حرکت فاشیستها برای الغای حق سقط جنین و انبار باروت زنان در آمریکا

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

حزب کمونیست ایران (م ل م). خرداد ۱۴۰۰

فایل PDF مقاله

سال ۱۹۷۳ جنبش زنان در آمریکا پیروزی بزرگی در کسب حق سقط جنین به دست آورد. در این سال قانون موسوم به «رو» در مقابل «وید»  Roe v. Wade که حق سقط جنین را تا ۲۳ هفته پس از بارداری قانونی کرد، در دیوان عالی کشور تصویب شد. اما در چند دهۀ گذشته نیروهای فاشیست مسیحی بی وقفه به حقوق زنان حمله کرده اند. این تهاجم در دوره ریاست جمهوری ترامپ به اوج رسید و کماکان ادامه دارد. در چند دهۀ گذشته، نیروهای فاشیست و ارتجاعی در آمریکا از طریق تصویب قوانین ایالتی، حق سقط جنین را به شدت محدود کرده اند. در شش ماه اول سال ۲۰۲۱ بیش از ۶۰ محدودیت جدید در ایالتهای مختلف بر حق سقط جنین وضع شد که آخرین آن در ایالت تکزاس بود که سقط جنین بعد از شش هفتگی بارداری را غیرقانونی کرد. اکنون دیوان عالی در تدارک است تا با استفاده از پرونده ای در ایالت می سی سی پی، قانون مصوب سال ۱۹۷۳ را ملغا کند. این پرونده با شکایت  «سازمان بهداشت زنان جکسون» از ایالت می سی سی پی باز شد و مربوط قانونی است که در سال ۲۰۱۸ در ایالت می سی سی پی وضع شد و سقط جنین بعد از ۱۵ هفته بارداری را ممنوع کرد. در حالی که قانون فدرال یعنی قانون مصوب ۱۹۷۳، سقط جنین را تا ۲۳ هفته پس از بارداری (نقطه ای که جنین می تواند خارج از رحم نیز به زندگی ادامه دهد) مجاز می شمارد . از آنجا که فاشیست های مسیحی بر دیوان عالی سلطه دارند، به احتمال زیاد از این پرونده برای واژگون کردن قانون سقط جنین استفاده خواهند کرد. شعار مبارزین حق سقط جنین علیه این اقدامات این است: «جنین، بچه نیست. سقط جنین، قتل نیست. زنان ماشین جوجه کشی نیستند». 

اهمیت مبارزه علیه ممنونیت سقط جنین در آمریکا از اهمیت مبارزه علیه حجاب اجباری در ایران برخوردار است و در هر دو مورد، موضوعات محوری هستند که با اعمال آن، نیروهای زن ستیز، پدرسالاری/مردسالاری را بر زنان تحمیل می کنند.

برای درک بستر تهاجمات فاشیستی علیه حقوق زنان در آمریکا و خطرات و فرصت هایی که نه فقط برای زنان بلکه برای کل بشریت در آن نهفته است، مطالعه دقیق و بحث تحلیل آواکیان بسیار ضروری است. وی در «بیانیه به مناسبت سال ۲۰۲۱؛ سالی جدید، نیاز اضطراری به جهانی که بنیادا نوین است، برای رهایی تمام بشریت» می گوید:

در آمریکا و در سطح بین المللی، تغییرات عمیقی در وضعیت و موقعیت اجتماعی تعداد زیادی از زنان به وجود آمده است. به طور مثال یک بُعد مهم از این امر آن است که بسیاری از کارگران کارگاه های عرق ریزان در جهان سوم زنان هستند که مجبورند تحت شرایط وحشتناکی کار کنند. تغییر در عملکرد و ساختار اقتصاد در آمریکا – به عنوان بخشی از اقتصاد جهانی که به طور فزاینده ای جهانی سازی شده است – منجر به اشتغال گسترده و استثمار زنان سیاه و سایر زنان رنگین پوست، به ویژه در بخشهای خدمات و خرده فروشی شده است. نه تنها برای تعداد زیادی از زنان، به ویژه زنان سفید و همچنین برای برخی از زنان رنگین پوست، فرصتهای بیشتری در مشاغل تخصصی و تجارت به وجود آمده است بلکه کار برای آنها تبدیل به ضرورتی شده تا بتوانند برای خانواده های شان «سبک زندگی طبقه متوسط» را فراهم کنند. این وضعیت که تعداد بیشتری از زنان در خارج از خانه مشغول کار هستند، از جمله افزایش قابل توجه زنانی که موقعیتهای حقوقی طبقه متوسط را دارند، به طور جدی بر خانواده «سنتی» پدرسالار (تحت سلطه مردان) و کلا روابط پدرسالارانه در جامعه فشار وارد آورده و به طور قابل ملاحظه ای آن را تضعیف کرده است. این وضعیت شرایط مساعدتری برای مبارزه علیه ستم بر زن را فراهم کرده و به طور قابل توجهی متأثر از این مبارزه بوده است. این واقعیت دارد که مبارزه علیه ستم بر زن در بخش قدرتمندی از خیزش رادیکال دهۀ ۱۹۶۰ بازتاب یافت و از آن زمان تاکنون در اَشکال گوناگون تداوم یافته است. همانطور که در کتاب دور ریختن همه خدایان گفتم: «شورشِ دهۀ ۱۹۶۰ بسیاری از جوانب ستم موجود در سنگ بنای این جامعه را زیر سوال برد. آن هم نه فقط در حوزه فکر و اندیشه، هرچند که این جنبه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود؛ بلکه همچنین در عمل و در حوزۀ مبارزه سیاسی آن را به چالش کشید. تغییرات زیادی که به وجود آمد بخشا ناشی از مبارزات سیاسی توده ای بود و قسما به علت تغییر در مختصات اقتصاد و نیازهای آن. یکی از مهمترین ابعاد این تغییرات، مربوط به نقش زنان است؛ به ویژه در میان متخصصین و سایر لایه های طبقه متوسط که در آن کارِ تمام وقت برای زنان نه تنها امکان پذیر بلکه در تلاش برای حفظ استاندارد زندگی طبقه متوسط، ضروری بود. این تغییرات در ترکیب با تبارزات سیاسی و ایدئولوژیکی فمینیسم و سایر جنبشهایی که در دهه ۱۹۶۰ سر برآورد، به واقع چالش بسیار مستقیمی بود برای شکل هایی از ستم که در این جامعه نهادینه است.»

با این وصف، حقیقت آن است که محوِ برتری طلبی مردانه (مردسالاری-م) در چارچوب این سیستم ممکن نیست. زیرا مردسالاری نه تنها عمیقا در تار و پود این جامعه بافته شده است، بلکه همچنین به این علت که سیستم  مبتنی است بر روابط کالایی و استثمار سرمایه داری. سیستمی که در آن، چیزها برای مبادله (فروش) تولید میشوند؛ تولید از طریق فرآیندی انجام میشود که توده های مردم برای دستمزد یا حقوق کار میکنند تا سود تولید کنند و این سود توسط سرمایه دارانی که آنها را استخدام کرده وکارشان را کنترل میکنند، انباشت میشود. واحد خانواده پدرسالار حتا با وجود آن که زیر فشارهای فزاینده قرار گرفته است، اما کماکان یک مؤلفه و نیاز اساسی اقتصادی و اجتماعی برای سیستم سرمایه داری است. طی دهه های گذشته، بخش فاشیست طبقه حاکم، حملۀ بی امانی را به حقوق مردم که مندرج در قانون اساسی است کرده است و پایگاه اجتماعی اش را در میان بنیادگرایان مذهبی بسیج کرده تا با زور و اغلب با اعمال خشونت، ستمگری پدرسالارانۀ «سنتی» را از طریق حمله به حق سقط جنین و حتا حق کنترل بارداری، اعمال کنند و تمرکز اصلی این تهاجم اساسا برده کردن زنان بوده است. آنچه سی و پنج سال پیش نوشتم، امروز بیش از هر زمان دیگر صادق است: «طی چند دهه گذشته در ایالات متحده تغییرات عمیقی در وضعیت زنان و روابط درون خانواده به وقوع پیوسته است. فقط در ده درصد خانواده ها، «الگوی» خانواده ای که شوهر «تنها نان آور» و زن «خانه دار» کاملاً وابسته است، حاکم است. همراه با این تغییرات اقتصادی، تغییرات چشمگیری در نگرش ها و انتظارات نیز رخ داده است و نه تنها بافت خانواده بلکه به بطور گسترده تر، بافت روابط اجتماعی زیر فشارهای مهمی قرار گرفته است… در شرایط فوق العادۀ امروز، کلیت مسالۀ موقعیت و نقش زنان در جامعه هرچه حادتر خودنمایی میکند. در جامعۀ ایالات متحدۀ امروز، این یک انبار باروت است. نمیتوان تصور کرد که این گِرِه بتواند به جز با رادیکال ترین محتوا و خشونت آمیزترین راه ها، گشوده شود. سوال اینجا است که: آیا گشایش رادیکال ارتجاعی خواهد بود یا گشایش رادیکال انقلابی، آیا زنجیرهای بردگی تقویت خواهند شد یا تعیین کننده ترین حلقه های آن درهم شکسته شده و راه محو کامل این ستم و انواع این نوع بردگی ها باز خواهد شد

همراه با این تغییرات، «فضا» برای ابراز ادعانامه های «هویت» جنسیتی و روابط مغایر با روابط ستم گرانۀ جنسیتیِ سنتی باز شد و در مقابل، باز هم تلاشهایی که اغلب خشونت آمیز بوده اند برای تحمیل و تقویت روابط سنتی و سرکوب هر آن چه با آن مطابقت ندارد، به راه افتاد.

دین و به ویژه بنیادگرایی دینی، عاملی قدرتمند در ترویج و تقویت تبعیتِ زنان از پدرسالاری و همچنین دیگر شکلهای «سنتی» ستم است. در اینجا میخواهم از یک درون بینی مهم کریستین کوبس دومِز استفاده کنم. او در شهری در ایالت آیوا بزرگ شده که پر از بنیادگرایان مسیحی سفید است و از آنها به عنوان «سفیدهای اوانجلیس» یاد میکند. همانها که ستون فقرات فاشیسم کنونی در آمریکا هستند. او در کتاب خود[۱] مینویسد:«سفیدهای اوانجلیس این مجموعه مسائل را مثل دانه های تسبیح به هم متصل کرده اند و نخ تسبیحی که این مجموعه را به شکل یک کل منسجم به هم پیوند میدهد، تعهد نوستالژیک به مردانگی سفیدِ نخراشیده و پرخاشگرانه و ستیزه جویانه است.  حکومت پدری در خانه با رهبری قهرمانانه در صحنۀ ملی ارتباطی ناگسستنی دارد و سرنوشت ملت به هر دو بستگی دارد.»

با توجه به ارتباط تنگاتنگی که میان پدرسالاریِ پرخاشگر و فاشیسم وجود دارد، جای تعجب نیست که علیرغم نژادپرستیِ عریانِ ترامپ، اقلیتی از مردان سیاه و لاتین تبار جذب او شده اند. … همچنین جای تعجب نیست که حتی تعداد قابل توجهی از زنان، عمدتا زنان سفید اما همچنین عده ای از زنان لاتین تبار و دیگر رنگین پوستان، به این فاشیسم گرایش یافته اند. متأسفانه پدیدۀ آویزان شدن ستمدیدگان به «زنجیرهای سنتی» که آنها را اسیر کرده، بسیار رایج است. به طور مثال به یاد بیاورید مادران در سرزمین پدری را که کلودیا کونز در کتابی با این عنوان تشریح کرده است. زنانی که در زمان ظهور فاشیسم در دهۀ ۱۹۳۰ در آلمان برای هیتلر و نازی ها فعالانه کار میکردند در حالی که هیتلر یک مردسالارِ هار و متجاوز بود. یا گوش کنید به سخنان امروز کاندیس اوونز (Candace Owens)، زن سیاهی که فاشیست است و هیتلر را به خاطر تلاشهایش برای «عظمت آلمان» ستایش کرده است. او میگوید: «هیچ جامعه ای نمیتواند بدون مردان قدرتمند زنده بماند… تصادفی نیست که در غرب، همزمان با آموزش مارکسیسم به فرزندانمان، مردان مان، مداوما زنانه میشوند. این یک تهاجم آشکار است.  مردانگی را به مردان مان بازگردانید.» البته برای فاشیستهایی مثل اوونز، « مردان قوی» و دارای «مردانگی» کسانی هستند که تجسم روابط جنسیتی سنتی هستند و آن را اعمال میکنند و این سلطه را بر زنانی که تسلیم آن میشوند، اعمال میکنند. اما مردانی که خود را با نقشزها و روابط سنتی جنسیتی منطبق نمیکنند و از برابری میان زن و مردم حمایت میکنند، از نظر او «ضعیف» و «زن ذلیل» و «اخته» هستند. و برای زنان سفید پوستی که بخشی از این پدیده فاشیستی که در آن برتری طلبی مردانه خشن، عنصری هویتی و انسجام بخش است، واقعیت آن است که میتوانند با برتری طلبی سفید که به ویژه در آمریکا عنصر تعیین کننده و شاخص فاشیسم است، همراه شوند. زیرا برتری طلبی سفید و مردسالاری پرخاشگر به طور تنگاتنگی به هم گره خورده اند. همان طور که کریستین کوبس دومز میگوید: مردانگی سفیدِ پرخاشگر و ستیزه جو. (آواکیان: بیانیه به مناسبت سال ۲۰۲۱؛ سالی جدید، نیاز اضطراری به جهانی که بنیادا نوین است، برای رهایی تمام بشریت)


[۱] مسیح و جان وین: چگونه اوانجلیسهای سفید ایمانی را فاسد کردند و ملتی را شکستند