دو مقاله دربارۀ کمون پاریس

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۵ دقیقه

۱۸ مارس امسال، یکصد و پنجاهمین سال تأسیس کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ است. نخستین تجربۀ پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی که دستاوردها و درسهای بسیاری برای رهبران کمونیست از مارکس و انگلس و لنین تا مائو تسه دون و امروز دربر داشته است. از این رو دو مقالۀ زیر را بازنشر می کنیم. نخست فصلی از کتاب «تاریخ واقعی کمونیسم» اثر رفیق ریموند لوتا است که توسط حزب ما به فارسی ترجمه و انتشار پیدا کرده است. نوشتۀ دوم، مقاله ای ازشمارۀ ۵۰ نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م) شهریور ۱۳۸۹ است.

 نخستین سپیده دم: کمون پاریس

فصل دوم کتاب تاریخ واقعی کمونیسم. گفتگو با ریموند لوتا. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م). چاپ اول. ۱۳۹۴. صفحات ۳۰ تا ۳۷

فایل صوتی همین بخش از کتاب

سوال: می­توانید کمی بیشتر در مورد کمون پاریس بگویید؟

لوتا: کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، طی آخرین روزهای جنگ میان فرانسه و آلمان اتفاق افتاد. اهالی پاریس در شرایط وحشتناکی به سر می­بردند: بی­کاری گسترده، کمبود مواد غذایی و ویرانی­های ناشی از جنگ. در ۱۸ مارس این مردم علیه حکومت «خودی» به پا خاستند. گارد ملی پاریس که در درون آن گرایش­های رادیکال وجود داشت، شورش کرد….. و بخش­هایی از شهر به شکل یک قیام به هم پیوست. گارد، شهرداری­ها را در اکثر محلات پاریس تصرف کرد و دو ژنرال حکومتِ زمان جنگ فرانسوی را اعدام کرد.

 یک هفته بعد، گارد ملی، انتخابات جدید شهرداری­ها را سازمان داد. حکومتی جدید ایجاد شد که کمون بود و متشکل از سوسیالیست­ها، آنارشیست­ها، مارکسیست­ها، فمینیست­ها، دمکرات­های رادیکال و گرایشات دیگر بود. کمون بلافاصله نیروی پلیس قدیمی را منحل کرد. اصلاحات اجتماعی رادیکال را عرضه کرد که عبارت بودند از: جدایی کلیسا از دولت، ارائه­ی آموزش حرفه­ای به زنان، تهیه سرپناه برای زنان که ازدواج نکرده بودند و نیز لغو قروضی که به دوش بسیاری از مردم قرار داشت. کمون مراکز کاریابی ایجاد کرد و به اتحادیه­های کارگری و تعاونی­های کارگری اجازه داد که اداره امور کارخانه­هایی را به عهده بگیرند که سرمایه­داران طی جنگ آن­ها را به حال خود رها کرده بودند. مهاجران اجازه یافتند که به شهروند کامل تبدیل شوند. اما مساله صرفا این نبود که حکومت تازه تأسیس دست به یک رشته اقدامات ترقی خواهانه زد. بلکه تلاش برای آفرینش شکل نوینی از حاکمیت، نوع متفاوتی از نظام حکومتی در جریان بود.

سوال) منظورت چیست؟

لوتا: کموناردها –این نامی بود که فعالین کمون به خود داده بودند– کوشیدند یک نظام سیاسی ایجاد کنند که منافع و نیازهای کارگران، تهی­دستان شهری و طبقات تحتانی جامعه را نمایندگی کند…. همان­ها که از دیرباز تحت ستم قرار داشتند و از قدرت سیاسی محروم شده بودند. به علاوه کموناردها قصد ایجاد شکلی از حاکمیت را داشتند که کارکردی متفاوت از نظام بورژوایی داشته باشد. آن­ها کوشیدند صاحب منصبان را در قبال انتخاب کنندگان­شان پاسخگوتر کنند. کوشیدند حکومت را ساده کنند و آن را مستقیما به پیچ و خم­های زندگی توده­ها ربط دهند.

سوال) من با آنارشیست­هایی ملاقات کرده­ام که می­گویند نظرات خود را بر کمون پاریس متکی کرده­اند و این الگوی آن­ها است. این کار چه اشکالی دارد؟

لوتا: خوب چند مشکل پیش می­آید که یکی از آن­ها از بقیه بزرگتر است. کموناردها همه­ی این کارها را در پاریس انجام دادند و واقعاً کارشان برجسته بود اما آن­ها به شکلی اساسی نظم استثمارگرانه­ی کهن را سرنگون نکردند و قدرت دولتی کهن را تماماً نابود نکردند. در واقع عالی­رتبگان سیاسی و نیروهای نظامی حکومت کهن فرانسه به حومه پاریس فرار کردند، به منطقه­ای که ورسای[۱] نام دارد. کمیته مرکزی کمون این درک را داشت که دارد شورشی درون یک شهر را به پیش می­برد و می­تواند قدرت را در پاریس حفظ کند. ایده­ی کموناردها از ایجاد کمون این بود که این الگو با نوآوری­اش در فضای تازه آزاد شده­ی پاریس، به سرمشقی برای بقیه کشور تبدیل خواهد شد. اما این درک صحیحی نبود. طبقه حاکمه­ی فرانسه به خاطر آن شکست اولیه تن به تسلیم نداد. این طبقه هنوز توان آن را داشت که اراده خود را اعمال کند…. و مشخصا ارتش منظم را در اختیار داشت. از ماه می حکومت ارتجاعی ورسای یک ارتش سیصد هزار نفری را گرد آورد. ارتش روز بیست و یکم ماه می، برای در هم شکستن کمون وارد پاریس شد. کموناردها قهرمانانه به مقابله و مقاومت برخاستند. اما ارتش، سنگرهای خیابانی آنان را در هم شکست و کشتار بیست تا سی هزار نفر از اهالی را آغاز کرد….. کشتاری که فقط یک هفته به طول انجامید. آخرین سنگر که در یک گورستان بود شهرت بسیار یافته است. در آنجا مردم پشت به دیوار می­جنگیدند.  بعد از در هم شکستن کمون موجی از اعدام کموناردها و مردم توسط دولت و ارتش به راه افتاد.[۲]

مارکس درسی اساسی از کمون بیرون کشید: ما به یک قدرت دولتی نوین نیاز داریم!

کارل مارکس با شور و شوق از کمون حمایت کرد. او بعد از شکست کمون یک ارزیابی علمی از اهمیت و درس­های آن ارائه داد. مارکس خاطرنشان کرد که کمون طرح مثبتی از یک دولت طراز نوین یعنی دیکتاتوری پرولتاریا به پیش نهاد. یعنی کار کموناردها صرفا این نبود که بخواهند به ماشین دولتی کهنه تکیه بزنند بلکه تلاش کردند از آن در مسیری ترقی­خواهانه استفاده کنند. مارکس اما همچنین اشاره کرد که یکی از نقاط ضعف مرگبار کمون پاریس این بود که به سمت ورسای پیشروی نکرد و ماشین دولتی کهنه را به طور کامل متلاشی و نابود نکرد. این امر به طور فشرده خود را در نحوه­ی برخورد به ارتش دائمی نظم کهن نشان داد. او بر این نکته نیز تأکید نهاد که کمون از منحل کردن و مصادره دارایی­های بانک فرانسه که گردآوری نیروی رژیم کهن و ارتش آن را در ورسای تأمین مالی می­کرد، قصور ورزید.

 مارکس نشان داد که هر دولتی در جوهر خود، دیکتاتوری طبقه مسلط بر جامعه است.  چنین دولتی ممکن است شکل­های گوناگون دمکراسی بر خود بگیرد اما تا هنگامی که جامعه به طبقات تقسیم شده، ارتش و پلیس و دادگاه­ها و قوه مجریه، منافع طبقه­ی مسلط را اعمال خواهند کرد که این طبقه امروزه، طبقه سرمایه­دار-امپریالیست است. این نکته را باز تکرار می­کنم که درس کلیدی کمون این بود که قدرت دولتی سرمایه­داری باید به طور کامل در هم شکسته و نابود می­شد… باید یک نظام نوینِ قدرت دولتی یعنی دیکتاتوری پرولتاریا جایگزین آن می­شد. به عبارت دیگر شما باید ارتش نظم کهن را در هم بشکنید و یک نظام اقتصادی و اجتماعی کاملا نوین برقرار کنید. شما باید یک قدرت دولتی نوین بسازید که بتواند اراده­ی ستم­دیدگان و استثمار شدگان را اعمال کند.[۳] نقطه ضعف دیگر کمون این بود که آن­ها از رهبری لازم برای تجزیه و تحلیل کردن، مواجه شدن و عمل کردن در مصاف­های واقعی پیش روی­شان محروم بودند. کمون فاقد یک رهبری مبتنی به شناخت علمی از آنچه که برای شکست ضد انقلاب مورد نیاز است و از تحولی که باید در جامعه صورت بگیرد، بود. یعنی کمون فاقد شناخت از نظام اقتصادی و اجتماعی نوینی بود که باید برقرار می­شد.

کمون یک راه­گشایی الهام­بخش تاریخی-جهانی برای بشریت ستم­دیده بود. آن لحظه­ی درخشانی که کمون پا به عرصه وجود گذاشت، نطفه­ی یک جامعه کمونیستی عاری از تمایزات طبقاتی و ستم اجتماعی را نمایندگی کرد.[۴]

 این لنین بود که درس­های کمون را به کار بست و انقلاب روسیه را که به ایجاد نخستین دولت سوسیالیستی دنیا انجامید، رهبری کرد. کمتر از پنجاه سال بعد از شکست کمون، یک انقلاب همه جانبه­تر و عمیق­تر در روسیه به وقوع پیوست. همانطور که کمی پیش گفتم، لنین درس­های کمون را جمع­بندی کرد و درک از نیاز به رهبری پیشاهنگ را تکامل داد. زیرا واقعیت این است که دلیل اصلی­ای که کمون نتوانست به خوبی از ظرفیت غیر قابل تصوری که داشت استفاده کند، فقدان یک رهبری منسجم بود. برخی افراد می­گویند که اتفاقا این بهترین جنبه کمون است. اما فقدان رهبری یکی از دلایل شکست آن بود و نه یکی از بهترین جوانب آن!

سوال) اما این حرف شما کاملا خلاف دیدگاهی است که معتقد است رهبریِ بسیار سازمان یافته، مردم را خفه می­کند. منظور من دیدگاه آن نوع جنبش­هایی است که شما هم اشاره کردید مثل جنبش اشغال [جنبش اشغال وال استریت در آمریکا در سال ۲۰۱۱. مترجم].

لوتا: بله در این جنبش نیز همین دیدگاه را می­بینیم که کاملا اشتباه است. لنین درک علمی از نیاز به حزب پیشاهنگ را با اتکا به دو نگره‌ی نقادانه تکامل داد. اولا توده­های مردم نمی­توانند به طور خود به خودی آگاهی انقلابی و شناخت علمی خود را از اینکه جامعه چه ساختار و عملکردی دارد و تنها راه متحول کردن ریشه­ای جامعه کدام است، تکامل بدهند…. این شناخت از تجربه و مبارزه­ی روزمره­ی آنان حاصل نخواهد شد. به مصر نگاه کنید مردم حقیقتاً شجاعانه به پا خاسته­اند اما با انواع و اقسام توهمات در مورد ارتش مصر مواجه­ایم. برای بردن این شناخت به میان توده­های مردم نیاز به رهبری است. بر پایه­ی این شناخت است که توده­ها می­توانند برای متحول کردن آگاهانه­ی دنیا برانگیخته شوند و این بخشی از حقیقتی است که تاریخ به اثبات رسانده است و ما می­خواهیم در این بحث به آن بپردازیم. انقلاب کردن نیازمند علم است. انقلاب نیازمند شور، احساسات، جرأت و انرژی خلاقانه است. اما همه این­ها به خودی خود نمی­تواند دنیا را تغییر دهد… بدون یک درک علمی از الزامات انقلاب و رهایی نوع بشر نمی­توان انقلاب کرد.

سوال) و نکته دیگری که می­خواستید بگویید چه بود؟

لوتا: نکته دوم نیاز به رهبری متمرکز است که توده­ها را در عبور از موانع و آنچه دشمن در سر راه­شان  قرار می­دهد، واقعا توانمند سازد و این فقط شامل توان نظامی دشمن نیست. رهبری متمرکز است که توانایی یافتن راه از دل تمامی پیچ و خم­ها و از جمله مانورها و فریب­کاری­های طبقه حاکم در دوران بحران انقلابی را به مردم می­دهد و آن­ها را در سرنگون کردن نظم کهن و در مسیر انقلابی کردن جامعه هدایت می­کند. شما به رویکردی استراتژیک و قابلیتی استراتژیک برای سمت و سو دادن به خلاقیت و عزم توده­ها نیاز دارید. مساله اینجا است که وقتی توده­ها خود را از «زندگی عادی و روزمره» رها می­کنند و سرشان را بالا می­گیرند به کدام سو پیش می­روند؟ مساله­ی رهبری تعیین کننده است. و توجه داشته باشید که اصلا چیزی به نام «بی­رهبر بودن» وجود ندارد. در هر حال برنامه یا نیرویی که نماینده منافع طبقه معینی است به رهبری اقدام خواهد کرد. مهم نیست که مردم چقدر خواهان نادیده گرفتن یا دور زدن مساله رهبری باشند. بیایید صادق باشیم، «بی رهبر بودن» در واقع خودش برنامه­ای است که هدایت می­شود. برنامه­ای که به هیچ وجه به یک تحول ریشه­ای منجر نمی­شود.[۵]

شما به رهبری متمرکز نیاز دارید. چگونه می­خواهید یک شورش را هدایت کنید هنگامی که شرایط تغییر می­کنند و فرصت­ها پدیدار می­شوند؟ چگونه می­خواهید در پی نابودی ناشی از جنگ انقلابی، امر بازسازی جامعه را انجام دهید؟ چگونه می­خواهید کارکرد یک اقتصاد نوین را هماهنگ کنید؟ چگونه می­خواهید حمایت از انقلاب جهانی را به انجام برسانید؟ شما نیاز به یک رهبری متمرکز دارید.

پاسخی که لنین به این پرسش­ها داد این نبود که «کافی است که خودمان جایگزین توده ها شویم» خیر! کل قضیه این است که هر چه رهبری بیشتر نقش پیشاهنگ را ایفا کند، فعالیت آگاهانه­ی توده­ها بیشتر خواهد بود. توده­ها تاریخ را می­سازند اما آن­ها نمی­توانند بدون رهبری تاریخ را بر مبنای عالی­ترین منافع خود بسازند. انقلاب روسیه به علت برخورداری از رهبری بود که انجام گرفت و کل مسیر تاریخ جهان را تغییر داد.


[۱] Versailles

۳۸  کلاسیک­ ترین روایت شاهد عینی  وقایع کمون پاریس از  لیساگاره (Lissagaray) است. [این کتاب با مشخصات زیر به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. این کتاب در اینترنت قابل دسترسی است. مترجم]

لیساگاره، اولیویر (۱۳۸۸) تاریخ کمون پاریس – ترجمه بیژن هیرمن­پور – بی­جا – نشر امید

Lissagaray (۲۰۱۲) History of the Paris Commune of 1871 – London – Verso Lissagaray

سایر تاریخ­های مفید در مورد کمون عبارتند از:

Jellinek, Frank (1965) The Paris Commune of 1871 – New York – Grosset & Dunlap

Eichner, Carolyn J (2004) Surmounting the Barricades: Women in the Paris Commune – Bloomington – Indiana Univ. Press

همچنین فیلمی با عنوان کمون (La Commune) در سال ۲۰۱۰ توسط پیتر واتکینس (Peter Watkins) درباره کمون ساخته شده که تماشای آن خالی از لطف نیست.

[۳] مارکس، کارل (۱۳۸۰) جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱ – ترجمه باقر پرهام – تهران – نشر مرکز

Marx, Karl (1970) The Civil War in France – Peking – Foreign Language Press

[۴] یک مرور مهم بر اهمیت کمون پاریس و تضادهای مربوط به آن در جنبش انترناسیونال را در کار زیر بخوانید [که ترجمه فارسی آن در سایت حزب کمونیست ایران ( م ل م) قابل دسترسی است. مترجم] :

آواکیان، باب (۱۳۷۱) دمکراسی، بیش از هر زمان می­توانیم و باید بهتر از آن را به دست آوریم – در نشریه جهانی برای فتح شماره ۱۷ – صفحات ۳۶ تا ۴۰

Avakian, Bob (2004) “Democracy: More Than Ever We Can and Must Do Better Than That” in Phony Communism Is Dead… Long Live Real Communism, ۲nd Edition – Chicago – RCP Publications- p:141-156

[۵] برای تحلیل­های مربوطه نگاه کنید به :

Avakian, Bob  – A Reflection on the ‘Occupy’ Movement: An Inspiring Beginning… And the Need To Go Further – in Revolution, November 13, 2011

عکس تعدادی از کموناردها و بچه های شان در دوران کمون پاریس

کمون پاریس اولین دیکتاتوری پرولتاریا

از نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م). دور سوم. شماره ۵۰ شهریور ۱۳۸۹

قبل از بررسی تجربه کمون پاریس (۱۸۷۱) –  و همچنین انقلاب اکتبر روسیه (۱۹۱۷) و دو انقلاب در چین (انقلاب دمکراتیک نوین و سوسیالیستی در سال ۱۹۴۹ و آغاز «انقلاب در انقلاب» به نام انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۶۶) – باید بر یک واقعیت تاریخی بزرگ تاکید گذاریم. امروزه بسیاری از مردم جهان با ایده های پیشرو آشنا هستند و بدان باور دارند. ایده هایی نظیر : استثمار بد است، ستم بر زن ناپسند است، نژادپرستی زشت است، فخر فروشی یک ملت به ملت دیگر حماقت است، تلفیق دین و دولت  نشانه عصر جاهلیت و بردگی بشر در مقابل قوای مهار نشدنی طبیعت و جامعه طبقاتی است، اعدام باید برچیده شود، همه باید از حق بیان برخوردار باشند و انسانها باید از آزادی های فردی و حقوق برابر برخوردار باشند، این حق اولیه هر انسان است که  امکانات اولیه زندگی از سر پناه و مسکن و بهداشت و خلاصه رفاه اجتماعی برخوردار باشد و … برخی از این ایده ها و نرمهای اجتماعی ناشی از آن در سطح گسترده ای در جهان برای مردم مترقی جا افتاده است. اما کمتر کسی فکر می کند که  این ایده ها و نرمها در چه زمانی و توسط چه  کسانی در جوامع  امروزین طرح شده اند و مهمتر از آن توسط چه قدرت سیاسی عملی شدند. البته برخی از این ایده ها را بورژوازی تحت عنوان «حق برابر» برسمیت شناخت و جنبه قانونی بدانها بخشید. بورژوازی مدعی حل مشکلات جوامع بشری بود اما  سریعا «حق برابر» محدودیتهای تاریخی خود را در رفع این مشکلات نشان داد. فروش و استثمار نیروی کار مبتنی بر تولید و مبادله کالایی، بشر را با دهشتهای دیگر روبرو کرد. در بسیاری از نقاط جهان حتی وظایفی که تاریخا در چارچوبه نظام سرمایه داری، قابل تحقق بوده، لاینحل باقی ماندند.

این انقلاب های پرولتری بودند که نه تنها به شکل رادیکالی وظایف دمکراتیک بجامانده از قبل را عملی ساختند بلکه ورای افق و چارچوبه «حق برابر» رفتند و نقطه رجوع دیگری را آفریدند. تاریخ انقلاب های پرولتری یعنی تاریخ ایده ها و اقدامات پیشرویی که بشر برای نخستین بار بطور واقعی برای حل مشکلات بنیادین جوامع طبقاتی مانند تقسیم جامعه به طبقات، تضاد میان کارفکری و یدی، تضاد میان زن و مرد و  شهر و روستا و کارگر و دهقان آگاهانه در دستور کار خود گذاشت.

در این چارچوبه تجربه کمون پاریس به عنوان اولین حکومت کارگری جهان از اهمیت زیادی برخوردار است. حکومتی که حدودا دو ماه و نیم (از ۱۸ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱) دوام آورد. این حکومت حاصل انقلاب کارگران و توده های زحمتکش پاریس علیه بورژوازی و اشراف بود. این انقلاب در هنگامه جنگ ارتجاعی خونین و بیرحمانه ای که میان امپراطوری پروس برهبری بیسمارک و امپراطوری دوم فرانسه تحت رهبری لویی بناپارت – برادر زاده ناپلئون – صورت گرفت. ۱۵۰ هزار نفر از طرفین در آن جنگ ارتجاعی جان باخته و مردم فرانسه دچار فلاکت و بدبختی شده بودند، در اثر شکست و تسلیم لوئی بناپارت پاریس به محاصره پروسی ها در آمد، مردم پاریس که برای مقابله با ارتش پروس (در ۲۵۴ گردان ۳۵۰ هزار نفره) مسلح شده بودند، دریافتند که قبل از هر چیز لازمست با توطئه های اشراف و تسلیم طلبی بورژوازی خودی مقابله کنند. شرح جزییات این انقلاب در این نوشتار ممکن نیست. (۲) اما برای نخستین بار وضعیتی در تاریخ بوجود آمد که توده کارگر – همراه با خرده بورژوازی رادیکال شده در پاریس در یک اقدام توده ای و با تکیه به نیروی مسلح توده ای که گارد ملی خوانده می شد، قدرت را در یک شهر بدست گرفتند. آنچه که این انقلاب را از انقلاب های پیشین (بویژه قرن نوزدهم) متمایز می کرد، گسست از افق و اهداف بورژوایی بود. چرا که هدفش تکمیل نهاد دولت نبود بلکه از بین رفتن آن بود. ایده آل کموناردها فراتر از جمهوری خواهی بورژوایی بود. آنان مردم فرانسه را در بیانیه شان به انقلابی مدرن فراخواندند: «که از کلیه انقلاب هایی که تاریخ را روشنی بخشیده اند وسیعتر و بارآورتر» باشد.  

می توان از طریق خاطرات شاهدان عینی و گزارشها با تصاویری از این انقلاب آشنا شد.

«یک روز بعد از انتخابات کمون ۲۷ مارس – ۲۰۰ هزار نفر به شهرداری مرکزی آمدند تا نمایندگان برگزیده خود را در آنجا مستقر کنند. شیپورها فرمان حمله می دادند و توپ های کمون در کناره رودخانه می غریدند. ناگهان صداها آرام گرفت. اعضای کمیته مرکزی و کمون، با شالهای قرمز بر دوش روی پلاتفرم ظاهر شدند. رانویه یکی از رهبران کمون گفت: شهروندان قلب من بیش از آن از شادی سرشار است که بتوانم نطق کنم فقط به من اجازه دهید که از مردم پاریس به خاطر سرمشق بزرگی که به جهان دادند تشکر کنم. 

یکی از اعضای کمیته نام کسانی را که انتخاب شده بودند اعلام کرد. طبلها برای ادای احترام به صدا در امد و دسته موزیک با همراهی ۲۰۰ هزار نفر سرود مارسی یز (۳) خواند و همه قلب ها از شادی می طپید و همه چشم ها از اشک پر بود. هرگز پاریس به این گونه به تحرک در نیامده بود.

کمیته مرکزی کاملا حق داشت که در عین هیجان ندا سر دهد که پاریس امروز صفحه تازه ای در کتاب تاریخ گشود و نام قدرتمند خود را در آن ثبت کرد.»

«این یکی از آن نقطه عطفهای بزرگ تاریخ بود که در آن خلقی می تواند از نو شکل بگیرد.»

براستی کمون پاریس سمبلی شد برای جهانی که می تواند از نو شکل بگیرد. اما این حکومت تحت محاصره ارتش پروس با انواع دسیسه ها و توطئه چینی و سرانجام جنگ داخلی از جانب اشراف و بورژوازی فرانسه روبرو شد. جنگی که در دو هفته آخر ماه مه ۱۸۷۱ به اوج رسید. بورژوازی، کمون را غرقه در خون کرد. با خون مدافعان قهرمانش، با چند تصویر از این قهرمانی آشنا شویم.

«باریکادها سریعا افزایش یافتند. باریکارد خیابان ریولی که می بایست شهرداری را حفظ می کرد در میدان سن ژاک و تقاطع سن دنی برپا شده بود. ۵۰ کارگر کار ساخت و ساز را انجام  می دادند در حالی که انبوهی از کودکان گاری های دستی پر از خاک را از میدان می آوردند. این کار با چند متر عمق و شش متر ارتفاع با سنگرها، روزنه ها و ساختمانی به محکمی قرارگاههای نظامی که بنای آن می بایست چند هفته طول می کشد در عرض چند ساعت ساخته شد.»

« یک گردان کوچک از لحاظ تعداد شاید دویست نفر ولی مصمم در سکوت راه می رفت. بر دوش آنها تفنگ هم دیده می شد. این ها افراد معتقد به انقلاب اجتماعی بودند که چشم و هم چشم های شخصی آن ها را از دیگران دور نگهداشته بود.»

سرانجام ارتش ورسایی ها – محلی که در آن نمایندگان بورژوا و ارتش تی یر پناه گرفته بودند- وارد پاریس می شود و قتل عامها را آغاز می کند.

« زنی که کودک خود را در اغوش  داشت هنگام اعدام از زانو زدن خودداری نمود و خطاب به همراهانش فریاد زد : به این کثافتها نشان دهید که راه با قد برافراشته مردن را می دانید.»

«هرگز زنان چنین پر تعداد به صحنه نیامده بودند بی هراس از مرگ و آسیب با تن پوشی از زخمهای وحشتناک. گوش هایشان پر از فریادهایی بود که از پیکرهای ریش ریش زخمیان بر می خاست. پس مصممانه تفنگ به دست می گرفتند و می رفتند تا همان زخمها و دردها را پذیرا شوند چه بی هراس در سنگر چه بی رحم در نبرد چه خونسرد پای دیوار هنگام تیرباران.»

بی جهت نبود که روزنامه تایم درآندوره نوشت:«اگر ملت فرانسه فقط از زنان تشکیل شده بود چه ملت وحشتناکی می شد.»

 طی ان دو هفته پاریس مدام با صحنه هایی از تیرباران جمعی مردم روبرو بود. اسیران بدون هیچ ترحمی در خیابانها تیرباران می شدند. سرهنگی نام اسیری را پرسید. او جواب داد «زنده باد کمون مرگ بر ادمکشها» او را فورا به کنار دیوار رانده و تیرباران کردند.

در آخرین جلسه اعضای شورا و کمیته مرکزی کمون دلسکلوز وزیر جنگ کمون اعلام کرد «تمام اعضای کمون با حمایلهای خود از همه گردانهایی که در بولوار ولتر جمع میشوند سان ببینند آن گاه در پیشاپیش آنها به طرف نقاطی که باید فتح گردد حرکت کنند.»

«دلسکوز با ورود به باریکاد به چپ پیچید و از تخته سنگها بالا رفت. برای اخرین بار صورت جدی او در قاب ریش سفیدش چرخیده به سوی مرگ بر ما ظاهر شد ناگهان ناپدید گردید انگار صاعقه او را زده باشد. او به میدان شاتودو افتاد.» هراس بورژوازی از دلسکلوز تا بدان حد بود که حتی پس از مرگ هم توسط دادگاههای بورژوازی به مرگ محکوم شد.

درگوشه ای دیگر اوژن وارلن را می بینیم. «عضو کمیته مرکزی کمون، کارگری که به تنهایی و صرفا با قدرت اراده خود و با صرف ساعات نادری که شب ها پس از کارگاه و برای مطالعه برایش می ماند خود را آموزش داد. آموختن نه با این قصد که به بورژوازی راه یابد آن چنان که خیلی ها کردند ولی به قصد آموزش و رهایی مردم. او یکی از اعضای فعال انترناسیونال اول بود و ازابتدای تا انتها کمون فعالانه کار کرد. از معدود کموناردهایی بود که با نظریات مارکس آشنایی داشت. زمانی که در ۲۸ مه در خیابانی دستگیر شد. به مدت یکساعت او را روی زمین کشاندند با ضربه شمشیر سرش را شکافتند و پس از تیرباران مثله اش کردند.»

آنچه که این قهرمانی را  از دیگر قهرمانی های تاریخ جدا می کرد چشم انداز و برنامه اجتماعی بود که در راسش قرار داشت. محرک شان امری کاملا  زمینی و مشخص بود: ساختن دنیایی نو که در آن انسانی توسط انسانی دیگر مورد بهره کشی قرار نگیرد و کسی مورد ستم واقع نشود. علت اینکه همه با شعار «زنده باد کمون» به استقبال مرگ می رفتند آینده ای بود که کمون نمایندگی می کرد، آینده ای که در اقدامات خاص کمون فشرده شده بود. اقداماتی که بشر برای نخستین بار با ضرورت انجامش روبرو شده بود. برای همین لازم است ببینم که این حکومت در طول عمر کوتاهش چه کرد و دستاوردهایش چه بود؟

کمون اولین حکومت در جهان بود که پلیس منکرات پاریس را منحل کرد؛ خدمت سربازی اجباری را حذف کرد و ارتش دائمی را ملغی کرد، تسلیح عمومی خلق را جایگزین ارتش سنتی کرد و اعلام کرد که  گارد ملی یگانه نیروی مسلحی است که هر شهروند می تواند عضو آن شود. جالب اینجاست که در تمام طول عمر کوتاه این حکومت در پاریس تقریبا از بزهکاری و جنایت خبری نبود. دستگیریها در حکومت بورژوازی در دوره های زمانی مشابه به رقم ۳۰ تا ۵۰ هزار می رسید، اما در دوران کمون به ۸۰۰ تا ۹۰۰ نفر تنزل یافت. دیگر جسدی در سردخانه ها دیده نمی شد، دزدی صورت نمی گرفت.

کمون وظایفی را که انقلاب بورژوایی فرانسه ناتمام گذاشته بود به سرانجام رساند. یعنی، برای نخستین بار در تاریخ بشر رسما جدایی دین از دولت  رسما اعلام شد. جنایات کشیشان افشا ، اموال کلیسا جزو اموال عمومی اعلام گردید و هر گونه کمک دولتی به نهادهای مذهبی لغو و آموزش و پرورش از کنترل کلیسا خارج شد. به قول مارکس علم برای اولین بار در تاریخ از قید زنجیرهای اسارت پیشدواری های طبقاتی و قدرت حکومتی حاکم بر آن رها شد. 

 لائیسیته به معنای امروزینش بواقع دستاورد کمون بود. که تازه سی و چهار سال بعد بورژوازی فرانسه شکل دست و پا شکسته ای از آنرا قبول کرد.

کمون اولین دولتی بود که حکم اعدام را به مصاف طلبید. یعنی همانطور که ارتش را ملغی کرد گیوتین و اعدام را هم ملغی اعلام کرد. در روز ۱۶آوریل ۱۸۷۱ گردان ۱۳۷ گارد ملی مامور یافتن و سوزاندن دستگاه گیوتین شد. آن دستگاه در غوغای شادمانی عمومی مردم در ملا عام سوزانده شد.

کمون اولین دولتی بود که اتباع کشورهای دیگر براحتی می توانستد به عضویت  آن در آیند. وزیر کارش لئو فرانکل، کارگری از آلمان بود و فرمانده کل قوایش یاروسلاو دمبروسکی افسری انقلابی از لهستان بود که در روزهای نبرد از پای در آمد. این بدعتی در تاریخ بشر بود چرا که کموناردها عمیقا باور داشتند که پرچم کمون پرچم جمهوری جهانی است.

برای اولین بار این حکومت بین فرزندان مشروع و نامشروع (که آنزمان پدیده نسبتا گسترده ای بود) تمایزی قایل نشد و همه آنان را تحت حمایت خود قرار داد. کمون زنان بیوه و یتیمان جنگ را بدون تمایز تحت پوشش خود قرار داد. ازجمله زنان سربازانی که در جنگ با کمون کشته می شدند. کمون فرمان تاسیس مهد کودک ها را صادر کرد و اعلام کرد که وظایف کارکنان این بخش نباید ابدی باشد و باید به صورت دوره ای بین آنها تقسیم شود تا از خستگی و طاقت فرسایی ناشی از تکرار یک کار جلوگیری گردد. 

برای اولین بار حکومتی بر پا شد که از اقتدار خود برای از بین بردن نابرابریهای اجتماعی استفاده کرد. مزد همه کارکنان دولتی برابر با مزد کارگر اعلام گردید. فرمان تقلیل ساعات کار روزانه به هشت ساعت صادر شد. کار سخت شبانه کارگران نانوایی  ممنوع اعلام شد، جریمه کارگران توسط کارفرمایان – که امری رایج بود- لغو شد.  کارگاههایی که رها شده بودند در اختیار کارگران قرار گرفت تا با تعاون و همکاری و همیاری خودشان راه اندازی شوند. پرداخت کرایه های  به تعویق افتاده از اکتبر ۱۸۷۰ تا اوریل ۱۸۷۱ لغو شد. این موضوع مهمی برای مردم تهیدست پاریس و خرده بورژوازی فقیر بود.  موسسات گرو گیری اموال پرچیده شد. در موزه ها برای نخستین بار بطور مجانی بروی عموم باز شد.  آزادی نشر و بیان گسترده شد. آموزش رایگان اعلان شد و کمیسیونی برای آموزش زنان تعیین شد. و اولین «آموزشگاه حرفه ای دختران» در ششم ماه مه افتتاح گردید.

هر یک از اعضای کمون منتخب مستقیم مردم و براحتی قابل عزل بودند. نمایندگان کمون مرتبا مردم را در جریان مباحث و تصمیم گیریهای خود قرار می دادند، روزنامه ها حتی روزنامه های طرفدار نظم کهن آزاد بودند، قوه قضاییه انتخابی و بسیار ساده شد. دستگاهی اداری  و قضایی با  ۴۰۰ هزار کارکن که بار سنگینی بر مردم بود بسیار ساده و محدود شد. کمون نشان داد که فقط انقلاب می تواند عدالت را اجرا کند. مارکس به کمون لقب دولت ارزان داد. برای اولین بار مخارج دستگاه نظامی و غرامت جنگی از دوش مردم – بویژه دهقانان – برداشته شد. 

اینها شمه ای از اقدامات کمون بود. هر چند که کمون فرصت اجرای بسیاری از مصوبات و قرارهای خود را نیافت. ولی آنها پیشرفته ترین اقداماتی بودند که صد و چهل سال پیش مردم جهان با آن روبرو شدند. این فاکتهای تاریخی هم  ماهیت کمون به عنوان اولین حکومت کارگری را به ما نشان می دهد و هم راز قهرمانی مردم پاریس را بر ما آشکار می کند. بهتر می توان فهمید که  چرا دسته دسته با شعار زنده باد کمون پای دیوار در مقابل جوخه های اعدام می ایستادند. و البته می توان علت عمق سبعیت و انتقام گیری بورژوازی فرانسه را هم فهمید. بورژوازی با قتل عام در حال تنبیه مردمی بود که طعم آزادی و رهایی را برای مدت کوتاهی چشیده بودند. مردمی که از ایده هایی پیرویی می کردند که مهر جامعه آینده را بر خود داشت. مردمی که نشان دادند می توان این ایده ها را عملی کرد .

کمون در یک نبرد نابرابر شکست خورد. اهمیت تاریخی برپائی کمون چنان عظیم بود که مارکس در بحبوحه برپایی کمون در مکاتبه ای نوشت: «نقطه عزیمت جدیدی که دارای اهمیت تاریخی – جهانی است پا به عرصه ظهور نهاده است.» و دو روز پس از شکست کمون خطابیه معروف خود به نام جنگ داخلی در فرانسه را ایراد داشت و با جمعبندی از نقاط قوت و ضعف کمون از آن به عنوان «پیام آور پر افتخار جامعه نوین» یاد کرد.

کمون به دلایل گوناگون شکست خورد. اصلی ترین عامل، توازن قوای نامساعد به حال کمون بود. علیرغم تلاشهای انقلابی برای برپایی کمون در شهرهای دیگر فرانسه ، پاریس تنها ماند. فرانسه نیز در اروپا تنها بود و اروپا نیز به عنوان مهد پرولتاریا هنوز در سطح جهانی تنها بود. زیرا نظام سرمایه داری در حال گسترش در سطح جهان و  اقبالش در حال صعود بود. به این معنا شکست کمون پیشاپیش رقم خورده بود. اما قهرمانی کموناردها میراث انقلابی بزرگی را بر جای نهاد. در یک مبارزه شکست خوردن یا بدون مبارزه شکست را قبول کردن، متفاوت است. دستاوردهای شکست در اثر مبارزه هزاران بار بهتر از پیروزی هایی است که آسان بدست می آید. به قول ویکتور هوگو: «جسدها بر خاک افتاده اما ایده ها برپا ایستاده اند.»

اما کمون از ضعفهای مشخصی برخوردار بود. مهمترین ضعف کمون این بود که  از یک فرماندهی سیاسی واحد برخوردار نبود. درک  رهبران کمون  از سرنگونی بورژوازی و پیشبرد تحولات انقلابی و ساختن جامعه ای نوین بر خرابه های جامعه ی کهن بسیار ابتدایی بود. کمون از خود قاطعیت نشان نداد. کموناردها براحتی می توانستند در ابتدا اردوی بورژوازی را مورد تعرض قرار دهند ، به  ورسای حمله کنند و ضربه کاری بدان وارد آورند و با مصادره بانکها  ارتش دشمن را از پشتوانه مالی محروم سازند. اما از چنین اقدمانی سرباز زدند. ملغی ساختن ارتش حرفه ای موجب آن شد که به ضرورت سازمان دادن یک ارتش حرفه ای انقلابی بهایی داده نشود. رویارویی ارتش غیر حرفه ای با ارتش های اروپا که به کمک بورژوازی فرانسه آمده بودند غیر ممکن بود.

کمون پاریس بیان گسست از انقلابهای بورژوایی بود اما این گسست همه جانبه صورت نگرفت، هنوز به نشانه های کهن آغشته بود. کمون تلاش داشت به عنوان یک جمهوری قانونی برسمیت شناخته شود؛ تا حدی هم طبیعی بود چرا که کمون از اتحاد گرایشات مختلف کارگری و جمهوری خواهان رادیکال خرده بورژوا تشکیل شده بود. کمون سعی می کرد اقدامات خود را در چارچوبه جمهوری بورژوایی قانونی جلوه دهد. برای مثال علیرغم اینکه  زنان نقشی حیاتی و قهرمانانه در ایجاد کمون و در نبرد برای دفاع از کمون بازی کردند؛ در کمون همچنان جایگاهی درجه دوم داشتند به دلیل درک های حاکم و بخشا ضد زن رایج در میان پرودنیستها (۶)  که نقش مهمی در رهبری کمون ایفا می کردند، به زنان حق رای اعطا نشد. چرا که اعطای حق رای به زنان خلاف قوانین جمهوری بود. بطور رسمی زنان نمی توانستند نماینده کمون شوند، هر چند که زنان انقلابی اراده خود را به کرسی می نشاندند  و نقش رادیکال خود را ایفا می کردند

هنوز پرولتاریای فرانسه اهمیت مبارزات مردم در مستعمرات فرانسه را در نیافته بود. برای نمونه کمون قادر نشد شورش مردم الجرایر علیه مستعمره چی ها فرانسه را به ذخیره سیاسی انقلاب خود بدل کند. همزمان با کمون در الجزایر  شورشی توده ای علیه بورژوازی فرانسه جریان داشت. کمون برنامه روشنی برای دهقانان که آن زمان اکثریت جمعیت فرانسه را تشکیل می دادند نداشت. با وجود اینکه سعی کرد با برخی اقدامات پیام های رادیکالی به دهقانان ارسال دارد.

هر چند توازن قوای نامساعد به معنای بیش از حد قوی بودن دولت بورژوازی و متحدینش، علت اصلی شکست کمون بود اما مجموعه  ضعفهای فوق به این شکست یاری رساند. در مرکز این ضعفها،  فقدان رهبری قدرتمند قرار داشت. رهبری که با تکیه به شناخت علمی هم قادر باشد در برابر حملات ضدانقلابی اجتناب ناپذیر  از سوی نیروهای طرفدار نظم کهن ایستادگی کند و هم تحول عمیق جامعه را در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیک به پیش برد. کمون از چنین رهبری محروم بود.

امروزه برخی کمونیستها به جای نگرش علمی به تجربه کمون، آن را رمانتیزه می کنند. کموناردیسم را به جای کمونیسم نشانده و فقدان یک رهبری پیشاهنگ سازمان یافته و متحد به حول یک دیدگاه علمی مارکسیستی را از فضایل کمون معرفی می کنند. اما در واقع، این یکی از بزرگترین نقاط ضعف کمون و یکی از عوامل عمده ای بود که به شکست کمون در فاصله بسیار کوتاهی بعد از استقرارش خدمت کرد. به قول لنین « حزب طبقه کارگر وجود نداشت. طبقه کارگر ازآمادگی و تعلیم درازمدت برخوردار نبود. هنوز تجسم روشنی از وظایف و راه حل ها موجود نبود. یک تشکیلات جدی سیاسی پرولتری وجود نداشت.» (۷) فقدان چنین رهبری و حتی تلاش برای عملی کردن فوری تدابیری که اساسا به نابودی هرگونه رهبری نهادینه شده می انجامید – مانند مخالفت با تمرکز قدرت در دستان کمیته مرکزی کمون تحت عنوان مخالفت با دیکتاتوری – یکی از علل عمده ناتوانی و سرانجام شکست کمون بود. فقدان چنین رهبری موجب شد عملا به ضدانقلاب فرصت داده شود تا قادر به جمع آوری قوا شود، به سوی پاریس حرکت کند و با وارد آوردن ضربه مرگبار،کشتار هزاران نفر از مصمم ترین جنگاوران کمون را عملی کند.

از نقطه نظر تاریخی حتی اگر کمون موفق به درهم شکستن حملات ضدانقلاب می شد و ادامه حیات می داد، با چالش بزرگتری روبرو می شد. یعنی با امر تجدید سازماندهی و متحول کردن کل جامعه و نه فقط شهر پاریس به مثابه پایتخت. قدرت کمون در پاریس، دوره ای درخشان اما به شدت کوتاه بود. کمون در صورت ادامه حیات می بایست یک اقتصاد بنیادا جدید و متفاوت خلق کند: یک اقتصاد سوسیالیستی. کمون می بایست این کار را در کشوری انجام دهد که کماکان بخش بزرگ آن را کشاورزان خُرد (دهقانان) تشکیل می دادند. کمون می بایست بر نابرابری و ستم عمیق و ریشه دار در سنت، به ویژه بر زنجیرهایی که طی هزاران سال زنان را اسیر کرده است غلبه می کرد.  در این موارد هم  نقاط ضعف و محدودیت های تاریخی کمون آشکار بود. مائو بدرستی در جمعبندی از کمون عنوان کرد: «اگر کمون پاریس شکست نمی خورد و به پیروزی می رسید، آنگاه به عقیده من، تا حالا دیگر به یک کمون بورژوایی تبدیل شده بود.» به این علت که برای بورژوازی فرانسه و همچنین بورژوازی بین المللی امکان نداشت به طبقه کارگر اجازه برخورداری از این همه قدرت سیاسی را بدهد.

با این وجود تجربه انقلابی کمون بر غنای تئوری انقلابی افزود و مانند هر انقلابی مفاهیم و واژگان سیاسی جدیدی را به میان آورد. زمانی مارکس بر پایه واقعیات جامعه سرمایه داری و درس گیری از انقلاب ها در تاریخ تشخیص داده بود که چگونه سرمایه داری شرایط را برای از بین بردن تمایزات طبقاتی، روابط تولیدی استثمارگرانه، و روابط اجتماعی ستمگرانه و واژگون کردن اندیشه هایی که از این روابط اجتماعی برمی خیزند، امکان پذیر کرده است. مارکس دریافته بود که انجام چنین تحولاتی، آسان نیست و یک شبه و با فرمانی نمی توان آنها را عملی کرد. او تشخیص داد که نیاز به دوران گذاری است، دوران گذاری که با دیکتاتوری طبقه کارگر و انقلاب مدوام رقم می خورد. تجربه کمون بر این مسئله مهم پرتو افکند. آنها فهمیدند که بدون درهم شکستن کامل ماشین دولتی کهنه (بطور مشخص در هم شکستن ماشین بوروکراتیک – نظامی) و جایگزین شدن آن با قدرت دولتی کیفیتا متفاوت نمی توان اینکار را صورت داد. این دو با اصلاحیه ای که بعدها بر مانیفست کمونیست نوشتند بر این نکته – که حاصل تجربه کمون بود – اکیدا تاکید کردند. آنها نام این دولت گذار را دیکتاتوری پرولتاریا نامیدند.

انگلس در مقابل کسانی که از اسم دیکتاتوری پرولتاریا وحشت داشتند؛ همانند شرایط امروزی که ما با آن روبرو هستیم گفت : «خیلی مایلید بدانید این دیکتاتوری چه گونه چیزی است؟ نگاهی به کمون پاریس بیندازید، خواهید دید که این همان دیکتاتوری پرولتاریاست.» (۸) دیکتاتوری که متکی بر ابتکارات مردم و وسیع ترین دمکراسی برای توده ها است. کمون علیرغم ضعفها و عمر کوتاهش  اولین دیکتاتوری پرولتاریا در جهان بود. دیکتاتوری پرولتاریا به این معنا که طبقه پرولتاریا از اتوریته و قدرت  بر آمده از انقلاب توده ها استفاده می کند تا بر نابرابریها، ستمگریها و استثمار و افکار و ارزش های کهن فایق آید و موجودیت بشر را بکلی دگرگون سازد. عمر کوتاه کمون نشان داد که این کار امکان پذیر است هر چند مبارزه طولانی و بسیار پیچیده است. تجربه کمون دریچه ای شد تا چشم همگان بر حقایقی که مارکس کشف کرده بود باز شود. «غرش توپ های پاریس در همه جا موجبات تشدید تبلیغات انقلابی سوسیالیستی شد.» (۹)  شکست کمون راه پیروزی انقلاب های پرولتری بعدی را باز کرد.

مبارزه قهرمانانه پرولتاریا در کمون پاریس و شکست حکومت دوماهه اش سئوالات نوینی را در مقابل کمونیستها  قرار داد. چگونه می توان در برابر واکنش مسلحانه بورژوازی  ایستادگی کرد؟ چگونه باید قدرت نوین را سازمان داد که در مقابل حملات دشمنانش محفوظ بماند؟ چگونه می توان قدرت سیاسی را برای مدت طولانی تری حفظ کرد؟ این امر توجه و تمرکز کمونیستها را بر ایجاد ابزاری که بتواند پیروزی را تضمین و حفظ کند، گشود. البته فرصت محدود و درک های ابتدایی به کموناردها  اجازه نداد که پیچیدگی های انجام تحولات اجتماعی که آغازگرش بودند را دریابند. تحولاتی که هدفش ساده کردن هر چه بیشتر نهاد دولت به لحاظ اداری – نظامی و فراهم آوردن شرایط برای زوال نهایی این نهاد بود. تجربه کمون پاریس دو مفهوم یا دو مقوله علمی را که از واقعیات مبارزه طبقاتی منتج شده بود به میدان آورد. مقوله حزب و دیکتاتوری پرولتاریا. تدوین و توضیح عمیقتر، همه جانبه تر و کاملتر این دو مقوله عملا بر عهده لنین قرار گرفت. بی جهت نبود که لنین در بحبوحه انقلاب روسیه – چند ماه قبل از انقلاب اکتبر – درمخفیگاه خود به جمعبندی دوباره از درسهای کمون در کتاب دولت و انقلاب پرداخت و راه را برای پیروزی انقلاب اکتبر گشود.

منابع و توضیحات:

۱ – به نقل از کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت» اثر مارکس، برگردان باقر پرهام، نشر مرکز

۲ – برای کسب روایت دست اول از وقایع کمون پاریس به کتاب «تاریخ کمون پاریس» اثر لیساگاره (۱۸۷۶) رجوع کنید. این کتاب به زبان فارسی (با ترجمه بیژن هیرمن پور) در سایت اندیشه و پیکار قابل دسترس است.

اطلاعات مربوط به رویدادهای کمون عمدتا برگرفته از کتاب فوق است.

کتابها و نوشتارهای زیر نیز برای اطلاعات و تحلیل بیشتر مورد استفاده واقع شده اند:

«جنگ داخلی در فرانسه» اثر مارکس، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز

مقاله ای کوتاه از لنین به نام «در یاد بود کمون» – درج شده در مجله نگاه دفتر دوم

«دولت و انقلاب اثر لنین» – فصل سوم، منتخب آثار لنین به فارسی

«مبارزه طبقاتی و رهایی زن» اثر تونی کلیف، ترجمه فارسی این اثر در سایت سازمان فدائیان (اقلیت) قابل دسترس است.

 «کمون پاریس ۱۸۷۱» زیر نظر ا. ژلو بوفسکایا، برگردان محمد قاضی

«کمون پاریس» اثر لئو ترتسکی، ترجمه احمد بیرشک

«زنان آتش افروز»، باربد کیوان نشریه دانشجویی بذر، شماره ۱۳، آبان ۱۳۸۵

«حماسه کمون پاریس و ارائه تاملی چند»  نوشته تراب حق شناس، نشر نقطه شماره ۶، تابستان ۱۳۷۵

۳ – سرود مارسیز، از سرودهای انقلاب بورژوایی فرانسه است که اکنون سرود ملی این کشور است. خواندن آن توسط کموناردها نشانه آن بود که کمون هنوز عمیقا از مفاهیم انقلاب بورژوائی گسست نکرده بود و البته هنوز انجام چنین گسستی زود بود بعد از کمون بودکه سرود واقعی کمون یعنی انترناسیونال توسط اوژن پوتیه سروده شد.

۴ – کمون در ۱۳ اوریل تخریب ستون «واندوم» را به عنوان سمبل استعمار ملت های مستعمره و تبعیض میان ملت ها تصویب کرد. در بیانیه کمون در این زمینه چنین آمده است: «از آنجا که کمون، ستون سلطنتی میدان واندوم را یادبود توحش و سمبل خشونت و مظهر افتخارات دروغین و تاکیدی بر نظامی گری و نفی حقوق بین امللی و تجسم دشنام دایمی غالبان علیه مغلوبان و تهدیدی مستمر علیه یکی از سه اصل جمهوری فرانسه، یعنی برادری می شناسد، فرمان یک ماده زیر را صادر می کند: ستون واندوم ویران خواهد شد.» ) پیشنهاد این اقدام توسط هنرمند نقاشی به نام «گوستاو کوریه» پیشنهاد شده بود.» (به نقل از مقاله حماسه کمون پاریس و ارائه تاملی چند، نوشته تراب حق شناس، مندرج در نشر نقطه شماره ۶، تابستان ۱۳۷۵)

۵ – منتخب مکاتبات مارکس انگلیسی صفحه ۳۲۰

۶ – بسیاری از رهبران کمون تحت تاثیر افکار پرودون (یکی از بنیان گذاران مکتب آنارشیسم در قرن ۱۹)  قرار داشتند. مارکس در کتاب “فقر فلسفه” نظرات کلی پرودن را به نقد کشید. اما به دیدگاه های ویدر مورد زنان برخورد نکرد. «نظرات پرودن در برخورد به زنان در بسیاری زمینه ها بشدت رتجاعی بود. به عقیده وی، فقط دو شغل برای زنان متصور بود: تن فروشی یا خانه داری. او که زنان را “جانوران زیبا” می نامید بر این اعتقاد بود که هرکس از برابری زنان دم زند  ناگزیر به عشق آزاد و محکوم کردن ازدواج و محکوم کردن زنانگی، حسادت و نفرت نسبت به مردان و عطش جنسی رفع نشدنی دچار می شود.

زمان تاسیس انترناسیونال اول (حدود هفت سال قبل از برقراری کمون پاریس) نیز مبارزه ای دراین زمینه در جنبش کمونیستی در گرفته بود. اکثریت قاطع هیئت نمایندگی فرانسه علیه عضویت زنان در این تشکیلات رای داد. استدلالشان این بود که: جای زن در کنار آتش خانه است و نه در مجمع بحث. کار و بررسی مشکلات انسانها به مردان مربوط می شود. کار زنان، بچه داری و رتق و فتق امور خانه کارگر است. از نظر هیئت نمایندگی فرانسه: نام پدر، بزرگترین نام کره ارض است: نان آور. نقش زنان هم در جامعه مهم است. بخش کار زن، خانواده است که یک ستون اصلی کل بنای جامعه است. پناهگاه آرامش بخش قلب های غمگین، روان های مضطرب و رنجیده. اگر زن وظیفه ای دیگر به دوش بگیرد به نفع جامعه نیست!

به گفته آنان: زن باید به تربیت فرزندان بپردازد اگر چه به طور بلاواسطه نیروی هدایت کننده، پدر است. اگر زن درگیر کار صنعتی شود دیگر نمی تواند از وظایف طبیعی اش پیروی کند. ما چنین چیزی را نه در جامعه کنونی قبول می کنیم و نه به ویژه در جامعه تجدید سازمان یافته سوسیالیستی فردا!

علیرغم مخالفتهای جدی با این نطرات عضویت زنان در انترناسیونال اول رای نیاورد. و اختیار عضو گیری زنان به واحدهای محلی واگذار شد.» (به نقل از مقاله «زنان آتش افروز»، باربد کیوان)

قابل توجه است که مارکس تحت تاثیر حضور زنان در کمون قرار گرفت. او در کنفرانس سپتامبر ۱۸۷۱ انترناسیونال اول در لندن ضمن حمایت از نقش پر شور زنان درکمون، پیشنهاد داد که بخش های منحصر به زنان ایجاد شود چرا که زنان زیادی به کار مشغولند، نقش مهمی در زندگی ایفا می کنند و در کارخانه ها کار می کنند و در اعتصابات شرکت می کنند و بیش از مردان شور و شوق دارند و ترجیح می دهند تا خودشان با یک دیگر بحثهایی را ترتیب دهند. (به نقل از جلد دوم بین الملل اول، مجموعه و اسناد، اثر ژاک فریمون، نقل شده در کتاب مارکسیسم و آزادی اثر رایا دونایفسکایا، برگردان حسن مرتضوی و فریدا آفاری، نشر دیگر)

۷- در یاد بود کمون، اثر لنین

۸ – از مقدمه انگلس بر جنگ داخلی فرانسه

۹ – رجوع شود به منبع شماره ۷

سنگرهای کموناردها در نزدیکی باستیل