مولوی عبدالحمید و توهم «اسلام معتدل»

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

نوشتۀ شبیر صابری

از نشریه آتش شماره ۱۲۰ آبان ۱۴۰۰

اظهارات مولوی عبدالحمید امام جمعۀ اهل سنت زاهدان در دفاع تمام قد از امارت اسلامی طالبان در افغانستان باعث حیرت بسیاری از دوستدارانِ غیر بلوچ و غیر اهل سنت وی، یعنی بخشی از ملی مذهبی ها و طرفداران جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی شد که برای سالهای متمادی وی را به عنوان نمونه ای از «اسلام معتدل» و قابل جمع بودن «اسلام و حقوق بشر» و «ارادۀ واحد ایرانیان» معرفی و تبلیغ میکردند.

عبدالحمید اسماعیل زهی یکی از پر نفوذترین شخصیتهای اهل سنت نه تنها در بلوچستان غربی (بلوچستان ایران) بلکه در مناطق دیگر سنی نشین ایران، به ویژه در خراسان جنوبی هم شناخته میشود. او متولد ۱۳۲۶ در روستای گلوگاه دزآب (زاهدان) است و در جوانی برای ادامه آموزش دینی به پاکستان رفته و در ایالتهای سند و پنجاب تعلیمات اسلامی فقه حنفی را دید. وی از سوی علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی به عنوان امام جمعۀ اهل سنت زاهدان منسوب شد و به سِمت مدیر مدرسه عالی دارالعلوم این شهر هم رسید.

 رابطۀ وی با رژیم جمهوری اسلامی، ترکیبی از سازش و انتقاد بوده است. وی گاهاً انتقاداتی در مورد وضعیت اهل سنت در ایران به مقامات جمهوری اسلامی میکند و از تبعیض مضاعف مذهبی نسبت به سنی های ایران توسط دولت بنیادگرای اسلامی شیعی هم سخن میگوید، اما همزمان پیام تسلیت درمورد قتل قاسم سلیمانی جنایت پیشه و کودک کُش برای علی خامنه ای ارسال کرده یا به دیدار خامنه ای رفته و در کمپینهای تبلیغاتی کاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی ایران مشارکت میکند.

همین مواضع باعث شد تا ملی مذهبی ها وی را به عنوان نمونه ای از وحدت اسلام و دمکراسی معرفی کنند که هان «ببینید حتی مولوی های سنی مذهب هم میتوانند مدافع حقوق بشر باشند».

از سوی دیگر اصلاح طلبان هم مدتها وی را به عنوان نماد «وحدت بین اهل سنت و شیعه» معرفی کردند و در رقابت با جناح اصولگرا مدعی بودند که نسخۀ اصلاح طلبانه «توان تبدیل کردن خطرات امنیتی و منطقه ای به فرصت و پتانسیلی جهت افزایش و تثبیت قدرت جمهوری اسلامی را دارد». این شد که هر بار در کارناوالهای انتخاباتی شان از نفوذ مذهبی عبدالحمید در میان بخشهایی از ملت بلوچ استفاده کرده و آنها را به پشتیبانی از جمهوری اسلامی کشاندند. عبدالحمید در دو دوره انتخاب خاتمی و روحانی به پیروان خود در میان اهل سنت و بلوچها، فراخوان رأی دادن به نامزدهای مورد نظر اصلاح طلبان را داد.

این رابطۀ دوگانه از سَرِ فرصت طلبی نیست و علی رغم اختلافات مذهبی و فقهی، زمینه های مشترک زیادی آنها را به هم پیوند میدهد. عبدالحمید هم مانند مُلایان حاکم بر ایران، یک بنیادگرای اسلامی و معتقد به دخالت دین در سیاست و تشکیل «حکومت اسلامی» بر اساس قوانین ارتجاعی و منسوخ شریعت اسلامی است. یکی از دلایل دفاع وی از امارت اسلامی طالبانِ افغانستان دقیقا همین مساله است که تشکیل حکومتی دینی، آن هم از نوع اهل سنت و بر اساس فقه حَنَفی، را یک دستاورد و گام رو به جلو برای ایدئولوژی و باور و عقایدش میپندارد. همچنین احتمالا وی پراگماتیستی بر این باور است که تشکیل یک رژیم بنیادگرایی اسلامی بر اساس فقه اهل سنت در مرزهای شرقی ایران، رژیم تهران را وا میدارد تا سختگیری کمتری را متوجه اهل سنت ایران بکند یا امتیازاتی را به آنها بدهد.

مسالۀ اصلی این نیست که عبدالحمید اسماعیل زهی اسلامگرای «معتدل» بود یا «افراطی» و آیا واقعا چنین بود یا تظاهر میکرد، مساله این است که چرا توهم بنیادگرایی اسلامی «اعتدالی» و «میانه رو» امروزه به این سرعت بر باد رفته و ناچارا اشکال افراطی بنیادگرایی دینی خود را تحمیل میکنند و دست بالا را میگیرند؟

ایده یا توهم «اسلام گرایی معتدل» فقط مختص به ملی مذهبی ها یا اصلاح طلبان ایران نبوده، بلکه یک باور و خوشبینی بین المللی بوده است. بلوک غرب و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا از دهۀ ۱۹۶۰ به بعد و به ویژه پس از اشغال افغانستان توسط ارتش امپریالیستی شوروی در سال ۱۹۸۰، در مقابل خطر جنبشهای انقلابی کمونیستی یا ناسیونالیستها و جریانات نزدیک یا وابسته به شوروی به تقویت گروه های بنیادگرای اسلامی مشغول شدند. اما پس از فروپاشی شوروی، غولِ فرانکشتاین بنیادگرایی اسلامی که از شیشه بیرون آمده بود به سمت حامیان غربی اش برگشت و یقۀ آنها را گرفت و یک نمونه اش حملات تروریستی بنیادگرایان اسلامی به برج های نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. پس از آن بود که اندیشکده های استراتژیک و اتاقهای فکر در ایالات متحده به سمت تئوریزه کردن و حمایت از «خوانش میانه رو و اعتدالی» از اسلامِ سیاسی رفتند تا شکل گیری جریان بنیادگرایی اسلامی «ولرم» را تشویق کنند به طوری که به اجرای قوانین شریعت اسلامی یا ایدئولوژی و اخلاقیات ارتجاعی دینی در جامعه اکتفا کند اما دشمنی با نفوذ نهادها و ساز و کارهای بین المللی سرمایه داری امپریالیستی به ویژه آمریکا نداشته باشد. قرار بود «حزب عدالت و توسعه» (آ.ک.پ) ترکیه و رئیس آن اردوغان و بعد از بهار عربی مُرسی و اخوان المسلمین مصر و حزب النهضه تونس الگوی چنین اسلامگرایی باشند.

الگوی اردوغان و آ.ک.پ به ویژه در سالهای آغازین رسیدن به قدرت، به دل ملی مذهبی ها و برخی از اصلاح طلبان ایران نشست. اما دیری نکشید که با حاد شدن تضادهای داخلی ترکیه و جنگها و بحرانهای منطقه ای، به ویژه جنگ داخلی سوریه، اردوغان و حزبش هر روز ناچار شدند از «دمکراسی اسلام ولرم» فاصله بگیرند و هم بر غلظت  اسلامی کردن جامعه و ساخت قدرت در ترکیه، البته با شمایل نوعثمانی گری، بیافزایند، هم به سرکوب تمام عیار تقریبا تمام نیروهای مخالف حتی در داخل جریان خودشان و هواداران فتح الله گولن بپردازند و هم در سوریه و لیبی و قره باغ دست به ماجراجویی های سیاسی و نظامی بزنند. در مصر اخوان المسلمین حمایت نظامیان را از دست داد و با کودتای ژنرال سیسی از قدرت خلع شد و در ایران هم «اسلام معتدل» اصلاح طلبان از اواسط دهۀ ۱۳۹۰ با سرعت هر چه بیشتر یا نهادهای قدرت را به جناحها و نیروهای سر سخت تر بنیادگرای اسلامی داد و یا خودش تجزیه شد و بخش مهمی از آنها در مواجهه با تضادهای داخلی مانند دی ۹۶ و آبان ۹۸ و منطقه ای مانند سوریه و کشته شدن قاسم سلیمانی، در عمل مواضعی مشابه مواضع دهۀ ۶۰ خودش یا اصولگرایان امروزی را گرفتند.

به این ترتیب توهم یا پروژۀ جهانی و منطقه ای «اسلام معتدل»، طی ده سالۀ اخیر به طور جدی با ورشکستگی روبرو شد و واقعا مشخص نیست که در آینده مجددا امکان بازسازی و دوباره سازماندهی خود را داشته باشد. دقیقا به این علت که منطقه و جهان در شرایط بسیار سیال و معلق و بی ثبات ساختاری به سر میبرد. شرایط ویژه ای که در آن هر روز شاهد تشدید تضادهای جهانی و منطقه ای و داخلی کشورها و بلاموضوع شدن یا فروپاشی قسمی بخشی از نهادها و ائتلافها و اتحادهای پیشین بین المللی و منطقه ای هستیم. تشدید رقابتها و صف بندی های جهانی میان امپریالیستها، تشدید تضادها و رقابت و جنگهای نیابتی و با فرکانس پایین میان قدرتهای منطقه ای مثلا در خاورمیانه و شمال آفریقا، تشدید تضاد میان دو نیروی منسوخِ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی و غیره. مختصات کلی و دینامیسمهای پایه ای این وضعیت، در نوشته های دو سال اخیر رفیق آواکیان به تفصیل و دقیق آمده است.[۱]

در چنین عرصۀ پر التهاب و لغزان و بی ثباتی، گرایشات یا گفتمانهای سیاسی و طبقاتی به ظاهر «میانه یا معتدل» پاسخ گوی ضرورتها و حدت تضادها نیستند. به همین علت است که مرتبا پاسخهای ارتجاعیِ «ولرم» جای خود را به پاسخ های ارتجاعی «اکستریم» می دهند. طبعا در نبود یک آلترناتیو انقلابی و کمونیستی، دو نیروی منسوخِ امپریالیسم یا بنیادگرایی اسلامی توده های مردم را به بز بلا گردان تبدیل می کنند و بیشتر خواهند کرد.  چه به شکل رشد نیروهای فاشیستی امپریالیستی و چه به شکل رشد نیروهای بنیادگرای اسلامی. از این رو است که «میانه رو»ها و «معتدلینی» مثل مولوی عبدالحمید و غیره به ناچار یا واقعیت بنیادگرایی اسلامی خود را عیان میکنند و یا لاجرم جانب یکی از اکستریمهای ارتجاعی موجود را میگیرند. برآمدن هر کدام از این دو منسوخ، در عمل تنها بر ابعاد گسترده تری میتواند به فلاکت بشریت در کرِۀ زمین منجرشود. مگر آنکه آلترناتیو انقلاب کمونیستی که تنها راه نجات توده های مردم در همه نقاط جهان است را تقویت کنیم و «کمونیسم نوین» را به یک قطب تأثیرگذار در اوضاع منطقه ای و جهانی بدل سازیم.

کارکرد توهماتی از قبیل «اسلامگرایی معتدل» امثال عبدالحمید اسماعیل زهی برای توده های مردم بلوچ در غرب بلوچستان (بلوچستان ایران) به صورت مضاعفی مخرب و انحرافی است. توده های مردم بلوچ هم مانند دیگر توده های مردم منطقه در جدال میان دو منسوخ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی یا رقابتها و بده بستانها و جنگهای جناح های مختلف بنیادگرایان اسلامی، نیاز به خودداری از رفتن زیر پرچم یکی از نیروهای منسوخ دارند. مردم بلوچستان هم برای پایان دادن به رنجشان، نیاز به پرچمی متفاوت از نیروهای حاضر در صحنه از جمله امثال عبدالحمید دارند. رهایی آنها از فقر و بی عدالتی، از ستم ملی و تبعیض مذهبی، از سرکوب سیاسی و ستم طبقاتی در انقلاب کمونیستی است و نه چیزی کمتر از آن. برنامه حزب کمونیست ایران (م ل م) و سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران (پیشنویس پیشنهادی)» خطوط عمدۀ این انقلاب و چشم انداز جامعه مورد نظر برآمده از آن را ترسیم کرده اند. در این انقلاب و جامعه در مورد مردم بلوچستان هم مانند دیگر توده های ملل تحت ستم در ایران، نه تنها حق برابر شهروندی به رسمیت شناخته شده است، نه تنها حق جدایی و تعیین سرنوشت ملی برای آنها پذیرفته شده است، بلکه بر رهایی کامل از هرگونه خرافۀ مذهبی، دولت دینی و پدرسالاری اسلامی و قوانین شریعت نیز تأمید شده است.

[۱] نگاه کنید به: آواکیان، باب (۲۰۲۰) مجموعۀ مقالات سال ۲۰۲۰. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م)