دوران نادری که انقلاب را ممکن میکند، فرارسیده!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه

چرا و چگونه این فرصت نادر را در دست بگیریم؟

باب آواکیان[۱] . ۱۳ جولای ۲۰۲۱

ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)

متن PDF ترجمه فارسی

بسیاری از مردم «بیانیه و  فراخوانی به سازماندهی شدن فوری برای یک انقلاب واقعی» را که در سایت قابل دسترس است و بیانیۀ بسیار مهمی است را دیده اند. این بیانیه، ابزاری کلیدی در پخش و گسترش مساله ی انقلاب و سازماندهی مردم در این انقلاب است و از طریق مجازی و حضوری به میان مردم نقاط مختلف کشور برده می شود. لازم است عدۀ بیشتری وارد بحث این «بیانیه و فراخوان» شده و در آن عمیق شوند. در اینجا، قصد دارم در مورد برخی از پرسش های مهم مربوط به آن سخن بگویم.

اول، برخی حقایق پایه ای

۱- ما تحت سیستمی که سیستم سرمایه داری-امپریالیستی است زندگی می کنیم. (سرمایه داری یک سیستم اقتصادی و سیاسیِ مبتنی بر استثمار و ستم است و امپریالیسم به ماهیت جهانی این سیستم اشاره دارد)

این سیستم موجب رنج های هولناکی برای بشر در سراسر جهان، می شود و تهدید فزاینده ای برای خودِ وجود بشریت است.

این سیستم تحت سلطه ی شرکت ها، بانک ها و سایر نهادهای مالی سرمایه داری است که مقادیر عظیمی پول را کنترل می‏کنند. کلیت این سیستم مبتنی است بر استثمار مردم . منظورمان از مردم در اینجا توده ها و میلیاردها نفر است – از جمله تعداد عظیمی از کودکان که در سراسر جهان استثمار می شوند.

سرمایه داران در رقابت بی امان و نابودکننده ای با یکدیگر گیر کرده اند و این امر آنها را به سمت نفوذ به تمامی نقاط جهان، به ویژه کشورهای فقیرتر و به منظور استثمار وحشیانه تر مردم سوق می دهد. این در حالی است که تعداد زیادی از افراد را بدون اینکه راهی برایشان باقی بگذارد که بتوانند در اقتصاد معمول («رسمی») کار کنند، رها می کند.

برتری طلبی سفید و برتری طلبی مردانه کاملا در وجودِ این سیستم تعبیه شده است.

این سیستم به طور مدام شرایطی را موجب می شود که زندگی برای شمار فزاینده ای از مردم در کشورشان به غایت ناامیدکننده و اغلب مواقع بسیار خطرناک می شود. چنین شرایطی آنها را وادار می کند که ریشه کن شوند و به کشورها و قاره های دیگر مهاجرت کنند و سپس وقتی در جستجوی پناهندگی یا خلاصی از شرایط غیرقابل تحمل دست به مهاجرت می زنند، با آنان همچون جنایتکاران برخورد می شود.

 این سیستم جنگ به راه می اندازد: جنگ هایی برای فتح ملت ها و مردم، جنگ هایی برای کنترل بخش های کلیدی جهان، و حتی به طور بالقوه جنگ هایی بین کشورهای سرمایه دار-امپریالیست مسلح به سلاح هسته ای؛ جنگیدن به منظورتعیین قدرتمندترین ستمگر در جهان ( البته اگر پس از چنین جنگی، چیزی از این جهان باقی مانده باشد.)

این سیستم در حال تخریب سریع محیط زیست جهان است.

تمامی این ها واقعیت هستند، و کسی نمی تواند از این واقعیت فرار کند. یا ما این واقعیت را به شکلی رادیکال و ریشه ای، در مسیری مثبت، تغییر می دهیم و یا اینکه همه چیز در مسیری منفی تغییر خواهد کرد.

۲- این سیستم نمی تواند در جهت یک سیستم «بهتر» اصلاح شود- باید سرنگون شود.

سیستم سرمایه داری بدون استثمار توده های مردم و فلاکت بار ساختن زندگی برای اکثریت عظیم بشریت نمی تواند وجود داشته باشد. علاوه بر این، تبدیل به تهدیدی علیه آینده ی بشریت شده است. ( دلایل پایه ای این موضوع را در مقاله کالاها و سرمایه داری- و پیامدهای وحشتناک این سیستم تحلیل کرده ام)

آن سیستم حاکمیت سیاسی («دموکراسی») که همیشه در این کشور وجود داشته و دارد، دموکراسی ای است منطبق بر نیازهای این سیستم و کسانی که بر این سیستم حکومت می کنند. «دموکراسیِ» سرمایه داری نقابی است بر چهرۀ آنچه واقعا در این کشور حکمفرما می باشد و ابزاری در خدمت بدان است: یعنی، دیکتاتوری طبقه ی سرمایه دار، سلطۀ آن بر قدرت سیاسی  و دستگاه به اصطلاح «مشروع» اعمال زور و خشونت – مثالش را در قتل مکرر سیاهان، لاتین ها و بومیان آمریکا به دست پلیسِ سیستم می بینیم.  

سرمایه دارن، نظام انتخاباتی و تمامی نهادهای دیگری را که در این کشور حاکم است، کنترل می کنند. رای دادن تحت این سیستم، چه به دموکرات ها و چه به جمهوری خواهان، رای دادن به احزاب طبقه ی حاکم است. این ها نمایندگان سیستم سرمایه داری-امپریالیستی هستند و علی رغم هزینه های هولناکی که این سیستم برای توده های بشریت دارد و با وجود خطرات بسیار واقعی ای که برای موجودیت بشر دارد، این احزاب مصمم اند که سیستم را حفظ کنند.

مهم نیست که سیاستمداران چه وعده هایی می دهند- و مهم نیست که مردم چه طرح هایی را برای «عادلانه» تر یا «برابر» تر کردن اوضاع تحت این سیستم، مطرح می کنند- هیچ یک نمی توانند ماهیت پایه ای سیستم و طریقی که این سیستم بنا است در آن حرکت کند را تغییر دهند؛ درست به خاطر ماهیتی که سیستم دارد.

روابط استثمار و ستم که در درون سیستم تعبیه شده اند، از طریق نهادهای رسمی قدرت و خشونت- کنگره و ریاست جمهوری، دادگاه ها، و به ویژه پلیس و نهاد نظامی- تقویت می شوند.

تنها یک انقلاب، یک انقلابی واقعی با هدفِ نابود کردن و برچیدن این نهادهای رسمی خشونت و قدرت، و ایجاد سیستم اقتصادی و سیاسی بنیادا متفاوت با هدف محو استثمار و ستم- می تواند وضعیت کنونی را به طریقی تغییر دهد که حقیقتا به سود توده های مردم و تمام بشریت باشد. (در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین آمریکای شمالی که به قلم من است، دیدگاهی گسترده و طرح کلی برای جامعه ای بنیادا متفاوت و بهتر ارائه شده است و برنامه ای واقعی است برای اینکه بدانیم پس از تصرف قدرت چه باید انجام دهیم و چگونه جامعه را بر اساس بنیادی کاملا متفاوت و رهایی بخش بازسازماندهی کنیم.)

چرا می گویم اکنون از آن زمان های نادر است که  انقلاب، حتی در کشور قدرتمندی چون آمریکا ممکن می شود؟

۱. انقلاب وقتی ممکن می شود (حتی در کشور قدرتمندی چون آمریکا) که سه فاکتور اصلی به وجود آمده باشد:

الف) بروز بحرانی در جامعه و دولت، چنان عمیق و برهم زننده ی «روند معمول امور» که حکومت کنندگان که مدت های مدید بر ما حکومت می کردند، دیگر نتوانند به طریق «معمول» که مردم عادت کرده بودند آن را  بپذیرند، حکومت کنند.

ب) وجود میلیون ها میلیون مردم انقلابی که «وفاداری» شان به سیستم از بین رفته و عزم جنگیدنشان برای جامعه ای عادلانه تر بزرگتر از ترس شان از سرکوب خشن این سیستم است.

ج) وجود نیروی انقلابی سازمان یافته ای که اعضای آن مرتبا افزایش می یابند و متشکل از تحت ستم ترین قشرها و همچنین دیگر بخش های مردم جامعه است– نیرویی که خود را بر علمی ترین رویکرد برای ساختن و انجام انقلاب متکی کرده است و به صورت سیستماتیک در تلاش است تا این رویکرد علمی را به کار ببندد. و همچنین توده های مردم به طور فزاینده به آن چشم دوخته اند تا آنها را برای ایجاد تغییر رادیکالی که به فوریت مورد نیاز است، رهبری کند.

۲. واضح است که در حال حاضر این فاکتورها وجود ندارند، اما اکنون یکی از آن زمان های نادر است که می توان این فاکتورها را که برای عملی کردن انقلاب لازم هستند، به وجود آورد.

یک دلیل پایه ای دال بر واقعی بودن این امر، وجود اختلافات و شکاف های عظیم درون طبقه ی حاکمه کشور، و به طور کلی در تمام کشور است. مهمتر این که:

شکاف های درون قدرت های حاکم و شکاف های موجود در کل جامعه، در چارچوبی که تا کنون وجود داشته است غیرقابل حل هستند. این چارچوب قریب به ۱۵۰ سال- از کمی پس از پایان جنگ داخلی که منجر به لغو برده داری شد – وجود داشته و تا کنون توانسته است انسجام سیستم را حفظ کند. اما این شکاف ها را دیگر نمی توانند بر مبنای «دموکراسی» سرمایه دارانه که مدت های مدید ابزار «معمول» حاکمیت (دیکتاتوری) سرمایه داری بوده است، حل کنند.

چیزی بنیادا متفاوت جایگزین این چارچوب خواهد شد. و همانطور که «بیانیه و فراخوان» صراحتا اشاره می کند:

بحران و شکاف های عمیق در جامعه، اکنون فقط  از طریق ابزارهای رادیکال- از این یا آن نوع- می توانند حل شوند: یا با ابزارهای رادیکال ارتجاعی، مشتمل بر طریقه های سرکوبگرانۀ تبه کارانه و ویرانگر یا با ابزارهای انقلابی و رهایی بخشِ رادیکال.

۳- دلایل پایه ای برای اینکه چرا امور به این نقطه انجامید وجود دارد.

اگرچه ادعای «دموکراسی، همراه با آزادی و عدالت برای همه» دروغ سنگدلانه ای است، اما برای حاکمان این کشور، چنین دروغی برای سامان دادن امور در چارچوب و تحت حاکمیت سیستم، حیاتی بوده است – به ویژه برای اینکه افرادِ تحت ستمِ سیستم را معتقد به این توهم نگاه دارند که گویا می شود این سیستم را عادلانه تر کرد. به همین دلیل است که هر دو حزب طبقه ی حاکم، تا مدت زیادی با یکدیگر توافق داشتند که برای حکومت کردن بر کشور، در این چارچوب با هم کار کنند. آنها توافق داشتند که نتایج انتخابات را بپذیرند و موجبات  «انتقال صلح آمیز قدرت» را بین نمایندگان متفاوت همین سیستم، چه دموکرات و چه جمهوری خواه، فراهم کنند.

از زمان پایان جنگ جهانی دوم (۷۵ سال پیش) تا کنون، شرایط در این کشور و به طور کلی در جهان تغییر کرده است.  برای طبقه ی حاکمه ضروری بود که جهت حفظ «نظم و ثبات» در این کشور برخی امتیازات را به مبارزه علیه برتری طلبی سفید، برتری طلبی مردانه و سایر روابط ستمگرانه بدهد. در همان حال، طبقه ی حاکمه اصرار داشت که همه ی اینها را به عنوان تلاش برای «ایجاد ایالات متحدۀ کامل تر» و «ناب تر کردن دموکراسی عظیمی که همیشه در این کشور وجود داشته است» قلمداد کند. به علاوه، از جهت دیگری نیز دادن چنین امتیازاتی به مبارزه علیه ستم ها برای حاکمان این کشور ضروری بود زیرا نیاز داشتند بتوانند آمریکا را که در واقع ستمگرترین، ویرانگرترین قدرت و غارت کننده ی توده های مردم و سیاره ی زمین است، به عنوان «رهبر جهان آزاد» تبلیغ کنند.

اما بخشی از طبقه ی حاکمه ی سرمایه دار آمریکا که حزب جمهوری خواه آن را نمایندگی می کند، همیشه در مقابل دادن همین امتیازات بسیاری جزئی، مقاومت کرده است. آنان بر این باورند و متقاعد شده اند که این تغییرات و امتیاز دادن ها، زیاده از حد شده است و برای آنچه که تا کنون توانسته است انسجام این کشور را حفظ کند و بر جهان مسلط اش سازد، خطرناک شده است.  جمهوری خواهان بدل به یک حزب فاشیستی شده اند؛ یعنی، حزبی که بر مبنای برتری طلبی آشکار و ستیزه جویانه سفید، برتری طلبی مردانه و سایر روابط ستمگرانه بنا شده است- حزبی که متقاعد شده که: تنها اوست که شایستگی حکومت کردن را دارد و در نتیجه، به سوی دستکاری انتخابات و سرکوب آرا جهت تضمین پیروزی برای خود و حفظ قدرت خیز برداشت؛ از پذیرش نتایج انتخاباتی که در آن پیروز نشد امتناع کرد؛ حزبی که مصمم است «حاکمیت قانون» را تحریف و نابود کند، حقوق مردم را لگدمال کند و دیکتاتوری برهنه و بی آرایه سرمایه داری را اختیار کند؛ {و نهایتا} حزبی که آماده است تا از خشونت نه تنها علیه توده های مردم بلکه همچنین علیه رقبایش در طبقه ی حاکمه نیز استفاده کند.

جمهوری خواهان، بخش قابل توجهی از مردمی را بسیج کرده اند که شدیدا و به طور غیرعقلانی معتقدند برتری طلبی سفید، برتری طلبی مردانه و سایر روابط ستمگرانه ( همچنین غارت بی حد و حصر محیط زیست) باید قاطعانه حمایت و تقویت شود. آنها به سوی حالتی از جنون وحشیانه رانده شده اند و انواع تئوری های توطئۀ احمقانه را در کنار بنیادگرایی دیوانه وار مسیحی پذیرفته اند و این را پاسخی می بینند در مقابل خطری که موقعیت به اصطلاح «برحق» ( یا «خدا دادی» شان) را تهدید می کند و مصر هستند که دادن امتیازات بیشتر به مبارزه علیه ستم، موجب نابودی آنچیزی می شود که «آمریکا را بزرگ ساخته است».

این شکاف ها پیشاپیش، عمیقا در نهادهای اصلی کشور، از جمله نهادهای نظامی، ریشه دوانده اند و به موازات حادتر شدن اوضاع در کلیت جامعه و در داخل طبقۀ حاکمه، درون این نهادها هم شاهد حاد شدن فزاینده ی شکاف ها و بیرون زدن آن ها خواهیم بود.

این شکاف های عمیق، این تعارض شدید، بر مبنای قواعد گذشته و به شیوه ای که تا کنون ایالات متحده آمریکا تحت حاکمیت یک طبقۀ سرمایه دار نسبتا متحد سامان می یافت،  غیرقابل حل هستند و صاحبان قدرت به سیاق گذشته نمی توانند «سر و ته اینها را هم بیاورند».  

۴- در این منازعه، جمهوری خواهان از برخی امتیازات چشم گیری به نسبت دموکرات ها برخوردارند.

دموکراتها به بازی «بر مبنای قواعد» و «تکیه بر هنجارهای دموکراتیکِ» دیکتاتوری سرمایه داری، متعهد اند، در حالی که جمهوری خواهان در تلاش برای از بین بردن این هنجارها و حکومت کردن از خلال یک دیکتاتوری سرمایه داری آشکار و بی آرایه هستند.

ماهیت خاص این کشور با تاریخچه ی نسل کشی، برده داری، و برتری طلبی سفید که همواره تداوم داشته رقم خورده است. طی «توافق» های مکرر قدرت بیش از اندازه و امتیازهای نامتناسبی به ایالت های جنوبیِ کنفدراسیون برده دار سابق و سایر ایالت هایی که بخش بزرگی از جمعیت شان روستاییانی با «گرایش محافظه کارانه» هستند داده شده است(قدرتی بیش از شمار جمعیتی که دارند).  این مزیت و امتیاز دیگری است که جمهوری خوان فاشیست از آن بهره مندند.

اگر این نبرد بر اساس قواعد سیستم و در محدوده های آن باقی بماند، نه تنها در کل عواقب وحشتناکی را  به دنبال خواهد داشت، بلکه این امر به احتمال بسیار منجر به پیروزی فاشیست های جمهوری خواه می شود؛ چیزی که فاجعه ی در حال پدیدار شدن را برای کل بشریت تسریع و تشدید خواهد کرد.

اما چنین فرجامی جبری نیست و نباید گذاشت که امور تحت قواعد و چارچوبه های این سیستم باقی بمانند.

برای فهمیدن و به چنگ آوردن این فرصت نادر جهت انجام انقلاب چه باید کرد؟

۱. همانطور که در «بیانیه و فراخوانی به سازماندهی شدن فوری برای یک انقلاب واقعی» اشاره شده، در این کشور و در سایر کشورهای جهان پتانسیل انقلاب را در خیزش توده ای می بینیم. به طور مثال، در خیزش مردم علیه نژاد پرستی نهادی شده و ترور پلیسی در آمریکا؛ در فوران خشم علیه ستم و تحقیر زنان در بسیاری از نقاط جهان.

اما این پتانسیل برای انقلاب بایستی تبدیل به واقعیت یک انقلاب موثر و حقیقی بشود. این اتفاقی است که به واسطه ی پیش بردن کارهای ضروری و مبارزه برای آگاه کردن توده های مردم در مورد ضرورت عاجل انقلاب و امکان واقعی انقلاب و سازماندهی کردن آنان به عنوان نیروهای آگاه و مصمم برای انقلاب، صورت خواهد پذیرفت.

۲. به منظور به چنگ آوردن این فرصت نادر برای انجام انقلاب، بایستی شرایطی که با آن مواجه ایم را بشناسیم: مردم باید سر خود را بالا بگیرند و دیدشان را وسعت بخشند، به فراسوی آنچه که به صورت بلافصل در اطرافشان است نظر کنند، از توهمات و «راه حل» های دروغین گسست کنند، و برای فهم اساسیِ واقعیتِ آنچه در اطرافشان می گذرد، برای عمیق تر کردن درکشان از امور، متد کمونیسم نوین را به دست گیرند – برای اینکه بفهمند چه مقیاس بزرگی از بُرد یا باخت در بطن اوضاع کنونی نهفته است و چه امکانات عظیمی در همه ی این شرایط وجود دارد، امکاناتی که صرفا منفی نیستند بلکه امکانات بسیار مثبتی برای تغییر رادیکال نیز در این شرایط وجود دارد.

این موضوع، به طور مشخص به این معناست که حول revcoms – و شمار فزاینده ای از افرادی که جذب این امر که این انقلاب به دنبال چیست- گرد آیند تا درگیر در «بیانیه و فراخوانی به سازماندهی شدن فوری برای یک انقلاب واقعی» شوند و در انقلابی که این بیانیه فراخوانش را می هد، شرکت کنند.

۳. این شرایط نادر، با تعمیق و حاد شدن تضادها در بین قدرت های حاکمه، و به طور کل در جامعه، مبنای قوی تری و گشایش عظیم تری را برای شکستن تسلط این سیستم بر توده های مردم فراهم آورده است.

به غایت مهم است که این موضوع را عمیقا بفهمیم:

با پیشرفت شرایطی که مطابق آن طبقه ی حاکمه در حکومت کردن به سیاق گذشته ناتوان تر می شود، جامعه و زندگی روزمره ی توده های بخش های مختلف جامعه می تواند، با «اختلالات و شکاف های» مکرر مواجه شده و از مجاری «معمول» امور که پیش از این بوده خارج شده و به نحو فزاینده ای ناآرام و پرآشوب شود.

از آنجایی که «طریق معمول» که پیش از این بر جامعه حاکم بود، در سامان دادن امور ناکام مانده- و جامعه به نحو فزاینده ای از هم گسسته شده است- این امر می تواند اعتقاد مردم مبنی بر اینکه «طریقی که همیشه بوده» به معنای تنها طریقی است که می تواند باشد را تکان داده و متزلزل کند. این موضوع می تواند ذهن افراد را به روی پرسش گری بگشاید – به معنای واقعی کلمه این موضوع مردم را وادار به پرسشگری می کند- پرسشگری درباره طریقی که پیش از این حاکم بوده، و درباره ی اینکه آیا امور بایستی همچنان به همین طریق بماند؟ و همه ی اینها محتمل تر خواهد شد اگر نیروهای انقلابی در سطح جامعه بین مردم باشند و بر واقعیت عمیقتر آنچه که در حال رخ دادن است و چرایی آن، پرتو بیافکنند و این مسئله را مطرح کنند که بدیل و آلترناتیوی برای زندگی کردن به طریق دیگر وجود دارد.

«بیانیه و فراخوان» به این نکته ی بسیار مهم اشاره می کند که شکاف ها و تعارضات بین قدرت های حاکم (و در جامعه به مثابه یک کل) «حفره های بزرکی را در نقاب این سیستم ایجاد کرده و هر چه بیشتر ماهیت واقعی و دروغ هایی همچون «عالی ترین کشور جهان»،  «چراغ درخشان آزادی» و «رهبر جهان آزاد» را فاش می کند.

به پیش بردن نبردی خستگی ناپذیر و بعضا شدید برای کشیدن تعداد هر چه بیشتر مردم جهت انجام گسستی رادیکال با شرایط محبوس کننده و تحقیرکننده ی این سیستم؛ همچنین به دست گرفتن انگیزه و جهت گیری انقلابی ای که در «بیانیه و فراخوان» پیش گذاشته شده و عمل کردن بر مبنای آن، مسئولیت هر کسی است که نیاز عمیق به انقلاب – و امکان نادر واقعی ای که برای انجام انقلاب سربلند کرده- را تشخیص می دهد.

به جای «ماندن بر مسیر خود» و «گام زدن برای خود»، تحت شرایطی که این سیستم به سوی له کردن هر چه قاطعانه تر هر گونه امید به دنیایی که ارزش زیستن دارد حرکت می کند، مردم باید تصویر بزرگتر را ببینند، بر منافع عظیم تر بشریت و امکان ایجاد جهانی بس بهتر متمرکز شوند – و در جهت جامۀ عمل پوشاندن به چنین جهانی عمل کنند.

به جای یافتن بهانه هایی برای کنار آمدن با وضع موجود و به جای کناره گرفتن از انقلاب (یا بدتر از آن بد و بیراه گفتن به انقلاب) آدم ها باید این انقلاب را بپذیرند و فرصت نادری را که اکنون برای تحقق چیزی بس بهتر از وضع موجود وجود دارد را به هدر ندهند و در به وجود آوردن آن مشارکت کنند.

به جای دست زدن به عملیات مستاصلانۀ فردی یا حمله به این سیستم با نیروهای کوچک و ایزوله که هیچ شانسی برای موفقیت ندارند، مردم باید خشم و نفرتشان از بی عدالتی را برای ساختن جنبش میلیونی ای خرج کنند که شانس واقعی ای برای شکست دادن این سیستم و انجام یک انقلاب را واقعی دارد.

به جای جنگیدن و کشتن یکدیگر، آنچه مردم اکنون باید انجام دهند متحد شدن و دفاع از یکدیگر است- اتحاد علیه تمام خشونت های ناعادلانه. آنها در عین حال که نباید به کسی حمله کنند اما نباید به پلیس یا اوباش فاشیست «غیرنظامی» اجازه دهند که مردم را بکشند یا وحشیگری به خرج دهند. و مردم این امور را باید به عنوان بخشی از ساختن قوای انقلاب انجام دهند. به جای زخم و نیش زبان زدن به یکدیگر و جدا شدن از هم به واسطه ی «هویت ها»، مردم باید با هرکسی که می تواند با ما در مبارزه علیه ستم و بی عدالتی متحد شود، از هر بخش جامعه که باشد، تلاش کنند. هدف این اتحاد باید نقطه پایان گذاشتن بر سیستمی باشد که منبع این ستم و بی عدالتی است.

حزب دموکرات تلاش می کند تداوم این سیستم را تضمین کند و می خواهد با تکیه بر «فرآیندهای متعارفِ» سیستم، به حل معضل خطر فزاینده فاشیسم بپردازد و برای «بستن» شکاف هایی که هر روز بیشتر می شوند تلاش هایی می کند که محکوم به شکست هستند. به جای دنبالچه ی خر دموکرات شدن، مردم باید برای انقلابی که نیاز مبرم است کار کنند و به عنوان بخشی از مسیر انقلاب به مقابله با خطر فاشیسم  بپردازند.

اینجا نکته ی بسیار مهم دیگری از «بیانیه و فراخوان» را نقل می کنیم:

«این روزها سخن های بسیاری درباره ی یک جنگ داخلی دیگر به ویژه از سوی فاشیست های درون دولت و در جامعه ی وسیعتر شنیده می شود. آنها فکر می کنند می توانند سلاخی یک جانبه ای از کسانی که مورد نفرت شان هستند، راه بیندازند. مثلا، از مردم سیاه و سایر رنگین پوستان، «مهاجران غیرقانونی، «زنان زیاده خواه» و کسانی که تابع روابط و «هنجارهای» جنسی و جنسیتی «سنتی» نیستند. این وضعیت را باید به طور رادیکال تغییر داد و تبدیل به وضعیتی کرد که توده های مردم آماده ی شکست دادن فاشیست ها باشند، و به مبارزه با فاشیست ها به عنوان بخشی از تلاش برای سرنگون کردن کل سیستم بنگرند. زیرا فاشیست ها و دهشت های دیگر را این سیستم تولید کرده و همچنان آنها را بازتولید می کند.

ما نیازمند به وجود آوردن «قطب بندی جدید به سود انقلاب» و تغییر رادیکال «میدانی» هستیم که انقلاب بر روی آن به مصاف خواهد رفت. یعنی باید پیشبرد انقلاب واقعی را تبدیل به نیروی فعالی کنیم که به طور فزاینده قدرتمند می شود؛ نیرویی که در وهله ی اول هزاران و سپس میلیون ها نفر از مردم سازماندهی شده را شامل می شود که برای کشیدن افراد هرچه بیشتر به این انقلاب کار می کنند.

۴- کمونیسم نوین، مبنای علمی و یک رویکرد استراتژیک به انقلاب را تکامل داده است که پایه هایش روی زمین علمی قرار دارد. ما باید بر مبنای آن عمل کنیم. یعنی، به صورت خستگی ناپذیر برای ساختن و سازماندهی نیروها برای به وجود آوردن بهترین شرایط ممکن برای انقلاب کار کنیم و سپس انقلابی را که به فوریت مورد نیاز است عملی کنیم.

همانطور که در اطلاعیه و فراخوان آمده است:

«سازماندهی مردم در این انقلاب نیازمند ارتباط گیری با انواع و اقسام آدم هاست و نه تنها در جاهایی که اعتراضات و شورش ها علیه ستم و بی عدالتی سربلند می کنند، بلکه همه جا و در سراسر جامعه باید به میان مردم رفت و کلام انقلاب را در میان شان پخش کرد و آنان را (به شکل حضوری یا آنلاین) گردهم آورد تا به دست و پنجه نرم کردن با این مسئله بپردازند که: چرا یک انقلاب واقعی ضروری است؟ هدفِ چنین انقلابی چیست و چه نوع جامعه ای می خواهد ایجاد کند؟ زیرا این کار، افرادی را که تازه وارد به انقلاب هستند را قادر می سازد تا تبدیل به سازمان دهندگان انقلاب شوند و خودشان افراد بیشتری را به این مسیر جذب کنند.» و

«بر این مبنا، و از خلال صفوف رو به رشد انقلاب که با یکدیگر فعالیت می‏کنند و تبدیل به نیرویی می شوند که هر روز قوی تر می گردد، جذب و سازماندهی تعداد ضروری از اعضا و ساختن نیروی ضروری ممکن خواهد شد و ما در موقعیتی قرار خواهیم گرفت که دست به آن کاری که لازم است بزنیم. »

با افزایش شمار نیروهای انقلابی و سازماندهی شده، در جریان جنگیدن با قدرت حاکم و تغییر افکار توده ها در خدمتِ انقلاب، آنها قادر خواهند بود که شمار باز هم بیشتری را به صفوف خود جذب کنند و هرچه بیشتر بر جامعه به عنوان یک کل تاثیر بگذارند و افراد بیشتر، از بخش های مختلف جامعه را به سوی خود بکشند و داده هایی را که مردم بر مبنای آنها جامعه را درک کرده و مبارزه می‏کنند، به طریق مثبتی تغییر دهند. این امر زمینه های مطلوب تری را برای فاش کردن ماهیت واقعی این سیستم فراهم می کند و به روشن شدن اینکه به واقع چه عواملی در ایجاد شکاف های درون طبقه ی حاکمه دخیل هستند کمک می کند و همچنین روشن می سازد که منافع توده های تحت ستم و مردم عدالت خواه در همه ی موارد در تقابل مستقیم و بنیادی با کل این سیستم قرار دارد.

نیروهای انقلابی، از خلال تاثیرِگذاریِ نیروی روبه رشدشان، می توانند شرایطی را خلق کنند که قدرت های حاکم که عمیقا منشعب شده اند، به سختی بتوانند متحدانه و با استفاده از نهادهای اعمال خشونت سازمان یافته شان، دست به سرکوب خیزش بر حق مردم بزنند؛ نیروهای انقلابی می توانند شرایطی خلق کنند که هر حرکتِ قدرت های حاکم برای سرکوب این خیزش، منجر به خشم بیشتر مردم شده و  شمار بیشتری به صفوف انقلاب بپیوندند و خودِ نهادهای حاکم نیز هرچه بیشتر به واسطه ی شکاف های درونی اش از هم گسسته شوند. نیروی این انقلاب، به ویژه هنگامی که از هزاران به میلیون ها رشد می کند، می تواند تاثیری اعمال کند که درون نهادهای کلیدی قدرت و دستگاه سرکوب سازمان یافتۀ  سیستم، صفوف هر چه بیشتری از افراد – که بسیاری شان از تحت ستم ترین بخش های جامعه اند- به سمت همدردی با توده ها کشیده شوند و از حمله ی ناعادلانه و سرکوب گرانه علیه توده های مردمی که برای پایان دادن به بی عدالتی و ستم مبارزه می‏کنند، امتناع ورزند.

۵- این فعالیت ها مساعدترین شرایط را برای اجرایی کردن رویکرد استراتژیک به انقلاب ایجاد می کند. این رویکرد استراتژیک برای دست زدن به یک انقلاب واقعی و پیروز شدن در مبارزۀ همه جانبه برای کسب قدرت سیاسی در کل جامعه، تبیین شده است. ( این رویکرد استراتژیک در بیانیه «درباره ی امکان انقلاب» پیش گذاشته شده است و در سخنرانیم با عنوان «چرا ما به یک انقلاب واقعی نیازمندیم و چگونه واقعا می توانیم انقلاب کنیم» و همچنین در مقاله ام با نام « یک انقلاب واقعی- شانسی واقعی برای پیروزی، تکامل بیشتر استراتژی انقلاب» بیشتر تشریح کردم[۲].

نتیجه گیری

پایه و مبنایی برای به چنگ آوردن این امکان نادر برای انقلاب، حتی در کشور قدرتمندی چون آمریکا وجود دارد. شانس واقعی برای پیروزی موجود است- اگر که، در بین شمار روبه رشد افرادی که دیگر نمی توانند زندگی تحت این سیستم خفقان آور و آدمکش را تاب آورند ،  درک علمی، عزم و شجاعتِ جامۀ عمل پوشاندن به چنین انقلابی وجود داشته باشد.


[۱]  این مقاله ترجمه ای است از:

THIS IS A RARE TIME WHEN REVOLUTION BECOMES POSSIBLE— WHY THAT IS SO, AND HOW TO SEIZE ON THIS  RARE OPPORTUNITY. July 13. 2021

[۲]  همگی این مقالات و سخنرانی ها در سایت revcom.us. قابل دسترس است)  (ترجمه فارسی دو مقالۀ آخر در (cpimlm.org