شندرۀ پاره پارۀ «استقلال» و «اقتدار» جمهوری اسلامی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۷ دقیقه

سرمقالۀ نشریه حقیقت شماره ۸۷

عملیات مخفیِ اسراییل و آمریکا در ایران و سوریه علیه نیروهای نظامی و چهره های امنیتی و اجرایی جمهوری اسلامی، جای سالم در عمامۀ خامنه ای نگذاشته است. این در حالی است که به مدت چهل سال جمهوری اسلامی در حال شکار «جاسوس بیگانه» در میان مردم بوده و در یک سال گذشته در اوج استیصال، خیزش مردم در آبان علیه نظام فساد، استثمار، فقر و سرکوبگری را کار «جاسوسان» خوانده و در خیابانهای کرج، جوانرود، ماهشهر و… توده های مردمِ  را به گلوله بست. چهار دهه در محاکم قضایی فاشیستی انقلاب اسلامی، مفتشین و بازجویان به قضاوت در مورد «جرائم» مخالفین سیاسیِ رژیم نشستند و کارگران، کشاورزان، فعالین سیاسی، هنرمندان، دانشجویان، روشنفکران، معلمان و وکلا را به زندان و اعدام محکوم کردند. این است تصویر دوگانۀ «اقتدار» و «استقلال» رژیم مفلوک جمهوری اسلامی.

اقتدار و استقلال همواره از ادعاهای اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده است. اما از همان ابتدا که هنوز اسراییلی ها قادر به عملیات در عمق ایران نبودند و عملیات مخفی آمریکایی ها برای نجات گروگانهای سفارت آمریکا در شنهای کویر طبس در مرکز ایران زمین گیر شد تا به امروز، این شعار هیاهویی بیش نبوده است. میگوییم «هیاهو»، چرا که جمهوری اسلامی نه میخواست و نه میتوانست رشته های درهم تنیدۀ اقتصادی ایران با نظام سرمایه داری امپریالیستی را بگسلد. تحریم های فلج کننده، نشانۀ واضح و غیرقابل انکار وابستگیِ ساختاری و نهادینۀ جمهوری اسلامی به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی است. این وابستگی اقتصادی، الزاما با وابستگی سیاسی و نظامی و امنیتی همراه است. خامنه ای و دیگر سران و کارگزاران جمهوری اسلامی به عبث و دروغ تلاش میکنند این وابستگی را پنهان کنند، اما واقعیت چنان خیره کننده است که در این کار موفق نمیشوند. نه تنها اقتصاد ایران تحت اوامر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و مراکز مالی جهان است، بلکه قدرتهای امپریالیستی با ریز و درشت ساختمان بندی نیروهای نظامی و امنیتی ایران آشناییِ بسیار نزدیک دارند. در واقع، سلاح و ابزار نظامی و حتا آموزه های استراتژیک و تاکتیکی و همچنین ابزار پلیسیِ تعقیب و پیگرد مخالفان و کنترل شورشها از همانها خریداری شده است[۱].

برای اسلامگرایان حاکم بر ایران، مقولۀ استقلال هیچ وقت معنای اقتصادی و سیاسی نداشته است و صرفا معنای دارای هویتی بوده است. به این معنا که ملایان و متحدینشان، برنامۀ استقرار رژیم شیعه و ادارۀ جامعه بر اساس شریعت را داشتند و خواهان به رسمیت شناخته شدن چنین رژیمی از سوی امپریالیستها بودند. چیزی که به آن دست یافتند. به طوری که از روز اول به قدرت رسیدن، صندلی ایران در سازمان ملل به آنها واگذار شد. این «استقلال» هرگز به معنای استقلال سیاسی و اقتصادی نبوده است و همواره دو لبه داشته است: وابسته کردن هرچه بیشتر اقتصاد و به تبع آن سیاستِ ایران به معادلات میان قدرتهای امپریالیستی جهان از یکسو، و سرکوب روزافزون داخلی از سوی دیگر. نفوذ عملیاتیِ اسراییل و آمریکا در محرمانه ترین میدانهای حفاظت شدۀ جمهوری اسلامی فقط یکی از نتایج این «استقلال» است.

جمهوری اسلامی در سطوح مختلف سیاسی و اقتصادی و نظامی و امنیتی به همه قطبهای امپریالیستی در جهان وابسته است و همواره سعی اش بر این بوده است که وابستگی به همه این قدرتها را با مانور دادن در شکافهای رقابت جویانۀ میان آنها تبدیل به «آزادی عمل» برای خود کند. به نحوی که شعار «نه غربی نه شرقی» در قانون اساسی جمهوری اسلامی که بر سر درِ وزارت خارجه هم نقش بسته، در واقع باید به «هم غربی هم شرقی» تغییر کند.

جا دارد با این مقدمه به چشم انداز محتمل جا به جا شدن تخته سنگهای جغرافیای سیاسی (ژئوپلتیک) و جغرافیای اقتصادی (ژئواکونومیک) جهان و به افلاس جمهوری اسلامی که مثل توپ فوتبال بین رقیبان دست به دست شده و لگد می خورد نگاهی بیاندازیم.

رقابت آمریکا و چین  و فلاکت جمهوری اسلامی

خامنه ای دربارۀ انتخاب جو بایدن به ریاست جمهوری آمریکا درست گفت که سیاست جمهوری اسلامی در قبال آمریکا «با رفت و آمد افراد تغییر نمیکند». با رفت و آمدها تغییر نمیکند چون وابستگیِ جمهوری اسلامی به سیستم سرمایه داری امپریالیستی، مساله ای ساختاری و نظاممند است. جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور تحت سلطۀ «جهان سومی» و به عنوان حلقه ای از نظام سلسله مراتب اقتصادی و سیاسی سرمایه داری امپریالیستی بین المللی، در هر شرایطی باید خود را با حرکات نامنظم و آنارشیک این سیستم وفق داده و سازگار کند. در هر شرایطی وابسته به سیاست هایی است که قدرتهای امپریالیستی حاکم در تبانی و رقابت با یکدیگر برای ادارۀ جهان تحت حاکمیتشان اتخاذ میکنند. به علت همین وابستگی، سیاستهای رژیم ایران، اجبارا با جا به جایی در توازن قدرتهای امپریالیستی حاکم در خاورمیانه تغییر میکند و کرده است. قیقاجهای مستاصلانه خامنه ای و دیگر سران رده بالای حکومت میان قدرتهای امپریالیستی، دقیقا نتیجۀ گرفتار آمدن یک رژیم وابسته در گرداب اوضاعی بسیار سیال و بی ثبات در جهانِ تحت سلطۀ امپریالیستها است. شاخص بی ثباتی و سیالیت در اوضاع کنونی جهان، به سراشیب افتادن قدرت اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا و عروج امپریالیسم چین[۲] است که در منطقۀ خاورمیانه هژمونی هفتاد سالۀ آمریکا را به چالش گرفته است[۳]. قوای محرکۀ سرمایه داری در عصر امپریالیسم، قدرتهای مختلف امپریالیستی را به رقابتِ شدید با یکدیگر بر سر نفوذ سیاسی و اقتصادی در مناطق مختلف جهان میراند. سلطه بر ذخایر و جمعیت و شاهراه های آبی منطقۀ خاورمیانه برای هر امپریالیستی که بخواهد جای آمریکا را به عنوان سرکردۀ نظام سرمایه داری امپریالیستی بگیرد، اهمیت حیاتی دارد.

در دهۀ اخیر بیشترین سرمایه گذاری های نفتی چین در عربستان سعودی و امارات بوده است[۴] و حتا بر کشورهای خلیج اعمال نفوذ سیاسی می کند[۵]. «کریدور اقتصادی چین- پاکستان» چین را به یک نیروی اقتصادی و نظامی در دریای عمان تبدیل کرده است. چین در بند گوادر پاکستان و در مجاورت بندر چابهار، یکی از مجهزترین بنادر را که بر خطوط کشتی رانی تنگۀ هرمز و دریای عمان اشراف دارد ساخته است. سرزمین چین را یکی از مهمترین شاهراه های طرح «یک راه یک کمربند» که از مرز چین و پاکستان آغاز می شود، به بندر گوادر در دریای عمان وصل میکند[۶] و چین با دیوار کشی این بندر را از سرزمین بلوچستان پاکستان جدا کرده است تا حاکمیتش بر این بندر از جنبشهای ملی بلوچ مصون بماند[۷]. هرچند هنوز ارتش چین در گوادر مستقر نشده است اما این بندر تجاری با چشم انداز تبدیل شدن به پایگاه نظامی ساخته شده است[۸].

خامنه ای پس از خروج ترامپ از برجام (اردیبهشت ۱۳۹۷) یکی از اصولِ قانون اساسی جمهوری اسلامی اش را «مربوط به گذشته» اعلام کرد و گفت سیاست خارجی جمهوری اسلامی دیگر «نه غربی نه شرقی» نیست بلکه «نگاه به شرق» است[۹]. همپالگی ها و مشاوران او هم یکی پس از دیگری به تشریح این سیاست به اصطلاح «راهبردی» پرداختند. به عنوان نمونه علی اکبر ولایتی گفت: «شعار نه شرقی نه غربی، علیه لیبرال دموکراسی و کمونیسم بود. شوروی و کمونیسم نابود شدند و پوتین… روزهای مقدس همراه اسقف ها به کلیسا میرود…» و مدعی شد که چین و روسیه از جمهوری اسلامی نفت میخرند و حاضرند تکنولوژی به ایران منتقل کنند و همیشه قطعنامه های ضد جمهوری اسلامی را در شورای امنیت وتو میکنند.[۱۰] پاسدار یحیی رحیم صفوی در ۲۳ مهر ۱۳۹۷ گفته بود: «باید روابط اقتصادی و سیاسی‌مان را با قدرت‌های آسیایی نظیر روسیه و هند و چین توسعه دهیم… برای تبدیل ایران به قدرت اول خاورمیانه باید از موقعیت و وزن برتر ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران در منطقه خاورمیانه برای دسترسی به اهداف چشم‌انداز ۱۴۰۴ حتی با تأخیر ۱۰ ساله استفاده کرد».

اما در مقابل تحریمهای حداکثری ترامپ، نه روسیه توانست ریسمان نجاتی برای جمهوری اسلامی پرتاب کند و نه چین. چرا که سیاستهای «راهبردی رهبرِ» مفلوک جمهوری اسلامی وزنی در معادلات جهانی ندارد. امروزه، معادلات جهانی را عمدتا رقابت و تبانی میان امپریالیسم آمریکا و چین تعیین میکند و حتا قدرتهای امپریالیستی دیگر منافع خود را حول این محور جستجو میکنند. این در حالی است که این محور هرگز موقعیت با ثباتی ندارد و دستخوش تغییرات دائمی است. چنین است وضعیت «استقلال» و «اقتدار» جمهوری اسلامی.

جا به جایی قدرت در جهان و تشدید تضادهای درون رژیم جمهوری اسلامی

اوضاع بی ثبات و سیال جهان و جا به جایی در توازن قدرت میان امپریالیستها در خاورمیانه، جنبه ای جدید به تضادهای میان جناحهای مختلف جمهوری اسلامی اضافه کرده و آنها را به حامیان وابستگی به غرب (عمدتا آمریکا) و حامیان وابستگی به چین و روسیه تقسیم کرده است. این تضادی است که تضادهای دیرینه شان را نیز شکل و جهت میدهد.

پس از شروع تحریمهای ترامپ و سیاست «فشار حداکثری»، بیشتر جناحهای هیئت حاکمه جمهوری اسلامی (به استثنای احمدی نژاد[۱۱]) به اتحاد و اجماع در دست کشیدن از بازی میان «غرب و شرق» و «نگاه به شرق» (بخوانید: وابستگیِ به شرق) رسیدند. پس از امضای قرارد ۲۵ ساله میان جمهوری اسلامی و چین در سال ۱۳۹۹، بار دیگر نزاع میان جناحهای مختلف قدرت بالا گرفت. روزنامه جوان، نشریه نزدیک به سپاه و سایت مشرق نیوز نزدیک به سپاه قدس از آن به عنوان «فرصتهای بی بدیلِ نگاه به شرق» نام بردند[۱۲]. سایت «دیپلماسی ایرانی» که توسط صادق خرازی اداره شده و نزدیک به وزارت امور خارجۀ محمدجواد ظریف است نوشت:

«… نخستین بار پس از انقلاب، هم اصولگرایان معتقد به همکاری با شرق و هم میانه روهای متمایل به همکاری با غرب، در شرایط استثنایی به نوعی همگرایی در نگاه به سیاست خارجی رسیده اند. کانون این همگرایی هراس از آمریکا و تردید در نیت آن برای تغییر رژیم و نومیدی از اروپا برای عمل به تعهدات برجامی و مقاومت در برابر آمریکا است. برایند این یأس و ناامیدی، عدول از یکی از اصول سیاست خارجی دال بر برقراری توازن در روابط خارجی و پرهیز از نزدیکی بیش از حد به کشوری بزرگتر است… نه شرقی نه غربی مألوف، به “هم شرقی هم غربی” تبدیل می شود[۱۳]».

اما، دورنمای اجرایی شدن قرارداد ۲۵ ساله در افق نمایان نیست. زیرا این قرارداد بخشی از استراتژی «یک راه یک کمربند» چین است که با موانع عدیده از سوی آمریکا مواجه شده است. نویسندۀ «دیپلماسی ایرانی» معضل را به روشنی تشخیص داده و می گوید: «مشکل اصلی اما درهم تنیدگی اقتصادی‌ جهان و نقش چین به عنوان موتور محرکه اقتصادی آن است. ماهیت این امتزاج و الزامات آن برای همکاری و پرهیز از‌ تنش زیاد، اولا مانع ناپرهیزی غیرمتعارف چین میشود و ثانیا سدی بزرگ بر سر ایجاد یک همکاری عمیق راهبردی با تهران است.» (همانجا)

هیچ کدام از تلاشهای جمهوری اسلامی برای استفاده از موقعیت به اصطلاح «ژئوپلتیک» اش به جایی نرسیده است. قرار داد ۲۵ ساله با چین امتیازهای سرزمینی و اقتصادی بیسابقه ای به چین میدهد. چین و روسیه و جمهوری اسلامی بارها در اقیانوس هند رزمایش مشترک نظامی انجام داده اند. با تمام این احوال، چین نمیتواند با تحریم های مالی آمریکا علیه ایران مقابله کند. به این علت که نظام مالی جهان هنوز زیر سلطۀ آمریکا است و هرگونه عدول از آن، منافع چین را به خطر می اندازد. هرچند هدف فوری رژیم ترامپ در آمریکا از تحریمهای حداکثری، فشار گذاشتن بر جمهوری اسلامی بوده است، اما اصل ماجرا مانع تراشی در مقابل حرکت سرمایه های چینی و چوب لای چرخ طرح «یک کمربند یک راه» چین گذاشتن و به یک کلام، ترمز زدن به حرکت بی وقفۀ چین در جایگزینی هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه است.

امثال یحیی رحیم صفوی میتوانند خوابِ استفاده «از موقعیت و وزن برتر ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران در منطقه خاورمیانه» برای حفظ جمهوری اسلامی را ببیند، اما تحریم هایی که راه تنفس اقتصاد ایران را مسدود کرده اند، نتیجۀ قطع کردن همه بخشهای اقتصادی ایران از نظام مالی جهانی است. امپریالیسم یعنی سرمایه داری جهانی که تمام اقتصاد جهان و به ویژه اقتصاد کشورهای تحت سلطه مانند ایران را از طریق نظام مالی کنترل میکند. و در این نظام، ویژگی های ژئوپلتیک[۱۴] و ژئواکونومیک[۱۵] در چارچوب سرمایه داری جهانی است که میتوانند به «مایه» برای طبقۀ حاکمۀ یک کشور (در این مورد رژیم جمهوری اسلامی) تبدیل شود. رژیم ترامپ از این واقعیت که هر سلول اقتصادیِ جمهوری اسلامی و اقبال سیاسی آن در منطقه و جهان وابسته به نظام سرمایه داری جهانی است که هنوز گلوگاه های آن دست آمریکا است، حداکثر بهره را برد. ترامپ کماکان تا بیستم ژانویه تحریمها (و چه بسا ضربات) متعدد دیگری را به جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد. برخی از این تحریمها حتا با بازگشت آمریکا به برجام هم قابل رفع نخواهند بود. با این وصف اصل مساله در آن است که جمهوری اسلامی، در گرداب تند جهانی افتاده است که عمدتا حول رقابت و همکاری قدرتهای بزرگ امپریالیستی میچرخد وهر گونه تخفیف تحریمها توسط دولت بایدن عمدتا وابسته به توافقات و تضادهای چین و آمریکا خواهد بود.

آیا جمهوری اسلامی میتواند با وابسته شدن به چین، خود را از وابستگی به ساختارهای سرمایه داری که تحت هژمونی آمریکا است برهاند؟ دست کم در سطح تئوری میتوان تصور کرد که اگر روابط میان امپریالیستها طوری بازسازی و صورتبندی شود که آمریکا و امپریالیستهای غربی مناطق نفوذ و هژمونی خود در خاورمیانه را به چین «واگذار» کنند، چنین امری محتمل است. اما اولا دست به دست شدن مناطق نفوذ امپریالیستی منوط به یک زورآزمایی قدرت میان امپریالیستهای آمریکا و چین و روشن شدن نتایج این زورآزمایی است.[۱۶] هم اکنون یک «جنگ سرد» میان این دو قدرت در جریان است و معلوم نیست از چه پیچ و خمهایی گذر کرده و چه نتایجی در بر خواهد داشت و چه مدت طول خواهد کشید. ثانیا حتا اگر چنین اتفاقی رخ دهد، مشخص نیست که چین با چه زور و قدرت اقتصادی و سیاسی از درون این زورآزمایی بیرون خواهد آمد. امپریالیسم آمریکا پس از جنگ جهانی دوم نه تنها از نظر سیاسی و نظامی دارای قدرت جهانی بود، بلکه سرمایه های آمریکایی توان آن را داشتند که تمام اروپای ویران شده در جنگ و مستعمرات و نومستعمرات وابسته به بریتانیا و فرانسه (که ایران یکی از آنها بود) را بازسازی کنند. رشد اقتصادی دوران رژیم شاه اساسا مدیون این موقعیت امپریالیسم آمریکا در جهان بود.

جمهوری اسلامی سرنوشت هشتاد میلیون نفر را به کلاف سردرگم سمتگیری های بین المللی اش بسته است. کلافی که بازنکردنی است و برای توده های مردم این کشور فقط یک راه نجات باقی مانده و آن هم قطع کردن این کلاف و سر جمهوری اسلامی است. 

مانع تراشی در مقابل استراتژی «یک کمربند یک راه»

همانطور که گفتیم تحریم های کنونی علیه جمهوری اسلامی، در عین حال سنگ انداختن بر سر راه استراتژیِ «یک کمربند یک راه» چین نیز هست. به طور مشخص فصلی از تحریم های اوایل سال ۲۰۲۰ رژیم ترامپ، واکنش شدید آن به قراردادی بود که بی سر و صدا میان ایران و چین در زمینۀ مشارکت گسترده اقتصادی و امنیتی بسته شد. این قرارداد راه را برای میلیاردها دلار سرمایه گذاری چین در انرژی و سایر بخشها باز میکند. این قرارداد حضور چین در بانکداری ایران، ارتباطاتِ راه دور، بنادر، راه آهن و ده ها پروژه دیگر بسیار گسترش میدهد و در بیست و پنج سال آینده، ذخایر نفت ایران را عملا در اختیار چین میگذارد. نیویورک تایمز نوشت:

این پروژه ها – تقریباً صد مورد در پیش نویس توافق نامه ذکر شده است – بسیار مطابق با اهداف آقای شی جینگ پینگ برای گسترش نفوذ اقتصادی و استراتژیک خود در تمام اوراسیا از طریق «ابتکار کمربند و راه» است که یک برنامه بزرگ کمک و سرمایه گذاری است. این پروژه ها شامل فرودگاه ها ، راه آهن سریع السیر و مترو است که زندگی میلیونها ایرانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. چین مناطق آزاد تجاری در ماکو (در شمال غربی ایران) و در آبادان، جایی که رودخانه شط العرب به خلیج میریزد و جزیره قشم در خلیج فارس را توسعه میدهد. این توافق همچنین شامل ایجاد زیرساختهای شبکه مخابراتی پنج، ارائه سیستم جدید موقعیتیابی جهانی چینی و کمک به رژیم ایران برای کنترل بیشتر بر آنچه در فضای مجازی جریان دارد… است. این سند همچنین تعمیق همکاری های نظامی را توصیف میکند و به طور بالقوه جایگاهی برای چین در منطقه ای فراهم میکند که در چند ده سال گذشته، حوزۀ هژمونی استراتژیک ایالات متحده بوده است…  پنتاگون چین را به عنوان یک دشمن اعلام کرده است… و ایرانی ها امیدوارند دعوای میان چین و آمریکا برخی فرصتها را به آنها بدهد… برنامه ریزان سیاست چین به مساله به شکل درازمدت می نگرند و از ایران که از طرف غرب طرد شده و برای اقتصاد و امنیت خود وابسته به چین است، امتیازات بزرگ خواهند گرفت.[۱۷]

همچنین رابرت کاپلان رئیس «گروه اورآسیا» در بررسی استراتژی «یک کمربند یک راه» چین و تحریم های ترامپ مینویسد:

در نزاع ژئوپلتیک بزرگی که میان ایالات متحده و چین در جریان است، پکن دلیلی ندارد که خود را تابع دستور کار واشنگتن در زمینۀ ایزوله کردن تهران کند. … شک نیست از نظر پکن، ایران گران قیمت ترین قطعۀ ملک در آسیای غربی است. … پیشاپیش در بند گوادر در پاکستان که چسبیده به ایران است چین تسهیلات بندری عظیمی به پا کرده و می تواند تمام رفت و آمدهای تنگه هرمز را زیر نظر بگیرد.[۱۸] 

اما همۀ اینها قبل از تحریمهای تابستان گذشته دونالد ترامپ بود. بهانه ترامپ در تحریم های اخیر این بوده است که قرارداد چین با ایران، زیرآب تلاش هایش برای منزوی کردن ایران را میزند. چین، اجرایی کردن این قرارداد را تا اطلاع ثانوی که تکلیف بده بستان هایش با امپریالیسم آمریکا روشن شود بایگانی کرده است. یکی از تحلیل گران نشریه «فارین  پالیسی» معتقد است: «تهران امیدهای اقتصادی اش را به چین، هند، ژاپن و کرۀ جنوبی بسته بود. اما این کشورها عمدتا آن را به خاک سیاه نشاندند».[۱۹]

عقب نشینی چین از قراردادهایش با ایران، حتا پس از پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ادامه یافت. به طوری که روز ۷ دسامبر چین اعلام کرد به علت فشارهای آمریکا و برای کاهش تنشها در مذاکرات جاریِ تجاری میان پکن و واشنگتن، شرکت ملی نفت چین سرمایه گذاری های خود برای توسعۀ میدان گازی پارس جنوبی که بزرگترین میدان گازی جهان به شمار میرود را متوقف میکند. و سخنگوی وزارت امور خارجه چین در موضعی مشترک با وزیر امور خارجه آلمان، اعلام کرد «برجام همه مسائل را حل نخواهد کرد و باید کانال مذاکره و مشورت چندجانبه در منطقه ایجاد شود».[۲۰]

حتا با رفتن ترامپ و راه یافتن بایدن به کاخ سفید، کماکان پیشرویِ استراتژی «یک کمربند یک راه» و اجرایی شدن سند توافقات ۲۵ ساله چین با جمهوری اسلامی، منوط به تغییر و تحولات در روابط کلان بین المللی خواهد بود. چگونگیِ بازگشت آمریکا به قرارداد برجام و چگونگی گشایش فرآیند آن نیز وابسته به همین عامل کلان بین المللی است. هنگامی که قرارداد برجام با پشتوانۀ همۀ این قدرتهای امپریالیستی امضاء شد، تضادهای چین و آمریکا هنوز به حدی حاد نشده بود که نتوانند مشترکا به توافق بر سر ایران و با جمهوری اسلامی برسند. اما اکنون توافق بر سر ایران کیفیتا بیشتر از آن زمان وابسته به این است که روابط رقابت و تبانی میان امپریالیسم آمریکا و چین چگونه گشایش مییابد. سیاستِ تاکنون اعلام شدۀ حزب دمکرات و کشورهای اروپایی در مورد استراتژی «یک کمربند یک راه» فشار آوردن به چین است تا آن را به روی «همه» (همۀ قدرت های امپریالیستی) باز کند و نه این که اهرم چین برای ایجاد نفوذ سیاسی و مالی بیشتر در پهنای جغرافیایی این استراتژی باشد.

اوضاع سیال و مملو از غیر منتظره ها

آیندۀ روابط میان قدرتهای امپریالیستی نامعلوم است. پیشاپیش و به سرعت هر یک از قدرتهای امپریالیستی در حال «تجدید سازماندهی» خود و تدارک برای غیر منتظره های بین المللی هستند. مشخصا روند «جدایی» اقتصاد چین از اقتصاد آمریکا و اروپا معروف به دکاپلینگ (decoupling)، یکرشته تغییر ساختارهای اقتصادی کلان را به چین تحمیل کرده است. ضربۀ پاندمی کوید۱۹ موجب اخلال بزرگ در زنجیره تأمین نهاده های تولیدی مختلف و اصطلاحا شکسته شدن زنجیره تامین (supply chain) شد و توقف بزرگی در ارزش افزایی سرمایه به وجود آورد. این ضربه، فرآیند جداییِ مورد بحث را قطعی کرد. این فرآیند در برنامه پنج ساله ۲۰۲۱-۲۰۲۵ چین به شکل «گردش دوگانه» تبیین و چنین تشریح شده است که:

استراتژی «گردش دو گانه» یعنی این که چین برای توسعه درازمدت خود عمدتا بر «گردش داخلی»، و گردش تولید و توزیع و مصرف داخلی تکیه خواهد کرد. اما به معنای آن نیست که از جهان دوری خواهد جست… اما تمرکز کردن روی سیستمهای داخلی برای این هدف، تعیین کننده است. کمترین علت آن متلاطم بودن اقتصاد کلان جهان است. اولا پاندمی کوید۱۹ نشان داد که زنجیره تأمین جهانیِ «سریع و بی وقفه»، تا چه در مقابل اخلال و توقف، شکننده بوده و آب به آسیاب «غیر جهانی کردن» ریخته است. در همان حال، تنشها با ایالات متحده که تاکنون بزرگترین شریک تجاری چین بوده در حال تشدید است… بنابراین جدایی بسیار محتمل تر از همیشه است. «گردش دوگانه» جواب عملگرایانه چین در واکنش به فشارهای داخلی و خارجی است. هدف سیاست ریزان این است که ترمیم پذیری زنجیره تولیدات و بازار چین را با استفاده از جمعیت ۱.۴ میلیاردی این کشور تقویت کنند. از جمله از طریق ۴۰۰ میلیون مصرف کننده طبقه میانه… استراتژی «گردش دوگانه» برای سرمایه فیزیکی، مالی و انسانی [منظور نیروی کار استثمار شونده است. نشریه حقیقت] محصولات و خدمات، فن آوری و اطلاعات بازارهای ملی منسجم تر و آزادتر به وجود خواهد آورد… اما تقویت روندهای گردش تولید و مصرف داخلی به معنای از بین بردن شبکه های تجارت، سرمایه گذاری، گردشگری و آموزشی نیست. برعکس. چین میخواهد اقتصادش را به ویژه به روی بازارهای مالی باز کند. بنابراین “«گردش دو گانه» به معنای آن است که مبادلات خارجی، به گونه ای که مکمل اقتصاد داخلی باشند، بسط و تعمیق خواهند».[۲۱]

الویت دادن به تقویت اقتصادیِ «پایگاه خانگی» فقط ضرورتِ مختص به چین به عنوان یک قدرت سرمایه داری امپریالیستی، نیست. ضرورت امپریالیسم آمریکا هم هست و سیاستِ آمریکا تحت ریاست جمهوری جو بایدن نیز خواهد بود. هیلاری کلینتون ضرورتِ این سیاست را چنین میبینید: «امروز زمان آن رسیده که به الویتهای سه گانۀ دفاع، دیپلماسی و توسعه، یک عامل چهارم را اضافه کنیم: نوسازیِ خانه. ساختنِ قدرت صنعتی و فن آوری کشور».[۲۲]

گرایشِ دور شدن از جهانی سازی (گلوبالیزاسیون) در همه قطبهای اقتصادی امپریالیستی روندی غالب است. زیرا سرمایه های امپریالیستی در عین این که در صحنه جهان انباشت میکنند اما لنگرگاه داخلی و ملی دارند. سرمایه باید خود را در پایگاه خانگی اش تقویت کرده و نگاه دارد. در واقع ثبات بازار خانگی برای فعالیتهای بین المللی اش شرط واجب است. چرا که در عملیات بین المللی، خطرهای مختلفی وجود دارند و سرمایه امپریالیستی گرایش به آن دارد که به ثبات در بازار داخلی توجه کند.[۲۳] اما نیاز به ثبات در بازار ملی به معنای دست کشیدن از انباشت در عرصه بین المللی نیست. نه تنها هیچ یک دست نمیکشند بلکه برای رقابت جویی و برای سرکوب انقلابها و اعتراضات مردمی، دستگاه نظامی شان را نیز تقویت میکنند. هیلاری کلینتون طرح «مدرنیزه کردن» سیستمهای تسلیحاتی آمریکا را تشریح کرده و میگوید رقابت و تنش میان آمریکا و چین را نمیتوان بر مبنای «کتاب دوران جنگ سرد» پیش برد، زیرا «دشمنان در حال استفاده از ابزار جدیدی هستند که برای جنگیدن در منطقۀ خاکستری میان جنگ و صلح است[۲۴]». (همانجا)

روابط جدید قدرت جهانی و جمهوری اسلامی

تلاطمات در روابط قدرت بین المللی، انسجام درون جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر برهم میزنند.هر یک از قدرتهای امپریالیستی «لابی» یا «دستان» خود در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را دارند. امروزه چین دست بالا را دارد و علاوه بر این که صاحب امتیازهای مهم سرزمینی و مالی شده است، در سطح سیاسی هم متحدین یا دلالان خود را در سپاه پاسداران و بیت خامنه ای و دیگر کانونهای اقتصادی، نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی دارد و اکنون مجلس شورای اسلامی تحت سلطۀ جناح «چینی» است. حتا اگر چین آنها را با یک دست به سمت خود بکشد و با پا عقب بزند، باز هم آنها چاره ای جز داشتن اربابان بین المللی ندارند.

اقتصاد جمهوری اسلامی که اقتصادی سرمایه داری است، به علت  بسته بودن بند نافش به اقتصاد جهانی سرمایه داری امپریالیستی، لاجرم در نتیجۀ تحریم از سوی آنها، به احتضار می افتد. وجود نارضایتی گستردۀ اجتماعی، خطرناک ترین معضل سیاسی داخلی جمهوری اسلامی است. چرا که به بن بست رسیدن اقتصاد جمهوری اسلامی، فقر و جمعیت عظیم جوانان بی کار و کارگران آواره و موقت را به وجود آورده و باعث کوچکتر شدن قشر میانی شده است. به وجود آمدن قشر بزرگی از جوانان تحصیل کردۀ فاقد شغل و ورود جمعیت عظیم زنان به عرصۀ فعالیت های اقتصادی و آموزشی و اجتماعی، انرژی بزرگی را به وجود آورده که نظام جمهوری اسلامی قادر به مهار آن نیست. رویکرد رژیم به این خطرات و تضادها، سرکوب خونین قشرهای تحتانی جامعه که در آمار اعدام جوانان اقشار تهیدست نمود مییابد، سرکوب روشنفکران، فعالین جنبش  زنان و جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی و سیاسی و ایجاد هراس و دلهره در دل قشرهای میانی است. اما هیچ دولتی نمیتواند با اتکای صرف به چماق سرکوب و مغز شویی ایدئولوژیک، جامعۀ تحت حاکمیتش را اداره کند و پابرجا بماند. بنابراین جمهوری اسلامی باید در مقابل این تضاد راه حلی اتخاذ کند و در عمل راه حلی ندارد به جز امید بستن به این که بایدن به جای ترامپ رئیس جمهور آمریکا شود و در معامله ای میان چین و آمریکا، راه تنفسی برایش باز شود و نظام سرمایه داری جهانی مقداری سرمایه به رگهای اقتصاد معتاد ایران تزریق کند.

گردابهای بحران جمهوری اسلامی تمام ناشدنی است و رژیم مدام بر گُرده مردم سوار خواهد شد تا غرق نشود. اما بحران سیاسی در آمریکا هم ادامه خواهد یافت و معلوم نیست چه روندی را طی خواهد کرد. در صحنه بین المللی شاهد تداوم رقابت و تنش میان قدرت های بزرگ خواهیم بود. هرچند بایدن روابطش را با چین و روسیه این گونه تبیین کرده است که «روسیه خصم است اما چین رقیب»، اما دینامیکهای عمیق تر تضاد اساسی سرمایه داری (تضاد میان هرچه اجتماعی تر شدن تولید و هرچه خصوصی تر شدن تملک و تصاحب آن)، مشخصا دینامیک آنارشی/ارگانیزاسیون این تبیین ها و سیاست ها را برهم زده و روابط میان قدرتها را شکل خواهد داد. این دینامیک به شکل تشدید رقابت میان دولتهای امپریالیستی بروز مییابد که نزاعی سیاسی است اما فشردۀ اقتصاد و فشردۀ رقابت تنگاتنگ میان بلوکهای عظیم سرمایه در سطح جهان است که هر یک لنگر در یکی از این کشورهای امپریالیستی دارند. پس نه تنها جمهوری اسلامی در گرداب مهلکی است که در ایران میچرخد، بلکه خودِ این گرداب توسط گرداب چرخان بزرگتر اوضاع جهان تشدید میشود. از درون چنین وضعیتی است که باید راه انقلاب کمونیستی را باز کرد و از فرصت عجز و ضعف دشمنان برای پیشروی حداکثر استفاده را کرد.


[۱] به علاوه، امپراتوری اقتصادی سپاه پاسداران پنجرۀ نفوذ سرویسهای جاسوسیِ اسرائیل و کشورهای امپریالیستی از آمریکا تا چین و روسیه و غیره است. این امپراتوری یک سوم اقتصاد ایران را در بر میگیرد. بر سر سهم بردن از این خوان یغما، میان مراکز مختلف قدرت در ایران رقابت است و هر کدام از این مراکز به سرمایه های خارجی متصلند که آنها هم برای سهم بیشتر بردن با هم رقابت میکنند و وابستگان خود را در سپاه و در حکومت دارند. یکی از ویژگی های این امپراتوری اقتصادی آن است که از فعالیتهای مخفی امنیتی برون مرزی، خرید اسلحه و فعالیتهای غنی سازی ثروتهای کلان انباشت میکند.

[۲] جمهوری خلق چین خود را کشوری سوسیالیست معرفی میکند. اما جامعه ای کاملا سرمایه دار است که حول محور سود و استثمار میگردد. چین در سراسر جهان سرمایه صادر میکند و شبکه ای جهانی از استثمار و نفوذ را به وجود آورده و ایالات متحده را به چالش کشیده است و با آن و دیگر کشورهای امپریالیست رقابت میکند. در سال ۱۹۴۹، انقلابی حقیقی به رهبری کمونیست انقلابی مائوتسه دون به وقوع پیوست، جامعه ای سوسیالیستی شکل گرفت و صدها میلیون نفر با انگیزه ساخت جامعه ای آزاد از استثمار و سرکوب به آن پیوستند. اما طبقه سرمایه دار جدیدی در ساختار حزب کمونیست و دولت سوسیالیست شکل گرفت. مائو انقلاب فرهنگی ۱۹۶۶-۱۹۷۶ را آغاز کرد تا ریشه های انقلاب را عمیقتر و از احیای سرمایه داری جلوگیری کند. اما در سال ۱۹۷۶ طبقه سرمایه دار جدید قدرت را در دست گرفت و چین به قدرت امپریالیستی امروزی مبدل شد.  

[۳] Forbes, Sep 25, 2020. The U.S., Gulf States & China: Oil, Power, and Geo-Strategic Influence

[۴] Ibid

[۵] James Dorsey, Subtly, China pressures Gulf states to reduce regional tensions, 19 Nov. 2020  (Modern Diplomacy)

[۶]  شاهراه قَره‌قُروم مرتفع‌ترین جاده سنگفرش شده بین‌المللی در جهان است. این شاهراه چین را از طریق رشته‌کوه قره‌قروم با گذر از دره گردنه خنجراب در ارتفاع ۴۶۹۳ متر به پاکستان متصل می‌کند.

[۷] Khalil Baloch,Fencing Gwadar Port is Vicious and Inhuman, 13 Dec 2020

[۸] What is China’s military aspiration for Gwadar?  ANI news, August 2020

[۹] خامنه ای در دیدار با دانشجویان و نخبگان علمی، ۲۵ مهر ۱۳۹۷

[۱۰] ولایتی، مصاحبه با خبرگزاری ایسنا. ۲۵ شهریور ۱۳۹۷

[۱۱] احمدی نژاد در مصاحبه ۱۲ نوامبر ۲۰۲۰ با روزنامه ایندیپندنت فارسی تلویحا به چین حمله کرد و با اتخاذ «گفتمان» ترامپ گفت، ویروس کرونا در آزمایشگاه ساخته شده است و علت شدت مرگ و میرها در ایران این استکه روحانی از سیاست های «سازمان بهداشت جهانی» پیروی می کند. و د رجریان انتخابات آمریکا نیز تیم احمدی نژاد از ترامپ حمایت کرده است.

[۱۲]  روزنامه جوان. عبدالله متولیان. ۴ مرداد ۹۹

[۱۳] چین، پل از «نه شرقی نه غربی» به «هم شرقی هم غربی». نوشتۀ صلاح الدین خدیو. روزنامه اقتصاد سرآمد. شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹

[۱۴]  ژئوپلتیک، حساسیتهای سیاسی جغرافیای یک کشور است. مثلا قرار گرفتن ایران در کنارۀ تنگۀ هرمزیا هم مرز بودن با شوروی سابق

[۱۵] ژئواکونومیک، اهمیت اقتصادیِ جغرافیای یک کشور است. مانند ذخایر زیرزمینی و نیروی انسانی قابل استثمار از طریق فوق استثمار و الی آخر

[۱۶] به طور مثال، پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیست های بریتانیا و فرانسه در «واگذار» کردن نفوذ خود در خاورمیانه به امپریالیسم آمریکا تعلل و مقاومت می کردند. و پس از چند سال کشمکش که شامل سقوط هواپیماهای جنگی بریتانیا و فرانسه در جنگ کانال سوئز توسط جنگ افزارهای آمریکا، مساله را حل شد.

[۱۷] Defying U.S., China and Iran Near Trade and Military Partnership. New York Times. July 20. 2020

[۱۸] This Isn’t About Iran. It’s About China. Robert D. Kaplan NYT June 26, 2019

[۱۹] Alex Vatanka, East Fails Iran FP june 24, 2020

[۲۰] ایندیپندنت فارسی. ۸ دسامبر ۲۰۲۰. چین هم از مذاکره فراتر از برجام سخن می گوید

[۲۱] SHI YU/CHINA DAILY July 22, 2020

[۲۲] Hillary Clinton, How Washington Should Think About Power, Foreign Afaris November/December 2020

[۲۳]  لوتا. یادداشت های اقتصاد سیاسی ۲۰۰۰

Notes On Political Economy

[۲۴]  همانجا