۱۴۰۰ انتخاباتی ویژه بر لبۀ پرتگاه!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۴۰۰ ایران یک «انتخابات ویژه» است، اما نه به دلایلی از این دست که «رقابتی نیست» یا «نامزدها دست چین شده اند» که گفتمان میان درون حکومتی ها است و می کوشند کماکان فضای مباحث سیاسی جامعه را در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و ایدئولوژی و جناح های مختلف آن نگه دارند. صحنۀ انتخابات بازی های بیست و چند سالۀ جمهوری اسلامی را نه فقط در عرصۀ عمل و تحریم کردن و رأی ندادن، که در سطح نظری هم باید به هم ریخت و تشریح کرد و نشان داد که اولا نهاد انتخابات در جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون، به ویژه از سال ۷۶ به بعد، به انسجام درونی و مشروعیت بخشی به جمهوری اسلامی کمک کرده است. ثانیا منافع اکثریت مردم ایران و حتی توده های مردم منطقه در تمام چهل و سه سال اخیر توسط همۀ جناحهای جمهوری اسلامی لگدمال شده و تحقق این منافع  نیازمند در هم شکستن تمامیّت رژیم و استقرار نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بنیاداً متفاوت و نوینی است.

اما انتخابات ۱۴۰۰ بنا به سه علت خصلتی ویژه یافته است:

یکم) ویژه است چرا که نهاد انتخابات دیگر نمیتواند نقش گذشته اش را حتی در رابطه با ایجاد اجماع میان بلوک بندی های مختلف درون قدرت، برای جمهوری اسلامی ایفا کند. بحرانهای متعدد، جمهوری اسلامیِ را به کشتی شکسته ای تبدیل کرده اند و زیر فشار این وضعیت، شکاف میان بلوک بندی های مختلف قدرت وسیع تر و دعوای میان جناحهای مختلف حکومت بسیار حاد شده است. جمهوری اسلامی یک نظام فاشیستی اسلامگرا با بلوک بندی های مختلف قدرت است، اما در همین چارچوب، رقابتهای انتخاباتی، به ویژه از سالهای میانی دهه ۷۰ به بعد، بخشی از ساز و کار آن  جهت ایجاد انسجام درونی و کسب مشروعیت کلی اش بوده است. هرچند گاها همانند انتخابات سال ۸۸ به انشعاب و حذف چهره های خودی هم می انجامید، اما اساساً مکانیزمی از انسجام و سازش را در میان بلوک بندی های قدرت به وجود می آورد. آنها در جریان این رقابتها، در عین توافق بر سر «قوانین بازی» میان خودشان و اجماع بر سر سرکوب و استثمار مردم، از «انتخابات» به عنوان فرصتی برای فریب بخشهایی از مردم و هدایت خشم و نارضایتی شان از انواع ستم و استثمار موجود در جامعه، به مجاری درون نظام استفاده میکردند. همچنین برای جمهوری اسلامی مهم بود که در عرصۀ بین المللی، انتقاد به جنایتهای دهه ۶۰ یا ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را با میزان مشارکت نزدیک به ۷۰ درصد پوشش داده و موجه و مشروع جلوه دهد.

اما در انتخابات جاری، هستۀ سخت قدرت در جمهوری اسلامی (خامنه ای و فرماندهان نیروهای مسلح) تصمیم گرفته است تا رقابت میان جناحین مختلف درون حکومت را متوقف کند. آنها هراس دارند از این که  چندپارگی و انشقاق در میان حکومتگران فضای تنفس و حرکت و خیزش در میان توده های مردم را به وجود آورد. انسجام استراتژیک درونی رژیم به هم ریخته است و سپردن آن به مکانیزیم انتخابات، ریسک بالای دوشقه شدنهایی را دارد که میتواند به خیابانها و مردم متنفر از رژیم سرریز کند. جمهوری اسلامی پس از دهۀ خونین ۶۰، بار دیگر در دی ۹۶ و آبان ۹۸ ناچار به استفاده از سرکوب فاشیستی عریان علیه مردم در خیابان شد و اینک اجبارا قید مشروعیت سیاسی و انتخاباتی را زده است. پس از خونهای ریخته شده در ۹۶ و ۹۸ جمهوری اسلامی ناچار است روش مواجهه اش با مردم را عوض کند. حاکمان اسلام گرا امیدوارند با دو شعار و ابزار «ثبات اقتصادی» و «کارآمدی» بتوانند در آینده به نحو دیگری بخشهایی از مردم را به همدلی و همراهی با خود بکشانند. از این رو بود که از بیت خامنه ای خطی در مورد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ آمد که فقط بر مسالۀ اقتصاد و معیشت تمرکز و تأکید کنند و لاغیر. روزنامه جوان نزدیک به سپاه از این که نامزدهای شورای نگهبان، مسابقه انتخاباتی خود را با اقتصاد شروع کردند و نه با «سیاست خارجی و حضور زنان در ورزشگاه ها و دیوار کشی بین زن و مرد یا بحث فضای مجازی» خوشامد گفت. 

پس آنچه که از سوی جناحهای اصلاح طلب و اعتدالی حکومت و مبلغینشان تحت عنوان «کودتا علیه جمهوریت» نام برده میشود، در واقع طرحی است برای ادغام بخشهای «خودی تر» آنها در پیکرۀ یک دست تر سازمان دولت و بیرون راندن موقت یا دائمی بخشهای دیگر. البته این سیاست که قرار بود نقش منسجم و متحد کنندۀ جناح ها و چهره های مختلف نظام را بازی کند، از همان بدو امر مُرده زاده شد و به انشقاق و درگیری و تنشهای بیشتر میان آنها منجر شد. حذف پاسدار سعید محمد، رد صلاحیت علی لاریجانی یکی از نور چشمی های همیشگی خامنه ای، شاخ و شانه کشیدنهای احمدی نژاد، لافهای سیاسی و میان تهی تاجزاده و خاتمی، نق زدنهای گلایه آمیز روحانی و حسن خمینی، تشر زدنهای گاه و بیگاه خامنه ای و شورای نگهبان، تهدید کردنهای سپاه و نیروی انتظامی، همه و همه نشان از ریزش و جدال و والزاریات بیشتری در داخل حکومت دارند. این تازه سرآغاز دور جدیدی از هم دریدن کفتارهای جمهوری اسلامی است.

دوم) بایکوت وسیع اجتماعی و تحریم از سوی بخشهایی زیادی از مردم، دیگر ویژگی مهم انتخابات سال ۱۴۰۰ است. جمهوری اسلامی در سال ۹۶ توانست شمار قابل توجهی از اقشار میانی و متوسط را پای صندوقهای رأی بکشاند، اما در میان توده های اعماق جامعه و فرودستان و حاشیه نشینان موفقیت چندانی نداشت. همانها که در دی ۹۶ و بعد در آبان ۹۸ به شورش و عصیان خیابانی علیه رژیم برخاستند و خونشان چنان بر دستهای تمامی جناح های حکومت پاشید و خود را به دیدگان لایه های متوسط جامعه تحمیل کرد، که لاجرم به بدبینی و حتی انزجار از صندوقهای رأی جمهوری اسلامی از سوی بخش قابل توجهی از میانی ها هم منجر شد.

دی ماه خونین ۹۶ و پس از آن آبان خونین تر ۹۸، به یک معنا به بیست سال گروگانگیری اصلاح طلبان و دیگر جناح های حکومت از این یا آن جنبش اعتراضی مردم و به ویژه اقشار میانی جامعه خاتمه داد. تا اطلاع ثانوی گوشهای خرده بورژوازی شهری و دیگر لایه های میانی و متوسط نه به «تَکرار»های خاتمی و «حماسه های حضور» سبز و بنفش بدهکار است و نه مترسک «سوریه ای شدن» و «جنگ داخلی» کارکرد چندانی دارند. خرده بورژوازی با مشاهدۀ میدان خون و سرکوب و گرسنگی ای که دولت حامی منافع سرمایه داران در آن پایینهای شهر و حاشیه ها و نیزارها و کوره راه های کولبران و سوختبران به پا کرد، شرمسار و حیرت زده زمزمه میکند که «رأی بی رأی».

این حس عدم تعلق به انتخابات در جمهوری اسلامی و احساس انزجار مضاعف از رژیم فقط در کمیّت نیست، بلکه هر روز ابعاد بیشتری از کیفیت فاشیستی و سرکوبگر جمهوری اسلامی در تمامی لحظات ۴۳ سال اخیر در سطح وسیع به گوش مردم خصوصا جوانان میرسد. جنایات جمهوری اسلامی در دهه ۶۰، در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان، در زندانها و اعدامهای شبانه، در قتل عامهای ۶۰ و ۶۷، در ترورهای داخل و خارج از کشور، در جنایاتش در سوریه و لبنان و عراق هر روز در ابعاد وسیعتری به گوش مردم رسیده و نفرت را عمیقتر و همه جانبه تر میکند. آگاهی جمعی نسبی ای که البته هنوز تا تبدیل شدن به یک کارزار وسیع مبارزه علیه سرکوبگری فاشیستی رژیم و زندان و اعدام و شکنجه اش راه دارد.

سوم) مشخصۀ سوم انتخاب جاری این است که در شرایطی اتفاق می افتد که «دست حمایتگر غیبی» از سوی قدرتهای امپریالیستی روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا نمیتواند به یاری رژیم بشتابد. نه به این علت که رژیم خواهان دریوزگی در بارگاه امپریالیستها نیست، بل از این رو که تمامی نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی در موقعیت بسیار شناور و لغزندۀ گرهگاهی است و امکان اجرای یک طرح بلند مدت برای متحد کردن و ادغام جمهوری اسلامی را ندارد.

جمهوری اسلامی پس از بن بست برجام، کوشید شعار «نه شرقی، نه غربی» را به «هم شرقی، هم غربی» تبدیل کند و مشخصا با امپریالیسم چین و روسیه وارد «اتحاد استراتژیک» شود. اما درهم تنیدگی تضادهای سیاسی و اقتصادی جهانی و منطقه ای، به امپریالیستها اجازه نمیدهد که به راحتی تماما رژیم ایران را به آغوش کشند زیرا بلوک بندی های قدرت و اقمارشان بسیار سیال است. موقعیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک ایران در منطقۀ خاورمیانه برای تمامی قدرتهای فوق دارای اهمیت اقتصادی و سیاسی است، اما بستر تضادها و رقابتهای جاری میان آنها و موقعیت نامنسجم و غیر قطعی همگی شان، به هیچکدام این اجازه را نمیدهد که مثلا مانند طرح مارشال آمریکا در قبال رژیم محمدرضا شاه پس از جنگ جهانی دوم، ایران را از نظر سیاسی و اقتصادی و روابط بین  الملل «تجدید سازماندهی» کرده و تحت الحمایه قرار دهند. هر چند جمهوری اسلامی هنوز به دست حمایتگر آنها امیدوار است و دلخوش دارد تا با فواید حاصل از سرمایه گذاری های امپریالیستی، این بار با شعار «رفاه و ثبات اقتصادی» بخشهایی از جامعه را با خود همراه کند. اقتصاد یکی از معضلات جدی جامعه ایران است، اما نه در معنای مورد نظر خامنه ای و ملیجکهایش در مناظرات انتخاباتی. بلکه به آن معنایی که ده ها میلیون نفر از مردم ایران از کارگر و کارمند و دانشجو تا بازنشسته و روستایی و دستفروش هر روز آن را به طعم فقر و بیکاری و نابودی محیط زیست و آوارگی و فلاکت و بی آیندگی تجربه میکنند. این چرخۀ مرگ و فقر و تبعیض، تنها در چارچوب جمهوری اسلامی حل ناشدنی نیست، بلکه در هر رژیم دیگری که بر نظام سرمایه داری تکیه کند هم غیرقابل حل است و دیر یا زود سایۀ مرگ و بحران را بر سر اکثریت جامعه به ویژه کارگران و زحمتکشان و فرودستان خواهد گستراند.

*****

جمهوری اسلامی به واقع بر لبۀ پرتگاه فروپاشی است. بحرانش، بحرانِ بود و نبود و مان و نَمان است. تمام لنگ و لگد زدنهای بین المللی و منطقه ای و داخلی اش به زمین سفت و بحران خورده اند. کشتی نظام که به اعتراف خودشان «از قطار به اسکوتر تبدیل شده» بر دریایی از باروت و خشم مردم به صورت روزانه و ساعت به ساعت برای خودش حیات و بقا میخرد؛ با تیز کردن مضاعف تیغ و نیزۀ سرکوبش؛ با دریوزگی این یا آن قدرت امپریالیستی را کردن؛ با مانور دادنهای مسخرۀ ایدئولوژیک و دیپلماتیک. اما تمام این وضعیتِ بسیار واقعی و عینی و مادی، هرگز به معنای فروپاشی خود به خودی یا سقوط محتوم رژیم نیست. کم نبوده اند رژیمهای ارتجاعی در بحرانی که به اشکال مختلف بقا و تداوم پیدا کرده اند: سوریۀ مرگ زدۀ بشار اسد فقط یکی از آنها است.

اما زمینه و زمانه برای پیش بردن استراتژی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بسیار مهیا است. ایدۀ نابودی رژیم در میان بسیاری از مردم، درونی و باورپذیر شده است. اعتصابات کارگران و معلمان و بازنشستگان، مبارزات زنان و خانواده های زندانیان سیاسی و جان باختگان، افشاگری های مدام جنایتها و دزدی های رژیم، تبارزات نمادین این یا آن اعتراض خیابانی، همگی بیانگر این پتانسیل هستند. بیایید در هر عرصه ای از نبرد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی با جمهوری اسلامی، فارغ از اینکه کدام یک از جنایتکاران هفت گانۀ اخیر بر کرسی ریاست جمهوری ایران خواهد نشست، بجنگیم و دامنۀ نبرد و ابعاد کمّی و کیفی آن را گسترش دهیم تا از جرقۀ اعتراضات و مبارزاتمان، حریق و شعلۀ انقلاب برخیزد. حتی اگر قرار است جمهوری اسلامی برای بقایش، بار دیگر مانند دهه ۶۰ و ۹۶ و ۹۸ حمام خون راه بیاندازد، بگذارید چنان تدارک ببینیم و چنان جنبشی به راه بیاندازیم که این بار آتش را با آتش و سرکوبش را با تداوم شورش جواب بدهد. بیایید خشم مان از ستم و بهره کشی و تبعیض، از جهل و دین خویی و فاشیسم جمهوری اسلامی را در مسیر راهی به رهایی واقعی و انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن هدایت و سازماندهی کنیم. بیایید رویای رهایی را واقعیت ببخشیم. شاید که ما جزو آخرین نسلهایی باشیم که فرصت نجات بشریت و سراسر سیارۀ زمین از رنج و تباهی و ویرانگری نظام سرمایه داری را دارد. بیایید پتانسیل انقلابف فرصت انقلاب و آرمان انقلاب را زندگی کنیم.

 برای تبدیل این پتانسیل به فعلیّت و امکان یک انقلاب واقعی، استراتژی و نقشه و برنامه ای ضرورت دارد که با اتکا و کاربست آن بتوان حیوانِ وحشی جمهوری فاشیستی اسلامی را بر زمین زده و در هم کوبید. استراتژی و برنامه ای که با ارزیابی از نقاط قوت و ضعف دشمن و مردم، با اطلاع از موانع راه و ضرورتها و تضادهای شناخته و ناشناختۀ این مسیر، شانس پیروزی انقلاب و استقرار جامعۀ نوین را بالا ببرد. استراتژی ای که بتواند توانمندی مردم برای سازماندهی ارتش و مبارزه مسلحانه ای را بالفعل کند که برای در هم شکستن ستون فقرات دولت دیکتاتوری سرمایه داری در ایران یعنی نیروهای مسلح آن ضروری است. که بتواند وسیع ترین لایه های دوستان مردم را در بر گرفته و متحد کند و دشمنان مردم را در مسیر تحقق انقلاب ایزوله کرده و به انفعال و شکست بکشاند. این استراتژی و برنامه لاجرم باید بر پیشرفته ترین سطح دانش و آگاهی علمی بشر در شناخت جامعه و تغییر انقلابی جامعه بنا شده باشد. بر سنتز نوین کمونیسم و روش و رویکرد علمی آن برای تحقق انقلاب کمونیستی.

حزب ما در دو سند «مانیفست و برنامۀ انقلاب کمونیستی در ایران» و «استراتژی راه انقلاب در ایران» خطوط عمدۀ بالفعل کردن این پتانسیل خشم مردم را تدوین و منسجم کرده است. آلترناتیو ما در مقابل تباهی و درّندگی جمهوری اسلامی و تمامی ویژگی ها و مشخصه های ضد بشری آن، بنای جامعه ای است که هدف آن نابودی همۀ اَشکال و گونه های ستم و تبعیض و بهره کشی است. «جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» که بر گور جمهوری اسلامی ایران و با مشارکت میلیونها نفر از توده های مردم و کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان و روشنفکران میتوان آن را مستقر کرد.

وضعیت جاری در پیکرۀ تمامیّت جمهوری اسلامی، خشم مردم، در هم تنیدگی تضادهای منطقه ای و جهانی دولتهای مرتجع و قدرتهای امپریالیستی، موقعیت درخشان و استثنایی جهت آزمودن بخت جنبشی برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار دولت سوسیالیستی نوین است.

حزب کمونیست ایران (م ل م). خرداد ۱۴۰۰