اخلاقیاتی که لازم داریم – اخلاقیاتی که لازم نداریم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

مقاله زیر از نشریه رولوشن (انقلاب) شماره ی ۱۲۴ (۲۳ مارس ۲۰۰۸) ترجمه شده است. این مقاله به بهانه ی اسکاندال جنسیِ فرماندارِ نیویورک (سال ۲۰۰۸) به نام الیوت اسپیتزر، که از مشتریان یک شبکه تن فروشی بود نگاشته شده است. در هیاهوی رسانه ای که حول این ماجرا برخاست، از زن جوانی به نام آشلی الکساندرا دوپره که یک پای ماجرا بود، به عنوان «عفریت پلید» یاد شد. الکساندرا در اعتراض به این نگاه ستم گرانه، در مصاحبه ای با روزنامه نیویورک تایمز گفت: «من نمی‌خواهم به عنوان یک عفریت پلید در یادها بمانم». مقاله به مقابله با نگرش و  اخلاقیات عوامفریبانه ی بورژوایی که بازتاب ستم بر زن در نظام  پلید سرمایه داری حاکم بر جهان است برخاسته و می نویسد:

چرا این زن جوان 22 ساله باید یک عفریت پلید تلقی شود؟ آنچه به واقع پلید است، دنیایی است که در آن میلیون‌ها زن و دختر جوان هر روز قاچاق می‌شوند و به تن فروشی کشانده می شوند، مثل کالا خرید و فروش می شوند، زندگی‌شان در تحقیر و تبعیت جنسی معوج و بیمارگونه می شود و در نتیجه ی بیرحمی و خشونت جوانمرگ می شوند. چیزی که به واقع پلید است این باور است که مردان می‌توانند حق تحقیر و استفاده جنسی از زنان را بخرند – یعنی در‌واقع می‌توانند انسانیت زنان را بخرند. معذالک، در تمام این جنجال های رسانه ای تقریباً هیچ‌وقت وجود تن فروشی زیر سؤال نرفت، همه بر این باورند که این هم «یکی از واقعیت‌های زندگی» است.

چند تحلیل گر رسانه ای نوشتند که: «مردها، مرد هستند دیگر!». خب، اگر «مردان، مرد هستند» پس «زن ها» چیستند و چه کاره اند؟ واضح است که در جامعۀ فعلی، زنها باید زیر سلطه مردها باشند و یکی از تکالیف زنان آن است که اجازه دهند سکسوالیته شان توسط مردان کنترل شود. در جوامع فئودالی زنان رسما به عنوان زن (همسر) فروخته می‌شدند و هنوز هم می‌شوند. در جامعه سرمایه داری، سکسوالیته شان کنترل می‌شود – و تبدیل به کالا هم می شود. این مثال بارزی از ستمدیدگی زن است هرچند که علم دروغین آن را به «طبیعت بشر» نسبت می دهد و افسانه‌های مذهبی مانند سرپیچی حوا در باغ بهشت، آن را توجیه می کنند.

این ستم با تقسیم جامعه به طبقات در هزاران سال پیش به ظهور رسید. قبل از آن، در جوامعی که انسان ها از طریق شکار و جمع‌آوری دانه گذران می کردند، رابطه ی بین دو جنس برابرتر بود. ولی، به ویژه با ظهور کشاورزی، مالکیت خصوصی نیز به وجود آمد – و مردان برمبنای نقش قبلی شان در تقسیم کار، بر این شکل جدید مسلط شدند. (تجارب مردان در تشکیل گروه‌های شکارچی، مراقبت از  گله ها و غیره آن‌ها را موقعیتی قرار داد که بتوانند بر اشکال جدید کشاورزی که توسط جمع بزرگتری از افراد انجام می‌شد مسلط شوند). نیاز به حفظ و انتقال اشکال جدیداً به وجود آمدۀ مالکیت خصوصی به این معنا بود که مردان باید بچه هاشان را می شناختند و این مسأله محدودیت بر سکسوالیته زنان را به همراه آورد. نه تنها مردان امکان تصاحب و کنترل کار زنان را یافتند بلکه زاد و ولد به عنوان اساسی‌ترین نقش زنان در جامعه نهادینه شد. فحشا در همین امتداد بود : امتیازی مخصوص  برای جنس ممتاز که در “کنار غذای اصلی” برای مردان سِرو می شود.

حتی امروز، از بدو تولد، با دختران به مانند مایملک والدینشان و بخصوص پدرانشان رفتار می‌شود. (با وجود آن که بیشتر کارها را مادر انجام می دهد، باز به قول یک «کمدین» تلوزیونی سال‌های ۱۹۵۰، پدر «بیشتر سرش می‌شود») هر ساله میلیون‌ها دختر در آغوش خانواده‌شان مورد آزار قرار می گیرند، دست مالی میشوند، مورد تجاوز قرار می‌گیرند – و در هر صورت و به اشکال مختلف آموزش می‌بینند که ارزششان وابسته به این است که چقدر از نظر مردان خواستنی باشند. به هنگام ازدواج پدر به شکل نمادین دخترش را «می دهد» و مراسم به طور نمادین دختران را مایملک شوهران می‌کند. رابطه بین زن و مرد در این جامعه  از زمان تولد متأثر از چارچوب کلی روابط اجتماعی است و با این روابط مشروط می‌شود و شکل می گیرد، روابطی که ستم بر زن بخش جدایی ناپذیر و اساسی آن است.

این مسأله طی تاریخ و در سراسر جهان بسته به هر جامعه، شکل های متنوعی به خود گرفته و می گیرد ولی چیزی که می‌توان گفت این است : واقعا آیا فرد می تواند مشتاق زندگی در جامعه‌ای با چنین روابطی باشد؟ و بخواهد در جامعه‌ای که اخلاقیاتش این است، زندگی کند؟ این چه جامعه ای است که در آن نیمی از جمعیتش در انقیاد نیمی دیگر است و با توجیهات مختلف توسط آن مورد ستم قرار می گیرد؟

فحشا : فشردۀ ستم بر زنان

فحشا فشرده عریان این روابط اجتماعی خفقان آور است. این «کهن ترین حرفه» به موازات اولین تقسیم جامعه به طبقات و ظهور خانوادۀ پدرسالار و ارزش‌های خانوادگی مرتبط با آن که کنترل مرد بر زن و بچه را تحکیم و توجیه می کند، به وجود آمد و بخش جدایی ناپذیری از آن شد. امروز استفاده از عبارت «کهن ترین حرفه» تلویحا تن فروشی را به عنوان حرفه‌ای انتخابی قلمداد می کند. این درک با گزارش‌هایی که رسانه‌ها از تن فروشان «سطح بالا» که شبانه هزاران دلار درآمد دارند تشدید می شود. اما تحقیقی از تن فروشان سان فرانسیسکو نادرستی این درک «راحت پول در آوردن» را نشان می دهد. طبق این تحقیق 82 در صد تن فروشان مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، 55 در صد این موارد توسط مشتری انجام می شود، 68 در صد زنان در طول مدت تن فروشی شان مورد تجاوز قرار می گیرند و اغلب ایشان بیش از 5 بار.

ملیسا فارلی و ویکتور مالارک، کتاب‌هایی در مورد قاچاق سکس و فحشا به نگارش در آورده‌اند. آنان در روزنامه نیویورک تایمز نوشتند که «تحقیقات حاکی از آن است که بیشتر زنان تن فروش، از جمله آن‌ها که در سرویس های اسکورت کار می کنند، در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. زنا با محارم زمینه تن فروشی را برای زنان مهیا می‌کند – چرا که به آن ها یاد می‌دهد که ارزششان چیست و از آنان چه انتظاری می رود. فشارهای دیگری که زنان را به سوی تن فروشی در اسکورت می‌کشاند نژاد پرستی و شرایط سخت اقتصادی است.» یک تلفنچی در شبکه تن فروشی ای که اسپیتزر (فرماندار نیویورک) از آن استفاده می‌کرد شکایت داشت که یکی از زنان از وقتش با مشتری می‌زد که برود بچه هایش را از مدرسه بر دارد.

اخلاقیات متفاوت… و جهانی متفاوت

جامعه ای که زنان را به سوی چنین خطرات و حقارتی سوق می دهد باید عوض شود و جهان بر پاشنه ای دیگر بگردد.

می توانیم دنیایی کاملا متفاوت را تجسم کنیم؛ دنیایی که که در آن رهایی زنان بخشی تعیین کننده از رهایی کل بشریت است و رهایی زنان به پیشروی تمام جامعه کمک می کند؛ دنیایی که در آن با دختر و پسر از همان ابتدا مانند یک انسان کامل رفتار می شود، بدون پیش‌داوری‌ها و کلیشه های  جنسیتی و بدون اینکه کسی در مالکیت کس دیگری باشد؛ دنیایی که در آن روابط کالایی – و ذهنیتِ تولید شده توسط این روابط – همه چیز و همه‌کس (از جمله رفتار مردان با زنان و نگاه زنان به خودشان) را آلوده نکرده و شکل نداده باشد؛ دنیایی که در آن تجاوز و آزار زنان متعلق به گذشته باشد و مردمش در عجب باشند که چطور انسان های پیشین می توانستند عملی را که باید زیبا و شادی آفرین باشد به دیگری تحمیل کنند! در دنیای نوین، رهایی بشریت را ارزش های نوین و روابط جنسی نوینِ میان مردم همراهی خواهد کرد. این روابط نه بر اساس شئی سازی آدم ها بلکه بر اساس شکوفایی متقابل استوار خواهد بود. این روابط در چارچوب جامعه ای شکوفا خواهد شد که همه آحاد آن هم چون انسان‌های آزاد همکاری می‌کنند تا طبیعت و روابط اجتماعی میان خودشان را به گونه‌ای رهایی بخش و غیر ستمگرانه تغییر دهند.

این تصویر جامعه ای است که مردم واقعاً مشتاق زیستن در آن باشند. ما (حزب) برنامه و اخلاقیاتی داریم که بر اساس رسیدن به چنین جامعه ای قرار دارد که دربرگیرنده ی آن است که از همین امروز با یکدیگر چگونه مبارزه و رفتار می کنیم و نیز در میان توده های مردم برای چه چیزی مبارزه می کنیم. ما تلاش می کنیم که حقیقتا و به طور ممتد راه را برای ایده‌های نوین باز کنیم و مداوما رویکرد و تحلیل‌های خود را مورد مداقه قرار دهیم و از دیگران نیز در این مورد نظر بخواهیم و مردم را وارد فرایند تشخیص مشکلات انقلاب و کلنجار رفتن با این مشکلات بکنیم تا درکمان از حقیقت را تعمیق داده و جهان را عوض کنیم.

باب آواکیان در کتاب «موعظه بر منبر اجساد : ما هم اخلاقیات لازم داریم اما نه اخلاقیات سنتی» نوشت :

«یکی از جوانب تعیین کنندۀ اصول کمونیستی، هدفِ غلبه بر کلیۀ نابرابری‌ها بین مرد و زن و بین مردمان و ملیت های مختلف است. در نظرگاه و متدولوژی کمونیستی به وضوح مشخص است که ستم بر زنان به طور جدایی ناپذیری با تقسیم جامعه به طبقات و استثمار و ستمی که هزاران سال به همراه داشته گره خورده است و محو این استثمار و ستم و خودِ تفاوت‌های طبقاتی به طور جدایی ناپذیری با رهایی زنان گره خورده است. به عبارت دیگر، رهایی زنان بخش حیاتیِ «۴ کلیت» است*، و همه جوانب روابط جنسی و خانوادگی باید بر اساس اینکه چگونه با این رهایی ارتباط می یابند بررسی شوند. اخلاقیات کمونیستی آن چیزهایی را تشویق می‌کند که مبارزه برای این رهایی را به پیش می برند و با همه چیزهایی که به هر شکلی زنان را بی منزلت کرده و ستمدیدگیِ آن‌ها را تحکیم می‌کند به مخالفت بر می خیزد. این، هم شامل انحطاط جنسی دوره ی “پایان امپراطوری” است و هم “اخلاقیات سنتی”، هم تحقیر به شیوۀ پورنوگرافی و هم تحقیر به شیوۀ انجیلی.»

این جهانی است که می‌شود آرزویش کرد و برایش جنگید، این اخلاقیات را می توان از هم اکنون به عمل در آورد و ترویج کرد.

* «۴ کلیت» اشاره ای است به گفته مارکس در اثر وی به نام «مبارزه طبقاتی در فرانسه 50-1848» که: دیکتاتوری پرولتاریا گذاری ضروری است به محو کلیه ی تفاوت‌های طبقاتی (یا تفاوت‌های طبقاتی به طور کلی)، به محو کلیه روابط تولیدی که تفاوت‌های طبقاتی بر آن‌ها استوارند، به محو کلیه ی روابط اجتماعی که بر این روابط تولیدی منطبق اند و به دگرگون کردن تمامی ایده‌هایی که بر این روابط اجتماعی منطبق اند. واژه ی «دو گسست رادیکال» اشاره به اظهاریه ی مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست است: لازمه انقلاب کمونیستی گسستی رادیکال با روابط سنتی مالکیت و ایده‌های سنتی است.

Revolution# 124, March 23, 2008

Morality we Need and Morality we don’t Need