با جمهوری اسلامی بجنگیم، مردم را برای انقلاب سازماندهی کنیم!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

مرگ بر جمهوری اسلامی، نبرد برای جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران!

بیانیۀ تحلیلی حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) پیرامون جنبش فرودستان

«مارکسیسم هزاران حقیقت را در بر می‌گیرد اما همۀ آن‌ها در یک چیز فشرده می‌شوند: شورش علیه هر آن چه ارتجاعی است بر حق است»! (مائو تسه دون)

توفان اجتماعی بزرگی برای به گور سپردن جمهوری اسلامی به پا شده است. صدای شور و شادی و قهقهۀ نبرد مردم خموش و خمیده از فقر و ستم گری شیادان اسلامی، فضای جامعه را گرفته است. مردم به دل خطر یورش می‌برند و به افقی نگاه می‌کنند که در آن جمهوری اسلامی، یعنی نظام ستمگری که با خرافۀ دین و سرنیزه ۴۰ سال بر ایران حاکم است، دیگر وجود ندارد. باید با گام‌های محکم و مطمئن تا جایی پیش برویم که بر ویرانه‌های جمهوری اسلامی، دولت و نظام اجتماعی بنیادا متفاوتی بنا کنیم. نباید گذاشت همانند سال ۱۳۵۷ زنجیرهای گرانِ ستم و بی عدالتی به لرزه در بیایند اما پاره نشوند. به قدرت رسیدن حکومت فاشیستی دینی در ایران با دزدیدن یک انقلاب عظیم، فقط برای جامعه ما فاجعه بار نبود، بلکه به تقویت جنبش‌های ارتجاعی اسلامگرا در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا منجر شد. تکرار آن فاجعه، به خاطر اکثریت فرودستانی که به پا خاسته‌اند و به خاطر رهایی بشریت هرگز مجاز نیست.

مشروعیت جمهوری اسلامی، تا پیش از این خیزش بزرگ شکننده بود. اما اکنون در ابعاد وسیع‌تر و به طرز ترمیم‌ناپذیری فرو ریخته است. جنبش مردم با سرعتی صاعقه‌ وار از مطالبات اقتصادی و ابراز خشم علیه گرانی، به «مرگ بر خامنه ای» رسید. جنبش وقتی به این نقطه رسید، عقب نشینی رژیم به شکل ارزان کردن تخم مرغ، تعلیق افزایش بهای بنزین و یا زنده کردن سپرده‌های مالباختگان، شلیک خنده در میان مردم و پوزخندی از استیصال در میان خود حکومتی ها را به دنبال داشت.

سران جمهوری اسلامی چنان آشفته‌اند که هر روز یک تحلیل و یک آمار و یک گمانه زنی ارائه می‌دهند. شکاف‌های قدیمی‌شان عمیق‌تر شده و از رسیدن به یک راهکار واحد برای رویارویی با این شرایط، عاجزند. حتا در درون جناح‌‌های اصلی حاکمیت (اصلاح طلب و اصولگرا) راه کار واحدی وجود ندارد. هم فرمان سرکوب صادر کرده و هم از آن وحشت داشته و پیشنهاد مدارا می‌دهند. جناح‌های مختلف حکومتی به تسویه حساب‌های میان خودشان دست زده و هر یک علت و خاستگاه خیزش مردم را به «ناکارآیی»، «توطئه چینی»، «تخریب» آن دیگری نسبت می‌دهند. دهان باز کردن شکاف های درون هیئت حاکمه، فرصت خیزش و عصیان را به توده های محروم و فرودستان داد. رقابت جناح‌های مختلف حکومت و نیازشان به افشای دزدی‌ها و اختلاس‌ها و افشاگری روحانی در مورد سهم بزرگی که از بودجه به نهادهای دینی اختصاص می‌یابد، نفتی بر آتش خشم مردم بود. این که دقیقا حرکت مردم از کجا  شروع شد کمترین اهمیت را ندارد. خیزش توده‌ها، ریشه در این نزاع‌ها ندارد هرچند که از آن بهره گرفته است. ریشه اصلی اعتراض و خیزش مردم، در نظام اقتصادی اجتماعی سرمایه دارانه حاکم است که توسط استبداد دینی، بی حقوقی و تبعیض مفرط، فقر و بیکاری و گرانی را به مردم تحمیل کرده و هر شکلی از اعتراضات‌شان را با دستگاه امنیتی و نظامی اش سرکوب می‌کند. این استثمار و سرکوب و تحمیل انواع تبعیض‌های اجتماعی در شکل ستم بر زنان و مردم ملیت‌های مختلف در ذات جمهوری اسلامی است. منشاء اصلی خیزش مردم در روابط اقتصادی سرمایه داری نهفته است که در یک سو ثروت‌های عظیم ناشی از رنج و کار میلیون‌ها انسان در دستان قشری کوچک و انگل صفتی متمرکز شده و در سوی دیگر، خیل عظیم توده‌های محروم از دسترنج خود که از اولیه ترین حقوق انسانی بی‌بهره اند. کل دستگاه‌های نظامی، امنیتی و ایدئولوژیک سرکوب‌گر از این روابط نگهبانی می‌کنند.

 این خیزش به لحاظ محتوای شعارها و عزمش فقط قابل مقایسه با جنبش توده‌ای است که در سال ۵۶-۵۷ علیه رژیم شاه بلند شد. این خیزش مردمی به لحاظ سیاسی، رأس و کلیت نظام را آماج قرار داده است. از لحاظ گستردگی و ترکیب طبقاتی قشرهای درگیر در مبارزه، به لحاظ مکان‌های جغرافیایی پراکنده و رادیکالیسم سیاسی و عملی، در تاریخ جمهوری اسلامی بی مانند است. اگر در خیزش سال ۸۸ اساسا قشر متوسط در چند شهر بزرگ و بیشتر در پایتخت برای باز پس گرفتن رای دزدیده شده‌شان به میدان آمدند، این بار قشرهای دیگری محرک خیزش‌اند و عمدتا کارگران و زحمتکشان و توده‌های فقیر و بیکار و متمرکز در شهرها و شهرستان‌های کوچک هستند که بخشی از آنان حتا تحصیلات دانشگاهی دارند. شعارِ «مرگ بر خامنه‌ای»، که امروز در شهرهای مختلف فریاد زده می‌شود و پائین کشیدن تصاویر او یا عکس‌های خمینی، کارکردِ شعارِ «مرگ بر شاه» و پائین کشیدن مجسمه‌های او در سال ۵۷ را دارد. اگر شعار «مرگ بر شاه» بیان نفرت توده های مردم از یک نظام شاهی ستمگر بود، شعار «مرگ بر خامنه ای» فشرده انزجار عمومی از نظام جمهوری اسلامی و جنایت‌ها و بی‌عدالتی‌های بزرگی است که طبقه سرمایه دار استثمارگر و رژیم اسلام‌گرای حافظ منافع آن، چهار دهه بر مردم اعمال کرده اند. شعارهایی چون «اسلامو پله کردن، مردمو ذله کردن»، «حسین حسین شعارشون، تجاوز افتخارشون»، «مرگ بر حکومت آخوندی»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و حملات به مساجد، حوزه های علمیه و مراکز تبلیغات اسلامی، آشکارا دین و دولت دینی را زیر حمله کشیده است و شعارهایی مانند «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» فراخوان گذر از جناح های «اصول گرا» و «اصلاح طلب» حاکمیت است و ضرورت سرنگونی کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی را جلو می‌گذارد. 

تمام نیروهای سیاسی نظم کهنه به تکاپو افتاده و تلاش می‌کنند مهر ارتجاعی خود را بر این جنبش بکوبند و بدیل‌هایی که تفاوت ماهوی با نظم کنونی ندارد را پیش روی مردم بگذارند. از ترامپ و نتانیاهو تا سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان. رهبران سازمان مجاهدین سعی دارند با کمک امپریالیست‌ها جایی در نظم جایگزین بعد از رژیم جمهوری اسلامی پیدا کنند و «بازار آزاد» سرمایه داری را در ایران «آزادتر» کنند. طرفداران نظام پادشاهی که زمانی دودمان ستمگرشان به زیر کشیده شد، مردم را به گذشته دعوت می‌کنند در حالی که جمهوری جنایت و رذالت اسلامی همان روابط طبقاتی استثمارگرانه‌ای را تداوم بخشید که حکومت پادشاهی نمایندگی‌اش می‌کرد. این درس حیاتی از تاریخ مبارزه در ایران است که حکومت‌ها تغییر می‌کنند، تاج‌های شاهی بر زمین می‌غلتد، اما اگر توده‌های مردم فریب برنامه‌های طبقات ارتجاعی را بخورند، اگر افق و برنامه رهایی‌بخش واقعی یعنی افق و برنامه انقلاب کمونیستی در میدان حضور نداشته باشد و با مبارزات مردم پیوند نخورد، آن‌گاه زنجیرهای ستم و بندگی هرگز پاره نخواهد شد و دور دیگری از ستم و ارتجاع با فرم‌های دیگر آغاز خواهد شد. در جریان انقلاب سال ۵۷ عمامه و منبر جایگزین تاج و تخت شد و در زندگی مردم نه تنها تغییری مثبت ایجاد نشد که صدها بار بدتر شد.

طبقه متوسط جامعه هنوز اساسا به این خیزش نپیوسته و هرچند «دستان نامرئی» اقتصاد سرمایه داری آن‌ها را نیز مرتبا به پائین می‌راند و منفعت اساسی‌اش در ایجاد تغییرات ریشه‌ای در جامعه است اما بنا بر خصلت طبقاتی‌اش از خیزش‌های رادیکال و قشرهای تهی دست که نیروی محرکه این قبیل خیزش‌ها هستند، و به طور کلی از انقلاب اجتماعی، به‌شدت در هراس است. رضایت این طبقه از حاکمیت و از موقعیت اجتماعی‌اش در ثبات رژیم نقش مهمی دارد. اما جمهوری اسلامی امروزه حتا قادر به ایجاد ثبات در حیات اقتصادی و اجتماعی این قشر هم نیست. 

جمهوری اسلامی باید سرنگون شود. محتوای اجتماعی این سرنگونی چیست و چه نوع جمهوری باید بر خاکستر آن بنا شود تا منافع فوری و درازمدت اکثریت مردم اعم از کارگران و زحمتکشان شهر و روستا، زنان، روشنفکران ترقیخواه، قشرهای میانی، ملیت های مختلف، مهاجران افغانستانی را بیان و تامین کند؟ جدایی دین از دولت، خواست به حقی است که خیزش مردم مطالبه می‌کند. جمهوری اسلامی یک رژیم استبدادی است که با مشت آهنین امنیتی و نظامی اداره می‌شود. دستگاه سرکوب امنیتی و نظامی آن باید درهم شکسته شود. جمهوری اسلامی یک نظام اجتماعی است که ساز و کارش بر فرودستی و تحقیر زن، بنا شده است. آزادی و برابری زنان در قانون و در خانواده و جامعه باید تامین شود و مردان افکار و رفتار خود را عمیقا تغییر دهند. قانون اساسی جمهوری اسلامی مردم این کشور را بر حسب جنسیت، ملیت و دین و مذهب رده بندی کرده و برای هر یک «حقوقی» متمایز قائل شده است. جمهوری اسلامی یک رژیم ضد حقوق و حیات همجنسگرایان است. برابری بی قید و شرط آحاد مردمی که در این کشور زندگی می‌کنند، بدون تمایز و تبعیض بر اساس جنسیت، ملیت، زبان، گرایش جنسی، باورها و عقایدشان در مقابل قانون باید برقرار شود. جمهوری اسلامی، یک نیروی نظامی تجاوزگر است که به رژیم های ارتجاعی مانند عراق و سوریه و گروه‌های ارتجاعی مانند حزب الله لبنان و حماس خدمات نظامی و امنیتی می‌دهد و علیه مردم این کشورها جنایت می‌کند. سرنگون کردن این رژیم و بنای یک جمهوری سوسیالیستی، آزادی و استقلال همه خلق‌های این منطقه را تامین خواهد کرد. جمهوری اسلامی، یک دولت و نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم است. سرنگونی این رژیم، گام اول در قطع دست نظام سرمایه داری جهانی از حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این کشور است. جمهوری اسلامی، بر مبنای اقتصاد سود محور سرمایه داری و بی کفایتی مدیریتی، محیط زیست را نابود کرده و هشتاد میلیون نفر مردم ایران را از آب و هوای سالم محروم کرده است. بدون سرنگونی  این رژیم، حتا یک گام در راه ترمیم محیط زیست نمی‌توان برداشت. این نظام سیاسی-ایدئولوژیک و اقتصادی-اجتماعی زایندۀ فساد، اختلاس و غارت وقیحانۀ ثروت‌های پولی و منابع طبیعی کشور توسط قدرت مردان جمهوری اسلامی است که هر روز شاهد آن هستیم.

شعارهای مردم

بسیاری از شعارهای این جنبش غنی و آموزنده‌اند و حقایق مهمی را تبدیل به ذهنیت سراسر مردم کرده اند. اما مطالبات و شعارهای کلیدی مانند لغو حجاب اجباری و آزادی و برابری زن و مرد یا محو ستم ملی بر ملل غیر فارس در هیچ یک از تجمعات اعتراضی بیان نشده است. علاوه بر این، برخی شعارها کاملا نقض خواست‌های بر حق مردم اند. به طور مثال، شعارهای حمایت از بازگشت سلطنت شاهی به ایران که نتیجۀ مقایسه‌های سطحی و واکنشی مردم به جمهوری اسلامی است. باید از سطح به عمق رفت و وجه اشتراک اساسی این رژیم با رژیم شاه را با وجود تفاوت‌های مهم‌شان دید. یا شعار «جمهوری ایرانی» کاملا در تضاد با «جمهوریت» است. زیرا جمهوریت بر اصل برابری کامل آحاد شهروندان یک کشور – اعم از این که ایرانی هستند یا غیر ایرانی – مبتنی است. علاوه بر این، محتوای اجتماعی جمهوری را نامعلوم و مبهم می‌گذارد. در این خیزش باید افکار مردم از نژاد پرستی و ناسیونالیسم دور شده و بر اساس همزیستی برابر همۀ ملل ساکن ایران و اتحاد انترناسیونالیستی با یکدیگر تغییر کند. این خیزش در صورتی می‌تواند دوام پیدا کند که همه چیز از جمله افکار خود مردمی که جان بر کف در این حرکت قرار گرفته اند را تغییر دهد.

در برخی از تظاهرات ها مردم شعار «سوریه را رها کن فکری به حال ما کن» را می دادند. هرچند این شعار علیه جنایات سپاه پاسداران در جنگ سوریه است، اما بخش دوم یعنی «فکری به حال ما کن» روشن می‌کند که مشغلۀ شعار دهندگان این نیست که نیروی سپاه پاسداران، حامی رژیم مستبد و جنایتکار بشار اسد و از بانیان ویرانی و نابودی سوریه است. بهترین شعار برای رساندن واقعیت به گوش جهانیان این است: دست سپاه قدس از سوریه کوتاه! همین معضل در مورد شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» صادق است. غزه و لبنان هم مانند ایران و بقیه کشورهای جهان صحنۀ صف آرایی نیروهای سیاسی متفاوت اند. در غزه و لبنان، جمهوری اسلامی از گروه‌های فاسد و مرتجعی مانند خودش حمایت می‌کند. دردها و رنج‌های مردم لبنان و غزه و سوریه و مصر و ترکیه همه و همه ریشه در نظام سرمایه داری دارد. در هر کشور به فراخور ویژگی‌ها و رخدادهای تاریخی، رژیم‌های متفاوتی در راس این نظام اجتماعی استثمارگرانه نشسته‌اند اما همه ماهیتا یکسان هستند. در نتیجه، جنبش ما برای انقلاب واقعی در ایران که گام اول آن سرنگون کردن این رژیم اسلامی است، هوای تازه ای در سراسر خاورمیانه خواهد دمید و به مردم این منطقه خبر خوشی را خواهد داد که راهی برای استقرار نظام اجتماعی عادلانه و شایسته انسان، برای حقوق برابری و آزادی و استقلال هست. 

ترامپ و خامنه ای، رهبران دو نظام اجتماعی پوسیده و منسوخ

ترامپ، رئیس جمهور فاشیست آمریکا و معاون او پِنس که دست کمی از آخوندهای جمهوری اسلامی در تاریک اندیشی دینی ندارند، از خیزش مردم علیه جمهوری اسلامی حمایت کرده‌اند! سران جمهوری اسلامی از این حمایت ابراز تنفر کرده و آن را به حربه ای برای لجن مال کردن خیزش مردم تبدیل کرده‌اند. ما نیز ابراز تنفر می‌کنیم اما به علتی کیفیتا و بنیادا متفاوت. علت ابراز تنفر ما این است که رژیم فاشیستی ترامپ/پنس نیز مانند جمهوری اسلامی نمایندۀ یک نظام اجتماعی منسوخ و پوسیده و افکار و ارزش‌های ارتجاعی و ستم گرانه است. رژیم ترامپ/پنس عمیقا زن ستیز است و معتقد است زنان باید از مردان تبعیت و کار اجتماعی شان تولید مثل و خدمت به مرد باشد. در واقع رژیم ترامپ/پِنس می‌خواهد از مدل جمهوری اسلامی در تحمیل قوانین دینی برای اداره جامعه آمریکا تقلید کرده و جامعه آمریکا را وادار به تبعیت از قوانین انجیلی کند. رژیم ترامپ/پنس خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی و به قدرت رسیدن رژیمی مانند عربستان سعودی در ایران است تا منافع آمریکا را بهتر تامین کند. در نتیجه، در جنبشی برای انقلاب که هدف آن سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی و همچنین نظام سیاسی- ایدئولوژیک و اقتصادی- اجتماعی آن است شعار: «به نام بشریت، مرگ بر رژیم فاشیستی ترامپ/پنس» را باید در کنار شعارهای اصلی این جنبش قرار دهیم و با جنبش «به نام بشریت، تن به رژیم فاشیستی ترامپ/پنس نخواهیم داد» در ایالات متحده آمریکا پیوند انترناسیونالیستی برقرار کنیم. هرگز این اظهار نظر انترناسیونایستی مائوتسه دون را فراموش نمی‌کنیم که گفت: آنها آدم‌های خود را در این‌جا دارند و ما نیز مردمان خود را در آنجا داریم. مردمان ما در ایالات متحده آمریکا خلق‌های سیاه و لاتین و بومیان آمریکا هستند که آماج نسل کشی دولت‌های حاکم در آمریکا بوده اند. مردمان ما کمونیست‌های انقلابی و زنان و مردانی هستند که به خاطر رهایی بشریت، علیه این دولت امپریالیستی و امروز به طور خاص برای سرنگونی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس مبارزه می‌کنند. 

نقشه های سرکوب جنبش

با وجود آن که سپاه پاسداران اعلام کرده است «اوضاع تحت کنترل است و نیازی به ورود سپاه نیست» اما سیاست عمومی جمهوری اسلامی آن است که در شرایط گسترش خیزش‌های اجتماعی، سپاه وارد عمل شده و نیروهای انتظامی و بسیج را تحت فرمان بگیرد. سراسری و پراکنده بودن خیزش جاری، امتیاز بسیار مهمی است که دستگاه سپاه و اطلاعات قادر به کنترل آن نیستند. بنابراین تلاش خواهند کرد کنترل خود را بر شهرهای بزرگ متمرکز کنند. جوان و متحرک بودن این جنبش دمار از روزگار نیروهای سرکوب به ویژه در شهرهای کوچک در آورده است. در مقابل سرکوب وحشیانه‌ای که نیروی انتظامی و بسیج علیه معترضین اعمال می‌کنند، این حق بدیهی مردم است که از جانشان با مقاومت قهرآمیز دفاع کنند. اما باید دانست و آگاه بود که تکلیف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در نبردی نقشه مند و تحت استراتژی «جنگ درازمدت توده ای» تعیین خواهد شد؛ جنگی که ده ها هزار زن و مرد جوان را در فرآیند خود سازمان خواهد داد تا پیروزی را تضمین کند. فعالین حزب موظف هستند در هر فرصتی، جوانان درگیر در نبردهای جاری را به استراتژی و الزامات آن آگاه کنند.

دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی دست در دست ترفندهای سیاسی آن پیش می‌رود که در مرکز آن سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. امروز، سیاست اصلی رژیم که با سردمداری اصلاح طلبان پیش برده می‌شود، عبارتست از بسیج قشرهای میانی حول دو هراس افکنی. هراس افکنی از «سوریه ای شدن» و هراس افکنی از «ناامنی اجتماعی». در پشت پرده، فشار بر روی هنرمندان و ورزشکارانی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری به روحانی رای دادند در جریان است تا بار دیگر برای فعال کردن طبقۀ متوسط جامعه علیه مردم به پا خاسته و در خدمت به این حکومت و این بار نه صرفا برای کشیدن مردم به پای صندوق های رای بلکه برای سرکوب جنبش سرنگونی مردم، وارد عمل شوند. پیش از شروع این جنبش، سپاه پاسداران طرحی برای اشغال تهران تحت لوای مقابله با اذیت و آزار خیابانی زنان و کودکان، داشت که با مخالفت وزیر کشورروبرو شده بود. ممکن است این نوع اعمال جنایتکارانه توسط اوباش سپاه دامن زده شود تا پوششی برای جلب حمایت طبقۀ متوسط هراسان از این جنبش بشود. هراس افکنی در مورد «سوریه ای شدن» نیز شبح دیگری است که طبقه متوسط را از آن می‌ترسانند. در حالی که خطر «سوریه ای شدن» فقط با سرنگونی تام و تمام دستگاه اداری و نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی برطرف می‌شود. چرا که امروز باندهای مختلف حکومت، ایران را میان خود تقسیم کرده اند و هر یک نیروی نظامی و امنیتی وفادار به خود را داشته و دارای انحصار بر منابع مالی هستند.

هنرمندان و روشنفکران باید سمت‌گیری خود را روشن کنند و این واقعیت را به رسمیت بشناسند که مردم کلیت این نظام را نمی‌خواهند. قشرهای میانی را به اتحاد با این جنبش فرا بخوانند و شکافی را که در کارزار انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت ۹۶، در صف‌های طولانی رای دهندگان در شمال شهر و مگس پرانی مسئولین صندوق های رای در جنوب شهر تجسم یافت، کم کنند. ورود فعال هنرمندان و روشنفکران معروف به صحنه در حمایت از جنبش مردم و هشدار به حکومت، خواست توده‌های مردم است. 

تامین تداوم این حرکت در گروی ارتقاء سطح آن به جنبشی برای یک انقلاب واقعی است

شک نیست که جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی با افت و خیز پیش خواهد رفت. این افت و خیز ناشی از ترفندها و بازی‌های سیاسی جناح‌ها و شخصیت‌های رژیم، نقشه‌های سرکوبگرانۀ وزارت اطلاعات، قوۀ قضاییه، سپاه و نیروی نظامی و بسیج و هم‌چنین فقدان رهبری و استراتژی منسجم در جنبش خواهد بود.

 حزب ما مرتبا این ترفندها و نقشه‌ها را افشا کرده و فعالینش با تمام قوا خواهند کوشید تا بر بستر آگاه کردن توده‌ها در مورد تنها بدیل در مقابل جمهوری اسلامی یعنی جمهوری سوسیالیستی نوین، هسته‌های حزبی را گسترش دهد و ستون فقرات محکمی برای تبدیل جنبش امروز به یک جنبش برای انقلاب ایجاد کند.

سازمان یافتن جنبش انقلابی زنان تاثیر تعیین کننده در کیفیت این جنبش توده ای و تداوم آن دارد. بر خلاف سال ۸۸، در  جنبش جاری هنوز زنان در صف اول حضور فعال ندارند. باید به سرعت دست به سازماندهی نیروهای زنان در هر محله و محل کار زد و خواست برابری و آزادی زنان و مبارزه ضد حجاب اجباری را تبدیل به خواست کل این جنبش کرده و در اتحاد با جنبش دانشجویی و کارگری، فضای مردانه و افکار و رفتارهای مردانۀ این جنبش را دگرگون کرد. اکنون زمان آن است که جنبش دانشجویی نوینی حول دفاع از جنبش سرنگونی مردم و خواست‌های آن‌ها مبنی بر جدایی دین از دولت و برچیده شدن سلطنت ملایان بلند شود و درهای دانشگاه ها را به روی تجمعات مردم باز کند و ممنوعیت ورود نیروی انتظامی و سپاه و جاسوسان اطلاعات و اخراج نیروی حراست دانشگاه ها را مطالبه کند. جنبش دانشجویی باید به نیاز مبرم توده ها به بحث و مناظره بر سر این که چه نوع دولت و جامعه ای باید بنا کرد، خدمت کند. جنبش دانشجویی باید نقش فعالی در پیش کشیدن این شعار که «هیچ جامعه ای بدون رهایی زنان، آزاد نیست» بازی کند. جنبش دانشجویی در هر شهر و استانی باید  نمایندگان درجه اول نظام مانند برگزیدگان خامنه ای و فرماندهان سرکوب را به آماج جنبش توده‌ها تبدیل کند. به طور مثال در خراسان در اتحاد با مردم، برای بیرون کردن علم الهدی و رئیسی از مشهد مبارزه کرده و جنبش محرومان با خواست انتقال ادارۀ ثروت‌های آستان قدس به دست مردم، به دست شورایی متشکل از دانشجویان، کارگران، نمایندگان حاشیه نشین های شهر مشهد را به راه اندازند. در کلیۀ این فعالیت‌ها، فعالین حزب باید عمدتا ریشه‌های مشترک کلیه ستم‌ها و بی‌عدالتی و راه رهایی واقعی را نشان دهند و به طور قانع کننده و زنده، بسیاری از مبارزین این خیزش عظیم را جذب هدف انقلاب کمونیستی کرده و تحت رهبری حزب‌مان سازماندهی کنند.

 تجربه نشان داده است که دشمن برای مدت زمان زیادی آشفته نمی‌ماند. در نتیجه باید لحظه را دریابیم، با سرعت بسیار آگاهی بخشی کنیم، تجربه و مهارت‌های انقلابی خود را در بسیج مردم، در سازمان دادن نیروهایشان در جنبشی برای انقلاب تحت رهبری حزب را بالا ببریم. سازمان دادن ستون فقرات مخفی برای این جنبش یک وظیفۀ  خطیر است که تداوم مبارزه برای تحقق هدف جنبشی برای انقلاب را در شرایط سرکوب و افت و خیز می‌تواند تامین کند. مردم باید بدانند که مبارزه ای سخت و طولانی در پیش روی ماست. این راه فقط با استمرار تظاهرات‌های خیابانی طی نخواهد شد.

رویکرد استراتژیک به خیزش توده ای امروز

آن چه جنبش امروز را می‌تواند تبدیل به جنبشی برای انقلاب کند، در درجه اول محتوای سیاسی آن است که در شعارها فشرده می‌شود. یک شعار می‌تواند ذهنیت مردم را در جهت عکسِ مبارزه برای استقرار یک جامعه عادلانه و شایستۀ انسان سوق دهد یا در جهت مثبت و تقویت کنندۀ این سمت و سو. ضروری است که تغییرات بزرگی در افکار و ارزش‌های کسانی که در این مبارزات درگیر شده‌اند صورت بگیرد تا این جنبش توان و محتوای تداوم در مقابل یک دشمن قدار را پیدا کند. بخش مهمی از مردمِ درگیر در صحنه جنگ امروز با رژیم جمهوری اسلامی، باید محتوای آلترناتیو جمهوری سوسیالیستی نوین را عمیقا درک کنند و بخواهند برای آن بجنگند. شکل‌گیری چنین نیرویی هرچند کوچک، تاثیرات بزرگی بر خصلت کلیت این جنبش خواهد گذاشت. دو سند کلیدی «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی» و «خصلت و کارکرد دولت نوین: جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران» برای خدمت به این مبارزه از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م ل م) منتشر خواهد شد. آگاهی نسبت به اصول جامعه ای که ما کمونیست‌ها برایش می‌جنگیم و ساختارها و قوانین و کارکردهای دولت سوسیالیستی نوین در ایران، نه تنها می‌تواند عده‌ای را متعهد به انقلاب کمونیستی بکند بلکه شمار وسیع‌تری را تبدیل به متحدین و همراهان این راه رهایی‌بخش خواهد کرد. چرا که خصلت رهایی‌بخش بدیل ما را دیده و حس خواهند کرد و امکان مقایسۀ آن با وضع موجود را خواهند داشت.

اما صرفا خواستن چنین جامعه‌ای مساوی با به دست آوردن آن نیست. برای به دست آوردن آن باید نقشه راه و رهبری داشت و در ایران مسئولیت رهبری این مبارزه را حزب ما بر عهده گرفته است و نقشه راهش را هم تدوین کرده است. نقشه راهی که پشتوانه آن علم کمونیسم است. علم کمونیسم تکامل یافته و نوین. کمونیسمی است که توسط مارکس و انگلس بنیان گذاری شد و توسط لنین و مائوتسه دون در جریان انقلاب‌های بزرگ سوسیالیستی قرن بیستم تکامل یافت. پس از شکست دردناک انقلاب‌های سوسیالیستی، ضرورت تکامل این علم پیش آمد که توسط بزرگترین مارکسیست دوران ما، باب آواکیان که رهبر حزب و انقلاب کمونیستی در کشوری مانند آمریکا نیز هست، جواب گرفت. آن چه ما را قادر کرده بتوانیم مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران و قانون اساسی و نظام نامه دولت جمهوری سوسیالیستی نوین ایران را تدوین کنیم، درک کردن و به کاربستن این علم رهایی‌بخش است. همه حوزه‌ها و هسته‌های سازمان یافته حزب ما و همه یاران وفادار و هواداران این حزب در چارچوب خط راهنمای این بیانیه، باید فعالانه و با ابتکار و ابداعات محلی در جنبش سرنگونی کنونی دخالت کرده و آن را به راه جنبشی برای انقلاب رهنمون شوند. اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌ها و شعارهای مستقل و مبتکرانه برای پاسخگویی سریع به هر وضعیتی که سر بلند می‌کند، مورد نیاز است. همه اعضاء، هواداران و یاران حزب در نظر داشته باشند هر کاری که امروز می‌کنیم باید راه را برای هدف استقرار دولت نوین سوسیالیستی در ایران و خدمت به رهایی بشریت در سراسرجهان باز کند و به آن خدمت کند و به زندگی و مبارزه امروز ما معنا دهد.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست. لنینیست. مائوئیست)

۱۲ دی ماه ۱۳۹۶