واقعیت کمونیسم .اقتصاد سیاسی مارکسیستی. بخش نهم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

بخش نهم: اقتصاد سوسیالیستی به معنای از بین بردن مالکیت خصوصی سرمایه داری است

از نشریه آتش شماره ۱۱۲ اسفند ۱۳۹۹

در چند شمارۀ آیندۀ ستون واقعیت کمونیسم، از طریق مرور فصل های مختلف کتاب  اقتصاد مائوئیستى و راه انقلابى که به کمونیسم می انجامد: کتاب آموزشى شانگهاى، درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى به تئوری و پراتیک استقرار نظام اقتصادی سوسیالیستی در تجربۀ چین سوسیالیستی (۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶) خواهیم پرداخت. کتاب آموزشی شانگهای، در عین تشریح سیاست ها و اقداماتی که به استقرار نظام اقتصاد سوسیالیستی منجر شد، شالوده های تئوریکِ این اقدامات را نیز روشن کرده و نشان می دهد شالودۀ تئوریک تجربۀ بزرگ ساختمان سوسیالیسم در آن کشور را تئوری های مارکس و انگلس و همچنین جمعبندی های مائوتسه دون از جوانب مثبت و منفی ساختمان سوسیالیسم در شوروی (۱۹۱۷ تا اواسط ۱۹۵۰) و فاجعۀ احیای سرمایه داری در آن کشور پس از مرگ استالین تشکیل می داد. در چنین فرآیندی بود که کمونیست های انقلابیِ چین تحت رهبری مائوتسه دون، برای اولین بار در تاریخ جنبش کمونیستی، موفق به تدوین و گسترش اقتصاد سیاسی سوسیالیسم شدند. کتاب آموزشی شانگهای توسط کلکتیوی از کمونیست های انقلابی شانگهای تحت رهبری چان چون چیائو نگاشته شد. در ماه ژوئن ۱۹۷۱، کار تحقیق و نگارش کتاب آغاز شد. به این تلاش، به صورت فعالیتی ادامه دار نگریسته می شد. فرآیند نگارش، به بحث گذاشتن و تصحیح پیش نویس های کتاب، فرآیندی بارور بود. پنجمین دست نویس کتاب، هیچگاه فرصت انتشار نیافت. زیرا، در سال ۱۹۷۶، گروهی از رهبران حزب کمونیست چین که راه سرمایه داری را در پیش گرفته بودند و بورژوازی نوین چین را نمایندگی می کردند، طی کودتایی، کمونیست های انقلابی را از رهبری حزب و دولت سوسیالیستی چین سرنگون کرده و دروازه های سرمایه داری را به روی چین باز کردند. چان چون چیائو در زمرۀ رهبرانی بود که دستگیر و در سال ۱۹۹۰ در زندان جانباخت. (برای شرح بیشتر در مورد فرآیند نگارش کتاب به مقدمۀ ریموند لوتا در کتاب آموزشی شانگهای، ص ۴۴  رجوع کنید. این کتاب به زبان فارسی در cpimlm.org در دسترس است).

برای مرور اصول عام اقتصاد سیاسی مارکسیستی، که در پاره های قبل در همین ستون بحث شده اند، مطالعه فصل اول و دوم  کتاب آموزشی شانگهای را پیشنهاد می کنیم.

تغییر بنیادین جامعه اساسا به معنای از بین بردن مالکیت خصوصی سرمایه داری است

سرمایه داری نیز مانند برده داری و فئودالیسم، سیستمی است مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید. انگلس می گوید، « پیشرط مقید کردن انسان به کار خسته کننده و یکنواخت در تمامی شکل های مختلف، آن است که انقیاد کننده، ابزار کار را در اختیار دارد و تنها ازین طریق می تواند فرد مقید را به کار بگیرد. …»[۱]

اما، تفاوتی تاریخی و سرنوشت ساز میان سرمایه داری و نظام های مالکیت خصوصیِ پیشین موجود است. زیرا، سرمایه داری جمعی ترین تولید اجتماعی را در تاریخ بشر به ظهور رسانده و تمام جهان را وارد فرآیند واحدی از تولید اجتماعی کرده است. در نتیجه، نه تنها امکان بلکه ضرورت ایجاد جمعی ترین مالکیت بر ابزار تولید یعنی مالکیت اشتراکی یا کمونیستی بر ابزار تولید ثروت را به وجود آورده است.

با درک این مساله، معنا و وظیفۀ انقلاب در عصر حاضر روشن می شود. انقلاب هر تغییری نیست بلکه به معنای از بین بردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. کتاب آموزشی شانگهای بر نظریۀ مارکس و انگلس تاکید می کند که محو مالکیت خصوصی کهنه نیازمند آن است که طبقۀ پرولتاریا از طریق انقلاب کمونیستی قدرت سیاسی را به دست گیرد و از «برتری سیاسی خود» استفاده کرده و گام به گام تمام سرمایه را از بورژوازی گرفته و ابزار تولید را در دست دولت (یعنی پرولتاریائی که به مثابه طبقه حاکمه سازمان یافته است) متمرکز کند.[۲]

به یک کلام، مبارزه برای سرنگون کردن دولت حاکم و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین (دولت دیکتاتوری پرولتاریا) برای رسیدن به هدفِ تغییر گام به گام نظام مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به نظام مالکیت همگانی سوسیالیستی است تا علت شکاف های طبقاتی و اجتماعی و فقر و نابرابری از میان برداشته شود: «حرکت از این نقطه، بسیار ضروری است و فقط با حرکت از این نقطه است که می توان کلیه نظام های استثمارگرانه را اساساً نفی کرده و پرولتاریا و زحمتکشان به لحاظ اقتصادی از یوغ آن نظام ها رها شوند و در مسیر سوسیالیستی بسوی فراوانی اشتراکی همگانی پیش روند.»[۳]

حال ببینیم در انقلاب کمونیستی چین، از بین بردن نظام مالکیت خصوصی و جایگزین کردن آن با نظام مالکیت همگانی چگونه پیش رفت.

پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در چین به سال ۱۹۴۹، آغاز گسست و بزرگترین اقدام در تبدیل مالکیت خصوصی سرمایه داری به نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی، مصادره سرمایه های بزرگ و تجمیع آن زیر مالکیت دولتی بود. علت این اقدام را کتاب آموزشی شانگهای چنین توضیح می دهد: «در نظام سرمایه داری، نیرو های مولده، در سطح بسیار بالائی خصلت اجتماعی یافته اند. در نتیجه وجود یک مرکز اجتماعی که بصورت مرکزی، بخشها و بنگاههای تولیدی را هماهنگ کند، بطور عینی ضروری شده است. در جامعه سرمایه داری جامه عمل پوشاندن به این ضرورت عینی، امکان پذیر نیست. در جامعه سوسیالیستی، این مرکز اجتماعی، دولت سوسیالیستی تحت دیکتاتوری پرولتاریاست. فقط با برقراری این دولت که تمام مردم کارکن رانمایندگی می کند و با برقراری نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم بر ابزار تولید، مردم کارکن می توانند شریانهای اقتصاد سوسیالیستی را کنترل کنند و نظام استثماری سرمایه داری را اساسا از بین ببرند.» (همانجا)

در گام های نخستین، بنگاه های تولیدی کوچک مصادره نشدند و فقط سرمایه های بزرگ که شریان اقتصاد کشور را در دست داشتند و مانع عمده در مقابل رشد نیروهای تولیدی اجتماعی و تکیه گاه اقتصادی اصلی دولت سرمایه داری بودند، مصادره شدند. در انجام این مهم، راهنمای انقلابیون کمونیست چین درس های کمون پاریس[۴] و جمعمبندی لنین از اشتباهات کمون بود. لنین گفت، یکی از دو اشتباهی که ضربات مهلک بر کمون پاریس زد این بود که پرولتاریا بنگاه های اقتصادی بزرگ مثل بانک فرانسه که مرکز عصبی اقتصاد ملی فرانسه بود را، فورا در دست نگرفت و در این کار کوتاهی کرد.

پیش از پیروزی انقلاب، مائوتسه دون، بر مبنای تحلیل علمی از ساختار اقتصادی-اجتماعی چین، وظایف انقلاب را مشخص کرده بود. در کشوری مانند چین، سرمایه بزرگ در دست دولت و انحصارات بزرگ خانواده های قدرتمند بود که در ترکیب با قدرت دولتی، مجموعا یک سرمایه داری انحصاری را تشکیل داده بودند: «این سرمایه داری انحصاری در ارتباط نزدیک با سرمایه خارجی، طبقه ملاکین بومی، و دهقانان ثروتمند از نوع کهن، سرمایه داری انحصاری دولتی فئودال کمپرادوری را بوجود آورده است.» (مائو. اوضاع کنونی ووظایف ما. جلد ۴ )

سرمایه ها و بنگاه های بزرگ تحت نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم سازمان یافتند، که در آن هم ابزار تولید و هم محصول کار در اختیار دولت سوسیالیستی قرار گرفت و شامل ذخائر معدنی، رودخانه ها، آب ها، جنگل ها، زمین های غیر زراعی، و سایر منابع طبیعی، موسساتی مانند  خطوط آهن، خدمات پستی و ارتباطات، بانک ها، مزارع و کارخانجات و بازرگانی دولتیِ سابق می شد. دولت به عنوان نماینده کلیه زحمتکشان صاحب ابزار تولید بوده و بر تخصیص و توزیع معقولانه و متحدانه آنها ، نظارت می کرد. در صنایع مدرن، دپارتمان ها و موسسات گوناگون با حلقه های پیش و پس، به طور نقشه مند به یک دیگر مرتبط و وابسته شدند و جملگی اجزا ارگانیک درونی کلیت تولید اجتماعی گشتند. صنایع تحت اداره دولت، کمیت عظیمی از ماشین آلات، مواد و مصالح، ابزار را فراهم کرده و موتور محرکه پیشرفت های فنی در بخشهای مختلف اقتصاد بود. این صنایع، نقش مهمی در مکانیزاسیون کشاورزی چین بازی کردند. زیرا، به طور مستمر انبوهی از تراکتور، ماشین دروگر، وسایل حمل و نقل، برق، سوخت، کودهای شیمیایی و ضد آفات را برای آن بخش فراهم می کردند. صنایع دولتی، حجم عظیمی از وجوه صندوق ذخایر دولت را تامین می کردند تا برای برای ساختمان اقتصادی، فرهنگی و دفاعی، استفاده شوند. نظام مالکیت سوسیالیستی دولتی، در بخش مزارع دولتی نیز برقرار شد. نظام مالکیت بر زمین های کشاورزی، درجات متفاوتی از تجمیع را دارا بود: از مالکیت تعاونی تا مالکیت جمعی و بالاخره کمون های کشاورزی. در این مجموعه، مزارع دولتی نقشی متفاوت از اقتصاد کلکتیوی (جمعی) ایفا می کردند. کتاب شانگهای چنین توضیح می دهد: «یکم، علاوه بر وجوه صندوق ذخیره که توسط خود مزرعه انباشت می شود، در هنگام ضرور دولت نیز برای تسریع مکانیزاسیون در آن سرمایه گذاری می کند. دوم، مزرعه دولتی پایگاه مهمی برای دولت جهت انجام ان رشته از آزمایش های علمی کشاورزی است که محتاج پرسنل تحقیقی تخصصی تر، بودجه بیشتر، و دوره ای طولانی برای نیل به نتایج مفید است. اقتصادهای کلکتیو در روستا بخاطر فقدان نیروی کار، منابع مادی و بودجه ضروری نمیتوانند این نوع عملیات را پیش برند. از سوی دیگر، مزرعه دولتی میتواند نیروی کار، منابع مواد اولیه، و بودجه ضروری را در چارچوب یک برنامه سراسری جهت ازمایشات علمی گوناگون متمرکز کند و نتایج سودمندـ نژادهای اصلاح شده، تجربه پیشرفته ترـ این مزارع را در اسرع وقت در اختیار کمونهای کشاورزی خلق قرار دهد. سوم، در زمینه احیاء اراضی غیر زراعی در مقیاس عظیم، توسعه جنگلها و چوب بری نیز مزارع دولتی نسبت به اقتصاد کلکتیوی برتر و مناسب ترند.» (همانجا)

این تحول در نظام مالکیت کهنه، دروازه ها را به روی رشد سریع نیروهای مولده اجتماعی در چین سوسیالیستی بازگشود. کتاب آموزشی شانگهای می نویسد: «پیدایش نظام مالکیت دولتی سوسیالیستی نتیجه اجتناب ناپذیر تضاد میان نیروهای مولده اجتماعی و مالکیت خصوصی سرمایه داری در صنایع مدرن است. تنها با مالکیت دولتی سوسیالیستی است که تضادهای میان خصلت اجتماعی تولید و خصلت خصوصی مالکیت بر ابزار تولید در جامعه سرمایه داری و تضاد بین خصلت متشکل تولید در بنگاههای منفرد و خصلت انارشیستی تولید در کل جامعه میتوانند حل شود. تنها در آن زمان است که برباد دادن و نابودسازی نیروهای مولده و محصولات در اشکالی که مشخصه نظام سرمایه داری است و افراط گری بورژوازی و نمایندگان سیاسی آن، از بین می رود. بدین ترتیب، نیروهای مولده امکان توسعه سریعتر را می یابند. اقتصاد دولتی که مبتنی بر نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم است، شریان حیات اقتصاد ملی را کنترل میکند.» (همانجا)

در فصل آینده به «رویکرد به سرمایه های کوچک و متوسط» و «تضادمندی نظام مالکیت همگانی سوسیالیستی» خواهیم پرداخت.

آمار و فکت ها سخن می گویند:

در طول سالهای سوسیالیسم در چین تحت رهبری مائو (از ۱۹۴۹-۱۹۷۶ ) امید به زندگی جهش کرد و از ۳۲ سال به ۶۵ سال رسید. یعنی، دو برابر شد.[۵] در دهه ۱۹۶۰ خیزش های جوانان سراسر جهان را فرا گرفت. تنها دولتی که انتقاد و شورش علیه نخبگان قدرت و سیاست های ستمگرانۀ دولت خود را تشویق کرد چین سوسیالیستی بود. در شروع «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» در چین (۱۹۶۶) مائو این شعار را بلند کرد: «شورش علیه هر آن چه ارتجاعی است حق است»  و از دانشجویان خواست که «مقرهای فرماندهی رهروان سرمایه داری را بمباران کنید». سفر و انتشارات برای دانشجویان و کارگران شورشی مجانی شد. تجمعات توده ای برای انتقاد از سیاست های اقتصادی و اجتماعیِ مقامات دولت و حزب تشویق شد. (مصوبه کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در باره انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی. ۸ اوت ۱۹۶۶).[۶]

 در سال ۱۹۴۹، هنگامی که انقلاب چین پیروز شد، حدود ۱۵٪ از مردم سواد خواندن و نوشتن داشتند. هنگام مرگ مائوتسه دون در سال ۱۹۷۶ این میزان به ۸۰٪ رسید.[۷] در چین با تشکیل کمون های روستایی در سال ۱۹۵۸ مشکل جمعی کردن کار خانگی و بزرگ کردن نسل بعد نیز تا حدی حل شد. (ماریا میس)[۸] در سال ۱۹۵۹ نزدیک به ۵ میلیون مهد کودک و سه و نیم میلیون کودکستان در مناطق روستایی چین  ایجاد شد. (همانجا. ماریا میس) در همان دهسال اول انقلاب، چین که پیش از انقلاب هیچ زیربنای صنعتی نداشت صاحب صنایع سنگین و سبک و زیربنای فن آوری مستقل و درون زا شد. لی اونستو، خبرنگار نشریه «انقلاب» در مقاله ای «اقدامات فوری دولت چین پس از پیروزی انقلاب در سال  ۱۹۴۹» را بر می شمارد:

ضبط دارایی های امپریالیستهای خارجی وسرمایه داران بزرگ چینی

ضبط املاک ملاکین بزرگ و توزیع میان دهقانان

وضع قوانین جدید که براساس آن تمامی ازدواج های اجباری غیرقانونی اعلام گردید و به زنان مانند مردان حق طلاق داده شد. فروش اطفال و کار کودکان ممنوع شد.

ساعات کاری از۱۲-۱۸ ساعت به ۸ ساعت تقلیل یافت.

اقدامات متعدد برای بهبود معیشت و سطح زندگی

بسیج توده ای برای حل معضلات اجتماعی چون اعتیاد و فحشا

سرکوب اراذل واوباش بزرگ، دلالان تن فروشی و فروشندگان موادمخدر

هم زمان درمان معتادان موادمخدر، تامین شغل و خانه و حق تعلیم، خدمات بهداشتی و تعلیمات رایگان برای تن فروشان و مجرمین کوچک

زندگی سیاسی واجتماعی مردم تغییرکرد و ملیون ها نفربه انجمن های دهقانی، اتحادیه های کارگری، سازمان های زنان، وجوانان، جمعیت های فرهنگی، علمی، آموزشی وغیره پیوستند. این جمعیت ها و اتحادیه ها به مردم امکان می داد که در تصمیم گیری ها و تغییرات جامعه نقش بازی کنند.

کمیته های شهریِ متشکل از صدها وهزارها خانواده، اختلافات و منازعات میان مردم را دوستانه حل می کردند، جلوی گسترش تبه کاری و جنایت را می گرفتند، ازنظافت شهری مواظبت میکردند، به خانوارهای ناتوان کمک میکردند و محافل فرهنگی وآموزشی دایر مینمودند، کارزارمبارزه بابیسوادی رادر روستاها، کارخانه ها ومحله ها ونواحی فقیرنشین پیش میبردند. کمیته های دهقانی که اساساً ازدهقانان فقیر و بی زمین تشکیل شده بودند، مسولیت داشتند تا اصلاحات ارضی را عملی کنند. در این تغییربزرگ اقتصادی واجتماعی زنان برای اولین بار صاحب زمین شدند. درسال ۱۹۵۲ نیمی از زمین های زراعتی چین توزیع مجددشده بود و ۳۰۰ ملیون دهقان فقیروبی زمین صاحب زمین شده بودند.

منبع: لی اونستو به مناسبت ۱۱۵ سالگی تولد مائو

[۱] انگلس. آنتی دورینگ. ص ۲۰۵ انگلیسی

[۲] مارکس و انگلس. مانیفست کمونیست

اهمیت مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به عنوان شاکلۀ استثمار طبقاتی از موضوعات مهم جدال های سیاسی و تئوریک مارکس و انگلس علیه سوسیالیست های قلابی بود. نمونه ای از این مبارزات، اثر معروفشان با عنوان «نقد برنامه گوتا» است. برنامۀ گوتا متعلق به لاسالی ها (فردیناند لاسال) بود که در سال های ۱۸۷۰ جریان با نفوذی در جنبش کارگری آلمان بودند. در این برنامه نوشته شده بود، در هر جامعه ای، «کار سرمنشاء همه ثروت ها و فرهنگ» است. مارکس و انگلس جواب دادند: « در هر جامعه و فرهنگی، کسی که جز نیروی کارش مایملک دیگری ندارد همواره برده کسانی می شود که خود را صاحب شرایط عینی کار کرده اند. او فقط با اجازه آنها می تواند کار کند؛ بنابراین فقط با اجازه آنها می تواند زندگی کند.» (مارکس. نقد برنامه گوتا)

[۳] اقتصاد مائوئیستی و مسیر انقلابی به سوی کمونیسم (کتاب آموزشی شانگهای) فصل سوم

[۴] کمون پاریس اولین تلاش طبقه پرولتاریا برای استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا بود که در سال ۱۸۷۱ در پاریس پیروز شد اما بیش از دو ماه دوام نیاورد.

[۵]Penny Kane, The Second Billion (New York: Penguin, 1987), chapter 5.

[۶] Peking: Foreign Languages Press, 1970

[۷] Ruth Gamberg, Red and Expert (New York: Schocken, 1977), p. 41.

[۸] Maria Meis, Patriarchy and Capitalist Accumulation, New Edition by Zed Books 1998