واقعیـت کمونیسـم چیست؟ در جستجوی پرولتاریا

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه
از نشریه آتش شماره ۴۴ تیر ۱۳۹۴

آیا تغییرات انکار ناپذیری که به شکل افزایش شمار «کارکنان فکری» و نوع سازماندهی مشاغل در حال رخ دادن است تئوری‌های پایه‌ای مارکسیستی را نخ نما کرده است؟ بیش از سه دهه است که نظریه پردازان پسا ـ مارکسیست با این بحث که «کار غیرمادی» به شکل تعیین کننده کار در دنیای امروز تبدیل شده، نقش محوری پرولتاریا در دگرگونی جامعه بشری را سپری شده تلقی می‌کنند و یا به دنبال تعریف جدیدی از طبقه کارگر می‌گردند. اما منظورشان از شکل تعیین کننده کار چیست؟ می‌گویند نقشی که امروز «کار غیر مادی» در اقتصاد سرمایه‌داری جهانی دارد یک نقش شکل دهنده کیفی است و نه کمّی. می‌گویند جایگاه این شکل از کار، شبیه به کار صنعتی در قرن نوزدهم است. در آن دوران نیز اگر چه نیروی کار صنعتی در قیاس با نیروی کار کشاورزی نسبتا‌ اندک به حساب می‌آمد اما سراسر عصر سرمایه‌داری را رقم زد. شکل‌های دیگر کار (کار کشاورزی و کار دستی در کارگاه‌های قدیمی) را تغییر داد، برخی را کنار زد و حذف کرد، و برخی را به شکل مکمل و ادغام شده در خدمت به انباشت سرمایه و استخراج سود قرار داد. می‌گویند که امروز کار غیر مادی یعنی کاری که مستقیما شیء مادی تولید نمی‌کند (مثلا کار تحقیقاتی، برنامه نویسی و انباشت و آموزش دانش) در حال شکل دهی و تاثیرگذاری بر کار صنعتی و کار کشاورزی است.

در شماره گذشته «آتش» (مقاله «رایانه علیه مارکس؟») به بخشی از نتیجه گیری‌های تئوریک پسا ـ مارکسیستی که به نفی کارکرد محوری قانون ارزش در اقتصاد سرمایه‌داری مربوط می‌شد پرداختیم. اینک ببینیم این نقطه نظرات تئوریک به چه تحلیل طبقاتی‌ای می‌انجامد. اگر از صاحبان چنین نظراتی بپرسیم که کار غیر مادی توسط چه کسانی انجام می‌شود، در واقع چه کسانی در جامعه امروز، نقش محوری را (به همان مفهوم کیفی که گفتیم) در گرداندن چرخ نظام جهانی بازی می‌کنند، لیستی از کارکنان رشته تهیه و عرضه مواد غذایی، بازاریاب‌ها، مهندسان کامپیوتر، معلمان، کارکنان بخش درمان و امثالهم را ردیف می‌کنند. اولین مشکلی که این لیست دارد، ناهمگون بودن منافع طبقاتی و جایگاه و امتیازات اقتصادی و اجتماعی لایه‌هایی است که مثل سیب زمینی در این گونی ریخته شده‌اند. واضح است که یک کارگر ساده خدماتی در یک فروشگاه زنجیره‌ای فست فود که با حداقل دستمزد کار می‌کند و معمولا هر چند ماه یکبار از این چرخه به بیرون پرتاب می‌شود و جایش را به کارگر ساده و ارزان دیگری می‌دهد با مهندسان کامپیوتر که کماکان در همه دنیا یک قشر ممتاز محسوب می‌شوند همسنگ نیستند. از یک طبقه اجتماعی نیستند. نه نقش این‌ها در تقسیم کار اجتماعی یکسان است و نه سطح درآمدشان. اگر بخواهیم جایگاه این دو لایه را در ارتباط با سود تولید شده در کل جامعه (یا کل نظام جهانی سرمایه‌داری امپریالیستی) معین کنیم، باید بگوییم که آن کارگر ساده مورد استثمار قرار می‌گیرد تا فرایند تولید و تحقق ارزش اضافه ادامه یابد. در مقابل، آن مهندس عضوی از یک قشر ممتاز اجتماعی است که درآمد و رفاهش بخشی از ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران و زحمتکشان جامعه را در خود نهفته دارد. این واقعیتی است که در پس نوآوری‌ها و تاثیرات سریع و گیج کننده نرم افزاری پنهان می‌ماند. در برابر چشم ما، دامنه ارزش‌های مصرفی جدید در پی تولید و توسعه اپلیکیشن‌های مختلف و بازی‌های کامپیوتری اعجاب آور و سودآفرین مرتبا گسترش می‌یابد و به طور خود به خودی نگاه مان را به سوی برنامه ریزان خلاقی که این ارزش‌ها (نرم افزارها) را تولید کرده‌اند بر می‌گرداند. این باعث می‌شود که نقش اساسی کار میلیون‌ها کارگر ساده، نیمه ماهر یا ماهری که در بخش‌های گوناگون صنعت رایانه از درست کردن و سوار کردن قطعات سخت افزاری گرفته تا کابل گذاری در قعر دریاها شاغل هستند را در تولید ارزش اضافه و سود و چرخیدن کل این صنعت (از جمله ایجاد فضا و امکانات مادی و رفاه و راحتی خیال برای پرورش و شکوفا شدن کارکنان فکری و برنامه ریزان و مهندسان) نبینیم.

حالا بیایید به یک بخش دیگر اجتماعی که در معمولا در تحلیل‌های پسا ـ مدرنیستی مورد اشاره قرار می‌گیرد یعنی «کارکنان بخش درمان» بپردازیم. «کارکنان بخش درمان» عبارت کشداری است. بیمارستان‌ها یکی از بهترین مکان‌ها برای مشاهده تقسیم بندی شاغلان بر اساس جایگاه در تقسیم کار اجتماعی و سطح درآمد است. مقایسه کنید درآمد نظافتچی‌ها و بهیاران و پرستاران ساده را با پزشکان متخصص یا غیر متخصص. نه فقط این، که تفاوت میان جایگاه کارکنان اساسا یدی در آشپزخانه و یا در حال‌تر و خشک کردن بیماران را با کارکنان اساسا فکری که در مصدر تصمیم گیری و مدیریت بیمارستان‌ها قرار دارند ببینید. می‌شود همه این‌ها را در آمار دولتی یا در مقالات ژورنالیستی زیر عنوان «کارکنان بخش درمان» جای داد اما با این کار فقط واقعیت صف بندی‌ها و تمایزات طبقاتی مخدوش می‌شود. اگر قصد دگرگونی ریشه‌ای جامعه و روابط حاکم را داریم، با چنین تحلیل طبقاتی مخدوش و آشفته‌ای نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم. نمی‌توانیم نیروهای محرکه انقلاب اجتماعی را بشناسیم. نمی‌توانیم سیاست‌ها و شعارهای صحیحی برای جلب حمایت و یا خنثی کردن هر قشر  تدوین کنیم. نمی‌توانیم تشخیص دهیم یا پیش بینی کنیم که انقلاب در کجا و از سوی چه کسانی با مقاومت و مخالفت جدی روبرو خواهد شد.

در ارتباط با کارکنان بخش آموزش نیز باید به لایه بندی‌ها، شرایط کار و زندگی یعنی نقش آنان در تقسیم کار اجتماعی، مرتبه اجتماعی، سهم از توزیع درآمد اجتماعی و البته افق دید طبقاتی‌شان توجه کرد. یک عامل موثر در این افق دید طبقاتی که معمولا در تحلیل ها مورد اشاره قرار نمی گیرد آتوریته ای است که سلسله مراتب نظام آموزشی به معلم در مقابل شاگرد می بخشد. این جایگاه، پرستیژ اجتماعی و نگرش طبقاتی معینی را برای قشر معلم به همراه دارد. روشن است که این قشر نیز مانند سایر قشرهایی که عمدتا درگیر کار فکری، علمی و فکرسازی هستند در معرض گرایش های سیاسی و اجتماعی گوناگون و متضاد بورژوایی، خرده بورژوایی و پرولتری قرار می گیرند. اما به طور کلی، این قشر اجتماعی عمدتا در جایگاه خرده بورژوازی تحتانی و میانی ایستاده است.

یک ملاحظه دیگر: جایگاه طبقاتی بدنه معلمان را باید از آن کادرهای آموزشی که مستقیما و آگاهانه کار ترویج ایدئولوژی و ارزش‌های مسلط را در   میان شاگردان پیش می برند و برای حفاظت از نظم موجود، دانش آموخته و کادر و نیروی کار مطیع بار می آورند، جدا کرد. معیار در تشخیص جایگاه طبقاتی این‌ها، حقوق بگیر بودن یا میزان دستمزدشان نیست. بلکه باید دید برای چه کاری حقوق می‌گیرند. یعنی درست همان معیاری که برای تعیین جایگاه طبقاتی نظامیان حرفه‌ای و افراد حقوق بگیر دستگاه سرکوبگر امنیتی ـ اطلاعاتی به کار می‌گیریم.

وجه دیگر تحلیل طبقاتی نادرست پسا ـ مارکسیست‌ها، زیر سوال بردن بحث تئوریک لنین در رساله عامه فهم «امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه‌داری» پیرامون مقوله آریستوکراسی (اشرافیت) کارگری است. لنین آریستوکراسی کارگری را بخشی از طبقه کارگر (عمدتا در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری) می‌داند که توسط مافوق سودهای امپریالیستی «خریده» شده‌اند. یعنی سرمایه‌داری امپریالیستی بخشی از مافوق سودهای حاصل از استثمار پرولتاریا و توده‌های زحمتکش کشورهای تحت سلطه را در میان این قشر تقسیم می‌کند و از آنان به مثابه یک پایگاه اجتماعی (یک ضربه گیر) استفاده می‌کند. در تحلیل طبقاتی پسا ـ مارکسیست‌ها، امتیازات آریستوکراسی کارگری در نتیجه بحران اقتصاد جهانی و نیز تغییرات در ساختار تولید و کار (از جمله کم اهمیت شدن واحدهای صنعتی و نتیجتا کم اهمیت شدن کنترل و سرکوب نیروی کار در کارخانه ها) در حال زوال و محدود شدن است. 

در مقابل این گونه نظرات تئوریک نادرست و تحلیل‌های طبقاتی آشفته، بعضی از جریان‌های «چپ» (عمدتا از طیف ترتسکیست ها) تلاش دارند با آمار و ارقام نشان دهند که کارگران صنعتی کماکان عمده نیروی کار در سراسر دنیا را تشکیل می‌دهند. این مشاهده نادرست نمی‌تواند تغییرات واقعی در ساختار نیروی کار جهانی را منعکس کند. درک قالبی و کلیشه‌ای این جریانات «چپ» از طبقه کارگر به آنان اجازه نمی‌دهد که پرولتاریا را در بخش‌های حاشیه ای، موقت، منعطف و در حال جا به جایی نیروی کار جهانی (و مشخصا در میان مهاجران، زنان، کودکان و نیمه پرولترهای کنده شده از روستاها و مناطق عقب مانده و گرفتار ستمگری ملی) جست و جو کنند. جالب اینست که وقتی پای تحلیل از قشر اشرافیت کارگری و به طور کلی کارگران «بورژوا زده» در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته پیش می‌آید موضع این جریان‌ها شبیه پسا ـ مارکسیست‌ها می‌شود. اینان از زاویه «دفاع از طبقه کارگر» به دفاع از «کلیت» کارگران (حتی اگر اشرافیت کارگری باشند) برمی خیزند و به امتیازدهی امپریالیستی از محل مافوق سودهای حاصل از استثمار پرولترها و زحمتکش در کشورهای تحت سلطه باور ندارند.

واقعیت این است که در فرایند تغییرات جاری در چارچوب نظام جهانی سرمایه‌داری امپریالیستی، کارکنان بخش‌های خدماتی و حتی بعضی از مشاغل که سابقا ممتاز محسوب می‌شدند کاملا و یا به میزان زیادی پرولتریزه شده‌اند. برای مثال، بخش اعظم کارکنان رستوران‌های زنجیره‌ای فست فود را پرولترهایی تشکیل می‌دهند که در یک شبکه بزرگ صنعت تهیه و توزیع مواد غذایی با بکار گیری پیشرفته‌ترین فن‌آوری‌ها کار می‌کنند. غذای آماده ارزان و البته بی کیفیتی که توسط این شبکه، تولید و توزیع می‌شود حداقل در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته نقش مهمی در بازتولید نیروی کار بازی می‌کند. نقش افرادی که پشت ماشین حساب فروشگاه‌های زنجیره‌ای فست فود ایستاده‌اند زمین تا آسمان با نقشی که چندین دهه پیش، حسابداران آشنا با ماشین حساب بازی می‌کردند فرق دارد. اینان بیشتر به کارگران خط تولید کارخانه که زیر نظارت مستبدانه سرکارگر و منگنه ساعت کار قرار دارند شبیه‌اند.

اما در مورد آن گروه از عرضه کنندگان کار غیر مادی که ساعات کاری ثابتی ندارند و برای مثال، کارهای اداری ناتمام‌شان را در خانه انجام می‌دهند چه؟ در مورد طراحان «خلاقی» که ذهن‌شان صبح تا شب بدون توجه به ساعات کار رسمی مشغول خلق یا پیدا کردن ایده‌های بکر تبلیغاتی است چه می‌توان گفت؟ در مورد ابزار اینترنت که به محیط و زمان کار، مفهومی متفاوت بخشیده و هر وظیفه شغلی را می‌توانیم هر وقت که دلمان خواست یا امکانش را پیدا کردیم انجام دهیم چه نظری داریم؟ آیا همه این تغییرات، معنای جدیدی به کار و کارگر نمی‌بخشد؟

خیر. واقعیت این است که نقش افراد در تقسیم کار اجتماعی و سهم‌شان از توزیع محصول اجتماعی (یعنی درآمدشان) تاثیر زیادی در چگونگی درک و برداشت افراد از مناسباتی که درگیرش هستند دارد. به همین علت، فرق است میان درک و برداشت مثلا طراحان «خلاق» عرصه پیام‌های بازرگانی با منشی‌های ماشین نویس ساده‌ای که ساعت‌ها به انجام کاری تکراری در ادارات و شرکت‌ها مشغولند. این منشی‌ها به خوبی تفاوت میان ساعاتی که برای مدیر و کارفرمای خود کار می‌کنند و ساعات استراحت‌شان را درک می‌کنند. وقتی که خسته و عصبی به خانه می‌رسند همه تلاش‌شان اینست که کامپیوتر و وظیفه تایپ متن و فرستادن ‌ای ـ میل‌ها را از ذهن خود دور کنند. نمی‌خواهند «کار فکری» یا «کار غیرمادی»شان را بیرون از محیط کار ادامه دهند. این فقط قشر نازکی از جامعه است که در تقسیم کار اجتماعی، وظیفه نوآوری و ایده پردازی و فرهنگ سازی و «خلاقیت» را به عهده دارد. در جامعه سرمایه‌داری فقط چنین قشرهایی هستند که به علت جایگاه ممتاز و وظیفه «ویژه» خود می‌توانند فرقی میان زمان کار و زمان استراحت خود قائل نشوند. مارکس زمانی گفته بود که در جامعه کمونیستی آینده، فرد می‌تواند روز خود را به ساعات کار تولیدی، مطالعه و ماهیگیری به قصد تفریح تقسیم کند. شرایط مادی برای تحقق این پیش بینی مارکس مهیا شده اما تا زمانی که روابط سرمایه‌داری بر دنیا حاکم است و این نظام طبقاتی با همه تضادها و تمایزاتش پا بر جاست پیش بینی مارکس در حد رویا باقی خواهد ماند. پسا ـ مارکسیست‌ها پیش شرط تحقق این رویا یعنی سرنگونی دولت‌های طبقاتی و ایجاد دولت‌های نوین سوسیالیستی را نادیده می‌گیرند. n