دو سال بعد از آبان ۹۸؛ که این تازه از نتایج سحر است

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۲۱ آذر ۱۴۰۰

یکم) دومین سالگرد خیزش شکوهمند آبان و خاطرۀ جان باختگانش برای جمهوری اسلامی با نگرانی و دلهره همراه بود. بگیر و ببند فعالین سیاسی و اجتماعی در هفته ها و روزهای منتهی به آبان، شاخ و شانه کشیدنهای حکومت با مانورهای خیابانی و بیابانی بسیج و سپاه و در پایان هم اظهارات نائب رئیس کمیسیون قضایی مجلس که به صراحت اعلام کرد یکی از کسانی بوده که به روی مردم آتش گشوده است و حالا چه کسی میخواهد او را محاکمه کند؟ حسن نوروزی البته جوابش را زودتر از آنچه تصور میکرد دریافت کرد و تابلوی دفترش توسط مردم و احتمالا جوانان رباط کریم به آتش کشیده شد تا سگان شکاری خامنه ای دریابند که این تازه از نتایج سحر است و باشید تا صبح دولتتان بدمد!

حکومت خوب میداند که خونهای ریخته شدۀ مردم در آبان ۹۸ هنوز خشم بسیاری را به جوش می آورد و بر نفرت از جمهوری اسلامی می افزاید؛ که وضعیت فوق بحرانی اقتصاد و معیشت اکثریت مردم به ویژه کارگران، زحمتکشان، کشاورزان و حاشیه نشینان همراه با بحرانهای درونی ساخت قدرت و بن بستهای دیپلماتیک بین المللی و منطقه ای رژیم – علی رقم تلاشهایش از شانگهای تا برجام – چگونه جامعه را به دیگ جوشان و انبار هر لحظه مستعد انفجاری دوباره بدل کرده است. وضعیتی که سه ضلع آن هر لحظه بر وخامتش می افزایند: ۱) تشدید نارضایتی مردم و خشم و خروش شان، ۲) شکاف عمیق داخل حکومت و عدم انسجام درونی و ۳) بن بست در انکشاف روابط جمهوری اسلامی با امپریالیستها.

 نمیتوان گفت وقوع خیزشهایی از نوع دی ۹۶ و آبان ۹۸ حتی با وجود دهها اعتصاب کارگری هر روزه و تجمعات بازنشستگان و کشاورزان در شهرهای مختلف، اجتناب ناپذیر است اما وضعیت موجود و تضادهای حکومت به شکلی است که بسیار مستعد چنین رویدادهایی در آینده هست. تخفیف معضلات اقتصادی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی (چه در منطقه و چه با قدرت های جهانی) با مسائل کلان بین المللی پیوند خورده است؛ مشخصا با تضادهای تشدید یابندۀ میان قدرت های امپریالیستی جهان به ویژه میان چین و آمریکا[۱] و روسیه و اوضاع به شدت سیال و بی انسجام جهانی[۲]. در این بین آنچه نقدا و فعلا تداوم و بقای رژیم را تأمین میکند از یک طرف کوبیدن بر طبل بنیادگرایی اسلامی برای انسجام بخشیدن به پایه های بسیجی و امنیتی و نظامی اش و از طرف دیگر، سرکوب و زندان و کشتار و شکنجه است.

این جوش و خروش سرشار از خطر و امکان انفجار جامعه را چهره ها و نمایندگان جناح های دیگر جمهوری اسلامی که فعلا دستشان از هسته اصلی قدرت کوتاه تر شده است (اصلاح طلبان، کارگزاران، طرفداران احمدی نژاد) و حتی جناح های غیر حکومتی بورژوازی ایران هم درک کرده اند. آنها نگران از آینده اند و اینکه خیزشهای احتمالی چه خواهند شد؟ اما عاجز از ایجاد هرگونه تغییری خطاب به هستۀ اصلی قدرت هشدار میدهند که اگر چنین و چنان نکند، اگر زودتر با امپریالیستها به توافق نرسد، اگر میان جناح های مختلف حکومت و حتا با بورژوازی خارج از حکومت ائتلافهای طبقاتی جدید درست نکند، اگر نتواند با ترفندهایی از نوع دوم خرداد و بیست سالۀ پس از آن بخشهایی از خرده بورژوازی و جامعه را با خود متحد کند، طوفانهای اجتماعی آتی ممکن است تمامیّت رژیم را به نابودی بکشند و حتی بر خلاف سال ۵۷ مجال ترمیم ساختارهای دولت را به جناح های بورژوایی خارج از حکومت ندهد. این ناتوانی از ایجاد تغییر فقط مختص به اصلاح طلبان و اعتدالیون و دولت بهاری ها نیست، بلکه نیروهای بورژوازی بیرون از قدرت مانند ملی مذهبی ها و برخی دیگر از لیبرالها هم مانده اند که با این وضعیت و بن بست چه باید بکنند؟

دوم) اما خیزش فرودستان در دی ۹۶ و آبان ۹۸ و خونِ هنوز تپنده بر سنگفرشهای آن[۳]، فقط گریبان جناح های طبقۀ حاکمه را نگرفته است. خون جاری بر زمین و خیابانهای اعماق از مریوان تا ماهشهر و از شهریار تا شاهین شهر، همزمان که بر دو دهه گروگان گیری اصلاح طلبان بر جنبشهای اجتماعی و سیاسی ایران – به ویژه جنبش دانشجویی و زنان – مهر انقضا زد و بساط بازی «مستضعف» نوازی اصولگرایان را به هم ریخت، در امتداد اثرگذاری تاریخی و اجتماعی اش بخشهایی از روشنفکران مبلغ «اصلاحات» و سخنگویان سیاسی و ادبی بورژوازی حاکم را هم ولو به صورت قسمی به واکنش و موضع گیری واداشت. آنچنان که حتی اصغر فرهادی – این آقای «غیر سیاسی» اما حامی کاندیداهای حکومت – هم نهایاتا و به ناچار از نشستن میان دو صندلی دست برداشت و با زبان خودش از «تند روهای» حکومت اعلام نفرت و انزجار کرد.

خیزش آبان، سرکوب شد اما پرولتاریا و زحمتکشان جامعه شِمه ای از اقتدار سیاسی خود را حتا در شرایط نداشتن هیچ قدرت سیاسی و حق سیاسی رسمی، به «طبقۀ حساس» و متزلزل خرده بورژوازی و روشنفکران آن تحمیل کرد و به آنان نهیب زد که: بالاخره «کدام طرف ایستاده اید؟» اگر خرده بورژوازی ایرانی در ۸۸ به اوباما میگفت «یا با اونا یا با ما»، در ۹۶ و ۹۸ این پرولتاریا و زحمتکشان بودند که به خرده بورژوازی ایران فهماندند که یا با ما اکثریت توده های تحت ستم و استثمار این کشور و یا با حکومت و جناحین آن چه اصلاح طلب و اصولگرا و چه در قصر چه در حصر.

روشنفکران معتدل و میانه رو شدۀ اوایل دهۀ ۱۳۷۰، همانها که از انقلاب و آرمانهای بلند خسته و نادم بودند و مردم را به سرخم کردن در برابر «تغییرات ملموس» و «واقعا ممکن» فرا میخواندند؛ همانها که از «چپ روی های» دهۀ ۵۰ و ۶۰ توبه کردند و روی دریای خونِ دهۀ اول جمهوری اسلامی بر طبل «غیر سیاسی» و «مدنی» و «مسالمت آمیز» و «خشونت پرهیزی» میکوبیدند و همزمان با خاتمی و مهاجرانی و پاسدار-اپوزیسیونهای اصلاح طلب نشست و برخاست میکردند و به «حماسه»های انتخاباتی شان لبیک میگفتند؛ همان هایی که همصدا با موج جهانی «پایان تاریخ» و «عصر جهانی شدن» چشم بر توده های لگدکوب شدۀ اعماقِ فقر و فلاکت بستند و بر سفره های خونین «توسعۀ اقتصادی دوران سازندگی» و «توسعۀ سیاسی دوران اصلاحات» نشستند و برای شکوفایی «طبقۀ متوسط جدید ایران» و «جامعه مدنیِ اسلامی-ایرانی» شعر و تمجیدها سراییدند؛ آن سلبریتی های زینت المجالس دیدار با «سید خندان» و کلید دار اعتدال و کارناوالهای انتخاباتی سبز و بنفش؛ همۀ آنها که دو دهه پروژۀ اصلاحات مجال غمزۀ دلبرانه برای حکومت و عشوۀ تو خالی آمدن برای «مردم» را بهشان داده بود؛ از فردای خونهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ دیگر نمیتوانند به بند بازی و دو سره بار زدن بپردازند.

اگر به این قطبی شدن (پولاریزاسیون) بعد از دی و آبان باور ندارید، فقط یک لحظه تصور کنید امروزه کدام فیلمساز، نویسنده، مترجم، شاعر، بازیگر، منتقد و هنرمندی است که مثل سالهای ۷۶ تا ۹۶ با فراغ بال و آسایش خیال جرأت هم کاسه شدن و نشست و دیدار با امثال خاتمی و مهاجرانی یا شرکت در کنفرانس برلین و جشن چلچراغ و امثالهم را دارد؟! قطبی شدنی که بر آن باید افزود و عمیقش کرد. تاریخ نشان داده است که دوام خاطرۀ خون بر وجدانها و حافظه ها چندان بلند مدت نیست و اگر ضرورتِ مسئولیت روشنفکران مبنی بر بودن در کنار مردم و قرار گرفتن علیه دشمن مردم را آگاهانه به یک پرنسیپ و استاندارد جمعی تبدیل نکنیم، شاید که دگرباره شاهد رُستن نسل جدیدی از روشنفکران سازشکار یا حامی حکومت باشیم.

سوم) اما در دو سالۀ سپری شده از آبان ۹۸، به موازات اعتصابات و اعتراضات معیشتی و اجتماعی و سیاسی هر روزۀ مردم، شاهد نوعی از ابهام و درجازدگی استراتژیک چه در میان خود توده های معترض و چه در میان نیروهای سیاسیِ چپ و خواهان تغییر رادیکال هم هستیم. بسیاری دریافته اند که هرچند خروش و خیزشهای سراسری و مردمی از نوع دی ۹۶ و آبان ۹۸ شرط لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. اما، این رژیم به صرف خیزش و اعتراض و اعتصاب ساقط نمی شود و چیزی فراتر از آن برای در هم شکستن دستگاه دولتی و نیروهای مسلح سرکوبگرش نیاز است و اینجا است که پرسش «شرط کافی چیست؟» و «چه باید کرد؟» مطرح میشود.

میتوان چشم بر واقعیت بست و تخیل کرد که «همین حالا هم طبقه کارگر در جنبش دست بالا را دارد و اعتصابات در سیر تکاملی شان از مطالبات صنفی به خواسته های سیاسی و سپس به قیام و سرنگونی منجر خواهند شد»؛ میتوان به این توهم امید بست که «جمهوری اسلامی لاجرم مثل رژیمهای بلوک شرق عقب خواهد نشست و پس از آن فروخواهد پاشید»؛ میتوان دل به اتحادهای نامعلوم و برنامه های تاکنون بی خاصیتی از نوع «پیمان نوین» ارائه شده توسط «شاهزادۀ» ژِن خوب سلطنت طلبان بست و حتی میتوان احمقانه سرنوشت عراق و افغانستان را انکار کرد و بی شرمانه انتظار کشید تا ترامپ و فاشیستها به کاخ سفید بازگردند و آن وقت با «عملیات پیشگیرانه» و بمبهای «دمکراسی گسترشان آزادی را به مردم ایران هم هدیه بدهند»!

اگر از توهمات، خوشبینی های تخیلی و پربها دادنهای ایده آلیستی به روندها و پویشهای خود به خودی بگذریم و دریابیم که سرنگون کردن این رژیم و بنای یک جامعۀ متفاوت، الزاما نیازمند آگاهیِ متکی به علم و برنامۀ عمل و نقشۀ راهِ برخاسته از آن است، آنگاه باید گفت که پیش نیاز طرح سوال «چه باید کرد؟»، طرح پرسش «به کجا میخواهیم برویم؟» است. «شرط کافی» و ضروری ترین و عاجل ترین شرط برای سرنگون کردن جهنم جمهوری اسلامی و بنای یک جامعۀ بنیادا متفاوت و مطلوب به نفع اکثریت مطلق مردم این کشور، فرارتر رفتن از افقهای تنگ وضع موجود و پیش نهادن و همه گیر کردن یک افق متفاوت است. این سیستم موجود، همان نظام سرمایه داری است که بنا به ذات و دینامیکها و عملکردش ناچاراً اکثریت جامعه و نیروی کار و حاصل کار و تولید اجتماعی شان را توسط اقلیتی از طبقۀ سرمایه داران استثمار و تصاحب کرده و دولت دیکتاتوری سرمایه داری حامی آن – جدا از اینکه اسلامی است یا سلطنتی، دمکراتیک است یا استبدادی – و روابط اجتماعی و ایدئولوژی و افکار و اخلاقیات برخاسته از آن، مجموعه ای از سرکوب و ستمهای طبقاتی، جنسیتی، ملی و عقیدتی و غیره را بر اکثریت جامعه تحمیل میکند.

اما یک «افق متفاوت» و «نظام متفاوت»، جامعه ای است که میخواهد کلیۀ تمایزات طبقاتی سیستم موجود را نابود کند؛ کلیۀ روابط تولیدی استثماری را ریشه کن کند؛ کلیۀ مناسبات اجتماعی و نهادهای سیاسی ستمگرانه و سرکوبگرانه را ملغی کند و کلیۀ باورهای غلط و تفکراتی که حامی و توجیه گر ستم و بهره کشی و استثمار هستند را نیز دگرگون بسازد. حزب کمونیست ایران (م ل م) تصویر کلان و خطوط عمدۀ چنین جامعه ای را در سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران- پیشنویس پیشنهادی» ترسیم کرده است.

روشن شدن این افق و بدیل برای توده های مردم، بستر و زمینۀ مهمی برای روشن شدن این مساله است که چگونه و در چه فرایندی باید جمهوری اسلامی و سیستم موجود را در هم شکست و سرنگون کرد؟ اینکه چه میخواهیم بکنیم و ابزار و سازمان و تشکیلاتمان و رهبری مان چه باید باشد، از این بر میخیزد که به کجا می خواهیم برویم و بدیل و آلترناتیومان چیست؟ افق سرنگونی جمهوری اسلامی و بنای جامعۀ سوسیالیستی نوین، بیانگر این حقیقت است که سرنگونی انقلابی رژیم با اتکا به جنگ انقلابی طولانی مدتی ممکن است که ارتش آن ضرورتا باید متکی به توده های مردم و تحت رهبری حزب کمونیستِ مسلح به سنتز نوین باشد. بنابر این ضروری است که برای رسیدن به آن جنگ انقلابی و با هدف متحد کردن مردم حول آن، به شیوه و روش خاصی تدارک دید و تبلیغ و ترویج و سازماندهی را پیش برد. دو سند «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» و «استراتژی و راه انقلاب در ایران» در پاسخ به این ضرورت و جهت تدارک انقلاب کمونیستی با هدف بنای جمهوری سوسیالیستی نوین ایران تدوین و تهیه شده است.

این روشنیِ جامعۀ هدف و پس از آن برنامه و استراتژی رسیدن به آن، به توده ها انرژی و توان مضاعف برای مبارزه را خواهد داد و بر پراکندگی و ابهامات غلبه کرده و به مبارزات آنها انسجام می بخشد. پذیرش این واقعیت که به راستی میتوان جامعه ای بنیادا متفاوت و عاری از هرگونه بهره کشی و ستم را بنا کرد از سوی شمار فزاینده ای از توده های مردم – به ویژه آنها که بیش از همه به انقلاب نیاز دارند —  احساسی از اعتماد به نفس، حقانیت و امید را به مردم خواهد داد که لازمۀ انقلاب و دگرگونی ریشه ای جامعه و جهان موجود است.


[۱]  ن ک به: شندرۀ پاره پارۀ «استقلال» و «اقتدار» جمهوری اسلامی. نشریه حقیقت شماره ۸۷. اسفند ۱۳۹۹

[۲]  ن ک به: دوران نادری که انقلاب را ممکن میکند، فرا رسیده. باب اواکیان. ترجمه و انتشار حزب کمونیست ایران (م ل م). ۱۳ جولای ۲۰۲۱

[۳]  اقتباسی از شعر «بر سنگفرش» شاملو