در اعماق قلب ها چیزی زنده است

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

سعید سبکتکین

از نشریه آتش شماره ۲۲

درباره فیلم «جمع رفیقانت»*

کارگردان: رابرت ردفورد

بر اساس داستانی از نیل گوردون

اولین اکران: سپتامبر ۲۱۰۲ (جشنوارۀ فیلم ونیز)

رابرت ردفورد را به جز بازیگری با کارگردانی و تهیه کنندگی شماری از آثار خوب و قابل اعتنا می‌شناسیم. او متعلق به نسلی است که اواخر دهۀ ۱۹۶۰ در سینمای آمریکای سر بلند کرد و متاثر از فضای تب آلود و اعتراضی آن روزهای جامعۀ آمریکا و تحولات انقلابی در سطح دنیا، در ارائۀ آثار نواندیشانه و متفاوت سهم گرفت. رابرت ردفورد زمانی که به میانسالی پا گذاشت با هدف معرفی و حمایت از فیلمسازان مستقل آینده ساز، جشنوارۀ فیلم ساندنس را بنیان نهاد.

آخرین فیلمی که ردفورد در مقام کارگردان، تهیه کننده و بازیگر در تولیدش شرکت کرده، «جمع رفیقانت» نام دارد. او نقش «نیک اسلون» عضو سابق یک سازمان سیاسی غیرقانونی در آمریکا را بازی می‌کند که به اتهام شرکت در عملیات مصادرۀ بانک در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ که به کشته شدن یک نگهبان منجر شده، تحت تعقیب پلیس فدرال قرار دارد. اسلون بیش از ۳۰ سال است که با یک هویت جعلی (به نام جیم گرنت) به وکالت دادگستری مشغول است. او طی این مدت موفق شده دشواری‌های ناشی از پیگرد پلیسی و خطر شناخته شدن را پشت سر بگذارد و در محیط زندگی و کار خود جا بیفتد. بر طبق اسناد ثبت احوال و پرونده‌های کامپیوتری ادارۀ بیمه، مدت‌ها از فوت شهروندی به نام «نیک اسلون» می‌گذرد. فقط تعداد ‌اندکی از زنده بودن او با خبرند و فقط یک نفر (برادرش) از وضعیت کنونی او اطلاع دارد. نگرانی‌های «جیم گرنت» ظاهرا محدود به مسائل خانوادگی و شخصی‌اش به عنوان یک پدر طلاق گرفته است. اما ناگهان یک واقعه در برکۀ کوچک زندگیش توفان به پا می‌کند و همه چیز به هم می‌ریزد. پلیس به هویت واقعی او پی می‌برد و تعقیب و گریز آغاز می‌شود.

در جریان جا به جایی اسلون از هویتی به هویت دیگر، او به دنیای امروز رفیقانی سفر می‌کند که بیش از ۳۰ سال ارتباطش با آنان قطع بوده؛ رفیقانی که اکثرا وضعی شبیه به خود او دارند و هر یک به طریقی از پیگرد پلیسی در امان مانده‌اند . هر یک از آنان نه فقط فیزیک و چهره بلکه دیدگاه‌های سیاسی و ایدئولوژیک‌شان نیز دستخوش تغییر شده است. هر کدامشان به شکل و درجه‌ای به سیاست‌ها و عملکرد گذشتۀ خود نقد دارند. اما اکثرشان همچنان علیه سیستم استثمار و جنایت سرمایه‌داری امپریالیستی‌اند و در این زمینه، از گذشتۀ خود دفاع می‌کنند. روابطی که در یک لحظه، بعد از گذشت آن همه سال میان‌شان برقرار می‌شود نشانگر ارزش و عمق پیوندهای مبارزاتی است که ریشه در خاک سابقۀ انقلابی مشترک دارد. همگی‌شان مسن ـ یا حتی پیر ـ شده‌اند اما تماس دوباره مثل جریان الکتریکی از اعصاب‌شان می‌گذرد و عادت‌ها، مهارت‌ها و لحن و زبان مشترک را به آنان باز می‌گرداند. حتی یکی از شخصیت‌های فیلم که کاملا از آرمان‌های انقلابی دست شسته، عافیت جویی پیشه کرده و به عنوان استاد به تدریس تاریخ (البته با گویش چپ) مشغول است علیرغم ترس ـ یا نفرتش ـ از گذشته، سرانجام توجیه و علتی پیدا می‌کند تا به رفیق فراری سابقش کمک کند.

در جریان ملاقات‌ها خاطرات سابق زنده می‌شود؛ وقایع ناگفته بعد از آن همه سال آشکار می‌شود. شخصیت‌های قصه با نقاط قوت و ضعف‌شان نه فقط خصوصیات انقلابی و تلاش‌های صادقانه نسل انقلابی گذشته را به تماشاگر می‌شناسانند بلکه با گفتار و رفتارشان ما را به خود علاقمند می‌کنند. اینکه فیلم می‌تواند قدرت و صمیمیت شخصیت «شارون سولارز» را به تماشاگر منتقل کند مدیون بـازی فوق العاده «سوزان ساروندن» هم هست. همین طور «جولی کریستی» بازیگر توانا که ما را با شخصیت شورشی و سازش ناپذیر «میمی لوری» همراه و هم جهت می‌کند. در این میان، چه آشناست شخصیت «دونال» با بازی گرم «نیک نولتی» که تیپ کلاسیک یک فعال عملی انقلابی از صفوف طبقۀ کارگر را به تصویر می‌کشد. یک نکته جالب توجه فیلم اینست که شخصیت محوری یعنی جیم گرنت در قیاس با شخصیت‌های دیگر، انگیزه‌های شخصی تری دارد، نگاه سردتری به گذشته دارد، و موقعیت اجتماعیش تا قبل از به هم ریختن اوضاع از بقیه با ثبات‌تر است. قرار دادن شخصیتی با این خصوصیات در محور قصه باعث شده سایر شخصیت‌هایی که برشمردیم قوی‌تر و دوست داشتنی‌تر جلوه کنند و برجسته شوند.

یک موضوع مهم دیگر در «جمع رفیقانت» نقش رسانه و مساله اخلاق و تعهد در روزنامه نگاری است. منافع فردی و انگیزۀ کسب شهرت از سوی یک روزنامه نگار جوان به نام «بن شپارد» با بازی «شیا لابف» باعث هشیار شدن اف بی‌ای و آغاز عملیات شناسایی و پیگرد عناصر انقلابی قدیمی از سوی پلیس می‌شود. نیک اسلون در مواجهه و گفت و گو با او متوجه می‌شود که این جوان چقدر حق به جانب از انگیزه‌های حقیرش پیروی می‌کند و در این راه هیچ اعتنایی به سرنوشت بقیه ندارد. نگاه اسلون پر از پرسش است. رابرت ردفورد با هنرمندی، احساس یک انقلابی قدیمی که در ذهن خود مشغول مقایسۀ روزنامه نگاران متعهد و مردمـی دهـه هـای پیشین بـا روزنامــه نگاران فردگرا و منفعت طلب و بی تعهد امروز است را به ما منتقل می‌کند. فیلم بی آنکه بخواهد به دام الگوهای کلیشه‌ای و مصنوعی بیفتد و جوان روزنامه نگار را در پایان قصه یکباره متحول کند، نشان می‌دهد که در ذهن او آشوبی به راه افتاده است. دنبال کردن زندگی، انگیزه‌ها و حرف‌های کسانی که جنایتکارشان می‌دانست او را با پرسش‌ها و تضادهایی روبرو کرده و نگاهش خبر از شک و تردید می‌دهد.

ارزشمندترین جنبۀ «جمع رفیقانت» اینست که خنثی و بی منظور ساخته نشده است. مهم نیست که رابرت ردفورد در انتخابات‌ها به حزب دمکرات رای می‌دهد، مهم اینست که در شرایطی چنین فیلمی ساخته که کارزار ضد تروریستی بخش لاینفک از سیاست تبلیغی رسانه‌های رسمی و فیلم‌های هالیوودی است. این فیلم زمانی اکران می‌شود که بحران اقتصادی، ناامنی اجتماعی و رسوایی‌های پیاپی دستگاه سرکوبگر و جاسوسی بورژوازی آمریکا در سطح داخلی و بین‌المللی بر دامنۀ نارضایتی مردم می‌افزاید. در روزهایی که اعتماد بسیاری از مردم آمریکا نسبت به هیئت حاکمه دچار خلل شده، تئوریسین های بورژوازی می‌کوشند ایدۀ انقلاب اجتماعی و آرمان‌های انقلابی و کمونیستی را از ذهن نسل جوان معترض پنهان نگه دارند و تجارب گذشته را بی ثمر جلوه دهند. در چنین شرایطی، ساختن فیلمی مثل «جمع رفیقانت» کمک می‌کند که نسل جدید با نگاهی علاقمند و دور از بهتان‌های رایج بورژوایی به گذشته رجوع کند. این را منتقدان فرهنگی/ هنری بورژوازی آمریکا پیش از همه متوجه شده‌اند . کافیست به نقدهایی که در سایت‌ها و نشریات بورژوایی در مورد فیلم ردفورد منتشر شده نگاهی بیندازید. «در خدمت تروریسم»، «دلتنگی‌های غیر مسئولانه مالیخولیایی» نمونۀ حملاتی است که به جمع رفیقانت شده.n 

ـــــــــــــــــــ

The Company You Keep

اسم انگلیسی فیلم از یک ضرب المثل وام گرفته شده که می شود آن را چنین ترجمه کرد: «بگو رفیقانت چه کسانی هستند تا بگویم چه طور آدمی هستی.»