معلق میان دو مرگ

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: < 1 دقیقه
تصویری از بهنام محجوبی پیش از مرگ در آسایشگاه امین آباد و مادرش پس از دریافت خبر مرگ بهنام

نه! این مرگ تمام نمیشود

مرگمان تمام نمیشود

شانه به شانۀ ثانیه ها است

همین که در همه جا پراکنده است

و سهل تر از هوا در ریه فرو میبلعیمش.

مرگ که در تولید انبوهش به خودکفایی رسیده اید

و به عدالت تقسیمش میکنید.

همین مرگمان که تمام نمیشود و ما که تمام نمیشویم

 و مرگتان که فرا نمیرسد

که کاش برسد و تا تمامی تمامتان، تمام نشود

و چشمهای خیره که معلقند میان این دو ناتمامی

زمان ایستاده است

باد میوزد

شاخه های درختان زردآلو و سپیدار، سوگوار و دست افشان میلرزند

نگاه مردی به درشتی چشمان حلاجِ سربدار از پشت پنجره به مرگمان خیره مانده است

و چشمان انبوه زنانِ هم ­آغوش که در رویای مرگتان به زمین خیره اند و پای میفشارند

«باش تا نفرین “مردم” از شما چه سازد»

الف.صحاف ۲۸ بهمن ۱۳۹۹