جنگ ارتجاعی ایران و عراق. قسمت دوم: علل آغاز جنگ

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

صلاح قاضی زاده

از نشریه آتش شماره ۱۲۰ آبان ۱۴۰۰

لینک قسمت اول

تشدید بحران

بحران سیاسی و تبلیغاتی میان دو رژیم حاکم بر عراق و ایران که نهایتا به جنگ منجر شد، از آوریل ۱۹۸۰ (فروردین و اردیبهشت ۵۹) وارد فاز جدیدی شد. ترور ناموفق طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق در دانشگاهی در بغداد توسط دو عضو حزب الدعوه (حزب شیعیان و نزدیک به جمهوری اسلامی) جنگ لفظی بغداد علیه تهران را افزایش داد. صدام خواهان خروج ایران از جزایر سه گانۀ خلیج شد و هزاران ایرانی تبار ساکن عراق را اخراج کرد. در مقابل، رژیم ایران هم حزب بعث و دولت عراق را به حمایت تسلیحاتی از احزاب کُرد ایرانی که در حال جنگ با جمهوری اسلامی بودند و جبهه آزادی بخش عربستان (جبهه التحریر عربستان)، جبهه دمکراتیک ملی برای خلق عرب اهواز (الجبهه الدیمقراطیه الشعبیه للشعب العربی الاحوازی) و مرکز فرهنگی خلق عرب متهم میکرد. اما از اواخر فروردین ۵۹ مقامات ایران و در رأس همه خمینی علنا مردم و ارتش عراق را به شورش علیه دولت این کشور و حزب بعث فرا میخواندند. خمینی در ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ در پیامی به معاودین (ایرانیان اخراج شده از عراق) گفت:

«برادران عرب ما بدانند که ملت عزیز ما با دشمنان آنان- که در رأس آنها رژیم منحوس بعث است- دشمن و با دوستان آنان دوستند و در مصیبتهایی که آنان از آن رژیم فاسد می‌کشند با آنان شریکند. به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهی به زباله دان تاریخ افکنده شود و امید است نصر و فتح مسلمین نزدیک باشد». (صحیفه.ج ۱۲: ۲۳۵ و ۲۳۶)

همچنین در ۲۸ فروردین ۵۹ در سخنرانی در جمع اعضای بسیج شهرستانها بار دیگر چنین تکرار کرد که:

«اینها [حزب بعث] ضد اسلامند و باید این مملکت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. این‌ ارتش عراق باید همان طوری که در ارتش ایران وقتی فهمیدند که این دارد جنگ می‌کند با اسلام، جنگ با نهضت اسلامی می‌کند، همان طور که اینها قیام کردند و ارتش هم ملحق شد به خود مردم و کلک شاه را کندند، ارتش عراق هم باید همین کار را بکند. این جنگ با اسلام است. ارتش عراق حاضر است با اسلام جنگ کند؟ حاضر است سرنیزه را به قرآن بزند؟ این سرنیزه به قرآن زدن است. باید، واجب است بر آنها، لازم است بر آنها، هم ملت عراق و هم ارتش عراق، ارتش عراق لازم است که پشت بکند به این حزب غیر اسلامی. پشت بکند به این افراد غیر اسلامی که یک عدد کمی هستند. و همان طور که ارتش ایران متصل به مردم شد، متصل به ملت شد و کلک این نظام باطل را کند، شما هم همینطور». (ج ۱۲ ص ۲۴۶)

اوج حملات تبلیغاتی و سیاسی ایران پس از اعدام محمدباقر صدر از رهبران شیعۀ عراق و خواهرش در ماه آوریل (فروردین ۵۹) به دست رژیم عراق، صورت گرفت. خمینی در پیامی به تاریخ ۲ اردیبهشت ۵۹ نظامیان ارتش عراق و کارمندان دولت این کشور را به «قیام» علیه صدام و حزب بعث فراخواند و گفت:

«شهادت این بزرگواران که عمری را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‌اند به دست اشخاص جنایتکاری که عمری به خونخواری و ستم‌پیشگی گذرانده‌اند عجیب نیست… عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول الله وارد می‌شود بی‌تفاوت بگذرند و به حزب‌ ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند. و عجبتر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هَدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجه داران و سربازان مایوس نیستم و از آنان چشم‌داشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ و یا از پادگانها و سربازخانه‌ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند». (صحیفه. ج ۱۲: ۲۵۳ و ۲۵۴)

 به این مناسبت طبق فرمان خمینی سه روز عزای عمومی اعلام شد و در تظاهراتی که در شهرهای مختلف ایران برگزار شد، علیه رژیم عراق و حزب بعث شعارهایی داده شد. همچنین تشکیلاتی با نام شورای رهبری انقلاب اسلامی عراق برای «پیشبرد انقلاب اسلامی عراق» توسط روحانیون شیعۀ عراقی و با کمک رژیم ایران در ایران تشکیل شد». (انقلاب اسلامی. ۲۵ فروردین ۱۳۵۹. صفحه اول)

صدور بنیادگرایی اسلامی

با شکست انقلاب ۵۷ مردم ایران و قرار گرفتن خمینی در رأس این انقلاب، نخستین دولت دینمدار (تئوکراتیک) اسلامی در دنیای معاصر تشکیل شد. روی کار آمدن جمهوری اسلامی به تقویت و رشد گرایشات بنیادگرای اسلامی[۱] در سراسر کشورهای عربی، خاورمیانه و شمال آفریقا کمک کرد. (اسپوزیتو ۱۳۸۶- دکمجیان ۱۳۸۴)

سیاستِ صدور بنیادگرایی اسلامی یا آنچنان که ادبیات رسمی جمهوری اسلامی می گوید «صدور انقلاب اسلامی»، یکی از علل مهم آغاز جنگ ایران و عراق بود. این سیاست از همان آغاز در دستور کار رهبران دولت جدید به ویژه شخص خمینی قرار گرفت. از نظر آنها تشکیل دولت دینی و حکومت اسلامی و اهداف آن هرگز امری محدود به مرزهای ایران نبود و باید آن را به تمامی کشورهای اسلامی و سراسر جهان صادر میکردند.

این سیاست از خصلت جهانشمول گرایانه (یونیورسالیست) بنیادگرایی اسلامی بر می آید. بنیادگرایی اسلامی در هر شکلش از جمهوری اسلامی ایران تا اخوان المسلمین، القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام، الشباب و غیره جنبشی محدود و محصور به مرزهای جغرافیایی نیست و اهداف خود را در سطح جهانی دنبال میکند. اگر بخواهیم شش شاخص به عنوان وجه اشتراک تمام جنبشهای اسلامگرایانه نام ببریم؛ جهان شمول گرایی یکی از آنها است[۲].

خمینی حتی پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، به صراحت بارها این سیاست را به عنوان یک اصل استراتژیک در عملکرد خارجی و منطقه ای دولتش پیش گذاشت و به آن توصیه کرد. او در نوفل شاتو در ۲ آذرماه ۵۷ در مصاحبه با روزنامه السفیر گفت: «بدیهى است که نهضت مقدس اسلامى همچنان که رژیم شاه را در ایران به خطر انداخته و به نابودى میکشاند، همچنین رژیمهاى ارتجاعى در سایر کشورهاى اسلامى را نیز تهدید میکند». (صحیفه. ج ۵: ۷۹-۸۲) در ۷ اسفند ۵۷ در دیدار با هیئتی از شیعیان کویت گفت: «ملتهای اسلام که به واسطه تبلیغاتی که فعالیتهایی که از اجانب شد و اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند. یک دولت بزرگ اسلامی، یک دولت زیر پرچم “لا إله إلا الله” تشکیل بدهند و این دولت بر همه  دنیا غلبه بکند».(صحیفه. ج۶: ۲۳۴) در شهریور ماه ۱۳۵۸ گفت: «آنچه که میخواهیم این است که اسلام با تمام محتوایى که دارد… در تمام قشرها و در تمام آن طرف از ممالک اسلامى این حقیقت، این نور، این اسلام عزیز، با محتواى بسیار عزیز، پیاده شود؛ بلکه آرزو این است که از سرحَدّات ممالک اسلامى به جاهاى دیگر ان­شاء للَّه سرایت کند و امید است که بیرق پر افتخار اسلام در تمام نقاط ارض به اهتزاز در آید». (صحیفه ج ۹: ۳۲۸ تا ۳۳۲) و همین خط و مشی را بارها و بارها در سخنان مختلف چه پیش از شروع جنگ، چه در طول جنگ و چه پس از اتمام آن تکرار کرد. به عنوان مثال در ۲ فروردین ۶۸ گفت:

«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‌اى مسئولین را از وظیفه اى که بر عهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است، منصرف کند.مردم عزیز ایران که حقاً چهره منوّر تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعى کنند که سختیها و فشارها را براى خدا پذیرا گردند تا مسئولان بالاى کشور به وظیفه اساسى شان که نشر اسلام در جهان است برسد» (صحیفه ج ۲۱: ۳۲۷)

اصل ۱۵۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی هم میگوید: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه گر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است». [تأکید از ما است] که مسالۀ قائل شدن حقِ دفاع از حقوق همۀ مسلمانان عملا راه را برای حضور سیاسی، شبه نظامی و نظامی جمهوری اسلامی در نقاط مختلف جهان از خاورمیانه و شمال آفریقا تا شبه قارۀ هند و بوسنی باز کرد.

به قدرت رسیدن اسلامگرایان شیعه در ایران و در پیش گرفتن سیاست صدور بنیادگرایی اسلامی، پیش از هر جا در همسایگی ایران یعنی در عراق ایجاد نگرانی کرد. عراق از معدود کشورهایی است که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند. اما در تاریخ معاصر این کشور تا سقوط رژیم بعث در سال ۲۰۰۱، نهادهای اصلی قدرت در دست اقلیت اهل سنت بوده است. قدرت گرفتن اسلامگرایان شیعه در ایران، منجر به افزایش تحرکات احزاب و رهبران مذهبی شیعۀ عراقی مانند حزب الدعوه و خانواده های صدر و حکیم شد. سخنان خمینی و دیگر تبلیغات حکومتی رسانه های ایران مدام بر نگرانی های حزب بعث و دولت عراق می افزود. به عنوان مثال در فروردین ۵۹ رادیوی ایران گفت: «سرزمین مقدس عراق که مدفن محبوبترین شخصیتهای تاریخ بشر [امامان شیعه] است… اکنون نزدیک است که ندای اسلام را با خیزشی شکوهمند بر آورد و با سرمشق گرفتن از مراحل مختلف پیشرفت و گسترش انقلاب اسلامی ایران، دور نیست که حکومت عدل الهی و جمهوری اسلامی را بر پا دارد».(اسپوزیتو ۱۳۸۶: ۱۰۰) برنامه های بخش عربی صدای و سیمای ایران هم از محمد باقر صدر به عنوان «خمینی عراق» نام میبردند.(همان ۹۷) محمدباقر صدر پیشتر به دنبال فشارهای دولت عراق به گروه های معارض شیعی قصد خروج از عراق را داشت اما خمینی  در فروردین ۵۸ در پیامی وی را منع کرد و نوشت: «از قرار مسموع جنابعالی به واسطه بعض پیشامدها خیال هجرت از عراق دارید. این جانب از این امر نگران هستم. هجرت جنابعالی را از نجف اشرف مرکز علوم اسلامی صلاح نمی دانم». (صحیفه ج ۷: ۴۲۲) صدام بعدها (۱۱ آوریل ۱۹۸۲ -۲۲ فروردین ۶۱) طی یک سخنرانی به این تلگراف خمینی اشاره کرد و مدعی شد خمینی در این تلگراف صدر را به رهبری حرکتهای ضد حکومت عراق فراخوانده بود. (پارسادوست ۱۳۸۶: ۲۶۷) تحریک شیعیان عراق به شورش علیه رژیم این کشور توسط ایران، به صدام و حزب بعث کمک کرد تا بخشی از افکار عمومی مردم و جامعۀ عراق را برای شروع جنگ توجیه و همراه کنند.

اما سیاست صدور بنیادگرایی اسلامی خمینی از یک زاویۀ دیگر هم به کار صدام و ارتش عراق برای تدارک حمله به ایران آمد. کشورهای عربی حاشیۀ خلیج نسبت به تحریک یا تأثیرپذیری غیر مستقیم اقلیت شیعه در این منطقه بسیار نگران بودند. در نوامبر ۷۹ (آبان ۵۸) گروهی از شیعیان در شهر مکه با سلاح، مسجد الحرام را اشغال کردند که روزنامه های ایران آن را «قیام مسلحانۀ ضد آمریکایی مسلمانان در عربستان» نامیدند. (کیهان ۳۰ آبان ۱۳۵۸) مقامات سعودی نگران تأثیر گرفتن شیعیان استانهای شرق عربستان از قدرت گرفتن اسلامگرایان در ایران بودند. این استانها دارای عظیم ترین ذخایر نفت سعودی هستند و بیش از هفتاد درصد کارکنان صنایع نفت آن را کارگران شیعه تشکیل میدهند. همچنین هفتاد درصد جمعیت بحرین، شیعیانی هستند که تحت سلطۀ سلطنت اقلیت اهل سنت قرار دارند و از فقر و محرومیت رنج میبرند. روی کار آمدن جمهوری اسلامی، تأثیرات مهمی بر بنیادگرایی اسلامی شیعه در بحرین گذاشت و گروه های شیعی، خمینی را الگوی خود میدانستند. در دسامبر ۱۹۸۱ بیش از ۷۰ نفر از اعضای جبهه آزادی بخش بحرین که متأثر از جمهوری اسلامی بودند، به اتهام کودتا علیه سلطنت، دستگیر و محاکمه شدند.(اسپوزیتو ۱۳۸۶: ۱۱۷) شیعیان منطقۀ احساء در کویت، امارات و قطر هم به اشکال مختلف از تبلیغات جمهوری اسلامی متأثر بودند. خمینی شخصا برای کویت امام جماعت شیعه انتخاب کرد که در عُرف روابط بین الملل عملا به معنای دخالت در امور داخلی کشور دیگری بود. ابراهیم یزدی مدعی است کویت در آغاز جنگ میان صدام و خمینی، بی طرف بود اما صحبتهای نماز جمعۀ تهران به زبان عربی که آنها را «خوکهای خلیج» (خنازیر الخلیج) نامیده بود، باعث خشم و سمتگیری آنها با عراق شد. وزیر خارجۀ کویت هنگام احضار سفیر ایران به او گفته بود که بعد از سخنان دیروز نماز جمعۀ تهران، امیر کویت پیام همکاری دولت کویت با صدام در جنگ را به او ابلاغ کرده است. (یزدی ۱۳۹۵: ۱۵)

در ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ به دعوت رسمی فرمانده سپاه پاسداران، شورای انقلاب جزیره العرب شامل افرادی از کشورهای عربستان سعودی، یمن، قطر، عمان و امارات متحده عربی وارد تهران شدند و سخنگوی این شورا گفت: « همان طور که میدانید انقلاب اسلامی ایران اکنون امید تمام ملل مسلمان و جنبشهای آزادیبخش در جهان است. این انقلاب امید ما است و ما خود را جزیی از این انقلاب میدانیم و ایمان داریم که انقلاب، تنها با پیروی از مشی و رهبری انقلاب اسلامی به پیش میرود». (مجلۀ پاسدار اسلام. شماره ۶. خرداد ۱۳۶۱)

صدام اعتراضات و ناآرامی های شیعیان را به شدت سرکوب کرد و پس از حمله به ایران یک سیاست متضاد سرکوب و تطمیع را در قبال شیعیان عراق در پیش گرفت که در عمل به مهار معضل مخالفین شیعه منجر شد.(اسپوزیتو ۱۳۸۶ : ۱۰۱-۱۰۴) اکثریت بدنۀ ارتش عراق را شیعیان تشکیل میدادند که در سالهای جنگ با ایران به رژیم صدام وفادار ماندند و عملا اهداف جمهوری اسلامی در میان شیعیان عراقی در طول دوران جنگ با شکست روبرو شد. رژیم ایران تعداد زیادی از تبعیدشدگان شیعه را پذیرفت و در سال ۱۳۶۱ تشکیلات مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تأسیس کرد و برای آن یک واحد نظامی تحت نام «تیپ بدر» نیز سازماندهی کرد که در تمام سالهای جنگ، به عنوان بازوی اطلاعاتی و امنیتی و حتی عملیاتی ایران در داخل عراق و در نوار مرزی فعالیت می کرد. رهبران این تشکلها مانند محمد باقر حکیم، هادی عامری، ابومهدی المهندس و غیره  تا پیش از سقوط صدام، ساکن ایران و تحت هدایت رژیم جمهوری اسلامی بودند.

منابع

  • اسپوزیتو، جان (۱۳۸۶) انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن. ترجمه محسن مدیرشانه چی. تهران. انتشارات مرکز بازشناسی اسلام و ایران. چاپ دوم
  • دکمجیان، هرایر (۱۳۸۴) اسلام در انقلاب؛ جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب. ترجمه حمید احمدی. تهران. شرکت انتشارات کیهان
  • پارساردوست، منوچهر (۱۳۸۶) ما و عراق از گذشته تا امروز. تهران. شرکت سهامی انتشار. چاپ دوم

یادداشتها

[۱] اصطلاح «بنیادگرایی اسلامی» در برخی از آثار و نوشته ها به «اسلامگرایی» هم تعبیر شده است

[۲] پنج شاخص دیگر عبارتند از: ۱-  باور به کسب قدرت سیاسی و تشکیل دولت بر اساس قوانین شریعت ۲- اعتقاد به زعامت رهبران دینی (خلیفه، ولی فقیه، مجتهد، مفتی، روحانی) ۳- اعتقاد به مالکیت خصوصی و روابط اقتصادی-تولیدی سرمایه داری ۴- سرکوب عریان زنان در سطح جامعه از آغاز کار و ۵- شعارهای پوپولیستی عدالت خواهانه