بیانیه ای از سوی باب آواکیان. درباره اوضاع خطرناکِ پیش رو، ضرورت فوریِ بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس از قدرت، رأی دادن در این انتخابات و نیاز اساسی به انقلاب کردن

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۳ دقیقه

اول اوت ۲۰۲۰

سخنی کوتاه در بارۀ بیانیه مهم باب آواکیان

متن زیر ترجمۀ فارسی بیانیۀ مهم اخیرا باب آواکیان در مورد انتخابات سوم نوامبر ۲۰۲۰ ریاست جمهوری در آمریکا است. آنچه در این بیانیه باعث بر انگیختن بحث های زیادی شد، سیاستِ حمایت از جو بایدن نامزد انتخاباتیِ حزب دمکرات است. منظور از بحث حول بیانیه، بحث های موجه سیاسی در میان طیف وسیعی از افراد و نیروهای سیاسی است و نه هیاهویی که فاشیست های طرفدار دونالد ترامپ حول این سیاست برپا کرده اند. آنها طی  چند روز گذشته در بسیاری از سایت ها، اکانت ها و کانال های تلویزیونی و رادیویی شان، در شهرهای بزرگ و کوچک آمریکا و حتا در سایت های تجارتی و «بنگاه های معاملات ملکی»، این خبر را کار کرده و در مورد «حمایت کمونیست ها از بایدن» دست به خلق افکار فاشیستی زدند تا پایه های خود را هرچه محکمتر کنند.

این هیاهوی فاشیستی باعث شده که اکنون هزاران نفر بپرسند: باب آواکیان کیست؟ و چه می گوید؟ اما باید توجه کرد که هدفِ اصلی این پروپاگاندای ضد کمونیستی، توجیه سیاست سرکوب فاشیستی/میلیتاریستی ای است که رژیم ترامپ/پنس در پیش گرفته است. ترامپ در فرمانی که به تاریخ ۲۶ ژوئن امضاء کرد و به استقرار نیروهای نظامی فدرال و شبه نظامیان طرفدارش در شهرهای پورتلند و سیاتل و شیکاگو منجر شد و در حال گسترش به دیگر شهرها است، با «استدلالِ» امنیت ملی و عوامفریبی های پوپولیستیِ ضد کمونیستی گفت: «حمله مداوم آشوبگران، آتش افروزان و افراطیون چپ… به زندگی و اموال شهروندان… کسانی که خود را با ایدئولوژی هایی مثل مارکسیسم مشخص کرده اند… و خواستار تخریب سیستم حکومتی آمریکا هستند… تندروهای طرفدار یک ایدئولوژی حاشیه ای هستند که ایالات متحده آمریکا را به عنوان جامعه ای اساساً ناعادلانه ترسیم می کند… و بی شرمانه به حقانیت نهادهای ما و خود حاکمیت قانون حمله می کنند.» به عبارت دیگر ترامپ، قیام میلیونی سیاهان و دخالت گری کمونیست های انقلابی و دیگر نیروهای چپ را با این «اتهام» که متعلق به «ایدئولوژی های حاشیه ای» هستند و اعتقادی «به حقانیت نهادهای» حاکم ندارند و «خواستار تخریب حکومتی آمریکا» هستند یعنی به خاطر عقایدشان، مجرمانه و شایستۀ سرکوب نظامی تلقی کرده است.

فرمان اجرایی ترامپ فقط نیروهای چپ (از آنارشیست ها تا کمونیست های انقلابی) را آماج قرار نداده است، بلکه مدعی است رهبران محلی و ایالتی «اراده یا تمایل ایستادگی در مقابل نیروهای حاشیه ایِ رادیکال و دفاع از این حقیقت اساسی که آمریکا نیروی نیکی است و مردمش با فضیلت هستند و عدالت در این کشور غالب است» را از دست داده اند. او با این بهانه با نقض قانون اساسی آمریکا که مسئولیت پلیس را به دولت های محلی واگذار کرده است، اقتدار دولت های محلی را زیر پا گذاشته و با قوۀ قهریۀ ارتش فدرال که تحت رهبری او است، اقتدار خود را جایگزین کرده است. رژیم ترامپ/پنس، «تک پایه» کردن رژیم حاکم در آمریکا را برای پیشبرد این دستور کار داخلی و بین المللی ضروری تشخیص می دهد.

ضد کمونیسم هارِ فاشیست ها، مولفۀ مهمی از کلیت نژادپرستی، پدرسالاری و مردسالاری و زن ستیزی و ال جی بی تی کیو هراسی، دین خوییِ فاشیستی مسیحی و ضدیت با علم و شوونیسم امپریالیستی آنها است. اینها را امروزه، نظامی گری (میلیتاریسم) در صحنۀ داخل و صحنۀ بین المللی، یعنی سیاست سرکوب خشن در داخل و دست زدن به جنگ های تجاوزکارانه در خارج،  به یکدیگر پیوند زده و تکیه گاه خود کرده است.  

این اوضاع، سیاست ضروریِ سرنگونی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس را به عنوان برنامه ای فوری در دستور کار کمونیست های انقلابی در آمریکا گذاشته است. سیاستی که نزدیک به چهار سال است توسط حزب کمونیست انقلابی آمریکا و سازمان توده ایِ رفیوز فاشیسم[۱] پیش برده می شود. باب آواکیان رسیدن به این هدف را لازمۀ گشودن راه انقلاب برای از بین بردن کل سیستم سرمایه داری-امپریالیسم در آمریکا می بیند و در اسناد متعدد ضرورت این برنامۀ فوری (که مبارزه ای کمتر از انقلاب است)، ربط آن با راهگشایی برای هدف استراتژیک انقلاب (که ستارۀ راهنمای آن شعار انقلاب و نه چیزی کمتر! است) در آمریکا را تشریح کرده و پایه های علمی آن را نشان داده است. او همواره تاکید کرده است که هرچند این مبارزۀ ضروری هدفی کمتر از انقلاب دارد اما کمونیست های انقلابی (مشخصا حزب کمونیست انقلابی در آمریکا) با داشتن رویکرد استراتژیک به این مبارزه می توانند و باید آن را به خدمت راهگشایی برای ساختن انقلابی که ضرورت بنیادین جامعه و جهان است درآورند. یعنی به طور مشخص و بدون ابهام، افق انقلاب کمونیستی و برنامۀ جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی را به قطبی موثر در جامعه تبدیل کنند، حزب و نیروهای سازمان یافتۀ آن را تقویت کنند، توده های مردم را در مبارزه علیه قدرت حاکم سازمان داده و افکارشان را در خدمت به این انقلاب تغییر دهند و با این اقدامات اوضاع را به سمت شکل گیری وضعیت انقلابی برانند، آنچنانکه امکان راه انداختن جنگ انقلابی و پیروزی در سرنگونی کل سیستم و جایگزینی آن با قدرت سیاسی و نظام اقتصادی اجتماعی ای که در پیش نویس «قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی» توسط آواکیان ترسیم شده است، به دست آید. آواکیان بارها تأکید کرده است: «بیایید به اصل پایه ای برگردیم: ما نیاز به انقلاب داریم و در تحلیل نهایی هر چیز دیگری بیهوده است.»

بیانیۀ اخیر وی نیز تاکیدات روشن و تیزی بر جهت گیری های استراتژیک دارد و راهی برای توهم و تخیل نسبت به مجاری انتخاباتی و ماهیت یکسان احزاب حاکم و همچنین ظرفیت و جایگاه جنبش های توده ای (هرچقدر هم عادلانه و رادیکال و وسیع باشند) نمی گذارد و تاکید می کند:

«تکیه کردن بر «ضوابط» و «مجاری معمول» سیستم و محدود کردن اقدامات خود در این چارچوب ها، از جمله انتخابات آینده، نمی تواند مشکل عمیق و فوری پیش رو را حل کند، به ویژه هنگامی که مساله مقابله با یک رژیم فاشیستی و پیروان متعصب آن است که مصمم اند این «ضوابط» را لگد مال کرده و پاره شان کنند.» و «هر دوی این ها، احزاب سیاسیِ طبقۀ حاکم اند و هیچ یک از نامزدهای انتخاباتی آن ها در پایه ای ترین و اساسی ترین مفهوم، چیز «خوبی» را نمایندگی نمی کنند. بایدن در هیچ جنبۀ محتوایی «بهتر» از ترامپ نیست، جز این که او ترامپ نیست و بخشی از تلاش برای تحکیم و اجرای حاکمیت فاشیستی با تمام معنایی که دارد، نمی باشد.»

و این که:

«مبارزات چند جانبه برای براندازی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس جایگزینی برای حرکت به فراسوی این سیستم و هر آنچه که توسط «شرایط عادی» آن نمایندگی شده و تجسم می یابد نیست. بلکه باید به مثابه یک بخش – بخشی مهم – از حرکت به فراسوی سیستم در دست گرفته شود.»

در این چارچوب، موضع گیری حزب ما، در حال حاضر چیست؟

این بیانیه از دو جهت تأمل برانگیز است: هم از نقطه نظر دقت و روشنایی بر سر اینکه رژیم فاشیستیِ ترامپ/پنس چه چیزی را نمایندگی کرده و چه بر سر توده های مردم در آمریکا و کل جهان می آورد و در صورت تثبیت چه نتایج وحشتناک تری خواهد داشت، و هم از نقطه نظر سیاست غیرعادی ای که پیش میگذارد؛ یعنی شرکت در انتخابات بورژوازی در سوم نوامبر و رای به بایدن.

 به دلایل روشن، حزب ما در موقعیت موضع گیری سریع در مورد درست یا غلط بودن این سیاست نیست. به جای آن، ما با ضرورت فهمیدن بیشتر مساله مواجهیم. شاید در شرایط استثنایی و اضطراری (مانند شرایطی که آواکیان در این بیانیه ترسیم می کند) چنین سیاستی درست باشد، در عین اینکه بنا بر نوشته آواکیان: «معمولا، ما کمونیستهای انقلابی استدلال می کنیم که مردم نباید در انتخابات بورژوایی رای دهند. زیرا این کار به تقویت سیستم سرمایه داری-امپریالیسم خدمت کرده و به این توهم رایج دامن می زند که گویا می توان با «اصلاحات» و بدون سرنگون کردن سیستمی که سرچشمۀ همه این دهشت ها است، از ستم و استثمار خلاص شد.»

بنابراین، سوال این است: آیا این سیاست، در خدمت «رویکرد و جهت گیری استراتژیک» انقلاب است یا نیست؟ آواکیان در این بیانیه استدلال کرده است که چنین است. اما دانش ما در مورد میدان و روندهای تاکتیکی که اتخاذ این سیاست را الزام آور میکند به ما اجازۀ موضع گیری (حداقل در حال حاضر) را نمی دهد. این نیز برایمان روشن است که در صحنۀ پیچیدۀ مبارزۀ طبقاتی، رهبران، حتی رهبرانی مانند مارکس، لنین، مائو و آواکیان با وجود داشتن جهت گیری استراتژیک و سیاست های مقطعی صحیح، می توانند هنگام هدایت کشتی انقلاب از پیچ و خم های مبارزه دچار اشتباهات فرعی شوند. این یک اصل علمیِ عام است. لازم به تصریح است که ذکر آن در اینجا به معنای آن نیست که معتقدیم با چنین موردی مواجهیم. همانطور که گفتیم، ما با ضرورت فهمیدن بیشتر مساله مواجهیم تا موضع گیری سریع.

باب آواکیان یک رهبر کمونیست معمولی نیست. همان طور که حزبمان ارزیابی و اعلام کرده است او در تکامل علم کمونیسم، کاری در مقیاس و بزرگی کارِ کارل مارکس  انجام داده است. به علاوه او مهمترین رهبر سیاسی انقلابی کمونیست در حال حاضر جهان است که در رأس پیشبرد انقلاب در دل امپریالیسم سرمایه داری آمریکا قرار دارد و انقلاب کمونیستی را در جایی رهبری می کند که نتایج آن پیامدهای عظیمی برای کل بشریت در کره زمین دارد. به همین نسبت نیز بررسی علمی و تامل در سیاست هایی که پیش می گذارد برای ما مهم است.

عروج فاشیسم در راس دولت امپریالیستی آمریکا و تلاش فاشیستها برای تغییر کیفی شیوۀ حاکمیت دیکتاتوری بورژوازی در آمریکا، نه فقط خطری برای پرولتاریا و انقلابیون و مردم تحت ستم آمریکا بلکه برای کل بشریت است و مبارزه برای سرنگونیِ رژیم فاشیستی ترامپ/پنس، ضرورتی فوری است. در این زمینه، حزب ما کاملا با خط حزب کمونیست انقلابی آمریکا و «رفیوز فاشیسم» موافق است. خط و عملکرد کمونیست های انقلابی در آمریکا و رهبری باب آواکیان در این فرایند همواره برای ما بسیار آموزنده بوده است که چگونه می توان یک جنبش مبارزاتیِ ضروری را که هدفی «کمتر از انقلاب» دارد، با در پیش گرفتن رویکرد و جهت گیری استراتژیک به خدمت گشودن راه استراتژی «انقلاب و نه چیزی کمتر» در آورد و به جای منحل کردن افق و برنامۀ کمونیستی و حزب کمونیست، این مبارزۀ ضروری را به گونه ای پیش برد که به ساختن نیروی متشکل کمونیست های انقلابی خدمت کند، نیروهای کمونیست انقلابی در بطن آن تواناتر شوند و عدۀ بیشتر از توده های مردم را نیز حول سازمان دادن انقلاب و نه چیزی کمتر از آن، جلب و سازماندهی کنند.

 آموختن اما نیازمند بررسی نقادانه است. پس پیش از هر چیز باید این بیانیه را خوب مطالعه کنیم تا استدلال های آن را درک کرده و نقادانه حول آن بحث کنیم. و از آن جا که این بیانیه و سیاست غیر عادیِ رأی به نامزد انتخاباتیِ غیر فاشیستِ امپریالیسم، به طور خاص مربوط به اوضاعی است که مرکز آن عروج یک رژیم فاشیستی در راس دولت آمریکا است، لازم است یک بار دیگر به مباحث مربوط به فاشیسم که از چهار سال پیش در حزب ما نیز جریان داشته (و در نشریه حقیقت شماره ۸۲ به شکل پروندۀ ویژه ای در در این زمینه منتشر شده است) رجوع کنیم.  

این مختصر را برای آغاز مطالعه و بحث نگاشته ایم تا این که در آینده رهبری حزبمان مفصل تر به بیان نظرات و آموخته ها و رهنمودهای خود در این مورد بپردازد.

حزب کمونیست ایران (م ل م)

۱۷ مرداد ۱۳۹۹- ۷ اوت ۲۰۲۰

بیانیه ای از سوی باب آواکیان

اول اوت ۲۰۲۰

STATEMENT BY BOB AVAKIAN

در باره اوضاع خطرناک پیش رو، ضرورت فوریِ بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس از قدرت، رأی دادن در این انتخابات و نیاز اساسی به انقلاب کردن

۱- وضعیت امروز چالش هایی بی سابقه و با تاثیرات درازمدت در مقابلمان گذاشته است که نه تنها برای مردم این کشور بلکه برای کل بشریت پیامدهای عمیقی خواهد داشت. من سه سال پیش، این واقعیت را تحلیل کردم و از آن زمان تا کنون،  بسیار برجسته تر و حتی خطرناک تر شده است:

اکنون با رژیمی فاشیستی که بر ما حاکم است روبرو هستیم: رژیمی که بی امان به حقوق و آزادی های مدنی حمله می کند و آشکارا تعصب و نابرابری را ترویج و ترغیب می کند. این فاشیست ها عده ای از مردم را فرومایه و بی ارزش  یا لکۀ ننگ کشور می خوانند و رفتارشان با آنها بی اعتناییِ سنگدلانه یا کین ورزی بیرحمانه است. آنها محروم کردن میلیون ها نفر از بیمۀ سلامت و درمان را که بدون آن مردم در رنج زندگی کرده و بسیاری جان خواهند داد ماموریت خود می دانند. آنها گستاخانه زنان را اشیاء قابل غارت و ماشین زاد و ولدِ می دانند که حقِ سقط جنین و کنترل بارداری ندارند و باید تابع شوهران و به طور کلی مردان باشند. علمِ تغییرات اقلیمی را انکار می کنند، به علمِ تکامل حمله و به طور کلی روش علمی را تقبیح می کنند. این رژیمی است که زرادخانۀ کشتار جمعی اش را به رخ می کشد و تهدید می کند که دست به جنگ هسته ای خواهد زد. ترور دولتی را علیه مسلمانان، مهاجران و توده های مردم گتوهای آمریکا تشدید کرده است؛ از اوباش بیرحمیِ که از دهانشان تعفن «اول آمریکا» بیرون می زند، از سفیدپوستان برتری طلب و مردسالاران و نفرت پراکنی های ضد دگرباشان جنسی حمایت کرده و آنها را افسارگسیخته می کند. این رژیمی است که به خاطر همۀ این ها به خود می بالد و اعلام می کند که بدتر از همۀ اینها را در انبان دارد.

 در راس این رژیم «قلدر مجنونی» نشسته است که انگشت اش روی ماشۀ بمب هسته ای قرار دارد. این رژیم، بدون اغراق نه تنها تشدید بیسابقۀ رنج توده های بشریت را تهدید می کند بلکه خطری برای موجودیت بشریت است. زیرا در حال افزایشِ غارت هرچه بیشتر محیط زیست است و به داشتن سلاح های کشتار جمعیِ بی نظیر افتخار کرده و با گستاخی اعلام می کند که مایل است از این سلاح ها، از جمله از زرادخانه عظیم هسته ای اش استفاده کند.

همچنین تأکید کرده ام که سیستم سرمایه داری-امپریالیسم از طریق «عملکرد عادی» خود، این فاشیسم را تولید کرده و تحت این سیستم هیچ تغییر اساسیِ مثبت ممکن نیست. در نتیجه، سیستم را باید سرنگون کرد و به جای آن سیستمی را جایگزین کرد که به شکل رادیکال متفاوت و به مراتب بهتر از آن است، تا بتوانیم کلیۀ روابط ستم و استثمار و درگیری های خشونت آمیزی که این روابط تولید می کنند را ریشه کن کنیم.  تمامی این ها در شالوده های سیستم تعبیه شده اند و بخش لاینفک و ضروری از کارکرد و نیازهای آن را تشکیل می دهند.

در حال حاضر، برای همۀ کسانی که مشغله شان پایان دادن به بی عدالتی و ستم است و برایشان سوال است که آیا بشریت آینده ای که ارزش زندگی داشته باشد را خواهد داشت و اصلا آینده ای خواهد داشت یا خیر، بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/ پنس از قدرت، مساله ای فوری و عاجل و یک الزام حقیقتا تاریخی است.

راه حل اساسی برای دهشت هایی که سیستم دائما برای توده های بشریت به وجود می آورد، انقلاب و سرنگونی سیستم است (فارغ از این که سیستم از طریق دیکتاتوری فاشیستیِ عریان طبقه سرمایه دار حاکم اداره می شود یا از طریق دیکتاتوری نقابدار «دمکراتیک» این طبقه). کسانی که این نیاز را درک می کنند نباید رویکردشان به مبارزه فوری برای بیرون راندن رژیم ترامپ/ پنس از قدرت، چنین باشد که گویی این مبارزه «انحراف» از (یا «جایگزینی» برای) ضرورت سازمان دادن جنبش برای انقلاب است. رویکردشان، دقیقا باید این باشد که این مبارزه بخشی — و بخشی حیاتی و ضرورتی فوری — از فعالیت کلی برای سازمان دهی انقلاب است.

هدف اساسی و ستارۀ راهنمای ما کماکان این است: انقلاب و نه چیزی کمتر از آن!

در هر فعالیتی که امروز انجام می دهیم، از جمله هنگامِ شرکت در مبارزاتی که رویکردشان مبارزه برای هدفی کمتر از انقلاب است، رویکرد ما این است که همۀ این فعالیت ها را به خدمتِ هدف اساسی انقلاب و رهایی بشریت در آوریم و همواره باید چنین رویکردی را داشته باشیم.

معمولا، ما کمونیست های انقلابی استدلال می کنیم که مردم نباید در انتخابات بورژوایی رای دهند. زیرا این کار به تقویت سیستم سرمایه داری-امپریالیسم خدمت کرده و به این توهم رایج دامن می زند که گویا می توان با «اصلاحات» و بدون سرنگون کردن سیستمی که سرچشمۀ همه این دهشت ها است، از ستم و استثمار خلاص شد. اما آیا این موضع در رابطه با انتخابات خاص کنونی درست است؟ برای جواب گفتن به این سوال باید به کل تصویر نگاه کنیم.

۲- در مدت نزدیک به چهار سال که رژیم ترامپ/پنس در قدرت بوده است، ما را مجبور کردند شاهد جنایت هایی که پیشاپیش مرتکب شده است باشیم و خطر عظیم آن را تحمل کنیم. ترامپ کارزار انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۶ را بر مبنای برنامه ای پیش برد که آشکارا برنامه ای فاشیستی بود مشتمل بر برتری جویی سفیدپوستان و مردسالاری و نژادپرستی و مهاجر هراسی به ویژه علیه مهاجران مکزیک و کشورهای دیگر که او آنها را «گودال های متعفن» می نامد. همچنین حمایت آشکار از تبهکاری و شرارت نیروهای پلیس و هواداران «غیر نظامی» او. ترامپ بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، با تمام قوا این برنامه را به عمل درآورد و به سرعت کلیۀ «ضوابط نهادینه»[۲] را که مانعی در مقابل خود میدید، لگدمال کرد و حتا در مواجهه با استیضاح این کار را ادامه داد و پس از این که رفقای فاشیست او در حزب جمهوری خواه وی را در مجلس سنا تبرئه کردند، با تفرعن و شتاب بیشتر به این کار ادامه داد.

اساساً، هر آنچه در ابتدای بیانیه درباره این رژیم توصیف شده چیزی است که ترامپ و اطرافیانش با شدت کین خواهانه به انجام رسانده اند. با نزدیک شدن انتخابات ماه نوامبر، این روند غلیظ تر و پرخاشگرانه تر شده است. تصورش را بکنید که اگر در ماه نوامبر در صورت انتخاب مجدد برای دور دوم، به او مقام «فرماندهی» داده شود، چه خواهد کرد!

پاندمیِ کوید۱۹ و پاسخ ترامپ و پنس به این بیماری عالمگیر، تصویر روشن دیگری از ماهیت ضد علمی این رژیم و بی اعتنایی مطلق آن به رنج توده های مردم ارائه می دهد. به ویژه قشرهایی که این رژیم بیشترین حس تحقیر را نسبت به آنها دارد و شکننده ترین های جامعه اند و در این پاندمی شدیدترین ضربات را خورده اند.

تمام این ها اتفاقات وحشتناکی هستند اما مساله صرفا اتخاذ سیاست های وحشتناک نیست. بلکه ما با یک شکل کیفیتا متفاوت از حاکمیت مواجهیم که مبتنی است بر سرکوب وحشیانه و تجاوز به هر آنچه قرار است پایه ای ترین حقوق باشد.

پیشاپیش دیده ایم که ترامپ در نقض آشکار اصول قانون اساسی، نیروی ضربت نظامیِ اشغالگری را از ارگان های مختلف دولت فدرال به پورتلند و شهرهای دیگر فرستاده است، تا ابراز نارضایتی و اعتراضات مردم را جرم و جنایت تلقی کرده و سرکوب کنند و بر سلطۀ ترور علیه توده های مردم در گتوهای شیکاگو و دیگر نقاط بیافزایند.

ما شاهد نمایش برتری طلبی عریان ترامپ در شعار «اول آمریکا» بوده ایم؛ از جمله در مطالبات مکررش برای مجازات شدید کسانی  که به نظر او نتوانسته اند به طور شایسته شور وطن پرستی نشان دهند، یا جرأت انتقاد از او را به خود داده اند یا علیه برخی از عریان ترین ستم گری های قوای اجراییِ سیستم، به ویژه تداوم سرکوب بیرحمانۀ سیاهان و قتل مردم سیاه، قهوه ای و بومیان آمریکایی توسط پلیس اعتراض کرده اند. ترامپ دائما در حال ترغیب رذالتِ اوباش طرفدار «متمم دوم قانون اساسی»[۳] و دیگر کسانی که او «آدم های بسیار شایسته» می خواند بوده است.

همه اینها عروج هیتلر به قدرت و حاکمیت او و آلمان نازی در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهۀ ۱۹۴۰ را به یاد می آورند. هنگامی که هیتلر جنبش فاشیستی خود را بنا می نهاد، اراذل و اوباش بسیج می شدند تا آن دسته از مردم را که حمایت خود از هیتلر را نشان نمی دادند ضرب و شتم کرده و بترسانند و به آنها در خیابان و سایر اماکن عمومی حمله کنند. همین که دولت فاشیستی نازی قدرت خود را تثبیت کرد، هرگونه اپوزیسیون را به شدت مجازات و خرد کرد. همه کسانی که با صراحت او و ایدئولوژی رسمی نازی او را تایید نمی کردند مورد هدف قرار می گرفتند. تعداد زیادی از مردم از مؤسسات دولتی پاکسازی شدند. به ویژه یهودیان و همۀ کسانی که به اعتقاد رژیم نازی نسبت به «نژاد خالص آلمانی» «بیگانه» بودند و مانعی در رسیدنِ این رژیم به اهداف جنایتکارانه اش تلقی می شدند. اول از کمونیست ها شروع کردند. اما خیلی زود جمعیت یهود، کولی ها (رومانها)، همجنسگرایان و دیگران را در بر گرفت. اردوگاه های کار اجباری پر از کسانی شد که  برای رژیم نازی تهدید یا برای آلمان «لکه ننگ» محسوب می شدند. و طولی نکشید که این روند به نسل کشیِ گستردۀ میلیون ها یهودی در آلمان و کشورهایی که توسط رژیم نازی فتح و اشغال می شدند، منجر شد.

هرچند این اتفاقات یک باره رخ ندادند اما طی یک دوره نسبتاً کوتاه (یک دهه یا بیشتر) و با شتابی فزاینده روی دادند. حاکمیت قانون کاملاً آشکارا و رسماً کنار گذاشته نشده بود اما «قانون» و «حاکمیت قانون» مترادف شد با هیتلر و هر آن چه رژیم نازی می گفت «قانون» است. بخش عمده از کاری که هیتلر و نازی ها در جریان حاکمیت وحشت و نسل کشی انجام دادند «مطابق قانون» بود. قانونی که به اهداف و ابزار توحش آنها تقلیل پیدا کرده بود، و توسط نهادهایی که کاملا از هر معنا یا هدفی به جز خدمت به دستور کار نازی و انطباق با آن تهی شده بودند، از طریق سرکوب و قتل اعمال می شدند و تبدیل شده بودند به ابزار جنایت نازی ها.

درمجموع آنچه ترامپ در حال حاضر انجام می دهد، از جمله فراخوان های علنی وی برای لغو تصمیمات دیوان عالی و مصوبه ها و بدعت های قبلی (به طور مثال، فراخوان غیرقانونی کردن سقط جنین و مجازات سوزاندن پرچم)، به همراه نقض مکرر قانون و آیین های دادرسی قانونی توسط وی و پافشاری بر این که او خودش قانون است، سایۀ فرارسیدن دیکتاتوری فاشیستیِ هرچه عریان تر است. فاشیسم همین است. یعنی دیکتاتوری آشکار و تهاجمی، لگدمال کردن حاکمیت قانون، تکیه کردن بر خشونت و ترور به نیابت از سیستم سرمایه داری سیری ناپذیر و به مثابه تلاشی افراطی برای مقابله با شکاف های عمیق اجتماعی و بحران های حاد (در داخل و در عرصه جهانی). و با اقدامات «وزیر آموزش و پرورش» ترامپ (بتسی دو- ووس) Betsy DeVos می توانیم خطوط کلی نسخۀ رژیم ترامپ/پنس از «ایدئولوژی رسمی» (مسیحیت فاشیستی) را ببینیم. چرا که بتسی دو-ووس خودش یک فاشیست بنیادگرای مسیحی است و هدف نهایی اش تعویض نظام آموزش عمومی و سکولار آمریکا با مدارسی مبتنی بر آموزش آیینیِ مسحیت بنیادگرا است. از هم اکنون می توانیم سایه گستریِ وضعیتی را تشخیص دهیم که نه تنها دانش آموزان مدارس بلکه همۀ افراد جامعه ملزم به بیعت وفاداری با یک آمریکای فاشیستی مسیحی سفید گردند.

یکی از بیانیه های سازمان «رفیوز فاشیسم» این موضوع را در متن زیر  به شکل شیوا و قدرتمند استدلال می کند:

«به واقع خطوط در حال ترسیم شدن هستند و اوضاع آبستن پیامدهای فاجعه آمیز برای کل بشریت است. اگر ما حق اعتراض از طریق قانونی یا غیر قانونی را از دست بدهیم، اصلا نمی توان گفت که چه خواهد شد. فاشیسم صرفا بدترین حالت در چرخش آونگ نیست. بلکه تغییری کیفی در نحوۀ حاکمیت بر جامعه است. گروه ها را یکی پس از دیگری شرور نامیده و در مسیری که به وحشت می انجامد مورد آماج قرار می دهند. همه اینها در ظرف بیش از سه سال در جریان بوده است، اما با وجود برپا شدن اردوگاه های اجباری در مرز، تبرئۀ ترامپ در دادگاه استیضاح قلابی و فرمان اجرایی برای محافظت از بناهای تاریخی و هم زمان جرم تلقی کردن حق «متمم اول» که استفاده از آن مجازات زندان دارد، خیلی ها هنوز می خواهند غرق در توهمات راحت طلبانه شان باشند و نمی خواهند باور کنند که این اتفاق واقعا دارد روی می دهد. این فاشیسم است که به جریان افتاده و زمان برای متوقف کردن آن دارد از دست می رود».

خیلی وقت است که عده ای از ما، از جمله صداهای متنوعی که توسط «رفیوز فاشیسم» نمایندگی می شود، نشان داده ایم که رژیم ترامپ/پنس خطری فوری و دارای ظرفیت خطراتی بس عظیم تر است. اما این هشدارها اغلب اوقات و بیش از اندازه با واکنشِ انکارهای متکبرانۀ کسانی روبرو شده است که نمی توانند یا نمی خواهند واقعیت و مسیر این رژیم را ببینند. آنها چشمان خود را بر بسیاری از کارهای وحشتناکی که این رژیم پیشاپیش انجام داده بستند و به آنها کم بها دادند تا خطر این رژیم را انکار کنند. آنها خاطرنشان می کردند که این رژیم هنوز فلان و بهمان کارها را انجام نداده و انتظار داشتند که «اثبات» این ادعا باشد که این کارها را نخواهد کرد. اکنون که دیری از شب گذشته و در این لحظۀ حساس، با دیدن ماهیت فاشیستی این رژیم و تشابهات بسیار واقعی آن با جنایت های رژیم های فاشیستی قبلی، دادنِ عنوانِ «زنگ خطرهای اغراق آمیز» به این هشدارها هیچ نیست مگر بی اعتنایی به درس های حیاتی تاریخ و علاوه بر این، چشم پوشیدن بر واقعیت بسیار خطرناک اوضاع کنونی: از جمله، اهمیت این واقعیت که ترامپ برای عملی کردن وعده هایی که به فاشیست های مسیحی داده است، دادگاه ها را از مدارج پایین تا دیوان عالی کشور با قشونی از فاشیست های مسیحی و دیگر قضات راست افراطی پر کرده است. این قشون، برای اعطای «مشروعیت قانونی» به کل برنامه هولناک رژیم فاشیستی ترامپ/ پنس حرکت خواهد کرد.

اگر این رژیم بتواند قدرت خود را بیش از اینها تثبیت کند و در اجرای اهداف ترسناک خود جهش های بیشتری کند، نتیجه اش عقب گرد ویرانگر برای هرگونه تلاش در مقاومت علیه بی عدالتی و ستم خواهد بود و به احتمال زیاد منجر به سرکوب بیرحمانه و حتا نابودی مدافعان حقوق دمکراتیک و حامیان هر شکل اصلاحات مترقیِ معنادار و همچنین نیروهای متشکلی خواهد بود که برای تغییرات اساسی انقلابی مبارزه می کنند.

به اساسی ترین وجه، ضرورت فوری در بسیج توده ای مردم حول خواست بیرون راندن اجباری این رژیم فاشیستی در تضاد با خیزش توده ای علیه سفیدسالاری (برتری جویی سفید پوستان) و ترور پلیسی که نهادینه هستند یا در تضاد با جنبش های توده ای علیه دیگر جنایت های این سیستم نیست. بلکه در اتحاد بنیادین با تمام این مبارزات بوده و برای همه آنها حیاتی است.  اینها به طرزی قدرتمند با یک دیگر رابطۀ تقویت متقابل دارند که می توان و باید آن را درک کرد و بر این مبنا آنها را سازمان داد.

۳- تقریبا با اطمینان می توان گفت که صرفاً اتکا به رأی دادن برای بیرون راندن رژیم از قدرت، منجر به نتایج بسیار بد و حتی فاجعه آمیز خواهد شد. این امر به ویژه با توجه به کارهایی که رژیم ترامپ/پنس پیشاپیش در رابطه با انتخابات انجام می دهد و آن چه ترامپ در رابطه با آن می گوید، صادق است. پیشاپیش رژیم و حامیانش حرکت هایی را برای سرکوب آرای کسانی که احتمالا علیه ترامپ رأی خواهند داد شروع کرده اند. به عنوان مثال ترامپ دست به حملات کاملاً بی اساس علیه ارسال رأی از طریق پُست زده و برای ارعاب سیاهان و لاتین تباران و مانع تراشی در مقابل استفادۀ آنها از حق رأی شان تدارک می بیند. ترامپ همانطور که در انتخابات سال ۲۰۱۶ گفت در صورت باخت، از پذیرش نتیجه انتخابات سر باز خواهد زد، در مورد انتخابات آینده هم چنین زمزمه هایی را سر داده است. و اکنون ایدۀ «معلق کردن» و «به تاخیر انداختن» انتخابات را طرح می کند. 

با توجه به کارهایی که ترامپ قبلاً انجام داده و وقیحانه اعلام کرده، می توان تصور کرد که با نزدیک شدن انتخابات و بعد از آن، رژیم ترامپ/پنس گارد توفانِ storm troopers  وفادار به خودش را در شهرهای سراسر کشور مستقر کرده و با شرارت دست به سرکوب هرگونه ابراز مقاومت و مخالفت بزند. این چشم انداز بسیار ترسناک و همچنین بسیار واقع بینانه است.  

تداوم پاندمی کوید۱۹ یا فرمان های اجرایی برای فرونشاندن «بی نظمی مدنی» (اعتراضات) در بسیاری از نقاط کشور می تواند همچنین به عنوان بهانه و نقابی برای «تعلیق» انتخابات و شاید تعلیق نامحدود آن، استفاده شود.

مطمئناً می توان تصور کرد که ترامپ یک «شرایط اضطراری ملی» نیز خلق کند. برای مثال به اقدامات جنگی علیه ایران یا حتا احتمالا علیه چین دست بزند و به این بهانه شرایط سرکوبگرانه شدیدتری را برقرار کند، شمار بیشتری از گارد توفان شبه نظامی اش را برای اشغال شهرها بفرستد و انتخابات را ابطال کند (یا برای مدت نامحدود «به تاخیر» بیندازد) و یا در صورت برگزاری انتخابات، از این طریق آراء و نتایج آن را کنترل کند.

در حال حاضر، استمرار در سازمان دادن مقاومت و سازمان دادن آن به شکل قدرتمند و گسترش یابنده علیه هر حرکت سرکوبگرانۀ ترامپ، از جمله سازمان دادن مخالفت علیه تلاش های این رژیم در سرکوب رأی دهندگان و از طریق بسیج گسترده در حمایت و دفاع از آنهایی که آماج چنین سرکوبگری هستند، دارای اهمیت اساسی است.

با آگاهی کامل نسبت به ماهیت رژیم فاشیستی و آن چه نمایندگی می کند و با آگاهی نسبت به این که ترامپ فقط به دنبال سرکوب آرای کسانی نیست که علیه وی رأی خواهند داد، بلکه در تدارک است که در صورت برنده نشدن در انتخابات برای ماندن در قدرت از سرکوب خشن و قهری استفاده کند… با آگاهی کامل نسبت به اینها، هم اکنون باید دست به بسیج حقیقتا عظیم و پایدار حول خواست متحدانۀ بیرون کردن فوری این رژیم از قدرت بزنیم. این مبارزه از اهمیتی اساسی و فوری برخوردار است و باید جهت گیری آن را داشته و آماده باشیم که در صورت ضرورت اوضاع، این بسیج را بعد از انتخابات هم ادامه دهیم.

از روزهای نخست رژیم ترامپ/ پنس، سازمان «رفیوز فاشیسم» ماهیت فاشیستی این رژیم را فریاد زده و فراخوان بسیج گستردۀ توده ای با هدف بیرون راندن این رژیم از قدرت را داده است. تحقق این هدف اکنون هرچه ضروری تر و فوری تر شده است. اگر، آنها که از این رژیم متنفرند اما در گذشته نتوانستند یا نخواستند ماهیت واقعیِ فاشیستی و خطر بزرگ آن برای بشریت را تشخیص دهند، زودتر از این ها به فراخوان «رفیوزفاشیسم» پاسخ داده و فعالانه درگیر آن شده بودند، امروز با اوضاعی واقعا متفاوت و بسیار خوبی روبرو بودیم. اکنون سرانجام و به طور روزافزونی عدۀ بیشتری این واقعیت را تشخیص می دهند و حول ماهیت «اقتدارگرای» این رژیم بحث می شود و حتی استفاده از اصطلاح فاشیسم برای توصیف آن افزایش یافته است. همانطور که  خاطرنشان کردم در مورد افراد زیادی می توان گفت: «اوه!  حالا می گویند» که این فاشیسم است، گویی به تازگی فاشیسم ظاهر شده است. اما از آن جا که خطرات عمیق را می فهمیم، بهتر است این واقعیت را به رسمیت بشناسیم که الان بهتر از هرگز است. زمان در حال از دست رفتن است. اما هنوز برای محقق کردن بسیج گستردۀ توده ای خیلی دیر نشده است.  تکیه کردن بر «ضوابط» {«هنجارها»} و «مجاری معمول» سیستم و محدود کردن اقدامات خود در این چارچوب ها، از جمله انتخابات آینده، نمی تواند مشکل عمیق و فوری پیش رو را حل کند، به ویژه هنگامی که مساله مقابله با یک رژیم فاشیستی و پیروان متعصب آن است که مصمم اند این «ضوابط» را لگد مال و پاره کنند.

۴- در این لحظۀ حساس، باید از هر وسیلۀ عملِ غیر خشونت آمیز مناسب برای بیرون کردن این رژیم از قدرت، استفاده شود. اگر علیرغم اعتراضات گسترده با خواست بیرون کردن رژیم ترامپ/پنس از قدرت، این رژیم در زمان انتخابات کماکان در قدرت باقی مانده باشد، آنگاه (با فرض این که انتخابات به واقع برگزار شود) استفاده از کلیۀ ابزار مناسب برای کنار زدن این رژیم باید شامل رأی دادن علیه ترامپ باشد. بدون این که تکیۀ اساسی بر روی این روش گذاشته شود.  واضح بگویم که این به معنای «رأی اعتراضی» برای برخی کاندیداها که شانس پیروزی ندارند نیست. بلکه برای رأی موثر علیه ترامپ، در واقع باید به نامزد حزب دمکرات یعنی بایدن رأی داد.

دلیل این امر آن نیست که بایدن (و به طور کلی حزب دمکرات) یک باره تبدیل به چیزی غیر از آن چه هستند شده اند. آنها نمایندگان و ابزار سیستم استثمارگر، ستم گر و به معنای واقعی کلمه، سیستم آدمکش سرمایه داری-امپریالیسم هستند. پروسۀ انتخاباتی کماکان همان چیزی است که ما کمونیست های انقلابی نامیده ایم: BEB (مزخرفِ انتخاباتیِ بورژوازی). کماکان حقیقت این است که هیچ تغییر اساسی به سمت شرایط بهتر نمی تواند از طریق پروسۀ انتخاباتی به دست آید و این که به طور عام و به طور کلی، رأی دادن تحت این سیستم به تقویت سیستم خدمت می کند، به ویژه اگر به رأی دادن به عنوان راهی برای دست یافتن به تغییر معنادار و به خصوص اگر به عنوان «راه» به آن نگریسته شود.

اما این انتخابات، فرق دارد.

این حقیقت دارد که با هر انتخاباتی، دمکرات ها همان بازی شیادانه را اجرا می کنند. یعنی مردم متنفر از بی عدالتی و ستم را می ترسانند که به «شّر کمتر» رأی دهند و اصرار می ورزند که «شما ممکن است با هرچه ما می گوییم موافق نباشید، حتا ممکن است اختلافات و انتقادهای جدی به ما و فعالیتهای مان داشته باشید اما آیا واقعا می خواهید که آنها در قدرت باشند؟! (منظور از آنهاسفید پوستان برتری طلب، مردسالاران، غارتگران محیط زیست که تغییرات اقلیمی را انکار می کنند، و مرتجعین تمام قدِ حزب جمهوری خواه است).

و حزب دمکرات همواره و دائما این کار را کرده است. حزب دمکرات نمایندۀ سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است که سفیدسالاری، مردسالاری، غارت محیط زیست و جنگ برای امپراتوری در وجودش تعبیه شده و همواره تلاش میکند در رأس سیستم بنشیند. با این وجود گاها سر و صداهایی در مورد این جنایت ها کرده و برخی قدم ها برای برخی اصلاحات ناچیز (و در نهایت بی محتوا) بر می دارد تا به اصطلاح کاری در رابطه با آنها صورت بدهد. همه اینها در واقع به ایجاد اوضاع وحشتناکی که امروز در مقابلمان است خدمت کرده است. به لحاظ سیاسی بسیاری از کسانی که به دنبال خاتمه دادن به چنین جنایت هایی هستند را فلج کرده و به سطح وابستگان منفعلِ حزب دمکرات و نقش آن در پروسه انتخاباتی فروکاهیده است. ضمن اینکه بر آتش بخش های فاشیستِ سخت جان جامعه دمیده است که مصرند مطلقا اجازۀ هیچ تخفیفی در این جنایات و هیچ امتیازی به مبارزاتی که علیه آن می شود، داده نشود، و در واقع خواستار تقویت بیرحمانۀ این ستم و جنایات آن به طرزی افراطی هستند.

با این وجود، این انتخابات از زوایای بسیار مهمی متفاوت است.  سؤال این نیست که آیا بایدن و دمکرات ها نماینده چیز «خوبی» هستند یا اینکه آیا اصولا دمکراتها «بهتر» از جمهوری خواهان هستند. هر دوی این ها، احزاب سیاسیِ طبقۀ حاکم اند و هیچ یک از نامزدهای انتخاباتی آن ها در پایه ای ترین و اساسی ترین مفهوم، چیز «خوبی» را نمایندگی نمی کنند. بایدن در هیچ جنبۀ محتوایی «بهتر» از ترامپ نیست، جز این که او ترامپ نیست و بخشی از تلاش برای تحکیم و اجرای حاکمیت فاشیستی با تمام معنایی که دارد، نمی باشد.

اگر به این انتخابات از این زاویه که کدام نامزد «بهتر» است نگاه کنیم، از درک خطرات عمیق و عواقب بالقوه ای که در این وضعیت وجود دارند، غافل خواهیم ماند. واقعیت این است که از درون این انتخابات تنها چیز «خوبی» که میتواند بیرون بیاید،  وارد کردن یک شکست قاطع به ترامپ و کل رژیم فاشیستی است.  انجام این کار می تواند شرایط به مراتب بهتری برای ادامۀ مبارزه علیه هر آن چه رژیم ترامپ/پنس نمایندگی کرده و علیه کلیه ستم ها و بی عدالتی های این سیستم ایجاد کند و هدیۀ بزرگی برای مردم سراسر جهان خواهد بود.

باز هم در این شرایطِ بسیار خاص و خارق العاده، اگر رژیم ترامپ/پنس با وجود بسیج گستردۀ توده ای حول خواست برکناری این رژیم، در زمان انتخابات همچنان در قدرت باشد، آنگاه مبارزه علیه این رژیم فاشیستی رأی دادن علیه ترامپ از طریق رأی دادن به بایدن را ایجاب می کند، در همان حال که سازماندهی بسیج گسترده و پایدار علیه این رژیم و هر آنچه نمایندگی و در خود فشرده می کند را باید ادامه داد و آماده باشیم که بسیج گسترده را حتا اگر ترامپ در انتخابات بازنده شود اما از قبول باخت امتناع کند ادامه دهیم.

۵ – با وجود تشخیص این مساله، بسیار مهم است که یک بار دیگر به شدیدترین وجه تأکید کنیم که به دلایلی که در اینجا گفته شد ، اتکا به رأی دادن  بدون بسیج گستردۀ توده ای، به احتمال زیاد منجر به فاجعه خواهد شد.

این احتمال هست که ترامپ واقعاً در انتخابات پیروز شود. اما، چه برنده شود یا بازنده، انتخابات شامل اقدامات بی سابقه در سرکوب آرای مخالفان وی و استفاده از وسایل غیرقانونی گوناگون برای ماندن در قدرت خواهد بود. و حتی اساسی تر، با درک دقیق ماهیت فاشیستیِ رژیم و پیامدهای کامل آن، باید گفت فارغ از این که رژیم ترامپ/پنس از چه طریقی به قدرت رسیده و برای ماندن و تحکیم قدرت خود دست به چه حرکاتی می زند، در هر حالت  نامشروع است. هیتلر و نازی ها در دهه  1930 در آلمان از طریق «کانالهای عادی سیستم دمکراتیک» از جمله انتخابات به قدرت رسیدند، اما حاکمیت آنها و اقدامات وحشتناک وصف ناپذیرشان، مطلقاً هیچ «مشروعیتی» نداشت. همین اصل اساسی در مورد رژیم ترامپ/پنس صدق می کند. به دلیل ماهیت و محتوا، چیزی به نام «فاشیسم مشروع» وجود ندارد.

هر اتفاقی در انتخابات بیافتد و حتی اگر بایدن برنده و به واقع رئیس جمهور شود، هرگز «بازگشت به شرایط عادی» در کار نخواهد بود. زیرا، اولا فاشیست ها، یعنی کسانی که کماکان در مقام های بالای قدرت خواهند ماند و همچنین «پایۀ» فاشیسم که در جامعه گسترده شده است، چنین اجازه ای را نخواهند داد. و دیگر این که، به هر حال هیچ کس نباید خواهان «بازگشت شرایط عادی» باشد. چرا که «شرایط عادی» این سیستم همواره شامل ظلم و ستم وحشیانه علیه مردم سیاه و سایر رنگین پوستان از طریق ترور، قساوت و قتل عام سیستماتیک برای اجرای این ستم؛ همواره شامل تبعیض شرورانه، تعصب و خشونت علیه مهاجران، زنان، ال جی بی تی کیوها و سایر کسانی که به عنوان فرومایه و «بیگانه» تلقی شده اند، بوده است. همواره شامل جنگهای ناعادلانه برای امپراتوری و ادامه جنایات علیه بشریت بوده است و اکنون همان «شرایط عادی» از طریق ویرانی های روز افزون محیط زیست و تهدید همیشگی جنگ هسته ای، تهدیدی برای موجودیت بشر نیز محسوب می شود.

مبارزات چند جانبه برای براندازی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس جایگزینی برای حرکت به فراسوی این سیستم و هر آنچه که توسط «شرایط عادی» آن نمایندگی شده و تجسم می یابد نیست. بلکه باید به مثابه یک بخش – بخشی مهم – از حرکت به فراسوی سیستم در دست گرفته شود.

۶ – سرانجام جدا از اینکه چه اتفاقاتی در انتخابات جاری بیفتد، یک حقیقت عمیق تغییر نمی کند و آن این که هیچ تغییر اساسی به سمت شرایط بهتر در چارچوبۀ این سیستم امکان پذیر نیست. تشخیص این حقیقت و عمل کردن بر مبنای درکِ آن اهمیتی حیاتی دارد. هرچند که بسیج گستردۀ پایدار حول مطالبۀ متحد کنندۀ «برکناری رژیم ترامپ/پنس! فوری!» باید به طور عاجل پیش برود. اما در همان حال کسانی که به این درک رسیده اند که سفیدسالاری، مردسالاری و دیگر ستم ها و جنایت ها علیه بشریت که در چارچوب این سیستم جریان دارد در حقیقت در وجود سیستم سرمایه داری-امپریالیسم تعبیه شده اند، باید به طور منظم و مداوم با یکدیگر برای ساختن جنبشی گسترش یابنده و تقویت نیروهای سازمان یافتۀ برای انجام انقلابی واقعی جهت سرنگونی سیستم، کار کنند.   

خلاصه کنم: با توجه به وجود خطرات حقیقتا سرنوشت ساز، نه فقط از منظر یک موضوع خاص، هرچند که بسیار مهم باشد، و نه صرفا برای این کشور، بلکه برای توده های مردم در سراسر جهان و برای آیندۀ بشریت، نیاز فوق العاده ای هست که رویکرد و عمل مان دارای آن حد از پختگی باشد که در مواجهه با تضادهای پیچیده و دشوار اوضاع کنونی لازم است – داشتن دید وسیع، رد سکتاریسم کوته نظرانه و دگماتیسم شکننده و بی دوام، و پرهیز از رویکرد فلج کنندۀ «این یا آن». نباید گفت: ما علیه سفیدسالاری و خشونت پلیس مبارزه می کنیم یا برای بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس؛ یا در این انتخابات شرکت میکنیم یا مبارزه توده ای علیه مظالم سیستم و این رژیم فاشیستی راه می اندازیم.؛ یا با هر وسیلۀ مناسبی به مخالفت با این رژیم بلند می شویم یا برای انقلاب کار می کنیم.  در این شرایط استثنائی و بسیار پیچیده و از چشم انداز پیشبرد مبارزه با هدف محو نهایی همه انواع ستم و استثمار، در همه جای جهان، نیاز فوری به انجام همه این کارها هست و این کار را باید بر مبنای درک رابطۀ صحیح و لازم بین بخشهای مختلف این رویکرد کلی باید انجام داد: با قرار دادن تأکید اصلی و اتکا بر  بسیج توده ای وسیع، رأی دادن در این شرایط خارق العاده لازم و مهم است اما نباید تکیۀ عمده را بر آن گذاشت؛ و به طور بنیادین، همه این کارها را باید به خدمت ایجاد شرایط مساعدتری برای ساختن نیروهای متشکل در آورد، تا نه فقط مقاومت علیه جنایت های این سیستم را پیش ببریم بلکه برای این که بتوانیم بالاخره انقلاب کنیم؛ انقلابی برای پایان دادن به حیات این سیستم  فوق العاده جنایتکار و تسلط آن در جهان، به هر شکلی.