آن را با نام حقیقی اش بخوان: سرمایه داری دولتی و پروامپریالیست چاوز-مادورو

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۶ دقیقه

نقدی بر مقاله براندازی جمهوری بولیواری و بازگشت به «ونزوئلای شگفت‌انگیز گذشته» نوشته طاها زینالی
سیامک صبوری
بحران قدرت در ونزوئلا بحث هایی حول موضوع رابطۀ امپریالیسم با کشورهای تحت سلطه و مسئله امکان های تغییر و وظایف نیروهای چپ و انقلابی را به میان آورده است. آمریکای ترامپ/پنس که تا دیروز اولین کشور مصرف کننده نفت ونزوئلا بود، (۱) حلقه سیاسی اقتصادی را بر ونزوئلا تنگ تر (۲) و با همراهی کشورهای اروپایی با به رسمیت شناختن ریاست جمهوری خود خوانده گوایدو دخالتگری شان را در امور داخلی این کشور علنی کرده اند. (۳) درگیری ها بالا گرفت، بعد تمایل به گفتگو و مذاکره بین طرفین ایجاد شد اما هنوز تعیین تکلیف نهایی صورت نگرفته است. در این میان بخشی از چپ ایران (۴) همچون گرایشات مشابه در چپ بین المللی با توجیه «پرداختن به تضادهای واقعی و تشخیص مبارزه طبقاتی و ضرورتهای برخاسته از وضعیت عینی ونزوئلا» مادورو را نماینده خط صحیح و تداوم دهندۀ راه «انقلاب سوسیالیستی چاوز» قلمداد می کند. از دید این طیف وظیفه نیروهای چپ ایستادن در کنار مادورو و افشای سیاست های دخالتگرانۀ امپریالیستی و طرحهای کودتایی آمریکا است که «انقلاب بولیواری» را هدف قرار داده اند. برای بررسی منطق و استدلالات یکی از گرایشات رایج در این طیف، به نقد مقاله براندازی جمهوری بولیواری و بازگشت به «ونزوئلای شگفت‌انگیز گذشته» نوشته طاها زینالی (منتشر شده در نشریه اینترنتی پراکسیس ) (۵) می پردازیم. نکته قوت مقاله طاها زینالی این است که او بر خلاف بسیاری از رفقایش در «چپ آنتی امپریالیست» (آنتی امپ) که جسارت بیان صریح مواضعشان در دفاع از جناحی از امپریالیستها و دولتهای سرمایه داری در سطح جهان و منطقۀ خاورمیانه را ندارند، این نظرات را کم و بیش با صراحت در فضای مجازی بیان کرده و از آن دفاع می کند.
گیج سری ها و آشفته فکری هایی که به چنین توجیهات آشکاری در دفاع از یک دولت سرمایه داری پا می دهند از دل واقعیت پرتضاد برمی خیزند. به بیان لنین اگر ندانیم هر ایده ای نشان کدام طبقه و راه حل کدام طبقه را در خود دارد، همواره اسیر روابط حافظ نظم حاکمان خواهیم بود. پیگیری چنین امری فعالیتی علمی است. بدون در دست داشتن رویکرد و روش علمی که ما را قادر به درک عمیق تر و گسترده تر واقعیت کند، در جزئیات روبنایی و سیاسی و دعواهای جناحی و آمار و ارقام گم خواهیم شد. انقلاب و تغییر بنیادین روابط استثمار و ستم تاریخی و جهانی نیاز به جهان بینی علمی و روش و رویکرد علمی دارد.
همچنین اهمیت نقد خط طرفداران مادورو و ونزوئلا در چپ ایران مشخصا به اوضاع ایران و ضرورت های پیش پای آن برمی گردد. تحریم ایران از سوی امپریالیسم آمریکا، بالا گرفتن تضادهای اجتماعی به ویژه پس از دی ماه سال ۹۶ و احتمال وقوع جنگ یا رژیم چنج، جریان مزبور را با ادعا و ژست «آنتی امپریالیسم» در مورد برخی از مسائل در کنار مواضع رژیم ایران قرار داده است. آنها چنین موضعی را در مورد جنگ سوریه و در دفاع شرمنده از محور تبهکار روسیه-ایران-اسد-حزب الله در مقابل دیگر محورهای ارتجاعی و جنایتکار درگیر در این جنگ هم پیش گرفته اند. همچنین حمایت ضمنی از حزب الله لبنان و حماس در مقابل رژیم دینی-نژادی و اشغالگر اسرائیل. به همین علت در فضای مجازی با عنوان «چپ محور مقاومت» هم شناخته می شوند. تنفر عمومی در ایران از جمهوری اسلامی و امپریالیستهای حامی اش یعنی روسیه و چین و متحدینشان در منطقه، دستِ چپ محور مقاومت در مورد تحولات سیاسی ایران و جنگهای خاورمیانه را بسته است و با شرمندگی، دو دلی و عدم صراحت به دفاع از این قطب امپریالیستی-ارتجاعی می پردازند. اما در مواردی مانند ونزوئلا این ملاحظه موجود نیست و آنها با جسارت و شیفتگی بیشتری باور و خواست قلبی شان را پیش می گذارند. درست به همین دلیل پرداختن به ادعاها و استدلالات آنها در حمایت از مادورو اهمیت دارد. نقد طاها زینالی نقد خط فرموله شده و صریح کسانی است که در بهترین حالت در برابر پیچیدگی های مبارزه طبقاتی، تضادها و رقابتهای میان امپریالیستها و دولتهای متخاصم بورژوایی و در نهات در مقابل روابط سرمایه دارانه سپر انداخته اند، گیج شده و بی راهه رفته اند. و در بدترین حالت، نقد کسانی است که در جدالهای میان مرتجعین و دشمنان مردم، جانب یکی را گرفته و به وحدت با آنها فراخوان می دهند.
سرمایه داری دولتی چاوز-مادورو
طاها زینالی در مقاله خود به تشریح آنچه «واقعیت ونزوئلا» می خواند می پردازد. آمارهایی را از شرایط اقتصادی و اجتماعی این کشور به میان می کشد که غیر واقعی نیستند اما محدود و تقلیل گرایانه و گاه گمراه کننده اند. آمارهای مورد اشاره چیزی درباره دینامیک زیر ساختهای اقتصادی ونزوئلا، روابط تولیدی حاکم بر آن، شیوه تولیدی مسلط در این کشور و رابطه ارگانیک آن با سرمایه داری جهانی نمی گویند. با اینهمه بگذارید به جزئیات آمارهای موجود نگاهی بیاندازیم. ونزوئلا کشوری با سی ملیون جمعیت در منطقه ژئوپولیتیکی حساسی قرار دارد. بعد از سالها اقتدار دولت های راست گرای مدافع سرمایه داری که مردم ونزوئلا را به بن بست فلاکت و فقر کشانده بودند ،(۶) هوگو چاوز توانست حمایت اکثریت مردم ونزوئلا را جلب کند و با اتکا به قدرت ناشی از درآمد های نفتی، شعار«سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» خود را مطرح کرد. نفت سلاح چاوز برای اعمال سیاست ها و وعده های داده شده به مردم بود و او با غرور می گفت: «نفت یک سلاح ژئوپلیتیکی است و ابلهانی که بر ما حکومت می کنند قدرت یک کشور تولید کننده نفت را نفهمیده اند». (۷) ونزوئلا بزرگترین ذخایر نفتی جهان را دارد (۸) و در دوره چاوز پنجمین کشور صادر کننده نفت اوپک بود. بزرگترین مشتری های نفتی ونزوئلا پیش از تحریم به ترتیب آمریکا، چین و هند بودند. با صدور نفت و اتکا به درآمد حاصل از آن در دوره افزایش بهای نفت دولت چاوز توانست طبق آمار سازمان ملل متحد از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۵ درصد فقر را از ۵۰ به ۲۸ کاهش دهد که یکی از بهترین نمونه های کاهش نابرابری است. (۹) شبه کودتای آمریکا سال ۲۰۰۲، چاوز را در پیشبرد سیاست نفت به عنوان سلاح ژئوپولیتیک مصمم تر کرد. سوسیالیسم بولیواری چاوز ادعا داشت همچون آنتی بیوتیکی برای دمکراسی عفونی لیبرالی عمل می کند و سعی داشت توده ها را با وعدۀ ساختن «دمکراسی قابل اعتماد تر همراه با رفاه عمومی» در کنار خود نگاه دارد. دولت چاوز در دوره طلایی نفت (۲۰۱۳-۱۹۹۸) کوشید با افزودن بر دستمزدها، خدمات اجتماعی و کاستن از نابرابری های اجتماعی، شرایط زندگی فقیرترین بخش جمعیت را بهبود ببخشد. اقدامات ده ساله چاوز شامل رفرم های اقتصادی و اجتماعی و ملی کردن بخش های مهمی از اقتصاد کشور او را به صورت «قهرمان ونزوئلا» در نظر بخشی از مردم این کشور درآورد. نباید فراموش کرد که تمامی این بهبود ها کماکان در محدوده یک اقتصاد سرمایه داری یعنی در چهارچوب استثمار سرمایه دارانه و آنارشی بحران زای حاکم بر کل سیستم جهانی تولید سرمایه داری اتفاق می افتاد.
با کاهش تولید و افت بهای جهانی نفت، ونزوئلا دوباره و این بار شدیدتر به دوران فقر خود بازگشت. طبق گزارش وال استریت ژورنال کاهش تولید نفت ونزوئلا بدترین از نوع خودش در تاریخ معاصر است. (۱۰) تولیدات شرکت نفت ونزوئلا به نقل از اوپک به کمترین حدود در هفتاد سال گذشته رسیده است. در سال ۲۰۱۵ ونزوئلا ۴۰ درصد درآمد نفتی خود را از دست داد و با رشد اقتصادی منفی ۱۰ درصدی و رقم بیکاری ۱۷ درصدی روبرو شد. در نتیجه رکود بزرگ در ونزوئلا رشد بیماری ها و کاهش وزن مردم به صورت جدی افزایش یافت. (۱۱) ظاهرا چاویستها فراموش کردند یا ترجیح دادند نبینند که نفت و اقتصاد نفتی در بستر روابط سرمایه داری امپریالیستی جریان می یابد و قدرتهای امپریالیستی توان بیشتری برای به کارگیری این سلاح علیه کشوری مانند وئزوئلا دارند. به عنوان مثال ونزوئلا حدود ۱۲ درصد از واردات روزانه نفتی ایالات متحده را تأمین می کند و نقش استراتژیک معینی در توانایی آمریکا برای اجرای نقشه هایش در دنیا دارد. اما این معادله، طرف دومی هم دارد که به حد کافی گویا است: همین ۱۲ درصد نفت وارداتی ایالات متحده که توسط ونزوئلا تأمین می شود، ۶۰ درصد از کل تولید ونزوئلا را در بر می گیرد. (۱۲) یعنی سوسیالیسم بولیواری چاوز در اوج دوران خط و نشان کشیدنش برای ایالات متحده، بیش از نیمی از کل درآمدش را مدیون فروش نفت به همین قدرت امپریالیستی بود. چاویستها نه تنها هیچ فکری برای قطع این وابستگی ساختاری به سرمایه داری جهانی امپریالیستی نکردند، بلکه به تبعیت از پیشوای شان آن را سلاحی ژئوپولیتیک هم می دانستند!
تحریم تنها یک شکل از به کارگیری این سلاح توسط امپریالیستها است. شکلی که در روبنای سیاسی روابط بین المللی خود را ظاهر می کند. اما اقتصاد نفتی به صورت پایه ای تر و ریشه ای تر در بسترها و روابط تولیدی و اجتماعی اش به ناف روابط سرمایه داری امپریالیستی گره خورده و تولید و بازتولید کنندۀ دینامیک های همین روابط است و لاجرم از تبعات و بحرانهای این نظام هم در امان نخواهد بود. با آمارهایی که طاها زینالی درباره نتایج تحریم در عقبگرد اقتصادی ونزوئلا ارائه می دهد نیز نمی توان همراه بود. او اصرار دارد تحریم امپریالیسم آمریکا را مهمترین عامل اوضاع بد ونزوئلا بداند و می نویسد:
بدیهی ا‌ست بحران اقتصادی ونزوئلا را نباید به عوامل خارجی محدود ساخت و نباید از دولت‌های چاوز و مادورو و برخی سیاست‌های نادرست آن‌ها در ارتباط با آن سلب مسئولیت کرد، اما برای فهم میزان تأثیر عوامل خارجی کافی است کاهش ۶۰ درصدی قیمت نفت در بازار جهانی و کاهش بیش از ۴۰ درصد از صادرات نفت تا پایان سال ۲۰۱۸، و تا بیش از۶۰ درصد تا پایان ۲۰۱۹، را مد نظر قرار بدهیم.
اما این آمارها چیزی درباره اینکه این کاهش قیمت مستقیما بعد از تحریم ها به وقوع پیوسته باشد نمی گویند. در واقع ونزوئلا به دلیل ناتوانی در سرمایه گذاری در تاسیسات قدیمی نفتی اش با کاهش تولید جدی مواجه شد. همچنین پایین آمدن قیمت جهانی نفت که اساسا به فشار های بین المللی علیه ونزوئلا هم مربوط نیست، این کاهش تولید را دوچندان کرد. با کاهش درآمد نفت، کاسه کوزۀ سوسیالیسم بولیواری هم به هم ریخت. آمار فقر و فحشا و خشونت در کاراکاس که در اوج بهای نفت به بهشت کاریابان کشورهای همسایه تبدیل شده بود، رقم های نجومی به خود دید.
مقالۀ طاها زینالی با نظر کردن به گوشه ای دیگر از واقعیت، نتایج مطلوب خودش را می گیرد: «به این ترتیب، تحریم‌ها علیه اقتصاد ونزوئلا هم مستقیماً با کاهش بسیار شدید درآمد ارزی دولت به اقتصاد ونزوئلا ضربه می‌زند و هم به طور غیرمستقیم منجر به افزایش تورم و به طور کلی افزایش مشکلات اقتصادی می‌گردد». بی شک پایین بودن بهای نفت یا کاهش تولید آن به هر دلیلی برای کشوری که تقریبا همه اقتصادش بر درآمد نفت میچرخد کابوس است و این کابوس عمیق تر میشود اگر در چنین وضعی با تحریم قلدرهای بین المللی هم مواجه شود. اما واقعیت این است که تحریم تنها شلیکی به جسد محتضر توهم «راه سوم» چاوز بود. اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی خیلی پیش از تحریم در تمامی منافذ این سوسیالیسم قلابی نفوذ داشت، ارتزاق کرده و تخم بحران پراکنده بود.
نفت راه نفوذ روابط امپریالیستی است نه تحریم!
بگذارید ببینیم مقاله زینالی روند طی شده در چند سال اخیر ونزوئلا را چگونه تحلیل می کند:
هوگو چاوز با یک جنبش انقلابی و با حمایت جنبش‌های رزمنده‌ی طبقه‌ی کارگر و اقشار فقیر و فردوست یک دولت دموکراتیک را به دست گرفت. چاوز در آن زمان از پایان نولیبرالیسم سخن گفت، اگرچه بدیل مورد نظر او با عنوان «راه سوم» نهایتاً در چارچوب سرمایه‌داری قرار می‌گرفت. او اقداماتی اساسی علیه نولیبرالیسم و سازوکارهای سرمایه‌دارانه انجام داد که شاید مهم‌ترینِ آن‌ها ملی‌سازی صنعت نفت و بسیاری از معادن و منابع طبیعی کشور، وضع قوانین و مقررات علیه سرمایه و به نفع طبقه‌ی کارگر، بومیان، رنگین‌پوستان، زنان و به طور کلی فرودستان، و بازتوزیع درآمد نفتی در راستای تقویت عدالت اجتماعی در آن کشور بود. سیاست‌هایی که وضعیت زندگی فرودستان ونزوئلا را که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دادند، به‌طور مهیبی تغییر داد، و آموزش، بهداشت، مسکن و امکانات اولیه‌ی زندگی را برای آن‌ها به ارمغان آورد. اما این اقدامات و مشخصاً بازتوزیع درآمدهای ملی تنها مشخصه‌ی سیاست‌های چپ‌گرایانه و عدالت‌خواهانه‌ی چاوز نبود؛ دولت بولیواریِ چاوز سیاست‌های بسیار ارزنده‌ای در راستای انتقال قدرت به مردم به اجرا درآورد، سیاست‌هایی که در راستای خلق و تقویت نهادهای دموکراتیک مردمی و از پایین بود، تا به این طریق این تشکل‌ها و نهادها بتوانند خود برای بهبود وضعیت زندگی‌شان تصمیم‌گیری کنند. پس از قدرت‌گیری جمهوری بولیواری ونزوئلا شاهد شکل‌گیری و تقویت شوراهای کمونی، نهادها و شوراهای موجود در محلات و اجتماعات، و خلق کمون‌هایی دربردارنده‌ی شوراها و تشکل‌های مبارزاتی چپ و سوسیالیستی، و حتی ترویج و تقویت کنترل کارگری در واحدهای تولیدی بودیم. و این سیاستی‌ بود که چاوز آن را خلق سلول‌های یک حکومت سوسیالیستی می‌نامید.
اما باید گفت نه نفت مایعی بی بو و رنگ است و نه درآمدهای نفتی پولی بی ماهیت که قرار است با آن بحران ها را مدیریت و به سمت سوسیالیسم حرکت کنیم. در آمد ناشی از نفت، مُهر قوانین بنیادی اقتصاد سرمایه داری، جستجوی ارزش اضافی و تولید سود بیشتر را بر پیشانی دارند. ریموند لوتا (۱۳) اقتصاددان مارکسیست و از فعالین حزب کمونیست انقلابی آمریکا (RCP) تاثیرات اقتصاد مبتنی بر نفت و سرمایه داری دولتی چاوز-مادورو بر جامعه ونزوئلا را چنین جمعبندی کرد:
نفت با رونق ها و سکته هایش، شکل جغرافیای اقتصادی این کشور را تغییر داده است. کاراکاس پایتخت ونزوئلا در فاصله سالهای ۱۹۲۰-۱۹۷۰ بیش از هفت برابر بزرگتر شد. اقتصاد نفتی به ظهور یک طبقه متوسط جدید انجامید که به دولت و پرداخت درآمدهای نفتی وابسته بود. در همان حال زاغه های متعلق به تهیدستان روستایی گسترش یافت. امروز تقریباً ۹۰ درصد جمعیت ونزوئلا شهرنشین اند و نیمی از جمعیت کاراکاس در فقر به سر می برند. یک شاخصه تأثیرات معوج کننده نفت بر ساختار اقتصادی و اجتماعی ونزوئلا، رشد گسترده «اقتصاد غیررسمی» در شهرها بوده است. یعنی صاحبان مشاغل آزاد نظیر دوره گردی و دست فروشی و کارگران غیررسمی یا کار و خدمات ثبت نشده است. (۱۴)
صدور سرمایه به شکل سرمایه گذاری در صنعت نفت، جابجایی پول نیست. سرمایه یک رابطه اجتماعی است که در جریان بین المللی شدن هم دستخوش بحران می شود. ۳۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۹۸ در ونزوئلا به تبعیت هر چه بیشتر اقتصاد این کشور از قوای محرکه اقتصاد جهانی امپریالیستی منجر شد و نوعی توسعۀ ناموزون را در پی داشت. «مطمئناً در بعضی از کشورهای جهان سوم در طول دوره های معین، سرعت رشد تولید ناخالص ملی ممکن است بسیار جالب به نظر آید، اما همین که تولید ناخالص ملی به ارقام ریزتر تجزیه شود و مورد بررسی قرار گیرد، تصویر کاملاً متفاوتی پیدا می شود. تصویری از تکامل معوج و جهت یافته به سوی خارج». (۱۵)
اما دولت چاوز واقعا با چه تضادی روبرو بود و چگونه به آن پاسخ داد؟ این دولت از یک سو باید با پاشیدن بذر نفت و کنترل درآمدهای نفتی آن را به خدمت تثبیت موقعیت خودش در میان جامعه و اصلاحات و توسعه می گرفت و از سوی دیگر باید برای حفظ توان رقابت جویی صنعت نفت به مثابه یک بخش سرمایه دارانه در بازار بین المللی سرمایه، دست به سرمایه گذاری می زد. اما این دو ضرورت و پاسخدهی به آنها یکدیگر را محدود می کنند. دولت به ناچار پا در بازار جذب سرمایه گذاری خارجی گذاشت تا بتواند گرایش بازار جهانی به بالابردن راندمان کاری و جبران کاهش احتمالی بهای نفت به وسیله افزایش تولید را کنترل کند. اما حضور سرمایه گذاری خارجی به معنی خارج شدن ریسمان از دست دولت است. سرمایه گذاری به وسیله بنگاه های سرمایه داری بر مبنای استثمار سرمایه دارانه و برحسب معیار سرمایه دارانه سودآوری سنجیده می شود. از این رو دولت ونزوئلا کوشید این سرمایه گذاری را از طریق دیگر قدرتهای امپریالیستی از جمله روسیه و به ویژه چین تأمین کند. اما این نزدیکی و کم کردن رابطه اقتصادی با آمریکا و یافتن شرکای تجاری دیگر نیز موانع خود را داشت. تکنولوژی تصفیه نفت ونزوئلا تاریخاً در ایالات متحده آمریکا به وجود آمده و در شرایط کنونی چین توان تصفیه نفت پر از سولفور ونزوئلا را ندارد. به علاوه انتقال نفت ونزوئلا به چین پرهزینه است.
سرمایه داری دولتی چاوز اساسا نمی تواند تضادی که خود بر مبنای روابط آن بنا شده و بر آن اساس عمل می کند را حل کند. این تضاد به شکلی تاریخی دامنگیر اقتصادهای نفتی و دولت های سرمایه دار مجری آن بوده و خواهد بود. عدم سرمایه گذاری در بخش کشاورزی با همه وعده و وعیدهای رحیمانۀ چاوز و نفتی که قیمت آن به ۲۰۰ دلار هم رسید تنها یکی از نشانه های قدرت روابط سرمایه دارانه در شکل دهی معوج اقتصاد ونزوئلا است. علت این است که درآمد نفتی به شکل صدور سرمایه به دنبال عرصه هایی از فعالیت می گردد تا سود آوری را تضمین کند. با قیمت های باد آوردۀ نفت، انگیزه برای توسعه کشاورزی متکی به دهقانان ضعیف می شود. چرا که یک ارز قوی با قدرت خرید بالا (پول نفت) واردات مواد خوراکی را به صرفه تر می کند. این مسئله به خروج نیروی کار از بخش کشاورزی و صنایع بومی به سمت بخش های خدماتی و تجاری به ویژه اقتصاد غیر رسمی مانند دستفروشان و کارگران غیر رسمی می انجامد. (۱۶) اکنون ونزوئلا با بحران تورمی یک میلیون و ۳۰۰ هزار درصد (تورم سالیانه تا نوامبر سال ۲۰۱۸) با اقتصادی معوج، بیکاری و فقر و فرار شهروندانش روبرو است. «انقلاب بولیواری» و «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» با سر به دیوار واقعیت سخت قانونمندی های سرمایه داری خورده اند.
نباید فراموش کرد که مخالفان مادورو و سینه چاکان اقتصاد نئولیبرالی هم دقیقا همان سیاست هایی را وعده می دهند که دینامیک اساسی به وجود آورندۀ این بحران و فلاکت است. با این همه نمی توان از این واقعیت فرار کرد که در ونزوئلای امروز سرمایه داری دولتی شکل روابط تولیدی و اقتصادی حاکم را تعیین میکند. سرمایه داری دولتی یک اتهام نیست. رابطه ای است بر پایۀ روابط جهانی سرمایه داری امپریالیستی و درون مناسبات معینی از پیوند با این بستر که در برخی از کشورها به وجود می آید. چاوز هرگز نمی توانست بر پایه روابط سرمایه دارانه به سمت سوسیالیسم حرکت کند. به همین علت وعده های پوپولیستی و کرده هایش پاشیدن بذر نفت برای پوشاندن شکافهایی بود که از مرکز سرمایه ارتزاق آن را فربه می کردند. قلب روابط امپریالیستی سرمایه دارانه درون گردآبی جهانی می تپد اما خونی که با هر تپشش در شریان کشورهای تحت سلطه جاری می شود، از مجرای روابط سرمایه دارنه حاکم چه به شکل دولت سرمایه داری و یا هر شکل احتمالی دیگر جریان می یابد. امپریالیسم فقط زور گویی و غارت و لشگر کشی نظامی نیست. طاها زینالی با اینکه همۀ اصرارش بر بزرگ کردن یکی از رفتارهای امپریالیسم یعنی دخالتگری در امور کشورهای دیگر جهان است، در جایی از متن به این موضوع اشاره می کند که:
با این حال، نفت و طلا تنها مولفه‌های انگیزه‌بخش برای مداخله در ونزوئلا نیستند، مولفه استراتژیک دیگری نیز به همان اندازه دارای اهمیت است؛ برای ایالات متحد و کمپانی‌های عظیم فعال در انرژی، استخراج معدن، کشاورزی، و غیره، خلاص‌شدن از شر دولت بولیواری مادورو راهی‌ست برای بازپس‌گیریِ کم‌وبیش کاملِ کنترل و سلطه بر امریکای جنوبی و خلق شرایطی هرچه مناسب‌تر برای سرمایه‌داری افسارگسیخته.
اما توهم باز پس گیری آمریکای لاتین از سیطرۀ نفوذ امپریالیسم آمریکا هم طنز جالبی است. واقعیت این است که با بالا رفتن بهای نفت در دوره (۲۰۱۳-۱۹۹۸) و ورشکسته شدن دولتهای راستگرای طرفدار آمریکا، شاهد قدرت گیری پوپولیستهای چپ و رویزیونیستهای سابق در برخی از کشورهای آمریکای لاتین مانند ونزوئلا، بولیوی، اروگوئه و نیکاراگوئه بودیم. اما این قدرت گیری و این «چپ» آنقدر باسمه ای و مستعجل بود که با پایین رفتن بهای نفت و برجا ماندن بحرانهای ناشی از اقتصاد سرمایه داری، یکی بعد از دیگری تسلیم سیاست های راست شدند. امپریالیسم را نمی توان چون شاه¬دزد مترصد فرصتی دید که چنگالش هر آن آماده غارت ثروت کشورهای دیگر است. به بیان لوتا امپریالیسم تنها تصرف ثروت نیست بلکه شیوه تولید بین المللی شده ای است که دیگران را به تبعیت در می آورد. این شیوه تحت نفود قوانین واقعی و دینامیک ارزش قرار دارد.
امپریالیسم بد، امپریالیسم بدتر
مقاله مدعی است: «در نهایت، رویکرد جریانات چپی… که دولت مادورو را به‌عنوان دشمن و اهریمن تعریف می‌کنند، به مانعی در برابر شکل‌گیری جنبشی درخور در ضدیت با تهاجم امپریالیستی علیه ونزوئلا می‌انجامد، و به این ترتیب نیز به استیلای گفتمان امپریالیستی یاری می‌رساند.». جالب اینجا است که زینالی با همه خشمی که از امپریالیسم آمریکا دارد هم سویی مادورو با سیاست های امپریالیسم چین و امپریالیسم روسیه را مطلوب ارزیابی می کند و می گوید:.
نیازی نیست توهمی به همبستگیِ انترناسیونالِ دولت پوتین یا به اصطلاح “حزب کمونیست چین” داشته باشیم. بدیهی‌ست که مداخله آن‌ها در نهایت در راستای منافع خود بوده و مبتنی بر روابط سلطه جویانه است. اما این نیز بدیهی‌ست که شاهد دو گرایشِ کاملاً متضادیم: منافع یکی در بی‌ثبات‌سازی کشور و تغییر رژیم در آن به بهای اعمال فاجعه‌بارترین تحریم‌ها علیه اقتصاد و مردم ونزوئلا و حتی اشغال نظامی و بمباران آن کشور است، و منافع دیگری در ثبات سیاسی آن کشور، برداشته‌شدن تحریم‌ها و ممانعت از مداخله نظامی و فشار دیپلماتیک و غیره در آن…
و ادامه می دهد:
بسیار محتمل است که عدم مداخله روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد منجر به صدور قطع‌نامه‌های امنیتی علیه ونزوئلا و راه‌گشای مداخلات هرچه ویرانگر و نظامی در آن کشور می‌شود. ارسال نمایشیِ برخی نیروهای نظامی روسیه به ونزوئلا در این شرایط را باید مداخله‌ای در راستای ممانعت از مداخله نظامیِ امپریالیستیِ ایالات متحد و متحدانش درک کرد و نه مداخله‌ای از همان نوع… انکار نقش چین و روسیه به‌عنوان موانعی در برابر مداخله ایالات متحد و هم‌پیمانانش، و یکسان‌ و هم‌ارز ساختن سیاست خارجیِ این دو جناحِ متقابل با یکدیگر، به لحاظ گفتمانی به نرمالیز‌ه‌کردنِ امپریالیسمِ ویرانگر ایالات متحد در “حیات خلوت” تاریخی‌اش می‌انجامد…
چنین خط و نگاهی به امپریالیسم روسیه و چین را یکی دیگر از همفکران زینالی با نام توئیتری پارناسوس چنین فرمولبندی که: «آیا آمریکا تنها نیروی امپریالیستی در جهان است؟ – خیر. آیا دُوَل مرتجعی چون چین و روسیه امپریالیست نیستند؟ کشورهای مذکور هیچکدام هنوز سابقۀ دخالتگری های امپریالیستی آمریکا را ندارند. به علاوه نقش آنان در صنعت جنگ با ایالات متحده قابل قیاس نیست…». از این روشن تر نمی شود درک نازل و غیر مارکسیستی این خط از مقولۀ امپریالیسم، دینامیسمها و عملکرد جهانگستر آن را فشرده کرد! منطق استراتژیک این جریان برای سمتگیری با برخی از دولتهای بورژوایی با عناوینی مثل «انقلاب بولیواری» و قدرتهای امپریالیستی مانند روسیه و چین همین استدلال است. این خط هرگز پدیدۀ جدیدی نیست. بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیسم شوروی و بلوک شرق، گاه و بیگاه در طیف وسیع چپ، جریاناتی از رویزونیستهای پروروس (طرفدار شوروی امپریالیست) سابق تا تروتسکیستها بر همین مبنا به سمتگیری با بخشی از قدرتهای امپریالیستی و دولتهای بورژوایی و حتی جریانات بنیادگرای اسلامی مانند حزب الله لبنان گرایش پیدا کردند. در چپ ایران هم به جز بقایای حزب توده، امثال فریبرز رئیس دانا و مرتضی محیط و بخشی از چپ دانشجویی دهۀ ۱۳۸۰ هم امروزه بر همین خط هستند. این جریان اگر پوتین، بشار اسد، قاسم سلیمانی و چین را «انقلابی» و «مترقی» ندانند، دست کم آنها را «شّر کمتر» نامیده و عملا بازی دو سر باخت انتخاب بین امپریالیسم بدتر و امپریالیسم بد (و گاه مانند مقاله زینالی امپریالیسم خوب) یا بورژوازی بدتر و بورژوازی بد را در پیش می گیرند. البته رویزیونیسم مثل همیشه سفسطه اش را بر یک جمله یا اصل صحیح کمونیستی بنا می کند تا به سمتگیری اش با امپریالیسم و ارتجاع، رنگ و لعاب چپ بدهد. چپ محور مقاومت با اتکا به فرمول لنینی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» عملا فضا را برای «رئال پولیتیک» سازشکارانه و زدن قید انقلاب و زدن قید گرفتن موضع سیاسی مستقل از مرتجعین و در نهایت توجیه سمتگیری با مرتجعین فراهم می کند. و چنانکه در مقدمه این نوشته هم گفتیم؛ تمام تلاشهای رویزیونیستی و سفسطه های غیر مارکسیستی این خط و جریان اساسا در پاسخ به تضاد میان دو پوسیدۀ امپریالیسم آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی است و برای زمینه چینی و بستر سازی توجیه تئوریک در مسیر سمتگیری با رژیم ایران و متحدینش در منطقه و جهان (امپریالیسم روس، چین، رژیم بشار اسد، حزب الله لبنان و دسته جات شبه نظامی تبهکار مانند حشد الشعبی) است. رتوریکهای «هم ارز غیر هم ارز» و «نقش قابل مقایسه در صنعت جنگ» که امثال زینالی و پرناسوس جلو میگذارند هم اساسا تکرار تئوری های دفرمۀ رویزیونیستی در سالهای جنگ سرد و رقابت میان دو بلوک امپریالیستی وقت به رهبری امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی است. (۱۷)
مشکل اصلی این قبیل رتوریکها آنجا است که اساسا امپریالیسم را نه به عنوان یک نظام تولیدی جهانی بلکه به عنوان این یا آن قدرت امپریالیستی کمتر یا بیشتر مداخله جو ارزیابی می کنند. مسالۀ اساسی این نیست که امروز چین و روسیه به اندازۀ ایالات متحده زرادخانه نظامی و هسته ای دارند یا نه و آیا به اندازه امثال جان بولتون و پمپئو جنگ طلب هستند یا نه؟ مساله این است که نیروی محرکۀ ذاتی نظام سرمایه داری یعنی آنارشی ناشی از رقابت سرمایه های رقیب در سطح جهانی، لاجرم به بلوک بندی های امپریالیستی رقیب منجر شده و هر آینه جهان را به سمت یک جنگ محتمل یا دیگر فجایعی مثل نابودی محیط زیست در سراسر جهان یا فقر و فلاکت جهان گستر امروزی می کشاند. توازن قوای نظامی و اقتصادی همواره بین قدرتهای امپریالیستی ناموزون بوده است و اصولا یکی از علل مهم وقوع جنگ میان قدرتهای امپریالیستی رقیب همین ناموزونی است. آلمان، روسیه تزاری، فرانسه، بریتانیا و اتریش در جنگ امپریالیستی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) هرگز به لحاظ توان نظامی، مناطق تحت نفوذ و قدرت اقتصادی موزون نبودند. اما این واقعیت، چیزی از ارتجاعی بودن آنها کم نکرد و لنین همگی آنها را غارتگران مرتجع و شایستۀ سرنگونی دانست. همین عدم توازن در جنگ جهانی دوم هم حاکم بود و در جریان رقابت میان دو بلوک امپریالیستی غرب و شرق در دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ هم شاهد این عدم یکسانی در توان نظامی یا مناطق نفوذ و حتی اشغالگری بودیم. بسیار خب چه باید کرد؟ وظیفه کمونیستها در چنین شرایطی چیست؟ تبلیغ، ترویج و سازماندهی علیه کارکرد کل نظام جهانی سرمایه داری و سازمان دادن مردم و زحمتکشان در یک سیاست و استراتژی مستقل برای انقلاب و سرنگون کردن بورژوازی یا فراخوان دادن برای پیوستن به این یا آن قدرت امپریالیستی و این یا آن ائتلافی بورژوایی و ارتجاعی؟ فرض کنیم ادعای مدافعین این خط در مورد اینکه «هیچ نیروی چپ و انقلابی سازمان یافته و هیچ استراتژی و راه انقلاب کمونیستی در چپ ایران یا چپ جهانی وجود ندارد» صحت داشته باشد، در این صورت وظیفه شما فراخوان دادن برای سمتگیری توده های مردم و کارگران و زحمتکشان با یکی از قدرتهای امپریالیستی یا رژیم بشار یا حشد الشعبی و مادورو است؟! ما به ازای خط امثال زینالی و پرناسوس پیش از فروپاشی شوروی سوسیال امپریالیست، چیزی جز خط امثال کیانوری و فرخ نگهدار یا در بهترین حالت، راه کارگر در سمتگیری با مسکو نیست. شاید بد نباشد بپرسیم، آیا تجلی «نئوتوده ایسم» را به واقع شاهدیم؟! با استدلالهای امروزی این خط، لنین در ۱۹۱۴ وقتی تمامی انترناسیونال دو به جز یکی دو حزب و تشکیلات پشت بورژوازی خودی رفت و به سوسیال شووینیست تبدیل شد، به جای پیش گذاشتن خط انقلابی و تبدیل کردن فوریه به اکتبر، باید چرتکه دست گرفته و مقام «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» را تا سطح گَز کردن «هم ارزی» یا نا هم ارزی آلمان و متحدینش با روسیه تزاری، بریتانیا و فرانسه تقلیل می داد. آن وقت نه از انقلاب اکتبر خبری بود و نه از تداوم «امید به انقلاب».
نکته دیگر اینکه «نظام جهانی ساکن نیست» و توازن و قدرت و نفوذ امپریالیستها هم ساکن نیست. این درست است که امروزه چین و روسیه امپریالیستی به اندازه ایالات متحده توان نظامی، دخالتگری سیاسی در سراسر جهان و سابقۀ لشگر کشی و اشغال مانند آمریکا را ندارند، اما اولا آیا این مسئله چیزی از این واقعیتها کم می کند که امروز چین در حال بلعیدن قاره آفریقا است و یکی از آلاینده ترین صنایع جهان را دارد؟! آیا چیزی از حضور نظامی و سیاسی روسیۀ پوتین از قفقاز و آسیای مرکزی تا سوریه و اخیرا سودان و رقابت با امپریالیسم آمریکا و قدرتهای امپریالیستی اتحادیه اروپا کم می کند؟! ریموند لوتا سالها پیش در سلسله مقالاتی این روند را تحلیل کرد و نشان داد که رقابت میان این قدرتها تشدید خواهد شد و آیندۀ هولناک تری را برای بشریت به دنبال خواهد داشت. (۱۸) در مورد نظرات اسف بار امروزی امثال زینالی و پرناسوس مسئله فقط اشتباه محاسباتی یا گیج سری استراتژیک مدافعین این خط نیست، مسئله اشکال پایه ای در فهم چیستی سوسیالیسم، انقلاب و وظایف اساسی کمونیستها در پروسۀ انقلاب است.
«راه سومی» وجود ندارد، سوسیالیسم جهانی بنیادن متفاوت است
باور طاها زینالی به انقلاب بولیواری چاوز به حدی است که تنها انتقادات از جناح موافقان چنین توهمی را به رسمیت میشناسد و می¬نویسد:
اما این نقدها و مخالفت‌ها تنها هنگامی به همراهی با مخالفان مادورو به رهبری گوایدو و گفتمان امپریالیستی حامی آن نمی‌انجامد که درون یک جبهه‌ی مشترکِ بولیواری علیه سیاست براندازی دولت مادورو قرار بگیرد. جبهه‌ای که دربردارنده‌ی جناح‌های مختلف چاویست‌ و تمامی حامیان انقلاب بولیواری ونزوئلا باشد.
اساسا برای زینالی مشکل حل شده است. او دغدغه انقلاب و سوسیالیسم و کمونیسم را در عمل ندارد. به راه طی شده در موج اول انقلابهای کمونیستی (۱۸۴۸-۱۹۷۶) و نتایج تئوریک و عملی آن کاری ندارد. منشأ امید بستن امثال زینالی به راه حلهای بورژوا دمکراتیک و رفرمیستی مانند راه سوم چاوز، عدم درک درست از واقعیت معضل حاکم بر جهان و دینامیسهای اقتصاد سرمایه داری و بالتبع عدم درک درست از پایه های ماتریالیستی-دیالکتیکی امکان و ضرورت ساختن جهانی با روابط بنیادین و ناامیدی از امکان تحقق انقلاب است. جهانی که در موج نخست انقلابهای کمونیستی دو بار در شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶) به شکلگیری دولتها و جوامع سوسیالیستی منجر شد و علی رغم شکست و تمامی کمبودها و اشتباهات آنها، یک جهش کیفی بی مانند در تاریخ بشر برای ساختن جامعه ای بدون بهره کشی و ستم بود. (۱۹) امروزه با اتکا به جمعبندی علمی و رو به جلو از دستاوردها و کمبودهای آن انقلابها، که به طور مشخص و یگانه در کمونیسم نوین توسط باب آواکیان (۲۰) سنتز شده ، به یک جهش تئوریک در علم کمونیسم منجر شده، بر اساس آن استراتژی انقلاب برای جهان فعلی تدوین شده (۲۱) و نهایتا در طرحوارۀ قانون اساسی یک جامعۀ سوسیالیستی نوین منعکس شده است (۲۲)، می توان برای یک دنیای بنیاداً متفاوت از هر شکلی از انواع و اقسام دولتهای بورژوایی، بی راهه های خرده بورژوایی و رقابتهای هولناک امپریالیستی جنگید و انقلاب را در هر نقطه از جهان سازمان داد. بنابر این عاجلترین وظیفۀ کمونیستهای انترناسیونالیست در قبال تحولات ونزوئلا، تلاش در جهت تبلیغ ضرورت ایجاد یک قطب کمونیست انقلابی حول سنتز نوین کمونیسم و استراتژی راه انقلاب بر آن مبنا است. گرفتن ارتباط با توده های ناراضی ونزوئلا به ویژه جوانان شورشی که هم از سلطۀ امپریالیسم آمریکا و نوکرانش در این کشور نفرت دارند و هم خسته از استثمار و فساد و ناتوانی سرمایه داری دولتی چاوز-مادورو هستند، حلقۀ کلیدی است. رساندن اسناد اصلی سنتز نوین کمونیسم (که اکثر آنها به زبان اسپانیولی ترجمه شده اند ) (۲۳) به دست آنها و ترغیبشان برای ایجاد هستۀ اولیه سیاسی جهت ساختن یک حزب کمونیست انقلابی بر مبنای این کمونیسم و این راه حل (و فقط این کمونیسم و این راه حل) گام سرنوشت ساز در جنبش انقلابی ونزوئلا است.
اما باز گردیم به خط و بی راهه ای که امثال زینالی و پارناسوس دچار آن شده اند. اگرچه زینالی اساسا امیدش به خود دولت سرمایه داری چاوز-مادورو و حامیان امپریالیست آن یعنی روسیه و چین است، اما هروقت احساس نیاز می کند از جنبش های کارگری و شوراهای مردمی مایه میگذارد و می نویسد:
در چنین شرایطی در وهله نخست باید امید بست به فرودستانِ ونزوئلاییِ حامی جنبش چاویستی، به تشکل‌ها و جنبش‌های توده‌ایِ چپ و مترقی، به کمون‌های روستایی و شهری و محلات، به طبقه‌ی کارگر سازمان‌یافته، به سازمان‌های چپ و کمونیست، و به تمامیِ ونزوئلایی‌هایی که به انقلاب بولیواری وفادارند.
اما این نحوۀ ارجاع به مردم بسیار یادآور همان انگشتان جوهری صفوف انتخابات در ایران هستند که حامیان مختلف وضع موجود هر وقت لازم شد بسیجشان کرده و پشتشان مخفی می شوند. زینالی حتی زمانی که از تقویت چنین جنبش هایی در ونزوئلا حرف میزند چیزی در مورد واقعیت آنها در رژیمهای چاوز-مادورو و جهت گیری شان نمی گوید. اینکه اکثریت مطلق آنها اساسا وابسته به دولت هستند (مشابه خانه کارگر و بسیج مستضعفین در ایران) و در واقع ماهیت و محتوایی به جز بورژوازی دولتی چاوز-مادورو ندارند. بنا به گفته ها و گزارشات یک ناظر عینی از روابط بین این نهادها و اتحادیه ها با دولت در سالهای حکومت چاوز:
سندیکاهای چاویستی دو ویژگی دارند. اول اینکه فاسدند و دوم اینکه برای دولت و حزب حاکم تبلیغ می کنند و در مناسبت های مختلف جشن ملی می گیرند و با فدراسیون های بزرگ چاویستی همسو هستند. سندیکاهای چاویستی به پشتوانه امکانات و حمایت های دولتی قدرت بیشتری دارند و از موضع بالاتری حرکت می کنند. فساد آنها به چند شکل است. جدای از اینکه پولی که سندیکا از دستمزد کارگران دریافت می کند و باید در راه منافع کارگران و صرفا دستمزدهای خود صرف شود، بهره می برند. اما بیشتر فساد مالی آنها از این طریق نیست… به یاد دارم در پروژه ساخت هفت هزار واحد آپارتمان شهر اُهدا… سندیکایی چاویستی در محیط کار وجود داشت. قانونا مطابق نام نویسی بیکاران و به تقاضای کارفرما کارگران به ترتیب باید استخدام شوند. اما با پول گرفتن از کارگران بیکار- که بیشتر آنها در شرایط وخیم اقتصادی بودند و در بسیاری از موارد حتی اقدام به قرض گرفتن برای رشوه دادن به سندیکا می کردند- برای اشتغال آنها با توجه به تخصص و یا عدم تخصص آنها اقدام به گرفتن مخفیانه پول می کردند… اما موضوع به همین جا خاتمه نمی یافت. از سوی دیگر کارفرما را تیغ می زدند. بدین شکل که ماهانه و زیر میزی مبالغ و امکانات قابل توجهی می گرفتند تا اعتراض و اعتصاب به راه نیاندازند و یا اینکه اعتصاب و اعتراضات را کنترل کنند. (۲۴)
راه حل «رئال پولیتیک» و مبتنی بر «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» خط فکری زینالی به اینجا می رسد که:
این درست است که ما نمی‌توانیم از ونزوئلای سوسیالیستی سخن بگوییم، و این کشور هنوز مبتنی بر مناسبات سرمایه‌دارانه متناسب با تقسیم کار اجتماعی ناشی از بازار جهانی است. اما می‌توانیم از پروژه‌ای سوسیالیستی در ونزوئلا حرف بزنیم، پروژه‌ای برآمده از انقلاب بولیواری علیه نولیبرالیسم و سرمایه‌داری افسارگسیخته که فراز و فرودهای خود را داشته و فرآیندی از مبارزات و مقاومت‌ها را پشت سر گذاشته است. در ونزوئلای چاوز و مادورو هم شاهد سازوکارهای سرمایه‌دارانه و هم سوسیالیستی بودیم/هستیم.
و بعد چنین ادامه می دهد که:
چپ رادیکال در ونزوئلا، که شامل سازمان‌های رزمنده‌ی طبقه‌ی کارگر، جنبش‌های مترقی و تشکل‌های چاویستی و کمونی می‌شود، به این آگاهی طبقاتی دست یافته است که به دولت مادورو برای برقراری سوسیالیسم امید نبندد، امیدی که با سیاست‌های رادیکال چاوز به ویژه در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ نزد فرودستان ونزوئلایی شکل گرفته بود. (۲۵) آن‌ها می‌دانند که، برخلاف برخی تولیدات رسانه‌ای در دولت مادورو، انقلاب بولیواری ونزوئلا تمام نشده است و فرآیندیست که دوره‌ی دشواری را پیش روی خود دارد. آن‌ها علاوه بر این‌ها از همان آغاز انقلاب آموخته‌اند که در این فرآیند بزرگترین دشمن آن‌ها امپریالیسم ایالات متحد است و بی‌ثباتیِ سیاسی می‌تواند بزرگترین ضربه را به دستاوردها و اهداف مترقی‌شان وارد آورد… اینک در شرایط دشواری که انقلاب بولیواری ونزوئلا در آن گرفتار آمده، هنوز این مبارزه در جریان است؛ و از چشم‌اندازی کمونیستی همچنان این امید وجود دارد که جناح چپ چاویست‌ها با اتکا بر جنبش‌های رادیکال و کمونی و سازمان‌یافته‌ی طبقه‌ی کارگر و فرودستان و زحمتکشان، مسیر آینده‌ی ونزوئلا را به سمتی هرچه رهایی‌بخش و ضد–سرمایه‌دارانه‌ تر هدایت کنند
در پاسخ به التقاط ضد مارکسیستی «هم سرمایه داری هم سوسیالیستی» امثال زینالی باید گفت هیچ جنبه از توسعه ¬ اقتصادی، هیچ شکل از سازمان اقتصادی و هیچ شکل از سازمان ¬یابی فرآیند کار موجود نیست که در چهارچوب روابط تولیدی و طبقاتی معین وجود نداشته باشد. «اقتصاد عُقَلایی» معنی ندارد مگر در چهارچوب روابط طبقاتی معین و این روابط تولیدی طبقاتی را به صورت عمده روابط مالکیت تعیین می¬ کند. باید پرسید در ونزوئلای دوران چاوز و امروز ابزار تولید متعلق به کدام طبقه است؟ دولت منافع کدام طبقه و سیاست ¬های کدام طبقه را پیگیری می‌کند و چگونه این کار را انجام می ¬دهد؟ بر اساس پایه ای ترین تحلیل مارکسیستی از مسئلۀ دولت باید پرسید مگر می شود بدون در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی از طریق یک انقلاب قهرآمیز و اعمال دیکتاتوری پرولتاریا، شیوۀ تولید سرمایه داری را به عقب راند و شیوۀ تولید سوسیالیستی و روابط اجتماعی و فرهنگی برآمده از آن را مستقر کرد؟ پدیدۀ عجیب و غریب «هم سرمایه داری هم سوسیالیست» چاوز-مادورو کی و در کجا آنارشی تولید برآمده از رقابت به عنوان نیروی محرکۀ سرمایه داری را مهار کرده است که توانسته روابط سوسیالیستی را «هم» مستقر کند؟ این «جریانات رادیکال» مورد نظر زینالی در ونزوئلا، کدام دولت را باید سرنگون کنند؟ دولت چاوز-مادورو را؟ از آنجا که مقاله این عمل را «همراهی با امپریالیسم آمریکا» می داند، پس جبرا به این نتیجه میرسیم که زینالی معتقد به سرنگون کردن دولت بورژوایی و روابط تولیدی سرمایه داری در ونزوئلا نیست و «جهتگیری سوسیالیستی» را نتیجۀ چیزی جز یک انقلاب سیاسی، درهم شکستن ماشین دولتی بورژوایی و یک روابط تولیدی و الگوی توسعۀ جدا از سرمایه داری امپریالیستی، می داند. و این چیزی جز نوعی رفرمیسم و توهم «راه سومی» سوسیال دمکرات (منتهی با ژست رادیکالیسم و چپ و کلاه کج چگوارا و پرچم سرخ و چفیۀ فلسطینی) و تئوری همزیستی مسالمت آمیز بین سرمایه داری و سوسیالیسم نیست. خط فکری زینالی و دوستانش اساسا قرار نیست به انقلاب کمونیستی منتج شود و در چارچوب خط آنها، همۀ کاری که میتوان و لاجرم باید انجام داد قدم برداشتن بر مسیر امکان های پراگماتیستی موجود به سمت «هر چه رهایی بخش تر و ضد سرمایه دارانه تر» است. اینجا است که سفسطه های این خط سر خودش را میبرد. چشم انداز کمونیستی آن تپه حقیری نیست که مدافعین سرمایه داری دولتی و پروامپریالیستی چاوز-مادورو بر آن ایستاده اند.
آنچه تاکید بر آن همواره مهم است این است که سوسیالیسم یک مرحلۀ گذار از جامعه طبقاتی به جهان کمونیستی است. مرحله -ای که با حاکمیت پرولتاریا و حرکت در مسیر نابودی چهار کلیت به قصد از بین بردن تمامی اشکال تبعیض طبقاتی، بهره کشی و ستم تعیین می شود. مارکس نابودی چهار کلیت را به عنوان شاخص حرکت جامعه بر ریل سوسیالیسم و به سمت کمونیسم تعریف کرد. ۱) نابودی کلیۀ تمایزات طبقاتی، ۲) نابودی کلیۀ روابط تولیدی که این تمایزات از آنها بر می خیزند، ۳) نابودی کلیۀ روابط اجتماعی ستمگرانه که از دل این روابط تولیدی استثماریِ برآمده از تمایزات طبقاتی محافظت می کنند و ۴) تغییر تمامی تفکرات کهنه ای که از این روابط حمایت می کنند و انقلابی کردن آنها در سطح جامعه. بر این مبنا نابودی استثمارگریِ سرمایه -داری به عنوان نخستین گام در تحول مناسبات تولیدی، یک پیشرفت مشخص و یک جهش کیفی نسبت به سرمایه ¬داری است و برای این پیشروی، کسب انقلابیِ قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتری کلیدی است و این تغییر در روبنا انجام می ¬گیرد. (۲۷) این امری نیست که بخواهیم بر واقعیت تحمیل کنیم بلکه برعکس ضرورتی بر آمده از واقعیت و نتیجۀ¬ بررسی واقعیت و کشف قوانین حرکت آن است. مارکس ثابت کرد که شیوۀ تولید سرمایه داری که مبتنی بر استثمار کار مزدی و رقابت میان سرمایه های مختلف است، طی حرکت خود، پایه ها و امکان یک نظم اجتماعی عالی تر، یعنی کمونیسم را به وجود می آورد. این تنها راه حل است و راه حلی است که باید در مقیاس جهانی عملی شود. اما فرآیند عملی شدن آن مستلزم انجام انقلاب های کمونیستی در نقاط مختلف جهان، کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و تشکیل دولتهای سوسیالیستی نوین است. امروزه چنین جهشی به لحاظ عینی بر اساس سنتز نوین باب آواکیان امکانپذیر است. مارکس در ۵ مارس ۱۸۵۲ در نامه اش به ژوزف ویدمایر گفت:
هیچ امتیاز ویژه ای بخاطر کشف وجود طبقات جامعه مدرن یا مبارزه میان این طبقات، به من تعلق نمی گیرد… آنچه من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکات بود: ۱- ظهور طبقات، مربوط است به مرحله تاریخی خاصی در تکامل تولید. ۲- مبارزه طبقاتی ضرورتا به دیکتاتوری پرولتاریا می انجام. ۳- این دیکتاتوری خود تنها مرحله گذاری به امحاء کلیه طبقات و به یک جامعه بی طبقه است.
اما این تنها کشف مارکس، فراموشی مدافعین چاوز و مادورو و باورمندانن به سوسیالیسم بولیواری و امثالهم به مثابۀ راه سوم و راه میانه بین سرمایه داری و سوسیالیسم است.

توضیحات:
۱- بزرگترین خریدار نفت فوق‌سنگین ونزوئلا، آمریکا و پالایشگاه‌های خلیج مکزیک و به‌طور خاص گروه ستکو بودند که سیستم‌های پالایشی آنها برای تصفیه و تجزیه نفت فوق‌سنگین ونزوئلا طراحی شده بود. صادرات این کشور به ایالات متحده طی سال‌های ۲۰۱۴، ۱۵ و ۱۶ به ترتیب ۷۷۹، ۷۹۵ و ۷۵۹ هزار بشکه در روز بوده است.
۲- از اواخر سال گذشته روند تحریم ها با کندی پیش رفته است و به ویژه در حوزه نفت ما شاهد از سرگیری فروش نفت ونزوئلا به آمریکا هستیم. بر اساس گزارش آژانس اطلاع رسانی انرژی آمریکا میزان واردات نفت آمریکا از ونزوئلا بین دهم تا هفدهم ماه مه به روزانه ۴۹ هزار بشکه رسیده است.
http://parstoday.com/fa/america-i167498
۳- با این همه نیکلاس مادورو در مصاحبه ای روابط کشور خود با آمریکا را چند بعدی ارزیابی کرده و از ادامه روابط اقتصادی با این کشور خبر داده است.
https://www.aa.com.tr/fa /1375183
۴- اصطلاح چپ در اینجا نه به معنای انقلابی، سوسیالیست و کمونیست بلکه به معنای طیف وسیعی از نیروهایی استفاده می شود که مدعی به کار بردن دستگاه فکری کارل مارکس و مارکسیسم در شناخت جامعه و مبارزه هستند. روشن است که طیف وسیعی از جریانات و نیروهای بورژوایی (پروامپریالیستهای طرفدار چین و روسیۀ امروز)، رویزیونیستهای سابق و خرده بورژوایی هم خود را «چپ» دانسته و در این طیف قرار می گیرند.
۵- http://praxies.org/?p=6762
۶- احزاب بزرگ بورژوایی قبل از چاوز بیش از چهار دهه قدرت سیاسی را بین خود در یک پیمان لیبرال ـ دمکراتیک تقسیم کرده بودند. از زمانی که این نظام «جمهوری چهارم» در اواخر سال‌های ۱۹۸۰ در بحران عمیق اقتصادی ـ سیاسی فرو رفت، صدای اعتراضات برای تغییرات اساسی در کشور هم بالا گرفت.
۷- به نقل از لوتا، ریموند (۱۳۹۷) میراث هوگو چاوز و «سوسیالیسم» بولیواری. در از اقتصاد و سیاست، ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م)
http://cpimlm.com/bzecom/lotta-new.pdf
۸- بیشترین ذخایر نفتی جهان با بیش از ۳۰۰ میلیارد بشکه نفت به ونزوئلا اختصاص دارد. عربستان سعودی با ۲۶۶ میلیاردی، کانادا با ۱۶۹ میلیارد بشکه و ایران با بیش از ۱۵۸ میلیارد بشکه در رتبه‌های بعدی قرار دارند. آمریکا در این جدول با بیش از ۳۹ میلیارد بشکه، در رده دهم قرار گرفته است.
۹- به نقل از: تاوس، آرون (۱۳۹۷) ونزوئلا: انقلاب بولیواری در بحران. ترجمه مریم فرهمند. سایت نقد
https://naghdcom.files.wordpress.com/2018/09/bolivarianische-revolution.pdf
۱۰- http://daneshenaft.ir/cvid/225/content/11743
۱۱- تا ماه مه ۲۰۱۷، دیگر حداقل دستمزد ماهیانه در این کشور حتی کفاف دوازده درصد از مایحتاج غذایی اولیه برای یک نفر را نیز نمی‌داد. تحقیقی که سه دانشگاه معتبر از ۶۵۰۰ خانوار در ونزوئلا انجام دادند نشان می‌دهد که ۷۴ درصد از مردم این کشور در سال ۲۰۱۶ به طور متوسط حدود هشت و نیم کیلوگرم کاهش وزن داشته‌اند. مرگ و میر نوزادان در بیمارستان‌ها نیز دو برابر شده است. بیماری‌هایی نظیر مالاریا و دیفتری، که در بسیاری از کشورها تقریباً ریشه‌کن شده، در ونزوئلا رواج یافته است؛ بیماری‌هایی نظیر چیکونگونیا، زیکا، و دِنگی (تب استخوان‌شکن) که در آن کشور کاملاً بی‌سابقه بوده، سراسر کشور را فرا گرفته است. هم‌اکنون کاراکاس، پایتخت ونزوئلا خطرناک‌ترین شهر در کل سیاره زمین به شمار می‌آید. تمام این‌ها دارد در کشوری رخ می‌دهد که یکی از بزرگ‌ترین ذخایر نفتی در سراسر جهان را دارد.


۱۲- به نقل از لوتا، ریموند (۱۳۹۷) میراث هوگو چاوز و «سوسیالیسم» بولیواری. در از اقتصاد و سیاست
۱۳- برای پیگیری نظرات لوتا به وبسایت وی (http://thisiscommunism.org/ThisIsCommunism/Home.html) و ترجمه فارسی مقالات و کتابهای او به سایت حزب کمونیست ایران (م ل م) رجوع کنید.
۱۴- همان ص۱۳۷
۱۵– برای مطالعه بیشتر دینامیسمهای عملکرد سرمایه امپریالیستی در اقتصاد کشورهای تحت سلطه رجوع کنید به: لوتا، ریموند (۱۳۹۲) آمریکا در سراشیب. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)
http://cpimlm.com/bzecom/sarashib.pdf
همچنین در مورد رابطه اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی با اقتصاد مبتنی بر نفت، نگاه کنید به:
نفت: شاه و ولایت فقیه واقعی در ایران. نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م). شماره ۶۵ آبان ۱۳۹۲. ص ۲۰-۲۱
http://cpimlm.com/hagh3_g/hagh65.pdf
۱۶- لوتا، ریموند (۱۳۹۷) از اقتصاد و سیاست. ص ۱۴۸
۱۷- برای مثال به نظرات فرد هالیدی نگاه کنید. همچنین برای آشنایی بیشتر با دیدگاه های این خط نگاه کنید به: ایلای، مایک (۱۳۶۴) علیه تز تبهکار کوچکتر، تدارک شوروی برای جنگ جهانی سوم. ترجمه و انتشار از هواداران اتحادیه کمونیستهای ایران
https://iran-archive.com/sites/default/files/sanad/tabahkare_kuchektar.pdf
طنز ماجرا اینجا است که نویسنده این جزوه یعنی مایک ایلای سالها بعد و پس از جدا شدن از حزب کمونیست انقلابی آمریکا و رویزیونیست شدن، به دام همین توهمات افتاد.
۱۸- نگاه کنید به: لوتا، ریموند(۱۳۹۷) از اقتصاد و سیاست. ص ۳-۸۷
۱۹- در مورد یک جمعبندی مارکسیستی از این تجارب نگاه کنید به:
لوتا، ریموند (۱۳۹۴) تاریخ واقعی کمونیسم. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست اران (م ل م)
http://cpimlm.com/bzhistjm/tarikh-waghei-komonism.pdf
۲۰- در مورد سنتز نوین کمونیسم نگاه کنید به: آواکیان، باب (۱۳۹۷) کمونیسم نوین. گروه مترجمان حزب کمونیست ایران (م ل م)
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/05/new-communism.pdf
۲۱- در مورد برنامه و استراتژی تدوین شده برای انقلاب در ایران رجوع کنید به:
حزب کمونیست ایران (م ل م) (۱۳۹۶) مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/manifest.pdf
حزب کمونیست ایران (م ل م) (۱۳۹۷) استراتژی راه انقلاب در ایران
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/strategy.pdf
۲۲- نگاه کنید به: حزب کمونیست ایران (م ل م) (۱۳۹۷) قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران. پیشنویس پیشنهادی
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/constitution.pdf
۲۳- در بخش اسپانیولی وبسایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا
https://revcom.us/home-s.htm
۲۴- مهرزاد، محمد حسین (۱۳۹۲) تجربه سه سال کار و زندگی در ونزوئلا
https://bit.ly/2K8aMDR

۲۵- سالهای مورد نظر زینالی، سالهای اوجگیری بهای نفت بود و چاوز با پشتبانی چنین قدرتی مثل محمد رضا شاه که دروازه های تمدن را قرار بود فتح کند قول «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» اش را می داد. چاوز در این رفراندوم برخلاف آنچه مقاله اعدا می کند، تنها قول دموکراتیک تر کردن شرایط برای زحمتکشان و بهبود اوضاع اقتصادی را نداد بلکه قرار بود ریاست جمهوری اش را هم مادامالعر کند. چاوز در این رفراندوم شکست خورد.
۲۶- مارکس، کارل (۱۳۸۱) نبردهای طبقاتی در فرانسه. ترجمه باقر پرهام. تهران. نشر مرکزی. ص۱۴۵
۲۷- درباره چیستی سوسیالیسم و تضادهای موجود در جامعه سوسیالیستی نگاه کنید به:
آواکیان، باب (۱۳۹۳) دولت و آزادی. ترجمه منیر امیری. نشر آتش
http://cpimlm.com/bztmsnc/bob-dolat-azady.pdf
لوتا، ریموند (۱۳۸۶) مقدمه بر اقتصاد مائوئیستی و مسیر انقلابی به سوی کمونیسم. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)
http://cpimlm.com/bzecom/shanghai.pdf