معرفی فیلم: چهار ماه و سه هفته و دو روز

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

سولماز مرادی

از نشریه آتش شماره ۴۴ تیر ۱۳۹۴

داستان فیلم به سال ۱۹۸۷ میلادی بر می‌گردد. دو روز زندگی دو دختر دانشجوی دانشکده پلی تکنیک به نام‌های گابیتا و اتیلیا در شهری بی نام در کشور رومانی. گابیتا، در جامعه‌ای که سقط جنین در آن غیرقانونی است، باردار شده است. او چهار ماه و سه هفته و دو روز رنج کشیده تا خودش را از این وضعیت ناخواسته خلاص کند. او به همراه دوست هم اتاقی‌اش (اتیلیا) برنامه ریزی می‌کنند تا در یک هتل به طور غیر قانونی و با کمک مردی به نام «بب» کار را تمام کند. مردی که در مقابل پولِ کم آن‌ها حاضر به انجام کاری نیست، مگر این‌که با آن‌ها همخوابه شود.

فیلم به روشنی مسیر ساده زندگی یک زن را به تصویر می‌کشد. اضطراب و وحشتی که گابیتا (دختر باردار شده) دچارش است را میلیون‌ها زن در سراسر دنیا می‌شناسند. اما هنر می‌تواند بالاتر از زندگی را به تصویر بکشد؛ و این فیلم چنین می‌کند. بی پولی برای سقط جنین غیرقانونی، اضطراب از دیدن پدری که دارد از راه می‌رسد، کارت شناسایی نداشته‌ای که باید به دفتردار هتل نشان داده شود، هول و ولایی که در جای جای فیلم موج می‌زند و مهم‌تر ناروشنی از آن چه دارد بر بدن دختر می‌گذرد و سرانجام زنده ماندن یا نماندن اش. همراه بازیگران دلهره داریم که عاقبت این سقط جنین چه می‌شود و دوست داریم ختم به خیر شود. دختر زنده بماند، گرفتار نشود، همه چیز تمام شود. و ما نیز خیال مان راحت شود.

در جریان فیلم نمی‌دانیم که گابیتا از چه کسی باردار شده است. و این نمای مهمی از داستان است. چون مهم نیست که او از چه کسی باردار شده. اما شده است و در جامعه‌ای که سقط جنین غیرقانونی است و مجازات سختی دارد.

وقتی «بب»، مردکی که قرارست عمل سقط جنین را انجام دهد، وارد صحنه می‌شود در این شک هستیم که او واقعا چه‌کاره است؟ آیا یک تزریفاتی است؟ آیا یک کلاش است؟ آیا یک پزشک کاردان است؟ هرچه هست، مردکی زن و بچه دار است که عمل خطرناکش برای سقط جنین نتیجه می‌دهد. مردکی که تنها در قبال تجاوز به اتیلیا حاضر به کمک برای انجام سقط جنین می‌شود.

فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز، نوعی از رئالیسم رک را خلق کرده است. کریستین مونگیو (Cristian Mungiu – کارگردان فیلم)، می‌گوید این فیلم می‌تواند تا مدت‌ها فکر و ذهن شما را به خود مشغول کند؛ و درست گفته است. فیلم ساده و تلخ است. این را می‌توانیم از فضای سرد و تیره حاکم بر فیلم، از بازی شخصیت‌های اصلی در بیشتر سکانس‌های فیلم که تنها و بی پناهند دریابیم. می‌توانیم به این فکر کنیم که چرا این فیلم موزیک ندارد. شاید کارگردان می‌خواسته بی‌رحمی و ستم حاکم بر این وضعیت و بر زن را بارزتر و تلخ‌تر نشان دهد.

فیلم اثری پر چالش و تامل برانگیز است. به روی مساله‌ای حساس انگشت گذاشته که نه فقط در جامعه اسلامی ما، بلکه در جوامعی مانند آمریکا مداوما بر سر آن کشمکش و مبارزه است. کشمکش بر سر بدن زن و کنترل آن، به هر صورتی و توسط جامعه پدرسالار ـ با ایدئولوژی مسیحیت (غربی) یا بنیادگرای اسلامی (شرقی) – که هر یک مرتبا با اعمال جنایت کارانه‌شان یکدیگر را تقویت می‌کنند. هیچ ‌کدام بهتر و بدتر از آن دیگری نیستند و هر یک «شر مطلق‌اند» و بی حد نادرست. ضد زن هستند و ضد بشر. در بررسی این فیلم از یکی از وبلاگ‌های ایرانی این‌طور می‌خوانیم: «… چیزی که در طول فیلم کاملا به چشم می‌آید، جهان زنانه و همچنین ضد مردانه فیلم است. زنانی که همه تحت سیطره مردانی هستند که یا آن‌ها را به چالش می‌اندازند و رها می‌کنند (دوست پسر گابیتا) یا در عین وابستگی‌شان، دائم از آن‌ها طلبکارند و می‌خواهند طبق خواسته‌شان با آن‌ها رفتار شود…. مردان خودخواهی‌اند که زنان برای‌شان برده‌هایی هستند که نیازهای آن‌ها را برآورده می‌کنند…..»

با این فیلم نادیا را به خاطر میآوریم. دختر بلوچ درس خوانده‌ای که در نتیجه رابطه خارج از ازدواج باردار شده بود. او برای گریز از خشم و تنبیه خانواده، داستان «حضرت مریم» و باردار شدنش توسط «روح القدس» را دستاویز قرار داد. مگر نه این که «حضرت مریم» از خدا باردار شد، پس او هم این چنین باردار شده است. این چیزی است که نادیا به خانواده می‌گوید. اما او زنده به گور شد. پیش از اینکه شانس سقط کردن با هر وسیله‌ای را داشته باشد. دختری دیگر در آمریکا با میله رخت آویز اقدام به سقط جنین می‌کند. دیگری در آن گوشه دنیا، به جادو و جنبل متوسل می‌شود. زهر مار را با استخوان سگ مرده و تف جادوگر مخلوط کرده و می‌نوشد و پیش از این که سقط کند، می‌میرد.

اضطراب نهفته در فیلم و گفت و گوهای بی شیله پیله، آئینه همه این هاست. فیلم ساده، هراسناک اما واقعی است. هراس از کل سیستم و مردمانی که سنت‌ها و ایده‌های عقب مانده درون‌شان نهادینه شده و خود تبدیل به نگهبانان بی جیره و مواجب یک نظام ضد زن شده‌اند. واقعی و عینی است. دور زدن همه چیز و همه کس را عینا نشان می‌دهد. دور زدن قوانین نوشته و نانوشته یک سیستم طبقاتی ارتجاعی. باج دادن‌ها به بهایی بسیار گزاف؛ پیچاندن، خوابیدن، دویدن، فرار کردن و فرار کردن و فرار کردن و….

فیلم اغراق نمی‌کند. بازیگران، ماجرا را به همان حدی که تکان دهنده است به تصویر می‌کشند. شخصیت پردازی و یا حتی نورپردازی وجود ندارد. از این زاویه بیشتر در نوع فیلم‌های مستند قرار می‌گیرد و با سبکی روان و با بازی اعجاز برانگیز بازیگران حکایت تکان دهنده‌ای را روایت می‌کند که می‌تواند تجربه هر زنی در هر گوشه‌ای از این جهان باشد. فیلم به خوبی لایه‌های زیر و روی یک جامعه ارتجاعی و ضد زن را می‌شکافد و ما را با خود همراه می‌کند

فیلم فقط واقعیت‌ها را به تصویر می‌کشد اما به شما راه حلی اساسی نشان نمی‌دهد. به قول احمد شاملو راه حل را باید آنان‌هایی جلو بگذارند که حرفه‌شان نه تنها تفسیر بلکه تغییر و ساختن راه حل است. اما این فیلم بیننده را در آخر به فکر کردن وا می دارد؛ به این که بپرسد: همه این فشارها و سرکوب‌ها و اضطراب‌ها برای چیست؟ برای کمتر از مشتی خون و بافت‌هایی که روزمره بارها از جسم انسان خارج می‌شود؟ از خود بپرسد که چرا باید نتیجه یک رابطه، چنین دردناک و مصیبت بار باشد؟ بپرسد این چه مناسباتی و چه جهانی است که چنین وضعیتی را به زنان تحمیل می‌کند؟ جهانی که همه چیز در آن تبدیل به کالا شده و قیمتی دارد و می‌توان آن را در بازار آزاد و/یا در بازار سیاه سرمایه‌داری جست. از یک بسته سیگار گرفته تا عمل سقط جنین و کار به روی بدن زن. جهانی بیمار، بی فایده و مبتذل که باید به طور ریشه‌ای دگرگون بشود. n