طرح یک جمعبندی سیاسی از دورۀ اخیر جنبش دانشجویی. بخش اول

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

از نشریه آتش شماره ۱۲۱. آذر ۱۴۰۰

 بخش اول

صدای موثری از جنبش دانشجویی به گوش نمی رسد. این در حالی است که جمهوری اسلامی در یکی از بحرانی ترین مقاطع حیاتش به سر می برد و توده های مردم تحت کمرشکن ترین فشارهای اقتصادی و سیاسی قرار دارند. پرسش ساده از این قرار است: چرا؟ چرا در چنین مقطعی که دانشجویان مترقی بایستی بلندترین صدای ایستادگی در برابر استثمار و ستم های اجتماعی و سرکوب های امنیتی باشند، در سکوت و سکون اند؟ تردیدی نیست که سرکوب ها و بالاخص دستگیری فعالین دانشجویی در بازۀ دی ۹۶ تا ۹۸ عامل موثری در شکل دادن به وضع کنونی بوده است. اما نقش خطوط سیاسی حاکم بر جنبش دانشجویی در پیدایش این وضع چه بود؟ آیا به طور انتزاعی و عام می توان گفت که عامل سرکوب و تعطیلی مقطعی دانشگاه، ضرورتا، به پژمرده شدن و محو جنبش دانشجویی می انجامد؟ اگر نه؛ شرایط و عوامل عینی و ذهنی درون جنبش دانشجویی (و بیرون از آن) کدامها بودند که چنین پژمردگی ای را ممکن کردند؟ آیا نسبتی بین شکوفایی مقطعی جنبش دانشجویی دهه ۱۳۹۰ – در برخی مقاطع حدفاصل ۹۶ الی ۹۸- با پژمردگی کنونی اش وجود دارد؟

بعد از سرکوب های فعالین دانشجویی در دهه ۸۰ و نهفتگی چند ساله ی اواخر این دهه و اوایل دهه ۹۰، از اواخر نیمه اول دهه ۹۰ جنبش دانشجویی دوباره سر بلند کرد. شعار و نشان بزرگ این دوره از جنبش دانشجویی، که از دور نیز به چشمِ حتی غیر مسلح نیز می خورد «جنبش صنفی» بود. این جنبش پستی های سال های ۹۴ و ۹۵ را پشت سر گذاشت و به فرازهای سال های ۹۶ و ۹۸ رسید و اکنون افول و پژمردگی اش را تجربه می کند. روند جنبش صنفی، همانطور که پیدا است، روندی خطی نبود و علاوه بر اینکه از مجموع تضادهای جامعه متاثر می شد و تغذیه می کرد، تضادها و تنش های درونی خود را نیز داشت و در درون خودش به لایه های مختلفی تقسیم می شد. در این سلسله مقالات تلاش خواهیم کرد با ارائه تصویری تحلیلی، ولو کلی، از فضای سیاسی عمده حاکم بر جنبش دانشجویی دهه ۹۰، هم سکوت و سکون کنونی اش را بفهمیم و هم گام های ضروری برای فائق آمدن بر آن را بررسی کنیم.

اما پیش از آن باید در مورد نقش و اهمیت جنبش دانشجویی به طور کلی بحث کرد. این بحث کلی، دلایل انضمامی و عینی دارد: یکی از مهمترین مباحثی که حول جنبش صنفی دانشجویی شکل گرفت، در مورد جایگاه جنبش دانشجویی بود. توضیح این مسئله، مفاهیم بنیادی ای از قبیل تضاد طبقاتی، تضاد کار فکری/ یدی و… را به عرصه می آورد. در شماره های آتی نشان خواهیم داد، بدفهمی مسائل کلانی از این دست،  نگرش و محدوده های فعالیت این جنبش را شکل داد. به لطف نشریه های دانشجویی، این مسائل، مکتوب شده اند، و با رجوع به آنها می توانیم از نظرات و تفکرات حاکم بر جنبش صنفی مطلع شده و به نقد آن بپردازیم. اما علی الحساب و پیش از ورود انتقادی به این مباحث، دعاوی خود درباره اهمیت و نقش جنبش دانشجویی رت مستدل خواهیم کرد. چندی دیگر آخرین ۱۶ آذر قرن را پشت سر خواهیم گذاشت. به این مناسبت در چند شماره آتی به مسائل بالا خواهیم پرداخت و دست به ترسیم خطوط کلی دوره گذشته فعالیت دانشجویی خواهیم زد.

جنبش دانشجویی: ویژگی های عام و خصلتهای خاصش

جنبش دانشجویی ذات مقرر و از پیش تعیین شده ای ندارد. بخشی از جنبش عام توده ای است، اما خصلت هایی خاصی هم دارد که آن را متمایز می کنند. این خصلت های متمایز به خودی خود نه مترقی اند، نه انقلابی و نه ارتجاعی، بلکه صرفا ویژگی هایی است که پتانسیل های متفاوت را به جنبش دانشجویی می دهد. به تبع این خصلت ها و پتانسیل های متمایز، جنبش دانشجویی عهده دار نقش ویژه ای در بستر جنبش توده ای می شود. این نقش ویژه را می توانیم در طول تاریخ جنبشهای اجتماعی، پس از استقرار نهاد دانشگاه، چه در ایران و چه در جهان، ردیابی کنیم. اینجا ابتدا به خصلت های جنبش دانشجویی خواهیم پرداخت.

یکی از مهمترین تضادهای تمامی جوامع طبقاتی، تضاد کار یدی و کار فکری است. این تضاد اگرچه بسته به شیوه تولید می تواند انعطاف هایی داشته باشد، اما نهایتا بر تضاد طبقاتی استوار است. تضاد کار فکری/یدی بسته به روابط تولید در هر شیوه تولید، می تواند شدیدتر یا ضعیف تر باشد.[۱] اما مُهرش را بر تمام روابط و مناسبات اجتماعی حک می کند. نکته بسیار مهمی که در مورد این تضاد بایستی بر آن تاکید کنیم این است که تضاد کار یدی و فکری، تضادی نیست که جامعه را به دو بخش کارگر و روشنفکر یا کارگر یدی و دانشجو و دو قطبی هایی از این قبیل تقسیم کند، بلکه تضادی است که هوای تنفسش را از تمام شکاف ها و تضادهای روابط اجتماعی می گیرد. تضاد کار/یدی فکری دو قطب از هم گسیخته نیست، طیفی است که تمام جامعه و روابط اجتماعی را در برمی گیرد و در آنها فعال است. بنابراین، این توضیح شایع که «الان دانشجو خودش کارگر شده و بخشی از ساعاتش را مشغول کار یدی است و …» توضیحی نیست که شکاف کار یدی و فکری را بین لایه های مختلف دانشجویان و حتی کارگران از بین ببرد. تاکید می کنیم که تضاد کار یدی/ فکری دو قطب ثابت و از پیش تعیین شده نیستند که افراد و لایه های اجتماعی یا این سمت یا آن سمت این تضاد قرار بگیرند.

دانشجویان (با هر خاستگاه طبقاتی) در جامعه سرمایه­داری از میزان فراغتی برخوردارند که بخشی از زمان خود را  به آموختن کار با ایده ها اختصاص دهند. دانشجویان تنها قشری نیستند که از امکان کار فکری در سطحی پیچیده برخوردارند، اما مهمترین و وسیع ترین قشر اجتماعی اند که بخش قابل توجهی از زمان و زندگی خود را به کار با ایده ها اختصاص می دهند. عموما، دانشجویان یک دانشگاه در پایگاه طبقاتی، جنسیت، ملیت و… از هم متفاوتند، اما آنچه ویژگی مشترک همگی آن ها است، گرد آمدن در مکانی  به نام دانشگاه است که در آن امکان عام آموختن کار فکری در سطحی پیچیده را فراهم می کند. این ویژگی اغلب عموم دانشجویان را به عنوان کسانی که توانایی سنتز کردن ایده ها دارند را، نسبت به مجموع ایده های اجتماعی حساس تر می کند. به همین معنا است که لنین دانشجویان را«حساس­ترین بخش روشنفکران[۲]» (لنین: ۵ ؛۱۹۷۹) قلمداد می کند به این معنا که قشرهای مختلفش بازتاب دهندۀ گرایش های طبقاتی مختلف جامعه در عرصه سیاست و ایدئولوژی هستند.

به این ترتیب این بخش از روشنفکران مانند تمامی بخشهای دیگر روشنفکران، خواسته یا ناخواسته مروج ایده های متفاوتی خواهد بود که منافع طبقات متفاوت را نمایندگی می کند. جنبش دانشجویی بر اساس تضادهای طبقاتی ای که در جامعه وجود دارد، جهت گیری یکسان و همگنی نخواهد داشت. این جنبش در خلاء شکل نمی گیرد و بخشی از جامعه و جنبش توده ای است. بنابراین لایه بندی ها و جهت گیریهای مختلف جنبش دانشجویی منطبق بر لایه بندی های و جهت گیریهای موجود در جامعه هستند. این جنبش در بستر تضاد طبقاتی لایه های عقب مانده، میانی و پیشروی خاص خود را خواهد داشت و دست به کار ترویج ایده های متفاوت و متضادی می شوند. این نکته در تحلیل مشخصمان از جنبش دانشجویی اهمیت حیاتی دارد که در ادامۀ این نوشته ها مدام به آن بازگشت خواهیم گشت.

با این توضیحات نقل قول کامل لنین را بخوانیم:

«آنها {دانشجویان} حساس ترین بخش روشنفکران هستند و روشنفکران درست به این علت روشنفکر خوانده می شوند که به آگاهانه ترین، قاطعانه ترین و دقیق ترین وجهی  رشد منافع طبقاتی و گروهبندی سیاسی جامعه را منعکس می سازند و بیان می دارند.» (همان)

بنابراین یکی از مشخصه های جنبش دانشجویی – در واقع مهمترین مشخصه آن- توانایی این قشر در صورت بندی «آگاهانه»، «دقیق» و «قاطعانۀ» گروهبندی های سیاسی و منافع طبقاتی متفاوت است. علاوه بر این، جنبش دانشجویی بخشی از جنبش جوانان است. به لحاظ تاریخی نیروهای عمده ی جنبش ها و خیزش های تاریخی را جوانان تامین می کردند و جسارت به چالش کشیدن نهادها و ایده هایی را داشتند که در راستای چشم اندازشان برای آینده نبود. در واقع آنچه را که فرهنگ محافظه کاری «ندانم کاری»، «ناپختیگی»، «جنجال» و «جهالت» جوانان می خواند، شور و اشتیاقی به چالش کشیدن گذشته و عموما ساختن آینده است. مائو با اشاره به همین مشخصه، تلاش کرد در مقابل موانع پیشروی جنبش نیروی جوانان را آزاد کند: «جوانان فعال ترین و شاداب ترین نیروهای جامعه هستند. آنها از همه بیشتر علاقه مند به آموزش و در تفکر خود از همه کم تر محافظه کارند.» (مائو؛ بی تا:۱۱۸)

با بیان این ویژگی قصد تکریم جنبش جوانان یا امتیاز دادن به دانشجویان و جنبش دانشجویی نداریم. این نیز صرفا یک ویژگی است که می تواند جهت گیری های مختلفی داشته باشد. درست است که روحیه شورش­گری اصولا مثبت و قابل ستایش است. اما جهت شورش جوانان هیچ­گاه از پیش تعیین شده نیست. برای مثال جوانان نیمه دهه چهل و پنجاه شمسی در تقابل با ستم، استبداد و استثمار، سر به شورش برداشتند و فریاد میزدند که «شورش علیه ارتجاع برحق است». جوانان آن نسل – در بستر آن شرایط- روح تازه ای را در کالبد مبارزات توده ای دمیدند. اما بخشی از همین جوانان – برای مثال جوانان فعال در انجمن دانشجویان مسلمان آمریکای شمالی- سلاح شورش شان برای ساختن آینده را از زرداخانه های ارتجاع تامین کردند.

 مبارزه­ بر سر ایده ها

دو ویژگی ذکر شده، در کنار یکدیگر موجب می شوند که جنبش دانشجویی واجد کارکرد ها، نقش و پتانسیل های متفاوتی نسبت به سایر جنبش های توده ای باشد. در سطح جامعه همانطور که انگلس نیز بر آن تاکید می کند، صرفا مبارزه ی سیاسی و اقتصادی جریان ندارد، بلکه علاوه بر این دو شکل مبارزه، مبارزه حاد تئوریک هم در جریان است: مبارزه بر سر ایده ها. (لنین؛ ۸۲:۱۳۵۳). بدیهی است که نه ایده ها و مفاهیم و نه نظام های فکری خنثی نیستند، بلکه واجد جهت گیری های طبقاتی هستند. این مسئله از دو جهت در نسبت با دانشگاه و جنبش دانشجویی اهمیت ویژه ای دارد:

اول اینکه دانشگاه به مثابه یک نهاد علاوه بر کارکردهای طبقاتی اش و در جهت خدمت به جامعه ی بورژوایی، مکانی است که در آن ما شاهد برخورد ایده های مختلف هستیم. بنابراین یکی از مهمترین نهادهایی است که این مبارزه ایدئولوژیک-سیاسی در آن جریان دارد. بخش مهمی از خلق افکار و ایده هایی که صورت می گیرد از خلال نهادهای آموزشی و مشخصا دانشگاه فرموله می شود.

دوم اینکه که راهنمای عمل مارکسیست ها برای تحقق جامعه ای عاری از ستم و استثمار، تئوری علمی است: «بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی نیز نمی تواند وجود داشته باشد.» بخش پیشرو جنبش دانشجویی باید به این اصل گردن نهد.[۳] بدون فهم درست از تئوری، جنبش دانشجویی پیشرو نمی تواند نقش انقلابی خود را ایفا کند. در مبارزه بر سر ایده ها برای تغییر در جهت انقلاب کمونیستی، نقش دانشگاه و جنبش دانشجویی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

 همیشه و در هر مقطعی، جنبش دانشجویی به عنوان بخشی از جنبش توده ای جهت گیری های متفاوتی بر آن حاکم بوده است. با این حال، یکی از این جهت گیری های می تواند عمده باشد و خصلت فعالیت یک دوره از جنبش دانشجویی را تعیین کند. این جنبش به طور عمده، می تواند مروج منافع طبقاتی پرولتاریا و انقلاب کمونیستی شود، می تواند مروج حفظ فلاکت موجود شود و یا در تقابل با این ارتجاع موجود با ارتجاع دیگری جهت گیری داشته باشد.

علاوه بر این، نقش دانشگاه و جنبش دانشجویی در کشورهایی که علاوه بر دیکتاتوری طبقاتی شاهد اشکال حاد استبداد سیاسی یا فاشیسم دینی هستند دو چندان خواهد شد. چرا که در غیاب و سرکوب فضاهای اجتماعی که امکان تبادل نظر و بحث را بین روشنفکران و توده های مردم ممکن کند، دانشگاه می تواند روزنه های تنفس تفکر انتقادی-انقلابی و رواج آن باشد. مثال های تاریخی بسیارند، اما مثالمان را به دولت در ایران محدود می کنیم. تلاش دولت پهلوی و جمهوری اسلامی در جهت حفظ، گسترش و تقویت سلطه ایدئولوژیک-سیاسی خود در دانشگاه با ابزار سرکوب و به کار گماردن ایدئولوگ های مرتجع خود در همین راستا بوده است. دولت جمهوری اسلامی به خوبی اهمیت و نقش دانشگاه و جنبش دانشجویی را متوجه شد. این دولت خواست به واسطه­ی انقلاب فرهنگی اسلامی، این نهاد را به بلندگوی انحصاری ایدئولوژی ارتجاعی خود بدل کند.

با این تفاسیر آیا می توان چنین نتیجه گیری کرد که جنبش دانشجویی به دلیل خصلت هایش رهبری جنبش های توده ای را عهده دار است؟ پیشگام آن است؟ اساسا دیالکتیک بین جنبش دانشجویی به عنوان بخشی از جنبش توده ای با سایر جنبش های توده ای و تقسیم بندی های سیاسی طبقاتی جامعه چیست؟ در شماره آتی با رجوع به برخی مباحث مکتوب جنبش صنفی به این مسائل خواهیم پرداخت.  

منابع

-لنین، ۱۹۷۹؛ لنین و جنبش دانشجویی؛ تکثیر و ترجمه از دانشجویان هوادار سازمان پیکار در راه آزادی طبقه ی کارگر

– مائو، بی تا؛ نقل قول هایی از آثار مائو تسه دون، تکثیر از هوادارن حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

-لنین، ۱۳۵۳، مجموع آثار؛ ترجمه ی محمد پورهرمزان

[۱] برای مثال، برده ها به دلیل شرایط کار شدید نه می توانستند و به دلیل حفظ سلسه مراتب و سلطه طبقاتی نه اجازه ی خواندن و نوشتن را داشتند. اما در شیوه ی تولید سرمایه داری، تمامی طبقات از حق تحصیل برخوردار بودند. اما امکان محقق شدن این حق به واسطه ی روابط طبقاتی و نیازهای سرمایه در برهه های زمانی متفاوت حد می خورد. همانطور که پیداست این تضاد، که مبنایش را از تضاد طبقاتی می گیرد، در تمامی جوامع طبقاتی حضور دارد، اما بسته به ماهیت آن جامعه می تواند تغییر کند، برای روشن تر شدن مسئله ، سوسیالیسم به مثابه یک جامعه ی طبقاتی («به هرکس به اندازه ی کارش») را در نظر بگیرید که کارویژه اش گذار به جامعه ی بی طبقه ( «به هر کس به اندازه نیازش» یعنی کمونیسم) می باشد. در سوسیالیسم ما همچنان شاهد تضاد کار فکری/یدی خواهیم بود، اما از آنجا که جهت گیری کشور سوسیالیستی به سمت امحاء طبقات خواهد بود، این تضاد مدام  همانند سایر تضادها بایستی در جهت پژمرده شدن حرکت کند.

[۲]  مراد لنین از روشنفکر، کسانی نیستند که الزاما کتاب چاپ کرده اند یا سخنرانی عمومی ترتیب می دهند، بلکه مراد او تمامی کسانی است که از توانایی بالایی در کار با ایده ها برخوردارند. ضمن اینکه اصطلاح روشنفکر الزاما به کسی اطلاق نمی شود که فکر روشن و مترقی ای داشته باشد. روشنفکران می توانند ارتجاعی، مترقی یا انقلابی باشند.

[۳] در دورانی که مارکس مبارزه نظری خود را پیش گرفته بود، انواع و اقسام تئوری ها حول سوسیالیسم موجود بود. اما این مارکس بود که ایده سوسیالیسم را به مثابه یک علم به جهانیان معرفی کرد. اگر دانشجویان خود را مارکسیست میدانند موظف اند که با مارکسیسم به مثابه یک علم برخورد کرده و پیشرفتهای آن را نیز به رسمیت بشناسند. به صورت دلبخواهی نمی توانند تئوریسین های این علم را گزینش کنند یا نادیده بگیرند. بلکه با تعهد به روش شناسی و مفاهیم پایه ای این علم، پیشرفت هایش را به رسمیت بشناسند و مبتنی بر آن نقشه ی عمل خود را ترسیم کنند.