حق تعیین سرنوشت ملل را به رسمیت می شناسیم اما مردم کُرد به چیزی بیشتر از «کردستان مستقل» نیاز دارند

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

تا زمانی که ستم ملی در مناطق مختلف جهان از جمله در خاورمیانه وجود دارد، «حق تعیین سرنوشت تا جدایی» که به قول لنین معنایی جز به رسمیت شناختن حق جدایی ندارد، یک حق موجه است. ملت های کُرد در هر چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه مانند دیگر ملل تحت ستم در این کشورها، حق تعیین سرنوشت دارند. ستم ملی در عراق، دیرینه و ریشه دار است و روابط مردم کردستان با دولت بغداد را به سی سال اخیر نمی توان تقلیل داد. هنوز جای زخم های انفال و حلبچه التیام پیدا نکرده است. بنا بر این تمامی تهدیدات، تحریم ها، تحلیل ها و توهینهای شوینیستی و فاشیستی چه از سوی دولتهای مرکزی ایران، ترکیه، عراق و سوریه و چه توده های طرفدار توهم «حفظ تمامیت ارضی» در این کشورها، ارتجاعی، بی اساس، یاوه و شوینیستی است. «تمامیت ارضی» تحمیل شده با سرنیزه و اشغالگری برای مردم کردستان در هر چهار پارچه، طی صد سال اخیر چیزی جز کشتار، جنگ و آوارگی، انکار هویت ملی، فقر، تحقیر و تبعیض به دنبال نداشته است. رهایی از ستم ملی، از ملزومات رهایی توده های مردم در هر چهار پارچۀ کردستان است و حق جدایی همواره برای تمام ملل تحت ستم در هر نقطه ای از جهان از سوی کمونیستها به رسمیت شناخته شده و خواهد شد. از بین بردن هر گونه ستم و تبعیض (از جمله ستم ملی)، بخشی از برنامۀ انقلاب سوسیالیستی و دست یافتن به جهان کمونیستی است. از این رو، جدایی و تشکیل دولت مستقل حق ملت کردستان در عراق است.

اما تحلیل وضعیت مشخص همه پرسی استقلال در کردستان عراق (باشور) این سوال را به ذهن می آورد که چه کسانی و تحت چه شرایطی، پرچمدار استقلال شده اند؟ آیا بورژوا-ناسیونالیستهای حاکم در باشور، صلاحیت رهبری مردم کُرد به ویژه اکثریت کارگران و زحمتکشان آن برای رهایی و یک زندگی و جامعه بهتر را دارند؟ آیا تجربۀ مملکت داریِ احزابی مانند پارت دمکرات کردستان و اتحادیۀ میهنی طی قریب  سی سال در کردستان خودمختار پس از سال ۱۹۹۱ و سپس حکومت فدرالی اقلیم بعد از سال ۲۰۰۳، چیزی جز فساد و خودکامگی قشری از بورژوا کمپرادورهای کُرد در بر داشته است؟ وضعیت اقتصاد، صنعت و کشاورزی طی این سی سال در کردستان چیزی به جز وابستگی بیشتر به سرمایۀ جهانی و دولتهای ارتجاعی منطقه مانند ترکیه و جمهوری اسلامی ایران بوده است؟ وضعیت زنان چیزی جز تشدید سنتها و بندهای پدرسالارانۀ عشیرتی، مذهبی، فئودالی و سکسیستی بوده است؟ وضعیت جوانان، روشنفکران دگر اندیش، روزنامه نگاران و هنرمندان کُرد چیزی جز اختناق، زندان، ترور، سرکوب و پیشنهاد مزدوری برای صاحبان قدرت بوده است؟ آیا کارنامۀ سیاست خارجی و داخلی رهبران اقلیم، جز اتحاد و ائتلاف با طیفی از مرتجعین و فاشیستها از جورج بوش و قاسم سلیمانی و مأمورین موساد تا اردوغان و حزب اسلامی کردستان و ترامپ بوده است؟ بخشی از بورژوازی کُرد به رهبری مسعود بارزانی با تکیه بر خواست تاریخی ملت کُرد مبنی بر استقلال، این همه پرسی را به کارت برنده ای برای پیشبرد سیاستهای ارتجاعی اش در داخل اقلیم کردستان و کل فضای سیاسی عراق تبدیل کرده است. بارزانی و حزبش که تا پیش از برآمدن داعش و جنگ آن، با حجم وسیعی از نارضایتی عمومی و افزایش اعتراضات و تجمعات مردمی در داخل مرزهای حریم اقلیمی روبرو بود، پس از افتضاح واگذاشتن مردم شنگال به داعش با بد نامی بیشتری روبرو شده است و اینک با کارناوال پر هیاهوی همه پرسی، به دنبال بهبود موقعیت خود است تا هرگونه اعتراض و انتقاد را با باغ سبزِ کردستان مستقل فعلا از دستور کار خواست عمومی خارج کند. تثبیت موقعیت پارت دمکرات در مقابل دیگر احزاب بورژوا ناسیونالیست کُرد از جمله اتحادیه میهنی و جنبش تغییر (گوران) و حتی پ.ک.ک و به حاشیه راندن آنها از دیگر اهداف بارزانی در این مانور قدرت است. مسعود بارزانی همچنین می کوشد رهبری بورژوازی کُرد در چانه زنی با بورژوازی عرب در عراق پس از سقوط داعش را هم در دست گرفته و تحکیم کند. واقعیت این است که عراق پس از شکست داعش در موصل ، دیگر آن عراقی نیست که پس از سقوط صدام، تحت قیمومیت ژنرالهای آمریکایی و از ائتلاف شکنندۀ شیعیان و کُردها ساخته شد. عراقِ پس از داعش، نیاز به باز تقسیم سهم هر بخش از بورژوازی کُرد، شیعه و سنی از کیک قدرت دارد. باز تقسیمی که قرار است چشم اندازهای آیندۀ سیاسی عراق را برای یک دورۀ نسبتاً طولانی ترسیم کند. آن هم در سایۀ حضور، سهم خواهی و رقابتهای گرم و سرد طیف مختلفی از قدرتهای جهانی رقیب مثل آمریکای ترامپ، روسیۀ پوتین، اتحادیۀ اروپا و چین، و دولت های   منطقه ای رقیب مانند ایران، عربستان سعودی، ترکیه. بورژوازی کُرد و در رأس آن مسعود بارزانی نمی خواهد در این جنگ قدرت، دست پایین را داشته باشد و بار دیگر بر سر درآمد حاصل از فروش نفت کرکوک یا مرزهای مناطق محل مناقشه، در موقعیتی مشابه سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۴ قرار بگیرد. قمار پُر ریسک و نامشخص بورژوازی کُرد با کارت استقلال کردستان اگر به موفقیت منجر شود، آنگاه آنها را در رأس یک کشور مستقل تازه تأسیس قرار می دهد و در صورت عدم موفقیت به اربیل این امکان را خواهد داد تا بغداد و حتی آنکارا و تهران را به مرگ گرفته تا به تب راضی شده و سهم بیشتری از منابع قدرت و ثروت را در اختیار بورژوازی کُرد بگذارند.

با تحلیل مشخص از چنین شرایطی کمونیستها نمی توانند و نباید از استقلال کردستان تحت هژمونی بورژوازی کُرد دفاع کرده و آن را تبلیغ کنند، اگرچه باید بر حق تعیین سرنوشت ملت کردستان پافشاری کنند. زیر سوال بردن و انکار این حق تحت هر پوششی، آب به آسیاب شوونیستها و فاشیستهای تهران، آنکارا، بغداد و دمشق ریخته و کارگران و زحمتکشان و اقشار مترقی کردستان را هر چه بیشتر به زیر بال و پر بورژوا ناسیونالیستهای کُرد خواهد راند.

اما تحت ریاست و رهبری بورژوازی وابسته به امپریالیسم کُرد، چه کردستان در آینده مستقل باشد و چه کما فی السابق یک منطقۀ خودگردان و فدرال، فرقی به حال اکثریت مردم کُرد نخواهد کرد و سلطۀ یک دولت دیکتاتوری بورژوایی مرتجع و فاسد ادامه خواهد یافت. بورژوازی هیچ ملتی نه می خواهند و نه قادر است زمینه و امکان رهایی همۀ مردم از تمام انواع ستم، بهره کشی و تبعیض را فراهم کند.

شماری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون از فراخوان بارزانی استقبال کرده اند و به این ترتیب، به اکثریت مردم زحمتکش کردستان فراخوان داده اند که از منافع طبقات استثمارگر حاکم در کردستان تبعیت کنند. بورژوازی کرد با جلو گذاشتن مطالبات خود از سهم قدرت در عراق که در شکل خواست استقلال بیان شده است، شرایطی را فراهم آورده که هر نیروی مترقی و پیشرویی را به دنبال خود بکشد و آن را بدون هیچ قید و شرطی بپذیرند. اما واقعیت چیست؟ واقعیت آن است که به طور عینی، برای پرولتاریای عراق و ایران و ترکیه و سوریه و مردم فلسطین و خاورمیانه خواست حق تعیین سرنوشت تابع مبارزه طبقاتی است و در پرتو آن می تواند به واقع به گونه ای تحقق یابد که منافع این طبقه را در هر کشور برآورده کند. ایجاد کشوری مستقل توسط بورژوازی وابسته به امپریالیسم جهانی، هرگز منجر به پایان ستم ملی نشده و نخواهد شد و حداکثر چیدمان ستم گری ملی را تغییر می دهد و جهان بینی پرولتاریا، به وی اجازه نمی دهد این یا آن چیدمان از ستم گری ملی را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد.

با تشکیل کردستان مستقل، استثمار کارگران و زحمتکشان کُرد و ستم بر زنان تداوم یافته، وابستگی به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی قطع نشده و کانونها و مراکز تبلیغ و ترویج و باز تولید پدرسالاری و دین به کار خود ادامه خواهند داد. واقعیت بسیار آشکار است: منافع کوتاه مدت و درازمدت طبقات تحت ستم و استثمار کردستان هیج جایی در این «استقلال» ندارد. آنچه مردم کردستان به ویژه ستمکش ترین اقشار و طبقات این خطه به شدت و به طور عاجل نیاز دارند، نه تبدیل اقلیم کردستان به دولتی مستقل با همان روابط بهره کشی و ستم گری، بلکه انقلابی است که با حضور توده های آگاه و فداکار مردم کردستان به تمام انواع تبعیض و استثمار خاتمه داده و کردستان را به واقع به یک منطقۀ پایگاهی برای انقلاب جهانی کمونیستی تبدیل کند. رهایی واقعی مردم کردستان در گروی پیروزی انقلاب کمونیستی و تشکیل دولت دیکتاتوری پرولتاریا است. استقرار دولت، اقتصاد و جامعۀ سوسیالیستی با هدف پیشروی انقلاب جهانی کمونیستی، آن گزینۀ واقعی، امکان پذیر، ضروری و مطلوبی است که اکثریت مطلق مردم کردستان و تمام منطقه و جهان به آن نیاز دارند. پرچم چنین انقلابی نه جبران عقب ماندگی های «ملت من» است و نه گرفتن انتقام ستمی که بر «ملت من» رفته است، بلکه انترناسیونالیسم پرولتری و همزیستی آزادانه، توافقی و برابری تمام ملل است و تلاش برای رهایی همگان. پیش گذاشتن چنین الگویی از عهدۀ هیچ شکلی از ناسیونالیسم و هیچ حزب، جریان و رهبری بورژوا ناسیونالیستی بر نمی آید و نیازمند حزب کمونیست مسلح به کمونیسم نوین و توده های آگاه و فداکار است که به رهایی تمام بشریت می اندیشند.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست)

مهر ۱۳۹۶/ اکتبر ۲۰۱۷