به یاد نوید افکاری

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: < 1 دقیقه

هی پسر! تو بُردی

نگاه کن: پوزۀ کفتار خونین است

در میدان شهر بر زمینش کوبیدید

نفسش بالا نمی آید

با تلاوت آیه های ترس به خود میپیچد

و هراسان از زوزه های مرگش، زمان میخرد.

در حقارتش دست و پا میزند،

زیر بازوان تو

بازوان همۀ خیابانهای شهر

همین شهرِ سربلند که حالا به احترام پرچم تو از جا بلند میشود.

تو بُرده ای

دستت تا ابد بالا است

قامت آویخته ای بر سکوی های فروزندۀ آبان

و نشانِ کبود گردنت

مدال همۀ دلیرانی است که پیش از تو سرود جاوادنگی خواندند.

الف. صحاف. ۲۲ شهریور ۱۳۹۹