بیانیه اعلام موجودیت «جنبش کمونیسم نوین افغانستان» (جکنا)
توضیح وبسایت حزب کمونیست ایران (م ل م): در یکی از بدترین ادوار تاریخ معاصر مردم افغانستان، در روزهایی که تصاویری از هراس و ترس و تشویش از افغانستان به سراسر جهان مخابره میشود؛ در وضعیتی که آخرین سربازان ارتش آمریکا و ناتو خاک افغانستان را پس از بیست سال جنگ ویرانگر ترک میکنند، در اوضاعی که پرچم نکبت بار «لا اله الا الله» بنیادگرایان طالب و «داعش خراسان» و بقایای مجاهدین بار دیگر برافراشته و مستقر شده است؛ در موقعیتی که قدرتهای مرتجع جهانی و منطقه ای از چین و روسیه تا آمریکا و اتحادیه اروپا و از ایران و پاکستان و هند تا ترکیه و سعودی و قطر طرح یک بازی کثیف و رقابت نیابتی دیگر در افغانستان را میریزند؛ ستاره ای از جنس امید و کمونیسم نوین در سپهر سیاسی افغانستان درخشیده است: «جنبش کمونیسم نوین افغانستان» (جکنا)! جنبشی که برخاسته است تا بگوید «نه! زنده است باد، تازنده است باد… بیدار کار خویش/ هشیار کار خویش».
آنها جمع مصممی از کمونیستهای انقلابی طرفدار کمونیسم نوینِ رفیق آواکیان هستند که امید و آرمانشان را بر تحلیل علمی از واقعیت استوار کرده اند تا نگذارند توده های مردم افغانستان و بشریت در نبرد میان مرتجعین و دشمنان مردم، مأیوس و ناامید شوند. آنها آمده اند تا در معرکۀ مهلکی که بدترینها و شریرترینهای دو منسوخ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی مملو از شهوتِ پیشروی و درندگی هستند، از «انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن» به مثابۀ تنها راه حل واقعا ممکن و مطلوب به حال توده های مردم افغانستان و منطقه و جهان بگویند!
حزب ما به این اقدام بسیار بسیار اضطراری و ضروری در اوضاع جاری به مثابۀیک گام حیاتی به سوی رهایی بشریت نگاه میکند و وظیفۀ انترناسیونالیستی خود میداند تا با تمام توان بر مبنای خط صحیح و انقلابی از این تشکیلات و انقلاب رهایی بخش مردم افغانستان حمایت کند و از تمام آزادی خواهان، انقلابیون و فعالین جنبش چپ و جنبشهای کارگری، زنان، محیط زیست و غیره در ایران و سراسر جهان میخواهد از این راه و اقدام تاریخی دفاع کرده و به تبلیغ و ترویج و سازماندهی آن یاری برسانند.
سلام و درود بر رفقای جکنا و امیدها و گامهای استوارشان! زنده باد انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن! زنده باد رهایی بشریت!
حزب کمونیست ایران (م ل م) ۹ شهریور ۱۴۰۰
متن بیانیه به زبان ترکی استانبولی
جکنا چیست؟
ج.ک.ن.ا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) هسته اولیۀ جمعی از ما زنان و مردان کمونیست انقلابی است که زشتی و جنایت جهانِ موجود را تحمل کرده نمیتوانیم و آمدهایم در قدم اول صدای خود را بکشیم که: نه! این جهان شایستۀ هیچ انسانی نیست.
جهانِ یک میلیارد گرسنۀ منع شده از حقِ نان خوردن و چند میلیارد نفوس زندگی در فقر و بیکاری و ویرانهها. جهانِ اولادهای من و تو که به جای شادی و مکتب و بازی، محکومند به بردگی و بیگاری! جهانِ چند هزار سرمایهدار که بر ما چند میلیارد مردمِ زمین حاکمند.
جهانِ چند صد میلیون بیجا شده و آوارگانِ ابدیِ روانه در سرکها و سرحدات و حاشیهها؛ جهانِ طفلهای هراسیده از بمباردمانها و مَرمیها؛ جهانِ پاهای بر جای مانده در میدانهای مَین و خندههای به یادگار مانده در قاب عکسها و عُمق قلبها؛ جهانِ اشغالگران، جنگسالاران و قوماندانهایی با بیرقهای امپریالیستی و مذهبی!
جهانی این رقم ستمگر به سر صدها میلیون زنِ لت و کوب شده در کُنج خانهها، کشته شده در میدانهای سنگسار، تجاوز شده در کارتیههای تاریک و تنفروشخانههای قرمز؛ جهانِ زیباییهای به بند کشیده زیر برقع و چادری و حجاب؛ جهانِ لزبینها و گیها و ترنسکچوالهای تحقیر شده در هر کدام جا؛ جهانِ پدرسالارن و مردسالاران و متجاوزین و سکسیستها!
جهانِ خودبرتر پنداری نژادپرستان و شوینیستها و فاشیستها از دیگشر ملل و تبارها و زبان و کولتورها؛ جهانِ تحمیل مفکورهها و سلایق و ادیان و مذاهب بالای سر دیگران؛ جهانی که مصارفِ گوانتانامو و پُلچرخی بسیار کلانتر از شفاخانهها و کتابخانهها و سینماها است!
جهانی که صدای تکفیر و دین از مسجد، کلیسا و دیر و معبد بلندتر است تا نغمههای شادمانۀ سازها و بیتخوانان و هنرمندان؛ جهانی که به جهاد برای نابودی محیط زیست ایستاد شده و انگار از هیچ مُلک و قریه و دریا و دشت و لالهزاری نمیبراید مگر تا نابودیاش! جهان سرمایهداری و طبقات استثمار کننده و استثمار شونده، جهانِ امپریالیسم و اسلامگرایی!
جکنا چه میخواهد؟
جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) تشکیل و تنظیم خُرد اما مصمم و پایدار ما جمعی از کمونیستهای انقلابی است که شانه به شانۀ هم ایستاده شدیم تا صدای خود را علیه همگی این رنجها و تباهیها بکشیم که چنین جهانی را تحمیل کرده نمیتوانیم و رویای جهانی سراسر متفاوت را در سر پرورده میکنیم: «جهانی که شکوفایی هر فرد، شرط شکوفایی همگان است»، جهانی که هر انسان برای هر انسان، یاوری است و تفاوتهای انسانها در مفکورات و سلایق، نه بهانۀ تبعیض و جگرخونی و ستم که شرط زیبایی و تنوع و همزیستی است؛ جهان برآییده از «انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن»!
جور کردن چنین جامعه و جهانی فقط رویای ما نیست، بلکه بیش از هر وقت دیگری در تاریخ بشر دست یافتنی، امکانپذیر و واقعی است. این یک فَکت علمی و قابل اثبات است. کمونیسم، کدام علم و روش و رویکرد علمی است که با آن میتوان جامعه انسانی را شناخت و نشان داد که چه رقم عملکرد و سوخت و ساز این جامعه طبقاتی و سرمایهداری، امکان و پتانسیل جور کردن یک جامعۀ متفاوت و بهتر را به دست بشریت داده است.
علم کمونیسم (مارکسیسم) به ما نشان میدهد که همگی ثروتها و دانش و مدنیت و کلی چیزهایی که انسان برای زندگی به آنها ضرورت دارد را هشت و نیم میلیارد نفوس سیارۀ ما به طریقۀ کُلکتیو و اجتماعی تولید و جور میکنند، اما در چارچوکات جامعه طبقاتی، اجتماع و جهان به قسمی تنظیم شده و سازمان یافته که کمتر از یک فیصد انسانها به شمول سرمایهداران و زمینداران کلان و دولتهای حامی منافعشان، این ثروت و تولیدات را تصاحب کرده و به سر دیگر مردم جهان انواع بهرهکشی، ستم، تبعیض و سرکوب را تحمیل میکنند.
این تضاد اساسی شیوۀ تولید سرمایهداری یعنی تضاد «تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی» است که لاجرم به جور شدن تبعیضها، استثمار، بحرانها و جنگها در جامعۀ انسانی و امروزه به خطر نابودی سیارۀ زمین رسیده است. تضادهای ذاتی و دینامیکهای درونی سیستم تولیدی سرمایهداری در کدام جای جهان به قسمی است که دولتهای سرمایهداری این سیستم را اصلاح کرده نمیتوانند و این سیستم ذاتا بحرانزا و ضد انسانی است.
اما مارکس و مارکسیسم نشان دادند که این سیستم سرمایهداری در عین زمان که فقر و جنگ و فلاکت برای اکثریت مردم جهان جور میکند، امکان از اساسگذاری یک سیستم تولیدی-اجتماعی نوین یعنی جامعه کمونیستی و جامعۀ در حال گذار و گذران به سوی کمونیسم جهانی یعنی جامعه سوسیالیستی را هم جور کرد. اما مارکس و مارکسیسم به طریقۀ علمی نشان دادند که این مساله به حیث یک اتفاق خود به خودی و صد در صد و اجتنابناپذیر نیست، بلکه یک امکان و پتانسیل مقبول در تاریخ و جامعه است که بالفعل کردنش به عنصر و عامل آگاه انسانی ضرورت دارد.
فعلیّت دادن به این امکان و عبور از جهان کهنه و گذار به جهان نو، ضرورت به انقلاب کمونیستی دارد. یک انقلاب سیاسی که با قدرتگیری طبقۀ پرولتاریا و حزب پیش قراول کمونیسم، سرک و مسیر را برای جور کردن تغییرات کلان و اساسی اقتصادی، اجتماعی و کولتوری باز کند. این انقلاب به حضور و فعالیت و کوشش تودههای آگاه شدۀ مردم ضرورت دارد و حیاتی است که با طریقۀ علمی و خط سیاسی کمونیستی، موانع و تضادها و مشکلات را شناسایی کرده و برای حل آنها راه حل پیش بماند.
به خاطر از این است که تودههای مردم برای نابودسازی دنیای کهنه و بنای دنیای نو و حرکت در مسیر دنیای نوین، به علم کمونیسم و استراتژی انقلاب کمونیستی و تنظیمات و حزب کمونیست نوین ضرورت دارند. ما جمعی از کمونیستهای انقلابی در هستۀ اولیۀ جکنا اشتراک کردهایم تا پروسۀ جور کردن و اساسگذاری این حزب در جغرافیای سیاسی انقلاب افغانستان را به پیش ببریم.
کمونیسم دروغین و جنبش نوین کمونیستی
اما کلمۀ «کمونیسم» در افغانستان ضرورت به نجات و اعادۀ حیثیت دارد. ۴۳ سال وقتتر بود که جماعتی از سرمایهداران بیروکرات وابسته به امپریالیسم روس ابتدا در کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ و پس با کومک قطعات اردوی اشغالگر شوروی در ششم جدی سال ۱۳۵۸، بقایای دولت نیمه مستعمراتی و نیمهفیودالی تحت الحمایۀ سرمایهداری امپریالیستی غرب، یعنی دولت ظاهرشاه و داود را انداخت و یک دولت نیمهمستعمراتی نیمهفیودالی تحتالحمایۀ سیستم سرمایهداری امپریالیستی شوروی را به نام «حزب دمکراتیک خلق» برای یک و نیم دهه در افغانستان به سر کار آوردند. دولتی که نه دمکراتیک بود و نه نمایندۀ منافع خلق و اکثریت باشندگان افغانستان. به خاطر از اینکه روی همان ساختار طبقاتی نیمهفیودالیِ وابسته به سیستم سرمایهداری جهانی ششت و اساساً دست به ترکیب طبقاتی جامعه نزد. خلقیها در آغاز کوشش کردند در ساحۀ مالکیت اراضی و موقعیت زنان رفرمهایی بکنند، اما سرآخر با همان ساختار طبقاتی فیودالی و قبیلهوی سازش کردند. آنها چهار قید و یوغی که بر گردن جامعه و نفوس افغانستان بود را ریشهکن کرده نتوانستند: فیودالیسم در اقتصاد زراعتی، وابستگی به امپریالیسم در ساحۀ کلان اقتصادی، روابط پدرسالار فیودالی و دینی خاصتاً در قریهجات و دوامدار شدن ستم ملی.یک دولت دیکتاتوری طبقات ستمگر و وابسته و ملیشۀ امپریالیسم شوروی (۱۹۵۶-۱۹۹۱) بود و زیر نام «کمونیسم» و «سوسیالیسم» و «انکشاف اجتماعی» چی جنایتها و کشتارها و بمباردمانها و ستمها را که به سر مردم افغانستان تحمیل نکرد که سبب بدنامی «کمونیسم» و «انقلاب کمونیستی» در افغانستان شد.
اتحاد شوروی از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری لنین، اولین دولت سوسیالیستی جهان بود که تا نیمۀ دهه ۱۹۵۰ با وجود از همگی کمبودها و اشتباهات و کاستیهایش، یک دولت دیکتاتوری/دمکراسی پرولتاریا و جامعهای سوسیالیستی بود. اما رهروان راه سرمایهداری و رویزیونیستها در بیروی مرکزی حزب کمونیست، از سال ۱۹۵۶ به بعد به کل روی خود را از سوسیالیسم دور دادند و این کشور را ابتدا به یک کشور سرمایهداری دولتی و پس به قدرت امپریالیستی تبدیل کردند. به خاطر از همین بود که در جنبش نوین کمونیستی از سالهای ۱۹۶۰، شوروی را «سوسیال-امپریالیست» (سوسیالیست در نام و امپریالیست در واقعیت) نام دادند.
از سالهای میانۀ دهه ۱۹۶۰ چین سوسیالیستی به زعامت و رهبری رفیق مائو تسه دون بود که در مقابل رویزیونیسم روسی و کمونیسم دروغین ایستاده شد و بیرق انقلاب را بالا کرد. رفیق مائو در عین زمان که علم مارکسیسم لنینیسم را در ساحههای مختلف فلسفی، اقتصادی و سیاسی انکشاف داد، از برخی اشتباهات تجربۀ شوروی سوسیالیستی، خاصتا اشتباهات استالین هم گسست کرد. انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی سالهای ۱۹۶۶ در چین به رهبری مائو، بلندترین و درخشانترین موقف و قلهای بود که جنبش کمونیستی بینالمللی به آن رسید.
دستاوردها از این انقلاب، صدای سوسیالیسم و شورش را به همه نقاط جهان منجمله افغانستان رساند و نسل نویی از انقلابیون را در مقابل رویزیونیسم روسی ایستاده کرد. جنبش مائوئیستی افغانستان توسط رفقایی چون استاد اکرم یاری اساسگذاری شد و در مقابل از کمونیسم دروغین روسی ایستاده شد. اما شوربختانه تحولات سالهای پایانی دهه ۱۹۷۰، کودتای ثور و جنگ داخلی افغانستان در یکی از بدترین و ناجورترین ادوار حیات و زندگی جنبش نوین کمونیستی اتفاق افتاد.
سوسیالیسم در چین بدنبال مرگ مائو با کودتای سیاسی و درون حزبی رویزیونیستهای نو و سرکوب پیروان واقعی مائو در سال ۱۹۷۶ شکست خورد. چین هم مثل شوروی در یک پروسۀ نزولی ابتدا به یک کشور سرمایهداری دولتی مستبد و پس به یک قدرت امپریالیستی ارتجاعی تبدیل شد. این شکست و عقبگرد نه تنها توازن قوای جهانی را به ضرر پرولتاریا و به نفع دو بلوک امپریالیستی غرب و شرق تغییر داد، بلکه به یک سردرگمی خطی و سیاسی در جنبش نوین کمونیستی و عقبنشینی سیاسی و آیدئولوژیک در چه تعداد از احزاب و سازمانهای نوپای مائوئیستی در همه جهان پا داد. منجمله در افغانستان، جنبش مائوئیستی جوان و کمتجربه، چه به خاطر از سرکوب و کشتار رهبرانش به دست رویزیونیستهای خلقی و پرچمی و چه اشکالات سیاسی و ایدئولوژیک در اساس و مبانی خط و مفکوراتش که بسیار آغشته به ناسیونالیسم و دیدگاههای پوپولیستی و پراگماتیستی بود، به اتخاذ موقفهای غلط و التقاطی افتاد و نتوانست از فرصت بدست آمده در جنگ داخلی ضد اشغال شوروی، یک جبهۀ سومی را علیه ارتجاع اسلامی و امپریالیسم روس باز کند.
زنده باد کمونیسم نوین
موج اول انقلابهای کمونیستی و دولتهای سوسیالیستی که از سال ۱۸۷۱ با کمون پاریس آغاز شد، در چین سوسیالیستی به اوج خود رسید و در سال ۱۹۷۶ با شکست سوسیالیسم در چین خلاص شد. گفتیم با احیای سرمایهداری در چین، سردرگمی خطی و فکری در جنبش بینالمللی کمونیستی جور شد و پس از آن چه بسیار انحلالطلبیها، پَسیفیسم، عقبگردها و راسترویهایی را که شاهد نبودیم. سرمایهداری امپریالیستی جهانی به رهبری ایالات متحده امریکا از دهۀ ۱۹۹۰ و پس از فروپاشی اردوگاه شرق و سوسیالیسم دروغین روسی نیز بر صنعت پروپاگاندا و دروغ پردازیهای خود علیه کمونیسم و دستاوردهای تاریخی و جهانی آن اضافه کرد. حالی ما شاهد چهار دهه حملات مداوم توپخانههای تبلیغاتی و ایدئولوژیک راست جهانی علیه کمونیسم و سوسیالیسم و انقلاب هستیم.
اما از آغاز دهه ۱۹۸۰ یک رویداد تاریخی و بسیار گرانقدر در جنبش تضعیف شده و سرگردان کمونیستی بینالمللی اتفاق افتاد. بیرق انقلاب و کمونیسم جهانی توسط رفیق باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی امریکا (RCP) برقرار ماند. پس او ضمن دفاع از دستاوردهای دور اول انقلابهای کمونیستی و دولتهای سوسیالیستی در زمانۀ انحلالطلبیها و تردیدها و وادادگیها، به جمعبندی علمی و انتقادی از آن تجربه از کمون پاریس تا چین مصروف شد. و سرآخر در یک پروسۀ کلان سی سال کار فکری و سیاسی، علم کمونیسم (مارکسیسم) را به ساحت نویی یعنی به «سنتز نوین کمونیسم» انکشاف داد.
میگوییم یک سنتز نو در کمونیسم، به خاطر از اینکه رفیق آواکیان در مطالعۀ انتقادی تئوری و پراتیک مارکسیستی، دریافت که بدنۀ علمی مارکسیسم که مارکس و انگلس اساسگذاریاش کردند و بدست لنین و مائو تسه دون انکشاف شد، صحیح و علمی است. اما در عین زمان، داخل از این بدنۀ علمیِ عمدتا درست، عناصر نادرستی و غیر علمی موجود است که با این بدنۀ علمی مغایرت و تضاد دارند. عناصر نادرست و غیر علمی که در مفکورات و پراتیک مارکس، انگلس، لنین و مائو موجود بود و یگان وقت در پراتیک کمونیستها و رهبران کمونیست، خاصتا استالین، به اشتباهاتی پا دادند که به بر باد رفتن فرصتهای انقلابی ختم شد. رفیق آواکیان این تضاد تاریخی در بدنۀ روش و رویکرد مارکسیستی را کشف کرده و از آن گسست کرد و به دوباره قالبریزی مفاهیم و مقولات علم کمونیسم مصروف شد. به همین خاطر امکان از این را پیدا کرد که یک موقف علمیتر و صحیحتر و مفکورۀ همهجانبهتری برای تدوین استراتژی انقلاب در امریکا، با کدام ابعاد جهانشمول، و ساختن جامعه سوسیالیستی نوین را در دست بگیرد. او در بیانیه سال نو ۲۰۲۱ خود در همین مورد نوشت:
«…برخلاف کسانی که به کمونیسم و تجربه تاریخی جنبش کمونیستی تهمت زده و آن را محکوم میکنند، یا به سادگی نادیدهاش میگیرند، من و عدهای تحت رهبری من، دست به مطالعۀ گسترده علمی جدی، تحقیق و تحلیل در مورد تاریخ جنبش کمونیستی و جوامع سوسیالیستی که توسط آن به وجود آمد، زدیم… رویکرد علمی، ما را به این نتیجه رساند که تجربۀ سوسیالیسم در کشورهای واقعا سوسیالیستی که تحت رهبری کمونیستها ابتدا در اتحاد جماهیر شوروی و سپس در چین به وجود آمدند… عمدتا مثبت بوده است. این را با قاطعیت بیشتری در مورد چین میتوان گفت. با این حال، در این تجربه اشتباهات ثانویه اما مهمی هم وجود داشت که در برخی موارد اشتباهات جدی و حتی اسفبار بودهاند. کمونیسم نوین، با نتیجهگیری از این تجربه تاریخی جنبش کمونیستی و طیف وسیعی از تلاشهای بشری، به عنوان روش و رویکرد تعیین کنندۀ خود، بر اهمیت حیاتی علم و استفاده از روش علمی در همه امور تأکید میکند… امتناع از به کار بردن رویکردی صادقانه و علمی و به جای آن به کار بردن ضد آن در مورد کمونیسم و تاریخ واقعی جنبش کمونیستی و تکامل کمونیسم نوین، یعنی بستن درها به روی تنها آلترناتیو واقعی در مقابل سیستم حقیقتا درندۀ سرمایهداری- امپریالیسم؛ بستن در به روی تنها آلترناتیو معتبری که منافع اساسی تودههای بشریت و در نهایت کل بشریت و آیندهای را نمایندگی میکند که ارزش زیستن دارد.».
امروزه سنتز نوین کمونیسم به لحاظ عینی شاخص و تجسم پیشرفتهترین سطح مارکسیسم است. با آمدن سنتز نوین کمونیسم، مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم سابق هم به دو تقسیم شد: بخشی از آن به پسماندۀ گذشته تبدیل و بخش پیشروتر آن با کمونیسم نوین سوگیری کردند و در صف پیشاهنگان آینده یکجا شدند. جکنا از این دست است و با در دست گرفتن کمونیسم نوین، تلاش دارد تا به سوی تشکیل و اساسگذاری حزبی با سوگیری کمونیسم نوین در جنبش افغانستان برود. جکنا آمده است تا با رویکرد و روش علمی کمونیسم نوین، به نقد اشتباهات و کاستیهای خطی و فکری موجود در جنبش مائوئیستی سابق افغانستان، که ما نیز از آن بی بهره نبودیم، بنشیند و از همگی آنها گسست کند. جکنا خوف ندارد که پس به تفصیل بگوید چی عناصر ناسیونالیستی، پوپولیستی، پراگماتیستی «هدف وسیله را توجیه میکند» و دیگر اشتباهات و غلطفهمیهای سیاسی و فکری در جنبش مائوئیستی افغانستان بود که بسیار جاها حتی بهترین نیروهای جنبش افغانستان را به اتخاذ موقوفات بسیار بسیار نادرستی میبرد.
جکنا میداند که «هیچ انقلابی بدون تئوری انقلابی ممکن نیست» و تئوری و علم کمونیسم نوین، حلقۀ کلیدی در فهم کردن و تغییر دادن دنیا است. هیچ تنظیم و تشکیل و اراده و نیرویی بدون شناخت علمی تضادهای واقعی جامعه و جهان، امکان از تغییر دادن جهان را ندارد. به خاطر از این است که خواندن و تعلیم دیدن و تعلیم دادن علم مارکسیسم و در دست گرفتنش برای انقلاب کردن، وظیفۀ دوامدار هر انسان کمونیستی است.
دو پوسیدۀ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی
تا به این نقطه در این نوشته جا به جا به صفحاتی از تاریخ معاصر افغانستان اشاره کردیم. پس از اشغال افغانستان توسط قطعات اردوی روس، در نبود یک حزب کمونیستی انقلابی، در وضعیت پس از شکست سوسیالیسم در چین، فضا برای دست بالا گرفتن احزاب بنیادگرای اسلامی در افغانستان جور شد. این مساله همچنین از موج برآمدن جنبش ارتجاعی اسلامگرایی در کل منطقه که با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در ایران پس از شکست انقلاب ضد شاهی سال ۱۳۵۷ مردم ایران، جان تازه ای گرفته بود، اثر گرفت.
در بستر این وضعیت و موقعیت بود که بخشهایی از مردم و نفوس افغانستان به سمت کتلهها و دستهجات اسلامی رفتند که هر روز مثل سمارق از زمین سر زدند. سازمانهای امنیتی امریکا و بریتانیا و فرانسه، آیاسآ پاکستان و رژیم خمینی در ایران به تربیه و اکمال بنیادگرایان اسلامی به حیث گروههای جهاد افغانستان پرداختند. در سراسر دهه ۱۹۸۰ هزاران اسلامگرای دیگر توسط سازمانهای امنیتی غربی و پاکستان از کشورهای شمال آفریقا و حاشیۀ خلیج و کشورهای عربی به افغانستان ترانسفر شدند. افغانستان زمین مساعد پرورش گروههای جهادی شد و میدان جنگ میان دو پوسیدۀ امپریالیسم شوروی و بنیادگرایی اسلامی.
با سقوط دولت دست نشاندۀ روسها، گروههای جهادی پروار شده در دستر خوان امپریالیستهای غربی و قدرتهای مرتجع منطقه بر سر قدرت و رسیدن به ارگ ریاست به جان هم افتادند و یک جنگ دیگر را بالای سر مردم شهرها و ولایات و ولسوالیها تحمیل کردند. بنیادگرایان اسلامی و مرتجعین احزاب ۱۵گانۀ جهادی که هر یک در رأس دستهای از گروههای جنایتکار اسلامی ایستاد شدند و مصروف قتل و غارت و جنایت. در پهنۀ این جنایاتها و کشتارها و بینظمیها و شاریدگی اجتماعی بود که زمین برای رشد و تربیه لشکر جدیدی از بنیادگرایان اسلامی جور شد که به نام طالب آمدند و با کومکهای پاکستان و امریکا بر تمامی صفحات افغانستان حاکم شدند.
از اواسط دهۀ ۱۹۹۰ اما امپریالیسم امریکا و غرب که به مدت یک دهه از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ به حمایت و تربیۀ اسلامگرایان در افغانستان علیه شوروی مصروف بودند، با معضل تهاجم اسلامگرایان به منافع خودشان و رژیمهای وابسته به خود در منطقه و حتی در قلب نیویورک مواجه شدند. از آن مقطع، تضاد دو پوسیدۀ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی بود که بیشتر از قبل صحنهگردان فضای سیاسی افغانستان شد. فاجعه آنجا بود که در تمام چهل سال گذشته، دو پوسیدۀ امپریالیسم (شوروی و آمریکا) و مزدورانشان در افغانستان (دولتهای خلق و پرچم و کرزی و غنی) از یک طرف، و بنیادگرایان (از مجاهدین تا طالب) از طرف دیگر، مردم افغانستان را میان خود تقسیم کردند. بخشهایی از مردم از خشم و نفرت از جنایات امپریالیستهای شرقی و غربی و دولتهای وابسته به آنها، با اسلامگرایان سوگیری کردند و برعکس تعدادی از مردمِ خشمگین و متنفر از مجاهدین و طالب به زیر بیرق شوروی، امریکا و مزدورانشان رفتند.
بعد از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ بود که اردوی امریکا و پیلوتهای بمبافکنش و ناتو برای «دمکراسی» و نابودی طالب، افغانستان را اشغال کردند. قوماندانها و رهبران جهادی و تنظیمی در دولتهای دستنشاندۀ کرزی و غنی جایگیر شدند. قرار بود افغانستان «توسعه» پیدا کند، زنان «آزاد» شوند، نظم و قانون و رفاه و امنیت و کار جور شود. قرار بود افغانستان و عراق به الگوهای «مداخلات بشر دوستانه» امپریالیسم امریکا برای «خاورمیانه بزرگ» باشند. اما امپریالیسم امریکا دو دهه بعد ناکام از تحقق رویای خاورمیانه بزرگ، با همان طالب به توافق رسید و خاک افغانستان را ترک کرد.
تضاد ارتجاعی دو پوسیدۀ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی در نبود یک آلترناتیو مترقی و انقلابی در این چهل سال توانست انرژی و پتانسیل تودههای خشمگین مردم از ستم و استثمار را به زیر بیرق ارتجاعی این دو پوسیده کش کند. همانرقم که رفیق آواکیان تحلیل کرد: تضاد دو پوسیده، برآمد و محصول عجیب و غریب شدت گرفتن تضاد اساسی دوران سرمایهداری یعنی تضاد تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی است. امروزه ورشکستگی هر دوی این پوسیدهها در افغانستان بلازده و جراحت دار و خسته، بیش از همه جا عیان است.
انقلاب ما در افغانستان ضرورت دارد تا علیه دو پوسیدۀ در جامعه یک قطبندی را جور کند و مردم را از سوگیری با یکی از این دو منع کرده و به قطب انقلاب کمونیستی جذب کند. ما ضرورت داریم تا پتانسیل مردم افغانستان علیه طالبان را به حول ضدیت با بنیادگرایی اسلامی کانالیزه کنیم. کشیدن یک مرز تمایز و خط فاصله مابین مردم و دشمن مردم در جامعه، در وضعیت امروز باید به سر ضدیت با بنیادگرایی باشد. تفهیم این حقیقت برای توده های مردم ضروری است که چه رقم امپریالیسم و بنیادگرایی، همۀ ستمها و تبعیضها و بی عدالتیهای موجود در جامعه را سازمان میدهند و به سر مردم تحمیل میکنند. بدون تغییر فکر مردم برای انقلاب کمونیستی، بدون متحد کردن مردم در سرک و مسیر انقلاب کمونیستی، کاری از پیش برده نمیتوانیم و باز جامعه افغانستان و مردم محکوم به زندگی زیر شکنجه و جگرخونی سیستم سرمایهداری از کدام رنگ و بیرقِ سرمایهداری دولتی روسی، سرمایهداری امریکایی یا دولتهای سرمایهداری اسلامگرایی هستند. اضافه بر ضدیت با بنیادگرایی اسلامی و دولت دینی، در افغانستان یکی از محورهای تغییر مفکورات مردم برای انقلاب، مقابله با شیوۀ تفکر دینی و ترویج شیوۀ تفکر علمی در میان مردم، خاصتا کارگران و زحمتکشان است. بدون مبارزه با تفکر دینی و بدون ترویج علمی اندیشیدن در میان مردم، بدون مبارزه با آیدیئولوژی دینی و اخلاقیات و باورهای دینی، فکر مردم برای رهایی و انقلاب را تغییر داده نمیتوانیم.
جکنا و وضعیت جاری در افغانستان
با خروج قوای هوایی و زمینی امریکا از بگرام و کابل، ولایتها و شهرها و ولسوالیهای زیادی یک یک به اشغال اردوی طالب در آمدند. طالبان که با همان بیرقهای الله اکبر پیشتر با ترور و انتحاری و قتل نفوس مُلکی در مکتب و دانشگاه و شفاخانه و سرک و زایشگاه، اعلام کرده بود که قدمی از خصلت قتال و خونریز آیدئولوژی بنیادگرایی اسلامی عقب ششته نمیتواند. پس مردم افغانستان بار دیگر با کابوس طالب روبرو شدند. مثل تمام چهل سال گذشته، بخشهایی از مردم دل به بنیادگرایان بستند و بخشی در اندوه خروج قوات امپریالیستی هستند. باز هم دو پوسیدۀ بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم، مردم را میان خود تقسیم کردند. واقعیت ایست که سوگیری با هرکدام از دو پوسیده، باعث تقویت شدن و استحکام دیگری میشود و تجربۀ چهل سالۀ افغانستان معاصر شاهد از این واقعیت بسیار تلخ است. پاسخ ما کمونیستهای انقلابی متشکل در هستۀ جکنا به تمام مردم افغانستان؛ به زنان و مردانی که از رنج زندگی زیر شکنجه و آتش طالب و مجاهد و غنی و کرزی و امریکا و روس مانده شدند ایست که:
بیایید به چهل سال فاجعه و جگرخونی و فلاکت در افغانستان خاتمه بدهیم؛ به چهل سال حاکمیت رژیمهای وابسته به امپریالیسم روس و آمریکا و ملاهای مرتجع طالب و جهادی و تنظیمی؛ چهل سال توطئه مزدوران پاکستان و ایران و ترکیه و سعودی و چین؛ این یک واقعیت اثبات شده در تمام چهل سال اخیر در افغانستان است که در چوکات شیوۀ تولید سرمایهداری و دو پوسیدۀ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی هیچ راه حل و راه فراری برای خروج موجود نیست. وضعیت در تمام چهل سال اخیر هر روز ناجورتر شده است و باز هم ناجورتر خواهد شد. سیستم سرمایهداری قابل رفرم و ترمیم نیست و فقط باید نابودش کرد.
آنچه امروز از شاریدگی و نامنسجم بودن در افغانستان میبینیم، این وضعیت بیمرکز و ناپایدار، این به هم ریختگی و در عینزمان یکجاشدگی رقابتهای جهانی و منطقهای، این تشدید تضاد امپریالیسم و بنیادگرایی، همگی فشرده و ماکت کوچکی است از تضادهای مجتمع در جهان. این چند پارگی و واگرایی و فروپاشی یکی از ویژگیهای منحصر این دوران است. رفیق آواکیان در بیانیههای سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ این روند را به خوبی تشریح و تحلیل کرده است و آن را نتیجۀ عملکرد نظام سرمایهداری در کل دنیا و نیروهای محرکۀ این نظام و دینامیکهای آن خاصتاً تضاد آنارشی و سازمان یافتگی میداند. اما رفیق آواکیان و روش تحلیل علمی و روشنگر او نشان میدهد که چه رقم در بستر همین وضعیت بحرانی جهانی، در دل همین شاریدگی و بیانسجامی که تمام پیکرۀ نظام جهانی سرمایهداری را گرفته است، فرصت از ایجاد یک راه نو و یک مسیر منتهی به انقلاب کمونیستی موجود است. ورشکستگی تمامی راهها و آلترناتیوهای امتحان شده، بیش از همیشه معلومدار و واضح است.
پیش به سوی انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن
پیام ما جمعی از کمونیستهای طرفدار کمونیسم نوین در افغانستان، به زنان و مردان افغان، به کارگران و زحمتکشان و روشنفکران و روشنبینان افغان ایست که برای خلاص شدن از این تباهی و فلاکت چهل ساله به استحکام و گسترش و قدرتگیری کمی و کیفی این تشکیلات بر اساس خط صحیح ضرورت داریم. در صفوف این هسته و این تنظیمِ نوپا اما مصمم بیش از هر چیز به شما تودههای مردم ضرورت داریم؛ شما که متنفرید از طالب و داعش و مجاهد، شما که متنفرید از چهل سال حاکمیت امپریالیسم امریکا و روس و مزدوران منطقهایشان، شما که منتفرید از همۀ اشکال ستم و تبعیض و بهرهکشی، شما که هنوز تن ندادهاید به تباهی و زشتی این جهان. جای شما داخل از صفوف این هستۀ اولیه است و سرک و راه باز است تا حزب خود را برای انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن در افغانستان جور کنیم و برای فتح فردا به پیزش برویم.
زنده باد انقلاب کمونیستی با کمونیسم نوین!
جنبش کمونیست نوین افغانستان (جکنا). اسد / آگوست ۲۰۲۱
آدرسهای جکنا در فضای مجازی
وبلاگ: https://jaknafghanistan.wordpress.com/
فیس بوک: https://www.facebook.com/em.dieempoerten
اینستاگرام: @jakna.2020.1400
تلگرام کتابخانۀ سرخ کوچک: https://t.me/redlibrary1400