در باره جنبش اشغال وال استریت: نکاتی در باره جنبش اشغال: آغازی الهامبخش و ضرورت فراتر رفتن

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

جنبهی عمده یا جنبهی پر قدرتِ این جنبشهای اعتراضی (حداقل تا کنون) جهتگیری بسیار مثبت آنها بوده است. این جنبشها مردم را بسیج کردهاند که در مقابل بیعدالتی و نابرابری و سلطهی قشر نخبهی سوپر ثروتمندی که بر حیاتِ اقتصادی، اجتماعی و روابط بینالمللی حاکم است و منافعش در تقابل کامل با منافع اکثریت عظیم مردم جهان است، بایستند. این جنبش فضای درگیر شدن تودههای مردم در طرح و بحث مسائل مهمی را بوجود آورده است: وضعیت جامعه و جهان چیست، آیا میتوان چیزی بهتر از این را بوجود آورد و اگر میشود چگونه؟. اگر این اعتراضات، گسترش و تکامل یابند و این جهتگیری و تاثیر مثبت را حفظ کنند بسیار عالی خواهد بود. اگر انانی که دارای درک علمی کمونیستی هستند، طبق این درک استراتژیک و جهتگیری و رویکردی که از آن نشئت میگیرد با این جنبش پیوند برقرار کنند، آنگاه این جنبشهای اعتراضی میتوانند عامل مثبت بسیار مهمی در خدمت به تکامل انقلابی که ضروری است بشوند.

در عین حفظ این درک و روحیه، بسیار مهم و در واقع حیاتی است که موضوعی را با شمار فزایندهی افراد درگیر در این اعتراضات و همچنین تودههای مردم بطور کلی در میان بگذاریم. در حال حاضر این ایده (یا ایدهآل) در میان افراد درگیر در این اعتراضات و کسانی که حامی آن هستند سکهی رایج است که جنبشِ «افقی» (بر خلاف جنبشِ «عمودی») بخودی خود میتواند وسیلهی تغییرات اجتماعی بزرگ شود و حتا الگوئی برای ساختن یک جامعهی متفاوت باشد. اما این ایده (یا ایدهآل) آنچه را که برای تغییر بنیادین جامعه و جهان لازم است برآورده نمیکند و نمیتواند بکند. زیرا در این جامعه و جهان، نابرابریهای بزرگ و روابط ستم و استثمار در تک تک کشورها، سلطهی معدودی از کشورهای قدرتمند امپریالیستی بر اکثر کشورهای جهان و اکثریت عظیم نوع بشر، ریشههای عمیقی دارد. برای ریشهکن کردن همهی اینها و تغییر جامعه و جهان، انقلاب بیسابقهای ضروری و حیاتی است. انقلاب یعنی سرنگونی رادیکالِ نیروهای حاکم و قدرتهای امپریالیستی که ریشههای عمیقی داشته و بشدت سرکوبگرند و بر وجود اجتماعی بشر سلطه دارند؛ انقلاب یعنی ریشهکن کردن روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ستمگرانه و استثماری که این قدرتهای دولتی، تجسم و اِعمال کنندهگانش هستند. و برای دستیابی به این سرنگونی و تغییر رادیکال نیاز به رویکردی علمی و جهتگیری استراتژیک، برنامه و تشکیلات است. برای انقلابی که ضروری است، اینها جزو واجبات است. این انقلاب فقط از آن جهت ضروری نیست که تودههای مردم بتوانند روابط خصمانهای را که  حاکمیت طبقهی استثمارگر بر آنان تحمیل میکند از میان بردارند. بلکه برای تغییر روابط میان بخشهای مختلف خود مردم نیز چنین انقلابی لازم است – منجمله برای تغییر تضاد میان آنان که عمدتا درگیر کار بدنیند و آنان که عمدتا درگیری کار فکریند. یعنی حل تضاد میان کار فکری و یدی. این روابط باید عوض شوند تا جامعه دارای هیچگونه ماهیت ستمگرانه یا حامل بذرهای تخاصم آتی نباشد. بدون چنین انقلابی حتا تحولات مثبت، مانند جهتگیری عمده و اصلی جنبش «اشغال»، در نهایت به دیوارهی محدودیتهایش برخورد خواهد کرد. چنین جنبشی را نمیتوان در یک خط مستقیم و در شکل کنونیاش تبدیل به چیزی بنیادا متفاوت که برای انقلاب ضروی است کرد. مانند کلیهی جنبشهای مثبتِ گذشته (منجمله جنبشهای بسیار گسترده و رادیکال دههی ۱۹۶۰) اگر جنبش در همان راه خودبخودیاش بماند (یعنی بدون بوجود آوردن فرآیند ضروری پیوند کمونیستها با این مبارزات و تقویت آنها اما همچنین کمک به منحرف کردن آن به درون جادهای که آگاهانه و کاملا جادهای انقلابی است) این جنبشها حتا در شرایطی که میتوانند واقعا شمار عظیمی از مردم را درگیر کرده و تاثیر مثبتی بگذارند دیر یا زود سرکوب شده یا فروکش خواهند کرد و یا اینکه به شکلی به زیر سیطرهی طبقهی حاکمه در خواهند آمد – مگر اینکه تودههای درگیر در این جنبش را قانع کنیم که لازم است مبارزه را فراتر برده و آن را تبدیل به جنبشی برای انقلاب کنیم که برخوردار از آگاهی و سازمان است (منجمله ساختار تشکیلاتی و رهبری). زیرا بدون آن نمی توان این نظام را بطور قطع جاروب کرد و بجایش نظام جدیدی که هدفش محو کامل کلیه ستم و استثمار است، بوجود آورد.

هرچند که جنبشهائی مانند جنبش «اشغال» بسیار مثبتاند اما علیرغم نیات و تلاشهای صمیمانهی اکثریت افراد درگیر در آنها، این جنبشها نمیتوانند وسیله و طریقی برای «مشارکتِ برابر» تودههای مردمِ اقشار گوناگونِ فراهم کنند زیرا ماهیت و عملکرد نظام سرمایهداری- امپریالیستی (از تاریخ شکلگیریاش تا روابط بینالمللی ستم و استثمار و غارت و تجاوز آن) وضعی را بوجود میآورد که در داخل جامعهی آمریکا (و شدیدتر از آن در سطح روابط بینالمللی آمریکا) نابرابریهای عمیق میان بخشهای مختلف مردم وجود دارد که در چارچوب این نظام، در چارچوب این روابط و پویشهای آن نمیتوان بر آنها چیره شد. در این کشور علاوه بر تمایزات ستمگرانهی مبتنی بر نژاد (یا ملیت)، جنسیت و گرایش جنسی، تفاوتهای عظیم در جایگاه اقتصادی و اجتماعی افراد هست. لایههائی از مردم در جائی هستند که به اصطلاح به آن «طبقه میانه» میگویند. اینان عموما جایگاه برتری را بر حسب دسترسی به آموزش عالی (و در عرصهی تولید فکر)، حقوقهای بالا و امتیازاتِ مربوط به این جایگاه دارند و تا زمانی که «خط قرمزها» را رد نکنند بطور نسبی از سرکوبِ دائم و شدید نیز در امانند. با این وجود تحت سلطه و دیکتهی طبقهی حاکمهی این کشور هستند و امروز کیفیت زندگی و چشمانداز آینده را مبهم و تاریک میبینند و بطور فزاینده ای از نابرابریها و بیعدالتیها و اجحافات موجود که در واقع جزئی لاینفک از این نظام و ماهیت آن است، عصبانیاند. اما از سوی دیگر، دهها میلیون نفر بخصوص در گتوها و در میان مهاجرین هستند که بشدت زیر تبعیض و سرکوب این نظامند و نظام آنان را محکوم به عمیقترین و تلخترین ستم و استثمار و سرکوب کرده و زنجیر بر دست و پایشان زده است؛ زنجیرهائی که رهایی ار آنها در نهایت و بطور اساسی فقط با درهم شکستن چنگال این نظام و نابودی کامل دستگاه سرکوبگر آن ممکن است. همانطور که در جنبش «اشغال» دیدهایم میتوان میان این دو بخش متفاوت از مردم جامعه اتحاد بوجود آورد: اتحاد برای مقابله با بسیاری از تبارزات ماهیت ستمگرانه و حقیقتا سبعانهی این نظام و مبارزه برای ساختن راه بهتری که انسانها بتوانند با یکدیگر نسبتی برقرار کنند. اما این اتحاد نمیتواند واقعیت و اثراتِ نابرابریهای عمیقی را که در این نظام ریشه و قدرت دارند عوض یا حذف کند و تا زمانی که این نظام پابرجاست وضعیت هر چیزی در نهایت توسط  روابط و پویشهای آن تعیین خواهد شد. به همین دلیل فقط انقلاب، انقلابی که رهبریاش دارای درک و جهتگیری کمونیستی است، میتواند کاملا به اعماق روابطی که تودههای مردم را تحت ستم کرده و منشعب میکند نفوذ کرده و آن را ریشهکن کند.

ما در عین حال که با جهتگیری مثبت و پایهای اعتراضات «اشغال» متحد شده و به کارمان در جهت گستردهتر و عمیقتر کردن آنها ادامه میدهیم؛ در عین حال که در حداکثر توانمان از تجربهی غنی این جنبش و ابداعات و ابتکارات آن و عزم راسخ شرکتکنندگانش یاد میگیریم اما بسیار حیاتی است که تعداد بیشتر و بسیار بیشتری را جذب کنیم که بطور جدی درگیرِ درک علمی و جهتگیری کمونیستی شوند – بخصوص آنطور که در جهان بینی و رویکرد استراتژیک حزب ما تجسم یافته است و در سنتزنوین کمونیسم که من در طول چند دههی گذشته به میدان آوردهام و هنوز در تکامل آن تلاش میکنم فشرده شده است. آنطور که در ضمیمهی اول٭ کتابِ «بیسیکس» Basics گفتهام: سنتزنوین به معنای تنگنظرانه و سکتاریستی «مال ما» نیست بلکه چیزی منطبق بر عمیقترین واقعیتهاست، چیزی است که برای پایان بخشیدن به جنایتها و بیعدالتیهای همیشگی این نظام و رنج و فلاکت دهشتناکی که اکثریت عظیم نوع بشر را محکوم به آن کرده است و به وجود آوردن یک جامعه و جهان بنیادا متفاوت ضروری است. 

تاکید میکنم که این درک نه تنها بطور کلی بلکه بطور مشخصتر در رابطه با و در ضدیت با ایدهی «انقلاب بی رهبر» و مفاهیم مربوط به آن اهمیت تعیین کننده دارد. زیرا این ایده و مفاهیم مربوط به آن در انطباق با واقعیت نیستند و اگر قرار است حقیقتا به جهانی که بسیاری از شرکت کنندگان جنبش «اشغال» در جستجویش هستند و برایش مبارزه میکنند دست یابیم باید با واقعیت آنطور که هست روبرو شویم و آن را تغییر دهیم. پایان

٭ضمیمه فصل اول: رفرم یا انقلاب، مسائل مربوط به جهتگیری، مسائل مربوط به اخلاقیات. فصل اول. نظم جهانی ستم و استثمار.

۱۳ نوامبر ۲۰۱۱