حصار سرکوبهای اخیر جمهوری اسلامی را با محاصرۀ سیاسی در هم بشکنیم
ریشه های سیاسی شدت یابی سرکوبهای فعالین
سرسخن نشریه آتش شماره ۱۱۱ بهمن ۱۳۹۹
اعدام شتاب زده ی بیش از یازده تن از شهروندان بلوچ در کم تر از یک ماه، بازداشت دسته جمعی بیش از بیست و هفت نفر از فعالین در کردستان که همچنان هم ادامه دارد، بازداشت های گروهی شهروندان عرب در مناطق جنوبی ایران، صدور احکام غیابی در حالی که متهم در دسترس است، بازداشت های گسترده ی فعالین حقوق کارگران، کودکان، زنان، محیط زیست، بازداشت هنرمندان و نویسندگان و صدور احکام سنگین به دلیل فعالیت های هنری و اجتماعی شان: جمهوری اسلامی بر شدت سرکوب ها شدیدا افزوده است. شروع این موج گسترده و تشدید شده ی سرکوب در ماه منتهی به آبان و ماه های منتهی به نوامبر تصادفی نبوده و نیست. آبان و نوامبر برای جمهوری اسلامی اهمیت ویژه ای داشتند.
آبان مهم بود: آبان ۹۹ سالگرد کشته شدن ۱۵۰۰ نفر از توده ی عاصی بود. طی این یک سال جمهوری اسلامی نه تنها ناکارآمدی خود در پاسخ گویی به حداقلی ترین نیازهای توده ها را به اثبات رساند، بلکه بحران هایش تشدید شد و فشار آن بحران ها بر گرده های مردم نیز. تحت چنین شرایطی که به حاد شدن بحران مشروعیت دولت جمهوری اسلامی در بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی منجر شده بود، این دولت از متشکل و تعرضی شدن گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی می هراسید. از سوی دیگر، تضادهای شدت یابنده ی سیاسی – اجتماعی و خیزش های توده ای متعاقب آن به شدت یابی شکاف ها درون گروهی دولت نیز دامن زد. جناح های مختلف قدرت در حال زورآزمایی آشکار و پنهان در مقابل یکدیگرند و برای نبردها در عرصه های مختلف خود را آماده می کنند. اما از آن جایی که دولت جمهوری اسلامی در تمام جناح بندی هایش، نه توان پاسخگویی به خواست ها را داشت و نه ،تا به اینجای کار، برگ برنده (همچون اصلاح طلبی، اعتدالگرایی، عدالت خواهی) کارآیی برای ساختن یک پایگاه اجتماعی قدرتمند داشت، به مثابه یک دولت فاشیستی، برای حفظ ستون های دولت خود، سرکوب ها را هر چه بیشتر تشدید کرد.
اگر چه در این سرکوب ها دسته های مختلف درون دولت، همراه هستند، اما در عین حال دعواهای درونی آنها همچنان ادامه دارد. یکی از عرصه های مهم مبارزه، با توجه به شرایط جسمانی رهبر جمهوری اسلامی، مبارزه بر سر این است که چه کسی و نزدیک به چه جناحی رهبری جامعه ی اسلامی را در آینده به دست خواهد گرفت. همه ی این شکاف ها و تضادها – در سطح جامعه و درون دولت- جامعه را آبستن تحرکات زیادی می کند. جمهوری اسلامی در صدد خفه کردن نطفه های این تحرکات است. و برای جلوگیری از چنین تحرکاتی هر چه بیشتر به دنبال این است که پیوند توده های ناراضی را با سازمان دهندگان و فعالین سیاسی و اجتماعی قطع کند. به همین خاطر است که در این دور عمده ی فعالین سیاسی و اجتماعی را به بازداشت های طولانی مدت، محکوم کرده است.
نوامبر مهم بود: سوم نوامبر ۲۰۲۰، پنجاه و نهمین دور انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. انتخاباتی که از جهات مختلف برای جهان مهم بود. تضادهای امپریالیستی به شدت حاد شده بود (و همچنان هست) و جهان منتظر بود ببیند بالاخره آمریکا در مقابله با این تضادها راه امپریالیستی دموکرات ها را اتخاذ می کند یا راه امپریال-فاشیستی ترامپ/پنس را و مهمتر آنکه آیا دولت بورژوازی در آمریکا، به مثابه دولتی که رهبری این دور از رقابت و تضادهای امپریالیستی(پس از جنگ جهانی دوم تا به کنون) را عهده دار است می تواند به قدری انسجام داشته باشد که مکانیسم رقابت های جهان امپریالیستی را مدیریت کند یا خیر؟ اما مشخصا این انتخابات، برای صفوف مختلف حاکمان دولت جمهوری اسلامی اهمیت ویژه ای داشت. مسئله این بود که شرایط متضاد جهانی امکانات برای جهت گیری کردن به سوی کدام یک از امپریالیست ها را مهیاتر می کند: چین یا آمریکا. البته تضادهای امپریالیستی در مقطع کنونی خیلی پیچیده تر از نبرد دو کشور امپریالیستی است. اما به هر ترتیب، چین، آمریکا، روسیه و کشورهای اتحادیه ی اروپا ایفا کنندگان نقش های اصلی تئاتر امپریالیسم در مقطع کنونی هستند، که در مرکز آن، رقابت بین چین و آمریکا قرار دارد. این که پرده های آتی این نمایش چگونه رقم می خورد، و اینکه جمهوری اسلامی در کدام پرده، چه نقش هایی بازی کند، از پیش مقدر نبود و وقایع انتخابات آمریکا نقش تعیین کننده ای ایفا می کرد.
علی ای حال، اگر چه ادامه ی نمایش برای جناح های مختلف جمهوری اسلامی مشخص نبود، اما یک چیز به تمامی برای تمای جناح های این دولت روشن بود: فارغ از اینکه با کدام یک از امپریالیست ها زد و بند می کنند و امکانات کدام یک مهیاتر خواهد بود و کدام جناح در درون دولت جمهوری اسلامی می تواند ابتکار عمل را به دست بگیرد، نمی توانند به مثابه دولتی وارد مذاکره شوند که توان مهار بحران هایش را ندارد و اقشار مختلف مردم پایه های آن را به لرزه در می آورند.
جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت بورژوایی که جانشین دولت بورژوایی پهلوی شد، می داند که راه به قدرت رسیدنش به واسطه ی زد و بندهای قدرت های امپریالیستی هموار شد. زد و بندهایی که از سویی محصول تضادهای امپریالیستی بین بلوک شرق و غرب بود و از سوی دیگر محصول عدم اعتماد امپریالیست ها به پهلوی در جهت حفظ استحکامات دولتش در مقابل خیزش های توده ای.
جمهوری اسلامی که خود از دل چنین تجربه ای برآمده به هیچ وجه حاضر نیست در مقابل تحرکات مردمی قافیه را ببازد. این دولت می داند که اگر بخواهد با هر کدام از امپریالیست ها همراه شود، باید پیش از هر چیز ضمانت کنترل وضعیت را به آن ها بدهد. دقیقا همین امر است که علی رغم تضادهای شدید درون دولت جمهوری اسلامی برای اتخاذ سیاست های مختلف خارجی، همگی آن ها در سرکوب فعالین و معترضان همراه و یک صدا هستند. و حتی برای حفظ ظاهر هم که شده نجواهای خجولانه ی بنفش و شکلاتی و سبز در انتقاد از مامور مرگ دستگاه قضا شنیده نمی شود.
در جهان امپریالیستی، شرایط داخلی هر کشور مستقیما به اوضاع بین المللی مرتبط است و در نهایت توسط اوضاع بین المللی تعیین می شود. «آبان» و «نوامبر»- تضادهای داخلی و بین المللی- در هم گره خورده اند. نکته ی هشدار دهنده در تحلیل فوق این مسئله است که سرکوب های اخیر جمهوری اسلامی را به هیچ عنوان نمی توان ادامه ی سرکوب های «متداول» و «معمول»ی به حساب آورد، که همیشه در جمهوری اسلامی تداوم داشته است. تضادهای درون قدرت و تعیین تکلیف بر سر رهبری، تعیین تکلیف با توده ها و جلوگیری از تحرکات پیوند خوردن توده ها با سازمان دهندگان و فعالین سیاسی، و نهایتا همه ی اینها بر بستر تضادهای تشدید شونده ی امپریالیستی خصلت های این دور جدید از سرکوب را معین می کند. این اوضاع تضادمند، حامل خطرات و فرصت هایی است.
جمهوری اسلامی خود را در نقطه چرخشی سرنوشت ساز می بیند و تنها سلاحش در مقابل توده های عاصی سرکوب است. اما از سوی دیگر، تهاجمش از سر استیصال است. هم توده های خشمگین بر دروازه هایش می کوبند و هم در توفان های مهار نکردنی جهانی گیر کرده است و این دو عامل مرتبا شکاف های درونی اش را نیز بیشتر می کند. و مجموعه اینها مانع از آن است که بتواند تعادلش را حفظ کند. باید در مقابل موج سرکوبش ایستاد و آن را به ضد خودش بدل کرد. پایه های مادی تحقق این امر هر روز بیشتر می شود.
درست است که در این سمفونیِ سرکوب تمامی جناح های جمهوری اسلامی همصدا هستند. اما مبناهای اتحادشان شکننده است. به همان نسبت که امواج مقاومت در مقابل سرکوب بلندتر شود دیوار اتحاد آنها شکاف بیشتری بر خواهد داشت. فعالین همه ی حوزه ها باید آگاه باشند که این سرکوب تمامی عرصه های مبارزه را هدف گرفته است؛ در حضور این سرکوب، عرصه ی فعالیت برای تمامی فعالین محدودتر خواهد شد. در این خصوص اشاره به یک نکته ضروری است. سرکوب های جمهوری اسلامی، نه از سر همه توانیش بلکه از استیصال این دولت در حل تضادهایش است. عقب راندن جمهوری اسلامی در سرکوب هایش شرط امکان گسترش هر گونه مبارزه ی دیگر است. در این اوضاع نباید به فعالیت در خارج از کشور کم بها داد. فعالین، دانشجویان مترقی و مبارزانی که در خارج از کشور هستند باید پژواک گسترده فریاد دادخواهی زندانیان سیاسی باشند و هر چه بیشتر فشارها را بر جمهوری اسلامی تقویت کنند. بزنگاه حساسی است. شرایط تاریخی- جهانی متفاوت از شرایط دهه هفتاد میلادی است، اما فراموش نکنیم که یکی از مبناها و عرصه های گسترده ی مبارزه علیه دولت پهلوی، مبارزه علیه سرکوب های سیاسی آن بود. حول این مبارزه، اتحادی بین المللی شکل گرفت. اینبار بر عهده ی نسل جدید مبارزان در داخل و خارج است که چنین مهمی را عهده دار شوند.