خشونت علیه زنان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

گزیده ای از: نشریه آتش شماره ۴۹، آذر ۱۳۹۴

سال ۱۳۵۹ نیز نقطه عطفی در تشدید خشونت علیه زنان توسط رژیم اسلام گرای تازه به قدرت رسیده بود. اجباری کردن حجاب، اولین گام در تحمیل موازین شریعت اسلامی بر زنان، در تحمیل موازین اخلاق سنتی اسلامی و نظام پدرسالاری اسلامی بر روابط زن و مرد بود. همه ی جناح های رژیم در این تهاجم به زنان هم دست شدند: از خمینی و رفسنجانی تا بازرگان و بنی صدر. خمینی، در تیرماه ۱۳۵۹ به دولت بنی صدر دستور داد تا «نشانه های شاهنشاهی» را در ادارات دولتی از بین ببرد.  قانون منع حجاب در ادارات دولتی، در ۱۶ تیر ماه ۱۳۵۹در شورای انقلاب به ریاست مهدی بازرگان تصویب و از سوی اکبر هاشمی رفسنجانی ابلاغ شد: «خانمها بدون پوشش اسلامی حق ورود به ادارات دولتی را ندارند.»

اجرایی کردن این قانون طبق روال رژیم جمهوری اسلامی بر عهده ی اوباش و اراذل حزب اللهی گذاشته شد. آنان درخیابان ها به زنان حمله میکردند، اسید می پاشیدند، به تجمعات سیاسی حمله می کردند تا زنان را وادار به حجاب کنند. اجباری کردن حجاب اسلامی پس از حمله به دانشگاه ها در فروردین همین سال، تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» و تلاش برای حاکم کردن شریعت اسلامی بر دانش و دانشگاه و تسهیل رواج جهل سازمان یافته ی دینی، دومین اقدام جمهوری اسلامی برای استقرار شریعت اسلامی بود.

در مقابل این قانون، راهپیماییهای اعتراض آمیزی شکل گرفت که با خشونت برهم خورده و تعداد بسیاری از معترضان دستگیر شدند. تیغ کشیدن بسیجی و اوباش حزب اللهی بر صورت زنان آغاز شد. سال ۱۳۶۲ قانون تعزیرات (ماده ۲۰۱) تصویب شد که بعدها به صورت تبصره ای به ماده ۶۳۸ «قانون مجازات اسلامی» مصوب ۱۳۵۷ الحاق شد. طبق تبصره ی این ماده: «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند» حبس و جریمه می شوند.

زنان علیه زنان

زنانِ حکومتی مانند زهرا رهنورد، از سرکردگان تبدیل حجاب اسلامی به قانون و راهگشای «قانون مجازات اسلامی» بودند. حجاب اجباری محور اعمال خشونت دولتی علیه زنان شد. زهرا رهنورد و امثالهم به آرایش این خشونت کریه و سیستماتیک پرداختند که «لغو حجاب بزرگترین تراژدی خویشتن اسلامی ما بوده است. … همین که این پرچم متعالی اسلام و اصالت از دست مردم پائین افتاد، جایش را رسوائی، بی ناموسی، آزادی نامحدود، تبه کاری، بیرحمی، خودنمائی، فساد و هرزگی و از بین رفتن کامل آزادی و استقلال گرفت. خدا دست نظام های ستم گر غرب و شرق را که در ۵۰ سال گذشته ما را به مغاک رسوائی  جدائی از خویشتن ِاسلامی  متعالی مان پرتاب کردند، بشکند.» به نظر رهنورد، «زن نماد شرف جمعی یک ملت است» و تجاوز به این «شرف کلکتیو» موجب از هم پاشیدن روحیه ی آن ملت می شود و امپریالیست ها با لغو اجباری حجاب در واقع به این شرف کلکتیو تجاوز کردند. («زیبائی حجاب و حجاب زیبائی»)

اینگونه نظریه پردازی های ارتجاعی و تاریک اندیشانه، حیات جدیدی به فرهنگ نفرت از زن به ویژه زنی که در عرصه اقتصاد و جامعه و دانش اندوزی و کارگری فعال است و از بدن خود و شخصیت فعال و نگاه تیزبین خود شرم ندارد، بخشید.

اسید پاشی توسط «نیروهای خود سر» انجام نمی شود

زنان در زندگی خود چهار شکل آزار، یعنی آزار جسمی، کلامی و روانی، اقتصادی و جنسی را تجربه می کنند. در جمهوری اسلامی ایران، ضرب و جرح زن توسط نزدیکان و حتا قتل ناموسی آنان پشتوانه ی قانونی و شرعی دارد. طبق تحقیقات علمی، قتل های ناموسی در سه دهه گذشته در ایران جهش وار رشد کرده است. کلیه ی شیوه های آزار و اذیت جسمانی، کشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانی کردن، اخراج از خانه، محروم کردن از غذا، سیلی، لگد و مشت زدن، کشیدن و هل دادن، … هیچ یک جرم محسوب نمی شوند و بخشی از روابط خصوصی در «کانون خانواده» محسوب می شوند..

آزار روانی و کلامی علیه زنان در جامعه رایج است. از شایعه پراکنی در محیط های کار و محل زندگی تا تحقیر و توهین روزمره و تهدید به آزار. مردان در مورد این نوع خشونت نیز از بلندگوهای مساجد و نماز جمعه ها تعلیم داده می شوند. فقط به این دو مورد توجه کنید: هاشمی رفسنجانی در خطبه نماز اردیبهشت سال ۱۳۶۵ گفت:  بعضی از، خانم ها متأسفانه راضی اند مویشان بیرون باشد و یا پشت در خانه بایستند، کسی عبور میکند، اندام لخت خود را نشان بدهند، به حزب اللَّه وعده دادیم اینها آدم میشوند؛ ولی مثل اینکه یک مقدار احتیاج به خشونت دارند. در خطبه نماز تیرماه ۱۳۶۵ گفت: «خانمی که هیکل را درست کرده آمده توی خیابان، تبدیل میشود در آخرت به موجودی که هرکس نزدیکش میشود باید دماغش را بگیرد که از بوی تعفن اواذیت نشود.»

اجبار در روابط جنسی یا تجاوز به عنف در ایران پشتوانه ی قانونی و شرعی دارد. خرید و فروش کودکان توسط «ولی شرعی» که پدر یا جد پدری است، تحت عنوان ازدواج در جمهوری اسلامی قانونی و شرعی است و ازدواج اجباری محسوب نمی شود زیرا پدر یا جد پدری با آن موافقند. پدر و جد پدری می توانند دختر بچه ی بالای ۹ سال را برای تجاوز به هر مردی بدهند. اما اگر دختر بچه زیر ۹ سال باشد فقط می توانند او را مزدوج کنند و اسلام شرط می کند که تجاوز به دختربچه باید بعد از ۹ سالگی (سن بلوغ) صورت بگیرد. کلیه ی این «قوانین شرعی» به تفصیل توسط خمینی و دیگر آیت الله های حاکم در ایران به نگارش درآمده و در حوزه ها و از منبرهای مساجد آموزش داده می شود.

حال سوال این جاست: آیا این نظام را که بنیاد اش بر این قوانین گذاشته شده است و محور و سوخت و ساز ایدئولوژیک آن بر سرکوب جسمی، کلامی، روانی و جنسی زنان است را می توان اصلاح کرد؟

یکبار دیگر زنان علیه زنان

قانون و زندان و چوب و چماق  همراه با مغزشویی دینی و به اصطلاح «آموزش و فرهنگ سازی» در میان توده های مردم قشری گری و افکار سنتی را گسترش داد. در میان زنان قشرهای گوناگون صدها هزار زنِ زن ستیز تولید شد. این توده های قشری و زن ستیز، تئوریسین های خود را هم پیدا کردند. حتا زنان روشنفکر سکولار شروع به رمانتیزه کردن «اسلام» و «حجاب» کردند و نقد خود را به احکامی کریه مانند «قصاص» محدود کردند. حتا از این هم عقب تر رفته و خواهان برابری «دیه» بین زن و مرد شدند. عده ای دیگر، برای یافتن حاشیه ای امن دست از مقابله با حجاب اجباری برداشتند و «خشونت علیه زنان» را به کتک خوردن زن و تجاوز به وی، تقلیل دادند. اینان نمی فهمند یا خود را به نفهمیدن می زنند که کلیه گرایش های ضد زن در جامعه که قبل از جمهوری اسلامی نیز موجود بود در چارچوب حکومت تئوکراتیک و اعمالِ همه جانبه ی شریعت اسلامی حیاتی جدید یافته است و مرتبا با آن تغذیه می شود  و حجاب اجباری در مرکز آن قرار دارد و سرکوب زنان «بی حجاب» و «بدحجاب» و تحمیل حجاب اسلامی در نظام جمهوری اسلامی، یک راهکار استراتژیک است برای ایجاد انسجام اجتماعی و تحت فرمان درآوردن زنان و مردان جامعه.

گرایش و افق پرهیز کردن از شاخص اصلی سرکوب زنان در جمهوری اسلامی و رضایت دادن به خواست های ناچیز و قابل قبول و قابل تحمل برای رژیم، چیزی به نام «کمپین یک میلیون امضاء» را به وجود آورد. امروز، این گرایش در حال نوشتن فصل جدیدی از «زنان علیه زنان» است و با شعار «بهم زدن چهره ی مردانه مجلس اسلامی» به میدان آمده است تا عاملین و مجریان زن ستیزی این نظام را زنانه تر کنند.

چارچوبه گسترده

 خشونت علیه زنان در ایران گسترده است: از کتک و تحقیر و محرومیت و کنترل روزمره ی زن توسط مرد، تا آزار خیابانی و اسید پاشی و تجاوز گروهی. اما همه ی این ها دارای چارچوبی است به نام رژیم اسلام گرای حاکم. در جامعه این رابطه ی قدرت از کودکی به پسران آموزش داده می شود. و مردانی که از احساس بی کفایتی در مقابل زنان رنج می برند، دست به خشونت های پنهان و آشکار علیه زنان می زنند. این احساس بی کفایتی و وابستگی، با رشد سرمایه داری و کشیده شدن هرچه بیشتر زنان به عرصه ی دانش و کار و سیاست بیشتر می شود. تقابل این دو روند، خشونت علیه زنان را تشدید میکند.

ساده انگارانه است اگر به گفتن این حرف اکتفا کنیم که، «هرجا ستم است مقاومت است». البته زنان در مقابل خشونت مقاومت می کنند. اما ابعاد خشونت سازمان یافته آن چنان گسترده است که بدون آموزش و بسیج و سازمان دهی،  زنان در اکثر موارد به انفعال و پذیرش منفعلانه ی سرنوشت خود می افتند و به ستم تن می دهند. این ماجرایی است که در مورد همه ی ستم دیدگان جهان صادق است. توده های مردم از زن و مرد باید بیاموزند این وضعیت را نباید تحمل کرد و پذیرفت و باید بدانند چاره ستمدیدگان وحدت و تشکیلات است. مبارزه متشکل به زنان پشتوانه ی سیاسی و اعتماد به نفس می دهد تا قفس اسارت خود را درهم بشکنند. این مبارزه و مقاومت سازمان یافته باید به آزاد کردن انرژی زنان در خدمت به انقلابی که بنیان نظام سرمایه داری اسلام گرا در ایران را درهم بشکند و همه ی ستم دیدگان و استثمارشوندگان را رها کند، خدمت کند. در مقابل گرایش به تسلیم باید مقاومت را تبلیغ و ترویج کرد و سازمان داد؛ در مقابل گرایش اصلاح نظام باید تغییر رادیکال وضع موجود را تبلیغ و ترویج کرد و سازمان داد؛ در مقابل اصلاح طلبی و انتخابات، انقلاب را باید تبلیغ و ترویج کرد و سازمان داد؛ در مقابل افق اسلام گرا باید افق انقلاب کمونیستی را تبلیغ و ترویج کرد و مبارزات امروز را با آن پیوند داد. جامعه ما برای رهایی و جنبش کمونیستی برای بالیدن و قدرتمند شدن نیاز به آن دارد که «زنجیرها را بگسلیم و خشم زنان را همچون نیروی قدرتمندی در راه انقلاب رها کنیم.