بدون دفاع از کمونیسم نوین و به کاربست آن، انقلاب ممکن نیست!
متن زیر گزیده ای از سند «در دفاع از کمونیسم نوین و معمار آن، باب آواکیان» به تاریخ آبان ۱۳۵۹ است که برای اولین بار در نشریه حقیقت ۷۸- بهمن ۱۳۹۵ منتشر شد.
… امروزه به طور عینی، سنتز نوین کمونیسم همان جایگاهی را یافته است که مائوئیسم در دههی ۷۰ پیدا کرد و در جنبش کمونیستی مبارزه بزرگی برای تثبیت آن به راه افتاد. در آن زمان نیز کسانی بودند که از هراس «انشعاب در جنبش کمونیستی» این واقعیت عینی را نپذیرفتند و همین امر آنان را به دام شکلی از رویزیونیسم (خط بورژوایی با نقاب کمونیستی) کشاند. هرچند که امروز پشت سنتز نوین کمونیسم همان نیروی مادی که در پشت مائوئیسم قرار داشت (چین سوسیالیستی و پیروان مائوئیسم و احزاب جنبش نوین کمونیستی در سراسر جهان) وجود ندارد، اما واقعیت، واقعیت است و چیزی از آن کم نمیشود که امروزه، سنتز نوین کمونیسم به طور عینی خط تمایز میان مارکسیسم و رویزیونیسم را نمایندگی میکند. …
سنتز نوین کمونیسم معرف و تجسم پاسخی کیفی به یک تضاد جدی است که درون کمونیسم از ابتدای تکاملش تاکنون موجود بوده است: تضاد رویکرد و روش بنیادا علمی آن با جنبههایی که با چنین رویکرد و ورشی مغایرت داشته اند….
اهمیت پاسخگویی کیفی به این تضاد را بیانیه حزبمان با عنوان «یک جهان بنیادا متفاوت ممکن است، اگر سنتز نوین کمونیسم را در دست بگیریم» (اول ماه مه ۲۰۱۶)، به خوبی تشریح میکند:
«در هر گوشۀ دنیا علیه انواع و اقسام مظالمی که سرمایهداری علیه مردم مرتکب میشود مقاومت و مبارزه هست. بله مردم میجنگند اما در حالی میجنگند که توهمات تولید شده توسط همین سیستم بر ذهنشان حاکم است، با آنها تعلیم یافتهاند و قطب نمای حرکتشان است. بسیاری باور کردهاند با توهمات دینی و بازگشت به گذشته میتوان نیروهای افسارگسیختۀ سرمایهداری را مهار کرد و عدهای دیگر بر این باورند که گویا میتوان سرمایهداری را اصلاح کرد … اسفناکترین جنبهی وضعیت حاضر آن است که کمونیسم انقلابی، یعنی تنها افق و برنامه و جنبشِ واقعاً رهاییبخش در صحنه نیست؛ اثری از تاریخ و تجربۀ رهاییبخش آن در میان نیست و این، فاجعهبار است. زیرا زمانی که این تاریخ را ندانیم و ابزارهای تولید شده در این تجربه را در دست نداشته باشیم مانند آن است که همین دیروز به دنیا آمدهایم: کودکی شیرخواره در مقابل دشمنی درنده و مجرب! اما در این وضعیت بد، تغییری شگفت و قدرتمند رخ داده است. جهشی نوین در علم کمونیسم، نه تنها این تاریخ را حفظ بلکه آن را غنیتر و روشنتر کرده است. با این جهش در علم کمونیسم اکنون میتوان کارکردهای سیستم سرمایهداری و طریقِ نابود کردن آن از طریق انقلاب را بهتر درک کرد. این جهش در علم کمونیسم ساده به کف نیامده است. در طول چهل سال کار سخت و خستگیناپذیر علمی، لایه به لایهی تجربه موج اول انقلاب کمونیستی بررسی شده و درسهای آن تجربه عظیم با دقت و وسواس سنتز شده است تا بتوانیم موج دوم را آغاز کنیم. بسیاری از اشتباهات مرحله اول شناسایی و نقد شدهاند. اشتباهات موجود در بدنۀ عمدتاً صحیح علم کمونیسم (که توسط مارکس بنیانگذاری و توسط لنین و مائو تکامل یافته است) کنار گذاشته شده و بدنۀ اصلی و درست آن در سطحی عالیتر سنتز شده است. بدین ترتیب، سطح بالاتری از علم انقلاب تولید شده است که میتواند جهانِ پیچیده را صحیحتر و بیابهامتر تشریح کند و راه پرپیچ و خمِ تغییرِ انقلابی آن را با دقت و وضوح بیشتری ترسیم کند. جهش نوین در علم کمونیسم سنتز نوین کمونیسم نام دارد و محصول کار سخت و خستگیناپذیر بزرگترین انقلابی زمان ما، باب آواکیان است. بیتردید، این تولیدِ علمی رهاییبخش همردیف کار بزرگ مارکس است و چارچوبی در اختیار ما میگذارد تا مرحله دوم انقلاب کمونیستی را آغاز کنیم؛ سلاحی به دست ما میدهد تا در مقابل چالشِ خلاص شدن از شر سرمایهداری در سراسر جهان که عاجلترین نیاز پرولتاریا و کل بشریت است، سربلند کنیم. ….»
… تئوری سنتز نوین تئوری دخالت گری در اوضاع و تغییر انقلابی آن به سمتِ جامعهی کمونیستی است و اگر انقلابیون این تئوری را نداشته باشند و اگر این جهش در علم را تشخیص ندهند نمیتوانند پراتیک انقلابی کنند. بنابراین درکهای رایج در مورد پراتیک انقلابی نیز باید تغییر کند. به این معنی که باید بتوانیم تشخیص دهیم نداشتن تئوری صحیح کمونیستی، داشتن افکار غلط، تا چه اندازه پراتیک و انرژی انقلابیون را به هدر داده و میدهد و میتواند منجر به خطِ رویزیونیستی شود. اگر به روش علمی مجهز نباشیم هرگز نمیتوانیم بفهمیم امروز، ضرورتِ مقابل جامعه و جهان چیست و با در پیش گرفتن کدام راه میتوانیم این ضرورت را به آزادی تبدیل کنیم. اگر چنین نکنیم مطمئناً مانند بسیاری از کمونیستهای سابق محتوم به سرگردانی یا رفتن به اردوی رویزیونیسم و رفرمیسم خواهیم بود. دیدن این خطر، امری سهل و ساده نیست. باید در بلندای سنتز نوین کمونیسم ایستاد تا آن را دید. ….
همانطور که لنین در «چه باید کرد؟» تأکید کرده است یکی از وظایف کلیدی کمونیستها عبارت از آن است که اعتقادات راسخ و اهداف کمونیستیشان را در مقابل دید همهگان بگذارند؛ و این به معنای آن است که باید پیشرفتهترین بیان آن اعتقادات و اهداف را در مقابل دید همهگان بگذارند. در علم کمونیسم هم مانند هر رشتهی علمی دیگر مانند فیزیک و بیولوژی و غیره این پیشرفتها معمولاً با یک فرد خاص مشخص میشود و به عبارتی صحبت از پیشرفتهترین درک در هر زمان معین بدون ارجاع به آن فرد غیرممکن است و هر گونه تلاش برای پرهیز از این کار فوقالعاده مصنوعی و غلط است. در مورد نقش رهبران کمونیست همیشه باید پرسید محتوای این نقش چیست و به ویژه محتوای آثار، روش و رویکردشان چیست و بود و نبود آن چه تأثیری در رابطه با انقلاب کمونیستی خواهد داشت؟ آواکیان در مورد اینکه انقلاب و کمونیسم در مورد چه چیزی است و چگونه باید به سمت هدف انقلاب و کمونیسم حرکت کرد، درک پیشرفتهتری را به وجود آورده است. او روشی را برای دیدن و حل تضادهایی که به طور اجتنابناپذیر در پروسه پیشبرد انقلاب به سوی هدف نهایی کمونیسم سربلند میکنند تکامل داده است.
….
تأکید و پافشاری ما بر واقعیت سنتز نوین کمونیسم و نقش آواکیان در معماری آن، برخلاف آنچه اکثریت نیروهای چپ فکر میکنند، تکرار آئین وار «یک باور» نیست. بلکه فراخوانی است دربارۀ یک تفکر رهاییبخش علمی، در مورد واقعیات جامعه بشری و تئوری و راه کمونیستی در مسیر رهایی بشریت. درک این واقعیت که نظام سرمایهداری اصلاح نشدنی است و تغییر رادیکال آن، نیازمند علم و یک رویکرد علمی، یک دیدگاه ماتریالیست دیالکتیکی و علم کمونیسم است. ضرورت و امکان و استراتژی یک انقلاب کمونیستی از یک رویکرد عمیقاً علمی، ماتریالیستِ دیالکتیکی نسبت به واقعیت اجتماعی برمیخیزد. تعیین واقعیت عینی نیازمندِ علم و داشتن رویکرد علمی به واقعیت است؛ واقعیت نه به آن شکل که خود را در سطح نشان میدهد بلکه تعیین واقعیت از طریق شناسایی قوای محرکه و عللِ درونیاش با تکیه بر شواهد و چالش پذیر بودن در مقابل اثبات غلط بودنش. اهمیت سنتز نوین کمونیسم و آواکیان فقط در همین است و بس. همان طور که اهمیت مارکسیسم و مارکس و لنین و مائو.
سنتز نوین کمونیسم، افکاری جدا از واقعیت عینی نیست. بلکه تجریدها و تراکمهایی از واقعیت و دستیابی به آن از طریق اتخاذ و به کاربست متد و رویکرد علمی است. بنابراین در عین حال که باید دست به نبرد بزرگی در عرصۀ افکار و اندیشۀ مردم، در عرصۀ اپیستمولوژی بزنیم اما باید بدانیم که اینها صرفاً افکار «ما» در مقابلِ افکار «دیگران» نیستند. بلکه مسئله این است که چه چیزی حقیقت و به لحاظ علمی صحیح بوده و واقعیت عینی (مشخصاً، واقعیت عینی جامعه بشری) را برحسب علل درونی، قوای محرکه، جادههای تغییرِ وضع کنونی بازتاب میدهد. در مقابلِ آن، افکار دیگر به همین علل که قدرت درک و تشریح واقعیت و نتیجتاً نشان دادن راهِ تغییرِ واقعاً انقلابی را ندارند، افکار صحیحی نیستند و انقلابیون نباید از آنها پیروی کنند بلکه باید از سنتز نوین کمونیسم و آواکیان پیروی کنند. این امر برای رهایی چند میلیارد انسان در سراسر کرهی زمین، از دهها میلیون نفری که زیر حاکمیت جمهوری اسلامی فقر و فلاکت، تاریک اندیشی دینی و خفقان سیاسی و زنستیزی را تجربه میکنند تا تودهها در زاغههای ریو در برزیل و میدان تحریر در قاهره، از آنانی که در کارخانههای نساجی بنگلادش زیر آوار میمانند و دهها میلیونی که در آمریکا به خاطر رنگ پوستشان همواره آماج شلیک پلیس و حبس هستند، یک ضرورت عاجل است.