دولت آزاد جونز

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

فیلمی درباره‌ی تاریخ برده‌داری در آمریکا

از نشریه آتششماره ۶۱

نسترن صداقت

فیلم​های تاریخیِ خوب، ذهنیت تاریخی به توده​های مردم می​دهند تا مسیر تاریخیِ شکل​گیری وضعیت امروز را ببینند.  فیلم دولت آزاد جونز Free State of Jones ساخته​ی گری راس از آن جمله است. داستان فیلم، واقعی و روایت فصلی از جنگ داخلی امریکا (۱۸۶۱-۱۸۶۵) است. قیام سازمان​یافته​ی برده​های سیاه و دهقانان فقیر سفید علیه ارتش برده​دار جنوب، موفق به آزاد کردن قلمرویی در یکی از ایالات جنوبی می​شود و چون توسط ارتش شمال (با فرماندهی ژنرال شرمن و تحت ریاست​جمهوری آبراهام لینکلن) به رسمیت شناخته نمی​شود، طی بیانیه‌ای که حکم قانون اساسی آن را دارد، قلمرو آزاد شده را «دولت آزاد جونز» اعلام می​کند.۱

نیوتن نایت (نوت) زارع فقیری از ایالت می​سی​سی​پی آمریکا است که به عنوان پرستار به خدمت ارتش جنوب بُرده می​شود. با بالا گرفتن جنگ و برای تامین نیازهای ارتش، دولت روی محصول کار زارعین کوچک دست می​اندازد. مزارع بزرگ (پلانتاژها) با نیروی کار برده​های سیاه پنبه می​کارند و به انگلستان صادر می‌کنند. اما زارعین کوچک که ذرت می​کارند و خوک پرورش می​دهند، صاحب برده نیستند. مردان جوان این زارعین به زور سرنیزه به جبهه فرستاده می​شوند اما پسران صاحبان پلانتاژها به ازای داشتن ۲۰ برده​ی سیاه از سربازی معاف می​شوند.

برادر کوچک​​تر نیوتن نیز به همین سبک به سربازی برده می​شود و در همان روز اول کشته می​شود. نیوتن جنازه​ی او را به خانه می​برد. مجازات فرار از جبهه، مرگ است. با این حال، نیوتن دیگر به جنگ باز نمی‌گردد و در «جونز» به زنان و کودکان خانوارهای کشاورز که مردانشان به جنگ برده شده اند، کمک می‌کند تا اسلحه به دست بگیرند و در مقابل مامورین مالیاتی دولت که محصول آن​ها را برای جنگ مصادره می​کنند، بایستند. نیوتون تحت تعقیب قرار می‌گیرد. به کمک افرادی که برای نجات جان برده​ها آن​ها را مخفیانه به شمال می​فرستادند در مردابی مخفی می​شود. در آن جا یک دسته‌ی مسلح از سیاهان تشکیل می​دهد و با پیوستن هرچه بیشتر زارعین سفید جان به لب رسیده، این دسته مسلح که مرکب از زن و مرد، پیر و جوان است تبدیل به ارتش کوچکی می‌شود.

نیوتن فقط از «مرگ» فرار نکرده است. او این جنگ را «جنگ ثروتمندان می​خواند و از آرمان​های آن فاصله می​گیرد و راهی دیگر در مقابل توده​ها باز می​کند. اکثر توده​ها یا به جنگ تن داده​اند و یا با فریب شعارهای «افتخار» و «غیرت» و شعارهای توخالی میهن پرستانه به خود دلداری می​دهند.

نیوتن در جایی می​گوید این جنگ، جنگِ پنبه است. در واقع او با این جمله به محرک​های زیربنایی جنگ اشاره می​کند. آن زمان، دو نظام اقتصادی- اجتماعی در آمریکا حاکم  بود: یکی در جنوب براساس کشاورزی و روابط تولیدیِ برده‌داری و دیگری در شمال براساس تولید صنعتی و روابط تولیدی سرمایه‌داری و کار‌مزدی. رابطه میان اقتصاد کشاورزی جنوب و صنایع شمال آمریکا از طریق صنایع نساجی انگلستان برقرار می‌شد. محصول پنبه‌ی جنوب مواد خام صنایع نساجی انگلستان و رشد سرمایه داری را تامین می‌کرد و آمریکای شمالی واردکننده محصولات انگلستان بود. بدین ترتیب، سرمایه داران شمال نیز به طور غیرمستقیم از روابط برده داری در جنوب آمریکا بهره می بردند. تا اینکه، رشد قدرت اقتصادی و سیاسی جنوب برده دار و تشدید رقابت میان سرمایه‌داری شمال آمریکا با سرمایه‌داری انگلستان، شمال را بر آن داشت که قدرت ایالات جنوبی را به شدت محدود کند، حاکمیت خود را بر کل آمریکا برقرار کند و کنترل بازار داخلی را در دست بگیرد. زمانیکه جنگ داخلی امریکا در سال ۱۸۶۱ فرارسید، این دو نظام اجتماعی بر سر هر مساله‌ی ‌ مهم اقتصادی در حال برخورد بودند. به طور مثال، دولت برای حمایت از صاحبان صنایع شمال، تعرفه های مالیاتی سنگین بر واردات محصولات صنایع انگلستان بست اما طبقه ی برده دار جنوب، مخالف این تعرفه های بالا و خواهان «تجارت آزاد» با تولیدکنندگان  انگلستان‌ بودند.آبراهام لینکلن مرتبا الغای برده داری و  پیوستن سیاهان به ارتش شمال را به تاخیر می انداخت تا اینکه بر وی و طبقات حاکمه شمال معلوم شد بدون لغو برده داری و تبدیل برده ها به دهقانان آزاد (با و​عده​ی دادن ۴۰ آکر یا ۱۶ هکتار زمین و یک قاطر به هر خانوار برده) رسیدن به اهدافشان و مغلوب کردن ارتش جنوب ممکن نیست.

جنگ در سال ۱۸۶۵ با پیروزی شمال تمام شد. برده​داری ملغی اعلام شد اما مردم سیاه هرگز آزاد نشدند. پس از خاتمه​ی جنگ داخلی، دوران «بازسازی» آغاز شد. حق «چهل آکر زمین و یک قاطر» که از سوی لینکلن به برده​ها وعده داده شده بود نیز پس گرفته شد زیرا برای اداره​ی سودآور پلانتاژهای پنبه​ی جنوب، نیاز به کار رعیت​های نیمه​برده بود. فیلم دولت آزاد جونز این شکست و تلخیِ در نیمه​ی راه ماندن و لاجرم به عقب بازگشتنِ یک مبارزه​ی انقلابی و رهایی​بخش را خوب به تصویر می‌کشد. درواقع، فیلم با صحنه​ای از جلسه​ی یک محاکمه در سال ۱۹۲۰ گشوده می​شود و به گذشته یعنی به ماجرای دولت آزاد جونز، فلاش بک می​زند. در صندلی اتهام، نوه​ی پسری نیوتن نشسته است. وی متهم است که با وجود داشتن یک هشتم خون سیاه در رگ​هایش با یک زن سفید ازدواج کرده و به این ترتیب بر خلاف قوانین ایالات متحده آمریکا عمل کرده است. در آن زمان، سیاهان حق ورود به محله​ها و مجامع سفیدان را نداشتند و حتا دستشویی​ها وآب‌خوری‌های سیاهان و سفیدها جدا بود و این وضعیت تا دهه​ی ۱۹۶۰ ادامه یافت. در همان دوران در روسیه در نتیجه‌ی انقلاب سوسیالیستیِ اکتبر ۱۹۱۷ زنجیرهای ستم ملی درهم شکسته شده بود و همه​ی ملل از آزادی و برابری برخوردار بودند.

مردابی که نیوتن و سیاهان فراری در آن مخفی بودند، کم کم به پناهگاهی امن برای  دهقانان یا زارعین سفید فقیر تبدیل شد که در آن جا توسط نیوتن برای مقاومت در مقابل ستم‌های ارتش جنوب سازماندهی شده و تعلیمات نظامی​می​دیدند. دولت برای اعمال فشار بر آن​ها خانه‌ها و مزارعشان را به آتش می​کشید. ارتش کوچک جونز نیز به تلافی، پنبه‌هایی را که آماده​ی بار زدن بودند به آتش می​کشیدند. 

پس از پایان جنگ و شکست، به سیاهان «حق رای» داده شد. همراه با این حق، سیاهان حتا حق فرستادن فرزندانشان به مدارس مختلط سیاه و سفید را نداشتند (این وضع تا دهه‌ی ۱۹۶۰ ادامه یافت). فیلم به خوبی نشان می​دهد که جنگِ سیستم علیه سیاهان ادامه دارد و انداختن برگه​ای به درون صندوق​های رای نمی​تواند جوابی برای این جنگ باشد. سیستم حتا رای​ سیاهان را در شمارش آرا نمی​خواند (در این فیلم، سیاهان به حزب جمهوری​خواه یعنی،حزب لینکلن و امروز حزب دونالد ترامپ رای می‌دهند). به​طور خلاصه میتوان دید که انقلاب بورژوایی آمریکا نتوانست و نمی‌توانست برده‌ها را آزاد کند.

می‌توان گفت اصلی‌ترین علت شکستِ این قیام و به‌طور کلی شکستی که با دوران «بازسازی» بعد از خاتمه‌ی جنگ داخلی در آمریکا رقم خورد این بود که پرولتاریا و حزب کمونیست انقلابی آن در صحنه‌ی تاریخ نبود تا قیام بردگان و دیگر ستمدیدگان را بر بستر انقلاب سوسیالیستی و در اتحاد با آن به ثمر برساند. مقطع تاریخیِ فیلم، زمانی است که اندیشه‌های انقلاب پرولتری توسط مارکس و انگلس تازه شکل گرفته است و جنبش پرولتری هنوز در حال گذراندن مراحل اولیه‌ی خود است. در سال ۱۸۴۸ «مانیفست کمونیست» یعنی برنامه‌ی انقلاب کمونیستی، توسط مارکس و انگلس نوشته‌شده‌بود اما در رهبری این قیام و مبارزات عادلانه‌ی دیگر، نبود. در فیلم می‌بینیم که نیوتن با تفسیر دلبخواهی از انجیل و با اتکا به آن تلاش می‌کند موجه و عادلانه بودن قیامشان را نشان‌دهد و با ایدئولوژی انجیل به ارتش خود انسجام و افق اجتماعی بدهد. چند سال پس از پایان جنگ داخلی آمریکا، کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ رخ می‌دهد. اندیشه‌های مارکسیستی توسط کارگران مهاجر آلمانی به آمریکای شمالی می‌رسد و خیزش کارگریِ «هی مارکت» که منشا اول ماه مه روز جهانی کارگر است در سال ۱۸۸۶ در شیکاگو رخ می‌دهد. به یک معنا می‌توان گفت، شکست قیام جونز به دلیل محدودیت‌های تاریخی رهبریش و لاجرم اهدافش، حتمی بود. اما امروز این محدودیت تاریخی وجود ندارد. هدف انقلاب، راه انقلاب و نیروهای اجتماعی انقلاب در آمریکا و حتی اینکه چگونه می‌توان به لحاظ نظامی دشمن قدرتمند را شکست داد توسط باب آواکیان ترسیم شده است و حزب کمونیست انقلابی در آمریکا رهبر این انقلاب است. حتا قانون اساسی جامعه‌ی آینده توسط این رهبری تدوین شده است («قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی در امریکای شمالی»).   

در این فیلم، در زمینه‌ی شیوه‌های جنگیدن نیز درس‌های آموزنده‌ای هست. فیلم در نشان دادن تمایز و تفاوت عظیم میان ارتش «جونز» که ارتش برده‌ها و فقرا است، با ارتش جنوب برده‌دار موفق است. درواقع، تفاوت طبقاتی – اجتماعیِ این دو ارتش را کاملا می‌توان در روابط و اصول هر یک از این ارتش‌ها دید. در جنگ میان ارتش شمال و جنوب، کم ارزشترین چیز جان سربازان آن است. در مقابل آتشباری یکدیگر صف‌آرایی کرده و سربازان از هر دو طرف مانند برگ پاییزی بر زمین می‌ریزند. آدم یاد شیوه‌ی جنگی سپاه پاسداران می‌افتد که در جنگ ایران و عراق، سربازان و بسیجی‌ها را روی مین می‌فرستادند تا با اجساد خود زمینه را برای پیشروی گروه‌های الیت سپاه باز کنند.

در ارتش «جونز» همه برابرند. با عقب‌ماندگی‌های فکری و فرهنگی سفیدها مقابله می‌شود تا فکر و رفتار اجتماعیشان عوض شود. در این ارتش، شیوه‌ی جنگیدن، دلیرانه است اما با هدف حفظ نیروی خود به حداکثر ممکن و نابود کردن نیروی دشمن به حداکثر ممکن.  اما در این ارتش یا بهتر است بگوییم در این انقلاب، همه چیز نرم و راحت و ساده و در خط مستقیم نیست. در مقطعی از فیلم می‌بینیم که نیوتن به فکر عقب نشینی به مرداب و تمدید قوا برای ادامه جنگ می‌افتد زیرا ارتش ژنرال شرمن از کمک به آنها سر باز زده است و همین امر در صف اعضای سفید ارتش جونز تزلزل انداخته است.

انقلاب، یک واقعیت یک لایه نیست. قشرهای مختلف جامعه در آن حضور دارند که پرولتر یا «هیچ‌بودگانی» که چیزی برای از دست دادن ندارند، نیستند. در این فیلم، بردگان همان طبقه‌ی بی‌چیز جامعه بودند که منافعشان فقط با نبود سیستم حاکم، محقق می‌شود اما درکنار اینها کشاورزان فقیر هم هستند. این اتحاد بر قدرت ارتش جونز می‌افزاید اما پیچیدگی‌های خاص خود را هم دارد. پیوستن قشر خرده بورژوازی، برای پیروزی انقلاب حیاتی است اما با خود تزلزل‌های طبقاتی شان را نیز وارد می‌کنند. در طول مبارزه این سیاهان هستند که مدام به ادامه‌ی مبارزه اصرار دارند و دهقانان گاهی با حسابگری بیشتری نسبت به از دست دادن یا ندادن اموالشان حرکت می‌کنند.

این فیلم گوشه‌ای از حقیقت حرف مارکس را نشان می‌دهد که، سرمایه‌داری در حالی که خون از دستانش می‌چکید پا به جهان گذاشت و حرف آواکیان را به تصویر می‌کشد که: «ایالات متحده‌ی آمریکا به شکل امروز آن، بدون برده داری شکل نمی‌گرفت. این یک حقیقت ساده و اساسی است.»۲ n

پانوشت:

۱ – نیوتن و افرادش که شمال را مترقی‌تر از جنوب می‌دانند برای ادامه‌ی مبارزه و جبران کمبود سلاح و نفرات خود از ارتش ژنرال شرمن درخواست کمک می‌کنند اما شمالیها فقط تعدادی سلاح برایشان میفرستند و آنها را نادیده میگیرند. شمالی‌ها حاضر نیستند به قیمت کسب حمایت این گروه به طبقه برده دار جنوب پشت کنند زیرا آنان را شریک واقعی خود در دوران پس از جنگ می‌دانند. خود آبراهام لینکلن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا نماینده‌ی سیاسی بورژوازی شمال یعنی صنعتگران و صاحبان راه آهن و دیگران بود و جنگ داخلی را به نفع آنان هدایت می‌کرد. چهار قانون دولت آزاد به این قرار است: اعلام دولت آزاد و محدوده‌ی جغرافیایی آن. همه کسانی که روی دو پا می‌ایستند با هم برابرهستند. هر کس، مالک چیزی است که کاشته است. هیچ کس نمی‌تواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود.

۲ – باب آواکیان. کتاب«پایه‌ها»شماره ۱:۱

برای مطالعه‌ی بیشتر در این باره به کتاب دموکراسی جفرسونی نوشته‌ی باب آواکیان رجوع کنید.