افغانستان؛ «راه حل حداکثری ارتجاعی یا انقلاب کمونیستی؟» انتخاب این است!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۱۸ شهریور ۱۴۰۰

شاید فشرده ترین تعبیر دربارۀ وقایع هفتۀ سوم ماه آگوست افغانستان، این گزارۀ معروف و تاریخی کارل مارکس باشد که «هر آنچه سخت و استوار به نظر میرسد، دود میشود و به هوا میرود». گزاره ای ناظر بر اینکه نظم اجتماعی حاکم، ابدی نیست. آنچه در افغانستان رخ داد دقیقا به نمایش درآمدن این واقعیت است که نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان، شکافها و تضادها و معضلاتی را ایجاد میکند که خود قادر به حل آنها نیست و اساسا در چارچوب نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود غیر قابل حل هستند.

اسلامگرایی از انواع مختلف جمهوری اسلامی، طالبان، احزاب جهادی افغانستان، داعش و غیره در واکنش به سلطۀ ویرانگر قدرت های امپریالیستی و به عنوان یک نیروی منسوخ سیاسی و اجتماعی به ظهور رسید و نزاع میان این دو پوسیدۀ امپریالیسم و اسلامگرایی، مردم ایران، افغانستان و دیگر کشورهای خاورمیانه را در منگنۀ خود قرار داد و تبدیل به مانع مهمی در مقابل مبارزات رهایی بخش و انقلابی مردم شد.

خبرنگاری تصاویر خروج نیروهای ارتش ایالات متحده از پشت بام سفارتخانه آمریکا در افغانستان را نمادی از فرآیند سراشیب قدرقدرتی امپراتوری آمریکا در جهان دانست. این آخرین پرده از شکست پروژۀ «خاورمیانه بزرگ» جورج دبیلو بوش و نئوکانهایش بود. آمریکایی که قرار بود افغانستان را به آزمایشگاه «بومی» و «اسلامیزه» کردن الگوی دولت-ملت مقبول «دموکراسی» امپریالیستی تبدیل کند، مجبور به خروج از این کشور و ارائۀ طرح سازشی میان دولت دست نشانده اش (غنی-کرزی و شرکا) با طالبان شد.[۱]

این طرح، گزینۀ مطلوب کاخ سفید نبود، اما ضرورتهای جهان واقعی خود را به آمریکا تحمیل کردند. خروج آمریکا از افغانستان صرفا قبول شکست در افغانستان نیست. بلکه تغییر الویت بندی های امپریالیسم آمریکا در مواجهه با ضرورت های جدیدی است که در نتیجه تغییرات بیست سال گذشته در جهان، در مقابلش سربلند کرده اند. از یکسو در مناطق مختلف جهان، نه فقط در خاورمیانه بلکه مهمتر از آن در اروپا، با چالش برآمدن و گسترش امپریالیسم چین و روسیه مواجه است. از سوی دیگر، تغییرات اقتصادی و سیاسی در سی سال گذشته در خود آمریکا موجب ازهم گسیختگی بیسابقه در سطح کل جامعه و در سطح طبقۀ حاکمۀ امپریالیسم آمریکا شده و به قدرتگیری یک نیروی فاشیست منجر شد. نیروی فاشیستی که برای حفظ قدرت امپراتوری آمریکا به عنوان ارباب جهان قصد آن کرده است که مجاری و روال همیشگیِ حکومت کردن را تغییر دهد و حکومتی تک پایه با حذف حزب دموکرات و تشدید سرکوب علیه سیاهان و زنان و مهاجران برقرار کند. این دو چالش بی سابقۀ داخلی و بین المللی، عامل عمده در خروج آمریکا از افغانستان بوده است.[۲].

در مقابل چشمان حیرت زدۀ همگان، محصول کج و معوج و پوشالی بیست سال کار و لشگری کشی و هزینه و برنامه ریزی امپریالیسم آمریکا و متحدینش، دود شد و به هوا رفت. تمامیّت ارتش سیصد هزار نفرۀ تسلیح شده توسط ناتو و پنتاگون بدون کمترین مقاومتی فروپاشید و تسلیم چند ده هزار جهادگرای طالب شد و ارگ ریاست «جمهوری اسلامی افغانستان» در کمتر از چند روز به تصرف طالبان در آمد. حتی مُلاهای رهبری طالبان هم انتظار نداشتند پرچم نفرت انگیز «لا اله الا الله» به این سرعت در تمامی ولایت و ولسوالی ها به اهتزاز در بیاید.

برآمد رویدادهای اخیر افغانستان احتمالا به شدت گیری اختلافات درون هیئت حاکمۀ امپریالیسم امریکا منتهی خواهد شد که البته مشخص نیست دقیقا به کجا خواهد رسید.[۳] همچنانکه  دونالد ترامپ فاشیست، عقب نشینی مفتضحانۀ ارتش ایالات متحده از افغانستان را «نمادی از تحقیر شدن آمریکا» خواند و خواهان استعفای بایدن شد. طرفداران او از جمله در افغانستان و ایران، مدعی شدند که «اگر ترامپ به جای بایدن بود، طالبان به این راحتی به قدرت دست پیدا نمیکردند»! البته لشگر فاشیستهای آمریکایی و طرفدارانشان فراموش کرده اند که دیدارها و توافقات دوحه در دولت همین ترامپ و وزارت خارجه پومپئو آغاز شد. تمامی جناح های جمهوری خواه، دمکرات و فاشیست هیئت حاکمۀ آمریکا به این اجماع رسیده بودند که بحران افغانستان را نمیتوانند از بین ببرند و فقط باید به مدیریت آن تن بدهند. این به معنای عدم مداخلات سیاسی و حتی بعضا و موقتا نظامی آمریکایی ها در افغانستان نیست. آنها هم مانند امپریالیسم روسیه و چین و دولتهای مرتجع منطقه مانند ایران، پاکستان، سعودی و ترکیه به دنبال پیش بردن جنگهای نیابتی و رقابت و زورآزمایی در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان خواهند بود.

صدها میلیون نفر در سراسر جهان شاهد تصاویری از میدان هوایی کابل بودند که نمایی بی سانسور، عریان و ادیت نشده ای از کثافت و فاجعه ای بود که نظام سرمایه داری در سراسر دنیای ما حاکم کرده است؛ مردمی که به صرف داشتن ویزا یا پاسپورتهای آمریکایی و اروپایی حق زندگی زیر سقف های امن را دارند و مردمی که برای فرار از وحشت و شکنجۀ طالبان به بالهای هواپیماهای آمریکایی آویختند و بعد پرتاب شدند و پس در گمنامی مُردند؛ کودکانی که از ورای دیوارها و سیم های خاردار به سوی آینده ای کاملا نامشخص و مبهم دست به دست میشدند؛ دولتها و وزارت خانه ها و هیئتهای دیپلماتیک و سازمان ملل که در اوج بی تفاوتی یا رضایت، بازگشت پیروزمندانۀ آدمخواران طالبان به افغانستان را به نظاره نشستند و سرانجام جهانی که اینهمه تباهی و تاریکی را در روشنایی روز دید اما از شرم سر بر دیوار نکوبید و تهوعی که سیستم سرمایه تولید کرده است را بالا نیاورد!

واکنش مردم افغانستان به این تصاویر و تحولات، چندگانه بود. ترکیبی از حسرت، رضایت، توهم، یأس، خشم و امید. عده ای حسرت از دست رفتن «جمهوری و جامعه مدنی و دمکراسی» را خوردند؛ بخشی از روی کار آمدن «امارت اسلامی افغانستان» احساس شادی و رضایت کردند؛ پاره ای دیگر به توهم «امنیت» و «طالب معتدل شده» دست آویختند؛ دیگرانی را یأس و سرخوردگی از چهل سال چرخۀ شکست و جنگ و فاجعه در این کشور فرا گرفت؛ بخشی را خشم و نفرت نسبت به جهانی این چنین تباه، بی رحم و عمیقا ستمگر در بر گرفت؛ و سرانجام جمعی دیگر شعله های امید رویاندن بذرنوینی برای خلق یک جهان سراسر متفاوت از دل همین فاجعه را برافروختند!

حسرت

حتی بدبین ترین طرفداران آمریکا در آن بخش از مردم افغانستان که طی بیست سالۀ اخیر دل به امپریالیسم آمریکا و ناتو دل خوش کرده بودند که «آمده اند تا امنیت، رفاه، کار، آبادانی، آزادی برای زنان، دمکراسی و جامعه مدنی» را برای افغانستانی ها به ارمغان بیاورد، فکر نمیکردند رهبران ایالات متحده این چنین آنها را به دست امارت اسلامی طالبان و شکنجه و ترور فاشیسم اسلامی بسپارند.

 آنها نمی دیدند که رفرمهای اعمال شده از «بالا» و در چارچوب روابط سرمایه داری و پروژه های امپریالیستی، چه به نام «سوسیالیسم و خلق» توسط بروکراتهای وابسته به امپریالیسم شوروی اعمال شوند و چه به نام «دمکراسی و جمهوری» توسط بروکراتهای وابسته به امپریالیسم آمریکا، محکوم به شکست هستند و صرفا قشر کوچکی را در بر می گیرند. آنها نمیدیدند حتا این رفرم های محدود هم نمی توانند دوام بیاورند، چرا که بخشی از ایجاد یک جامعۀ بنیادا متفاوت از نظام سرمایه داری-امپریالیستی و فئودالی و عشیره ای نیستند و متکی بر شورش آگاهانه و انقلابی توده های از پایین و هدایت شده توسط برنامه و چشم انداز و الگوی جامعه ای رهایی بخش نیستند.

طرفداران نیروی منسوخ و پوسیدۀ امپریالیسم آمریکا و همۀ آنها که نسبت به بمبهای «دمکراسی گستر» آمریکا و ناتو توهم داشتند و دارند، ندیدند که رفرمهای آمریکایی ها در افغانستان، «پروژه»های تباه و فسادآورشان، تمام بودجه و پولی که به حلقوم دست نشاندگان و مزدوران فاسدشان ریختند، از چند کیلومتری شهرهای بزرگ فراتر نرفت و روستاها و شهرستانهای افغانستان بدون برق و بهداشت و رفاه و سلامت به حال خود رها شدند؛ آنها نخواستند ببینند که پهبادها و بمب افکنهای آمریکایی چگونه مجالس عروسی و بیمارستان و روستاها را ویران کردند؛ آنها نخواستند بفهمند که عملکرد اقتصادی و سیاسی سرمایه داری امپریالیستی و نیروی منسوخ امپریالیسم چگونه به شکلگیری و رشد و تقویت جنبشها و جریانات ارتجاعی و پوسیدۀ اسلامگرایی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا و از جمله افغانستان منجر شده است. آنها ندیدند که امپریالیسم آمریکا در افغانستان به طرق مختلف بنیادگرایان اسلامی را تقویت کرد. در یک برهه از طریق متحد شدن و تسلیح و گسترش شان در رقابت با امپریالیسم شوروی و زمانی دیگر از طریق جنگیدن با آنها موجب گسترش نفوذشان در میان بخشی از توده های محروم شد. توده هایی که زیر بمبارانهای آمریکا و ویران شدن کشاورزی معیشتی در روستاها، به سمت بنیادگرایان اسلامی گرایش یافتند. آنها نخواستند ببینند و بدانند که آمریکایی ها بارها و بارها حتی به متحدین شان در عراق، کردستان و غیره خیانت کرده بودند. آنها توهم و امیدشان را به باد گره زده بودند.

رضایت

بخش دیگری از توده های مردم افغانستان که در مقابل توحش و جنایت ارتشهای امپریالیستی و تبعیض برآمده از عملکرد آنها، به قطب پوسیدۀ اسلامگرایی دل بسته اند، ناآگاهانه به وجد و شعف آمدند.

آنها نمیبینند که اساس اسلام و قوانین شریعت اسلامی (چه سنی چه شیعه) بر بهره کشی انسان از انسان، بر تبعیض و سلسله مراتب اجتماعی، بر بردگی زنان، بر نفرت از دیگران، بر جهل و خرافه و ستم بنا شده است. آنها نمیبینند که رهبران طالب مشتی مرتجعِ ستمگر و استثمارگر هستند که لاجرم بر شیوۀ تولیدی-اجتماعی بهره کشانه و تبعیض آمیز طبقاتی تکیه میزنند و امارت اسلامی افغانستان هم مانند هر دولت دیکتاتوری سرمایه داری دیگری بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استثمار نیروی کار بنا شده است؛ آنها نمیبینند که امارت اسلامی افغانستان لاجرم باید اقتصاد و تولید اجتماعی افغانستان را بر وابستگی به امپریالیستها (فرقی نمیکند آمریکایی و اروپایی یا چینی و روسی) پیوند بزنند؛ آنها نمیدانند که جنایت و توحش اسلامگرایان در افغانستان، از مجاهد تا طالب، چگونه به تقویت قطب پوسیدۀ امپریالیسم در منطقه و در اذهان بخشی از مردم افغانستان منتهی شد و میشود و لاجرم به تقویت امپریالیسم خدمت میکنند. آنها نمیدانند که اسلامگرایان افغانستان، از مجاهد تا طالب، با حمایت مالی و تسلیحاتی و تشکیلاتی سی.آی.اِی آمریکا و اینتلیجنس سرویس انگلستان و فرانسه ساخته شدند.

توهم

بخش دیگری از توده های مردم افغانستان به این دلخوش کرده اند که با آمدن طالبان «عوضش امنیت» خواهند داشت، یا «طالبان معتدل شده و به سر عقل آمده و قابل اصلاح است» و یا اینکه «حضور طالبان موقتی است و آنها خواهند رفت». اما نمیدانند که باد در قفس میکنند و چه طاعونی در انتظار است اگر طالب مستقر و تثبیت شود؛ که طالبان از تجربۀ اسلامگرایان ایران و خمینی جمعبندی کرده اند و میکوشند به یک رژیم ماندگار تبدیل شده و بخشی از بروکراسی و جامعه افغانستان، و اتفاقا در درجۀ اول همین باورمندان به معتدل و قابل اصلاح شدن طالبان، را متحد کنند. فاشیسم اسلامی ایران هم سالها پشت «اصلاحات» پنهان شد و تازه اگر طالبان معتدل هم بشوند، در بهترین حال چیزی شبیه همین طاعون ناسوری است که چهل سال به جان مردم ایران و کل منطقه افتاده است. طالب بنا به ذات اسلامگرایانه اش لاجرم اسلامگرایی و قوانین ارتجاعی ضد بشری را تحمیل و تشدید خواهد کرد. این همان طالبان است که بیمارستان و زایشگاه و مدرسه دخترانه و بازارها را با عملیات انتحاری منفجر میکرد تا به اهدافش برسد. بالاخره این که، اوضاع جهان و منطقه چنان سیال و بی ثبات و فروپاشیده است که بسیار بسیار بعید است تا طالب بتواند یک حکومت کارآمد و متمرکز و با ثبات را ایجاد کرده و صلح پایداری را در افغانستان مستقر کند[۴]. آنها نمیبینند و نمیدانند که در هم تنیدگی تضادها و اوضاع شاریده و فروپاشیدۀ منطقه ای و جهانی، شانس بسیار بسیار کمی برای راه حلهای میانی میگذارد و عرصه، جهت هماوردی راه حلهای حداکثری ارتجاعی (فاشیسم و اسلامگرایی) یا حداکثری انقلابی محیا است.

ناامیدی

بخش زیادی از مردم افغانستان، خصوصا روشنفکران اقشار متوسط، شدیدا احساس یأس و شکست و ناامیدی میکنند. تکرار چهل سال اشغال خارجی و جنگ داخلی، فلاکت و آوارگی، نا کارآمدی و تبعیض دولتهای فاسد و ستمگر و دست آخر بازگشت رژیم طالبان آنها را مأیوس کرده که گویی «بالاتر از سیاهی رنگی نیست» و «از این بدتر نخواهد شد».

آنها حق دارند از اینهمه ستم و وحشتی که امپریالیستهای اشغالگر و متحدین و مزدوران شان و اسلامگرایان مرتجع بر جوانی و زندگی و آرزوهای شان تحمیل کرده اند، متنفر باشند اما اوضاع افغانستان و جهان به مراتب بدتر از این میتواند بشود. در تمام چهل سال اخیر، به طور عام شاهد روندی از سقوط و وخیم تر شدن اوضاع جهان بوده ایم و اگر نظام تولیدی-اجتماعی و سیاسی حاکم بر افغانستان و جهان تغییر نکند، احتمال بسا بدتر شدن وضعیت باز هم وجود دارد. در سایۀ عملکرد نظام جهانی سرمایه داری و دولتهای مجری آن از آمریکا تا طالبان، سیارۀ ما زمین در مسیر پرشتاب فاجعۀ زیست محیطی در حرکت است. و سرانجام اینکه در دل همین فروپاشی سیاسی و نهادهای بین المللی جهانی است که به واقع امکان تحقق انقلاب، سرنگونی دو پوسیدۀ امپریالیسم و اسلامگرایی در افغانمستان و بنای یک دولت و مناسبات تولیدی و اجتماعی بنیادا متفاوت و رهایی بخش وجود دارد.

خشم و نفرت

فاجعۀ جاری در افغانستان و ناگهانی و سرعت غیر قابل انتظار وقوعش، باعث خشم بخشی از مردم به ویژه در میان جوانان، زنان و روشنفکران افغانستان شد. آنها که از ستمگری و خیانت امپریالیسم آمریکا و بزدلی و فساد نوچه هایش در افغانستان و از وحشت و فاجعه ای که امارت اسلامی طالبان میخواهد بر کشورشان تحمیل کند، خشمگین و عصبانی و البته متنفر و منزجرند. زنانی که نمیخواهند برقع و حجاب و قوانین شریعت را بالای سرشان ببینند؛ روشنفکران و هنرمندانی که از زیستن در تعفن فکری و جمود عقیدتی حکومت اسلامی خشمگین اند؛ جوانانی که منزجرند از زندگی زیر پرچم جهل و خرافۀ دین.

خشم و نفرت عمیق نسبت به ستم و جهل و تبعیض، احساساتی اعتلا دهنده، مترقی و انقلابی اند. سلام و درود بر نفرتها و خشم شما جوانان و زنان و روشنفکران خشمگین کابل و قندهار و هرات، مزار و غزنی و بدخشان، بامیان و نورستان و بغلان. خشم تان از تحمل تباهی جاری در افغانستان و جهان را به امید پیوند بزنید و به راهی بپیوندید که اینک در افغانستان طالب و آمریکا زده گشوده شده است؛ به پیش بروید و از یاد نبرید که «مثال رود که در مسیر دره سر به سنگ میکوبد، رونده باش/ امید هیچ معجزی زِ مرده نیست، زنده باش».

امید

 بخشی از مردم افغانستان اما در دل همین تاریکی و تباهی ناشی از عملکرد آمریکا و ناتو و سیطرۀ طالبان، در دل انبوهی از حسرتها و توهمات، نا امیدی ها و خشمها، از امید و امکان انقلاب میگویند.؛ از راهی به سوی روشنایی از دل همین تاریکی همه جا گیر.

جکنا (جنبش کمونیسم نوین افغانستان) جمعی از کمونیستهای انقلابی هستند که با اتکا بر سنتز نوین کمونیسم، به امکان واقعی تحقق انقلاب می اندیشند و برای تحقق و وقوع آن در راه مبارزه قدم گذاشته اند. جکنا در کشاکش راه حلهای حداکثری ارتجاعی، به دنبال تحقق راه حل حداکثری ممکن و مطلوب انقلاب هستند. آنها برآنند که در گرماگرم سختی و فاجعه، نباید گذاشت ارتجاعی ترین نیروهای افغانستان از این شاریدگی برای استقرار و استحکام قدرت خود استفاده کنند. هدف جکنا سرنگون کردن کلیت سیستم اجتماعی موجود از طریق انقلابی کمونیستی و بنای یک جامعۀ بنیادا و بسیار بهتر یعنی جامعه سوسیالیستی نوین است. جایگاه جوانان، زنان و روشنفکران خشمگین افغانستان در صفوف جکنا است؛ آنها که با دریافتن علم کمونیسم نوین و متشکل شدن در جکنا میتوانند به رهبران استراتژیک انقلاب تبدیل شوند.

[۱]  آیت الله آنتونی بلینکن و تشکیل شورای فقها در افغانستان!. ستاره مهری. آتش شماره ۱۱۳. فروردین ۱۴۰۰
[۲]  افغانستان؛ آمریکا، طالبان و دولت. از نشریه آتش شماره ۱۱۷. مرداد ۱۴۰۰

[۳]  ن ک: افغانستان: منافع بشریت در چیست؟ مقالۀ ۱۶ آگوست ۲۰۲۱ در وبسایت انقلاب. ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)

[۴]  در مورد فروپاشی و اوضاع سیال نگاه کنید به: بیانیۀ باب آواکیان به مناسبت سال ۲۰۲۱. در مجموعه مقالات باب آواکیان سال ۲۰۲۰. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م)