنان در تشکیلات سراسری اتحادیه تقریبا ناممکن بود. در درون سربداران نیز زنانی چون فرح خرم نژاد و سوسن امیری با به پشت جبهه راندن زنان مقابله می‏کردند. در شورای سوم اتحادیه در سال ۵۹ زنی حضور نداشت ولی در شورای چهارم که در تابستان سال ۶۲ پس از شکست قیام آمل و ترمیم اولیه‏ی ضربات امنیتی سال ۶۱  تشکیل شد تعداد زیادی از رفقای زن شرکت داشتند. رفقای زن سازمان که استوار برجای مانده بودند نقش مهمی در بازسازی سیاسی و تشکیلاتی اتحادیه پس از ضربات ایفا کردند.

شکست قیام و ضربات امنیتی، اتحادیه را تا آستانه‏ی نابودی برد اما بازسازی آن واقعه‏ی مهمی در تاریخ جنبش کمونیستی ایران است زیرا همراه بود با بازبینی بسیاری از جوانب تئوریک و عملی جنبش کمونیستی ایران و جهان. از جمله بازبینی در زمینه‏ی نگرش به ستم جنسیتی و جایگاه آن در تولید وبازتولید نظام طبقاتی و مشخصا در کارکرد نظام سرمایه داری و جایگاه تعیین کننده ی آن در انقلاب اجتماعی. در میانه‏ی دهه‏ی ۱۳۶۰ به موازات بازبینی خط کلی، اتحادیه ی کمونیست‏های ایران (سر بداران) به بازبینی سیر قهقرائی خط اتحادیه در زمینه‏ی زنان پرداخت. جزوه ی پرولتاریای آگاه و مسئله ی زن که در سال ۱۳۶۶ منتشر شد فشرده‏ی این بازبینی در زمینه ی زنان بود و پیشروترین نظریه را در جنبش کمونیستی ایران نمایندگی می‏کرد. در حیطه ی عمل، بازتاب آن کمک به تشکیل سازمان زنان هشت مارس (ایران و افغانستان) به عنوان سازمانی فراحزبی با وظیفه ی سازمان دادن جنبش رادیکال زنان در ایران بود. این پراتیک به عمیق‏تر شدن خط حزب ما کمک کرد و نیروی زنان را در حزب موثرتر کرد.

 حزب ما از بازبینی سیر قهقرائی تئوری و پراتیک گذشته فراتر رفت و به جمع بندی از دستاوردها و نقصان‏های تئوریک و پراتیک جنبش کمونیستی بین المللی از زمان مارکس تا مائو و تا به امروز پرداخت. حاصل آن سنتزِ نگرشی کیفیتا نوین در این زمینه است. (رجوع کنید به کتاب‏ کمونیسم و مساله زنان- جهت‏گیری‏های نوین و همچنین جنبش کمونیستی و مساله زن- تجربه‏ها و نقدها از امید بهرنگ.)

 

نتیجه گیری

 

آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است به پای بشریت. تا زمانی که جامعه‏ی انسانی بر پایه‏ی تولید و مبادله‏ی کالائی می‏چرخد تمایز و سلسله مراتب وجود خواهد داشت که یکی از آن‏ها، تمایز و سلسله مراتب میان زن و مرد است. برای حفظ این تمایز و سلسله مراتب است که زن در زبان، فرهنگ، ادبیات و مذهب تحقیر می‏شود و میان مردان خرید و فروش می‏شود. بیشترین ترانه‏ها در وصف عشق میان زن و مرد است اما رابطه‏ی میان زن و مرد در میان همه‏ی لایه‏ها و طبقات جامعه عموما خصمانه است. شمار زنانی که قربانی خشونت مردان می‏شوند بیش از زنانی است که در نتیجه‏ی سرطان و جنگ جان خود را از دست می‏دهند. دو سوم کار جهان را زنان انجام میدهند اما صاحب ده درصد درآمد و یک  درصد مالکیت بر ابزار تولید هستند. این تمایز یکی از مهم‏ترین و تعیین کننده ترین موتورهای انقلاب اجتماعی برای دفن روابط طبقاتی و سلسله مراتبی است.

نکته آخر این است که ما به طور عاجل نیاز به ساختن جنبشی رادیکال از زنان و علیه ستم جنسیتی در سراسر ایران و منطقه‏ی خاورمیانه داریم . مبارزه ی زنان برای حقوق برابر باید در چارچوبی گسترده‏تر و رادیکال‏تر پیش رود وگرنه به سطح افق‏های ناچیز و حقیری سقوط خواهد کرد که انواع جریانات «سبز» و «اصلاح طلب» می ‏خواهند. ما جنبشی نیاز داریم که تابوی “نخواستن قدرت سیاسی و به جای آن مطالبه کردن از قدرت‏های حاکم” را بشکند و اعلام کند که ما خواهان قدرت سیاسی هستیم و برایش می‏جنگیم و می دانیم محتوا، خصلت و هدفش چیست. ما نیازمند جنبش‏های سیاسی‏ای هستیم که افق آن چنین گسترده باشد و رویای رهائی زنان و به طور کل رهائی بشریت از چنگالِ روابط اقتصادی و اجتماعی کنونی را در قالب برنامه‏های سیاسی شفاف ارائه دهد، ترویج کند، به حول آن نیروی زنان را سازمان‏دهی کند و در نهایت به تحقق برساند. به دلایل گوناگونِ تاریخی زنان آن نیروی اجتماعی هستند که حداقل در خاورمیانه توسط تلاطمات اجتماعی به مرکز صحنه‏ی سیاست رانده شده‏اند و می‏توانند این پرچم رهائی بخش را بلند کنند. زنان و مردان کمونیست باید بر این واقعیت چنگ بیندازند و آن را رها نکنند. همه باید چشمان‏ خود را بر این واقعیت باز کنند که آن چه شکل ستم بر زن را گرفته در واقع زنجیری است بر پای کل بشریت که باید پاره شود.