انقلاب و جنگ خلق پرو
از تجارب پرولتاریا و زحمتکشان جهان
ژیلا انوشه
از نشریه آتش شماره ۱۱۹ مهر ۱۴۰۰
آبیمال گوسمان فارغ التحصیل مارکسیست دانشکدۀ حقوق وقتی در سال ۱۹۶۲ به منطقۀ آیاکوچو در رشته کوه های آند برای تدریس فلسفه رفت، هستۀ مستحکم تشکیلات و حزبی را پایه گذاری کرد که بعدها ستون فقرات «حزب کمونیست پرو» در ۱۹۷۰ و جنگ انقلابی خلق از آغاز دهۀ ۱۹۸۰ شد. سبقۀ تاریخی این جریان به جوانان انقلابی جنبش نوین کمونیستی و چین سوسیالیستی و مرزبندی سیاسی-ایدئولوژیک با رویزیونیسم روسی باز میگشت.[۱] آنها همچنین با تئوری مبارزۀ مسلحانۀ چریکی (مشی چریکی) که در آمریکای لاتین بسیار رایج بود مرزبندی کرده و طرفدار نظرات سیاسی-نظامی مائو تسه دون بودند.
جنگ خلق پرو در اکتبر سال ۱۹۸۰ آغاز شد و به مرور در بسیاری از روستاها پایه گرفت و در سال ۱۹۸۸ در یک سوم از روستاهای کشور استقرار یافته و در میان اهالی زاغه های اطراف شهر لیما پایتخت پرو و در دانشگاه های کشور دارای تشکلات توده ای بود. حزب کمونیست پرو در مناطق وسیعی از روستاها، پلیس و شبه نظامیان دولت را بیرون رانده و پایه های یک دولت دموکراتیک نوین را بر اساس کمیته های خلقی توده ای بنیان گذاشت و برای کسب قدرت کامل در کشور، در شهرها تدارک قیام را میدید. پیشروی های جنگ خلق در پرو، در سال ۱۹۹۱ دولت را مجبور کرد تا در بسیاری از مناطق حکومت نظامی اعلام کند که شامل اکثر مناطق کوهستانی، مناطق کوهپایه ای و حاصلخیز دره های شرقی کشور و جلگه های جنگلی در شرق، و بسیاری از دره های منتهی به اقیانوس آرام و تمامی مناطق اطراف پایتخت شد.
نیروهای مسلح دولت هنگام تهاجم به مناطق پایگاهی دست به قتل عام توده ای می زدند. در نتیجه نیروهای ارتش چریکی هنگام پیشروی نیروهای نظامی دولتی، مردم روستاها را از تیررس آنها خارج کرده و پس از درهم شکستن عملیات محاصره و سرکوب دولت، مناطق پایگاهی روستایی را مستحکم میکردند. این گونه عملیات را مطبوعات آمریکایی «دزدیدن مردم» و «به گروگان گرفتن مردم روستاها» مینامیدند. در حالی که در هر عملیات ضد حمله علیه نیروهای دولتی، نه تنها عدۀ جدیدی از اهالی روستاها داوطلبانه به ارتش چریکی میپیوستند بلکه سربازان واحدهای تارومار شدۀ دولت نیز به ارتش چریکی میپیوستند که دولت هنگام اعلام تلفات خود آنها را «گم شده» اعلام میکرد.
نشریه جهانی برای فتح در شماره ۱۷ سال ۱۳۷۱ طی گزارش تفصیلی در مورد رشد و گسترش جنگ خلق در شهر و روستا، می نویسد
«جنگ خلق مرحله دفاع استراتژیک را پشت سر گذارده و به مرحله تعادل استراتژیک رسیده است. کلید ورود به این مرحله نوین آن است که ارتش چریکی خلق تحت رهبری حزب به ثباتی نسبی در مناطق پایگاهی روستائی دست یافته است. در این مناطق دهقانان فقیر و متحدانشان تحت رهبری حزب، قدرت سیاسی انقلابی خود را برپا کرده اند. این مناطق پایگاهی مغز استخوان جنگ خلق می باشند. … تعادل استراتژیک بدین مفهوم نیست که نیروهای اصلی ارتش چریکی خلق (علاوه بر نیروهای محلی و میلیشیای آن) به برابری با ارتش بزرگتر و مجهزتر حکومت رسیده اند. بلکه موفقیت ارتش چریکی خلق در گذر از جنگ چریکی به جنگی منظم تر، رسیدن به این مرحله را ممکن ساخته است.»
در سال ۱۹۹۱ شهرهای پرو نیز شاهد ثمرات کار درازمدت سیاسی و تشکیلاتی حزب بود. با وجود تشدید سرکوب امنیتی و نظامی، در ۲۹ ماه مه شهر لیما با اعتصاب هایی که همراه با یکرشته عملیات مسلحانه بود به لرزه درآمد. جمع کثیری از جوانان زاغه ها تحت رهبری ارتش چریکی خلق، با عملیات های ناگهانی و پر سر و صدا پاسگاههای پلیس مناطق زاغه ها را زیر حمله گرفتند. این پاسگاهها برای متوقف کردن خانه سازی های واقع در تپه های خشکی که لیما را از سه طرف احاطه کرده اند، برپا شده بودند. حزب کمونیست پرو را مطبوعات «تروریستهای بمب گذار» معرفی میکردند. اما آماج عملیات واحدهای ارتش چریکی خلق همواره هدفهای نظامی وابسته به حکومت و مراکز اقتصادی اش بود و این عملیاتها همیشه به شکل توده ای انجام میشد. به طور مثال در سال ۱۹۹۰ در سالروز «روز قهرمانی» پایگاه دریایی کالائو زیر آتش خمپاره قرار گرفتند و یک وسیله نقلیه نظامی که تفنگداران دریایی را حمل و نقل میکرد منفجر شد. علت انتخاب این آماج این بود که واحدهای این پایگاه، در سال ۱۹۸۶ با حمله به زندان ال فرونتون موجب مرگ سیصد زندانی سیاسی شده بودند.
گسترش نفوذ حزب کمونیست پرو در دانشگاه ها حکومت را وادار کرد تا محوطه دانشگاه های سان مارکوس، لاکانتوتا و سایر دانشگاه های اصلی لیما را توسط نیروهای ارتشی خود اشغال کند. اما این اشغال موجب به راه افتادن مقاومت دانشجویان شد. حکومت پرو تلاش میکرد تا با اعمال ترور در دانشگاه ها آنها را «غیر سیاسی» کند. اما هر زمان حزب کمونیست کارزاری را در محلات پرولتری به راه می انداخت، دانشجویان با پرچمهای سرخ به این تظاهرات ها میپیوستند.
زندان نیز در طول جنگ خلق تبدیل به مظهر مبارزه برای ایجاد جامعه نوین شد. برای مقابله با مقاومت زندانیان سیاسی، حکومت با واحدهای تا به دندان مسلح ارتشی وارد سرکوب زندانیان می شد. زندان کانتوگرانده در لیما مظهر این مقاومت بود. مقاومت های زندانیان سیاسی نیز در اتحاد با توده های بیرون زندان پیش می رفت. هنگام سرکوب مقاومت زندانیان، اهالی زاغه های شهر مجاور زندان به نام «سان خان دولوریگانجو» تمامی جاده های میان مرکز لیما و زندان را مسدود می کردند.
ارتش چریکی خلق مستقر در شهرکهای حلبی آباد علاوه بر سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی، اهالی را در ساختن زندگی اجتماعی و اقتصادی نوین شان نیز رهبری می کرد. به طور مثال در سال ۱۹۹۱ دولت، ۱۵۰۰ خانوار را در یکی از شهرکهای اطراف لیما که «رائوکانا» نامگذاری شده بود متهم به ایجاد «زندگی کمونی» کرد. زیرا اهالی مشترکا دست به صیفی کاری و مرغداری جمعی و سالن غذاخوری عمومی کرده و هم زمان هر یک دارای قطعات کوچک زمین شخصی هم بودند. آنها دارای قانون و نظم محلی خود بودند. کتک زدن همسران، فحشاء، دزدی، مواد مخدر و اعتیاد به الکل را ریشه کن کرده بودند. زنان بدون نگرانی، شبها تردد می کردند و مردم درِ خانه های شان را باز می گذارند. مردم زاغه های دیگر برای یاری گرفتن جهت حل مسائل خود به رائوکانا می آمدند. مطبوعات وابسته به حکومت، تبلیغات دیوانه واری علیه این شهرک ها به راه انداختند و گفتند، این زندگی جمعی نشانه «حضور منحوس تروریسم راه درخشان است». در این شهرک ها، ساختارهای اتوریته های سنتی مانند کلیسای کاتولیک و ان جی اوهای وابسته به احزاب حکومتی فروریخته بود. بالاخره دولت شروع به حمله نظامی به شهرک ها و تخریب آنها کرد. اما در سال ۱۹۹۱ به فاصله کوتاهی پس از ورود سربازان به آن منطقه، عده ای از اهالی در گروههای مقاومت سازمان می یافتند و هزاران کارگر، دانشجو و زن خانه دار از کارخانجات و زاغه های مجاور به آنان می پیوستند و متحدانه نیروهای اشغالگر را به سنگ می بستند. سازمان دادن این مقاومت های توده ای در شهرها و شهرک ها با همان هدف مشابه ساختن مناطق پایگاهی از همان نوع که در روستاها وجود داشت، نبودند. هدف، محاصره سیاسی دشمن توسط توده های آگاه و سازمان یافته و آماده کردن زمین برای دست زدن به قیام سراسری و کسب قدرت سیاسی بود. یکی از کارزارهای سیاسی مهم حزب کمونیست، بسیج توده های مردم برای تحریم انتخابات های دولت بود. به همین علت، در جریان خانه گردی های امنیتی و تخریب زاغه ها، هرکس را که کارت انتخاباتی نداشت متهم به «تحریم انتخابات» و «حمایت از راه درخشان» می کردند. در اوت ۱۹۹۱، حکومت مجبور شد انتخابات محلی ۲۰ شهرستان و ۵۰۰ بخش را که دیگر حتی به طور اسمی نیز هیچ آتوریته محلی در آنها وجود ندارد لغو کند.
ناگفته پیدا است که قدرت جنگ خلق در پرو صرفا وامدار موفقیت های نظامی اش نبود. بلکه عمدتا مدیون آن بود که شرایط تولد و شکوفا شدن یک جامعه تماما نوین ـ یک رژیم کاملا نوین و شیوه زندگی رهایی بخش را در مناطق وسیعی از روستا های پرو آفریده بود. ستم گران محلی و نیروهای مسلح آنها که به نیابت از سیستم سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و دولت حاکم به مردم ستم و آنها را استثمار می کردند، توسط دهقانان فقیر و بی زمین که نیمی از آنان زنان رها شده از قیود مردسالاری بودند، سرنگون شده بودند. در حاشیه شهرها هم الگوی مناطق آزاد شده در محدوده هایی به دست کارگران و مهاجرین روستایی و با کمک متحدین روشنفکرشان به کار گرفته می شد. این جوامع نوینِ در حال زایش ، فرهنگ، اقتصاد و سیاست نوین خود را می آفریدند. در مناطق پایگاهی، سیاست های اقتصاد و سیاست و فرهنگ نوین توده ها را جذب میکرد و آنان ناقوس مرگ شکل های مختلف ظلم و ستم به دهقانان توسط ملاکین، سرمایه داران به کارگران، مردان به زنان، ریش سفیدان و مستبدان محلی و دینی، را می نواختند. آنها آگاهانه این جامعه دموکراتیک نوین را در خدمت به ایجاد جامعه سوسیالیستی در سراسر پرو و در خدمت به تمام ستمدیدگان و استثمار شوندگان جهان بنا می کردند. دیدگاه کمونیستی از یک جامعۀ بنیادا متفاوت در مناطق پایگاهی به طور انضمامی و البته با محدودیت های بسیار تبدیل به واقعیت می شد و تبدیل به استدلال محکمی می شد بر این که این آلترناتیو بسیار بهتر از آن جامعه ای است که مردم پرو مجبور به زندگی در آن شده اند. این بود قدرت جاذبۀ جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست پرو و رهبر آن، گونزالو.
به این ترتیب در ماه های پیش از دستگیری گونزالو و عده ای دیگر از رهبران بالای حزب، امپریالیسم آمریکا و دولت پرو تصمیم به متوقف کردن جنگ خلق گرفتند. غیرنظامیان متخصص و افسران پرویی که در آمریکا آموزش دیده بودند با یاری مستقیم دولت آمریکا، «جنگ با شدت پایین» را پیش بردند و گام به گام درس هایی را که از جنگ شان در ویتنام و نقاط دیگر جهان فرموله کرده بودند را به کار بردند. این سیاست دو مولفه اصلی داشت: بریدن سر انقلاب از طریق به دام انداختن گونزالو و دیگر رهبران حزب. و دیگری استفاده از نیروهای شبه نظامی، برای زمین گیر کردن ارتش چریکی خلق بویژه در نواحی مناطق پایگاهی.
دخالت مستقیم آمریکا در این «جنگ ضد چریکی» در سال ۱۹۹۰ به بهانه «جنگ با مواد مخدر» صورت گرفت[۲]. پایگاه آمریکا در سانتالوسیا (نزدیک پاناما) رسما ماموریت یافت تا پلیس ضد شورش پرو را تعلیم دهد و مستقیما اطلاعات جاسوسی مخابراتی و تکنیکی را از فرماندهی جنوب مستقر در پاناما گرفته و در اختیار پرو قرار دهد. نیروهای ویژه ارتش آمریکا (کلاه سبزها) هشتصد نفر را در پرو تعلیم دادند و پرسنل آمریکایی رهبری آنها را بر عهده گرفتند. آمریکا، تعلیم و هدایت دو گردان نیروی زمینی و تجهیز نیروی دریائی (قایق های رودخانه) و واحدهای نیروی هوایی (هلیکوپتر و هواپیمای آفندی) و تجدید ساختار سیستم مخابراتی نظامی پرو را بر عهده گرفت. نظام مالی جهانی وام هایی را تحت عنوان «کمک های اقتصادی» به پرو تزریق کرد تا صرف ساختن جاده های نظامی شود.
عکس العمل طبقات حاکمۀ پرو و به طور کلی آمریکا لاتین و امپریالیسم آمریکا، تشدید اقدامات ضدچریکی علیه جنگ خلق و سرکوب هولناک توده ها و انقلابیون کمونیست بود: از قتل عام و مفقود الاثر کردن توده ها در شهر و روستا گرفته تا کشتار جمعی رزمندگان انقلابی در زندانها. در ابتدا یک رژیم «نرم» که وعدۀ رفاه و آزادی به مردم پرو می داد تحت ریاست آلن گارسیا از حزب سوسیال دموکرات پرو قدرت را گرفت اما در تمام وعده هایش شکست خورد. فقر و بیکاری کارگران و فلاکت روستاییان گسترش یافت و موقعیت زنان بسیار بدتر شد. به موازات آن جنگ خلق به اقصی نقاط پرو گسترش یافت. در ابتدای دهه ۱۹۹۰، امپریالیستها و مرتجعین لب به سخن گشوده و علنا درباره خطری صحبت کردند که جنگ خلق مائوئیستی با نزدیک شدن به پیروزی کامل و کسب قدرت سراسری در پرو برای آنها ایجاد کرده بود. امپریالیستها و طبقات حاکمه پرو به اقتضای طبیعت خود عکس العمل نشان داده و توسط رژیم فوجیموری دست به کودتا زدند. این کودتا بمعنای تمرکز بیشتر قدرت دولتی ارتجاعی در دست قوه مجریه و نیروهای مسلح بود. آنها سرکوب توده ها و رهبری انقلابی شان را تشدید نموده و به طور کلی استثمار کارگران و دهقانان را نیز شدت بخشیدند. این اقدامات به شکل فشرده در تلاش برای نابودی رهبری حزب کمونیست پرو و جنگ خلق ظاهر شد. در سپتامبر ۱۹۹۲، این حرکت به دستگیری صدر گونزالو انجامید. شماری از دیگر رهبران مهم حزب نیز اسیر شده و یا طی چند سال پس از آن کشته شدند. صدر گونزالو در سخنرانی تاریخی و الهام بخش ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۲ که در اسارت رژیم فوجیموری، از درون قفس و در برابر رسانه های گروهی جهان ایراد نمود، اعلام کرد که دستگیری وی فقط پیچی در جاده مبارزه انقلابی است و جنگ خلق باید به خاطر منافع توده ها در پرو و خدمت به انقلاب جهانی پرولتری ادامه یابد.
[۱] «جنبش نوین کمونیستی» با پیشگامی حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسه دون در سالهای میانی دهۀ ۱۹۶۰ تشکیل شد و به آن دسته از احزاب و سازمانهای کمونیستی گفته میشد که پس از احیای سرمایه داری در اتحاد شوروی در سال ۱۹۵۶، منتقد و مخالف شوروی سرمایه داری بودند. در ۱۹۶۴ در جنبش کمونیستی پرو انشعابی صورت گرفت که جناح راست طرفدار شوروی سرمایه داری بود و طرفدار کار پارلمانی و رفرمهای مقطعی، اما جناح چپ طرفدار کار انقلابی و مبارزه مسلحانه بود.