اقتصاد سیاسی مارکسیستی؛ بخش دهم: رویکرد سوسیالیسم به مالکیت های کوچک

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

واقعیت کمونیسم

از نشریه آتش شماره ۱۱۳ فروردین ۱۴۰۰

همان طور که در شماره های قبل گفتیم، جامع ترین اثر مارکسیستی که پیشرفته ترین تجربۀ ساختمان اقتصاد سوسیالیستی را تئوریزه کرده است، کتاب اقتصاد مائوئیستى و راه انقلابى که به کمونیسم می انجامد: کتاب آموزشى شانگهاى درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى است که در سلسله مباحث مربوط به اقتصاد سوسیالیستی، به آن تکیه خواهیم کرد. ریموند لوتا، تئوریسین اقتصاد سیاسی مارکسیستی و مروج کمونیسم نوین باب آواکیان، در بارۀ این کتاب می گوید: «کتاب حاضر که در سال ۱۹۷۵ نوشته شده بازتاب پیشرفته ترین تجربه اقتصاد سوسیالیستى است که دنیا تاکنون به خود دیده است. از سال ۱۹۴۹، انقلاب سوسیالیستى در چین با کسب قدرت سراسرى توسط کارگران و دهقانان و تحت رهبرى حزب کمونیست چین آغاز شد. انقلاب از چند مرحله مهم گذر کرد. هر کدام از این مراحل با تغییرات انجام شده در نظام مالکیت، ایجاد شکل هاى اقتصادى و ادارى نوین سوسیالیستى و کارزارها و خیزش هاى سیاسى توده اى مشخص می شوند. در سال ۱۹۷۶ که قدرت طبقه کارگر توسط یک کودتاى نظامی سرنگون شد، انقلاب سوسیالیستى چین شکست خورد و خاتمه یافت. به ساعت تاریخ، ۲۷ سال مثل بارقه نوری است که لحظه ای روی صفحه رادار ظاهر شده و ناپدید می شود. اما دستاوردهایى که طى همان ۲۷ سال (۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶) حاصل شد، تاریخ ساز بود. یک چهارم نوع بشر قهرمانانه مبارزه کرد تا پلی به آینده بزند. صدها میلیون نفر پاى در جاده تحولات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى اى گذاشتند که تاکنون نظیر نداشته است. …»

در شمارۀ قبل گفتیم در اقتصاد سوسیالیستی، ابزار تولید در تملک خصوصى اقلیتى از افراد جامعه نیست بلکه از طریق مالکیت دولتی همگانی، تحت کنترل جمعى جامعه قرار می گیرد و اقتصاد بر حسب برنامه ریزی آگاهانه، با تعاون اجتماعى و مشارکت آگاهانه توده ها پیش می رود. تاکید کردیم که، تغییر بنیادین جامعه اساسا به معنای از بین بردن مالکیت خصوصی سرمایه داری، بر ابزار تولید است. با تکیه بر فصل سوم از کتاب «شانگهای» نشان دادیم که این تغییر بنیادین، در جامعۀ چین پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در سال ۱۹۴۹، چگونه آغاز شد. اول، سرمایه ها و بنگاه های بزرگ مصادره و تحت نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم سازمان یافتند. در این مالکیت، هم ابزار تولید و هم محصول کار در اختیار دولت سوسیالیستی قرار گرفت و شامل، ذخائر معدنی، رودخانه ها، آب ها، جنگل ها، زمین های غیر زراعی، و سایر منابع طبیعی، موسساتی مانند  خطوط آهن، خدمات پستی و ارتباطات، بانک ها، مزارع و کارخانجات و بازرگانی دولتیِ سابق نیز می شد. در صنایع مدرن، دپارتمان ها و موسسات گوناگون با حلقه های پیش و پس، به طور نقشه مند به یک دیگر مرتبط و وابسته شدند و جملگی اجزا ارگانیک درونی کلیت تولید اجتماعی گشتند. صنایع تحت اداره دولت، کمیت عظیمی از ماشین آلات، مواد و مصالح، ابزار را فراهم کرده و موتور محرکه پیشرفت های فنی در بخش های مختلف اقتصاد بود. این صنایع، به طور مستمر انبوهی از تراکتور، ماشین دروگر، وسایل حمل و نقل، برق، سوخت، کودهای شیمیایی و ضد آفات را برای بخش کشاورزی فراهم کردند که مکانیزاسیون کشاورزی را به پیش راند. صنایع دولتی، حجم عظیمی از وجوه صندوق ذخایر دولت را تامین می کردند تا برای برای ساختمان اقتصادی، فرهنگی و دفاعی، استفاده شود. نظام مالکیت سوسیالیستی دولتی، در بخش مزارع دولتی نیز برقرار شد. این تحول در نظام مالکیت کهنه، دروازه ها را به روی رشد سریع نیروهای مولده اجتماعی در چین سوسیالیستی بازگشود. اما، در گام های نخستین، بنگاه های تولیدی کوچک مصادره نشدند و سوسیالیستی کردن مالکیت در کشاورزیِ چین، گام به گام انجام شد و نظام مالکیت بر زمین های کشاورزی، درجات متفاوتی از تجمیع را دارا بود: از مالکیت تعاونی تا مالکیت جمعی و بالاخره کمون های کشاورزی.

 بنگاه های کوچک سرمایه داری

ماهیت طبقاتی سرمایه کوچک و متوسط، همان ماهیت سرمایه بزرگ است. آنها نیز بر پایه استثمار زحمتکشان می چرخند. منافع آنها در تضاد با منافع توده های زحمتکش است و آماج انقلاب سوسیالیستی هستند. اما، تا مدتی به این بنگاه های کوچک اجازۀ فعالیت کنترل شده، داده شد. با مصادرۀ سرمایه های بزرگ و استقرار نظام مالکیت همگانی سوسیالیستی و برنامه ریزی مرکزی، کنترل آنها، هم در زمینۀ عملیات تولیدی (چه چیزی را تولید کنند) و هم در زمینۀ درجۀ استثمار ممکن شد. اما، این کنترل بسیار نسبی بود زیرا، ماهیت مالکیت خصوصی بر ابزار تولید توسط سرمایه دار را تغییر نمی دهد و تضاد آنتاگونیستی موجود در  روابط تولیدی سرمایه داری، اساسا حل نمی شود. گام بعدیِ، تحول در این بنگاه ها، تبدیل این ها به بنگاه های دولتی-خصوصی بود. دولت کادرهایی را برای هدایت این بنگاه ها گمارد که بر مبنای برنامه ریزی مرکزی اقتصاد سراسری و  با تکیه بر توده های کارگر اداره می شدند. سرمایه دار، بر حسب سهم سرمایه اش در بنگاه، در توزیع سود شریک بود. با توسعه تولید، سود حاصله توسط سرمایه دار نیز افزایش می یافت. این بر شور و شوق کاری در میان کارگران تاثیر منفی داشت و برای انباشت صندوق ذخایر (خزانه ) دولت، نامساعد بود. پس از اینکه کل یک رشته صنعتی تحت فعالیت مشترک دولتی ـ خصوصی قرار گرفت، به سرمایه دار اجازه داده شد که سالانه بهره ثابتی (درحدود، سالانه ۵ درصد) و آنهم برای یک دوره خاص زمانی ببرد. پس از چند سال، بنگاههای دولتی ـ خصوصی کاملا به بنگاههایی تحت نظام مالکیت دولتی سوسیالیستی درآمدند.

 کتاب اقتصاد سیاسی سوسیالیستی شانگهای می نویسد، تمام فرآیند تغییر دادن بنگاه های سرمایه داری کوچک، با مبارزۀ طبقاتی پیش رفت که در شکل مبارزه میان «محدود کردن» و «ضدیت با محدود کردن» تبارز می یافت و جناحی در حزب کمونیست چین به نمایندگی لیوشائوچی مکرر تبلیغ می کرد که استثمار سرمایه داری جوانب خوبی هم دارد!

سوسیالیسم بدون اجتماعی شدن کشاورزی، تبدیل به سرمایه داری می شود

کتاب «شانگهای» می نویسد، در چین، قبل از استقرار سوسیالیسم، فقط یک اقتصاد سرمایه داری به شدت اجتماعی شده وجود نداشت. بلکه نظام های گستردۀ اقتصاد خصوصی وجود داشت که مبتنی بر مالکیت فردی زحمتکشان بود: در کشاورزی، در صنایع پیشه وری، حمل و نقل، و بازرگانی. ما با همین وضع در ایران مواجه هستیم. بنابراین، سوال پیش می آید که رویکرد دولت سوسیالیستی با این فعالیت های اقتصادی خصوصیِ منفرد چه باید باشد. مائوتسه دون تاکید کرد که، اینها هم باید تبدیل به مالکیت سوسیالیستی شوند زیرا، «بدون اجتماعی کردن کشاورزی نمی توان سوسیالیسم کامل و مستحکم بوجود آورد (در باره دیکتاتوری دموکراتیک خلق – مائو جلد -۴ ص ۴۱۹). زیرا، اقتصاد کوچک دهقانی، بستر مناسبی برای رشد سرمایه داریست و موجب تجزیۀ دهقانان به اکثریت فقیر و کارگران کشاورزی و اقلیت دهقانان بورژوا می شود. اقتصاد کوچک دهقانی مبتنی بر کار فردی و مالکیت فردی، در تضاد با نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی و روبنای دیکتاتوری پرولتاریا قرار دارد.  

کتاب «شانگهای» اصول و فرآیند این تحول سوسیالیستی در اقتصادهای خُرد کشاورزی و صنایع پیشه وری را در تجربۀ چین تشریح می کند. نظام مالکیت ارضیِ فئودالی در چین، حتا پیش از پیروزی انقلاب در سال ۱۹۴۹ طی بیش از بیست سال جنگ طولانی مدت تحت رهبری حزب کمونیست چین، از طریق مصادره زمین از طبقه فئودال و توزیع آن در میان زنان و مردان دهقان، در اکثر مناطق روستایی چین ریشه کن شده بود و پس از پیروزی، در تمام نقاط کشور عمومیت یافت. این یک پیروزی عظیم بود اما لازم بود که مالکیت ارضی دستخوش تحول سوسیالیستی شود وگرنه اقتصاد دهقانی راه سرمایه داری را می رفت و دوباره جمعیت روستایی به اکثریت فقیر و اقلیت ثروتمند تقسیم می شد. در واقع پس از پیروزی انقلاب، چنین روندی در روستاهای چین شروع شده بود. کتاب شانگهای توضیح می دهد: «پس از رفرم ارضی، اقتصاد کوچک دهقانی که بر مالکیت خصوصی مبتنی بود، نقش معینی در احیاء و توسعه تولید کشاورزی ایفا کرد. با این وجود ، این اقتصاد، متکی بر روابط تولیدی عقب مانده بود. … برای حل این تضاد، ضروری بود که پرولتاریا اقدامات مناسبی اتخاذ کرده و اقتصاد کوچک دهقانی را که پراکنده و عقب مانده بود به سمت سوسیالیستی هدایت کند. متشکل شدن، راهی ضروری جهت تحول سوسیالیستی در اقتصاد کوچک دهقانی بود. دهقان، یک کارکن (زحمتکش ) است و متحد پرولتاریا است. ابزار تولید تحت مالکیت خصوصی دهقان منفرد را نمیتوان مصادره کرد.» (شانگهای، فصل سوم) و رهنمود مهم انگلس را یادآوری می کند که: «هنگامیکه ما قدرت دولتی را بدست می گیریم، برای سلب مالکیت از دهقانان کوچک به هیچ وجه از زور استفاده نمی کنیم. (فرقی نمیکند که برای این سلب مالکیت پولی پرداخت شود یا خیر). در صورتیکه برای سلب مالکیت از زمین داران بزرگ از زور استفاده می کنیم. وظیفه ما در رابطه با دهقان کوچک اینست که ابتدا تولید و مالکیت خصوصی وی را به تولید و مالکیت تعاونی تبدیل کنیم و آنهم نه از طریق زور بلکه با نمونه سازی و همیاری اجتماعی[۱]».

از همان ابتدا بر سر تعاونی کردن کشاورزی مبارزه ای شدید میان راه سرمایه داری و راه سوسیالیستی درگرفت. این مبارزۀ طبقاتی، در حزب به شکل تضاد میان دو خط مشی جلوه گر شد. جناحی از حزب کمونیست چین به رهبریِ لیوشائوچی و چن پوتا، با پیش گذاشتن سیاستِ «اول مکانیزه کردن و بعد تعاونی کردن کشاورزی» منافع بورژوازی و دهقانان ثروتمند را نمایندگی میکردند. در مقابل این سیاست، خط مائو این بود: اولین گام، کلکتیویزاسیون کشاورزی است (استقرار مالکیت کلکتیو/جمعی) و گام دوم، مکانیزاسیون کشاورزی بر پایه کلکتیویزاسیون. این سیاست، به کاربست اصل انقلابی است که برای رشد نیروهای مولده باید آنها را از اسارت روابط تولیدی عقب مانده رها کرد. غلبۀ نظام مالکیت های ارضی فردی، همان روابط تولیدی عقب مانده بود که باید طی فرآیندی تبدیل به نظام مالکیت سوسیالیستی در کشاورزی می شد. کتاب شانگهای می نویسد:«در چین، فرایند ایجاد تغییر و تحول سوسیالیستی در کشاورزی، فرآیند حرکت تضاد میان روابط تولیدی و نیروهای مولده در روستاها بود. این تحول در سه مرحله صورت گرفت که هر یک به دنبال دیگری آمد. در ابتدا تیم های کمک متقابل که در بر گیرنده برخی عناصر سوسیالیستی بود، سازماندهی شدند تا به دهقانان تعلیم  کار کلکتیو(جمعی) داده شده و به آنان نشان داده شود که تولید آنها با اتخاذ این شکل، کار به مراتب سریعتر از زمانی که عملیات تولیدی، انفرادی پیش می رود، افزایش می یابد.» (همانجا) اما استفاده از پتانسیل برتر کار جمعیِ سازمان یافته در شرایطِ پراکندگی مالکیت ها، بسیار محدود بود. در نتیجه، به دهقانان رهنمود داده شد، دست به سازماندهی اشکال ابتدائی تعاونی های تولیدی کشاورزی بزنند. در این تعاونی ها، بر روی زمینی که هنوز در مالکیت خصوصی بود بطور مشترک توسط اعضای تعاونی کار می شد و تعاونی مشترکا از احشام و ابزار بزرگ، استفاده می کرد. اما هنوز، عناصر سوسیالیستی این تعاونی ها کم بود. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید هنوز کاملا ملغی نشده بود. هنوز میان عملیات مشترک و کار جمعی از یک طرف، و مالکیت خصوصی بر زمین وسایر ابزار تولید تضاد موجود بود. کتاب شانگهای می نویسد: «اگر این تضاد حل نمی شد، شور و اشتیاق اقشار وسیع دهقانان فقیر و لایه های تحتانی دهقانان میانه حال کاملا شکوفا نمی شد. … حزب یکبار دیگر دهقانان را در سازمان دادن تعاونی های تولیدی کشاورزی پیشرفته و کاملا سوسیالیستی، رهبری کرد.» (همانجا) ابزار تولید و زمین اعضای تعاونی ها تجمیع شد و نظام مالکیت کلکتیو بر آنها برقرار شد و سپس، برای توزیع ثروت تولید شده، اصل «از هر کس به اندازه توانش؛ به هر کس به اندازه کارش» به اجرا گذاشته شد. کتاب شانگهای می نویسد: «سیاست پیشروی مرحله به مرحله بر حسب شرایط واقعی، در زمینه عادت کردن دهقانان به کار کلکتیو و پیشبرد عملیات تولیدی جمعی، رساندن آنان به سطحی که دست از مفهوم مالکیت خصوصی بکشند، و شور و شوق سوسیالیستی شان شکفته شود، به طوریکه با کمال میل به تعاونی بپیوندند، موثر بود.» (همانجا)

با رشد نیروهای مولده و بالا رفتن اگاهی سوسیالیستی توده های زحمتکش، کلکتیوهای کوچک تبدیل به کلکتیوهای بزرگ شدند؛ کلکتیوهائی که درجه پائینی از مالکیت همگانی داشتند به کلکتیوهائی که درجه بالائی از مالکیت همگانی داشتند تبدیل شدند. پیشروی بعدی در استقرار مالکیت جمعی/کلکتیو در کشاورزی، ایجاد کمون خلق روستایی بود. کمون ها  شامل چند روستا بود که از تجمع تعاونی های پیشاپیش شکل گرفته تشکیل می شد. کمون ها قادر بودند نیروی کار ذخیرۀ عظیمی که در چین موجود بود را بسیج کنند. پروژه های آبیاری، کنترل سیل، راهسازی، احیای جنگل ها، بهبود خاک، و غیره به صورت نقشه مند و در مقیاس عظیم پیش برده شد. تیم های متخصص و دهقانان در کمون ها مشترکا درگیر در کشاورزی علمی و زمین شناسی شدند. برای اولین بار، دانش علمی کشاورزی در میان دهقانان فراگیر شد. کمون ها، جهشی دیگر را در رهایی زنان رقم زدند و پلاتفرم نقد افکار کهنه و خرافه بودند. کمون ها بر کم کردن شکاف شهر و روستا تاکید داشتند. راه اندازی و توسعه صنایع کوچک نیز به فعالیت های کمون اضافه شد. مشخصه کمون، «بزرگ و همگانی بودن» آن بود و تکامل مهمی در نظام مالکیت کلکتیو سوسیالیستی بود. همۀ این تحولات در سال ۱۹۵۸ جریان یافت و بخشی از کارزار «جهش بزرگ به پیش» بود[۲].

همین فرآیند در زمینۀ ایجاد تغییر در نظام مالکیت در صنایع کلکتیو پیش رفت. نظام مالکیت در صنایع دستی، از کلکتیوهای کوچک به بزرگ و سپس از کلکتیوهای بزرگ به نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم را طی کرد.

در مورد این فرآیند عظیم که در تاریخ بشر بی نظیر است، کتاب شانگهای بر دو نکته مهم تاکید می گذارد. یکی از آنها،این است که این فرآیند استقرار درجه بندی شدۀ مالکیت سوسیالیستی، به تناسب رشد نیروهای مولده و بالا بردن آگاهی سوسیالیستی توده های دهقان پیش رفت.  و نکته دیگر این که، این کتاب هرگز تضادمندی این تحولات را از نظر دور نمی دارد. با خواندن کتاب می فهمیم که کمونیست های مائوئیست چگونه با حل یک معضل و پیشروی، متوجه ضرورت های جدید می شدند. به طور مثال، کتاب شانگهای می نویسد: «اگرچه نظام سوسیالیستی مالکیت کلکتیو توسط توده های کارکن، و نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی، دو شکل از مالکیت سوسیالیستی همگانی هستند اما تفاوت های مهمی میان آنها موجود است. ابزار تولید اقتصاد کلکتیوی جزو دارائی همگانی توده های کارکن تمام کشور نیستند بلکه دارائی توده های کارکن در این یا آن واحد اقتصاد کلکتیوی هستند. بنابراین، نیروی انسانی و مواد خام و منابع مالی را نمی توان بدون مابه ازاء، میان بخشهای دولتی و کلکتیو اقتصاد … و میان واحدهای مختلف اقتصاد کلکتیو، نقل و انتقال داد.  مالکیت سوسیالیستی کلکتیویِ توده های کارکن، یک شکل از مالکیت سوسیالیستی است که درجه پائینی از مالکیت همگانی و درجه بالاتری از علائم جامعه کهنه را دارد. در درون هر واحد از اقتصاد کلکتیوی، میان توده های کارکن در آن واحد، در زمینه مالکیت بر ابزار تولید، برابری موجود است (زمین، ابزار و غیره دارائی کلکتیو تمام افراد آن واحد است). اما میان واحدهای گوناگون اقتصاد کلکتیو، در رابطه با مالکیت بر ابزار تولید نابرابری موجود است. در میان بریگادهای گوناگون کمون خلق، نه تنها در زمینه مقدار زمین دارائی هر یک تفاوت موجود است بلکه حتا زمانی که تفاوتی در مقدار زمین و مقدار کاری که می کنند موجود نیست، بخاطر تفاوت در حاصلخیزی و موقعیت جغرافیائی زمین ها، اختلاف درآمد بوجود می آید. … این مقوله ها نشان می دهند که در چارچوب مالکیت کلکتیو، حق بورژوائی هنوز کاملا از بین نرفته است.» (همانجا)

در شمارۀ آینده، به مبحث «حق بورژوایی» و زمینه های احیاء سرمایه داری در یک کشور سوسیالیستی می پردازیم.

 [۱] نقل شده در فصل سوم کتاب «شانگهای» از مقالۀ «مسئله دهقانی در آلمان و فرانسه»، جلد سومِ آثار منتخب مارکس وانگلس، ص ۴۷۰

[۲] بورژوازی بین المللی «جهش بزرگ به پیش» را یک فاجعه خوانده است و دست مایه اش در این تحریف و دروغ پردازی، بحران غذایی که در فاصله ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰ به وجود آمد. بله در جریان «جهش بزرگ به پیش» بحران تولید مواد غذایی سربلند کرد که حتا موجب مرگ و میر از گرسنگی در برخی مناطق شد. طبق معمول، بورژوازی بین المللی ارقام مرگ و میر در این بحران را ضربدر میلیون کرده و آن را نتیجۀ، تغییر مالکیت خصوصیِ «مقدس» و استقرار مالکیت سوسیالیستی دانسته است. در حالی که عامل اصلی این بود که درست در همان زمان، خشکسالی و سیل نیمی از زمین های زراعی چین را فرا گرفت. در «جهش بزرگ به پیش» اشتباهات خودِ حزب و مائوتسه دون نیز مزید بر علت شد و بحران غذایی را تشدید کرد. به طور مثال، نیروی کار بیش از اندازه ای از بخش زراعی به پروژه های غیر کشاورزی اختصاص داده شده بود که به تولید مواد غذایی لطمه زد. کمون ها بیش از اندازه بزرگ شده و این امر مشکلات زیادی در زمینۀ مدیریت تولید غلات به وجود آورد. تمامی این اشتباهات را مائوتسه دون شخصا بر عهده گرفت و اصلاح سریع سیاست ها برای مقابله با بحران آغاز شد و به سرعت بر بحران غلبه کردند. برای بحث مفصل در مورد «جهش بزرگ به پیش» به کتاب «تاریخ واقعی کمونیسم» به قلم ریموند لوتا در کتابخانۀ وبسایت حزب کمونیست ایران (م ل م) رجوع کنید.