دو گفتگو از رفیق امیر حسن پور درباره کوچ تاریخی مردم مریوان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۳ دقیقه

توضیح سایت حزب کمونیست ایران (م ل م): در ۲۸ تیر ماه سال ۱۳۵۸ مردم شهر مریوان در اعتراض به جنایات و سرکوبگری ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران دست به یک کوچ تاریخی به خارج از شهر زدند. در روزهای پس از این واقعه، به پیشنهاد زنده یاد رفیق امیر حسن پور از اعضای اتحادیه کمونیستهای ایران و عضو «جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب» مردم سنندج دست به یک راهپیمایی طولانی در حمایت از مردم مریوان و علیه جمهوری اسلامی زدند. به همین مناسبت دو مصاحبه از رفیق امیر را بازنشر میکنیم. مصاحبه اول با عنوان «نگاهی به کوچ مریوان و جنبشهای دهقانی کردستان» نخستین بار در نشریه حقیقت ارگان حزب کمونیست ایران (م ل م) شمارۀ ۲۵ در آبان ۱۳۸۴ منتشر شد و مصاحبۀ دوم به عنوان «راهپیمایی مردم سنندج» در سال ۲۰۱۷ در وبسایت خبری روژ و سپس در سایت رادیو زمانه منتشر شد.

نگاهی به کوچ مریوان و جنبشهای دهقانی کردستان

از نشریه حقیقت شماره ۲۵ آبان ۱۳۸۴

سوال: کوچ مریوان و راهپیمائى سنندج به مریوان در همین دوره قبل از ۲۸ مرداد ۵۸  اتفاق افتاد؟

جواب: بله.

سوال: پس این مورد را همینجا تعریف کنید.

جواب: داستان از این قرار بود که دولت براى استقرار حکومتش در شهرهای مختلف کردستان نیروهای پاسدار را وارد این شهرها می کرد و مرتجعین محلی را سازماندهی می کرد. مردم و مبارزین هم در مقابل این اقدامات ارتجاعی مقاومت می کردند. این کشمکش ها در برخی شهرهای کردستان در جریان بود. در مریوان این کشمکشها  حاد بود بطوریکه به کشته و زخمی شدن عده ای از مردم و تعدادی از پاسداران منجر شده بود. رادیو و تلویزیون هم تبلیغات وسیعی علیه مردم مریوان راه انداخته بود. داستان هایش طولانی است. خلاصه اینکه مردم مریوان در اعتراض به سرکوبگری های رژیم جدید دست به یک کوچ همگانی زدند و ۲۹ تیر دسته جمعی شهر را ترک کرده و به دارستان (منطقه جنگلى) اطراف شهر رفتند. وقتى این خبر به ما در جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب سنندج رسید، جمع شدیم که براى مردم مریوان کمک بفرستیم. محلات را تقسیم بندى کردیم. تعدادی از هواداران جمعیت و سایرین با هر وسیله ای که داشتند از جمله با ماشین یا تاکسى بار آمدند که به محلات بروند و کمک جمع کنند. براى هر محله چند نفر را تعیین کردیم. یکى از کسانى که آمده بود کمک کند میگفت ما اصلا چرا داریم میرویم به محله فقیرنشین. اینها که چیزى ندارند بدهند و چیزى نمیدهند. به او گفتم آنها خیلى بیشتر میدهند تا محله ثروتمند. باورش نمیشد. اینها رفتند و وقتى برگشتند ماشینهائى که به میان مردم محلات فقیر و زحمتکش رفته بودند با دست پر برگشتند. آنها که به محله پولدارها رفته بودند میگفتند بعضیها حتى در را  رویمان باز نکردند. داستانهاى خوبی از مردم محلات فقیر تعریف می کردند. از زنى گفتند که یک ذره چاى و قند داشت، توبره اش را آورده بود و گفت من همین را دارم، همه اش را به آنها داده بود. داستانهائى که از محله فقیرنشین تعریف میکردند همه را تحت تاثیر قرار داده بود.

خلاصه این کمک ها را در کامیون ریختند و کامیون به طرف مریوان راه افتاد. در نزدیکی مریوان نیروهای پاسدار اینها را که ۱۶ نفر بودند دستگیر کرده و در پادگان زندانی کردند. فکر می کنم روز سوم مرداد بود. خبر این واقعه به سنندج رسید. سئوال این بود که حالا این ۱۶ نفر را چه جورى میخواهیم آزاد کنیم؟ بحث زیاد شد. من قبل از این که جلسه بگیریم که چه اقدامى میخواهیم بکنیم بنظرم رسید که باید یک حرکت توده اى راه انداخت. یک راهپیمائى وسیع. از همه شهرهاى کردستان به طرف پادگان. با دو نفر از رفقا که هوادار اتحادیه کمونیستها بودند نظرم را در میان گذاشتم. آنها فورى قبول کردند. در جلسه رهبری جمعیت همه بجز یک نفر با این پیشنهاد موافقت کردند ولى یک کمى دست و پاى این طرح را شکستند. گفتند فقط از سنندج راهپیمائى شود. از سایر شهرها بخواهیم بیایند و به راهپیمائی سنندج ملحق شوند. روز بعد راه افتادیم. روز ۵ مرداد. حدود ۵۰۰ نفر بودیم. براى اطلاع دادن فقط ۲۴ ساعت فرصت بود چون مسئله خیلى فورى بود. میبایست بلافاصله شروع میشد. به سازمان چریکهاى فدائى گفتیم که جمعیت چنین تصمیمى گرفته. آنها هم قبول کردند و ملحق شدند. در شهر سازمان زنان سنندج بود، کانون معلمین بود که همه اینها چپ بودند. اینها هم آمدند. راه افتادیم. در میدانى که قرار گذاشته بودیم جمع شدیم. آنجا من صحبت کردم و گفتم این تنها راهى است که میتوانیم دستگیر شدگان را نجات دهیم. گفتم این اولین راهپیمائى نیست. راهپیمائى در تاریخ جنبشهاى انقلابى سابقه دارد. اشاره کردم به راهپیمائى کارگران جهان چیت؛ و همینطور به راهپیمائى طولانى در انقلاب چین. گفتم براى حمایت از حرکتى که مردم مریوان کرده اند لازم است که یک جنبش اینجوری راه بیندازیم. براى رهبرى کردن این راهپیمائى یک گروه انتخاب شد که من و یکى از رفقا مسئول کار تبلیغاتى شدیم. از همان اول یک مشکل پیش آمد. روز خیلى گرمى بود و همه تشنه بودند. منتظر بودند که کامیون آب و یخ برسد. وقتى که کامیون رسید همه به طرفش حمله کردند. وضع بدی بود. من شروع کردم به صحبت با  راهپیمایان و بهشان گفتم مبارزه سختى در پیش داریم. بدون سختى کشیدن و فداکاری نمیتوان انقلاب کرد. و چند ساعت تشنگى و گشنگى نباید باعث از بین رفتن همبستگی و نظم ما بشود.

  مثل هر مبارزه اى، مخصوصا مبارزات اینجوری، هر لحظه اش مبارزه بود. میبایست تلاش میکردیم که مبارزه موثر باشد و مشکلاتی که پیش میآید به شیوه سیاسى حل شود. اختلافات درون خلق و گرایشات عقب مانده با روشهای درست حل شود و به اتحاد مردم کمک کند، وگرنه نمیتوان در مقابل دشمن ایستاد.

   اکثریت مردم مخصوصا جوانها بیتاب و پر شور بودند. هر چه بیشتر پیش میرفتیم مردم بیشتر ملحق میشدند. مردمی که خبردار میشدند همه نوع حمایتی میکردند، خوراک میپختند و براى راهپیمایان میفرستادند. یک عده را مامور کردیم که بروند دهات اطراف خبر بدهند که راهپیمائى است. مردم ده با «دودانه» (مشک هاى دوغ) و نان و پنیر و ماست میآمدند و کمک میکردند و ملحق میشدند. یک گروه انتظامی مسلح هم بود که در اطراف صف راهپیمائى به فاصله های معین حرکت میکردند که در صورت حمله دشمن دفاع کنند. ولى خود راهپیمایان مسلح نبودند. زنان شرکت کننده در جلوى راهپیمائى بودند و با بقیه قاطی نبودند. با وجود اینکه در خود سنندج اصلا فرصتی نبود که شهر سازماندهى شود، خود مردم اینکار را میکردند. غذا میپختند و با آب و یخ و نان میآوردند. جمعیت خیلى زود زیاد شد. روز بعد به چند هزار نفر رسید. تا مریوان که رسیدیم حدود ۱۵ هزار نفر شده بودیم. همه غذای اینها را مردم ده و مردم سنندج و شهرهای دیگر کردستان میدادند. خیلی حرکت موفق و الهامبخشی بود.

برنامه ما دو نفر این بود که هر روز بعد از پایان راهپیمائی که شب براى استراحت و خواب مینشینیم، اخبار و وقایع و تحولات طول روز را چه در طول راهپیمائی، چه در شهرهای….کردستان، چه در بقیه ایران، و همینطور مشکلاتی که در راهپیمائی پیش میآید را به بحث بگذاریم. رفقای تشکیلات های دیگر به شدت مخالفت کردند. می گفتند این کارها لازم نیست. مردم خودشان میفهمند.  دیدى که ما داشتیم این بود که هدف مبارزه آزادی این ۱۶ نفر است. ولی این تنها هدف نیست. هدف دیگر اینست که در طول این مبارزه، خودمان آگاه تر و پخته تر شویم و بیشتر چیز یاد بگیریم. و شرکت کنندگان آموزش سیاسی ببینند. اوضاع را بهتر درک کنند. خودشان شرکت کنند در جمعبندی از تحولات روز، از تجربیات روز، از تضادها و اختلافاتی که ممکنست پیش بیاید و حل این تضادها، از وقایع روزانه در کل ایران، از اینکه برخورد خود رژیم به این راهپیمائی چیست، بقیه نیروها در شهرهای کردستان چکار کرده اند، مردم در سنندج دارند چکار میکنند، وضع مریوان چیست. اینها همه چیزهائی بود که از دید ما باید بحث میشد تا آگاهی سیاسی همه بالا برود. مردم دهات اطراف باید درگیر شوند. دید ما نسبت به این راهپیمائی اینطور بود. ولی آنها با این دید مخالف بودند .

در هر حال من در حدی که میشد علیرغم این مخالفتها هر شب بحث راه میانداختم. در سطح یک گروهی که یک جا مینشستیم. ولی اگر  سیاستی اتخاذ می شد که همه در بحث شرکت کنند، خیلی بهتر میشد.

   از جمله وقایع راهپیمائی این بود که وقتی به مریوان نزدیک میشدیم، پسر شیخ عثمان که اسمش شیخ «مادح» بود یک نفر را فرستاد که میخواهند بیایند با ما صحبت کنند و دعوت کنند که شب نزدیکی ده آنها (ده «دورو») بمانیم و مهمان آنها باشیم. همه افراد گروه رهبری راهپیمائی با این برنامه  مخالفت کردیم و گفتیم که چون اینها افراد مرتجعی هستند و مردم منطقه را استثمار کرده اند و خرافات مذهبی پخش کرده اند نمی توان این دعوت را قبول کرد. بر سر این تصمیم همه متفق القول بودیم. بعد شیخ «مادح» با چند نفر تفنگچی آمد. نشستیم با او صحبت کردیم و گفتیم نمی خواهیم مهمان هیچکس بشویم. چون اگر پیش شما بیائیم باید پیش بقیه هم برویم. بحث این را نکردیم که شما مرتجع و خونخوار و مامور ساواک بوده اید. گفتیم ما نمیتوانیم اینکار را بکنیم. آنها هم گذاشتند رفتند. همه راهپیمایان میدیدند که اینها آمده اند. به رفقای رهبری راهپیمائی گفتم باید این بحث را بین همه راه بیندازیم که چرا ما دعوت شیخ مادح را نپذیرفته ایم. باز هم مخالفت کردند. گفتند دیگر این مسئله حل شده است و نیازی به بحث راه انداختن نیست. بهر حال بعد از شام من این بحث را بین یک عده بردم. در بین راهپیمایان کسانی بودند که میگفتند چون شیخ عثمان نفوذ دارد ما بایستی دعوتش را قبول می کردیم. منهم گفتم مشخصا به خاطر اینکه نفوذ دارد ما نمیبایستی برویم. اینها مردم را سالهای سال استثمار کرده اند و پایه رژیم شاه در این منطقه بودند. اجداد اینها در کردستان عراق در خدمت دولت انگلیس بودند. دقیقا بخاطر آنکه نفوذ دارند ما نباید قبول کنیم. باید به مردم زحمتکش ده کمک کنیم که از شر اینها راحت بشوند. خیلیها این بحث را قبول کردند.

در هر حال راهپیمائی مریوان تجربه مهمی بود با درسهای زیاد که باید جمعبندی شود. مشکلاتی در آن بود ولی بیشترش موفقیت بود.

سوال: به چه نتیجه ای رسید؟ آن ۱۶ نفر آزاد شدند؟

جواب: بله. نزدیک پادگان که رسیدیم آن ۱۶ نفر را آزاد کردند…..

سوال: در همین مقطع از بهار تا مرداد  ۵۸ جنبش دهقانی هم در کردستان بر سر تقسیم زمین و دیگر مسائل ارضی در جریان بود. که در نشریات سازمان های چپ منجمله نشریه حقیقت (ارگان اتحادیه کمونیستهاى ایران) در آن دوره منعکس شده است. این مسئله چقدر مهم شد در کردستان؟ چقدر گسترده بود؟ سیاست سازمان های مختلف چه بود؟

جواب: قبل از سقوط رژیم شاه، رفیق فواد مصطفى سلطانیان از بنیان گذاران کومله در منطقه مریوان خیلى فعال بود. بین دهقانان و براى تشکیل اتحادیه دهقانى کار مىکرد. این سیاست کومله تحول مهمی در جنبش سیاسی کردستان به شمار می رفت. تا آن موقع همه سازمان های سیاسی کرد مسئله ملی را در راس برنامه خود گذاشته بودند. تنها تشکیلاتی که مسئله دهقانی را در کردستان مطرح کرده بود کومله رنجدران کردستان عراق بود که آنها هم فقط در حرف مسئله را طرح کرده بودند اما کومله ایران در جریان انقلاب مسئله دهقانی را در دستور کار و فعالیت خود قرار داد. سازمان چریکهاى فدائى خلق هم در این رابطه فعالیت مىکرد. اتحادیه کمونیستها هم همینطور. فعالین اتحادیه کمونیستها قبل از این، کار  سیاسى در دهات را شروع کرده بودند. یادم است در اوایل تابستان ۱۳۵۸ یک نوارى درست شد که در آن درباره زمین و مسئله دهقانى و اینکه به فئودالها نباید بهره داد …

… صحبت شده بود. اتحادیه کمونیستها این نوار را در بین مردم روستاهای مهاباد و بوکان توزیع کرد. در دهات منطقه  کار سیاسى را اینطور شروع کرده بود. بعضى از رفقای کرمانشاه در منطقه جنوب کردستان، «جمعیت دفاع از زحمتکشان روانسر» را درست کردند. کار این جمعیت تقسیم زمین بین دهقانان بود و مبارزه با فئودالیسم، ایجاد شوراهاى دهقانى و همینطور آموزش نظامى. رفیق صلاح شمس برهان و رفیق رسول محمدى (کاک محمد) براى ساختن اتحادیه دهقانى به منطقه نعلین رفتند و اتحادیه دهقانى نعلین-منگور را درست کردند. بطور کلى سیاست اتحادیه کمونیستها در روستاها، ایجاد شوراهاى دهقانى بود. بیشتر فعالیت این بود که دهقانان متشکل شوند که در نقاطى که زمین هنوز دست فئودالهاست زمینها را تقسیم کنند. براى حل مشکلات خودشان، مشکل آب، یا اختلافات بین خودشان اقدام کنند. وقتى این کارها میشد و اتحادیه هاى دهقانى تشکیل میشد، خود این سازمانهاى سیاسى اعلامیه هاى تشکیل اینها را در نشریاتشان چاپ میکردند. مشکل زمین در نتیجه اصلاحات ارضى شاه هنوز حل نشده بود. اختلافات گوناگون هم روی میداد. بهر حال این نهضتی بود که دهقانان واقعا خودشان شرکت میکردند و استقبال میکردند. ولی در همه جای کردستان یکدست و موزون نبود. مسئله حادتر بود و دهقانان خودشان خیلی فعالانه شرکت میکردند. میشود گفت که جنبش دهقانی مهمی وجود داشت. بعضی جاها کمتر.

سوال: آماج این جنبش، فئودال های محلی بودند؟

جواب: بله. چون زمینها دست فئودال های محلی بود.

سوال: هیچ موردی در روستاهای کردستان نداشتیم که دهقانان سر مسئله زمین با دولت طرف باشند؟

جواب: چنین موردی یادم نمی آید. دولت در بیشتر منطقه، مخصوصا در دهات حضور نداشت.

 این مبارزات عمدتا در غیاب قدرت دولتی بود. هیچ ژاندارمی در دهات نمانده بود. دهقانان کرد عمدتا با فئودالهای کرد رو در رو بودند. یکی از  نیروهائی که با این جنبش بشدت مخالفت می کرد، حزب دمکرات بود. حتی یک دفعه کریم حسامی از رهبران حزب دمکرات با عده ای از پیشمرگه های حزب دمکرات رفته بود به «وه ته میش» یکی از دهات بین مهاباد و بوکان برای تهدید اتحادیه های دهقانی که شما حق ندارید اتحادیه درست کنید. کردستان منطقه حزب دمکرات است و هیچ کاری بدون اجازه ما نباید بکنید. این مورد را با یکی از رفقای جمعیت راه رهائی زحمتکشان (جمعیت مهاباد) بحث کردیم. به او گفتم که باید خیلی جدی به این مسئله برخورد کنیم. گفت حزب دمکرات خیلی تفنگ دارد و ما  اینقدر نداریم که با این حزب مقابله کنیم.

البته منظور من مقابله سیاسی بود. یعنی بسیج سیاسی مردم در مورد یک برنامه انقلابی و مقابله با حزبی که برنامه اش حفظ مناسبات موجود است. در برخی مناطق که تضاد با فئودالها و مسئله دهقانی خیلی حاد بود، دهقانان خیلی فعالانه شرکت میکردند. حتی این بحث مطرح شد که این اتحادیه ها با هم متحد شوند. چند تا از نمایندگان اتحادیه های دهقانی به مهاباد آمده بودند. حزب دمکرات اینها را دستگیر کرد. در مطبوعات هم منعکس شد. یک اعلامیه ای از حزب دمکرات در دست است که شدیدا اخطار میکند که الان مسئله کردستان مسئله خودمختاری است. اختلاف ما با دولت است سر خودمختاری، نه با زمینداران کرد. تقسیم زمین را باید گذاشت برای آینده. و کلا به چپ حمله کرده بود. اما شیخ عزالدین از جنبش دهقانی دفاع کرد (در اواسط تیر ۱۳۵۸). شیخ عزالدین در یک اعلامیه گفت که راه خودمختاری از طریق تشکیل اتحادیه های دهقانی است. مبارزه درون جنبش کردستان سر این مسئله خیلی حاد شد…. حزب دمکرات از این جنبش میترسید چون در جنبش ملی برای مبارزه طبقاتی جا باز می کرد و به هژمونی نیروهای کمونیستی و چپ کمک می کرد. حزب دموکرات کردستان را ملک موروثی خودش میدانست. اینکه گروه های چپ در کردستان دهقانان را متشکل کنند خارج از تحمل حزب دمکرات بود. در منطقه ارومیه فئودالها به دهقانان حمله کردند. چندین هزار دهقان مجبور به فرار از روستاهای خودشان شدند. آمدند به داخل شهر ارومیه و این خبر در همه مطبوعات ایران منعکس شد. آنجا هم حزب دمکرات از فئودالها دفاع میکرد. اینهمه مردم آواره شده بودند. مسئله دهقانی و متشکل کردن دهقانان واقعا جدی شده بود…. ■

راهپیمایی مردم سنندج در گفتگو با امیر حسن پور

در گفتگو با سایت روژ. از رادیو زمانه

  • قای حسن پور، شیوه شکل گیری “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” که شما هم عضو آن بودید بە چه صورت بود؟ ضرورتهایی که ایجاب می کرد چنین جمعیتی  در شهر سنندج به وجود بیاید چه چیزهایی بود؟

جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب یکی از مجموعە جمعیتهایی بود که بلافاصله بعد از سقوط رژیم در کردستان تاسیس شد. تا جایی که بە خاطر دارم، اولین جمعیت در مهاباد بوجود آمد و بعد در بقیه شهرهای کردستان این جمعیتها تشکیل شد. ضرورت ایجاد این جمعیتها در این بود که عده ای از فعالین احزاب سیاسی چپ مثل کومله، اتحادیه کمونیستها و … به این نتیجه رسیده بودند که یک تشکیلات دمکراتیک ایجاد کنند تا فعالین حزبی علاوە بر اینکە به کارهای دمکراتیک بپردازند برای افرادی که غیر حزبی هستند جایی نیز باشد تا بتوانند در یک محیط سیاسی مناسب و دمکراتیک با این حزبها تماس بگیرند، بدون اینکه حتی معلوم باشد که چه کسی عضو کدام حزب مشخص است. در هر حال مدلی بود که قبلا در جاهای دیگر به وجود آمده بود، مخصوصا احزاب کمونیست به این نوع تشکیلات علاقه داشتند. یک فضایی برای اینکه هم فعالیتهای دمکراتیک بشود و هم احزاب مختلف بتوانند در حد وظایف دمکراتیک در یک جا با هم همکاری کنند و توده مردم هم که الزاما عضو هیچ یک از حزبها نبودند بتوانند در آن فضایی که به وجود آمده بود فعالیت بکنند و احیانا به این احزاب ملحق بشوند. فلسفه وجودیش بیشتر این مورد بود.

  • فکر ایجاد این جمعیتها از طرف چه شخص یا جریانی بود و چگونە به این سبک متشکل شد؟

تا جایی که بە یاد دارم و بعدا هم می پرسیدم، اولین جمعیت در مهاباد بە نام “جمعیت راه رهایی زحمتکشان” تشکیل شد. این جمعیت بیشتر نتیجه بحث و مذاکره و پیشنهادی بین “صلاح الدین شمس برهان” از اتحادیه کمونیستهای ایران و رفقای کومله بوده است. بیشتر نتیجه بحث و تصمیم گیری آنها بوده که تشکیلات ابتدا در این شهر و بعد در همه شهرهای کردستان به وجود آمد. تا آخر خرداد (سال ۱۳۵۸) تقریبا همه شهرهای کردستان یک جمعیت داشت و برنامه ای مطرح کردیم که شورای هماهنگی جمعیتها به وجود بیاید. جلسه ای در سقز برگزار شد که در آنجا از هر یک از جمعیتها نماینده هایی برای بحث در رابطە با اینکه یک شورای هماهنگی جمعیتها به وجود بیاد آمده بودند. یعنی جمعیتها به یک نیروی سیاسی تبدیل شده بودند که هماهنگ کردن کار آنها احتمالا وزنه سیاسیشان را بیشتر می کرد. با این حال مشکلاتی هم وجود داشت، خود سازمانهای سیاسی ارزش خیلی زیادی برای سازمانهای دمکراتیک قائل نبودند. در هر حال این تشکیلات وجود داشت و می توانست وظایف خیلی مهمی انجام دهد که شاید انجام نداد.

  • این جمعیتها در ابتدای شکل گیری هیچگونه ارتباط تشکیلاتی با احزاب چپ از جمله کومله نداشتند؟

در اوایل کار، مسلما کومله در همه اینها حضور داشتە است. فعالین کومله در عین حال کە عضو کومله بودند در این جمعیتها نیز عضویت و یا در رهبری جمعیت بودند. کومله در آن وقت هنوز علنی نشده بود. کومله[بعد از] ۲۸ مرداد و بعد از حمله رژیم علنی شد. ولی کومله و تشکلات دیگر، اعضایشان در جمعیت بودند اما به عنوان عضو جمعیت فعالیت میکردند. مسلما در همان حال عضو حزب خودشان هم بودند. این اصلی است که در سازمانهای دمکراتیک پذیرفته شده که اعضای احزاب می توانند در سازمانهای دمکراتیک شرکت داشته باشد یا حتی در رهبری آن باشند.

  • در حمایت از کوچ مردم مریوان که در تابستان سال ۵۸ صورت گرفت، مردم شهر سنندج دست بە یک راهپیمایی در مسافت بین این دو شهر میزنند. شما به عنوان کسی که آن زمان از اعضای اصلی و از سازمان دهندگان راهپیمایی در شهر سنندج بودید، حال و هوا و وضعیت سیاسی آن موقع شهر سنندج را چگونە دیدید کە مجاب شدید دست بە این راهپیمایی بزنید؟ اساسا فکر چنین کاری چگونه شکل گرفت؟  

مسئله اصلی و خیلی فوری این  بود که ما در جمعیت سنندج برنامه وسیعی راه انداختیم که برای مردم مریوان کمک جمع آوری کنیم و بە آن شهر بفرستیم. مقدار زیادی کمک جمع شد که چند نفر بە همراە یک کامیون آن را بە شهر مریوان بردە بودند و جلو پادگان مریوان که رد میشوند آنان را دستگیر میکنند. مسئله اصلی این بود که اینها آزاد بشوند. همه ما در جمعیت در فکر این بودیم که چکار کنیم که این دستگیر شدگان آزاد شوند.

در جمعیت قرار بود جلسه ای تشکیل شود که تصمیم بگیریم، من قبل از جلسه راجع به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که در خود منطقه باید یک مبارزه توده ای وسیع شکل بگیرد و از طریق  این مبارزه توده ای به پادگان مریوان و رژیم فشار بیاوریم که دستگیر شدگان را آزاد کنند. ابتدا این فکر را با یکی از اعضای کمیته انجمن بنام “کاک ناصح مردوخی” در میان گذاشتم که فوری پیشنهاد را قبول کرد، بعد با یکی دیگر از اعضای کمیته صحبت کردم ، او هم بلادرنگ پذیرفت.

  • علت چه بود که چنین فکری در آن شرایط به نظر شما رسید؟ این حاصل تجربه کاری شما بود، حاصل مطالعاتتان بود یا اینکه فضا را اینگونە تشخیص دادید کە برای  حرکتی مردمی  آمادە است؟

راستش بیشتر نتیجه اطلاعات و تاثیراتی بود که مبارزه مردم ویتنام و چین و کشورهای دیگر مخصوصا “جنبش ظفار” در عمان در من بوجود آوردە بود. در سالهای قبل از انقلاب در کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی بودم و از نزدیک با این جنبشها تماس داشتیم.  از طریق نشریاتشان، فیلمهای مستند و افرادی که از این جنبشها می آمدند و همچنین از طرق تحقیقاتی که میشد چیزهای زیادی از آنها یاد میگرفتیم، من به شدت تحت تاثیرایشان بودم. در تمام مدتی که در کردستان بودم مثل این بود که من در ویتنام و در آن منطقه از دنیا هستم . این تجارب خیلی برای من مطرح بود و دلم می خواست که در کردستان ما این نوع مبارزات را دنبال کنیم. در این فکر بودم که باید مبارزه توده ای شود. صرفا از طریق یک تظاهرات، اعتراض و یا تلگراف  هم نمی شد کار کرد، می باید کار بزرگی در حد عملی که خود مردم مریوان انجام دادە بودند و بە خارج از شهر رفتە بودند انجام میدادیم. فکر میکردم چیزی در این حد باید انجام شود و زمینه آن هم در کردستان کاملا فراهم بود.در جلسه بجز یک نفر همه با این تصمیم موافق بودند. منتها در جلسە برنامه ای که من پیشنهاد کردە بودم کمی محدود شد. پیشنهاد من این بود که از همه شهرهای کردستان باید راهپیمایی شروع شود، به این دلیل کە شرکت در راهپیمایی از همه شهرهای کردستان، تمام کردستان را به مبارزه سیاسی جدیدی می کشاند. فقط این هم نبود که آن ۱۶ نفر آزاد شوند، بلکه با توجه به آن نوع مبارزەای که در ویتنام و چین انجام شده بود، می دیدم که مبارزه سیاسی که بە این سبک انجام میگیرد در همه اقشار جامعه و در همه سطوح مبارزه به شکلی موج وار می تواند تاثیر بگذارد.

  • دلیل مخالفت آن یک نفر در جلسه جمعیت چه بود؟ چرا موافق نبود که به این شیوه عمل کنید؟

او نگران بود. یادم هست چیزی که بحث میکرد این بود که رژیم با هلیکوپتر و از بالا تیراندازی میکند. میگفت مسئولیت بزرگی است، عملی نیست، بیشتر این نوع استدلالها را میکرد. بە نوعی نگران بود کە به شکست منجر شود و افرادی کشته شوند.

  • شما خودتان چنین حالتی را متصور نبودید؟

من فکر می کردم که اگر مردم در سطح وسیع چند هزار نفری حرکت کنند، در آن شرایط  رژیم جرات ندارد که دست بە چنین کاری بزند و با هلیکوپتر مردم را هدف قرار دهد، چون تاثیراتش در سراسر ایران خیلی وسیع می شد و کردستان یک پارچه آتش می شد. در هر حال هر مبارزه ای خطر دارد ولی فکر می کردم از این لحاظ کوچکترین خطری نیست. قبلا نیز با یک عده از رفقا چنین بحثهایی شدە بود که راه مقابله با “قیاده موقت” و “احمد مفتی زاده” فقط مبارزه توده ای است و در واقع در سنندج این کار شد. همه سازمانها این کار را کردند. فقط جمعیت(جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب) نبود. احمد مفتی زاده به همه سازمانهای چپ اخطار کرد که تا فلان روز و فلان تاریخ باید سلاحهایتان را زمین بگذارید و تسلیم شوید که همه مخالفت کردند. جمعیت، سازمان چریکهای فدایی خلق، کانون معلمان و… همه به شدت در برابر احمد مفتی زاده مقاومت کردند. این یک جرات و جسارت انقلابی بود که بگویید تو جمال فلسفه و مسلسلش را روی نفربرهای پادگان داری ولی ما توده مردم را با خودمان داریم. حتی در آن وقت در میان مردم بازار مفتی زاده خیلی نفوذ داشت ولی وقتی این مبارزه شد و سازمانهای چپ تسلیم نشدند نفوذ آنها بین مردم بیشتر شد و نفوذ مفتی زاده پایینتر آمد. من اینها را حساب میکردم. تجاربی که از ویتنام و چین و مبارزات دیگری کە داشتم این است که مبارزه ای که قاطع و انقلابی و رادیکال و جدی باشد و مردم در آن درگیر شوند موفق خواهد شد و باعث می شود مبارزه به سطح بالاتری برسد. بیشتر این جوانب را می دیدم.

  • در آن زمان تعدادی سازمان و نهاد مدنی و سیاسی از جمله شورای شهر،استانداری و فرمانداری در سنندج وجود داشت. آیا شما به عنوان “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” قبل از اینکه راهپیمایی صورت بگیرد به این نهادها مراجعە کردید که مداخله بکنند یا اینکه با آنها راهپیمایی را هماهنگ بکنید؟ از جمله با شورای شهر سنندج؟

بە یاد دارم ” کاک یوسف اردلان” که از اعضای شورای سنندج بود را یک یا دو بار دعوت کردیم و او بە جلسه جمعیت آمد. بلە، در حدی که من یادم هست و اطلاع داشتم از طریق آقای “کمانگر” و کاک یوسف اردلان چنین تماسهایی بود

  • ولی با نهادهای سیاسی هیچ ارتباطی نگرفتید…

نه من یادم نیست که تماسی گرفته باشیم.

  • از حال و هوای راهپیمایی مردم سنندج زمانی کە شروع بە حرکت کردند بگویید. چند نفر و از چە طیفهایی بودید؟

صبح که در میدان جمع شدیم جمعیتی در حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر بودیم که خیلی متنوع بود.این تنوع از لحاظ سیاسی و سازمانی ، سن وسال و از لحاظ جنسیتی بود. هم زنها شرکت داشتند و هم مردها. شرکت زنان و مردان جوان در سنندج و در این مبارزات بسیار بارز بود. خیلی سریع راه افتادیم چون نمی شد بیشتر منتظر بمانیم. مسئله دستگیری آن ۱۶ نفر خیلی جدی بود. ترس ما از این بود که آنها را روانه تهران کنند و یا به گونەای دیگر مشکل جدی تر شود. منتها در پایان روز عده ما خیلی زیاد شده بود، به هزار نفر رسیدە بود. مردم شهر سنندج فوری فهمیدند، خبر خیلی زود در شهر پخش شد. ما که بدون برنامه راه افتادیم، با یک سری مشکلات روبرو بودیم. یکی اینکه روز خیلی گرمی بود، آب و خوراک هم همراه نداشتیم ولی خیلی زود مردم از همه اقشار کمک کردند. از جمله یادم هست کە با  یک کامیون تریلر، آب و یخ آوردند و این مشکل زود حل شد و بعد هم برای مسئله خوراک، خانواده های سنندج به خصوص زنان سنندج خوراک تهیه می کردند و می فرستاند. بعد تصمیم گرفته شد که به دهات اطراف خبر داده شود که این راهپیمایی  صورت گرفته است. مردم دهات می آمدند و با آوردن چیزهایی مثل دوغ، آب، نان، پنیر، ماست و … بە ما کمک میکردند و مسئله تغذیه راهپیمایان هم حل شد.خیلی سریع مثل اینکه بنزین بپاشی روی چوب خشک و کبریت بزنید، اینجوری به آتش تبدیل شد.

  • اشاره کردید به روستاهایی که در مسیر راهپیمایی بسوی مریوان قرار داشتند و مردمی که با اشتیاق بە استقبالتان آمدند. شما در مصاحبه دیگری گفته اید که در مسیر حرکتتان وقتی که به روستای” دوروه” می رسید، یعنی جایی که بارگاه شیخ عثمان نقشبندی آنجاست شما کمک و دعوت ایشان به ضیافت شام را رد میکنید. چرا؟ با اینکە او در آن زمان در بین مردم منطقە نفوذ داشت.

وقتی که بە آنجا رسیدیم ، “مادح”(مادح نقشبندی فرزند شیخ عثمان) یکی دو نفر را فرستاد و خبر داده بود که میخواهیم بیاییم شما را ببینیم و دعوت کنیم که شب نزد ما بمانید. گروه رهبری کننده راهپیمایی فوری تشکیل جلسه دادیم و همه قاطعانه رد کردند که اصلا چنین کاری نخواهیم کرد. دلیلش این بود که معتقد بودیم آنها سالهای سال به دهقانان سراسر منطقه از طریق خرافات و مذهب ظلم کرده اند و در واقع نظام فئودالی را گسترش دادەاند و  خودشان بخش مهمی از این کار بوده اند. فکر می کردیم کە اگر آنجا برویم، تایید آن خانواده  و شیخیت و فئودالیسم در منطقه خواهد بود. این بود که همه قاطعانه رد کردیم. خودش آمد و ما به شکل مودبانه ای گفتیم که ما حاضر نیستیم که مهمان هیچ کسی بشویم.

  • در مسیر حرکت راهپیمایان بە طرف مریوان هیچ افراد مسلحی شما را همراهی میکردند؟

چرا، اتفاقا یک عده مسلح که از گروههای مختلف بودند در مسیر راهپیمایی و کمی دورتر از صف و بعضا در بالای کوه و تپه ها حضور داشتند، وجود این افراد خیلی هم لازم بود. یک نگرانی ما “قیاده موقت” بود، البته من صد درصد مطمئن بودم کە آنها بە هیچ صورت جرات نمی کنند کە حتی به صف راهپیمایی نزدیک شوند. ولی در هر حال افراد مسلح ما نشان دهندە قدرت سازمانهای سیاسی  در کردستان هم بود و نشان میداد کە تنها قیاده و احمد مفتی زاده و نفر برهایش نیست کە حضور دارند. ما هم مسلح هستیم و به نظرم کار درستی هم بود که اینجوری باشد.

  • در میان  افراد مسلحی  که راهپیمایی را اسکورت می کردند، از اتحادیه میهنی کردستان( عراق) کسی حضور داشت؟

راستش را بخواهید من یادم نیست، اگر آنوقت هم کسی می پرسید نمیتوانستم بگویم کە در بین این افراد مسلح از اعضای اتحادیه میهنی کسی حضور دارد یا نە. این دلیل بر این نیست که نبودەاند ولی کسانی که من قیافه هایشان را می شناختم از آنها نبودند. بعید هم نیست بوده باشند. من نه می توانم تایید کنم نه رد کنم.

  • در مسیر حرکت مردم از سنندج بە مریوان، با توجه به گرمای هوا و شرایط سختی که در تابستان وجود داشت وضعیت راهپیمایی و حال و هوای مردم در طی مسیر چگونه بود؟ از اتفاقات و جزئیات راهپیمایی بگویید…

شور و شوق فوق العاده و خارج از اندازه ای حاکم بود. از شهرهای دیگر هم می آمدند، یک عده خبرنگار از تهران آمدند. یک خبرنگار هم از نشریه آمریکایی “بوستن گلوب” آمدە بود. من جزو یک گروه دو نفره تبلیغات بودم و با این خبرنگارهایی که می آمدند تماس داشتم. شور مردم فوق العاده بود. خیلی، خیلی. واقعا کسی احساس خستگی نمیکرد. من و دوستم که در کمیته تبلیغات بودیم بر این باور بودیم که این یک مبارزه سیاسی است و ما باید اخبار روز و اینکە در راهپیمایی چه میگذرد، چه مشکلاتی هست، چه کارهایی انجام شده، چه دستاوردهایی داشتە را دنبال کنیم. و یا اینکە اخبار دنیا و ایران را از طریق رادیو یا هر طریق دیگری دریافت کنیم و شبهنگام که استراحت می کنیم با راهپیمایان در میان بگذاریم. متاسفانه رفقای سایر احزاب مخالف بودند. من فکر می کنم علت اینکه مخالف بودند این بود که بیشتر حساب تشکیلات خودشان را میکردند. من و دوستم عضو هیچ تشکیلاتی نبودیم و آنها موافق نبودند که این کار انجام گیرد. ولی من خودم به هر حال شبها این کار را می کردم. مثلا در گوشه‌ای که تعدادی جمع می شدند می رفتم و صحبتی را شروع می کردم. اگر اجازه می دادند چنین کاری انجام شود و با برنامه این مسائل مورد بحث قرار گیرد و همه نظر بدهند خیلی بهتر می شد. البته در عمل همه راهپیمایان دسته دسته جمع می شدند و تا دیر وقت شب صحبت و بحث می کردند. مثلا سر دعوت اینکه ما بە روستای دوروه برویم و مهمان خانواده شیخ عثمان بشویم، عدەای از راهپیمایان مخالف بودند که ما دعوت آنها را رد کردیم. می گفتند چون اینها نفوذ دارند بین مردم ده، ما می بایست دعوتشان را قبول می کردیم. من هم گفتم درست به خاطر این ما نمی بایست قبول می کردیم. چون ما که نباید ظلم و ستم شیخها و فئودالها بر مردم کردستان را تایید کنیم. ما باید مخالفت کنیم که اینها بدانند ما چه سیاستی داریم. درست است کە اینها نفوذ دارند ولی در عین حال دهقان اگر بفهمد که نیروی دیگری هم وجود دارد که مخالف استثمار و خرافات است بیشتر جذب او خواهد شد تا جذب شیخ و فئودالها. وقتی که ما به دوروه رسیدیم حدود هشت، نه، ده هزار نفر بودیم. خیلی جمعیت بزرگی بود.

  • یعنی هر چقدر مسافت می رفتید از مردم روستاهای اطراف به شما اضافه می شدند. از این ۲۵۰ نفری که گفتید از سنندج شروع کردید، به مرور که رسیدید به مریوان به جمعیت مرتب اضافه می شد…

مرتب اضافه می شد. از شهرهای دیگر هم می آمدند، خبر پخش شده بود، از شهرهای دیگر ایران هم می آمدند.

  • از کدام شهرهای ایران؟ می توانید نام ببرید؟

بە یاد دارم کە یک نفر از رشت آمده بود. بعد از اینکه ما از مریوان بر گشتیم و آن ۱۶ نفر آزاد شدند، آمد و خیلی با من درباره اینکه این جریان چه بوده بحث کردیم، او نظرات و انتقادهایی هم داشت.

  • شما در کمیته تبلیغات بودید، از رسانه های حکومتی کە در آن زمان فعال بودند کسی برای پوشش خبری این حرکت آمد، مثلا روزنامه کیهان، آیندگان، اطلاعات و …..

فکر می کنم وقتی که راهپیمایی در جریان بود روزنامە کیهان را حزب اللهی ها گرفته بودند. “تهران مصور” یادم هست کە بود. آیندگان، تهران مصور، اینها را یادم هست. روزنامه های خارجی زیاد نبودند. من فقط بوستن گلوب را به یاد دارم. اطلاعات را یادم نیست آمده باشد.

  • هدف اصلی این راهپیمایی آزادی آن ۱۶ نفری بود که دستگیر شده بودند یا حمایت از کوچ مردم مریوان و پیوستن به تحصن مردم این شهر بود؟

هر دو بود، ولی علت اینکه به این سرعت برنامه اجرا شد این بود که آن ۱۶ نفر آزاد شوند. ولی خوب هدف ما این نبود که آنها را آزاد کنیم و برگردیم. چون ما قبل از اینکه برسیم آنجا، آنها را آزاد کردند. هدف این بود که برویم و متحصنین در مریوان را هم پشتیبانی و تقویت بکنیم. ولی هدف اصلی و فوری آزادی آن ۱۶ نفر بود.

  • یعنی قبل از اینکه به پادگان مریوان برسید دستگیر شدگان، آزاد شده بودند…

بلە، قبل از اینکه ما برسیم آزاد شده بودند.

  • بعد از آزادی به شما پیوستند؟

بلە، شب که با مردم جمع شده بودیم، کاک فواد هم آمد آنجا و سخنرانی کرد، آنها هم بودند.

  • نهایتا شما هم بە متحصنینی پیوستید که شهر مریوان را ترک کرده بودند…

بله، درسته، دقیقا به آنها پیوستیم.

  • شما هدف فوریتان از این راهپیمایی این بوده است که آن ۱۶ نفر را آزاد کنید، یک شب قبل از اینکه شما به پادگان برسید ، شورای شهر سنندج به پادگان مریوان می رود و با چمران که آنجا حضور داشتە  مذاکره می کند و نهایتا آن ۱۶ نفر قبل از اینکه شما  بە پادگان برسید آزاد می شوند. شما قبلا اعلام کرده بودید که چنانچه به مریوان برسید در مقابل پادگان تحصن می کنید و هدفتان آزادی آن ۱۶ نفر است. به نظر شما آیا پادگان مریوان یا نهادهای سیاسی در حکومت این تهدید شما را محاسبە کرده بودند که دقیقا شب قبل از رسیدنتان به پادگان، دستگیر شدگان را آزاد کردند؟ تهدید شما به تحصن جلو پادگان مریوان چقدر تاثیر داشت؟ با توجه به اینکه آنگونه که خودتان گفتید جمعیت راهپیمایان مردم سنندج هنگامی کە بە پادگان مریوان نزدیک شدە بود، حدود ده تا پانزده هزار نفر بوده است…

اگر وضع سیاسی آن زمان را در نظر بگیریم چیزی که احساس می کردند در آن بازنده می شوند این بود که رژیم هنوز خودش را تثبیت نکرده بود. دانشگاهها هنوز در اختیار رژیم نبود. دانشگاههای ایران در اختیار دانشجویان چپ بود. زنان هنوز مقاومت می کردند. در ترکمن صحرا و خوزستان هنوز مقاومت می کردند. مطبوعات هنوز کامل سرکوب نشده بودند. رژیم در وضعیتی بود که از حرکت توده ای وسیعی کە دوباره در کردستان بە راه افتاده بود میترسید.  حکومت در هراس بود کە این حرکت باعث شود پایه های ناچیزی که در کردستان داشت و عبارت بود از قیاده موقت و احمد مفتی زاده را هم از دست بدهد. و همچنین از این می‌ترسید کە مردم در سراسر ایران که رژیم هنوز تثبیت نشده بود، بفهمند که در کردستان مردم دوباره قیام کرده اند. فکر می کنم که بیشتر ترس از اینها بود که آزادشان کردند. بسیار مهم است که وضعیت رژیم در آن شرایط  که هنوز خودش را خوب تثبیت نکرده بود متوجه بشویم. می توان گفت یکنوع حکومت دوگانه در دانشگاهها بود دانشگاه هنوز در دست دانشجویان چپ بود. مثلا اخبار کردستان در دانشگاهها به صورت روزنامه دیواری و به صورت اعلامیه پخش می شد. دانشگاه و بعضی از مطبوعاتی که هنوز به‌تمامی سرکوب نشده بودند  پشتیبان جنبش کردستان بودند. این است که در این شرایط رژیم اصلا نمی توانست غیر از این کاری بکند.

  • اتفاقا در شرایط مشابهی کە شما توصیف کردید است کە حکومت آن ۱۶ نفر را دستگیر میکند. یعنی این شرایط قبل از دستگیری هم حاکم بوده است. منظورم این است که این حرکتی که شما انجام دادە بودید، ظاهرا کلی در منطقه سر و صدا کرده بود و نهایتا شمار جمعیت نرسیده به پادگان مریوان هم به حدود ده ، پانزده هزار نفر رسیدە بود. شما هم تهدید کرده بودید که جلوی پادگان متحصن می شوید. به نظر شما چقدر تاثیر داشته، حتی روی شخص تندروی مثل چمران که آن موقع در پادگان مریوان تصمیم گیرنده بوده است؟

من فکر می کنم تاثیر خیلی زیادی داشت. چمران که خودش یک زمانی در فلسطین و لبنان، ادعای انقلابی گری می کرد، با وضعی روبرو شدە بود که با مرتجع ترین عنصر جامعه کردستان یعنی قیاده موقت و احمد مفتی زاده هم مسلک و و هم کاسه شدە بود. در مقابل اینها، هزاران نفر از مردم کردستان بودند. خیلی واضح است که اگر غیر از این اقدام دیگری می کردند ، مثلا آن ۱۶ نفر را آزاد نمی کردند یا به تهران می بردند یا بلایی به سرشان می آوردند، با مقاومت توده ای تر و وسیع تر مردم کردستان روبرو می شدند.

  • فضایی کە شما در رابطە با کوچ مردم مریوان و راهپیمایی مردم سنندج و روستاهای اطراف این شهر و همچنین شهرهای دیگر کردستان توصیف کردید نشان از یک انسجام در کار گروهی با هدفی جمعی دارد. بە نظر شما دلیل این انسجام در آن زمان  آیا ناشی از شور انقلابی بود، نشان از یک وضعت ملی داشتە و یا اینکە دلیل دیگری دارد؟

من در آن زمان معمولا بین شهرهای سنندج و مهاباد مدام در حال آمد و شد بودم هر چند کە بیشتر در شهر سنندج بودم.  در جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب نیز فعالت داشتم و بە عنوان یک فعال سیاسی، قبل از انقلاب نیز آشنا و پیگیر تحولات منطقە بودم. کردستان جنوبی  از سقز بە پایین و مخصوصا سنندج در مقایسە با مثلا بوکان و مهاباد حال و هوای خاص و ویژەای داشت و شور انقلابی کە بر شهر سنندج حاکم بود فضای سیاسی سنندج را در مقایسە با مکریان متفاوت کردە بود. قبل از انقلاب در بعضی از مناطق کردستان معروف بود کە در بین مردم شهر سنندج احساسات کرد بودن و مبارزە سیاسی کم رنگ است و در بخش دیگری از کردستان مثلا مهاباد، بانە و بوکان مردم همیشە سیاسی، رادیکال و ضد رژیم بودەاند. من بە واسطە آشنایی با دوستان فعالی کە قبل از انقلاب داشتم و اهل سنندج بودند این برداشت را نمی پذیرفتم. این وضعیت بعد از انقلاب در شهر سنندج و در مقایسە با شهرهای بوکان و مهاباد خود را بسیار متفاوتتر نشان داد و آمادگی برای چنین کارهای در این شهر بە مراتب مهیا تر بود. بە نظر من دلیل این تفاوت عمدتا ناشی از این امر است کە در سنندج سازمانهای چپ مثل کوملە، سازمان چریکهای فدایی خلق و گروههای دیگر نفوذ داشتند کە مردم از آنها خیلی تاثیر می گرفتند. بر خلاف اینکە در مهاباد خط حزب دمکرات در فرهنگ سیاسی مردم غالب بود اما  سنت حزب دمکرات در شهر سنندج و در مقایسە با مکریان حضور ضعیفی داشت. حتی در شهر سنندج در مقایسە با مهاباد ناسیونالیسم کردی از نظر پذیرش گروهای دیگر چپگرای غیر کرد بازتر عمل میکرد.