پیام حزب کمونیست ایران (م ل م) به مناسبت درگذشت رهبر حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۸ دقیقه

با تاسف و تاثر از درگذشت ضیاء رهبر حزب کمونیست مائوئیست افغانستان با خبر شدیم. ضمن تسلیت این ضایعه به حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و خانواده او، اما بر آنیم با صراحت در مورد نقش ضیاء سخن بگوییم تا وظیفه انترناسیونالیستی مان در قبال انقلاب افغانستان که اهمیت فوق العاده ای برای پرولتاریای جهان دارد را به جا بیاوریم.  

یاد و خاطرۀ او برای ما احساسات متناقضی را به بار می آورد. فصولی از زندگی اش حس رفاقت و غرور و شادی به ما میدهد و فصولی دیگر احساس دریغ از اشتباه بزرگی که در سالهای پایانی زندگی سیاسی اش مرتکب شده و نقش منفی ای که در مبارزه ای تاریخی که با تکامل کمونیسم نوین توسط باب آواکیان در جنبش کمونیستی به راه افتاد، بازی کرد. از این نظر او به جنبش کمونیستیِ افغانستان که پس از سالهای وحشتناک می خواست دوباره پا بگیرد، ضربۀ سختی زد. حال آنکه این جنبش با در پیش گرفتن خط صحیح سیاسی و ایدئولوژیک میتوانست نقش بزرگی در تمام منطقه خاورمیانه بازی کند. به ویژه در شرایط کنونی که شورش بی سابقه ای با پتانسیل واقعی انقلاب در دل ایالات متحده آمریکا برخاسته است، جنبش کمونیستی افغانستان میتوانست خدمات بزرگی به تقویت انقلاب در آمریکا بکند.

از ساما تا ریم

ضیا در سالهای ابتداییِ اشغال افغانستان توسط ارتش امپریالیسم شورویِ سابق (۱۹۷۹-۱۹۸۹)، در چارچوب سازمانی به نام «ساما» (سازمان آزادیبخش مردم افغانستان) علیه اشغال و رژیم وابسته به شوروی میجنگید. هرچند بنیان گذاران «ساما» سابقا از هواداران جریان «شعله جاوید[۱]» (سازمان جوانان مترقی) و متمایل به مارکسیسم و هوادار مائو تسه دون بودند اما در جنگ علیه ارتش اشغالگر شوروی تحت نام «اسلام» و «جمهوری اسلامی» جنگیدند و موجب تقویت جریان اسلامگرایی و تضعیف مهلک جنبش کمونیستی در افغانستان شدند. رفیق ضیاء اما در سال ۱۹۸۵ جرات کرد و علیرغم تهدیدات جانی از این سازمان گسست کرده و پرچم کمونیسم انقلابی را بلند کرد. این مقطع، دورۀ تاریک سلطۀ لجام گسیختۀ ضد انقلاب جهانی بود؛ دورانی که اعتبار رهایی بخش کمونیسم که با انقلابهای سوسیالیستی در روسیه و چین جهانگیر شده بود، زیر سم ستوران ارتش اشغالگر شوروی که دیگر نه یک کشور سوسیالیستی بلکه کشور سرمایه داری امپریالیستی بود، به خاک کشیده میشد و شکست سوسیالیسم در چین پس از مرگ مائوتسه دون در سال ۱۹۷۶ وضعیت را برای کمونیستها وخیمتر کرده بود. با تجاوز ارتش شوروی، امپریالیستهای آمریکایی به تقویت نیروهای سیاسی ارتجاعی اسلامگرا در افغانستان پرداختند. احزاب اسلامگرا با دلارهای آمریکایی و حمایت پاکستان، عربستان و جمهوری اسلامی انواع مکتب خانه های مغزشویی اسلامی و تعلیم جنگ سالاران ارتجاعی را پیش میبردند. در افغانستان، بسیاری از کمونیستهای سابق فاسد و وابسته به امپریالیستهای آمریکایی و مرتجعین اسلامگرا شده بودند. در چنین فضایی تشکیل «هسته انقلابی کمونیستهای افغانستان» به رهبری رفیق ضیاء (بعدا «سازمان انقلابی کمونیستهای افغانستان») و تشکیل «کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیسم لنینیسم اندیشه مائو تسه دون در راه ایجاد حزب کمونیست افغانستان برای آزادی طبقه کارگر» تحت رهبری رفیق زنده یاد حفیظ، اهمیت فوق العاده ای داشتند.

این دو گروه با یاری و حمایت «جنبش انقلابی انترناسیونالیستی» (ریم) که در سال ۱۹۸۴ توسط احزاب و سازمانهای مارکسیست لنینیست مائوئیست جهان به وجود آمده بود، کمیته «انسجام و وحدت برای تشکیل حزب کمونیست افغانستان» را ایجاد کردند[۲]. همین حرکت با وجود کوچک بودن، با وجود آنکه نه ارتش و قدرت آتش سلاح داشت و نه لشگری از «توده ها»، پرده های ضخیم  ضد کمونیسم را پاره کرد و پیام رهایی بخش جنبش انقلابی انترناسیونالیستی (ریم) را به گوش آنان که هنوز به دنبال راه رهایی واقعی بودند و گوش شنوایی داشتند رساند که پرولتاریای افغانستان بخشی از پرولتاریای بین المللی و رهایی افغانستان از انواع ستم و استثمار و جنگهای ویرانگر امپریالیستی در گروی انقلاب کمونیستی است.

بلند کردن پرچم مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم، تشکیل حزب کمونیست افغانستان و پذیرفته شدن عضویت در ریم، تبدیل به یک عامل عینی قوی و تاثیرگذار در صحنه سیاسی افغانستان شد. در سال ۱۹۹۴ «سازمان پیکار برای نجات افغانستان» همراه با دو بخش جدا شده از «ساما» بر مبنای قبول مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم و حمایت از ریم، این روند را تقویت کردند. در نهایت جویبارهای مختلف پس از طی مسیری پر فراز و نشیب که مملو از مناقشه و مبارزه نظری ضروری و الهامبخش بود، با یاری و حمایت جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، حزب کمونیست واحدی به نام حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را تشکیل دادند.[۳]

اتحاد میان این حزب و حزب ما (حزب کمونیست ایران م ل م) در این فرآیند شکل گرفت. پس از تشکیل ریم، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) [بعدها حزب کمونیست ایران(م ل م)] از سوی ریم مسئولیت یافت تا با کمک رفیق حفیظ برای تماس با افراد و محافل پراکندۀ کمونیستهای انقلابی افغانستان تلاش کند. این گونه بود که همکاری نزدیک میان حزب ما و آن چه امروز حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نامیده میشود، شکل گرفت. اما چنین اتحادی دیگر وجود ندارد، زیرا آن پایۀ فکری که ما را متحد میکرد تقسیم شده و هر یک از ما در مبارزۀ تاریخی که بر سر کمونیسم درگرفته است، در دو سوی مخالف یکدیگر قرار گرفته ایم.

سنتز نوین کمونیسم و تقسیم به دو شدن مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم

تاریخ این وحدت و جداییدر واقع تاریخ اتحاد و جدایی احزاب و سازمان های مارکسیست لنینیست مائوئیستِ تشکیل دهندۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی (ریم) است. تشکیل ریم در سال ۱۹۸۴ مهمترین رخداد جنبش کمونیستی بین المللی پس از کودتای رویزیونیستی سال ۱۹۷۶ چین پس از مرگ مائو تسه دون و احیای سرمایه داری در این کشور بود. تشکیل ریم آغاز نقش آفرینی بسیار مهمی بود که این تشکیلات طی دو دهه به عنوان مرکز جنینی نیروهای مائوئیست ایفاء کرد. منظور مائوئیستهایی است که در آن مقطع و پس از شکست انقلاب در چین، تشخیص دادند که برای پیشروی به سمت کمونیسم، میراث فکری و سیاسی مائو تسه دون را باید در دست گرفت. اما جنبش کمونیستی بین المللی در ادامه به گره گاه تاریخی ای رسید که نیاز به پیشروی داشت.

شالودۀ این پیشروی ضروری را تکامل علم کمونیسم توسط باب آواکیان و در هیئت چیزی که «سنتز نوین کمونیسم» یا «کمونیسم نوین» نامیده میشود به وجود آورده بود. بحران در اتحاد میان احزاب ریم در پاسخگویی به این ضرورت به وجود آمد. با پاسخهای کاملا متضاد به این ضرورت، ریم دیگر نمیتوانست و نتوانست بستر زیست پذیری برای آن اتحاد بین المللی باشد. به این ترتیب بحران ریم اساسا به علت موانعی که عقبگردهای این یا آن حزب متشکل در آن به وجود می آورد، از جمله خیانت فاجعه بار به انقلاب در نپال توسط حزب کمونیست مائوئیست نپال و تشعشات منفی آن نبود. بلکه اساسا ریشه در تقسیم به دو شدنِ آن مبنا و اساسی داشت که ریم بر پایه آن به وجود آمده بود. به عبارت دیگر، تقسیم به دو شدن مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم.

عملا دو راه پیشِ روی احزاب و سازمانهای عضو ریم بود: تلاش برای تبدیل شدن به پیشاهنگ آیندۀ انقلاب کمونیستی از طریق سمتگیری، فهم و به کار بست سنتز نوین کمونیسم که علم کمونیسم را بر پایه ای صحیح تر و علمی تر و انقلابی تر گذاشته بود و برای نجات کمونیسم و کمونیستها از قهقهرا حیاتی بود یا تبدیل شدن به زائدۀ گذشته به واسطۀ ضدیت با سنتز نوین باب آواکیان و دست آویختن به سنتز گذشته و بدتر، تکامل اشتباهات فرعی آن به یک خط و پرنسیپ. در ادامه به این نکته باز میگردیم.

از ابتدای تشکیل ریم درک از خود مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم در میان احزاب و سازمانهای شرکت کننده در آن ناموزون، متضاد و پُرتنش بود. سرچشمۀ این مساله صرفا تفاسیر و تعابیر متفاوت از این علم نبود، بلکه به وجود یک تضاد حیاتی در بدنۀ کمونیسم باز میگشت که از ابتدای امر و در تمام مسیر تکاملی آن تا مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم وجود داشت. این تضاد تاریخی، تضاد میان رویکرد و روش بنیادا علمی کمونیسم با جنبه هایی از آن که با چنین رویکرد و روشی مغایرت داشتند بود.[۴] تضادی که سنتز نوین کمونیسم به طور کیفی آن را حل کرد. در نتیجۀ سنتز نوین کمونیسم، هستۀ انقلابی، صحیح و علمی کمونیسم به سطحی نوین تکامل یافت و هم زمان از اشتباهات فرعی اما واقعی و بسیار مُضِر آن گسست شد. همانطور که نامۀ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر سی پی) خطاب به احزاب و سازمانهای متشکل در ریم نوشت: «آن چه مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم میخواندیم، اکنون در حال تقسیم به دو شدن است: نه تنها اعتبار هستۀ انقلابی و صحیح و علمی آن ثابت شده است بلکه این هسته به سطوح نوینی تکامل یافته و همچنین اشتباهات فرعی اما واقعی و بسیار مضر آن در سیاست و تئوری بازشناخته شده و میتوان و لازم است که علیه آن به مثابه بخشی از جهشی که ضروری است، مبارزه شود[۵]

جدایی احزاب ریم در کنه خود، جدایی هستۀ انقلابی، صحیح و علمی کمونیسم (که تا آن مقطع در مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم تجسم مییافت) از اشتباهات فرعی آن بود.

برای مدتی مدید این دو جنبه (هستۀ اصلی صحیح و انقلابی و علمی کمونیسم و اشتباهات فرعی آن) در تفکر احزاب و سازمان و افراد کمونیست همزیستی کرده و درهم تنیده شده بودند. سنتز نوین کمونیسم نمایندۀ هر دو پیشرفت است: هم تکامل هستۀ اصلی صحیح و انقلابی و علمی و هم گسست از اشتباهات فرعی آن. در مقابل، جریان مخالف سنتز نوین در درون ریم که حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان یکی از آنها است، اشتباهات ثانویِ موجود در بدنۀ م ل م را تبدیل به پرنسیپ خود کرد و آن را به یک خط کامل تکامل داد. خطی که هستۀ اصلی صحیح و انقلابی و علمی م ل م را نیز بلعید و از همه مهمتر در شیوۀ تفکرشان ایده آلیسم به جای ماتریالیسم و التقاط به جای دیالکتیک، غلیظتر از هر زمان شد و به سیر قهقرایی شان در سیاست افزود. این جریان ترجیح داد به جای آنکه پیشاهنگ آینده شود همان «زائدۀ گذشته» باقی ماند.

آواکیان از سال ۱۹۸۱ اشتباهات مهمی را که در تئوری و پراتیک رهبران کمونیسم از مارکس تا مائو وجود داشت را نقد کرده بود[۶]. اما آن چه در سنتز نوین جدید بود، اثبات علمیِ واقعیتی زیربنایی تر بود که این اشتباهات ریشه در اشتباهات در روش و رویکرد غیر علمی و حتا ضد علمی داشتند. او بر ضرورت گسست از جوانب غیر علمی فرعی که در روش و رویکرد بدنۀ کمونیسم از زمان مارکس تا مائو وجود داشت و با جنبۀ اساسا علمی کمونیسم در مغایرت قرار داشتند، تاکید کرد و نشان داد که این اشتباهات تصادفی نبوده و دارای زیربنای معرفت شناسانه بودند. همان طور که خود آواکیان در سند «رئوس اصلی سنتز نوین کمونیسم: جهت گیری اساسی، روش و رویکرد و عناصر مرکزی آن» تاکید کرده است:

اساسی ترین و حیاتی ترین جنبۀ سنتز نوین تکامل بیشتر و سنتز کمونیسم به مثابه یک روش و رویکرد علمی و به کاربست هرچه پیگیرانه تر این روش و رویکرد علمی در رابطه با واقعیت به طور عام و به ویژه در رابطه با مبارزه انقلابی برای سرنگون کردن نظامها و روابط استثمار و ستم و ریشه کن کردن آنها و پیشروی به سوی جهان کمونیستی است.[۷]

آواکیان از کمونیستها خواست که به این علم (کمونیسم) رویکرد علمی داشته باشند. این تاکید بر علمی بودن مارکسیسم و زدودن جوانب غیرعلمی فرعی آن، واکنشهای زیادی در میان مخالفین سنتز نوین کمونیسم در میان احزاب شرکت کننده در ریم و بیرون ریم ایجاد کرد. چرا که نه تنها باور ایمانی به مارکسیسم را خدشه دار کرد، بلکه با گذاشتن مارکسیسم بر پایه ای علمی تر و صحیح تر به سوء استفاده از اشتباهات فکری و عملی رهبران از مارکس تا مائو فرمان ایست داد! رویزیونیستها در طول تاریخ مکررا از این اشتباهات استفاده کردند تا خطوط رویزیونیستی خود را به آراء مارکس و لنین و مائو بیارایند.

برای فهم اهمیت کار آواکیان در شناسایی و معرفی و تحلیل اشتباهاتی که در تئوری و پراتیک رهبران کمونیست بوده و در بهترین حالت موجب گمراهی و سردرگمی کمونیستهای صادق و در بدترین حالت موجب سوء استفاده رویزیونیستها میشد و میشود، کافی است نگاهی به پلمیکهای اخیرا رد و بدل شده میان حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و «سازمان رهایی افغانستان» بیاندازیم تا ببینیم این دو حزب به اصطلاح «مائوئیست» تا چه اندازه از این اشتباهات فرعی رهبران کمونیسم «بهره» میبرند.

نقدها و حملات زیادی از سوی نیروهای «زائدۀ گذشته» به کمونیسم نوین و آواکیان شد. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان آن را «پسا مارکسیسم» و آجیت آن را «علمگرایی» و «پست مدرنیسم» خواند.این نقدها در مجلۀ بین المللی «خط تمایزات» پاسخهای علمی و مستند و مشروح گرفتند. از جمله پاسخ حزب ما به نقد حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در رابطه با سنتزنوین کمونیسم و باب آواکیان[۸]. اما مهمترین و علمی ترین سندی که در نقد این جریان تولید شد، پاسخ به آجیت (از رهبران حزب کمونیست مائوئیست هند تحت رهبریِ گاناپاتی) در مقالۀ «آجیت: تصویری از بازماندۀ گذشته» بود[۹]. نقد آجیت به کمونیسم نوین و باب آواکیان منسجم ترین و کار شده ترین و ساختار یافته ترین نمایندۀ فکری این جریان است که به عنوان «آموزگار منفی» بسیار میتوان از آن آموخت.

تبلورات رویکرد و روش نادرست در خط و عمل سیاسی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

قرار گرفتن حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در میان نیروهای «زائده گذشته» سیر قهقرایی تأسف آوری را به بار آورد که نتیجۀ محتوم گسست نکردن از آن  اشتباهاتی بود که آواکیان گسست از آنها را رهبری کرد. در این حزب و خط رهبری آن به طرز عجیبی گرایشهایی سربلند کرد که آیینه ای از همان گرایشهایی هستند که این حزب و رهبری اش هنگامی که از جریان «ساما» جدا شدند، قصد گسست از آنها را داشتند.

به عنوان مثال حزب کمونیست مائوئیست افغانستان معتقد است: «ﻣﺎ ﺑﺎ ﺻﺮاﺣﺖ اﻋﻼن میدارﯾﻢ ﮐﻪ از ﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻋﻠﯿﻪ اﺷﻐﺎلگران اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﺖ در اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ. اما اﺿﺎﻓﻪ مینماییمﮐﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻗﺴﻤﯽ ﻃﺎﻟﺒﺎن ﻋﻠﯿﻪ اﺷﻐﺎل ﮔﺮان ﺟﻨﮓ ﻣﻠﯽ ﻣﺮدﻣﯽ و اﻧﻘﻼﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ و ﺗﺄﻣﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪۀ دﻓﺎع ﻗﺎﻃﻊ از ﻣﯿﻬﻦ ﻧمیباشد.» و در توجیه این «حمایت» به جلد دوم از منتخب آثار مائو تسه دون استناد میکند که، «ﻣﺎ از ﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺗﻬﺎﺟﻢ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺰم ﺟﺎﭘﺎن ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، اﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺬﮐﻮر ﻗﺴﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ»![۱۰]

در این پلمیکها حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان  از یک طرف «سازمان رهایی» را از قول لنین نصحیت میکند که برای تحلیل از هر مسئله بدوا آن را در چارچوب تاریخی معین باید قرار داد اما از سوی دیگر برای توجیه سیاست تسلیم طلبانۀ خود در مقابل طالبان، به جنگ ضد ژاپنی در چین (سالهای پیش از جنگ جهانی دوم!!)[۱۱] و همچنین تزها و تحلیل های لنین در مورد مسئله ستم ملی در چارچوب کشورهای مختلف استناد میکند و برای منطبق کردن مرجع خود (تزها و تحلیلهای لنین در مورد مسئله ستم ملی) شعار «حق افغانستان به جدایی» را می دهد. (همانجا ص ۱۹)

رهبری این حزب در استفاده از ابزارگرایی تئوریک و ابزارگرایی سیاسی و معرفت شناسی (اپیستمولوژی) ایده آلیستی بی محابا میتازد. ابزارگرایی تئوریک به معنای شعبده بازی تئوریک برای فریب خود و دیگران و ابزارگرایی سیاسی به معنای «هدف وسیله را توجیه می کند» و معرفت شناسی ایده آلیستی که برای تبیین و تحلیل پدیده های نوظهور به جای نگاه کردن به خود آن پدیده و تعینهای تاریخی و ایدئولوژیک و سیاسی و قوای محرکه و عملکردش به شبیه سازی تاریخی و استنتاج از این شبیه سازی میپردازد.

«سازمان رهایی افغانستان» که موضوع پلمیک حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان است نیز ید طولانی در آوردن نقل قول از مارکس تا مائو دارد و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان میگوید: «اﯾﻦ ﺳﺎزﻣـﺎن ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎ اﺳﺘﻨﺎد ﺑﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻘﻞ ﻗﻮلﻫﺎﯾﯽ ﻧﺴﻞ ﺟﻮان را ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ و ﺟﻨﮓ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻗﺴﻤﯽ ﻃﺎﻟﺒﺎن ﻋﻠﯿﻪ اشغالگران را ﮐﺎﻣﻼً ﻓﺎﻗﺪ اﻋﺘﺒﺎر اﻋﻼن ﮐﻨﺪ و از اﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ اﺷﻐﺎل ﮔﺮاﻧﮥ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﺟﻨﺒﮥ ﻣﺘﺮﻗﯽ ﺑﺪﻫﺪ و اﻧﻘﯿﺎد ﻃﻠﺒﯽ را ﺑﯿﺶ از ﭘﯿﺶ داﻣﻦ ﺑﺰﻧﺪ». به روشنی میتوان دید که چگونه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و «سازمان رهایی افغانستان» صرفا آیینه های روبروی هم هستند و بس. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان برای اثبات حقانیت «قسمی» مقاومت طالبان و لزوم «هم نوایی» با آن[۱۲] چنان از مارکس تا مائو مایه میگذارد که تاسف اولیۀ ما از سرعت به قهقرا رفتن این حزب تبدیل به شرم میشود.

در تبیین اسلامگرایی، نیروهای «زائدۀ گذشته» از جمله حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و متحدین آنها در هند (آجیت و حزب او و صدر این حزب گاناپاتی) خطی کاملا ایده آلیستی، بیگانه با واقعیت و تسلیم طلبانه دارند. گاناپاتی رهبر حزب کمونیست هند (مائوئیست) در سال ۲۰۰۷ در مصاحبه با بی.بی.سی گفت: «اساسا ما خیزش اسلامی را به مثابه نیرویی مترقی ضدامپریالیستی در جهان معاصر مینگریم» و ادامه میدهد مبارزه جاری در عراق، افغانستان، فلسطین، کشمیر، چچن و کشورهای دیگر «علی رغم نقش بنیادگرایان اسلامی در آن، ماهیتا جنگهای آزادی بخش ملی به شمار میروند». سپس این ادعای مضحک را میکند که «بنیادگرایی اسلامی متحد مردم در مبارزه شان علیه بنیادگرایی بازار آزاد میباشد که از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر امپریالیستها تبلیغ میشود. خیزش اسلامی آگاهی دموکراتیک ضد امپریالیستی را بین توده های مسلمان ارتقا بخشیده و آنان را به سایر نیروهای سکولار، مترقی و انقلابی نزدیک تر خواهد کرد».  

مشکل اینجا است که حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و رفقای بین المللی اش قادر نیستند از این پدیدۀ جدید که محصول سلطۀ تضاد اساسی سرمایه داری (تضاد میان هرچه اجتماعی تر شدن تولید با مالکیت و تصاحب خصوصی) بر کل جهان در عصر جهانی شدن سرمایه داری و تبدیل آن به سرمایه داری-امپریالیسم و تشدید این تضاد و کارکردهای نظام سرمایه داری امپریالیستی است، تحلیلی ماتریالیست دیالکتیکی دهند. کاری که باب آواکیان آن را در بحث مربوط به «دو منسوخ» انجام داد و به تفصیل تحلیل علمی از این پدیده ارائه کرد.[۱۳]

خطکش و محک سنجش حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان «میهن» است و مفتضحانه تر این که برای این حزب حمایت کردن یا نکردن از «مقاومت قسمی طالبان» مترادف با خط تمایز میان مارکسیستها و رویزیونیستها شده است! چون از  نظر این حزب، «مقاومت قسمی طالبان» به «میهن» خدمت میکند. و نتیجه میگیرد هر جریان فارغ از این که جهان بینی و برنامه و خصلت طبقاتی اش چیست، حتا اگر به طور «قسمی» به «میهن» خدمت کند، مارکسیستها باید با آن «همنوایی» کنند! ناسیونالیسم «ضد اشغال» این حزب چنان غلیظ و شدید است که اخیرا داعش را هم به لیست نیروهای «اشغال» اضافه کرده و ضد ارتشهای اشغالگر آمریکا و داعش شعار میدهد. اما تنها کسانی که خود را فریب میدهند میتوانند به دنبال آن باشند که از روی شناسنامه ملیتی، میان داعش و طالبان تمایز بگذارند. اسلامگرایان از طالبان تا جمهوری اسلامی ایران و داعش، نمایندۀ جناحی از طبقات ستمگر و استثمارگر در جهان ما هستند و دیدی ارتجاعی داشته و از منظر فلسفه یا جهان بینی الهیاتی به دنیا نگاه کرده و عمل میکنند. این جریان، یک جریان جهانشمولگرا (یونیورسالیست) است و حتا خودش ادعای «میهن پرستی» نکرده و مدعی امپراتوری اسلامی و اداره جوامع زیر سلطه شان بر مبنای روابط اجتماعی بهره کشانه و ستمگرانه، اخلاقیات دینی بوده و نه تنها با نظام سرمایه داری امپریالیستی ضدیتی ندارند بلکه افقشان ایجاد امپراتوری اسلامی بر مبنای همان روابط استثمار و سلطه است.  

تحلیل صحیحی که رفیق آواکیان از ماهیت جریانات اسلامگرا و تضادشان با امپریالیسم ارائه داد، برای پیشبرد انقلاب کمونیستی و جلب و جذب توده های مردم به این راه تعیین کننده است. سیاستی که رفیق آواکیان در قبال جریانات اسلامگرا پیش گذاشت این است که سمتگیری یا همنوایی با هر کدام از این دو منسوخ، منجر به تقویت طرف مقابل و نهایتا تقویت هر دو طرف خواهد شد. او به جای آغاز از تعاریف و پدیده های آشنای قبلی، از واقعیت شروع کرد و ارتباط این پدیده با فرآیندهای تاریخی جهانی را تحلیل کرد. اسلامگرایان امروزی همان ناسیونالیست هایی که از قرن ۱۹ و نیمۀ اول قرن بیستم علیه قدرت های استعماری میجنگیدند نیستند. کشورهای «جهان سوم» حتا آن کشورهایی که تحت اشغال ارتشهای امپریالیستی نیستند، به شکلهای مختلف تحت سلطۀ امپریالیسم هستند و ساختارها و دینامیکهای درونی شان کیفیتا تحت تاثیر این تحت سلطگی است. اما تغییرات مهمی در ترکیب طبقاتی آنها صورت گرفته که پیامدهای مهمی برای ترسیم مسیر انقلاب در این کشورها و باز کردن این راه دارند. تفاوت زیادی میان اوضاع کنونی و چین سالهای ۱۹۲۰- ۱۹۴۰ موجود است. جهان ما حتا نسبت به دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی در کشورهای آفریقایی و آسیایی جریان داشت، متفاوت است. در تحلیل از موقعیت این کشورها برای ترسیم استراتژی سیاسی و نظامی انقلاب، باید دینامیک «دو قطب تاریخا منسوخ» را در نظر گرفت: نظام منسوخ امپریالیستی و قشر حاکم آن از یکسو و از سوی دیگر قشرها و نیروهای منسوخ در میان خلق های تحت ستم به ویژه نیروهای اسلام گرا. به وجود آوردن اپوزیسیون و مقاومت توده ای علیه هر دوی این «منسوخ»ها به طور اضطراری لازم است. در غیر این صورت اصلا حرفی از انقلاب و رهبری انقلاب نمی توان زد.

آنچه در افغانستان جریان دارد فقط «اشغال نظامی» نیست. بلکه جنگ طبقاتی پیچیده ای است که که «اشغال نظامی» بخشی از آن است. در این جا جدال دو نیروی اجتماعی منسوخ، صحنۀ سیاسی را اشغال کرده‏ است. سمت گیری با هر یک قطعا به تقویت طرف دیگر و نهایتا هر دو طرف منجر شده و خواهد شد. وظیفه سیاسی نیروی انقلابی پرولتری بر هم زدن این قطب بندی (پولاریزاسیون) نامساعد است. به نحوی که توده‏های مردم پیاده نظام یکی علیه دیگری نشوند و برای افقی مبارزه کنند که بازتاب منافع کوتاه مدت و بلند مدتشان است.

نیروی انقلاب پرولتری موظف است آلترناتیو سیاسی، ایدئولوژیک، اجتماعی و اقتصادی خود را در مقابل این دو قطب پوسیده جسورانه طرح کرده و بسازد و به طور مداوم و همه جانبه تمایزات سیاسی و ایدئولوژیک خود با هر دو قطب را به توده ها نشان دهد. این ضرورت از طریق تبلیغ و ترویج و راه انداختن جنبش های مقاومت و کارزارهای مبارزاتی مشخص مثل کارزار علیه اشغالگری آمریکا؛ کارزار علیه دین گرایی و روابط اجتماعیِ پدرسالاری، کارزار علیه مذاکرات صلح آمریکا و طالبان و غیره. آن پراتیکی انقلابی است که این معنا را با خود حمل کند.. نیروی انقلابی پرولتری قبل از آغاز جنگ خلق باید افکار سیاسی و ایدئولوژیک و اجتماعی که مُعَرِفِ نظام اجتماعی آینده هستند را به طور مداوم در سطح جامعه طرح کرده و به میان مردم ببرد و از این طریق افکار مردم را تحت تاثیر قرار داده، دگرگون کرده و نیرویشان را حول مبارزه برای چنین جامعه ای تحت رهبری خود سازمان دهد.

امروزه در شرایط خاص کشورهایی مثل ایران و افغانستان که رژیمهای اسلامگرا در حاکمیت هستند و تحمیل اخلاق و روابط اجتماعیِ دینی عامل تعیین کننده ای در نظام سیاسی،ایدئولوژیک و اجتماعیِ این دولتها و به ویژه در برده کردن زنان و سرکوب آزادی اندیشه است، مبارزه علیه ادغام دین و دولت و دامن زدن به شورش فرهنگی و ایدئولوژیک علیه تحمیل اخلاق دینی بر جامعه، مبارزه برای آزادیِ لائیسیته (خدا ناباوری)، خط تمایز مهمی در جبهۀ مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم است. کمونیستها باید جسورانه لائیسیته (خداناباوری) و جهان بینی و اخلاق رهایی بخشی که از جهان بینی و روش کمونیستی سرچشمه میگیرند را ترویج کنند.

علاوه بر این، نقد دائمیِ تفکر دینی و ترویج تفکر علمی در میان توده های مردم، از ضروریات غیرقابل چشم پوشی در مبارزۀ انقلابی در هر شرایطی است. زیرا توده های تحت ستم و استثمار برای این که بتوانند آینده و امکانی بنیادا متفاوت را تصور کنند، به خروش بیایند و آگاهانه سرنوشت خود را در دست بگیرند نیاز دارند که جهان بینی دینی خود را کنار گذاشته و به دنیا و علت وضعیت کنونی، به طور علمی نگاه کنند. در این راه به ویژه باید بر زنان و مردان جوان تکیه کرد. توده های تحت ستم و استثمار برای به چالش کشیدن و مبارزه علیه روابط ستم گرانه و حقارت بار و ارزش های نظام های حاکم، نیاز به حملۀ آگاهانه و علمی به دین دارند تا به قدرت رهایی بخش زندگی بدون «خدایان» پی ببرند.

سخن آخر

آن چه موجب ناراحتی و تاسف عمیقمان شد این بود که رفیق سابق، ضیاء بهترین سالهای عمرش را علیه بی عدالتی مبارزه  کرد، جسارتش در بلند کردن پرچم کمونیسم انقلابی به بسیاری امید بخشید و از دید خودش خواهان انقلاب و کمونیسم بود، اما در میانۀ راه ماند و عقبگرد کرد. در طول تاریخ جنبش کمونیستی بین المللی تا به امروز، کم نبودند کمونیستهایی که در میانۀ راه به مسیری افتادند که منطبق بر افق و برنامۀ طبقات ستمگر و استثمارگر بوده است. آنان با قصد و نیت قبلی چنین نمیکنند. اما خط سیاسی و ایدئولوژیکی که در پیش میگیرند آنها را به مسیری میراند که عهد کرده بودند وارد آن نشوند.

 اما چرا چنین است؟ باب آواکیان در توضیح رویزیونیست شدن بخشی از رهبران حزب کمونیست چین که علیه مائوتسه دون و رفقای انقلابی حزب و سوسیالیسم برخاستند و بالاخره موفق به سرنگون کردن دولت سوسیالیستی و احیای سرمایه داری بعد از سال ۱۹۷۶ شدند ولی کماکان لقب «کمونیست» را حفظ کردند، می گوید: «رویزیونیست شدن بخشی از رهبران حزب کمونیست و دولت چین، به این علت نبود که در موقعیت قدرت قرار گرفته و چاق و چله و تشنه قدرت بودند. جوهرمسئله بوروکراسی هم نبود. مسئله مربوط به خصلت روشنفکران و دو دسته شدن آنها بر حسب سیاست ها و برنامه ای است که اتخاذ کردند. این دو دسته هر یک خطوطی  را اتخاذ کردند که به طور اساسی طبقات متفاوت و متخاصم را نمایندگی می کردند… مسئلۀ پیچیده تر این است که رهبران عموما کسانی هستند که یکی از کیفیت های مهم و ضروری شان این است که توان بیشتری در کار با ایده ها دارند و  عموما روشنفکران اند… یکی از خصایل مشخص روشنفکران (که می توانند از خاستگاه طبقاتی بورژوایی یا فئودالی یا کارگری باشند) چه به عنوان فرد یا پدیده ای اجتماعی، این است که به خاطر موقعیت خاص شان و ماهیت نقش آنان در کار با ایده ها، امکان و ظرفیت آن را دارند که خود را به این یا آن طبقه «بچسبانند» و حتا خود را از یک طبقه «جدا» کرده و به طبقه ای دیگر «بچسبند». به عبارت دیگر، آنها می توانند جهان بینی این یا آن طبقه را اتخاذ کنند و نماینده منافع این یا آن طبقه شوند… اما آن دسته روشنفکرانی که به معنای اساسی جذب آرمان انقلابی پرولتاریا می شوند، همواره با یک چالش واقعی روبرو هستند. با چالشِ پیگیری در به کار بستنِ بینش و متد ماتریالیسم دیالکتیک، با این چالش که نه تنها وارد راه انقلاب بشوند بلکه در تمام طول راه و فراز و نشیب های سخت، به معنای واقعی بر جادۀ انقلاب پابرجا بمانند، این چالش که نه تنها وجودشان بلکه ظرفیت های روشنفکری شان را در خدمت آرمان این انقلاب و اهداف رهایی بخش آن بگذارند. علاوه بر این، و به ویژه برای آنان که موقعیت های رهبری را در پیشاهنگ انقلاب پرولتری اشغال می کنند، آنان با این چالش مواجهند که نه تنها صرفا انقلاب را رهبری کنند بلکه این کار را به طور مشخص طوری انجام دهند که توده های مردم ، به ویژه از میان استثمار شونده ترین و ستم دیده ترین بخش های جامعه، به طور روز افزون توانمند شوند که هرچه آگاهانه تر در این مبارزه انقلابی شرکت کنند.[۱۴]» رفیق سابق ضیاء روشنفکری با دانش و مطالعات و تجارب وسیع در حیطه های مختلف سیاسی و نظامی بود. او به تاریخ و تجارب انقلاب های کمونیستی و تجارب پرولتاریا بین المللی توجه می کرد و اسناد جنبش بین المللی را به دقت مطالعه می کرد. در پی یافتن راه بود. در مقابل دیدن اشکالات خودش باز و گشوده بود. اما این حقیقت را درک نکرد که تکامل کمونیسم نوین در واقع گره گاهی در جنبش کمونیستی بین المللی است و نتوانست با تکیه به آن گسست هایی کند که برای تبدیل وی به رهبری که پیشاهنگ آینده است ضروری بودند. این گسست هنوز ضرورتی در مقابل حزب کمونیست (مائوئیست) أفغانستان است. ضرورتی که باید آن را شناخت و تغییر داد. «آزادی» در نتیجۀ نقد خط غلط به دست می آید. سازش با خط غلط، نه تنها «آزادی» به وجود نمی آورد بلکه محدودیت ها را صد چندان می کند. در واقع کسانی که با خط غلط روی اوضاع عینی کار می کنند راه را برای انقلابی که برای رهایی بشریت تحت ستم ضروری است می بندند.

باب آواکیان نه تنها معمار کمونیسم نوین بلکه امروز مهمترین شخصیت سیاسی انقلابی در جهان است و در راس تلاش بی وقفه برای محقق کردن یکی از تکان دهنده ترین انقلاب های جهان در دل امپریالیسم آمریکا قرار دارد. کمونیست های واقعی، در هر کجای جهان که باشند، تردید به خود راه نمی دهند که در گره گاهی که مسیر جهان را کاملا می تواند عوض کند، کجا بایستند. درک حقیقت و دفاع از آن برای رهایی بشریت حیاتی است. باید بر این رویکرد پافشاری کرد و با حرارت برای تثبیت آن به عنوان یک اصل مبارزه کرد و از پیامدهای آن نهراسید. از جمله از نقد علمی و تیز اشتباهات جدی خود و رهبرانی که به خاطر فداکاری هایشان گرانقدر هستند. این است پیام ما به رفقای حزب کمونیست مائوئیست افغانستان.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست)

هشتم تیر ۱۳۹۹/ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۰


[۱]  شعله جاوید نشریه و تشکیلات جریانات طرفدار چین سوسیالیستی و مائو تسه دون در افغانستان بود که در نیمۀ اول دهۀ ۱۹۶۰ توسط زنده یاد رفیق اکرم یاری به وجود آمد.

[۲]  رجوع کنید به اطلاعیه مشترک کمیته انسجام و وحدت، حمل ۱۳۶۷ مطابق ۸ آپریل ۱۹۸۸ و همچنین سرطان ۱۳۶۷، اگست ۱۹۸۸

[۳]  برای شرح مفصلتر نیروهای مختلف و پروسه وحدت میتوانید رجوع کنید به شعله جاوید، شماره ویژه کنگره وحدت جنبش کمونیستی/مارکسیستی لنینیستی مائوئیستی افغانستان

[۴] رجوع کنید به بند اول شش قطعنامه مصوب کمیته مرکزی آر سی پی ۲۰۱۶

[۵]  این نامه در سال ۲۰۱۲ علنا منتشر شد اما پیش از آن در اختیار کلیه احزاب و سازمان های ریم قرار گرفته بود

[۶]  نگاه کنید به: آواکیان، باب (۱۳۶۵) فتح جهان جلد اول و دوم و گسست از ایده های کهنه

[۷]  آواکیان، باب (۱۳۹۷) کمونیسم نوین. ترجمه از گروه مترجمان حزب کمونیست ایران (م ل م) ضمیمه اول ص ۴۵۵

[۸] نشریه حقیقت شماره ۶۲ و ۶۳ سال ۱۳۹۲

[۹]  اسحاق باران و کی.جی.آی (۲۰۱۴) آجیت: تصویری از بازماندۀ گذشته. ترجمه از کمونیست ایران (م ل م) چاپ اینترنتی

[۱۰]  سند: ﻧﯿﺎز اﺳﺎﺳﯽ «ﺳﺎزﻣﺎن رﻫﺎﯾﯽ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن»  ﮔﺴﺴﺖ از اﮐﻮﻧﻮﻣﯿﺰم، روﯾﺰﯾﻮﻧﯿﺰم، ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻃﻠﺒﯽ و ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﻠﯽ … نقدی بر سند، «ﻣـﺎرﮐـﺲ ﺗـﺎ ﻣـﺎﺋـﻮ و ﺟـﻨـﺒـﺶ ﻫـﺎی ﻣـﻠـﯽ (۹۷) سایت نشریه شعله. ص ۷-۹

[۱۱]  حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان  بازهم برای موجه شمردن سیاست خود در قبال طالبان به سیاست مائوتسه دون در مورد «سرسختان ضد کمونیست» رجوع می کند و طالبان را به آن ها تشبیه کرده و بعد از قول مائوتسه دون می گوید باید نسبت به این ها «سیاست انقلابی دوگانه» به کار برد و با آنها «متحد» شد. (منتخب آثار مائو. جلد ۲. ص ۶۶۷) و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان  اضافه می کند که «اﻣﺎ، ﻣﺎ   از وﺣﺪت ﺑﺎ ﻃﺎﻟﺒﺎن ﺳﺨﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ ﺑﻞ ﮐﻪ در ﺷﺮاﯾﻂ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺣﻤﺎﯾﺖ و ﻣﺒﺎرزه در ﻗﺒﺎل آن ﻫﺎ را ﻣﻄﺮح ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ. ﭼﻮن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﻣﻮرد اﺷﻐﺎل اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﺖ ﻫﺎی اﺷﻐﺎل ﮔﺮ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻟﺬا ﻣﺼﺎﻟﺢ ﻣﺒﺎرزۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ در ﺗﺎﺑﻌﯿﺖ از ﻣﺼﺎﻟﺢ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻋﻠﯿﻪ اﺷﻐﺎل ﮔﺮان ﻗﺮار دارد. بدین ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﺷﺮاﯾﻂ ﮐﻨﻮﻧﯽ اﻧﻘﻼب ﻣﻠﯽ در اوﻟﻮﯾﺖ و اﻧﻘﻼب دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ ﻧﻮﯾﻦ در ﺗﺎﺑﻌﯿﺖ از آن ﻗﺮار دارد.» (همانجا ص ۲۳ و ۲۴)

[۱۲]  «مثلاً طالبان نیرویی است که علیه اشغال‌گران و رژیم دست‌نشاندۀ آن‌ها می‌جنگد. تا این‌جا نمی‌توان- و نباید- با آن‌ها عمدتاً هم‌نوایی نشان نداد»  صفحۀ دوم شمارۀ هفتم شعلۀ جاوید دور چهارم

[۱۳]  نگاه کنید به علل رشد بنیادگرایی مذهبی در جهان. باب آواکیان

[۱۴] آواکیان. برخی نکات در باره نقش روشنفکران و فرآیند انقلابی. نشریه حقیقت شماره ۸۴. بهمن ۹۷