ستم نژادی می تواند ریشه کن شود – اما نه تحت این سیستم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

نوشتۀ باب آواکیان. ۱۵ ژوئن ۲۰۲۰

ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)

هر جا که ما می رویم و در هر فعالیتی، ما کمونیست های انقلابی  با جسارت میگوئیم: انقلاب نه چیزی کمتر از آن!

هرچند انقلاب- نه چیزی کمتر از آن! شعار بسیار خوب و مهمی است اما فقط یک شعار نیست. این شعار بیان فشردۀ حقیقتی عمیق و ژرف است که محتوای آن در شعار دیگرمان نیز بیان شده است: این سیستم نمی تواند اصلاح شودباید سرنگون شود!

وقتی می گوئیم این سیستم قابل اصلاح نیست، چه معنایی مد نظرمان است و چرا این حرف درست است؟ من در “چرا ما به یک انقلاب حقیقی نیاز داریم و چگونه واقعاً می توانیم انقلاب کنیم؟”، در باره «متوقف کردن پنج چیز» {پنج توقف!}صحبت کردم — درباره تضادهای عمیق و مشخص کنندۀ این سیستم و تمام رنج هایی که سیستم سرمایه داری-امپریالیسم به توده های بشری تحمیل می کند و نیز این که چرا این رنج ها تحت سیستم موجود نمی توانند به پایان برسند.۱ در اینجا می خواهم بر روی ستم سیستماتیک و کشنده­ نسبت به مردم سیاه و ستم نژادی به طور کلی– که بعد از واکنش های تندی که قتل جرج فلوید برانگیخت به صورتی جدی تر افشا شده اند – و نیز درباره این مطلب که چرا این ستم نمی تواند دراین سیستم ریشه کن شود، بلکه فقط از طریق انقلاب می توان به آن پایان داد، سخن بگویم.

ترور و ارتکاب به قتل توسط پلیس خصوصاً علیه سیاهان (و نیز مهاجران لاتین تبار و بومیان آمریکا) که شکلی دائمی دارد، اساساً به این علت نیست که پلیس ها نژادپرست هستند – هرچند،اگر درباره پلیس به طور کلی سخن بگوئیم، نژادپرست بودن پلیس واقعیت است. این واقعیت که پلیس ها نژادپرستند، خودش جلوه و تابعی از واقعیت دیگری است و آن این که ترور و قتل سیاهان (و دیگر مردم رنگین پوست) یکی از الزامات این سیستم است – یعنی برای حفظ “نظم” این نظامی که سراسر ستمگرانه است ضروری می باشد– و اگر پلیس ها نژادپرست نبودند، انجام این کار بسیار دشوار می بود.

علل بنیادین ستم 

اما اگر بخواهیم مسأله را ریشه ای تر بررسی کنیم، این سؤال باید مطرح شود که چرا ترور و قتل سیاهان برای سیستم ضرورت دارد تا “نظم” و کارکرد دائمی خودش را تضمین کند؟ پاسخ این سؤال آن است که از ابتدای شکل گیری این کشور، برتری طلبی نژادیِ سفید به صورتی بینادین در رگ و پی نهادها و کارکردهای دائمی این سیستم ریخته شده است. خصوصاً در رابطه با سیاهان، ستمی که ایشان طی چند قرن متحمل شده اند – از روزگار برده داری تا روزگار تبعیض نژادی جیم کراو و ترور کو کلاکس کلان، و تا به امروز، که شاهد تبعیض سیستماتیک بر علیه سیاهان هستیم، در هر بخشی از جامعه (اعم از استخدام، مسکن، آموزش، بهداشت و غیره) – تمام این امور به موقعیتی ختم شده است که در ان توده های، خصوصاً جوانان، امروز از تمامی لوازم یک زندگی شرافتمندانه بی نصیب شده اند و بسیاری از آنها در شرایط فقر، اضطرار و نداری به سر می برند. این نیز صرفا به این علت نیست که کسانی که قدرت در دست شان است و سیاست های کلان دولت را تعیین می کنند، نژادپرست هستند (هرچند که اکثرشان نژادپرست هستند). بلکه علت این امر ماهیت خود این سیستمِ سرمایه داری-امپریالیسم و الزامات و قوای محرکه {دینامیک های} آن است که بر بستری تاریخی تکامل یافته اند.

این جمله، بسیار دهن پرکن است (“ماهیت خود این سیستمِ سرمایه داری-امپریالیسم و الزامات و قوای محرکۀ آن که بر بستری تاریخی تکامل یافته اند”). پس اجازه دهید آن را حلاجی کنیم. این کشور بر پایه ی برده کردن توده های مردمان آفریقائی، و نیز تحت سلطه درآوردن بومیان آمریکایی از طریق نسل کشی و دزدی سرزمین آنها پایه گذاری شد (و پیشرفت و توسعه بیشتر این کشور با تسلط بر بخش های اعظمی از مکزیک همراه بود، و نیز با تبدیل کردن مکزیکی های ساکن آمریکا به یک طبقه­ی اجتماعی درجه دو). این کار مستلزم تبلیغ نژادپرستی برای “توجیه” تمام ظلم های دهشت آوری بود که صورت می گرفت. سپس، وقتی جنگ داخلی بر سر مسأله ی برده داری درگرفت، و حتی وقتی که برده داری در نتیجه جنگ داخلی لغو شد، با توجه به این که برتری طلبی نژادیِ سفید از گذشته تا همان زمان بخش مهمی از «چسبی» بود که کشور را متحد نگه می داشت؛ تنها راه برای “احیای وحدت کشور” بر پایه سیستم سرمایه داری ، همانا اعمال زورمدارانه ی برتری طلبی نژادیِ سفید بود. به همین علت است که خیلی زود بعد از پایان جنگ داخلی، سیاهان تحت سیستم تبعیض جیم کراو قرار گرفتند (که توسط حکومت ترور نظام مند و لینچ های مکرر حمایت می شد.[۲] هم زمان ستم بر بومیان آمریکا و نسل کشی و سرقت زمین هایشان بیشتر شد، و مهاجرین مکزیکی مدام توسط مجریان این سیستم مورد تبعیض و خشونت واقع شدند.

چندین نسل بعدتر، طی جنگ جهانی دوم، به دلیل نیازهای حاکمان این کشور به دامن زدن به آتش جنگ جهانی، تعداد زیادی از سیاهان توانستند به شمال مهاجرت کنند و در صنایعی که در خدمت جنگ بود،استخدام شوند. بعد از آن، تا حد زیادی، در نتیجه ی این واقعیت که آمریکا برنده  جنگ جهانی بود – و این واقعیت که جنگ جهانی دوم در سرزمین این کشور رخ نداد و هیچ خسارتی متوجه صنایع و امکانات زیرساختی این کشور نشد – اقتصاد این کشور بعد از جنگ رو به گسترش نهاد. در این موقعیت، تعداد قابل توجهی از سیاهان توانستند شغل های بیشتری را به دست آورند، از جمله برخی مشاغل با حقوق بالا در کارخانه های فولاد، خودروسازی و غیره.

اما، در عین حال، به دلیل برتری طلبی نژادی سفید که طی چند قرن به جزئی لاینفک از سیستم تبدیل شده بود – و این واقعیت که حرکت برای حل این مسأله می تواند اساسِ این سیستم را از هم بپاشد و بنیاد آن را بر باد دهد – سیاهان علی الدوام مورد تبعیض نظام مند قرار گرفتند، از جمله در زمینه اشتغال (“آنها آخرین کسی بودند که استخدام می شدند و اولین کسی بودند که اخراج می شدند”؛ این توصیفی دقیق درباره وضعیت سیاهان در رابطه با اشتغال بود). اگر بخواهیم به یکی دیگر از مثال های زشت در این زمینه اشاره کنیم، می توانیم از سیاست دولت در رابطه با مسکن صحبت کنیم، که حاوی تبعیض آگاهانه و عمدی بود: بعد از جنگ جهانی دوم، وام هایی به سفید پوست ها داده شد تا آنها بتوانند خانه هایی را که در آنها ساکن هستند، خریداری کنند، و به سرعت به سمت حومه های شهری روان شوند، در حالی این امتیاز از کهنه سربازهای سیاه (و دیگر رنگین پوستان) دریغ شد، و در عوض، سیاهان در گتوهای درون شهری و در محله هایی مجزا اسکان داده شدند. این سیاست بخشی از تبعیض سیستماتیک جاری ای بود که سیاهان همیشه در معرض آن قرار داشتند.

در نتیجۀ شکل گیری جنبش حقوق مدنی، و پس از آن شکل گرفتنِ جنبش رهایی بخش سیاهان در دهه ۱۹۶۰ که رادیکال تر بود، برخی امتیازات به سیاهان داده شد به طوری که حضور سیاهان در “جایگاه های مهم اجتماعی” افزایش یافت، و آمریکا شاهد رشد طبقه متوسط سیاهان بود، هرچند موقعیت ایشان در نسبت با طبقه متوسط سفیدها بسیار مخاطره آمیزتر بوده است (امری که بحران سال ۲۰۰۸ بیرحمانه به نمایش گذاشت. طی این بحران تعداد زیادی از شهروندان سیاه، خانه های خود را از دست دادند و حتی بخش اعظمی از ایشان، پس اندازهایشان را به طور کامل از دست دادند) و در زمان های اخیرتر، تعداد زیادی از کارخانه ها و دیگر منابع شغلی مردم در شهرها بسته شده اند، و اغلب فعالیت هایشان را به نقاط دیگری برده اند – خصوصاً به کشورهای جهان سوم (آمریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه و آسیا) جایی که موقعیت وخیم توده های مردم، از جمله کودکان، آنها را برای استثمار شدید و کار در برابر حقوق بسیار اندک و چیزی نزدیک به گرسنگی آماده می کند.

همه این امور، به همراه اتوماسیون و “هوشمند سازی” رو به رشد تولید، وقتی با تبعیض موجود در ذات این سیستم همراه شد، به موقعیتی منجر گردید که در آن، تعداد زیادی از سیاهان، و خصوصاً جوانان، طی نسل های متمادی، نه تنها بیکار بوده اند، بلکه در اقتصاد معمول (اقتصاد “رسمی”) هیچ شغل معناداری برای آنها متصور نیست.

«ترکیب سمی» سرمایه داری و نژادپرستی

ما در اینجا شاهد “ترکیب سمی” دو چیز هستیم: تبعیض نژادی نظام مند که در بستری تاریخی تکامل یافته، و با خشونتی وحشیانه اعمال میشود، در ترکیب با کارکرد اساسی  و الزامات اقتصاد سرمایه داری. کارکرد اساسی و الزامات سرمایه داری صرفا حاوی تمرکز هر چه بیشتر ثروت نیست بلکه هم زمان و هر چه بیشترابزار تولید (اعم از تکنولوژی، کارخانه ها، و سایر ساختارهای فیزیکی، منابع مواد خام، و غیره) را در اختیار و تحت کنترل بنگاه های سرمایه داری مقیاس بزرگ و نهادهای مالی متمرکز میکند و این ها که در رقابتی نفسگیر و بیرحمانه با همدیگر، نه صرفاً درون یک کشور خاص بلکه به صورتی فزاینده در مقیاسی جهانی هستند، به صورتی بیرحمانه به سمت استثمار مردم سوق داده می شوند، و دائماً در پی یافتن راه هایی هستند تا به طریقی شرورانه تر تعداد زیادی از مردم درمانده، از جمله کودکان، را در قالب شبکه جهانی مافوقِ استثمار نیروی کار در کارگاه های عرق ریزان به صلابه بکشند. (به طور مثال، تلفن های همراه و کامپیوترها به ماده ای معدنی به نام کولتان وابسته هستند که تحت شرایطی وحشتناک توسط مردم، خصوصاً تعداد زیادی از کودکان، در کُنگو در آفریقا، استحصال می شود؛ و بخش بزرگی از پوشاک خریداری شده در آمریکا توسط تعداد زیادی از زنانی تولید می شود که در شرایطی دهشت آور در کشور آسیایی بنگلادش کار می کنند).

در این وضعیت، و خصوصاً با رشد تجارت بین المللی مواد مخدر، و نفوذ عمیق آن به درون آمریکا، بسیار کسانی که درهای “اقتصاد رسمی” به رویشان قفل شد، خصوصاً جوانان، به سمت فروش مواد مخدر و نیز فعالیت مجرمانه دیگر روی آوردند. حکومت از یک طرف با سیاست هایش به این روند دامن زده و باعث روانه شدن مقادیر فراوانی مواد مخدر به گتوهای درون شهری شده است، و از طرف دیگر از این وضعیت استفاده کرده و سرکوب سختی را خصوصاً بر علیه جوانان پیش برده است – مانند اعمال سیاستِ پلیسیِ «توقف و تجسس» . نتیجه تمامی این ها، افزایش فرآوان زندانیان، و نیز کشتار ادامه دار شمار زیادی از جوانان “اقلیت” توسط پلیس بوده است.

در عین حال، طریقی که آمریکا بر سلطه خود بر مکزیک و نیز دیگر نقاط آمریکای لاتین تداوم بخشیده، و اقتصادهایشان را معوج و حکومت هایشان را فاسد کرده و موجب ویرانیِ روابط اجتماعی میان مردم در این کشورها شده است – تمام این مسائل باعث شده که شمار زیادی از مردم این کشورها مجبور به فرار شده و به آمریکا مهاجرت کنند، کشوری که ایشان در آنجا در معرض استثمار شدید در کارخانه ها و مزارع، و نیز بخش های دیگر اقتصاد این کشور قرار دارند. و تعداد زیادی از نسل های جوانتر این مهاجرین نیز باندهایی را شکل داده (یا به باندهای موجود پیوسته اند) و وارد تجارت مواد مخدر و جرایم مرتبط با آن شده اند. اما، در این اواخر، حداقل در بسیاری از گتوهای درون شهری، به دلایل مختلف این تجارت کاهش یافته است –از جمله به خاطر این واقعیت که “همه گیر شدن مصرف کراک” قربانیان زیادی گرفته و تجارت کوکائین دیگر آن سودهای بالایی که برای شمار نسبتا کم کسانی که در “راس” سلسله مراتب تجارت مواد مخدر قرار دارند ندارد. طی یک دوره، خصوصاً طی دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، به علت وجود مسکنت و درماندگی در میان جوانان گتوهای درون شهری، تجارت مواد یک “کارآفرین مهم” در میان جوانان این مناطق اعم از دختر و پسر بود و با وجود آن که وعدۀ “ثروتمند شدن” برای اغلب کسانی که در این زمینه فعالیت میکردند فقط یک توهم بود اما حداقل برای خیلی ها منبع درآمدی پایه ای محسوب می شد. حال، حتی این منبع شغلی و درآمد منحط و مضر، برای بسیاری از این افراد، دیگر وجود ندارد یا تا حد زیادی دور از دسترس شده است. این مسأله باعث وخیم شدن اوضاع فلاکت بار شمار زیادی از مردم گتوهای درون شهری خصوصاً جوانان شده است که تحت این سیستم هیچ آینده ای ندارند بجز زندان، جوانمرگ شدن یا یک زندگی مستاصلانه جیب بری تا به طریقی زندگی خودشان و عزیزانشان را با هزاران سختی تأمین کنند. این وضعیت را نمی توان در چارچوب این سیستم تغییر داد و حل کرد.  علیرغم آن چیزی که هر سیاستمداری (خواه لیبرال یا فاشیستی مثل ترامپ) ممکن است بگوید، امکان ندارد که سیستم بتواند “خودش را نقض کند” و و بخش های اعظمی از صنعت را به گتوهای درون شهری بیاورد و زمینه اشتغال معنادار همراه با  “درآمد مکفی برای معیشت” برای تمام کسانی که اکنون از آن بی بهره هستند را فراهم کند. حتی اگر دولت “اراده سیاسی” انجام این کار (یعنی، استخدام میلیون ها بیکار یا دارای شغل کاذب همراه با یک “درآمد مکفی برای معیشت”) را می داشت، اما اینگونه عمل کردن می تواند جایگاه رقابتیِ سرمایه داران آمریکایی در اقتصاد جهانی را به صورتی جدی تضعیف کند. و، اگر تلاش کنند این کار را انجام دهند و هم زمان سعی کنند گام هایی اساسی برای فائق آمدن بر روابط معطوف به برتری سفیدها که در بستر تاریخ تکامل یافته است بردارند، آن “انسجام” اجتماعی ای که “این کشور را بهم چسبانده” و برتری نژادیِ سفیدپوست ها بخش مهمی از آن است، به کلی از هم گسیخته می شود.  

این که عده ای “مردم خوش قلب” – خصوصاً بسیاری از سفید ها – بگویند (و واقعاً صادقانه بگویند) که کشتار وحشیانه و خودسرانۀ مردم توسط پلیس  غلط است، و در اعتراض به این کار پلیس حرکت های اجتماعی راه اندازی کنند، یک چیز است. اما، این که حکومت تحت این سیستم و در چارچوب کارکردهای این سیستم سیاست هایی برای حل بیکاری طولانی مدت سیاهان ساکن گتوهای درون شهری اتخاذ کند که نه تنها از مشاغل کنار گذاشته شده اند بلکه از آموزش شغل های موجود نیز بی بهره مانده اند، کاملا چیز دیگری است. تصور کنید چه واکنشی ممکن است از سوی خیل عظیم سفیدهایی نشان داده شود که در نتیجه این نوع سیاست ها موقعیت های خوبشان را از دست می دهند؛ یا این که اگر قرار بود این سیاست ها نه صرفاً در رابطه با شغل بلکه در زمینه آموزش و امثال این موارد نیز اعمال شود، چه اتفاقی ممکن است بیفتد. (ما قبلاً شاهد “واکنش” نسبت به تلاش های حداقلی برای اجرایی کردن “برنامه های تبعیض مثبت” Affirmative Action  در زمینه اشتغال و آموزش بوده ایم).[۳]

دوباره تاکید کنم مسئله صرفاً این نیست که “سفیدها نژادپرست هستند”. بسیاری از آنها نژادپرستند، اما خیلی ها هم نمی خواهند نژادپرست  باشند. اما مشکل عمیقتر این است که بر بستر نحوه عام عملکرد اقتصاد سرمایه داری، و ترویج این نگرش در میان مردم که “هرکس به فکر خویش باشد”– و مهمتر از همه این واقعیت که مردم در واقع تشویق و وادار می شوند تا در هر بخش مهم از زندگی با همدیگر رقابت کنند، از جمله اشتغال و آموزش – هرگونه تلاش واقعی در چارچوب این سیستم برای خنثی کردن کامل و کنار زدن واقعیت و اثرات قرن ها ستم نژادپرستانه، می تواند یک آشوب مخرب و تضاد میان مردم را وجود آورد و “انسجام” جامعه را از هم بگسلد.

 بی تردید، و یقیناً و قویاً این تحلیل به معنای استدلالی برای دست نگاه داشتن از مبارزه علیه هر نوع تبعیض، نابرابری و ستم در هر بخشی از جامعه نیست. مبارزه بر علیه ظلم، گرفتن امتیازاتی از صاحبان قدرت، بسیار مهم است – چرا که این کار به مردم امکان میدهد تا توان خودشان را در قیام کردن و حرکت متحدانه بر علیه ظلم احساس کنند؛ همچنین به مردم بخش های مختلف جامعه چالش داده و آن ها را برای پیوستن به این مبارزه تشویق می کند؛ و نمی گذارد که احساس انزوا و شکست و ناامیدی به آنها دست دهد. همچنین این مبارزات به رشد درک و توان مردم در رابطه با تشکلی که برای مبارزۀ همه جانبه نهایی برای پایین کشیدن کل سیستم ستم ضروری است خدمت می کند.اما نکته در همین جاست: اگر این مبارزات توده ایِ مهم طوری ساخته نشوند که به سمت براندازی کل سیستم و جایگزین کردن آن با یک نظام کاملاً جدید که از هر جهاتی بسیار بهتر از این سیستم است، حرکت کنند و اگر بالاخره به آن نقطه نرسند، در این صورت، همان طور که پیشتر بیان کردم، حتی اگر امتیازاتی هم به دست آید، “تا وقتی که این سیستم پای برجاست، نیروهای قدرتمندی وجود خواهند داشت که در جهت تخریب و باژگون ساختن همین امتیازات به دست آمده تلاش خواهند کرد”. بنابراین، مردم همچنان در معرض ظلم قرار خواهند گرفت و بار دیگر حس ضعف و بیچارگی بر آنها غلبه خواهد کرد و وحدت آنها از دست خواهد رفت.۲      

نکته اساسی و مهم این است که مبارزه علیه ستم نژادی (و هر نوع ظلمی) نباید در درون حدود این سیستم باقی بماند، بلکه باید به عنوان جزئی از یک چالش و تقلای کلی در جهت هدف نابودی این سیستم انجام پذیرد. این واقعیت که این ظلم نمی تواند ذیل این سیستم از بین رود، دلیلی برای انزوا و یأس نیست – همین امر دلیلی محکم بر این است که این سیستم باید نابود شود و می تواند نابود شود– و مبنای بنیادین در خصوص این  که چرا می توان مردم را جلب  مبارزه انقلابی برای سرنگونی نهایی این سیستم کرد در همین حقیقت نهفته است!

تمام این نکات توضیح می دهد که چرا هیچ حرکت واقعی و معناداری از سوی صاحبان قدرت (اعم از سیاستمداران و احزاب سیاسی) در جهت از میان بردن تجربه و میراث قرون متمادی معطوف به ظلم نژادی وحشیانه و وضعیتی که امروز بدان دامن زده است، صورت نگرفته است، که در آن میلیون ها و میلیون ها جوان سیاه و جوانان رنگین پوست دیگر هیچ نوع آینده ای ندارند و این همه ذیل این سیستم رخ می دهد.

همان طور که قبلاً اشاره کرده ام: “این سیستم با جوانانی که هیچ آینده ای و چشم اندازی ندارند چه می کند؟ آن ها را کنترل میکند … آن هم با خشونت”.۳

و این مطلب علت ترور ساختاری و سیستماتیک علیه سیاهان و دیگر رنگین پوستان توسط پلیس را توضیح داده و نشان می دهد که به همین علت، این خشونت فقط علیه جوانان و دیگران در گتوهای درون شهری اعمال نمی شود بلکه به آزار، خشونت، وقتل هر سیاه پوستی در هر جایی ، حتی کسانی که دارای تحصیلات و جایگاه بالا در جامعه هستند، تعمیم پیدا می کند. اگر این سیستم برای کنترل توده های مردم در گتوهای درون شهری به خشونت پلیس نیاز دارد، پس این خشونت لاجرم باید “سر ریز” کند و نسبت به سیاهان و دیگر رنگین پوستان به طور کلی نیز اعمال گردد. پلیس نه علاقه ای و نه اراده و توان آن را دارد که این تمایز گذاری ها را انجام دهد و به اصطلاح بین ……(هر اصطلاح نژادپرستانه ای که آنها به کار می برند را دوست دارید در جای خالی قرار دهید) “خوب” و “بد” فرق بگذارد. و گذشته از آن، ماهیت “بیقاعدۀ” اعمال خشونت و قتل موجب بالا رفتن سطح وحشت آفرینی در میان مردم می شود و حتا آن سیاهانی که موقعیت اجتماعی “بهتری”دارند به درستی احساس میکنند که هر آن میتوانند آماج خشونت پلیس قرار بگیرند.

راه حلیوجود دارد: انقلاب و یک دنیای بنیاداً نوین و متفاوت

به همین دلایل است که ظلم نژادپرستانه تا وقتی که مردم زیر سلطه این سیستم سرمایه داری-امپریالیستی زندگی می کنند، ادامه خواهد یافت. به پا خاستن و دست زدن به مبارزه ای مصمم علیه این ظلم نه تنها کار درستی است بلکه از اهمیتی حیاتی برخوردار است چرا که به ما کمک می کند تا این مطلب را درک کنیم که این ظلم تحت این سیستم هرگز حذف نخواهد شد و نمی تواند حذف شود – و برای این که در نهایت ما به این امر پایان دهیم، نیازمند یک سیستم بیناداً متفاوت هستیم.

ما نیازمند یک سیستم اقتصادی بیناداً متفاوت – یعنی، سیستم اقتصادی سوسیالیستی (شیوۀ تولیدی) هستیم. نقطه عزیمت و نحوۀ سازماندهی سیستم اقتصادی سوسیالیستی، رشد واستفادۀ کلکتیو (جمعی) از ابزار تولید است تا نیازهای مادی توده مردم (به اشتغال، غذا، مسکن، بهداشت و غیره) و نیز نیازهای فکری و فرهنگی شان را تامین کند و مضاف بر تامین وسایل زندگیِ شایستۀ انسان برای آنها، توده های مردم را قادر کند که به طور علمی بنیادهای ستم و استثمار را درک کنند و هرچه آگاهانه تر در به پیش راندن دگرگونی جامعه تا آن جا که بالاخره و کاملا همه نوع روابط ستم و استثمار محو شوند مشارکت کرده از این مبارزه در سرتاسر دنیا حمایت کنند. و در این فرآیند، یکی از عالیترین اولویت ها و اهداف، مبارزۀ مجدانه در جهت غلبه و نهایتاً محو ستم نژادی در هر وجهی از جامعه خواهد بود.

این اقتصاد سوسیالیستی (شیوۀ تولیدیِ) بنیاداً متفاوت شالوده ای را در اختیار ما قرار خواهد داد که فرایند پیوستۀ ریشه کنی ستم نژادی و تمام ستم های موجود را در زمینی مساعد به پیش ببریم و در نهایت در چیره شدن بر تمام این مظالم پیروز شویم. مطلب ذیل برگرفته از کتاب من با عنوان “گشایش ها”، درباره این رابطه و فرایند کلیدی سخن می گوید:  

نهایتاً، شیوۀ تولیدی شالوده و حدود تغییر را، بر حسب این که هر مسالۀ اجتماعی، از قبیل ستم بر زنان، یا ستم بر سیاهان یا لاتین تباران، یا تضاد میان کار ذهنی و کار یدی، یا وضعیت محیط زیست، یا وضعیت مهاجرین یا غیره، را چگونه می خواهید حل کنید، تعیین میکند. هرچند، تمام این ستم ها، به نوبه ی خودشان واقعیت و قوای محرکه {دینامیک های} خاص خود را دارند، و قابل تقلیل به سیستم اقتصادی نیستند، اما همه آنها در درون چارچوب و در درون دینامیک های اساسی  نظام اقتصادی مورد نظر رخ می­دهند؛ و نظام اقتصادی مورد نظر، یعنی آن شیوۀ تولیدی خاص، بنیاد و حد و حدود نهایی تغییر را در رابطه با تمام آن مسائل اجتماعی، تعیین می کند. بنابراین، اگر شما می خواهید از تمام این اشکال مختلف ظلم رها شوید، باید به هر یک از آنها به صورتی مستقل بپردازید، ولی در عین حال باید به صورتی بنیادین نظام اقتصادی را به طریقی تغییر دهید تا به شما این توانایی را بدهد تا تغییرات مورد نظر را به صورتی ریشه ای تحقق بخشید. به بیان دیگر، شما باید یک نظام اقتصادی داشته باشید که سدی در مقابل عملی کردن تغییرات مورد نظر نیست، و نه تنها سد نیست بلکه شالوده ای مساعد را برای عملی کردن آن تغییرات فراهم می کند.۴  

قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تصویری همه جانبه و وسیع و نقشه ای انضمامی برای ایجاد این نظام اقتصادی بنیاداً متفاوت، و نهادها و قوانین و  یک نظام حقوقی را فراهم می کند و نیز رویکردی به آموزش، علم، هنر و فرهنگ را پیش میگذارد که با این شیوۀ تولید سازگار باشد و به توسعۀ پیوستۀ آن خدمت کند و راه محو نهایی همه نوع ستم و استثمار را باز کند.۵ در سخنرانی «چرا ما به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه می توانیم واقعاً انقلاب کنیم» (و نیز در آثار دیگرم)یک استراتژی پایه ای، برای به انجام رساندن انقلاب مورد نظر به صورت روشن بیان شده است – انقلابی که عملی کردن این قانون اساسی و تلاش برای ایجاد جهانی آزاد از هر نوع رنج و دیوانگی غیرضروری که توده های بشری تحت سیطره این سیستم سرمایه داری-امپریالیستی تجربه می کنند را مهیا می سازد.

به این دلیل و این گونه است که می توان ستم نژادی و کلیۀ ستم هایی که در وجود سیستم سرمایه داری-امپریالیسم بافته شده است را پایان داد: اما فقط از طریق انقلابی که خودِاین سیستم را محو کند.  

یه همین علت ما علی الدوام بر این حقیقت پایه ای تأکید داریم: ما دو گزینه در اختیار داریم: یا با همه اینها به زندگی خودمان ادامه دهیم و نسل های آینده را نیز محکوم به چنین زندگی ای، یا حتی بدتر از این کنیم، البته به شرط این که اصلاً آینده ای در کار باشد – یا این که انقلاب کنیم.

به همین علت است که ما به طور پیوسته و با جسارت این شعار را می دهیم: انقلاب نه چیزی کمتر از آن!

  1. این متن و ویدیوی سخنرانی توسط باب آواکیان (چرا ما به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه می توانیم واقعاً انقلاب کنیم) در پایگاه revcome.us در دسترس است.
  2. عبارتی که در این بخش از مقاله نقل شد برگرفته از منبع شماره ۱ است.
  3. باب آواکیان: درباره خشونت و قتل پلیس: فرمان رضایت سدی در مقابل این خشونت و قتل نیست – ما به یک انقلاب نیاز داریم! این گزیده از یک جلسه پرسش و پاسخ با باب آواکیان است که بعد از سخنرانی او در شیکاگو در سال ۲۰۱۸ با عنوان: چرا ما به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه می توانیم واقعاً انقلاب کنیم، برگزار شد. Bob Avakian On Police Brutality And Murder: Consent Decrees Won’t Stop This—We Need A Revolution! 
  4. این مطلب در منبع ذیل موجود است:آواکیان. گشایش ها: گشایش تاریخی با مارکس، و گشایش بیشتر با کمونیسم نوین، یک چکیدۀ پایه ای. این مطلب برای اولین بار در این کتاب آورده شد: “کمونیسم نوین: علم، استراتژی و رهبری برای یک انقلاب واقعی، یک جامعه بنیادا نوین، در مسیر رهایی واقعی” انتشارات اینسایت، ۲۰۱۶.
  5.        “قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی” اثر باب آواکیان، قابل دسترس درپایگاه revcom.us.
  6. Constitution for the New Socialist Republic in North America