این تاریکی چهل و چند ساله

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

نگاهی به رمان تاریکی آخرین اثر حسین مرتضاییان آبکنار

حسام سیه سرانی

از نشریه آتش شماره ۱۲۲ دی ۱۴۰۰

حسین مرتضاییان آبکنار نویسنده بسیار خوبی است. بیشتر او را با رمان تحسین بر انگیز عقرب[۱] میشناسیم. شاید به جرأت بتوان گفت بهترین اثر ادبی دربارۀ جنگ ایران و عراق و ابعاد ارتجاعی و مرگ کامِ آن جنون هشت سالۀ عمیقا بیهوده. او پیش از مهاجرت به آمریکا دو مجموعه داستانی[۲] دیگر را هم به چاپ رساند. اخیرا رمان جدیدی به قلم او توسط نشر القصه در آمریکا با عنوان تاریکی و در ۱۷۲ صفحه به چاپ رسید. کتابی با کشش داستانی بالا، تأمل برانگیز و احتمالا ماندگار در پهنۀ ادبیات داستانی معاصر ایران.

نویسنده، کتابش را با این جمله داستایوفسکی «در تاریکی، همۀ ما شبیه یکدیگریم» شروع میکند و بعد جملۀ دیگری از خودش که «این رمانِ چهل تکه، سرگذشتِ تاریک یک ملت است تا فراموش نکنیم». دو جملۀ فاصله گذاری شده، به نحوی که تا پایان، هم پِیرنگ[۳] و تِم داستانی کتاب را به مخاطب یادآوری میکند و هم بستر تاریخی و زمانی قصه ها را. مجموعه ۱۶ داستان به ظاهر نامرتبط به هم که با چند عنصر زبانی، محتوایی و تکنیکی به هم پیوند خورده اند.

نخستین عنصر مشترک، خود کلمۀ «تاریکی» است. واژه ای که هم در دو جملۀ ابتدایی کتاب و هم در تمام داستانها به نحو بسیار هوشمندانه و بدیعی به کار گرفته شده است. نویسنده با زبان داستانی و در جهان داستانی اش، وضعیت مردم ایران، سرنوشت کشور و لایه های مختلف جامعه را در تمام چهل و چند سالۀ پس از روی کار آمدن و تثبیت جمهوری اسلامی، به یک تاریکی مطلق و البته فروبَرنده و متحرک تشبیه کرده است. عنصر تاریکی در رمان مرتضاییان مثل آن مایع چسبنده و کشدار در تهوع سارتر یا مثل کوری همه گیرِ رمانِ ساراماگو تمام لحظات و مکانها و پهنۀ جامعه را فراگرفته و دچار میکند؛ «تاریکی از همه طرف کش می آمد»(ص ۴۳). درست مثل تیرگی جمهوری اسلامی.  تاریکی در روایتها و فضایاهای داستانی به گونه ای خلاقانه و در هیئت توصیفاتی از چشمبند زندانی، ظلمات اتاق شکنجه، حفرۀ سنگسار، دستهای پلید متجاوز، سکوتِ خیانت، حجاب روی سر زنان، آوارهای زلزله، چوبۀ دار، میدان اعدام، توهم نگهبانی های شبانۀ سربازی، هراس بمباران و پناه گاه ها، تصفیه ها و خیانتها، در تک تک داستانها تبارز پیدا میکند. این تاریکی، ترجمۀ نمادین و داستانی همه آن چیزهایی است که تباهی چهل و چند سالۀ جمهوری اسلامی به سر مردم آورده است که در این رمان مدام به شکل مثلث شکنجه، مرگ و تجاوز بازنمایی میشود.

بنا بر این عنصر مشترک دوم، بازۀ زمانی پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران است. تمامی داستانها در وقایع یا برهه های زمانی مهم چهل و چند سالۀ اخیر و در مکانهای خاص و عامِ مرتبط با آن اتفاق می افتند؛ جبهه های جنگ ایران و عراق، تعقیب و گریزهای نظامی و اعدامها و بازجویی ها و شکنجه های دهه ۶۰، بمبارانهای شهرها در اواسط جنگ، ترورهای سیاسی دهه ۷۰، وقایع ۱۸ تیر ۷۸، زلزلۀ بم و رودبار ، فقر و حاشیه نشینی و کودکان کار و انواع تبعیضها و سرکوبهای مذهبی و اجتماعی و جنسیتی دیگر.

عنصر مشترک سوم، اسامی شخصیتها است. چندین نام ثابت که در تمام داستانها تکرار میشوند و تا میانۀ کتاب، گاها ذهن خواننده را به خود مشغول میکنند که آیا این همان مهری، مرتضی، سعید، مرجان و مرضیه داستانهای قبلی است یا نه؟ و بعد به مرور متوجه میشویم که این فقط یک شباهت اسمی است و با شخصیتهای مختلفی در موقعیتهای گوناگون روبرو هستیم. اما قصد نویسنده از این یکسانی نامها فقط یک ترفند داستانی نیست. او به دنبال بیان یک همسانی تیپیک در جامعه است. در اینجا به یاد جملۀ داستایوفسکی در شروع کتاب می افتیم که «در تاریکی همه ما شبیه یکدیگریم». نویسنده تاریکی و تباهی حکومت را در اشیا و مکانها به تصویر میکشد اما خواننده در ادامه پی میبرد که ظلمات جاری و مسری حکومتی به شهروندان و بخشی از مردم هم سرایت کرده است؛ مردی که همسرش را سنگسار میکند، زنی که خیانت میکند، مردی که به بچه همسایه تعرض میکند و…

دیگر ویژگی تکنیکی رمان تاریکی، مرز نامشخص و مبهم میان خواب و بیداری، هوشیاری و هذیان، بین خاطره و لحظه، میان گذشته و اکنون و ما بین مرگ و زندگی است. مرتضاییان پیشتر و در رمان عقرب هم نشان داده بود که در به کار بردن این سبک مهارت دارد. شگردی که احتمالا میراث شاگردی و مصاحبت او با هوشنگ گلشیری در جوانی و در کارگاه های داستان نویسی همو است. شخصیتهای رمان تاریکی مردگانی هستند که از زیر آوار و پس از سالها دل نگرانی شان را روایت میکنند؛ اعدامیان و مقتولینی در آستانه یا میانۀ لحظۀ مرگ که ناگاه از خواب میپرند، کودکانی که لحظات تجاوز را به یاد می آورند اما نشانه های زندۀ آن را حس میکنند، سربازان یخزده ای که مرگ را کابوس میبینند، خاطراتی که درد شکنجه را هنوز حس میکنند و الی آخر.

به باور من رمان تاریکی تا دو داستان پایانی اش، اثری است درخشان. اما در دو بخش انتهایی یک سکته یا وصلۀ ناجوری بر پیکر کتاب دیده میشود. فصل دوم که احتمالا عامدانه به عنوان داستان یکی مانده به آخر قرار گرفته است، هویت تمام شخصیتهای داستانهای قبلی و سرنوشت شان را به صورت پاراگرافی توصیف میکند! سوال است که چرا نویسنده در انتها به این وضوحِ عامدانه، از هذیان­وارگی و پیچیده بودن شخصتها و داستانها در ذهن خواننده می کاهد؟ و داستان پایانی که ساختار بیانی ضعیفی دارد و به ویژه پاراگراف یکی مانده به آخر و جملۀ کلیشه ای «سخت است از دوازده سالگی معلق بودن توی این دنیای زیبای پوچ و اضطراب هستی داشتن تا دم مرگ».

با این وجود، تاریکی رمان خوبی است و حسین مرتضاییان آبکنار نویسندۀ خوبتری. هر چند کماکان بهترین اثر او عقرب است.

[۱]  عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان. تهران. نشر نی. ۱۳۸۶

[۲]  مشخصات این دو مجموعه داستان:

کنسرت تارهای ممنوعه. تهران. نشر آگاه. ۱۳۷۸

عطر فرانسوی. تهران. نشر قصه. ۱۳۸۲

[۳]  پِیرَنگ (Plot) به معنای نقشۀ داستان و روایت حوادث یک داستان است.